How NOT to Learn English

That's my plane about to take off because I'm on my way to Cambodia.

این هواپیمای من در شرف بلند شدن است زیرا در راه کامبوج هستم.

Hi, it's James from EngVid.

سلام، این جیمز از EngVid است.

Just choosing between these two books if you saw the other video.

اگر ویدیوی دیگر را دیدید فقط بین این دو کتاب انتخاب کنید.

See, I like doing this referencing thing, the other video, because it means you have

ببینید، من دوست دارم این کار ارجاع را انجام دهم، ویدیوی دیگر، زیرا به این معنی است که

to go back to the website and check to see what I'm talking about, because I don't lie,

باید به وب سایت برگردید و بررسی کنید که در مورد چه چیزی صحبت می کنم، زیرا من دروغ نمی گویم

it's there.

، آنجاست.

I've done over 50 videos.

من بیش از 50 ویدیو انجام داده ام.

I'm sure you'll find it somewhere.

مطمئنم یه جایی پیداش میکنی

So that was my plane leaving because I was in a hair's breadth of being late.

بنابراین هواپیمای من به این دلیل بود که من در یک موی تاخیر بودم.

Anyway, today is a special lesson.

به هر حال امروز یک درس ویژه است.

It's one of my favorites.

این یکی از موارد مورد علاقه من است.

This is part one.

این قسمت اول است

I'll be doing others.

من دیگران را انجام خواهم داد.

This lesson is based upon the mistakes I see students make all the time, but it's not just

این درس بر اساس اشتباهاتی است که من می بینم دانش آموزان همیشه مرتکب می شوند، اما این

the mistakes, because students make mistakes.

فقط اشتباهات نیست، زیرا دانش آموزان اشتباه می کنند.

What's important about this lesson is how they think these mistakes are going to help

آنچه در مورد این درس مهم است این است که آنها فکر می کنند چگونه این اشتباهات به آنها کمک

them be good at English, no matter what the teacher tells them, okay?

می کند تا در زبان انگلیسی خوب باشند، مهم نیست که معلم به آنها چه می گوید، خوب؟

So this lesson today is "How Not to Learn English", part one.

بنابراین این درس امروز « چگونه انگلیسی یاد نگیریم»، قسمت اول است.

It'll be a 20-part series.

این یک سریال 20 قسمتی خواهد بود.

No, it won't be 20 parts, 10-part series.

نه سریال 20 قسمتی 10 قسمتی نمیشه.

Management's telling me this is the only part of the series.

مدیریت به من می‌گوید این تنها قسمت سریال است.

Sorry.

متاسف.

"How Not to Learn English", it's a bad joke.

"چگونه انگلیسی یاد نگیریم"، این یک شوخی بد است.

All right.

خیلی خوب.

Mr. E refused to do this lesson because he has spent his entire time working 51 times

آقای E از انجام این درس امتناع کرد زیرا او تمام وقت خود را 51 بار کار کرده

that I know of so far, that's just so far, effortlessly, tirelessly, to make sure you

است که من تاکنون از آنها اطلاع

learn English.

دارم.

So he got his evil cousin, Evil E, okay?

پس او پسر عموی شرورش، ایول ای را گرفت، باشه؟

So Evil E is going to teach, "Yeah, I speak to you.

بنابراین ایول ای قصد دارد به شما آموزش دهد، "آره، من با شما صحبت می کنم. راه های

I will teach you the bad ways to learn English."

بد یادگیری انگلیسی را به شما آموزش خواهم داد ."

Yeah.

آره

See, he's got a little evil mustache and bad hair.

ببینید، او کمی سبیل بد و موهای بد دارد.

That's how you know he's bad.

اینطوری میفهمی بد است.

All right, so step one, "How Not to Learn English".

بسیار خوب، پس قدم اول، «چگونه انگلیسی یاد نگیریم».

Notice red is for the color of blood and danger, so don't think, "Oh yes, I take notes.

