Learn the English Phrases "a walk in the park" and "a cakewalk"

In this English lesson,

در این درس انگلیسی،

I wanted to help you learn the English phrase

می‌خواستم به شما کمک کنم که عبارت انگلیسی

"a walk in the park".

"a walk in the park" را یاد بگیرید.

When we describe something as a walk in a park,

وقتی چیزی را به عنوان پیاده روی در پارک توصیف می کنیم،

we mean that it's going to be very, very easy.

منظورمان این است که بسیار بسیار آسان خواهد بود.

If I say that tomorrow I'm going to go for a 20-minute walk,

اگر بگویم فردا قرار است 20 دقیقه پیاده روی کنم،

that's a walk in the park for me.

این برای من یک پیاده روی در پارک است.

Oh, it's a bad example.

اوه، مثال بدی است.

I'm using the literal example of walking to talk about this.

من از مثال واقعی راه رفتن برای صحبت در این مورد استفاده می کنم.

I usually go for a 45 to 60-minute walk.

من معمولا 45 تا 60 دقیقه پیاده روی می کنم.

If I have to walk somewhere and it's only 10 minutes,

اگر باید جایی پیاده روی کنم و فقط 10 دقیقه راه باشد،

it's a walk in the park.

پیاده روی در پارک است.

It's really easy.

واقعا آسان است.

Let me think of a better example.

بگذارید مثال بهتری بیاندیشم.

If I had to write an English test,

اگر بخواهم تست انگلیسی بنویسم،

it would be a walk in the park for me

برای من پیاده روی در پارک خواهد بود،

because I speak English.

زیرا من انگلیسی صحبت می کنم.

It would be something that's really, really easy.

این چیزی است که واقعاً بسیار آسان است.

The other term I wanted to teach you today is "a cakewalk",

اصطلاح دیگری که امروز می‌خواستم به شما یاد بدهم «یک راهپیمایی» است

and this means exactly the same thing.

و این دقیقاً به همین معنی است.

If you needed to take an English test,

اگر نیاز به شرکت در آزمون انگلیسی داشتید،

it might be hard for you,

ممکن است برای شما سخت باشد،

but I'm not trying to brag here.

اما من سعی نمی کنم در اینجا لاف بزنم.

If I needed to take an English test, it would be a cakewalk.

اگر من نیاز به شرکت در یک آزمون انگلیسی داشتم، آن را یک cakewalk بود.

Well, hopefully if it was advanced grammar,

خوب، امیدوارم اگر گرامر پیشرفته بود،

I might have some difficulty,

ممکن است کمی مشکل داشته باشم،

but especially if they were asking

اما به خصوص اگر آنها

for the actual names and terms.

نام و اصطلاحات واقعی را می پرسیدند. اگر متوجه نشده باشید،

I'm not a a super expert on grammar if you haven't noticed,

من یک فوق‌العاده در گرامر نیستم،

but a cakewalk would be how we refer to anything

اما یک راهپیمایی می‌تواند به هر چیزی

that's really, really easy.

که واقعاً آسان است اشاره کنیم.

If Jen needs to grow something, it's a cakewalk for her.

اگر جن نیاز به رشد چیزی داشته باشد، برای او یک راهپیمایی است.

She's really good at doing that.

او واقعاً در انجام این کار خوب است.

So to review "a walk in the park" and "a cakewalk",

بنابراین برای بررسی «پیاده روی در پارک» و «یک پیاده روی با کیک»،

both these terms are used to refer to something

هر دو این اصطلاحات برای اشاره به کاری استفاده می‌شوند

that's really, really easy for someone to do.

که انجام آن برای کسی واقعاً بسیار آسان است.

When a team that's really good

وقتی تیمی که واقعاً خوب است با

plays a team that isn't so good,

تیمی بازی می‌کند که چندان خوب نیست،

usually you expect it to be a walk in the park

معمولاً انتظار دارید که وقتی آن بازی را انجام می‌دهند، قدم زدن در پارک باشد

when they play that game, you expect them to win easily

، انتظار دارید که به راحتی برنده شوند

or you expect it to be a cakewalk.

یا انتظار دارید که این بازی یک راهپیمایی باشد.

Anyways, let's look at a comment from a previous video.

به هر حال، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Vítor, I believe.

من معتقدم این نظر از ویتور است.

"I think it's good for Bob to be a teacher.

"من فکر می کنم معلم بودن برای باب خوب است.

The students learned a lot from the teacher and vice versa.

دانش آموزان چیزهای زیادی از معلم یاد گرفتند و برعکس.

