Being French In The USA, With Mathilde Piton

- Hi guys! This is Christina from Speak Better, Feel Great TV, the place to boost your English

- سلام بچه ها! این کریستینا از Speak Better، Feel Great TV است، مکانی برای تقویت زبان انگلیسی

and boost your career. This week we have another very special episode with a very special guest,

و ارتقای شغلتان. این هفته یک قسمت بسیار ویژه دیگر با یک مهمان بسیار ویژه داریم،

Mathilde Piton, who is a French woman who has lived in the US for four years now and

ماتیلد پیتون، که یک زن فرانسوی است که در حال حاضر چهار سال است در ایالات متحده زندگی می کند و

who has a fantastic blog, maathiildee.com, where she writes about her travels in the

دارای یک وبلاگ فوق العاده به نام maathiildee.com است که در آن درباره سفرهای خود می نویسد.

US, about life in the US as a French person, cultural differences, expat life and it’s

ایالات متحده، در مورد زندگی در ایالات متحده به عنوان یک فرد فرانسوی، تفاوت های فرهنگی، زندگی مهاجران و این

absolutely fabulous and I’m very very honored to have her as a guest for this special episode.

کاملاً شگفت انگیز است و من بسیار بسیار مفتخرم که او را به عنوان مهمان برای این قسمت ویژه داشته باشم.

In Boston, Mathilde is a jack of all trades or as she describes it, un couteau suisse.

در بوستون، ماتیلد یک جک از همه مشاغل یا همانطور که او آن را توصیف می کند، un couteau suisse است.

She gives guided tours of Boston in French, she’s a travel writer, she’s a translator

او تورهای راهنما در بوستون را به زبان فرانسوی برگزار می کند، او یک سفرنامه نویس است، او یک مترجم است

and, like all freelancers, she’s just full of energy and lots of great projects. In the

و مانند همه فریلنسرها، او سرشار از انرژی و پروژه های عالی است. در

conversation you’ll hear we’ll talk about the things that really grabbed your attention

مکالمه ای که خواهید شنید، ما در مورد چیزهایی صحبت خواهیم کرد که

when you first arrived in the US, about working with the US, the differences in attitudes,

در بدو ورود به ایالات متحده واقعاً توجه شما را جلب کرد، در مورد کار با ایالات متحده، تفاوت در نگرش،

mentality and also about speaking, of course, with Americans pronunciation, which is a big

ذهنیت و همچنین در مورد صحبت کردن، البته با تلفظ آمریکایی ها. ، که در

hot topic here at Speak Better, Feel Great TV, and you’ll see that Mathilde she’s

اینجا در Speak Better، Feel Great TV یک موضوع داغ است ، و خواهید دید که ماتیلد

got so much, so many insights to share with you about what it’s like living and working

اطلاعات بسیار زیادی دارد که می تواند در مورد اینکه زندگی و کار

with the Americans every day and I hope you will enjoy this interview as much as I enjoyed

روزانه با آمریکایی ها چگونه است با شما در میان بگذارد. شما از این مصاحبه همانقدر لذت خواهید برد که من از

speaking with Mathilde.

صحبت با ماتیلد لذت بردم.

So hi, Mathilde, first of all I want to just say thank you for all of the wonderful articles

بنابراین سلام، ماتیلد، اول از همه می‌خواهم از شما به خاطر همه مقاله‌های فوق‌العاده

and the information on your blog, because it’s, you know, just very interesting for

و اطلاعات وبلاگ شما تشکر کنم، زیرا، می‌دانید ،

me as an American living in France to read about the perspective of a French person living

خواندن در مورد این دیدگاه برای من به عنوان یک آمریکایی که در فرانسه زندگی می‌کنم بسیار جالب است. یک فرد فرانسوی که

in the United States. So thanks for taking some time to talk to us and to talk to the

در ایالات متحده زندگی می کند. بنابراین از اینکه کمی برای صحبت کردن با ما و صحبت با

members of the Speak Better, Feel Great community, who are very interested in things like cultural

اعضای انجمن Speak Better, Feel Great که به چیزهایی مانند تفاوت های فرهنگی بسیار علاقه مند هستند، سپاسگزاریم

differences. So just a big thanks.

. پس فقط یک تشکر بزرگ

-Well, thank you for having me.

-خب مرسی که منو داشتی

- Yeah, maybe, first of all, could you just maybe tell us a little bit about your blog?

- بله، شاید، اول از همه، ممکن است فقط کمی در مورد وبلاگ خود به ما بگویید؟

I mean, what can we find there? Why did you write it? Who is it for?

منظورم این است که چه چیزی می توانیم آنجا پیدا کنیم؟ چرا نوشتی؟ برای کیست؟

- So, I have this blog for – it’s been like four years now, I’ve been living in

- بنابراین، من این وبلاگ را برای مدتی دارم - الان تقریباً چهار سال است که

the US four years now, it changes over time, it has shifted, sorry. So there are three

الان چهار سال است که در ایالات متحده زندگی می کنم، با گذشت زمان تغییر می کند، تغییر کرده است، متاسفم. بنابراین

angles, basically, that - first it’s my life in Boston, Massachusetts, going out to

اساساً سه زاویه وجود دارد که - اول زندگی من در بوستون، ماساچوست، بیرون رفتن به

a restaurant, hiking in the mountains, going to the beach, some kind of stuff like that,

یک رستوران، پیاده روی در کوه، رفتن به ساحل، چیزهایی مانند آن،

celebrating Halloween, travels as you mentioned, I try to travel as much as I can in the US.