توجه داشته باشید که قرمز برای رنگ خون و خطر است، بنابراین فکر نکنید، "اوه بله، من یادداشت برداری می

I get very good."

کنم. من خیلی خوب هستم."

This is the opposite.

این برعکس است.

Do not do, all right?

انجام نده، خوب است؟

Watch and repeat everything from TV, movies, and etc.

همه چیز را از تلویزیون ، فیلم و غیره ببینید

"I once had a student who almost got into a fight."

و تکرار کنید.

"Why?"

"چرا؟"

you might say.

ممکن است بگویید

"Why did the student get into a fight?"

"چرا دانش آموز با هم درگیر شد؟"

Well, there's this really bad word in English, which was on a rap song, and he was on the

خب، این کلمه واقعاً بد در انگلیسی وجود دارد، که روی یک آهنگ رپ بود، و او در

subway going, "Bada, kill them, bada, kill them, beep, beep, kill them, beep, beep, beep,

مترو بود و می رفت، "بادا، آنها را بکش، بدا، آنها را بکش ، بیپ، بیپ، کشتن آنها، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ،

kill them."

بکش. آنها."

And one of these people happened to be on the subway, and all he heard was my students

و یکی از این افراد اتفاقاً در مترو بود و تنها چیزی که شنید این بود که دانش‌آموزانم

go, "Kill them, kill them."

می‌رفتند: «بکش، بکششان».

And the man got up and went, "You say that one more time, I'm going to..."

و آن مرد بلند شد و گفت: " یک بار دیگر می گویی، من می روم..."

Luckily, my student said, "I just repeat the music."

خوشبختانه شاگردم گفت: "من فقط موسیقی را تکرار می کنم."

He didn't know that what they were saying was bad, because in his culture, it means

او نمی دانست آنچه می گویند بد است، زیرا در فرهنگ او معنایی

nothing.

ندارد.

In our culture...

در فرهنگ ما...

So, just repeat.

پس فقط تکرار کنید.

Another thing I love is the McDonald's commercial in Canada.

چیز دیگری که من عاشق آن هستم، تبلیغات مک دونالد در کانادا است.

Yes.

آره.

"I'm lovin' it, I'm lovin' it, I'm lo..."

"I'm lovin' it, I'm lovin' it, I'm lo..."

Read a grammar book.

یک کتاب گرامر بخوانید.

You can't say that.

شما نمی توانید این را بگویید.

"I love it."

"عاشقشم."

But students say and go, "But McDonald's tell me, 'I'm lovin' it' is good English, because

اما دانش‌آموزان می‌گویند و می‌گویند: «اما مک‌دونالد به من می‌گوید «من عاشق آن هستم» انگلیسی خوبی است، زیرا

I am lovin' it."

من آن را دوست دارم».

It's like, "No, McDonald's is selling bad food."

مثل این است که "نه، مک دونالد غذای بد می فروشد."

Sorry.

متاسف.

"McDonald's is selling food.

"مک دونالد غذا می فروشد

It's not bad."

. بد نیست."

Don't sue me, Ronald, okay?

از من شکایت نکن، رونالد، باشه؟

It's lovely.

دوست داشتنی است.

Get a Happy Meal.

یک وعده غذایی شاد دریافت کنید.

"McDonald's is just trying to sell you food, so they're just changing the language to make

"مک دونالد فقط سعی می کند به شما غذا بفروشد، بنابراین آنها فقط زبان را تغییر می دهند تا

it work for them.

برای آنها کار کند.

It doesn't work for you."

این برای شما کار نمی کند."

Try going for a job at the bank going, "I'm lovin' working in your company."

سعی کنید به دنبال کار در بانک بروید و بگویید "من عاشق کار در شرکت شما هستم."

You won't get the job.

شما کار را نخواهید گرفت

Okay?

باشه؟

Especially if it's a bank or something.

مخصوصاً اگر بانک یا چیز دیگری باشد.

Maybe if you're working for McDonald's, they'll hire you.

شاید اگر برای مک دونالد کار می کنید ، شما را استخدام کنند.

"I'm lovin' it."