And I say for sure, I learned so much from all of you."

و من مطمئناً می گویم که من از همه شما چیزهای زیادی یاد گرفتم."

There's some truth to that.

حقیقتی در آن وجود دارد.

A teacher teaches students,

یک معلم به دانش‌آموزان آموزش می‌دهد

and students learn from the teacher,

و دانش‌آموزان از معلم یاد می‌گیرند،

but I would say vice versa makes sense here

اما من می‌گویم برعکس اینجا معنا دارد،

because often, I learn things from my students as well.

زیرا اغلب، من هم از دانش‌آموزانم چیزهایی یاد می‌گیرم.

As I talk to students, they teach me things.

وقتی با دانش آموزان صحبت می کنم، چیزهایی به من یاد می دهند.

In fact, one of the things that's true about being a teacher

در واقع، یکی از چیزهایی که در مورد معلم بودن صادق است این

is that you learn your subject better than you would

است که شما درس خود را بهتر از

if you were a student.

زمانی که دانش آموز بودید یاد می گیرید.

Let me explain this a little bit.

اجازه دهید این را کمی توضیح دهم.

As I teach you the English language,

همانطور که من زبان انگلیسی را به شما آموزش می دهم،

I actually learn more and more

در واقع خودم بیشتر و بیشتر

about the English language myself.

در مورد زبان انگلیسی یاد می گیرم.

I become more of an expert,

من بیشتر یک متخصص می شوم،

because in order to teach what I want to teach,

زیرا برای آموزش آنچه می خواهم تدریس کنم،

I have to really know what I'm teaching.

باید واقعاً بدانم که چه چیزی را آموزش می دهم.

Hopefully that made some sense.

امیدوارم که تا حدودی منطقی باشد.

Anyways, thanks Vítor for the comment.

به هر حال، با تشکر از ویتور برای نظر. می

I wanted to give you a look here.

خواستم اینجا را به شما نگاه کنم.

I usually like to show you

من معمولاً دوست دارم چیزهایی را به شما نشان دهم

things that are in bloom

که در حال شکوفه هستند،

so we have not only the dandelions down here in the lawn,

بنابراین ما نه تنها قاصدک های اینجا در چمنزار،

but we also have these beautiful daffodils.

بلکه این نرگس های زیبا را نیز داریم.

We'll probably be harvesting some of these,

ما احتمالاً برخی از اینها را برداشت خواهیم کرد،

although it's a little late to sell daffodils,

اگرچه برای فروش نرگس کمی دیر شده است،

and here we have some where they haven't quite bloomed yet.

و در اینجا برخی از آنها را داریم که هنوز کاملاً شکوفا نشده اند.

That's really it

واقعاً

for right now.

برای همین الان است.

There's not a lot of other stuff blooming here on the farm.

چیزهای دیگری در اینجا در مزرعه شکوفا نمی شوند.

It will be a few months,

چند ماه،

probably about a month and a half

احتمالاً حدود یک ماه و نیم می‌گذرد

before the peonies start popping up

تا گل صد تومانی‌ها شروع به ظهور کنند

and probably a good two months

و احتمالاً دو ماه خوب می‌گذرد

before we're in the full swing of things here on the farm.

تا ما در این مزرعه در نوسان کامل همه چیز باشیم.

When you're in the full swing of things,

هنگامی که شما در جریان همه چیز هستید، به این

it means that you're working from sunup to sundown.

معنی است که از غروب آفتاب تا غروب خورشید کار می کنید.

That's what I would say.

این چیزی است که من می گویم.

On a farm, when we're in the full swing of things,

در یک مزرعه، زمانی که ما در نوسان کامل همه چیز هستیم،

we work sunup till sundown.

تا غروب آفتاب کار می کنیم.

And I'm looking forward to a bit of shade.

و من مشتاقانه منتظر کمی سایه هستم.

I use shade a lot in the summer to make my English lessons.

من در تابستان برای آموزش زبان انگلیسی خود از سایه استفاده می کنم.

There's always a nice shady spot to stand.

همیشه یک نقطه سایه خوب برای ایستادن وجود دارد.

Right now, I don't have any shade.

در حال حاضر، من هیچ سایه ای ندارم.

Hopefully, it's coming soon.

انشالله به زودی میاد

Anyways, thanks for watching.

به هر حال از تماشای شما متشکرم

See you in a couple days with another short English lesson.

چند روز دیگر با یک درس کوتاه انگلیسی دیگر می بینمت.

Bye.

خدا حافظ.