جشن هالووین، سفر همانطور که شما اشاره کردید، من سعی می کنم تا جایی که می توانم در ایالات متحده سفر کنم.

I’m a travel writer, so I get to visit many places and then there’s also expat life

من یک سفرنامه‌نویس هستم، بنابراین می‌توانم مکان‌های زیادی را بازدید کنم و سپس زندگی مهاجری نیز وجود دارد،

like how it is to be a French person in the US, but it tends to – I tend to post less

مانند فرانسوی بودن در ایالات متحده، اما تمایل دارد - من تمایل دارم کمتر

and less about this because it’s been a long time so I’m not surprised by things,

و کمتر در این مورد پست بگذارم، زیرا قبلا بوده است. خیلی وقت است که از چیزها غافلگیر نمی شوم،

I get used to them, so…

به آنها عادت می کنم، پس...

-Yeah exactly… After a certain amount of time you start forgetting that things were

-آره دقیقا... بعد از مدتی فراموش می کنی که چیزها

weird or different and it just becomes normal and I don’t know if this has happened to

عجیب یا متفاوت بوده اند و عادی می شود و نمی دانم اگر این اتفاق برای

you but it’s like sometimes when I go back to the US, I’m surprised that things that

شما افتاده باشد، اما مثل بعضی اوقات است که به ایالات متحده باز می گردم، از چیزهایی که

are normal in the US…

در ایالات متحده عادی است تعجب می کنم ... -

- Yeah, but in this case I would do - When I come back to France, then I will do okay,

بله، اما در این مورد انجام می دهم - وقتی به فرانسه برمی گردم، پس من خوب خواهم شد،

this is how I experience France, you know I don’t know, cultural chock…

من فرانسه را اینگونه تجربه می کنم، شما می دانید که من نمی دانم، شور فرهنگی… -

- Yeah, like reverse culture chock, yeah, exactly and you get – yeah, it’s interesting

آره، مثل فرهنگ معکوس، بله، دقیقاً و شما متوجه می شوید - بله، جالب است

because you see your own culture for like an outside perspective, yeah., that’s very

زیرا شما فرهنگ خود را به شکلی مشابه می بینید. یک دیدگاه بیرونی، آره، خیلی

interesting… I remember one time when I went to pay for something and I asked: “do

جالب است... یادم می آید یک بار برای پرداخت هزینه ای رفتم و پرسیدم: «آیا

you take a bank card for less than 15 euros, dollars?” And she just looked at me like

کارت بانکی کمتری می گیرید. 15 یورو، دلار؟» و او فقط به من نگاه کرد که

“what are you talking about?” Oh, that’s right, it’s not France, you know…And so,

"در مورد چه چیزی صحبت می کنی؟" اوه، درست است، می دانید فرانسه نیست... و بنابراین، وقتی

talking about differences, when you first arrived in the US, what were some of the big

در مورد تفاوت ها صحبت می کنیم، وقتی برای اولین بار به ایالات متحده آمدید، چه

differences that really jumped out?

تفاوت های بزرگی وجود داشت که واقعاً از بین رفت؟

- Well, I think that the thing is that there’s a trick, it looks the same, like it’s not

- خب، من فکر می کنم موضوع این است که یک ترفند وجود دارد، به نظر یکسان است، مثل اینکه

going to South Asia or to some really different country but everything is different, from

به جنوب آسیا یا کشوری واقعاً متفاوت نمی رود، اما همه چیز متفاوت است، از

the way you cross the street, the fact that the light is up in the air or is on the other

نحوه عبور شما از خیابان، این واقعیت که نور در هوا است یا در آن

side of the street, tiny details like also when you go to the bathroom and you want to

طرف خیابان است، جزئیات ریز مانند زمانی که به حمام می روید و می خواهید

open the shower, like the – and to open the shower is very different… Yeah I have

دوش را باز کنید، مانند - و باز کردن دوش بسیار متفاوت است... بله من

a friend here from France and she was staying in my place and she went to the bathroom and

یک دوست دارم. اینجا از فرانسه و او در جای من مانده بود و به حمام رفت و

she came back with the tower around her asking “how do you open the shower?” Ok, so that’s

با برج اطرافش برگشت و پرسید "دوش را چگونه باز می کنی؟" خوب، پس

the tiny stuff, even when you want to order coffee, it’s different, everything is different,

این چیزهای کوچک است، حتی وقتی می‌خواهید قهوه سفارش دهید، فرق می‌کند، همه چیز متفاوت است،

when you tip at the restaurant, for instance… So all these tiny stuff in the daily life

مثلاً وقتی در رستوران انعام می‌دهید… بنابراین همه این چیزهای کوچک در زندگی روزمره

and obviously there’s a difference in the way you interact with people, people… That’s

و بدیهی است که تفاوت‌هایی در راه وجود دارد. شما با مردم، مردم تعامل دارید...

also probably why I write less and less on my blog, because I have many American friends

احتمالاً به همین دلیل است که من کمتر و کمتر در وبلاگم می نویسم، زیرا دوستان آمریکایی زیادی دارم که

I don’t want to be too general, like to do…

نمی خواهم خیلی عمومی باشم، دوست ندارم انجام دهم... -

- Like stereotypes or big general - Americans do this and you have five Americans that go

مثل کلیشه ها یا ژنرال های بزرگ - آمریکایی ها این کار را می کنند. و شما پنج آمریکایی دارید که می گویند

“no I never do that”…

"نه، من هرگز این کار را نمی کنم" ...