"عاشقشم."

They go, "Yes, you love it.

آنها می گویند، "بله، شما آن را دوست دارید، آن را

Buy it and work here."

بخرید و اینجا کار کنید."

Okay.

باشه.

Now, here's my other favorite thing.

حالا، این دیگر چیز مورد علاقه من است.

Electronic translators.

مترجم های الکترونیکی

This is not electronic, but I've got nothing else.

این الکترونیکی نیست، اما من چیز دیگری ندارم.

I'll be sitting teaching in a classroom.

من می نشینم در کلاس درس درس می دهم.

I swear to you, I'm teaching like this, live.

بهت قسم دارم اینجوری درس میدم زنده باش.

See how good this is?

ببینید این چقدر خوب است؟

You're watching me, right?

تو داری منو تماشا میکنی، درسته؟

You're not eating snacks.

شما تنقلات نمی خورید

You're not doing anything nasty.

تو کار زشتی نمیکنی

I don't even want to go there.

من حتی نمی خواهم به آنجا بروم.

But, I mean, you're just paying attention to what I'm teaching you because it's so important.

اما منظورم این است که شما فقط به آنچه من به شما یاد می دهم توجه می کنید زیرا بسیار مهم است.

I have students in my classroom, and they're paying money for me to speak to them.

من دانش‌آموزانی در کلاسم دارم و آنها پول می‌دهند تا با آنها صحبت کنم.

I will be speaking, and they're like, "Okay."

من صحبت خواهم کرد و آنها می گویند: "باشه."

Meanwhile, I have spoken about for 10 minutes, they've written one sentence in their machine,

در ضمن من 10 دقیقه در موردش صحبت کردم، یک جمله تو ماشینشون

and 20 minutes later, they'll go, "Teacher, 20 minutes ago, you said this word.

نوشتند و 20 دقیقه بعد میگن استاد 20 دقیقه پیش این کلمه رو گفتی

What does this mean?

یعنی چی

It's not in my machine."

؟ ماشین من."

I'm like, "Dude, that was 20 minutes ago."

من می گویم، "رفیق ، 20 دقیقه پیش بود."

They use their translator.

از مترجم خود استفاده می کنند.

Quick story, true story.

داستان سریع، داستان واقعی.

One day, one of my students got into an argument with me.

یک روز یکی از شاگردانم با من درگیر شد.

They were like, "This is a very good machine.

آنها می گفتند: "این یک دستگاه بسیار خوب است.

It is better.

بهتر است.

I need this machine."

من به این دستگاه نیاز دارم."

Because I told them, "Use a paper dictionary," and they were like, "No, no, no."

چون من به آنها گفتم "از فرهنگ لغت کاغذی استفاده کنید " و آنها مانند "نه، نه، نه."

So I got two students, and they were both from the same country, so it was perfect.

بنابراین من دو دانش آموز گرفتم، و آنها هر دو از یک کشور بودند، بنابراین عالی بود.

I gave one the paper dictionary.

به یکی دیکشنری کاغذی دادم.

I gave the other one, I said, "Use your translator."

یکی را دادم ، گفتم از مترجمت استفاده کن.

Then I said to them, "Find the word 'obsequious'."

سپس به آنها گفتم: «کلمه ی «بیهوده» را پیدا کنید.

"Obsequious," okay, no problem.

"بیهوده" باشه، مشکلی نیست.

So they're looking for this word.

بنابراین آنها به دنبال این کلمه هستند.

The computer guy, translator, five seconds, done.

مرد کامپیوتر، مترجم، پنج ثانیه تمام شد.

He goes, "Teacher, I know the answer."

می گوید استاد من جواب را می دانم.

I go, "Good."

من می گویم: "خوب است."

I said, "Wait."

گفتم: صبر کن.

And he's waiting, okay?

و او منتظر است، باشه؟

So remember, he's got the machine.

پس به یاد داشته باشید، او دستگاه را دارد.

It closes down.

بسته می شود.

The other student, "Oh, how do you spell it?"

