Improve your Vocabulary: Stop saying I KNOW!

How to get one million followers... hey, you know, I was just reading this book and we

چگونه یک میلیون فالوور به دست آوریم... هی، می دانید، من همین الان داشتم این کتاب را می خواندم و

could get lots of people to watch us if we changed a couple of things.

اگر چند مورد را تغییر می دادیم، می توانستیم افراد زیادی را تماشا کنند.

Oh, I know.

آه من می دانم.

Huh.

متعجب.

Hi, James from engVid.

سلام، جیمز از engVid.

Mr. E seems to know everything.

به نظر می رسد آقای E همه چیز را می داند.

You know what's interesting about knowing everything?

می دانید دانستن همه چیز چه چیز جالبی است؟

You actually stop knowing anything at all.

شما در واقع دیگر هیچ چیز را نمی دانید.

Hi.

سلام.

What I want to do on today's lesson is I want to talk about the word "I know".

کاری که من می خواهم در درس امروز انجام دهم این است که می خواهم در مورد کلمه "من می دانم" صحبت کنم.

It is a word that is used by many English speakers who are just starting to learn the

این کلمه ای است که توسط بسیاری از انگلیسی زبانان که تازه شروع به یادگیری این

language.

زبان کرده اند استفاده می شود.

In fact, it's used a lot by native speakers, unthinkingly, to cover all sorts of situations.

در واقع، به طور ناخودآگاه، برای پوشش انواع موقعیت‌ها، توسط افراد بومی از آن استفاده می‌شود.

In today's lesson, I'm going to give you some new phrases, I'm going to give you some new

در درس امروز ، عبارات جدیدی را به شما می‌دهم، واژگان جدیدی را به شما می‌دهم

vocabulary that we can take the same idea that comes from "I know" and use it to further

که می‌توانیم همان ایده‌ای را که از «می‌دانم» می‌آید گرفته و از آن برای

our communication skills.

افزایش مهارت‌های ارتباطی خود استفاده کنیم.

Now, why is this important?

حالا چرا این مهم است؟

A lot of times, we watch videos and they give you the tools but don't explain why or where

خیلی اوقات، ما ویدیوها را تماشا می کنیم و آنها ابزارها را در اختیار شما می گذارند، اما توضیح نمی دهند که چرا یا کجا

you'll use them.

از آنها استفاده می کنید.

I like to make sure I take an opportunity in this video to make sure I not only teach

من دوست دارم مطمئن شوم که در این ویدیو از فرصت استفاده می‌کنم تا مطمئن شوم که نه تنها به

you why but where it is most beneficial for you to use the new vocabulary.

شما چرایی را یاد می‌دهم، بلکه استفاده از واژگان جدید برای شما مفیدتر است.

You ready?

آماده ای؟

Let's go to the board.

بریم سراغ هیئت.

Now, when you look at the words here "I know", I've outlined or really put "no" in a big

حالا، وقتی به کلمات اینجا نگاه می‌کنید «می‌دانم»، من «نه» را به معنای بزرگ بیان کرده‌ام یا واقعاً آن را بیان کرده‌ام

sense.

.

We even say the word "no", and when in English we say "no" it means "stop" or "I don't like"

ما حتی کلمه "نه" را می گوییم و وقتی در انگلیسی "نه" می گوییم به معنای "توقف" یا "دوست ندارم"

or something negative.

یا چیزی منفی است.

When you use "I know" in a sentence and it's not used in its most effective manner, it

وقتی از "من می دانم" در جمله استفاده می کنید و از آن به بهترین شکل استفاده نمی شود،

tends to stop conversation or make people feel as though you're not listening and they're

مکالمه را متوقف می کند یا باعث می شود مردم احساس کنند که گوش نمی کنید و آنها را

not understood, which makes difficult conversations actually more difficult and go on longer.

درک نمی کنید، که در واقع مکالمات دشوار را دشوارتر می کند. و بیشتر ادامه بده

Now, before I say another word, I want to say hello to Prachi and Andrew.

حالا، قبل از اینکه یک کلمه دیگر بگویم، می خواهم به پراچی و اندرو سلام کنم.

We met at the McCaul eating area, and you guys were having a conversation and you were

ما در منطقه غذاخوری مک‌کال با هم آشنا شدیم، و شما بچه‌ها داشتید با هم صحبت می‌کردید و شما

really graceful and great and allowed me to use some of this lesson on you and help me

واقعاً برازنده و عالی بودید و به من اجازه دادید از بخشی از این درس برای شما استفاده کنم و به من

fix this lesson up, so I greatly appreciate that.

کمک کنید تا این درس را درست کنم، بنابراین من بسیار از آن قدردانی می‌کنم.

And this English saves conflict resolution.

و این انگلیسی حل تعارض را نجات می دهد.

I want to use a quote from Theodore Roosevelt.

من می خواهم از نقل قولی از تئودور روزولت استفاده کنم.

He's a former American president.

او رئیس جمهور سابق آمریکاست.

Most of you won't know who he is because he's been dead a long time.

بسیاری از شما نمی دانید که او کیست زیرا او مدت زیادی است که مرده است.

One of their better presidents, and he had a quote that I really like that kind of helps

یکی از روسای جمهور بهتر آنها، و او نقل قولی داشت که من واقعاً دوست دارم این نوع کمک ها

with this lesson.

در این درس کمک کند.

Theodore said, "Nobody cares how much you know until they know how much you care".

تئودور گفت: "هیچ کس اهمیت نمی دهد که شما چقدر می دانید تا زمانی که بدانند شما چقدر اهمیت می دهید."

I want to change that last statement of "care" to "understand".

من می خواهم آخرین عبارت "مراقبت" را به "درک" تغییر دهم.

Once people understand that you have an interest in what you're saying, then they know that

هنگامی که مردم بفهمند که شما به آنچه می گویید علاقه مند هستید، آنگاه می دانند که برای

you care.

شما مهم است.

And, funny enough, "understand" is one of the words we're going to use instead of "know"

و، به اندازه کافی خنده دار، "درک" یکی از کلماتی است که به جای "دانستن"

in order to create greater communication skills.

به منظور ایجاد مهارت های ارتباطی بیشتر استفاده می کنیم.

Now that you know why we're doing the lesson:

اکنون که می دانید چرا درس را انجام می دهیم:

* To further your communication *

* برای پیشبرد ارتباط شما *

* Make sure you're understood *

* مطمئن شوید که درک شده اید *

* Let people know you understand them *

* به مردم اجازه دهید بدانند که آنها را درک می کنید *

Why don't we get to the lesson, right?

چرا ما به درس نمی رسیم، درست است؟

Now, the best way to go about this is to look at what does "know" mean?

حال، بهترین راه برای انجام این کار این است که ببینیم «دانستم» به چه معناست؟

It's a short form of "knowledge", it's a verb, which is nice, but what it really means is

این یک شکل کوتاه از "دانش" است، این یک فعل است، که خوب است، اما معنای واقعی آن این است

to know something means you know something through information, observation, or inquiry.

که چیزی را بدانید یعنی چیزی را از طریق اطلاعات، مشاهده یا تحقیق می‌دانید.

Inquiry means to ask questions.

پرس و جو یعنی سوال پرسیدن.

If you ask a question, then you'll get to know something, alright?

اگر سوالی بپرسید، با چیزی آشنا می شوید، خوب؟

"Why is the sky blue?"

"چرا آسمان آبی است؟"

Blah blah blah blah, I will tell you, now you know.

بلاهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

Observation, now you watch.

مشاهده، حالا شما تماشا کنید.

You see two bunnies running across the grass, it's springtime, one bunny jumps atop the

دو خرگوش را می بینید که روی چمن ها می دوند، بهار است، یک خرگوش روی

other bunny, they're playing, you know why they're doing that, alright?

خرگوش دیگر می پرد، آنها دارند بازی می کنند، می دانید چرا این کار را می کنند، خوب؟

And information; you read something or you watch a video or a YouTube video and you learn.

و اطلاعات؛ شما چیزی را می خوانید یا یک ویدیو یا یک ویدیوی YouTube را تماشا می کنید و یاد می گیرید.

Now, that's knowing something.

حالا این چیزی می داند.

But if you notice something, when we talk about knowing in this particular case, knowing

اما اگر به چیزی توجه کردید، وقتی در مورد دانستن در این مورد خاص صحبت می کنیم، دانستن

is not actually talking about understanding.

در واقع به معنای درک نیست.

Although people confuse these two words, they don't really appreciate how those two words

اگرچه مردم این دو کلمه را با هم اشتباه می گیرند، اما واقعاً درک نمی کنند که این دو کلمه چگونه

can affect a conversation.

می توانند بر یک مکالمه تأثیر بگذارند.

