Don't say “I done that”! Learn 10 better ways to say it

Welcome back to engVid.

به engVid خوش آمدید.

Today we are looking at a sentence construction that has gone a little bit wrong.

امروز ما به ساخت جمله ای نگاه می کنیم که کمی اشتباه پیش رفته است.

We're looking at quite a simple phrase, and we're finding ways of saying it: A) correctly,

ما به یک عبارت کاملا ساده نگاه می کنیم، و راه هایی برای بیان آن پیدا می کنیم: الف) به درستی،

and B) with lots of variation of vocabulary so that you're feeling confident that you

و ب) با تنوع زیادی در واژگان به طوری که شما احساس اطمینان می کنید که می

can say things in the past tense, but also that you're using interesting vocabulary.

توانید چیزهایی را در زمان گذشته بیان کنید. بلکه از واژگان جالب استفاده می کنید.

Okay, apologies to the student whose phrase I have displayed up here for public consumption;

بسیار خوب، با پوزش از دانش آموزی که عبارت او را در اینجا برای مصرف عمومی نمایش داده ام.

you shall remain anonymous.

شما ناشناس خواهید ماند

"I done that".

"من این کار را کردم".

No.

نه

Death.

مرگ

Ah.

آه

You have not done that.

شما این کار را نکرده اید.

So, this is a past participle, here: "done", "I done that".

بنابراین، این یک فعل ماضی است، در اینجا: "انجام شد"، "من آن را انجام دادم".

"Done" does not go on its own.

"انجام شد" به خودی خود پیش نمی رود.

You can say: "I have done my homework", but: "I done that" - no.

می توانید بگویید: "من تکالیفم را انجام دادم"، اما: "من آن را انجام دادم" - نه.

So, if you would like more information on this verb, then check out the other engVid

بنابراین، اگر اطلاعات بیشتری در مورد این فعل می‌خواهید، ویدیوی دیگر engVid را

video on the verb "do" and its past tense varieties.

در مورد فعل "do" و انواع زمان گذشته آن بررسی کنید .

But what I'm going to be concentrating on and how we can say that you have finished

اما روی چیزی که قرار است تمرکز کنم و چگونه می توانیم بگوییم که شما چیزی را تمام کرده

something, because what my student actually meant is: "Benjamin, I have finished my homework."

اید، زیرا منظور دانش آموز من در واقع این بود: "بنیامین، من تکالیفم را تمام کردم."

Okay?

باشه؟

So, how could they have said that?

پس چگونه می توانستند این را بگویند؟

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

What I have here are the 10 present tense verbs; and on the right-hand side on this

آنچه من در اینجا دارم 10 فعل زمان حال است . و در سمت راست در این

side, we have their past participles.

سمت، ماضی آنها را داریم.

So: "accomplish".

بنابراین: "انجام".

Yeah, because "do", "to do", "to say" - yeah, we want to avoid these really basic verbs,

بله، زیرا «انجام»، «کردن»، «گفتن» - بله، می‌خواهیم از این افعال واقعاً اساسی اجتناب کنیم و افعال جالب‌تری

and find more interesting ones.

پیدا کنیم.

So, "to do".

بنابراین، "انجام دادن".

What he's saying is he's finished it.

چیزی که او می گوید این است که کار را تمام کرده است.

"I accomplished".

"به انجام رساندم".

Okay?

باشه؟

An "accomplishment", an "accomplishment"...

یک "دستاورد"، یک "دستاورد"...

I'll write that up here for you.

من آن را اینجا برای شما خواهم نوشت.

An "accomplishment", the noun, is when you've really achieved something.

"دستاورد"، اسم، زمانی است که شما واقعاً چیزی را به دست آورده اید.

So, "to accomplish"-yeah-you've achieved; you've done something really great.

بنابراین، "برای انجام" - بله - شما به آن دست یافته اید. واقعا کار بزرگی انجام دادی

Okay?

باشه؟

"Accomplished".

"به انجام رسید".

He also was really telling me that he had "met a deadline".

او همچنین واقعاً به من می گفت که "به یک ضرب الاجل رسیده است".

A "deadline" is: "You have to do this by this time and date.

یک "مهلت" این است: "شما باید این کار را تا این زمان و تاریخ انجام دهید.

If you do it, that's great".