- Compared to France, the US are so huge and each time I go somewhere else and I’m traveling

- در مقایسه با فرانسه، ایالات متحده بسیار بزرگ است و هر بار که به جای دیگری می روم و

to another place other than Boston at night, Ok, this is different, the food is different

شب ها به جای دیگری غیر از بوستون سفر می کنم، خوب، این متفاوت است، غذا متفاوت است

and so that’s also a big thing, the country is huge… It’s obvious to say but Boston

و بنابراین این نیز یک چیز بزرگ است، کشور بزرگ است... واضح است که بگوییم اما بوستون

stays quiet small like you can walk around, you can bike. When I first moved here, my

ساکت می ماند، مثل اینکه می توانید راه بروید، می توانید دوچرخه سواری کنید. وقتی برای اولین بار به اینجا نقل مکان کردم،

friends from France were like, you will need a car, you will never walk again… It’s

دوستانم از فرانسه می گفتند، شما به یک ماشین نیاز خواهید داشت، دیگر هرگز پیاده نخواهید شد ...

not true in Boston, it’s maybe true in some parts of, maybe, I don’t know, Phoenix,

این در بوستون درست نیست، شاید در برخی از نقاط، شاید، نمی دانم، فینیکس،

Arizona… my example of…

آریزونا درست باشد. ... مثال من از...

- …The stereotypical American town… yeah, so that’s some of the big differences, but

- ... شهر کلیشه ای آمریکا... بله، پس این برخی از تفاوت های بزرگ است، اما

what about like the mentality, and the American mentality in the attitude maybe towards French

در مورد ذهنیت، و ذهنیت آمریکایی در نگرش شاید نسبت به فرانسوی

people? I mean are they very friendly there’s tension because it’s sort of a je t’aime,

ها چطور؟ منظورم این است که آیا آنها بسیار دوستانه هستند و تنش وجود دارد زیرا این یک نوع رابطه je t'aime،

moi non plus relationship sometimes… How is that, being a French person in the United

moi non plus گاهی اوقات است... این چطور است که یک فرد فرانسوی در ایالات متحده هستید

States?

-Well, it’s been awesome…no I’m just kidding…no, it’s been great, it’s been

؟ -خب،

عالی بود... نه، شوخی می کنم... نه، عالی بود،

great, people are really positive toward – like there’s no - I was not surprised by the

عالی بود، مردم واقعاً مثبت بودند - مثل اینکه وجود ندارد - من از

stereotypes that I have found here… I travel in Europe, so I know what we can say about

کلیشه هایی که اینجا پیدا کردم شگفت زده نشدم... من به آنجا سفر می کنم. اروپا، بنابراین من می‌دانم در مورد فرانسوی‌ها چه می‌توانیم بگوییم،

French people so they are the same here, but when I first got here, for instance, I didn’t

بنابراین آنها در اینجا یکسان هستند، اما وقتی برای اولین بار به اینجا رسیدم، برای مثال،

know anybody, so I would go to yoga classes… at beginning of the class somebody would say:

کسی را نمی‌شناختم، بنابراین به کلاس‌های یوگا می‌رفتم... در ابتدای کلاس، کسی. می گفت:

does anybody here is injured or has something to tell me? Yes, I am French I don’t say

آیا کسی اینجا مجروح شده یا چیزی برای گفتن به من دارد؟ بله، من فرانسوی هستم، نمی گویم

don’t speak very good English and people were like really positively and I got friends

انگلیسی خیلی خوب صحبت نکنم و مردم واقعاً مثبت بودند و من

with my yoga teacher thanks to that, “Oh, we can have a coffee” and we actually got

با معلم یوگام دوست شدم به لطف آن، "اوه، ما می توانیم یک قهوه بخوریم" و در واقع

a coffee. So I think, I think maybe more like in the years of Bush presidency it was more

یک قهوه خوردیم. . بنابراین فکر می‌کنم، فکر می‌کنم شاید بیشتر شبیه سال‌های ریاست‌جمهوری بوش،

complicated in some parts of the country I heard but for me it was always nice. I was

در برخی از نقاط کشور که شنیدم پیچیده‌تر بود، اما برای من همیشه خوب بود. من

surprised by one stereotype, that we are quitters, like French people are quitters…

از یک کلیشه تعجب کردم، اینکه ما ترک می کنیم، مثل فرانسوی ها که ترک می کنند... - ...

- …Like they abandon things…

مثل اینکه آنها چیزها را رها می کنند... - اینکه ما

- That we give up so I was surprised that - it’s kind of a joke sometimes…

تسلیم می شویم، بنابراین تعجب کردم که - گاهی اوقات یک جوک است...