I'm going to borrow a cell phone for a second, and I want to show you something.

من برای یک ثانیه یک تلفن همراه قرض می گیرم و می خواهم چیزی را به شما نشان دهم.

All of you have used cell phones before, and you know how to use them.

همه شما قبلا از تلفن همراه استفاده کرده اید و می دانید که چگونه از آنها استفاده کنید.

I know you do, right?

من می دانم که شما انجام می دهید، درست است؟

I say to text me "blah blah blah" send me this "blah blah blah".

میگم برام پیامک بزن "بله بلا بله" این "بله بلا بل" رو برام بفرست.

Now, what happens if I took this cell phone, I took it apart to all the smallest parts

حالا اگر این موبایل را بگیرم و همه کوچکترین قسمت ها

and laid them on the floor, okay?

را جدا کنم و روی زمین بگذارم چه اتفاقی می افتد، باشه؟

And I said to you "Put them together".

و من به شما گفتم "آنها را کنار هم بگذارید".

Could you do that?

آیا می توانید این کار را انجام دهید؟

No.

نه.

So you know how to use the technology, but you don't understand how it works to put it

بنابراین شما می دانید که چگونه از این فناوری استفاده کنید، اما نمی دانید که چگونه

back together again.

دوباره آن را کنار هم قرار دهید.

And that's the power of the words that I'm going to give you now.

و این قدرت کلماتی است که اکنون به شما خواهم گفت.

That'll give you that power of putting it back together and even creating something

این به شما این قدرت را می دهد که آن را دوباره کنار هم قرار دهید و حتی چیز

new out of it and creating greater communication skills.

جدیدی از آن ایجاد کنید و مهارت های ارتباطی بیشتری ایجاد کنید .

So, let's start over here.

بنابراین، بیایید از اینجا شروع کنیم.

I said stop saying "I know".

گفتم دیگر نگو "می دانم".

I give you five phrases to improve the communication, so let's talk about number one: "recognize".

من به شما پنج عبارت برای بهبود ارتباطات می‌دهم، پس بیایید در مورد شماره یک صحبت کنیم: "تشخیص".

Right in the middle of "cog" means "thinking".

درست در وسط "دنده" به معنای "اندیشیدن" است.

"Cognition", thinking, and recognize means to go back and to think.

«شناخت»، اندیشیدن و شناخت به معنای بازگشت به عقب و اندیشیدن است.

The meaning of "recognize" here is to acknowledge a truth, existence, or validity of something.

منظور از «شناختن» در اینجا اعتراف به حقیقت، وجود یا اعتبار چیزی است.

That's a lot of noise and movement.

این خیلی سر و صدا و حرکت است.

It's to say I notice what you said and what you said had some truth to it.

به این معنی است که متوجه شدم آنچه شما گفتید و آنچه شما گفتید دارای حقیقتی بود.

Notice I didn't say "I know", I said "I noticed".

توجه کنید من نگفتم "می دانم" گفتم "توجه کردم".

I could say "I know what you said, and when you said it to me, there was some truth that

می‌توانستم بگویم «می‌دانم چه گفتی، و وقتی آن را به من گفتی، حقیقتی وجود داشت که

I have to say is true".

باید بگویم درست است».

When something's valid, we say there's truth to it and acknowledge saying "I'm going to

وقتی چیزی معتبر است، می گوییم حقیقتی در آن وجود دارد و تصدیق می کنیم که "من می خواهم

say this is true".

بگویم این درست است".

So, that's more than I know.

بنابراین، این بیشتر از چیزی است که من می دانم.

When you say - if I say to you "It's raining outside" and you go "I know" and I might say

وقتی می گویید - اگر به شما بگویم "بیرون باران می بارد " و شما بروید "می دانم" و ممکن است بگویم

that I recognize that the weather is bad, not only do I have this knowledge, I'm saying

که می دانم که هوا بد است، نه تنها این دانش را دارم، بلکه می

there's validity to what you're saying, alright?

گویم آنچه اعتبار دارد. شما می گویید، خوب؟

Cause it's not just "it's raining", you're saying the weather is bad, there's a bit more

چون فقط «باران می‌بارد» نیست، شما می‌گویید هوا بد است، چیزهای بیشتری

to it.

در آن وجود دارد.

And on that, I'm going to come back when I talk about understanding intent.

و در مورد آن، زمانی که در مورد درک قصد صحبت می کنم، باز خواهم گشت .

The second, and this is different than "I know", but it's "from my perspective".

دومی، و این با «می دانم» متفاوت است، اما «از دیدگاه من» است.

When you say "from my perspective", it is to give your opinion and attitude on a subject,

وقتی می گویید «از دیدگاه من»، برای بیان نظر و نگرش خود در مورد موضوعی است،

but "spec" meaning "to look at", you're actually saying "I see this".

اما «spec» به معنای «نگاه کردن» است، در واقع می گویید «من این را می بینم».

I see what you're saying because I'm aware of what you're saying.

من می بینم که شما چه می گویید، زیرا من از آنچه شما می گویید آگاه هستم.

In other words, I know what you're saying, and I see from this knowledge of knowing what

به عبارت دیگر، من می دانم که شما چه می گویید، و از این آگاهی می بینم که می دانم چه

you are saying to me.

چیزی به من می گویید.

That was nice, right, from this knowledge of knowing, I have an opinion on that.

این خوب بود، درست است، با توجه به این دانش، من در مورد آن نظر دارم.

So, I have the same knowledge you have, but the way I interpret it, the way I feel about

بنابراین، من همان دانشی را دارم که شما دارید، اما نحوه تفسیر من، احساس من در مورد

it, the way I see it is different than you.

آن، نحوه دیدن آن با شما متفاوت است.

So that is acknowledging the person saying I know it, got it, okay, cool, but I see it

این یعنی تصدیق این شخص که می‌گوید من آن را می‌دانم، فهمیدم، خوب، عالی است، اما من آن را

in a different way.

به شکل دیگری می‌بینم.

For instance, I'm standing here.

به عنوان مثال، من اینجا ایستاده ام.

And when I'm standing here, they're different positions, although we're in the same room,

و وقتی من اینجا می ایستم، آنها موقعیت های متفاوتی دارند، اگرچه ما در یک اتاق هستیم،

cool.

باحال.

So, you can use that one.

بنابراین، شما می توانید از آن استفاده کنید.

So, "From my perspective, that's an interesting point" means I know what you're talking about

بنابراین، "از دیدگاه من، این یک نکته جالب است" به این معنی است که من می دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید

and I like it.

و آن را دوست دارم.

"Appreciate".

"قدردانی".

Appreciate is an interesting word, because by itself, I always think "appreciate" means

قدردانی کلمه جالبی است، زیرا به خودی خود، من همیشه فکر می کنم "قدردانی"

"to be thankful", to say thanks for something.

به معنای "سپاسگزار بودن" است، تشکر کردن برای چیزی.

"I appreciate you helping me", I'm really -- I'm thankful for it.

"از اینکه به من کمک کردید متشکرم"، واقعاً -- از این بابت سپاسگزارم.

When I look at appreciate and we use it instead of "I know", it's saying I recognize the implications

وقتی به قدردانی نگاه می‌کنم و از آن به‌جای «می‌دانم» استفاده می‌کنیم، می‌گویم مفاهیم

and true value of the subject.

و ارزش واقعی موضوع را می‌شناسم.

An example of this would be if someone says to you "Hey look, if you don't get enough

یک مثال از این می تواند این باشد که کسی به شما بگوید "هی ببین

sleep tonight, you won't be able to catch the train in the morning because it's really

، اگر امشب به اندازه کافی نخوابی، نمی توانی صبح به قطار برسی چون واقعا

early."

زود است."

And I might say instead of "Oh, I know", I go "I appreciate you telling me that".

و من ممکن است به جای "اوه، می دانم" بگویم، "از این که به من گفتی متشکرم".

It means "thank you" because there are implications if I don't get up, I will miss my train, and

این به معنای "متشکرم" است، زیرا اگر بلند نشوم، قطارم را از دست خواهم داد، و

there's a value to you telling me that because getting the train is important to me.

این ارزش دارد که شما به من بگویید زیرا دریافت قطار برای من مهم است.

While "I know" just means "I have the information, I have the knowledge" but it shows no value

در حالی که "من می دانم" فقط به معنای "من اطلاعات دارم، من دانش دارم" اما

in saying "thank you for doing that for me".

در گفتن "از اینکه این کار را برای من انجام دادید متشکرم" ارزشی ندارد.