دانش آموز دیگر، "اوه، چگونه آن را می نویسی؟"

So I explain.

پس توضیح می دهم.

"Oh," this goes on for, like, five minutes.

"اوه" این ، مثلاً پنج دقیقه ادامه دارد.

Finally, the student reads it and says, "The answer is this."

در نهایت دانش آموز آن را می خواند و می گوید: جواب این است.

I say to the student, I go, "Good, good."

به شاگرد می گویم، می روم، خوب، خوب.

I turn to the student with the translator, and I say to them, I said, "Do you remember

با مترجم رو به شاگرد می کنم و به آنها می گویم، گفتم یادتان

what this word means?"

هست این کلمه یعنی چه؟

The student quickly picks up the translator, I go, "Ah, ah, ah, ah.

دانش آموز سریع مترجم را برمی دارد، می روم، آه، آه، آه، آه،

Put it down.

بگذار زمین،

Tell me what it means."

بگو یعنی چه؟

And what happens with the student?

و چه اتفاقی برای دانش آموز می افتد؟

This is what's quite funny.

این چیزی است که کاملا خنده دار است.

The student then goes, "I don't know," and I go, "Of course you don't.

سپس دانش‌آموز می‌گوید: "نمی‌دانم" و من می‌گویم: "البته که نمی‌دانی.

Your brain is very smart.

مغز شما بسیار باهوش است.

If you can press a button and get the answer, your brain will do this.

اگر بتوانید یک دکمه را فشار دهید و پاسخ را دریافت کنید، مغز شما این کار را انجام می‌دهد.

It makes sense.

It's not going to remember it because it's easier to do this."

این کار را به خاطر نمی آورد زیرا انجام این کار آسان تر است."

Now, the student with the paper dictionary, this was different.

حالا، دانش آموز با فرهنگ لغت کاغذ، این متفاوت بود.

Why?

چرا؟

Because the student with the paper dictionary, you know what happened with them?

چون دانش آموز با فرهنگ لغت کاغذی، می دانید چه اتفاقی برای آنها افتاده است؟

Well, they had to remember because it was so difficult, their brain said, "Remember

خوب، آنها مجبور بودند به خاطر بسپارند چون خیلی سخت بود، مغزشان گفت: "

this, because it took you five minutes to find it.

این را به خاطر بسپار، زیرا پنج دقیقه طول کشید تا آن را پیدا کنی

It's very difficult."

. خیلی سخت است."

And the second thing was this.

و مورد دوم این بود.

As they were reading, they were reading and learning new words.

همان طور که مشغول خواندن بودند، کلمات جدید را می خواندند و یاد می گرفتند.

They had no choice.

آنها چاره ای نداشتند.

They were like, "O, B, B, B, no, no."

آنها مانند "O، B، B، B، نه، نه" بودند.

So the benefit was they tried to remember it, not the first time, but you start remembering

بنابراین فایده این بود که آنها سعی کردند آن را به خاطر بسپارند، نه اولین بار، اما شما شروع به یادآوری می کنید

because it's too difficult to search for it.

زیرا جستجو برای آن بسیار دشوار است.

And the second thing was they learned other words.

و نکته دوم این بود که کلمات دیگری را یاد گرفتند.

Well, this person, when they watched the lesson in five minutes, they said, "I got it.

خوب، این شخص، وقتی درس را در پنج دقیقه تماشا کردند، گفتند: "من متوجه شدم.

If I want to remember English, I've got to put this away and use my brain.

اگر بخواهم انگلیسی را به خاطر بسپارم، باید این را کنار بگذارم و از مغزم استفاده کنم.

It's the best machine out there.

این بهترین دستگاه موجود است

All right.

. درست است.

I don't have much time, so I've got to make this fast, so you've got to pay attention

من وقت زیادی ندارم، بنابراین باید این روز را سریع انجام دهم، بنابراین شما باید حواستان را جمع کنید

because I'm going to do something impossible.

زیرا من کاری غیرممکن را انجام

I'm going to speak slowly and teach quickly."