- Yeah, I think that probably, you know, it comes from the World War II, Americans they

- آره، فکر می کنم احتمالا اینطور است. می‌دانی، از جنگ جهانی دوم می‌آید، آمریکایی‌ها

always make the joke like “Oh well, we saved you in WWII, because you gave up” and yeah

همیشه این جوک را می‌کنند که «اوه خب، ما تو را در جنگ جهانی دوم نجات دادیم، چون تسلیم شدی» و بله

that’s true… I sometimes joke with my husband about that but I know that, in reality,

این درست است… من گاهی اوقات با شوهرم در این مورد شوخی می‌کنم، اما می‌دانم. که، در واقعیت،

you know, it’s a joke, in reality of course- yeah I think, I think… You know, in every

می دانید، این یک شوخی است، البته در واقعیت، بله، فکر می کنم، فکر می کنم... می دانید، در هر

country that you go to, there are cultural differences, but everybody is sort of the

کشوری که به آن می روید، تفاوت های فرهنگی وجود دارد، اما همه

same human being, deep down inside, exactly. OK, it’s a - it’s been a very positive

انسان ها یکسان هستند. در اعماق درون، دقیقا خوب، این یک تجربه بسیار مثبت بود

experience…

...

- Yeah, but sometimes there’s a lot of expectation coming from my American friends or people

- بله، اما گاهی اوقات انتظارات زیادی از طرف دوستان آمریکایی من یا افرادی که

I don’t really know that – Oh, Paris fashion and they might not know that I can wear sweatpants

واقعاً آنها را نمی شناسم وجود دارد - اوه، مد پاریس و آنها ممکن است ندانند که من می توانم بپوشم. شلوار گرمکن

in the streets… One time… it’s a silly story, but I went to a shop, I think it was

در خیابان ها... یک بار... داستان احمقانه ای است، اما من به یک مغازه رفتم، فکر می کنم

in Madwell, and the girl she was really young and she said - she asked me, like the cashier,

در مادول بود، و دختری که او واقعاً جوان بود، گفت - از من پرسید، مثل صندوقدار،

she said: “Oh, you’re French, do you only buy Chanel?

او گفت: اوه تو فرانسوی هستی فقط شنل میخری؟

- Yes of course!

- بله حتما!

- It was cute…

- دوست داشتنی بود...

- Yeah, exactly… Yes, it’s funny these - like stereotypes that people imagine of

- آره، دقیقا... بله، اینها خنده دار است - مثل کلیشه هایی که مردم از شما تصور می کنند

you … I am trying to think - I don’t think - I’m sure I have had people say things

... من سعی می کنم فکر کنم - فکر نمی کنم - مطمئن هستم که افرادی داشته ام که چیزهایی

similar like I don’t know, you know, “do you do you wear cowboy hats all the time?”

شبیه به من گفته اند. می‌دانی، می‌دانی، « همیشه کلاه گاوچرانی می‌پوشی؟»

or something… No, not really… It’s just the image that people have and since maybe

یا چیزی... نه، نه واقعاً... این فقط تصویری است که مردم دارند و از آنجایی که

you’re the maybe the only French person that they’ve met although I have to ask

شاید شما تنها فرانسوی باشید که آنها با آنها ملاقات کرده اند، اگرچه باید از

you really have everything Chanel at your house?

شما بپرسم که واقعاً همه چیز شانل در خانه تان دارید ؟

- That’s cute…

- خیلی بامزه است...

- Yeah, yeah…And what about speaking English, because Americans aren’t really famous for

- بله، بله... و در مورد انگلیسی صحبت کردن چطور، زیرا آمریکایی ها واقعاً به خاطر

their foreign language skills, so is it - first of all, when you arrived in the US, how was

مهارت های زبان خارجی خود مشهور نیستند، همینطور است - اول از همه، وقتی وارد ایالات متحده شدید،

your English?

انگلیسی شما چطور بود؟

- I think it was fine because I was - I had friends from German, Italy, Spain, so we would

- فکر می کنم خوب بود چون من بودم - دوستانی از آلمان، ایتالیا، اسپانیا داشتم، بنابراین

speak English like…

مثل زبان انگلیسی صحبت می کردیم ... -

- As the common language…

به عنوان زبان رایج ...

-…But I think it’s different when you - when I got here because here they have a

-... اما فکر می کنم وقتی شما به اینجا رسیدم فرق می کند - وقتی من به اینجا رسیدم زیرا آنها اینجا هستند.

really strong accent… I feel like when you are in California, in the Midwest, it’s

لهجه واقعاً قوی دارید... احساس می کنم وقتی در کالیفرنیا هستید، در غرب میانه، این کار

easier because the accent is much softer, so yeah I was surprised sometimes, it was

راحت تر است، زیرا لهجه آن بسیار ملایم تر است، بنابراین بله، من گاهی تعجب می کردم،

more about me being understood by the people, it was the most challenging part. And the

بیشتر درباره درک من توسط مردم بود، این بیشتر از همه بود. بخش چالش برانگیز و

thing is that also for the reading, I never read in English when I was in France, yeah,

نکته این است که برای مطالعه، زمانی که در فرانسه بودم هرگز به زبان انگلیسی مطالعه نکردم، بله،

I love reading in French, but here buying a book in French is expensive and I sort of