So, you notice a lot of times if you say "Oh, I appreciate you saying that", people will

بنابراین، شما بارها متوجه می شوید که اگر بگویید "اوه، من از گفتن شما سپاسگزارم"، مردم

step back and give you some room because you're saying "thank you", so they know "Oh, you

عقب می نشینند و به شما فرصت می دهند زیرا "متشکرم" می گویید، بنابراین آنها می دانند "اوه، شما

heard me and you like - not like, but are thankful for me saying it".

من را شنیدید و" شما دوست دارید - نه دوست دارید، اما از اینکه من آن را گفتم سپاسگزار هستید.

You may have to go on and say something different, but they will appreciate that you took the

ممکن است مجبور شوید ادامه دهید و چیز متفاوتی بگویید، اما آنها از اینکه

time to listen instead of saying "I know".

به جای گفتن "می دانم" برای گوش دادن وقت گذاشتید، قدردانی می کنند.

"Understand".

"فهمیدن".

Now, I started off over here talking about understand and I said it was an important

اکنون، من از اینجا شروع کردم به صحبت کردن در مورد درک و گفتم این موضوع مهمی

one.

است.

The difference, as I showed you with the cell phone, between "understand" and "know", when

تفاوت، همانطور که با تلفن همراه به شما نشان دادم ، بین "فهمیدن" و "دانستن"، زمانی که

you know something you have the information.

شما چیزی را می دانید، اطلاعات آن را دارید.

When you understand, here's what's important - you perceive the intended meaning.

وقتی فهمیدید، این چیزی است که مهم است - معنای مورد نظر را درک می کنید.

Now, I used the difference between being able to put a cell phone together and knowing how

حالا من از تفاوت بین قرار دادن تلفن همراه و دانستن

to use one, okay?

نحوه استفاده از آن استفاده کردم، باشه؟

When people are speaking to you, sometimes they're trying to say more than the words

وقتی مردم با شما صحبت می کنند، گاهی اوقات سعی می کنند بیشتر از کلماتی

they give you and saying "I know" doesn't show that you actually have paid attention

که به شما می کنند بگویند و گفتن "می دانم" نشان نمی دهد که شما واقعاً توجه

and you got the message they were really trying to get to you.

کرده اید و پیامی را دریافت کرده اید که آنها واقعاً می خواستند به شما برسند. .

An example would be when someone says - if you said, "Look, if you keep being late, it's

یک مثال می تواند این باشد که کسی بگوید - اگر گفتید، "ببین، اگر مدام دیر می کنی،

not great.

عالی نیست

You might end up losing your job", you say "I understand" versus "I know".

. ممکن است کار خود را از دست بدهی"، شما می گویید "می فهمم" در مقابل "می دانم".

"I know" means "of course", that's what happens, you keep telling me I'm late, I lose my job.

"میدونم" یعنی "البته" همین میشه، مدام بهم میگی دیر اومدم کارم رو از دست میدم.

"I understand" means "Okay, you're giving me an opportunity, you hope I recognize what

"من می فهمم" یعنی "خوب، شما به من فرصت می دهید، امیدوارید که من تشخیص

I'm doing is incorrect right now and you hope I change my behavior".

دهم کاری که در حال حاضر انجام می دهم نادرست است و شما امیدوارید که من رفتارم را تغییر دهم".

Whoa, where did that come from?

اوه، این از کجا آمده است؟

Well, that's what understand means.

خوب فهمیدن یعنی همین.

It means I heard you, I'm taking some information in, I know what you're intending to say to

یعنی شنیده ام، اطلاعاتی را وارد می کنم، می دانم که قصد دارید به من چه بگویید

me and I'm not getting fired yet, but it's a possibility if the behavior doesn't change.

و هنوز اخراج نمی شوم، اما اگر رفتار تغییر نکند این احتمال وجود دارد.

"I know", saying "I know" in this case means I'm aware of the situation, I know your part,

«می‌دانم»، گفتن «می‌دانم» در این مورد به این معنی است که من از وضعیت آگاه هستم، من سهم شما،

my part, or your position, my position, but it doesn't give us any room of, like, I understand

سهم خود، یا موقعیت شما، موقعیت من را می‌دانم، اما به ما جایی نمی‌دهد، مانند: من می‌دانم

where you're coming from, because it's saying something like "You're always late and if

از کجا می‌آیید، زیرا چیزی شبیه به "تو همیشه دیر می‌آیی و

you continue you might lose your job", you're saying you're actually kind of concerned about

اگر ادامه بدهی ممکن است شغلت را از دست بدهی"، می‌گویید که در واقع نگران این هستید که

me losing my job, and saying "I know" kind of doesn't give back that emotional bond.

من شغلم را از دست بدهم، و می‌گویید "من می دانم" به نوعی این پیوند عاطفی را پس نمی دهد.

And this is what I was talking about with communication.

و این چیزی است که من در مورد ارتباطات صحبت می کردم .

You can say anything you like and you don't even have to take this lesson at all.

شما می توانید هر چیزی را که دوست دارید بگویید و حتی مجبور نیستید این درس را بخوانید.

You can say "Yeah whatever, I know is good enough", but by varying your speech, you'll

شما می توانید بگویید "بله، من می دانم که به اندازه کافی خوب است"، اما با تغییر گفتار خود،

notice that you're giving back not only information "I understand what you're saying and I was

متوجه خواهید شد که نه تنها اطلاعاتی را ارائه می دهید "من می فهمم چه می گویید و داشتم

listening to you", alright, but also "I care", or in some cases "Thank you for saying it",

به شما گوش می کردم"، خوب ، اما همچنین "من اهمیت می دهم"، یا در برخی موارد "ممنونم که گفتی"،

or "I heard what you said but I see it differently, "I recognize some of what you say is true."

یا "من آنچه شما گفتید را شنیدم اما آن را متفاوت می بینم، "من تشخیص می دهم برخی از آنچه شما می گویید درست است."

Alright, and this is changing it, and it shows the mastery - your mastery of my language,

تغییر دادن آن، و این تسلط را نشان می دهد - تسلط شما بر زبان من

of the English language, cool?

، به زبان انگلیسی، عالی است

So, understand is very good one, "I understand", because it means I do know what you're saying

and there's even more, I'm getting more out of it, what you're trying to give me, and

؟ ، من بیشتر از آن می گیرم ، آنچه می خواهی به من بدهی، و

that is your intended meaning.

این معنای مورد نظر توست،

Perceive is to see.

ادراک، دیدن است

Now, I said perceive is "to see".

، حالا گفتم ادراک «دیدن» است

Funny enough, number five: I see.

، به اندازه کافی خنده دار، شماره پنج: می بینم

This is a really good one, because it's similar to the rest and "I see" doesn't seem to be

این خیلی خوب است، زیرا شبیه بقیه است و "من می بینم" به نظر نمی رسد

"I know it all", like, they're not even related.

"من همه چیز را می دانم" باشد، مثلاً آنها حتی به هم مرتبط نیستند.

More on that in a second.

بیشتر در این مورد در یک ثانیه.

I actually had a friend who told me a few weeks ago he had a situation where he was

من در واقع دوستی داشت که به من گفت چند ما چند سال پیش او موقعیتی داشت که می

going to look at an apartment and he really wanted the landlord to know he was serious

خواست به یک آپارتمان نگاه کند و واقعاً می خواست صاحبخانه بداند که در

about taking the apartment.

مورد گرفتن آپارتمان جدی است.

Now, when the landlord was showing him the fuse box or this little electric thing, it

حالا وقتی صاحبخانه داشت جعبه فیوز یا این چیز کوچک برقی را به او نشان می‌داد، چیز

wasn't a big deal, he said "Oh I know" and all this stuff, he never said that.

مهمی نبود، می‌گفت «اوه می‌دانم» و این همه چیز، هرگز این را نگفت.

He said, on purpose, "I see, I see", hm.

او عمدا گفت: می بینم، می بینم، هوم.

Smart guy.

پسر باهوش.

He could have said "I know" and probably would have gone off, you know, gone along with it,

او می‌توانست بگوید «می‌دانم» و احتمالاً کنار می‌رفت، می‌دانی، با آن کنار می‌رفت،

but he knew the landlord might not like it or perceive him as arrogant or talking down,

اما می‌دانست که صاحبخانه ممکن است آن را دوست نداشته باشد یا او را مغرور یا متکبر تصور کند،

but his saying "I see" was a way for him to say "I'm listening to you.

اما گفتن «می‌بینم» یک حرف بود. روشی برای او این بود که بگوید "دارم به شما گوش می دهم.

I'm really paying attention.

من واقعاً توجه می

I'm taking this information in, and thank you, I got it".

کنم. من این اطلاعات را وارد می کنم، و متشکرم، متوجه شدم".

I see - to show you are paying attention and understanding.

من می بینم - برای نشان دادن توجه و درک شما.

He knew that.

او این را می دانست.

