Learn the English Phrases TO FIT IN and TO BE FIT FOR

In this English lesson I wanted

در این درس انگلیسی می‌خواستم

to help you learn the English phrase: to fit in.

به شما کمک کنم که عبارت انگلیسی را بیاموزید: to fit in.

When you fit in, it means that you are compatible

When you fit in، به این معنی است که شما

with another group of people.

با گروه دیگری از افراد سازگار هستید.

It means that you have some of the same interests.

این بدان معناست که شما برخی از علایق مشابه را دارید.

When I meet people who I don't know,

وقتی با افرادی روبرو می شوم که نمی شناسم،

I don't know if I'm going to fit in

نمی دانم

until I start talking to them.

تا زمانی که با آنها صحبت نکنم قرار خواهم گرفت یا نه.

And then if I find out they like teaching,

و بعد اگر بفهمم که آنها دوست دارند تدریس کنند،

or they like science fiction movies, or they like reading,

یا فیلم های علمی تخیلی را دوست دارند، یا مطالعه را دوست دارند

then I start to feel like I fit in a bit more.

، احساس می کنم که من کمی بیشتر در آن جا هستم.

When students start at a new school,

وقتی دانش‌آموزان در مدرسه جدیدی شروع

they really hope to find friends

می‌کنند، واقعاً امیدوارند دوستانی پیدا

and they hope that they will fit in.

کنند و امیدوارند که با آن‌ها سازگار شوند.

So when you fit in,

it means that you just get along with other people.

The other phrase, sorry, I'm laughing

عبارت دیگر، ببخشید، من دارم می

'cause Oscar's just sitting here.

خندم، چون اسکار فقط اینجا نشسته است.

He's very sad today because it's market day

او امروز بسیار ناراحت است زیرا روز بازار است

and he knows that Jen is leaving,

و می داند که جن در حال رفتن است،

but let me get back to the lesson.

اما اجازه دهید به درس برگردم.

The second phrase I wanted

دومین عبارتی که امروز می خواستم

to teach you today is the phrase: to be fit for.

به شما یاد بدهم عبارت است از : to be fit for.

When something is fit for something,

وقتی چیزی برای چیزی مناسب است، به

it means it's good for that.

این معنی است که برای آن خوب است.

A good example would be this.

یک مثال خوب این خواهد بود.

If you had some food that was still good,

اگر مقداری غذا داشتید که هنوز خوب بود،

you would say it's fit for human consumption.

می گفتید برای مصرف انسان مناسب است.

It's okay for people to eat it.

خوردن آن برای مردم اشکالی ندارد.

And let's look at the opposite.

و به عکس آن نگاه کنیم.

If you had some fruit that had become rotten,

اگر میوه ای داشتید که فاسد شده بود،

you would say that it's no longer fit for human consumption.

می گفتید که دیگر برای مصرف انسان مناسب نیست.

It's not fit for humans.

برای انسان مناسب نیست

It's not good for them to eat it.

خوردن آن برای آنها خوب نیست.

So to review, in order to fit in,

بنابراین برای مرور، برای اینکه بتوانید با هم سازگار شوید،

you want to be able to get along

می خواهید بتوانید با افراد دیگر کنار بیایید

and have conversations with other people

و گفتگو کنید

and enjoy some of the same things.

و از برخی از چیزهای مشابه لذت ببرید.

I think that if all of you got together in one place,

من فکر می کنم که اگر همه شما در یک مکان دور هم جمع

you would probably fit in

می شوید، احتمالاً جا

because you all are learning English

می گیرید زیرا همه شما در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید

and that's something you have in common.

و این وجه اشتراک شماست.

And when you say something is fit for something

و وقتی می گویید چیزی برای چیزی مناسب است

or not fit for something,

یا برای چیزی مناسب نیست، به

it means that it can be used for that purpose.

این معنی است که می توان از آن برای آن منظور استفاده کرد.

The best example is the fruit one.

بهترین مثال میوه میوه است.

When fruit goes bad, it's not fit to eat.

وقتی میوه بد می شود، برای خوردن مناسب نیست.

It's not fit for human consumption.

برای مصرف انسان مناسب نیست

Notice I used fit to eat and fit for.

توجه کنید که من از fit برای خوردن و تناسب استفاده کردم.

There must be two uses of it.

باید دو کاربرد از آن وجود داشته باشد.

Let's look at a comment though from a previous video.

بیایید به نظر یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

Oscar, do you wanna read the comment?

اسکار، می خواهی کامنت را بخوانی؟

Oh, he's come alert because he heard a vehicle start.

اوه، او هوشیار است چون صدای استارت خودرو را شنید.