من عاشق خواندن به زبان فرانسوی هستم، اما اینجا خرید یک کتاب به زبان فرانسوی گران است و به نوعی

said, since I am living here I wanna know stuff about the cultures, so I need to read

گفتم، زیرا من اینجا زندگی می کنم. می‌خواهم درباره فرهنگ‌ها چیزهایی بدانم، بنابراین باید

in English so, but I started really low like I can read Hunger Games, yeah, it’s easy

به انگلیسی بخوانم، اما من خیلی کم شروع کردم، مثل اینکه می‌توانم بازی‌های گرسنگی را بخوانم، بله، خواندن آن آسان است

to read and I was getting used to read in English and I think I can read pretty much

و من داشتم به انگلیسی خواندن عادت می‌کردم و فکر می‌کنم می‌توانم زیبا بخوانم. خیلی

anything… So yeah but people are really tolerant I feel about…

چیزها... پس بله، اما من احساس می‌کنم مردم واقعاً تحمل می‌کنند...

- Yes, because perhaps they’re, I don’t know, maybe, you know, there’s so many different

- بله، زیرا شاید آنها هستند، نمی‌دانم، شاید، می‌دانید،

immigrant populations in the US that maybe they just are used to speak in different accents,

جمعیت‌های مختلف مهاجر زیادی در ایالات متحده وجود دارد که شاید آنها فقط به آن عادت کرده‌اند. با لهجه‌های مختلف صحبت کنید،

yes…And… So did you say it was more difficult for you to understand the Americans or for

بله… و… پس گفتید درک آمریکایی‌ها برای شما سخت‌تر است یا

them to understand you?

درک شما برای آنها؟

- For me to be understood… Is it correct?

- برای درک من... درست است؟

- Yes, yes, yes, exactly…Because, I mean, your English, I mean, it’s absolutely fabulous,

- بله، بله، بله، دقیقا...چون، منظورم، انگلیسی شماست، منظورم این است که کاملاً شگفت‌انگیز است،

but was it because of the, I mean, what was it that caused the miscommunication?

اما آیا به خاطر این بود، منظورم این است که چه چیزی باعث این ارتباط نادرست شده است؟

- I think it was not just easy at the beginning for you to be able to speak fluently I worked

- فکر می کنم در ابتدا برای شما آسان نبود که بتوانید روان صحبت کنید

actually on the way I would pronounce stuff. I had a conversation partner at first and

. من در ابتدا یک شریک مکالمه داشتم و

I would just - because I learned English for so long when I was in France but I kind of

فقط - چون زمانی که در فرانسه بودم مدت زیادی انگلیسی یاد گرفتم، اما

had the structure but I needed more practice, so we would work on how to say, I don’t

ساختارش را داشتم، اما به تمرین بیشتری نیاز داشتم، بنابراین ما روی نحوه گفتن، کار می‌کردم.

know, towel, for instance, or awesome or, I don’t know, cow, so I would just do that

می دانم، مثلاً حوله، یا عالی یا، نمی دانم، گاو، بنابراین من فقط این کار را انجام می دهم که

she would be like - I would see the word cow- I would be, it would be ‘Koo’, she would

او مانند - کلمه گاو را می دیدم - من می شدم، آن می شد "کو"، او می شد

say, no it’s cow, so I would go cow, cow cow…Same with towel, at first I said ‘to-ou-él’,

بگو، نه گاو است، پس من می روم گاو، گاو گاو ... همینطور با حوله، اول گفتم «به ou-él»،

I didn’t know how to say it, she said, “no, you have to say towel”… And now it’s

نمی دانستم چگونه بگویم، او گفت: «نه، باید بگو حوله”… و حالا

easy and I say towel…

آسان است و من می گویم حوله…

- That is really interesting, so in fact, the way that you - not corrected, it’s not

- این واقعاً جالب است، بنابراین در واقع، روشی که شما - تصحیح نشده است،

correcting an accent - but the way that you managed to make yourself more easily understood

تصحیح لهجه نیست - اما روشی که توانستید خود را راحت تر درک کنید

was really by focusing and really repeating specific sound with someone…

این بود. واقعاً با فوکوس کردن و واقعاً تکرار صدای خاص با کسی...

- Yeah, but she would also, if we would go to the restaurant, she would tell me “no,

- بله، اما او همچنین، اگر به رستوران می رفتیم، به من می گفت "نه،

you don’t say can I take a plate of French fries”, you know, “you don’t say take,

تو نمی گویی می توانم یک بشقاب سیب زمینی سرخ کرده بردارم ". بدانید، "شما نمی گویید، بله

you say can I have?” French would say “Est-ce que je peux prendre…” So this kind of

می گویید می توانم داشته باشم؟» فرانسوی‌ها می‌گفتند «Est-ce que je peux prendre…» بنابراین این نوع

tiny stuff and then reading, listening to stuff, talking to people, it gets better…

چیزهای کوچک و سپس خواندن، گوش دادن به مطالب، صحبت با مردم، بهتر می‌شود… -بله،

-Yes, it was - it’s almost like, you know, you had the the basics already and then your

اینطور بود - تقریباً می‌دانید که داشتید. اصول اولیه در حال حاضر و سپس

partner, your conversation partner really helped you, would with like the little, the

شریک زندگی شما، شریک گفتگوی شما واقعا به شما کمک کرده است. سیب زمینی

little secrets, the little keys, like you say, you don’t say “I take French fries”,

I say “I have French fries”…

سرخ کرده بخور...