Now, most of you when I said "I know, I know" and you're saying "I'm smart, I get it", but

اکنون، بیشتر شما وقتی گفتم «می‌دانم، می‌دانم» و می‌گویید «من باهوشم، متوجه شدم»، اما

you want the person to know you're actually listening and paying attention, "I see" is

می‌خواهید آن شخص بداند که در واقع دارید گوش می‌دهید و توجه می‌کنید، «می‌بینم "

good.

خوب است.

And even the way we say it, we go "I see, I see", we slow it down.

و حتی به روشی که می گوییم، «می بینم، می بینم» می رویم، سرعتش را کم می کنیم.

"I see... yeah...

"می بینم... آره...

I see... yeah, I see".

می بینم... آره، می بینم".

And all of the sudden, magically, "I know" becomes "I see" and the person is like "You

و ناگهان، به طور جادویی، "من می دانم" تبدیل به "می بینم" می شود و آن شخص مانند "تو

really listened very well" versus "I know, mmhmm, I know" because even when I say it

واقعاً خوب گوش دادی" در مقابل "می دانم، ممم، می دانم" است، زیرا حتی وقتی اینطور می گویم

like this [slower] "I know" means I have a better idea or another idea versus "I see".

[آهسته تر] "من می دانم" به معنای ایده بهتر یا ایده دیگری در مقابل "من می بینم" است.

All the same tonality, but one is I'm taking in what you're saying, you're important, I

لحن یکسان است، اما یکی این است که من آنچه را که می گویید قبول دارم، شما مهم هستید، من

need to understand you, versus everything I do is more important, cool?

باید شما را درک کنم، در مقابل هر کاری که انجام می دهم مهم تر است، جالب است؟

Okay.

باشه.

So now that I've taught you why we're doing this, and we've talked about - I gave you

بنابراین اکنون که به شما یاد دادم که چرا این کار را انجام می دهیم، و در مورد آن صحبت کردیم -

some things about a change in grammar and form.

نکاتی را در مورد تغییر دستور زبان و شکل به شما ارائه دادم.

Oh, and before I go there, I want to talk about another way of saying "I know", which

اوه، قبل از اینکه به آنجا بروم، می خواهم در مورد روش دیگری برای گفتن "من می دانم" صحبت کنم،

is what is what we call colloquial, the common people use it, and it's not to say "I know"

چیزی که ما به آن عامیانه می گوییم، مردم عادی از آن استفاده می کنند، و این برای گفتن "من می دانم"

but it's to change it up so you're not just saying words, you have some phrases.

نیست، بلکه برای تغییر است. بنابراین شما فقط کلمات را نمی گویید، بلکه عباراتی دارید.

That was part of the deal when I said how we're going to change it, I will teach you

این بخشی از معامله بود که گفتم چگونه آن را تغییر می دهیم، عباراتی را به شما آموزش خواهم داد

phrases.

.

Here are some phrases.

در اینجا عباراتی وجود دارد.

What's interesting about these phrases is that they follow the kinesthetic, auditory,

نکته جالب در مورد این عبارات این است که از مدل های حرکتی، شنیداری و بصری پیروی می کنند

and visual models.

.

That's right, I was ready for you to go "What is he talking about?

درسته من حاضر بودم بری "این چی داره

I don't know, he just went crazy!

میگه؟ نمی دونم دیوونه شد!

Brain does not work!"

مغز کار نمی کنه!"

Okay, auditory - sound, audio.

خوب، شنیداری - صدا، صوتی.

Visual - to see.

بصری - برای دیدن.

And kinesthetic, that nice long word, is just movement, body movement, though I don't rock

و kinestetic، آن کلمه طولانی خوب، فقط حرکت است، حرکت بدن، اگرچه من مثل سابق تکان

like I used to, okay.

نمی‌خورم، خوب.

Now, not everybody - we actually speak and we learn in three different modes.

در حال حاضر، نه همه - ما در واقع صحبت می کنیم و در سه حالت مختلف یاد می گیریم.

I've done a couple of videos where I've mentioned them before, some of the best ways of learning

من چند ویدیو تهیه کرده‌ام که قبلاً به آنها اشاره کرده‌ام، برخی از بهترین راه‌های یادگیری

and how you can use the auditory, visual, and kinesthetic way to improve your learning

و اینکه چگونه می‌توانید از راه‌های شنیداری، بصری و حرکتی برای بهبود

of English or any subject for that matter, but we also speak in this way.

یادگیری انگلیسی یا هر موضوع دیگری استفاده کنید، اما ما هم به این شکل صحبت می کنیم.

Not all the time, but depending on how a person is thinking, they may use one of these models

نه همیشه، اما بسته به اینکه فرد چگونه فکر می‌کند، ممکن است از یکی از این مدل‌ها

to explain what's going on or the thought process in their head at this time.

برای توضیح آنچه در این زمان می‌گذرد یا فرآیند فکری در سرش استفاده کند.

And one of the best ways to communicate you're listening and understand them is to what I

و یکی از بهترین راه‌ها برای برقراری ارتباط با گوش دادن و درک آن‌ها این است که من

call "copy" that model.

آن مدل را «کپی» می‌نامم.

If someone says something like "That looks good", you can say "I see what you mean".

اگر کسی چیزی مانند "به نظر خوب است" می گوید، می توانید بگویید "منظور شما را می بینم".

I'm using "look" and "see" which are similar verbs to show that I'm thinking the same way

من از «نگاه» و «دیدن» استفاده می‌کنم که افعال مشابهی هستند تا نشان دهم که من هم مثل شما فکر

you are, and it shows a connection.

می‌کنم و ارتباطی را نشان می‌دهد.

It enhances or helps the communication get better, cool?

این ارتباط را بهبود می بخشد یا کمک می کند ، خوب؟

So, these three phrases are in different ways of communicating your thought pattern to people

بنابراین، این سه عبارت به روش‌های مختلف برای انتقال الگوی فکری شما به افراد

in the audio, visual, or kinesthetic model, cool?

در مدل‌های صوتی، تصویری یا جنبشی هستند، جالب است؟

I know, I got all schoolsy there, oh, I got goosebumps.

من می دانم، من تمام مدرسه را آنجا گذراندم، اوه، من غاز شدم .

So, the first one is "I hear what you're saying", alright.

بنابراین، اولین مورد این است که "من می شنوم چه می گویید"، خوب.

It's like "I know", "Yeah, I get it", "I hear what you're saying", "I have the knowledge

این مانند "می دانم"، "آره، متوجه شدم"، "می شنوم چه می گویید"، "من دانشی

you're giving me now".

را که اکنون به من می دهی، دارم".

Remember we talked about how you get information?

یادتان هست در مورد نحوه به دست آوردن اطلاعات صحبت کردیم؟

Someone gives you information, you can say "I know".

یک نفر به شما اطلاعات می دهد، می توانید بگویید "من می دانم".

Well you can say "I hear what you're saying".

خوب می توانید بگویید "می شنوم که چه می گویی".

I'm receiving the information, and that is auditory.

من در حال دریافت اطلاعات هستم و این اطلاعات شنیداری است.

The next one we can use, which is visual, is "I get the picture".

مورد بعدی که می توانیم استفاده کنیم، که تصویری است ، "I get the picture" است.

I see a picture in my head of what you mean, so now I know.

من تصویری را در ذهنم می بینم که منظور شما چیست، بنابراین اکنون می دانم.

If someone says "I want a red sweater with a hood" "Okay, I get the picture".

اگر کسی بگوید "من یک ژاکت قرمز با کلاه می خواهم" "باشه، من عکس را دریافت کردم".

I can see it in my head, okay.

من می توانم آن را در ذهنم ببینم، باشه.

And you can say "I see what you mean", alright, "I see what you mean".

و می توانید بگویید "منظور شما را می بینم"، بسیار خوب، "منظور شما را می بینم".

And that's visual.

و این بصری است.

The last one is "I catch your drift".

آخرین مورد "من دریفت تو را میگیرم" است.

Remember when I told you about new vocabulary?

یادت هست وقتی در مورد واژگان جدید بهت گفتم؟

Here it comes, son!

اینجا می رسد، پسر!

Drift is a movement, but when you're drifting, you're not going in a straight direction,

دریفت یک حرکت است، اما وقتی دریفت هستید، در یک جهت مستقیم نمی روید،

like this is direct.

مثل این که مستقیم است.

If you're drifting, you're kind of going this way and that way.

اگر در حال دریفت هستید، به نوعی این طرف و آن طرف می روید.

A good example is me through high school, I drifted through there.

یک مثال خوب من در دوران دبیرستان هستم، من از آنجا عبور کردم.