خواهم داد. من به آرامی صحبت می کنم و سریع آموزش می دهم."

Now, talk only to people from your language group.

اکنون فقط با افراد گروه زبان خود صحبت کنید.

Here's what the problem with this is.

در اینجا مشکل این است.

Your language group, you know, you speak the same language, you have the same grammar set,

گروه زبان شما، می دانید، شما به یک زبان صحبت می کنید ، مجموعه گرامر یکسانی دارید،

so you'll use English in the same kind of grammar that you would use in your language.

بنابراین از زبان انگلیسی در همان گرامری که در زبان خود استفاده می کنید استفاده خواهید کرد.

Now, of course, they speak the same way you do, so it's understandable.

البته الان مثل شما حرف می زنند، پس قابل درک است.

But if you take the same language, let's take, for instance, a person from Japan and a person

اما اگر زبان یکسانی را در نظر بگیرید، به عنوان مثال، فردی از ژاپن و فردی

from Mexico both speaking English.

از مکزیک را در نظر بگیرید که هر دو انگلیسی صحبت می کنند.

If they use Japanese grammar for the Japanese person, using English words, and the Spanish

اگر از گرامر ژاپنی برای ژاپنی استفاده کنند، از کلمات انگلیسی استفاده کنند، و شخص اسپانیایی

person uses, or the Mexican person uses Spanish grammar with his English words, they won't

استفاده کند، یا فرد مکزیکی از گرامر اسپانیایی با کلمات انگلیسی خود استفاده کند،

understand each other.

یکدیگر را متوجه نمی شوند.

They'll look at each other and go, "What are you talking about?"

آنها به هم نگاه می کنند و می گویند: "در مورد چه چیزی صحبت می کنید؟"

As soon as they use English-only grammar, instant understanding, right?

به محض اینکه از گرامر فقط انگلیسی استفاده می کنند، درک فوری دارند، درست است؟

So a lot of people go, "I talk to people from my country.

بنابراین بسیاری از مردم می گویند، "من با مردم کشورم صحبت می کنم.

They understand me fine."

آنها مرا خوب می فهمند."

I go, "Of course they do.

می روم، البته که دارند،

They speak badly as well."

بد صحبت می کنند.

Their language, perfect, but not your English, okay?

زبان آنها عالی است، اما انگلیسی شما نه، خوب؟

Now, next.

حالا، بعدی

This is my favorite one.

این مورد مورد علاقه من است.

I love this one.

من این یکی را دوست دارم.

This is great.

این عالی است.

I'll be teaching something, and I'll let students talk together in a classroom, and invariably,

من چیزی تدریس خواهم کرد، و به دانش آموزان اجازه می دهم در کلاس درس با هم صحبت کنند، و همیشه،

that means sooner than later, it's going to happen, okay?

این بدان معناست که زودتر از دیرتر، این اتفاق می افتد، باشه؟

One student will go...

یک دانش آموز می رود...

I go, "That's bad English."

من می گویم "این انگلیسی بد است."

They go, "They know what I'm saying."

آنها می گویند: "آنها می دانند من چه می گویم."

And now, if you notice, I put a star.

و حالا اگه متوجه شدید ستاره گذاشتم.

It's bad English.

انگلیسی بدی است

Don't repeat it.

تکرارش نکن

James didn't teach you this.

جیمز این را به شما یاد نداد.

Remember, this is the not-to-do thing.

به یاد داشته باشید، این چیزی است که نباید انجام دهید.

They go, "They know what I'm saying.

آنها می گویند "آنها می دانند من چه می گویم.

They understand me."

آنها من را درک می کنند."

I go, "Yeah, but you're all learning English.

من می گویم: "آره، اما شما همگی دارید انگلیسی

You don't pay to learn bad English."

یاد می گیرید. برای یادگیری انگلیسی بد پولی نمی دهید."

Now, you're saying, "I know, but EngVid is free.

حالا شما می گویید "من می دانم، اما EngVid رایگان است.

Why can't I speak?"