اگر این کار را انجام دهید، عالی است".

"Meet a deadline", "met a deadline".

"به یک مهلت ملاقات کنید"، "به یک ضرب الاجل رسیدید".

Yeah.

آره

You're dead if you don't cross the line, having finished it.

شما مرده اید اگر از خط عبور نکنید، آن را تمام کرده اید.

You're not really.

تو واقعا نیستی

Okay.

باشه.

"To bring to fruition".

"به ثمر رساندن".

So, we've got a phrasal verb, here.

بنابراین، ما در اینجا یک فعل عبارتی داریم.

"Fruit", yeah, the idea of harvest; you bring it to fruition, then there's going to be lots

"میوه"، آره، ایده برداشت. شما آن را به ثمر می رسانید، سپس

of grapes, and bananas, and apples.

انگور، موز و سیب زیادی وجود خواهد داشت.

Yeah, we're all going to be sitting around like Greek gods.

آره، همه ما مثل خدایان یونانی می نشینیم.

"Brought to fruition" would be the past tense.

"به ثمر نشست" زمان گذشته خواهد بود.

"Do thoroughly", okay?

"به طور کامل انجام دهید"، باشه؟

So, "thoroughly" - carefully, fully-yup-absolutely every detail has been fulfilled.

بنابراین، "کاملا" - با دقت، کاملاً - کاملاً - کاملاً همه جزئیات برآورده شده است.

"I did it thoroughly" would be in the past tense.

"من آن را به طور کامل انجام دادم" در زمان گذشته خواهد بود.

"To execute".

"برای اجرای".

Now, we're not talking about killing something.

حالا، ما در مورد کشتن چیزی صحبت نمی کنیم.

"Execute" can be... well, often used in a legal... in the legal world: "to execute a

"اجرا کردن" را می توان ... خوب، اغلب در یک قانون ... در دنیای حقوقی استفاده می شود: "اجرا کردن

will" - to follow a plan.

وصیت" - دنبال کردن یک برنامه.

"To execute a plan" means to follow a plan.

«اجرای طرح» به معنای پیروی از یک برنامه است.

"I executed..."

«اجرا کردم...»

I did it well.

خوب انجامش دادم.

"Finish", yeah.

"تمام"، آره

You're probably familiar with this verb already.

احتمالاً قبلاً با این فعل آشنا هستید.

"Finished" - regular past tense.

"تمام شد" - زمان گذشته منظم.

"To get through".

"برای عبور".

"To get through" means you go through.

«گذر کردن» به معنای عبور شماست.

Yeah, let's get through the tunnel.

آره از تونل بگذریم

Imagine you're a car going through a mountain - you get through the tunnel when you are

تصور کنید ماشینی هستید که از یک کوه می گذرد - وقتی در انتهای دیگر هستید از تونل عبور می

at the other end.

کنید.

Okay.

باشه.

"I got through it" would be the past tense.

«از آن گذشتم» زمان گذشته خواهد بود.

"To put something to bed".

"برای گذاشتن چیزی در رختخواب".

If you put something to bed... you got a baby, you put them to bed: "Ah, I'm finished.

اگر چیزی را در رختخواب گذاشتی ... بچه گرفتی، آنها را در رختخواب گذاشتی: "آه، من تمام شدم.

My day's work is done.

کار

Feet up; glass of wine".

روزم تمام شد. پاها بالا؛ لیوان شراب".

"Put something to bed", yeah, it stays "put" in the past tense, too.

"چیزی را به رختخواب بگذار"، بله، در زمان گذشته نیز "قرار دادن" می ماند .

"To sew something up".

"دوختن چیزی".

If you sew something up-yup-let's imagine we got a hole here, I sew it up, and it's

اگر چیزی رو بدوزید، بیایید تصور کنیم اینجا سوراخ داریم، من آن را می دوزم، و

all sort of finished and complete.

همه چیز تمام شده و کامل است.

You have something sewn up.

شما چیزی دوخته شده اید.

"To have something sewn up".

"چیز دوخته شدن".

"Wind up".

"باد بالا".

Now, "a windup" would be like a practical joke on April Fools' Day, but "to wind up"...

حالا "یک باد کردن" مانند یک شوخی عملی در روز اول آوریل است، اما "به باد دادن"...

well, there's two meanings, here.