It wasn't straight like this, it was like grade 9... grade 10... grade 11... not direct

اینجوری مستقیم نبود، مثل درجه 9 بود... درجه 10... درجه 11... نه

route, okay?

مسیر مستقیم، باشه؟

If that doesn't help you, sometimes when they're falling asleep when they're driving, the car's

اگر این کمکی به شما نمی کند، گاهی اوقات وقتی آنها در حال رانندگی هستند به خواب می روند، ماشین در

going, woo, it's drifting.

حال حرکت است، وو، دریفت است.

It's going in a direction, but it's going kind of a little off, so it's movement.

به سمتی می رود، اما کمی خارج می شود، بنابراین حرکت است.

Drift is a movement, not a direct movement, it's like a subtle, soft movement.

دریفت یک حرکت است، نه یک حرکت مستقیم ، مانند یک حرکت ظریف و نرم است.

So, when someone says "I catch your drift", it means you're giving me something and you're

بنابراین، وقتی کسی می‌گوید "من دریفت تو را می‌گیرم"، به این معنی است که شما چیزی به من می‌دهید و

giving me an idea and I'm like "Okay, I've got it.

ایده‌ای به من می‌دهید و من می‌گویم: "بسیار خوب، فهمیدم .

I've got that information now".

اکنون آن اطلاعات را دارم." .

So, I catch your drift.

بنابراین، من دریفت شما را می گیرم.

I catch what you're saying, cool?

فهمیدم چی میگی، عالی؟

So, these are for the auditory, visual, and the kinesthetic.

بنابراین، اینها برای شنوایی، بصری و حرکتی هستند.

So, you've got three phrases, you've got another two, I guess, we've got one new phrase and

بنابراین، شما سه عبارت، دو عبارت دیگر دارید ، حدس می‌زنم، ما یک عبارت جدید و

four new words for "I know".

چهار کلمه جدید برای «می‌دانم» داریم.

So, I think if we've learned enough we always do the quiz, so I think it's time for us to

بنابراین، من فکر می‌کنم اگر به اندازه کافی یاد گرفته باشیم، همیشه مسابقه را انجام می‌دهیم، بنابراین فکر می‌کنم زمان آن رسیده است که

see, and I know you see what I'm going to get at, right?

ببینیم، و می‌دانم که شما می‌بینید که من به چه چیزی خواهم رسید، درست است؟

Quiz time, are you ready?

زمان آزمون، آماده اید؟

Let's go!

بیا بریم!

Okay, it is quiz time, and I know you're looking forward to it, right?

خوب، وقت امتحان است، و می دانم که مشتاقانه منتظر آن هستید، درست است؟

And I don't blame you.

و من شما را سرزنش نمی کنم.

There's something really exciting about getting knowledge, yeah?

چیزی واقعاً هیجان انگیز در مورد کسب دانش وجود دارد، بله؟

So, let's go to the board and take - I want to do a quick quiz and then I want to talk

بنابراین، بیایید به تابلو برویم و بگیریم - من می‌خواهم یک مسابقه سریع انجام دهم و سپس می‌خواهم در

about where we can use or apply this knowledge.

مورد اینکه کجا می‌توانیم از این دانش استفاده کنیم یا به کار ببریم صحبت کنم.

Sometimes, I think we miss this in the videos where we teach you these things, we say "here

گاهی اوقات، فکر می‌کنم در ویدیوهایی که این چیزها را به شما آموزش می‌دهیم، این را از دست می‌دهیم، می‌گوییم "بفرما

you go, great!" and then we forget to say "You know what, it's best to use this when

، عالی!" و سپس فراموش می کنیم که بگوییم "میدونی چیه، بهتره وقتی

you're doing this...", okay?

این کار رو انجام میدی از این استفاده کنی..."، باشه؟

So, let's go over here.

بنابراین، بیایید به اینجا برویم.

The first one I want to look at is "I don't like the sound of that".

اولین موردی که می خواهم به آن نگاه کنم این است که "صدای آن را دوست ندارم".

Now, when I gave you an example and we were talking about speaking to people for better

حالا، وقتی برای شما مثال زدم و در مورد صحبت کردن با مردم برای

communication, this is a question that's going to reveal if you understand what would be

برقراری ارتباط بهتر صحبت می‌کردیم، این سوالی است که می‌دانید

the best way, because they're quite similar, so let's look at "I don't like the sound of

بهترین راه چیست، زیرا آنها کاملاً شبیه هستند، بنابراین بیایید نگاه کنیم من صدای آن را دوست ندارم

that".

.»

Which one should you - or which one is the best one to use, the best response to use

از کدام یک باید استفاده کنید - یا کدام یک بهترین است برای استفاده، بهترین پاسخ برای استفاده

to show that you understand them?

برای نشان دادن اینکه آنها را درک می کنید؟

* I hear what you are you saying? *

* می شنوم چه می گویی؟ *

or

یا

* I appreciate what you are saying.

* از آنچه شما می گویید قدردانی می کنم.

* Good.

* خوب

You thought about it and you looked at the key difference, or you looked at something

شما در مورد آن فکر کردید و به تفاوت اصلی نگاه کردید، یا به چیزی

that we talked about: auditory learning.

که ما در مورد آن صحبت کردیم نگاه کردید: یادگیری شنیداری.

And here we're talking about sound and hearing.

و در اینجا ما در مورد صدا و شنوایی صحبت می کنیم.

So, although they say - you know, I appreciate is like "Thank you, thanks for saying that,

بنابراین، اگرچه آنها می گویند - می دانید، من قدردانی می کنم مانند "متشکرم، متشکرم که

giving me the information", it sounds so great, but hold on a second, if you really want to

این را گفتید، اطلاعات را به من دادید"، بسیار عالی به نظر می رسد ، اما اگر واقعاً می خواهید

hit it on the head, you want to get it as close as you can, "hear" and "sound" are talking

به سر آن ضربه بزنید، یک لحظه صبر کنید. می‌خواهید آن را تا جایی که می‌توانید نزدیک کنید، «شنیدن» و «صدا» در

about auditory way of communicating, and that would be the best one to use, even though

مورد شیوه‌های شنیداری ارتباط صحبت می‌کنند، و این بهترین راه برای استفاده است، حتی اگر

both could be appropriate, this would be the best one.

هر دو می‌توانند مناسب باشند، این بهترین راه است.

See, this quiz isn't about knowing whether to say "appreciate" or "see" or what have

ببینید، این مسابقه این نیست که بدانید باید بگویید "قدردانی کنم" یا "دیدن" یا چه چیزی

you, it's how well you understand it, alright?

دارید، بلکه این است که چقدر خوب آن را درک می کنید، خوب؟

So, we get to the best communication we can, the best level of communication.

بنابراین، ما به بهترین ارتباطی که می توانیم ، بهترین سطح ارتباط می رسیم.

What about the next one?

در مورد بعدی چطور؟

"What I'm telling you could get a lot of people hurt if this information is used incorrectly."

"آنچه من به شما می گویم اگر از این اطلاعات نادرست استفاده شود، می تواند به افراد زیادی آسیب برساند."

What is the best answer here?

بهترین پاسخ در اینجا چیست؟

Once again, both work, because I know some of you right now when you see:

یک بار دیگر، هر دو کار می کنند، زیرا من برخی از شما را همین الان می شناسم که می بینید:

* I understand.

* می فهمم.

* and

* و

* I see.

* می بینم.

* go "Look, 'I understand' works and 'I see'

* برو "ببین، "من می فهمم" کار می کند و "من می بینم"

works!".

کار می کند!".

Yes, but in the lesson I gave you specific reasons why you might want to change and might

بله، اما در درس دلایل خاصی به شما گفتم که چرا ممکن است بخواهید تغییر کنید و ممکن است

want to use one over the other.

بخواهید از یکی بر دیگری استفاده کنید.

I want to see if you caught that and think which it might be.

می‌خواهم ببینم آیا شما متوجه آن شده‌اید و فکر کنم که ممکن است کدام باشد.

Okay, people getting hurt.

باشه مردم صدمه میبینن

If you were going to get hurt, would you want someone to listen very carefully to why you

اگر قرار بود صدمه ببینی، آیا می‌خواهی کسی با دقت به این موضوع گوش دهد که چرا

might get hurt?

ممکن است صدمه ببینی؟

Probably so, right?

احتمالا اینطور است، درست است؟

You'd be like "I hope you understand.

شما مانند "امیدوارم متوجه شده باشید.

Listen to me carefully and understand".

با دقت به من گوش دهید و بفهمید" خواهید بود.

"I understand" is part of it.

"من می فهمم" بخشی از آن است.

"I understand" means I understand.

«می فهمم» یعنی می فهمم.

"I see" means "I'm listening very carefully and I understand".

"من می بینم" یعنی "من با دقت گوش می کنم و می فهمم".