چرا من نمی توانم صحبت کنم؟"

I go, "Because here, you're spending something more important, and I'm being serious here.

من می گویم: "چون اینجا، شما چیز مهم تری خرج می کنید ، و من اینجا جدی هستم.

You're spending more important things than money.

شما چیزهای مهم تری از پول خرج می کنید.

Let other people spend money.

بگذارید دیگران پول خرج کنند.

You're spending your time.

شما دارید وقت خود را خرج می کنید.

So, if you're going to spend your time, learn it properly.

پس اگر وقت خود را صرف می کنید ، آن را به درستی یاد بگیرید.

You can replace money.

می توانید پول را جایگزین کنید.

You cannot replace your time or your life, okay?

شما نمی توانید زمان یا زندگی خود را جایگزین کنید، خوب؟

So, serious, no.

بنابراین، جدی، نه.

So, if you're going to take the time to study, take the time to study it correctly so you

بنابراین، اگر می خواهید برای مطالعه وقت بگذارید ، وقت آن است که آن را به درستی مطالعه کنید

don't say, "They understanding what I am saying now.

تا نگویید: «آنها می‌فهمند الان چه می‌گویم.

They understand what I'm saying."

آنها می فهمند که من چه می گویم."

Okay?

خوب؟

So, that's number four.

بنابراین، این شماره چهار است.

And number five, here's my favorite.

و شماره پنج، این مورد مورد علاقه من است.

I have people -- I'm in Canada -- who fly from Cambodia -- not Nepal, I lie.

من افرادی دارم -- من در کانادا هستم -- که از کامبوج پرواز می کنند -- نه از نپال، من دروغ می گویم.

I haven't been to Nepalese.

به نپال نرفته ام.

But Russia.

اما روسیه.

Hmm.

هوم.

Russian women.

زنان روسی. به

Anyway.

هر حال.

Russia.

روسیه.

Japan.

ژاپن.

Korea.

کره.

Hmm.

هوم.

Korean food.

غذای کره ای.

India.

هند.

Not so many Indians.

هندی ها نه.

But from all over the world, I have students.

اما از سرتاسر دنیا، من دانش آموز دارم.

And then, I will be -- I have a habit on Fridays, and if you're a student of mine, you know

و بعد، من خواهد بود -- من یک عادت جمعه ها دارم و اگر شما دانش آموز من هستید، می دانید که

this is true, and you can tell them.

این درست است، و می توانید به آنها بگویید.

Every Friday, I bring in cookies.

هر جمعه، من

And I bring in these wafer cookies because they're typical Canadian food.

کلوچه می آورم. یک غذای معمولی کانادایی است.

And I have students who fly from across the world -- imagine, flying in an airplane.

و من دانش‌آموزانی دارم که از سرتاسر جهان پرواز می‌کنند -- تصور کنید که در هواپیما پرواز می‌کنند

You know, dangerous thing they can die in.

. می‌دانید، چیزی خطرناک است که آنها می‌توانند در آن بمیرند.

And then, I offer them a cookie.

و سپس، من به آنها یک کلوچه پیشنهاد می‌کنم.

And they go, "No."

و آنها می‌گویند: "نه

And I go, "Why?"

و من می‌گویم: «چرا؟»

"It's not my food."

«این غذای من نیست.»

And I'm trying to explain to them, "Here's the deal.

و سعی می‌کنم به آنها توضیح دهم: «اینم معامله.

Culture is language.

فرهنگ زبان است.

Language is culture.

زبان فرهنگ است.

We use words in a certain way to get across our logic, our understanding, our beliefs.

ما از کلمات به روشی خاص استفاده می کنیم تا منطق، درک و باورهایمان را بشناسیم.

When you don't take part of the culture, you cannot understand the words necessarily."

وقتی بخشی از فرهنگ را نمی گیرید، لزوما نمی توانید کلمات را درک کنید."

My favorite example -- and I'll make it quick, because it's true about me -- "Zu spät."