- But I feel that the reason is really different, for you I felt I had to work on this the way

- اما من احساس می کنم که دلیل آن واقعاً متفاوت است، برای شما احساس کردم که باید روی این روش

we talk and then I would stress on some words and…

صحبت کنم و سپس روی چند کلمه تاکید می کردم و ...

- How did you do that? How did you work on that?

- چطور این کار را کردید؟ چطور روی آن کار کردید ؟

- Just by repeating stuff…

- فقط با تکرار چیزها ...

- Ok, yeah, listening and repeating…

- خوب، بله، گوش دادن و تکرار ...

- Yeah, but not formally, I would just like, she wouldn’t help me doing it and then I

- بله، اما نه به طور رسمی، فقط دوست دارم، او در انجام آن به من کمک نمی کند و سپس

will try to do it, and there’s also the - I just heard myself saying the “h” and

سعی می کنم آن را انجام دهم، و همچنین وجود دارد - من فقط شنیدم که "h" را می‌گفتم و

that’s also something I had to work on, like not to be like “Can you ‘elp’ me?”

این هم چیزی است که باید روی آن کار می‌کردم، مثل اینکه "می‌توانی به من کمک کنی؟"

- Ah, yeah, right, “can you help me?” And how did you, how did you, like what did

- آه، آره، درسته، "می تونی کمکم کنی؟" و چطور، چطور دوست داشتید، چه کاری

you do so that that becomes automatic, that you don’t really have to think about it?

انجام دادید تا خودکار شود، و واقعاً مجبور نباشید به آن فکر کنید؟

- Well, my husband is French and we are living together so we don’t speak English together,

- خب، شوهرم فرانسوی است و ما با هم زندگی می کنیم، بنابراین ما با هم انگلیسی صحبت نمی کنیم،

but we have many friends here, so it’s just the fact that we were spending time with them

اما دوستان زیادی در اینجا داریم، بنابراین فقط این واقعیت است که ما با آنها وقت می گذراندیم

and we wanted to have interesting conversations, so I see more of this kind of practice, then

و می خواستیم گفتگوهای جالبی داشته باشیم، بنابراین من بیشتر از این نوع تمرین ها را ببینید، سپس

I work for a company and I just had had to speak more fluently…

من برای یک شرکت کار می کنم و فقط باید روان تر صحبت می کردم ... -

- Yeah, like you just had to adapt, in fact…

آره، مثل اینکه شما مجبور بودید خود را وفق دهید، در واقع ...

- So I guess at first it was not automatic and then it became more and more…

- بنابراین حدس می زنم ابتدا خودکار نبود و سپس بیشتر و بیشتر شد...

- Automatic. So, yeah, it’s really conscious work on a specific thing, listening and repeating

- خودکار. بنابراین، بله، واقعاً کار آگاهانه روی یک چیز خاص است، گوش دادن و تکرار، که می دانید،

which is, you know, it sounds really basic but, I mean that, it works, exactly…

واقعاً ابتدایی به نظر می رسد، اما منظورم این است که، دقیقاً کار می کند ...

-Yeah, I feel like it’s like learning a song or something…

-آره، احساس می کنم مثل یادگیری یک آهنگ یا چیزی است. ... -

- Yes, right, just listen, repeat, do it again… And yeah, you mentioned that you worked you

بله، درست است، فقط گوش دهید، تکرار کنید، دوباره این کار را انجام دهید... و بله، شما اشاره کردید که کار کرده اید،

know, because the work culture can be a bit different also, what advice would you give

می دانید، زیرا فرهنگ کار نیز می تواند کمی متفاوت باشد،

to someone who works with Americans, you know, as a French person who has worked with Americans?

به کسی که با آمریکایی ها کار می کند، چه توصیه ای می کنید. می دانید، به عنوان یک فرد فرانسوی که با آمریکایی ها کار کرده است؟

- Well, I was surprised by tiny stuff, for instance, the way people write email. I felt

- خب، من از چیزهای کوچک شگفت زده شدم، به عنوان مثال، روشی که مردم ایمیل می نویسند. من احساس کردم

it was really straightforward, like in France, maybe it was in my company, I felt you do

واقعاً ساده است، مانند فرانسه، شاید در شرکت من بود، احساس کردم شما بیشتر کار می کنید، حال

more how are you? How’s your day? There’s a lot of dans l’attente de mes salutations

شما چطور است؟ روزت چطوره؟

maybe too much, there’s a lot of stuff around …

شاید خیلی زیاد باشد، چیزهای زیادی در اطراف وجود دارد ...

- Formal fluff…

- کرک رسمی...

- Yeah, and here it was just “do this”, “do that” there was no, there was nothing

- بله، و اینجا فقط "این کار را بکن"، "آن را انجام بده" بود، هیچ، چیزی وجود نداشت.

to, it was really strictly work…

به، واقعاً کار سختی بود...

- Ok, yes they send you messages that got the key message in it and you know what time

- خوب، بله، آنها پیام هایی را برای شما ارسال می کنند که پیام کلیدی در آن وجود دارد و می دانید جلسه چه ساعتی

does the meeting start?