That deepens your communication skills or your listening skills.

این امر مهارت های ارتباطی یا مهارت های شنیداری شما را عمیق تر می کند .

Do you remember what I said at the beginning of the video that we're going to be working

آیا به یاد دارید که در ابتدای ویدیو چه گفتم که قرار است

on listening skills, and it's like "Well how, we're using the word 'I know'".

روی مهارت های شنیداری کار کنیم، و این مانند "خب چطور، ما از کلمه "من می دانم" استفاده می کنیم.

You have to listen well to give the right answer back to the person listening.

شما باید خوب گوش کنید تا پاسخ درست را به کسی که گوش می دهد بدهید.

"I see" is the correct one here simply because you're saying not only do I understand, of

"من می بینم" در اینجا درست است، فقط به این دلیل که شما می گویید، البته نه تنها می فهمم

course, but I'm listening very carefully right now and to any further information you might

، بلکه در حال حاضر با دقت به اطلاعات بیشتری که ممکن است

give me, because a lot of people might get hurt.

به من بدهید، گوش می دهم، زیرا ممکن است افراد زیادی دریافت کنند. صدمه.

This is important stuff.

این چیز مهمی است

It's not enough to understand, cool?

برای فهمیدن کافی نیست، باحال؟

Alright.

بسیار خوب.

Because I know a lot of people go "They're similar!"

چون می‌دانم که خیلی‌ها می‌گویند " مشابه هستند!"

I know, but it's the little differences that make the big difference in being understood

می‌دانم، اما تفاوت‌های کوچک است که تفاوت بزرگی را در

by other people and people go "Oh okay, you're listening, cool, we can have a real conversation".

درک دیگران ایجاد می‌کند و مردم می‌گویند: «اوه باشه، تو گوش می‌کنی، عالی، ما می‌توانیم یک مکالمه واقعی داشته باشیم».

Now, this one.

حالا این یکی

"I __________ what you're saying has some merit."

"من __________ آنچه شما می گویید شایستگی دارد."

Merit means value, so we're saying value or some truth to it, alright?

شایستگی به معنای ارزش است، پس ما به آن می گوییم ارزش یا حقیقتی، خوب؟

So, which one would be the best one to say?

بنابراین، کدام یک می تواند بهترین گزینه برای گفتن باشد؟

"I recognize", or "I know"?

"من تشخیص می دهم" یا "می دانم"؟

* recognize *

* تشخیص *

* know *

* می دانم *

Yeah, you remember when I talked about using recognize, we talked about something being

بله، یادتان می آید وقتی در مورد استفاده از شناسه صحبت کردم، درباره معتبر بودن یا معتبر بودن چیزی صحبت کردیم

valid, or having validity, right?

، درست است؟

So, you saying "I know" is kind of okay, but "recognize" is adding like, almost doubling

بنابراین، گفتن "من می دانم" به نوعی اشکالی ندارد، اما "تشخیص" به معنای افزودن مانند، تقریبا دو برابر کردن

it, like I recognize the merit.

آن است، مثل اینکه من شایستگی را تشخیص می دهم.

I see the value of what you're saying and I know it's got some truth to it.

من ارزش چیزی که شما می گویید را می بینم و می دانم که حقیقتی در آن وجود دارد.

That's why we'd use this one, so A's the best answer here.

به همین دلیل است که ما از این یکی استفاده می کنیم، بنابراین A بهترین پاسخ در اینجا است.

You could say "I know", but once again, it's showing a limited understanding of the English

می توانید بگویید "من می دانم"، اما یک بار دیگر، درک محدودی از زبان انگلیسی را نشان می

language.

دهد.

You learn one word and use it like a multitool, they have little pegs, you get like a knife,

شما یک کلمه را یاد می گیرید و از آن مانند چند ابزار استفاده می کنید، آنها گیره های کوچکی دارند، شما مانند یک چاقو

you get a screwdriver, sometimes a little gun, oh there's no gun in a multitool, you

می گیرید، یک پیچ گوشتی می گیرید، گاهی اوقات یک تفنگ کوچک، آه در چند ابزار اسلحه وجود ندارد،

wish!

آرزو می کنید!

But instead of using it like that, you're like "Hey, you know what, I've got tools in

اما به جای استفاده از آن، شما مانند "هی، می دانید چه چیزی، من ابزارهایی در

my pocket, and I want to start using them to show that I'm an intelligent individual

جیبم دارم، و می خواهم شروع به استفاده از آنها کنم تا نشان دهم که من فردی باهوش هستم

who is adaptable and can use different words or vocabulary or phrases in the appropriate

که سازگار هستم و می توانم استفاده کنم. کلمات یا واژگان یا عبارات مختلف در موقعیت مناسب

situation instead of using the same one over and over like a robot", and we know you're

به‌جای استفاده مکرر از یک کلمه مانند یک ربات، و ما می‌دانیم که

not a robot, because we made you do that test before you watched the video.

شما یک ربات نیستید، زیرا ما شما را مجبور کردیم قبل از تماشای ویدیو این آزمایش را انجام دهید .

Alright.

بسیار خوب.

Finally, "I have _________ her for 5 years.

در نهایت "من 5 سال است که او را _________ دارم.

She is a good woman."

او زن خوبی است."

Would we say I have

آیا می گوییم

* seen *

* دیده ام *

* known* *

* شناخته شده * *

(Hint hint: asterisk).

(اشاره: ستاره).

I'll give you a second to figure it out.

من یک ثانیه به شما فرصت می دهم تا آن را بفهمید.

Alright, some of you were like well look, a couple of things are going on.

بسیار خوب، برخی از شما خوب به نظر می رسید، یکی دو چیز در حال وقوع است.

James is saying don't use "know", that's the new word, we've got new words.

جیمز می گوید از "دانستن" استفاده نکنید، این کلمه جدید است، ما کلمات جدیدی داریم.

And "seen" is the a present perfect being used properly, both of them are.

و "دیده" موجود کامل فعلی است که به درستی استفاده می شود، هر دوی آنها هستند.

But hold on a second.

اما یک ثانیه صبر کن

I didn't talk about "known".

من در مورد "شناخته شده" صحبت نکردم.

Knowledge, remember, we talked about is information, inquiry, right, that's how you get it, or

دانش، به یاد داشته باشید، ما در مورد آن صحبت کردیم، اطلاعات، تحقیق، درست است، چگونه آن را به دست می آورید، یا

observation.

مشاهده.

Well, another meaning for to know someone is to have a relationship with them.

خوب، معنای دیگر برای شناختن یک نفر این است که با او رابطه داشته باشید.

So, if I have known Mr. E for ten years, it means we have a relationship.

پس اگر من ده سال است که آقای E را می شناسم یعنی با هم رابطه داریم.

We talk to each other, we hang out or whatever, we have some kind of connection.

ما با هم صحبت می کنیم، با هم می نشینیم یا هر چیز دیگری، نوعی ارتباط داریم.

It's not just having information on that person or observing them or asking questions, there's

این فقط داشتن اطلاعات در مورد آن شخص یا مشاهده او یا پرسیدن سؤال نیست، یک رابطه نیز وجود دارد

a relationship.

.

And I do this because sometimes when people learn some new information, they throw all

و من این کار را به این دلیل انجام می‌دهم که گاهی اوقات وقتی افراد اطلاعات جدیدی یاد می‌گیرند،

the old information out.

تمام اطلاعات قدیمی را بیرون می‌اندازند.

In English we have an idiom, it's called "throwing the baby out with the bathwater".

در زبان انگلیسی اصطلاحی داریم که به آن «پرتاب کردن بچه به بیرون با آب حمام» می گویند.

You never want to do that!

شما هرگز نمی خواهید این کار را انجام دهید!

You wash your baby, she's clean, the last thing you want to do is take the dirty water

شما نوزاد خود را بشویید، او تمیز است، آخرین کاری که می خواهید انجام دهید این است که آب کثیف و کودک را بردارید و بگویید

and the baby and go "Okay, out we go!".

"باشه، ما برویم بیرون!".

No, you want to keep the baby, maybe get rid of some of the stuff that wasn't necessary.

نه، شما می خواهید کودک را نگه دارید، شاید از شر برخی از چیزهایی که ضروری نبودند خلاص شوید.

And in this case, I want to come back to known saying sometimes the best word to word is

و در این مورد، من می خواهم به شناخته شده برگردم و گاهی اوقات بهترین کلمه به کلمه

"know" or "known", especially if we're talking about relationships.

"دانستن" یا "شناخته" است، به خصوص اگر در مورد روابط صحبت می کنیم.

So, in this case, I have known her for five years.

بنابراین، در این مورد، من او را برای پنج سال می شناسم.

We have had a relationship for five years.