مثال مورد علاقه من -- و من آن را سریع بیان می کنم، زیرا در مورد من صادق است -- "Zu spät."

"Zu spät."

"Zu spät."

German.

آلمانی

It means, "Too late."

این به معنای "خیلی دیر" است

You're not late.

. شما دیر نشده

You're too late.

اید

If you're one second late, you're too late.

In English, you're just late.

Our cultures are different.

For Germans, being late -- there's no such thing as late.

. آلمانی‌ها، دیر کردن -- چیزی به نام دیر کردن وجود ندارد

It's on time, or it's too late.

. سر وقت است یا خیلی دیر است.

In English, it's on time, it's late, then it can be too late.

Our perspectives on time, our way we see time, is a little bit different.

کمی متفاوت

If you don't understand that, you're not going to get business from Germans, because you're

است.اگر شما آن را درک نمی کنید، از آلمانی ها کسب و کار نمی گیرید، زیرا

like, "It's one second."

مانند "یک ثانیه است."

They're like, "Es zu late!"

آنها می گویند: "Es zu late!"

But in Canada, we'll go, "Okay, it's late."

اما در کانادا، ما می‌رویم، "باشه، دیر شده."

You got to understand that, right?

شما باید این را بفهمید، درست است؟

So keep that in mind.

پس این را در نظر داشته باشید.

When you come to a country, if you're going to fly away from your country and spend thousands

وقتی به کشوری می‌آیید، اگر قصد دارید از کشور خود پرواز کنید و هزاران هزینه کنید

of dollars, try the food, try the culture, then you'll understand, and when the words

. دلار، غذا را امتحان کنید، فرهنگ را امتحان کنید، سپس متوجه خواهید شد، و چه زمانی بد است rds

come together, it'll make more sense to you.

گرد هم می آیند ، برای شما منطقی تر خواهد بود.

Like when someone says to you, you know, "Have a hair of the dog that bit you last night,"

مثل وقتی که کسی به شما می‌گوید، می‌دانید: « یک تار موی سگی که دیشب

you'll get it, because you partake.

شما را گاز گرفته است داشته باشید»، آن را دریافت خواهید کرد، زیرا شرکت می‌کنید.

You go into our culture.

شما وارد فرهنگ ما شوید.

You might have a drink, but if you don't do that, how will you know what it means when

شما ممکن است یک نوشیدنی بنوشید، اما اگر این کار را نکنید، چگونه متوجه خواهید شد

they say it to you, and you wouldn't get it, right?

که وقتی آن را به شما می گویند چه معنایی دارد، و شما آن را دریافت نمی کنید، درست است؟

So you're going to take the time to learn, learn it properly.

بنابراین شما برای یادگیری زمان صرف می کنید، آن را به درستی یاد بگیرید.

Anyway, I don't get serious often, but I'm out of time.

به هر حال من اغلب جدی نمی گیرم، اما وقتم تمام شده است.

Remember, these are things not to do by the evil E. Evil E, get it?

به یاد داشته باشید، اینها کارهایی است که نباید توسط E شرور انجام شود.

It's cool.

باحاله

Right?

درست؟

Watch and repeat everything you hear from TV.

هر چیزی را که از تلویزیون می شنوید ببینید و تکرار کنید.

Don't even think about it, just repeat.

اصلا بهش فکر نکن فقط تکرار کن

"I saw some rap gangster say it, so therefore it must be cool, yeah?"

"من دیدم که یک گانگستر رپ این را گفت، بنابراین باید جالب باشد، بله؟"

Yeah, but you're not a rap gangster.

بله، اما شما یک گانگستر رپ نیستید.

If you're a Russian immigrant, forget about it, okay?

اگر یک مهاجر روسی هستید، آن را فراموش کنید، باشه؟

Use your electronic translator.

از مترجم الکترونیکی خود استفاده کنید.

If this was Star Trek, this would be fantastic, because the translator would actually translate

اگر این Star Trek بود، فوق‌العاده بود، زیرا مترجم در واقع ترجمه

accurately, and you would know exactly how to speak.