شروع می شود؟

- Yeah and I at first I thought, “oh, that’s rude” but then I said, “no, that’s just

- آره و من اول فکر کردم، "اوه، این بی ادبی است" اما بعد گفتم، "نه،

the way it is…” Like my boss was like really sweet everything but she would be “ok

همین طور است..." مثل اینکه رئیس من همه چیز را بسیار شیرین بود، اما او گفت: "بسیار خوب

I need an information”, I just give you the information…

من به یک اطلاعات نیاز دارم" ، من فقط اطلاعات را به شما می دهم ...

- Oh, yes, so direct to the point…

- اوه، بله، خیلی مستقیم به موضوع ...

- Yeah, yeah, as a French I felt that I was concerned about the way I talked, I had a

- بله، بله، به عنوان یک فرانسوی احساس می کردم که نگران نحوه صحبتم هستم،

lot of meetings over the phone, people working on the West Coast, so it was like different

جلسات زیادی تلفنی داشتم، مردم در ساحل غربی کار می‌کردم، بنابراین مثل زمان‌های مختلف بود،

times, so I would be on the phone with my computer and people would do in a meeting

بنابراین من با رایانه‌ام تلفنی بودم و مردم در چنین جلسه‌ای شرکت می‌کردند،

like that, and was concerned, ok, I need to understand everything because if they ask

و نگران بودم، خوب، باید همه چیز را بفهمم، زیرا اگر از

me stuff, I need to be ready, so I was concerned about me not understanding English, so I said

من چیزهایی بپرسند ، من باید آماده باشم، بنابراین نگران این بودم که انگلیسی را نفهمم، بنابراین

it a lot to my boss and, at some point, she told me to stop saying that, to be confident

این را زیاد به رئیسم گفتم و در نقطه ای به من گفت که دیگر این حرف را نزن تا اعتماد به نفس داشته باشم

and she said to speak more loudly, sometimes I don’t understand you because your voice

و گفت بلندتر صحبت کن. گاهی اوقات من شما را درک نمی کنم زیرا صدای شما

is too low, because I would see people just like turning, but I feel I, sometimes, yeah,

خیلی پایین است، زیرا مردم را می بینم که دوست دارند بچرخند، اما احساس می کنم، گاهی اوقات، بله،

this advice of being confident and it doesn’t matter so much I feel for American people

این توصیه به داشتن اعتماد به نفس خیلی مهم نیست که من برای مردم آمریکا احساس می کنم

when somebody make mistakes…

وقتی کسی اشتباه می کند...

- Like it’s, you know, the more important thing is to be able to communicate so you

- مثل این است، می دانید، مهم تر این است که بتوانید ارتباط برقرار کنید، بنابراین

need to do things like speak loudly, just put your sentence out there and not ask yourself

باید کارهایی مانند بلند صحبت کردن انجام دهید، فقط جمله خود را بیان کنید. در آنجا و از خود

the question, was is that past simple or present perfect? Just ask the question but, yes, it’s

این سوال را نپرسید که آیا آن گذشته ساده بود یا حال ؟ فقط سوال را بپرسید اما، بله،

true that - and I think maybe just, I mean, as a natural part of conversation because

درست است که - و من فکر می کنم شاید فقط، منظورم، به عنوان بخشی طبیعی از مکالمه است، زیرا

Americans, I mean, we don’t always understand each other perfectly also, I mean, it’s

آمریکایی ها، یعنی، ما همیشه همدیگر را کاملاً درک نمی کنیم، منظورم این است که

anyone who communicates, that’s the situation and yeah I mean we’re used to saying things

هر کسی است که ارتباط برقرار می کند، وضعیت همین است و بله منظورم این است که ما عادت کرده ایم جملاتی

like “I don’t know what you said”, “I don’t understand”, “what do you mean?”

مانند "نمی دانم چه گفتی"، " نمی فهمم"، "منظورت چیست؟"

and I think as someone speaking a foreign language, we automatically say “oh it’s

و من فکر می کنم به عنوان فردی که به یک زبان خارجی صحبت می کند، ما به طور خودکار می گوییم "اوه، این

it’s because of me”…

به خاطر من است" ... -

- Yeah, yeah, yeah, that’s good point, it’s true sometimes, it’s just because you have

بله، بله، بله، این نکته خوبی است، گاهی اوقات درست است، فقط به این دلیل است که شما

a complicated idea, it’s not well explained, it’s not the way you speak but I also said

ایده پیچیده ای دارید، به خوبی توضیح داده نشده است. ، این طوری نیست که شما صحبت می کنید اما من همچنین گفتم

so to speak more loudly and sometimes to speak more slowly yes sometimes I think it’s a

که بلندتر صحبت کنید و گاهی اوقات آهسته تر صحبت کنید بله گاهی اوقات فکر می کنم

good thing to - I think you posted something about not saying “euuuuh” too much…

خوب است - فکر می کنم شما چیزی در مورد زیاد نگفتن "euuuuh" ارسال کردید ...

That’s a good point like you just don’t - you just take your time to say things and

این نکته خوبی است مثل شما که نمی کنید - فقط وقت خود را برای گفتن چیزها صرف می کنید و

you don’t say ‘euuuh’. I think Americans don’t do that…

"euuuh" را نمی گویید. فکر می‌کنم آمریکایی‌ها این کار را نمی‌کنند...