ما پنج سال است که با هم رابطه داریم.

And that's how I know she is a good woman, it's not just observation, it's through our

و اینگونه می دانم که او زن خوبی است، این فقط مشاهده نیست، از طریق

relationship.

رابطه ماست.

To say I have seen her is correct grammar, yes, but not the correct meaning, and this

گفتن من او را دیده ام دستور زبان درستی است، بله، اما معنای درستی ندارد، و

is what this whole lesson was about, improving your communication skills, your understanding

این چیزی است که کل این درس در مورد آن بود، بهبود مهارت های ارتباطی شما، درک شما

of English, and you being able to be understood and having people understand you.

از زبان انگلیسی، و اینکه بتوانید درک شوید و مردم شما را درک کنند. .

And I know you did a good job on this quiz, so I know that you have passed with flying

و من می دانم که شما در این مسابقه کار خوبی انجام دادید، بنابراین می دانم که با رنگارنگ گذرانده اید

colors.

.

See, I said "I know" through observation, right?

ببینید، من از طریق مشاهده گفتم "من می دانم"، درست است؟

Now, as always, we have our bonus section because now you've learned the main lesson.

اکنون، مانند همیشه، بخش پاداش خود را داریم زیرا اکنون شما درس اصلی را یاد گرفته اید.

What's the opposite of "I know"?

نقطه مقابل "من می دانم" چیست؟

"I don't know", or "I didn't know".

«نمی‌دانم» یا «نمی‌دانستم».

So we'll learn the positive and the negative so you don't keep saying "I don't know" "I

بنابراین ما نکات مثبت و منفی را یاد می گیریم تا مدام نگویید "نمی دانم" "

don't know", you can say different things.

نمی دانم"، می توانید چیزهای مختلفی بگویید.

One thing we say instead of saying "I don't know" is "I misread it".

یک چیزی که ما به جای گفتن "نمی دانم" می گوییم "من آن را اشتباه خواندم".

Now, can I tell you something funny about all these things here?

حالا، می‌توانم درباره همه این چیزها به شما چیزی خنده‌دار بگویم ؟

I'm going to read them and then explain them.

من آنها را می خوانم و سپس توضیح می دهم.

Misread, misunderstood, mixed up, confused.

نادرست خوانده شده، اشتباه فهمیده شده، قاطی شده، گیج شده است.

It's funny, when I know something is very direct, "I know, I know!".

خنده دار است، وقتی می دانم چیزی خیلی مستقیم است، "می دانم، می دانم!".

But when we don't know something, it's like "I was confused!

اما وقتی چیزی را نمی دانیم، مثل این است که "من گیج

It's not my fault!

شدم! تقصیر من نیست!

I was mixed up, I was in the wrong direction, I misread it, I mean, I thought I knew but..."

قاطی شده بودم، در مسیر اشتباه بودم، آن را اشتباه خواندم، یعنی فکر می کردم می دانم اما..." را

see, it's never our fault.

ببینید. ، هرگز تقصیر ما نیست.

So, when we don't know something; "It's not my fault, man, it's not my fault, I misread

بنابراین، وقتی چیزی را نمی دانیم؛ " تقصیر من نیست، مرد، تقصیر من نیست، من

the situation".

وضعیت را اشتباه خواندم".

But when I get it right it's "I know, I knew, I have known!

اما وقتی درست متوجه شدم این است که "می دانم، می دانستم، می دانستم!

Hahaha", puff our chest out.

هاهاها"، سینه ما را بیرون بکش.

Just this little aside, because you'll notice like "mis, mis, mis" mixed up, confused, it's

فقط این کمی کنار، زیرا متوجه خواهید شد که "دیس، خانم، خانم" قاطی شده، گیج شده است،

all like "the air did it", "a birdie did it", "It wasn't me, it was not my fault", but knowing

همه چیز مانند "هوا این کار را کرد"، "یک پرنده این کار را انجام داد"، "این من نبودم، نبودم" تقصیر من است، اما

has the arrogance of "yes, yes, me know right, me always good" alright?

دانستن این غرور «بله، بله، من درست می دانم، من همیشه خوبم» خوب است؟

Just getting that out there.

فقط گرفتن آن وجود دارد.

English is a very funny language.

انگلیسی زبان بسیار خنده‌داری است.

Pay attention, you'll laugh like me.

دقت کن تو هم مثل من میخندی

So, to misread something.

بنابراین، برای اشتباه خواندن چیزی.

You know what to read means.

میدونی خوندن یعنی چی

To misread it means you read it but you maybe made a mistake, so instead of seeing "an"

اشتباه خواندن به این معنی است که شما آن را خوانده اید اما ممکن است اشتباه کرده باشید، بنابراین به جای اینکه "an"

you saw "and" or you saw "and" by mistake you said "Oh, I thought it was the chicken

را ببینید، "و" را دیدید یا اشتباها "و" را دیدید، گفتید "اوه، فکر کردم مرغ

and steak, I didn't know it was chicken or steak, I misread it", okay.

و استیک است. نمی‌دانستم مرغ یا استیک است، من آن را اشتباه خواندم، خوب.

It means to judge or interpret something incorrectly.

به معنای قضاوت یا تفسیر نادرست چیزی است.

So, you're looking at it and maybe you think "Um I'm two feet away" and you jump and say

بنابراین، شما به آن نگاه می کنید و شاید فکر می کنید "امم من دو فوت دورتر هستم" و می پرید و می گویید

"Oh, I was three feet away.

"اوه، من سه فوت دورتر

I misread it."

بودم. من آن را اشتباه خواندم."

Made a small mistake, okay?

یه اشتباه کوچیک کردی، باشه؟

So I didn't know.

پس من نمی دانستم.

"Misunderstood" is an incorrect judgement.

«سوءتفاهم» قضاوت نادرستی است.

They are very similar, but the whole point of this lesson is not to teach you one thing

آنها بسیار شبیه هم هستند، اما هدف اصلی این درس این نیست که یک چیز را به شما یاد بدهیم

and teach you they're all the same thing.

و به شما یاد بدهیم که همه آنها یکسان هستند.

We want to be able to change up our language, okay.

ما می خواهیم بتوانیم زبان خود را تغییر دهیم، خوب.

So, I misunderstood you.

بنابراین، من شما را اشتباه متوجه شدم.

Misreading is like "I see it, I look at it, I make a wrong judgement".

نادرست خواندن مانند "می بینم، به آن نگاه می کنم، قضاوت اشتباهی می کنم".

Misunderstood was when I had one idea and I thought you meant this but that's not what

سوء تفاهم زمانی بود که من یک ایده داشتم و فکر می کردم منظور شما این بود اما

you meant.

منظور شما این نبود.

I misunderstood you.

من شما را اشتباه متوجه شدم

So, I had this idea I had in my head, I judged it, I got the information wrong in my head,

بنابراین، من این ایده را در سر داشتم ، آن را قضاوت کردم، اطلاعات را اشتباه در ذهنم آوردم،

so I misunderstood you, alright?

بنابراین شما را اشتباه متوجه شدم، خوب؟

Now, that's an incorrect judgement.

حال، این یک قضاوت نادرست است.

"Mix something up" is to be confused.

"چیزی را با هم مخلوط کنید" باید گیج شود.

So, if you mix something up, let me give you an example.

بنابراین، اگر چیزی را با هم قاطی کردید، بگذارید یک مثال برای شما بزنم.

I have three markers, okay.

من سه نشانگر دارم، باشه.

I put them down and I want to keep the blue marker in my hand, but because I got blue

من آنها را زمین گذاشتم و می خواهم نشانگر آبی را در دستم نگه دارم، اما چون آبی

and black and I wasn't paying attention and I switched them because they were in my hand

و مشکی شدم و حواسم نبود و آنها را تغییر دادم زیرا آنها اینگونه در دست

like this, I switched it like this, I wanted to keep the blue but I put the blue down by

من بودند، آن را اینگونه تغییر دادم. می خواستم رنگ آبی را حفظ کنم اما به طور تصادفی رنگ آبی را

accident because I mixed them up.

گذاشتم زیرا آنها را با هم مخلوط کردم.

Oh, I mixed them up and I wanted the other one.

اوه، من آنها را قاطی کردم و دیگری را می خواستم .

Here's a great example.

در اینجا یک مثال عالی است.

Mr. E and I are going out for drinks.

من و آقای ای برای نوشیدنی بیرون می رویم.

This one is gin and this one is vodka.

این یکی جین است و این یکی ودکا.

Gin and vodka look almost exactly the same by the way.

به هر حال جین و ودکا تقریباً یکسان هستند.

They are both white liquids of alcohol.

هر دو مایع سفید الکلی هستند.

Now this one's gin, this one's vodka.