خوب، اینجا دو معنی دارد.

You can wind someone up by annoying them, but what we mean here: "to wind something

شما می توانید با آزار دادن کسی، او را از بین ببرید، اما منظور ما در اینجا این است: "به باد دادن

up" means to finish it.

چیزی" به معنای تمام کردن آن است.

Imagine you've got... you're fishing, and you're winding, winding in your reel.

تصور کنید ... دارید ماهیگیری می کنید، و در قرقره خود می پیچید.

Okay?

باشه؟

"To wind up", "to wind it up" - to finish it up.

"به باد دادن"، "به باد دادن آن" - به پایان رساندن آن.

How do we use these past tense varieties of the verbs in sentence context?

چگونه از این انواع زمان گذشته افعال در متن جمله استفاده می کنیم؟

Something like this: "I feel like I've accomplished something."

چیزی شبیه به این: "احساس می کنم کاری را انجام داده ام ."

If you said that, I'd be so much more happy than that.

اگه اینو میگفتی خیلی بیشتر از این خوشحال میشم

"I'm pleased to say that I met the deadline."

"خوشحالم که بگویم به ضرب الاجل رسیدم."

Okay?

باشه؟

"I'm pleased to say that".

"خوشحالم که این را بگویم".

"I'm pleased to say I met the deadline" or "I have met the deadline".

"خوشحالم که بگویم مهلت را رعایت کردم" یا "من به مهلت رسیده ام".

"I have brought it to fruition.

I have brought this project to fruition; this is the best that I can do."

من این پروژه را به نتیجه رساندم؛ این بهترین کاری است که می توانم انجام دهم.»

"I did it thoroughly.

من این

I did it as thoroughly as I could."

کار را به طور کامل انجام دادم.

"I have executed it to perfection."

"من آن را به کمال اجرا کرده ام."

Okay?

باشه؟

So, this word gives quite a sort of precise feeling to it.

بنابراین، این کلمه یک نوع احساس دقیق به آن می دهد.

"I have executed it to perfection."

"من آن را به کمال اجرا کرده ام."

"I finished it earlier on."

"من زودتر تمامش کردم."

Okay?

باشه؟

A simpler phrase, there.

یک عبارت ساده تر، وجود دارد.

It's complete; that completing happened earlier.

کامل است؛ که تکمیل زودتر اتفاق افتاد

"I got through it earlier.

"من زودتر از آن عبور کردم.

I managed to get through it.

موفق شدم از آن عبور کنم.

I managed to get through it."

موفق شدم از آن عبور کنم."

Okay, I'll put that in there.

خوب، من آن را در آنجا قرار می دهم.

So, if I put "managed", "I managed", then this goes into the infinitive.

بنابراین، اگر «مدیریت»، «مدیریت شدم» را بگذارم، این به مصدر می رود.

"I managed to get through it earlier."

"من موفق شدم زودتر از آن عبور کنم."

"I have finally put it to bed" - "it" being the homework.

"بالاخره آن را در رختخواب گذاشتم" - "این " تکلیف خانه است.

"I've finally...

"بالاخره...

I don't have to worry about that anymore."

دیگر لازم نیست نگران این موضوع باشم."

It's in bed, metaphorically.

به صورت استعاری در رختخواب است.

"I've got it all sewn up.

من همه چیز را دوخته ام.

I've got it all sewn up; it's totally finished now."

"I've wound it all up."

"من همه چیز را زخمی کردم."

Okay?

باشه؟

This doesn't sound particularly natural, so I've put it there just for your... for your

این به خصوص طبیعی به نظر نمی رسد، بنابراین من آن را فقط برای ... برای آگاهی شما در آنجا قرار داده ام

knowledge, but it doesn't sound sort of quite as natural as some of the other ones.

، اما به اندازه برخی از موارد دیگر کاملاً طبیعی به نظر نمی رسد.

Okay?

باشه؟

We've got ten ways of saying: "I've finished something".

ما ده راه برای گفتن داریم: "من کاری را تمام کردم ".

I hope that you can all take away some of these, and put them into your usage.

امیدوارم همه شما بتوانید برخی از اینها را بردارید و در استفاده خود قرار دهید.

Thank you so much for watching.

از اینکه تماشا کردید خیلی متشکریم.

See you again soon.

به زودی میبینمت.