Maybe they…I think what what I do is I know I repeat things a lot. I’ll start with a

شاید آنها... فکر می‌کنم کاری که من انجام می‌دهم این است که می‌دانم چیزها را زیاد تکرار می‌کنم. من با یک

phrase, and then I’ll repeat a little part of that phrase or people just stop talking

عبارت شروع می کنم، و سپس قسمت کوچکی از آن عبارت را تکرار می کنم یا مردم دیگر صحبت نمی کنند

and then, they think about what they wanna say and there is no ‘euuuuh’, ‘ta-ra-ra-ra-ra’…

و بعد، به آنچه می خواهند بگویند فکر می کنند و هیچ «اووووه»، «تا-را-را-» وجود ندارد. ra-ra'...

Ok, and maybe just one final thing. If you had to give one piece of advice to someone

باشه، و شاید فقط یک چیز آخر. اگر بخواهید به کسی

who wants to come and either live in the US or just visit the US, one piece of advice

که می‌خواهد بیاید و یا در ایالات متحده زندگی کند یا فقط به ایالات متحده سفر کند، یک نصیحت کنید، یک توصیه

for interacting with Americans, what would that be? That’s a hard question…

برای تعامل با آمریکایی‌ها، آن چه خواهد بود؟ این سوال سختی است...

- The first thing that comes in mind would be don’t be shy…I feel like here people

- اولین چیزی که به ذهن می رسد این است که خجالتی نباشید... احساس می کنم اینجا مردم

even when you don’t know them, they speak to you really easily, they would say, I don’t

حتی وقتی آنها را نمی شناسید، خیلی راحت با شما صحبت می کنند، می گویند، من نمی دانم.

know, “nice shirt, nice hearings”, even though you don’t know them, so, yes, don’t

بدانید، "پیراهن خوب، شنیدن های خوب"، حتی اگر آنها را نمی شناسید، بنابراین، بله،

be shy…

خجالتی نباشید ...

- Don’t be shy, exactly, take the opportunity and try… That’s a brilliant piece of advice,

- خجالتی نباشید، دقیقا، از فرصت استفاده کنید و سعی کنید ... این یک توصیه عالی است ،

I think that’s right, maybe one of the most important things is just try. Ok, great, thanks

من فکر می کنم درست است، شاید یکی از مهمترین چیزها فقط تلاش باشد. خوب، عالی،

a lot, thank you so much, Mathilde, it’s a very very interesting conversation, lots

خیلی ممنون، خیلی متشکرم، ماتیلد، این یک مکالمه بسیار جالب است،

of good points and I’m just – that was very interesting to hear the perspective from

نکات خوب زیادی است و من فقط - شنیدن دیدگاه

a French person in the US also, yeah, thanks a lot Mathilde…

یک فرانسوی در ایالات متحده نیز بسیار جالب بود، بله ماتیلد خیلی متشکرم...

- Thank you, bye, bye.

- ممنون، خداحافظ.

- And I’ll see you on the Internet, bye.

- و من شما را در اینترنت می بینم، خداحافظ.

So I hope you enjoyed that conversation and I hope that you learned a lot about what it’s

بنابراین امیدوارم از آن مکالمه لذت برده باشید و امیدوارم چیزهای زیادی در مورد

like to speak and work with Americans and I hope that you feel also encouraged that

صحبت کردن و کار کردن با آمریکایی ها یاد گرفته باشید و امیدوارم که شما هم دلگرم شوید که

if you make mistakes, it’s ok the most important thing is to try to speak and don’t worry

اگر اشتباه کردید، مهم ترین چیز این است که سعی کنید صحبت کنید. و

too much about about your accent or about making mistakes the most important thing is

زیاد نگران لهجه یا اشتباه خود نباشید مهمترین چیز

communication and as I said before I really hope that you will go and check out Mathilde’s

ارتباط است و همانطور که قبلاً گفتم امیدوارم که بروید و

blog, Maathiildee.com, I’ll also put a link to it in the notes below this video, you’ll

وبلاگ ماتیلد Maathiildee.com را بررسی کنید ، من یک لینک هم قرار می دهم در یادداشت‌های زیر این ویدیو، می‌بینید که

see she has fabulous travel articles about her her adopted hometown Boston, New England,

او مقالات سفری شگفت‌انگیزی درباره زادگاه خود در بوستون، نیوانگلند،

California, the National Parks, New Orleans, lots of great places. Articles about life

کالیفرنیا، پارک‌های ملی، نیواورلئان، و مکان‌های عالی دارد. مقالاتی در مورد زندگی

in the USA about cultural differences and it’s just really fascinating blog so I encourage

در ایالات متحده در مورد تفاوت‌های فرهنگی و این وبلاگ واقعاً جذاب است، بنابراین من

you to go check that out and in the meantime, I will just say that I will see you next time

شما را تشویق می‌کنم که آن را بررسی کنید و در همین حین، فقط می‌گویم که دفعه بعد شما را

on Speak Better, Feel Great TV. See you later.

در Speak Better، Feel Great TV خواهم دید. بعدا میبینمت.