حالا جین این یکی، ودکای این یکی.

Mr. E loves his vodka and I only love gin.

آقای E عاشق ودکای خود است و من فقط جین را دوست دارم.

But, by accident, I put the glasses down, I turn around, I come back, and I give him...

اما تصادفاً عینک را گذاشتم، برمی‌گردم، برمی‌گردم و به او می‌دهم...

you noticed they're in the wrong place?

متوجه شدی جای اشتباهی هستند؟

Well, I've mixed them up, I changed their position.

خوب من آنها را قاطی کردم، موضع آنها را تغییر دادم .

So, they're both still valid but I've moved them and put them in the wrong place.

بنابراین، هر دو هنوز معتبر هستند، اما من آنها را منتقل کرده‌ام و در جای اشتباهی قرار داده‌ام.

And that's why when we say you've mixed something up, in my head, I mixed it up.

و به همین دلیل است که وقتی می گوییم چیزی را قاطی کردی ، در ذهن من، آن را قاطی کردم.

I had the information, but I put it in the wrong place so I got the wrong answer.

من اطلاعات داشتم، اما آن را در جای اشتباه قرار دادم، بنابراین پاسخ اشتباهی گرفتم.

Similar thinking to this is "confused".

تفکر مشابه این "گیج" است.

When I'm confused about something, I have information but I don't really understand

وقتی در مورد چیزی گیج می شوم، اطلاعاتی دارم اما واقعاً

it.

آن را نمی فهمم.

My thinking on it is not clear, I couldn't make a picture in my mind to really understand

فکر من در مورد آن مشخص نیست، نمی توانستم تصویری در ذهنم بسازم تا واقعاً بفهمم به

what I was looking at to know it for 100 percent.

چه چیزی نگاه می کنم تا آن را 100 درصد بدانم.

So, sometimes some people say "I got confused when you said this or that" which means similar

بنابراین، گاهی اوقات برخی از مردم می گویند "من گیج شدم وقتی این یا آن را گفتی" که به معنای

to "mixed up", is to take two things and put them in different places, like I confused

مشابه "قاطی شده" است، این است که دو چیز را برداریم و آنها را در جاهای مختلف قرار دهیم، مثل اینکه من

Johnny with Tommy, alright?

جانی را با تامی اشتباه گرفتم، خوب؟

I mixed them up.

قاطیشون کردم

I confused your meaning.

منظورت رو اشتباه گرفتم

I thought you meant this, but you meant this, but I confused it.

من فکر کردم منظورت این بود، اما منظورت این بود، اما من آن را گیج کردم.

I got the wrong answer, or I was not clear on my thinking on that.

من پاسخ اشتباهی دریافت کردم، یا اینکه فکرم در این مورد روشن نبود.

Cool?

سرد؟

Alright.

بسیار خوب.

I've given you bonus, I've given you a test, there's only one more thing I would like you

من به شما پاداش داده ام، من به شما یک آزمایش داده ام ، فقط یک کار دیگر وجود دارد که دوست دارم

to do.

شما انجام دهید.

And I'd like to say this is, like, my thank you to you, because at the end of the videos

و من می خواهم بگویم که این، مانند، تشکر من از شما است، زیرا در پایان

I usually say "thank you" and you go "How does giving me homework say 'thank you'"?

ویدیوها معمولاً می گویم "متشکرم" و شما می گویید "چطور با دادن تکالیف به من می گویم "متشکرم"؟

Well, if you stayed this long and worked this long, you've really wanted to learn and I've

خوب، اگر این مدت ماندید و این مدت کار کردید، واقعاً می خواستید یاد بگیرید و من

always wanted to give you a tool you can use afterwards to improve your learning or enhance

همیشه می خواستم ابزاری به شما بدهم که بتوانید بعد از آن برای بهبود یادگیری یا افزایش

your learning.

یادگیری خود از آن استفاده کنید.

One of the tools is to do homework to give you something to, you know, go deeper, go

یکی از ابزارها انجام تکالیف است تا چیزی به شما بدهد، می دانید، عمیق تر بروید،

study on your own.

خودتان مطالعه کنید.

Another one is to get you involved with a community of people who are also studying

یکی دیگر از این موارد این است که شما را با جامعه ای از افرادی که در حال تحصیل زبان انگلیسی نیز هستند درگیر کند

English so that you can exchange information.

تا بتوانید به تبادل اطلاعات بپردازید.

I've seen it happen before, and then people get to grow that way, by getting more people

من قبلاً این اتفاق را دیده‌ام، و سپس مردم با علاقه‌مند کردن افراد بیشتری

interested in the same thing they are.

به همان چیزی که هستند، رشد می‌کنند.

And, in this case, this is one of those things right now.

و در این مورد، این یکی از آن چیزها در حال حاضر است.

I've got two statements, so I want you to correct one of these statements in the comments

من دو عبارت دارم، پس از شما می خواهم یکی از این عبارات را در نظرات تصحیح

and you will receive one million points!

کنید و یک میلیون امتیاز دریافت خواهید کرد!

That's right!

درست است!

No cheapness, no one, no one thousand, one million points you will get.

نه ارزانی، نه هیچ کس، نه هزار، یک میلیون امتیاز دریافت خواهید کرد.

So, the two comments I have for you, and I want you to look at them carefully.

بنابراین، دو نظری که من برای شما دارم و می خواهم آنها را با دقت نگاه کنید.

In the black, I want you to change, or exchange the thing in the black to one of the things

در سیاهی، می‌خواهم تغییر کنی، یا چیز سیاه را با یکی از چیزهایی

I've taught you today.

که امروز به تو یاد داده‌ام عوض کنی.

Either the top five things you can say instead of "I know", or one of the phrases (hint hint,

یا پنج مورد اصلی که می‌توانید به جای «می‌دانم» بگویید، یا یکی از عبارات (اشاره‌ای

it's not a phrase), or it might be something from the bonus section, okay, the "I don't

که یک عبارت نیست)، یا ممکن است چیزی از بخش پاداش باشد، خوب، «

know" statements.

نمی‌دانم» بیانیه.

Now remember, if the person gets it right, you are to give it a thumbs up.

حالا به یاد داشته باشید، اگر آن شخص به درستی متوجه شد، باید از او تشکر کنید.

If they've got it wrong, give it a thumbs down.

اگر آنها اشتباه کرده اند، آن را پایین بیاورید.

So you're going to get instant information on whether you get your million, ten million,

بنابراین شما می خواهید اطلاعات فوری در مورد اینکه آیا میلیون، ده میلیون،

fifteen or seventeen million points, alright?

پانزده یا هفده میلیون امتیاز خود را دریافت می کنید، خوب است؟

So the first one is "I am thankful for the information".

بنابراین اولین مورد این است: "من از اطلاعات سپاسگزارم".

I want you to think about one of the five that I gave you that talks about being thankful,

می‌خواهم به یکی از پنج موردی که به شما دادم فکر کنید که درباره شکرگزار بودن صحبت می‌کند،

alright?

خوب؟

The second one is "I confused which drink went with whom".

دومی "من گیج شدم کدام نوشیدنی با چه کسی رفت".

Whom means "to who", okay?

چه کسی یعنی "به چه کسی"، باشه؟

So, those are the two statements.

بنابراین، این دو بیانیه است.

I want you to think about it now, kind of helped you a little bit, I think you'll do

می‌خواهم الان درباره‌اش فکر کنی، کمی به تو کمک کردم، فکر می‌کنم کار بزرگی انجام خواهی داد

a great job.

.

Once again, thank you very much for watching our videos.

یک بار دیگر از شما برای تماشای ویدیوهای ما بسیار سپاسگزاریم.

I appreciate that you take your time out of a busy day to come watch and learn with us,

قدردانی می‌کنم که وقت خود را از یک روز شلوغ صرف می‌کنید تا بیایید با ما تماشا کنید و یاد بگیرید،

and I love doing this for you.

و من دوست دارم این کار را برای شما انجام دهم.

Now, if you want to get more videos like this, okay, and do the actual quiz that will go

حالا، اگر می‌خواهید ویدیوهای بیشتری از این قبیل دریافت کنید، خوب، و امتحان واقعی را انجام دهید

a little bit deeper into what we've learned today, I'd like you to go to www.engvid.com

که کمی عمیق‌تر به آنچه امروز آموخته‌ایم ، می‌خواهم به www.engvid.com بروید

and do the quizzes there and look at the other teachers that we have available.

و این کار را انجام دهید. در آنجا امتحان کنید و به معلمان دیگری که در دسترس داریم نگاه کنید.

Anyway, you have a brilliant day and I'll see you soon, okay?

به هر حال، شما روز درخشانی دارید و به زودی شما را می بینم، باشه؟