This comment is from Aleksey.

این نظر از آلکسی است.

"To understand a teacher,

"برای درک یک معلم

you have to walk a mile in their shoes.

، باید یک مایل در کفش او راه بروید.

I know this is impossible for me.

می دانم که این برای من غیرممکن است.

I always shake even in my own boots when I visit school

من همیشه وقتی به عنوان والدین به مدرسه می روم، حتی با چکمه های خودم

as a parent and imagine myself working there.

می لرزم و خودم را در آنجا کار می کنم.

Happy Teacher's Day."

روز معلم مبارک."

My response, that comment made me smile

پاسخ من، آن نظر باعث شد من لبخند بزنم

and you'll know why because of my response.

و به دلیل پاسخ من متوجه خواهید شد که چرا .

The pandemic has really changed the minds of parents

این همه گیری واقعاً نظر والدین را

about how much work teaching is.

در مورد میزان کار آموزش تغییر داده است.

Having their own kids at home for certain stretches of time

داشتن فرزندان خود در خانه برای مدت زمان معین

and trying to help them learn

و تلاش برای کمک به آنها برای یادگیری از

remotely has opened their eyes a bit.

راه دور، چشمان آنها را کمی باز کرده است.

Thanks, Aleksey, for the comment.

با تشکر، آلکسی، برای نظر.

An interesting thing happened during the pandemic.

یک اتفاق جالب در طول همه گیری رخ داد.

We had a lot of different stretches of remote learning

ما دوره‌های مختلفی از آموزش از راه دور داشتیم

and during those stretches of remote learning,

و در طول این دوره‌های یادگیری از راه دور،

parents either had to teach their kids

والدین یا باید به فرزندان خود آموزش می‌دادند

or help their kids learn,

یا به فرزندان خود در یادگیری کمک می‌کردند،

and some of them found out

و برخی از آنها متوجه شدند

that teaching is actually quite challenging.

که آموزش در واقع بسیار چالش برانگیز است.

I will never say that teaching,

من هرگز نمی گویم که تدریس

Oscar, you wanna say hi?

می کنم، اسکار، می خواهی سلام کنی؟

I don't think he wants to say hi.

فکر نمی کنم بخواهد سلام کند.

I will never claim that teaching

من هرگز ادعا نمی کنم که

is the most difficult profession in the world.

معلمی سخت ترین حرفه دنیاست.

There are parts of the job that are hard

بخش هایی از کار سخت است

and there are parts that are very enjoyable and easy.

و بخش هایی بسیار لذت بخش و آسان.

I think it's like any other job.

فکر می کنم مثل هر شغل دیگری است.

Certain people are well suited to it.

افراد خاصی به خوبی برای آن مناسب هستند.

But before the pandemic,

اما قبل از همه‌گیری،

every once in a while, people would say to me

هر چند وقت یک‌بار، مردم به من

that they thought I had an easy job

می‌گفتند که فکر می‌کنند کار آسانی دارم

and, ah, teachers, they don't really do a whole lot at work,

و، آه، معلمان، آنها واقعاً کار زیادی در محل کار انجام نمی‌دهند،

or teachers are so lucky they get the summers off.

یا معلمان آنقدر خوش شانس هستند که این کار را انجام می‌دهند. تابستان تعطیل است

And that's kinda true, it is nice to have the summer off.

و این تا حدودی درست است، خوب است که تابستان را تعطیل کنیم.

But now that the pandemic has had an effect

اما اکنون که این بیماری همه‌گیر

on people's view of teaching,

بر دیدگاه مردم نسبت به تدریس تأثیر گذاشته است،

let me say that in a different way,

بگذارید بگویم که به روشی دیگر،

it has certainly opened their eyes

مطمئناً چشمان آنها را

to the fact that teaching is a job that's unique

به این واقعیت باز کرده است که معلمی شغلی منحصر به فرد است

and unique people do it

و افراد منحصر به فرد آن

just like every other job in the world.

را مانند هر شغل دیگری انجام می‌دهند. در جهان.

For people like me, it's fairly straightforward

برای افرادی مثل من، این کار نسبتاً ساده است،

but for some people, it is a challenge.

اما برای برخی افراد، یک چالش است.

But I think if I tried to do your job,

اما فکر می‌کنم اگر سعی می‌کردم کار شما را انجام دهم،

I wouldn't be any good at it either.

در این کار هم خوب نبودم.

We're all good at different things.

همه ما در چیزهای مختلف خوب هستیم.

Anyways, I'll see you in a couple days

به هر حال، چند روز

with another short English lesson, bye.

دیگر شما را با یک درس کوتاه انگلیسی دیگر می بینم، خداحافظ.