دقیقی انجام می‌داد و شما دقیقاً می‌دانستید چگونه صحبت کنید.

"Notice I sound like a robot, Mr. Spock.

"توجه کنید من شبیه یک ربات هستم، آقای اسپاک.

Therefore I don't recommend you do this," okay?

بنابراین من به شما توصیه نمی کنم این کار را انجام دهید."

Talk only to people from your language group.

فقط با افراد گروه زبان خود صحبت کنید.

So anyways, without thinking that we are going to do this, what do you think?

بنابراین، به هر حال، بدون اینکه فکر کنید ما قرار است این کار را انجام دهیم، نظر شما چیست؟

"I think this is good, yeah?"

"فکر می کنم این خوب است، آره؟"

You people speak the same and think the same.

شما مردم همین حرف را می زنید و همان فکر می کنید.

You've got to leave it to understand something different, right?

شما باید آن را رها کنید تا چیز دیگری را بفهمید، درست است؟

Okay.

باشه.

Where are we?

ما کجا هستیم؟

Number four.

شماره چهار.

Please repeat this all the time.

لطفا این کار را همیشه تکرار کنید.

They know what I'm saying, okay?

اونا میدونن چی میگم، باشه؟

They know what I'm saying.

آنها می دانند من چه می گویم.

Just by saying it, it means you don't speak English, and if they understand it, they don't

فقط با گفتن آن به این معناست که شما انگلیسی صحبت نمی کنید و اگر آن را بفهمند

speak English.

انگلیسی صحبت نمی کنند.

You should stop talking to them.

شما باید صحبت کردن با آنها را متوقف کنید.

Try and get a group of people that speak English, and try nothing from their culture.

سعی کنید گروهی از مردم را انتخاب کنید که انگلیسی صحبت می کنند و هیچ کاری از فرهنگ آنها امتحان نکنید.

That's not just about learning English, it's about any language you want to learn.

این فقط در مورد یادگیری زبان انگلیسی نیست، بلکه در مورد هر زبانی است که می خواهید یاد بگیرید.

When you try something from a culture, it makes you a deeper, richer person.

وقتی چیزی از یک فرهنگ را امتحان می کنید، از شما فردی عمیق تر و ثروتمندتر می سازد.

Makes you more interesting.

شما را جذاب تر می کند.

Funny enough, if you're more interesting, people want to talk to you, especially English

به اندازه کافی خنده دار است، اگر جالب تر باشید، مردم می خواهند با شما صحبت کنند، به خصوص انگلیسی

people.

ها.

Ooh.

اوه

Anyway, here's what I want you to do.

به هر حال، این چیزی است که من می خواهم شما انجام دهید.

So do not -- this is not part of the "not" lesson.

پس نکن -- این بخشی از درس "نه" نیست.

This is the thing I want you to do, okay?

این همان کاری است که من از شما می خواهم انجام دهید، باشه؟

So let's get rid of this there quickly, because we've got to get out of here.

پس بیایید به سرعت از شر آن خلاص شویم، زیرا باید از اینجا برویم.

This is good Mr. E, okay?

این آقای E خوب است، باشه؟

This is what he wants you to do.

این چیزی است که او از شما می خواهد.

We want you to learn how to learn English.

ما می خواهیم شما یاد بگیرید که چگونه انگلیسی یاد بگیرید.

How are you going to do that?

چگونه می خواهی این کار را انجام دهی؟

Go to www.engvid.com, where you'll find myself and some other teachers happy to help you

به www.engvid.com بروید، جایی که من و برخی معلمان دیگر را خوشحال می کنید که به شما در

learn English.

یادگیری زبان انگلیسی کمک کنند.

It's been fun.

خوش گذشت.

It's been a slice.

این یک برش بوده است.

Got to go.

باید برم.

It's been nice.

خوب بود

Rhymed.

قافیه دار.

See you soon.

به زودی میبینمت.

Learn English for free www.engvid.com

آموزش زبان انگلیسی رایگان www.engvid.com