English Conversation Skills: 12 methods to persuade and convince people

Hi.

سلام.

Welcome back to engVid.

به engVid خوش آمدید.

Today's lesson we are looking at persuasive devices; such a useful skill for so many different

درس امروز ما به ابزارهای متقاعد کننده نگاه می کنیم . چنین مهارت مفیدی برای چیزهای مختلف

things in life.

در زندگی است.

Maybe it's at the... at work, maybe it's doing a presentation at work, maybe you're persuading

شاید در محل کار باشد، شاید در حال انجام یک ارائه در محل کار باشد، شاید شما در حال متقاعد کردن

a friend of a point of view - this lesson could come in handy, whoever you are.

یک دوست برای یک دیدگاه هستید - این درس می تواند مفید باشد، هر که هستید.

We're looking at twelve persuasive devices.

ما در حال بررسی دوازده وسیله متقاعد کننده هستیم.

Today's situation: So, I'm flying to India on Saturday and I want to get an upgrade from

وضعیت امروز: بنابراین، من شنبه به هند پرواز می کنم و می خواهم از

normal economy class up to first class.

کلاس اکونومی معمولی تا فرست کلاس ارتقا پیدا کنم.

So, let's see how we can use these persuasive techniques to achieve that goal.

بنابراین، بیایید ببینیم چگونه می توانیم از این تکنیک های متقاعد کننده برای رسیدن به آن هدف استفاده کنیم.

First off: Empathy.

اول: همدلی.

Empathy is getting someone to see your point of view; getting someone to understand where

همدلی یعنی وادار کردن کسی به دیدگاه شما. گرفتن کسی که بفهمد از کجا

you are coming from; get them to see your POV. (short for point of view).

می آیی. از آنها بخواهید POV شما را ببینند . (مخفف دیدگاه).

So, my example that I have come up with: "You must understand, our baby won't sleep

بنابراین، مثال من که آورده ام: "باید درک کنید، اگر در بخش اقتصاد باشیم، بچه ما نمی خوابد

if we are in the economy section."

."

I'm getting the person to try and see things from my side.

من شخص را وادار می کنم که تلاش کند و چیزها را از سمت من ببیند.

Next technique: Shock - suddenly get their attention; surprise them.

تکنیک بعدی: شوک - ناگهان توجه آنها را جلب کنید. آنها را غافلگیر کن

"He's smashing the door!

"او در را می شکند!

He's going to go mental!

او روانی می شود!

He's going to cause chaos!

او هرج و مرج ایجاد می کند

There will be a crash!

! تصادف می شود!

We will all die!"

همه ما خواهیم مرد!"

Okay?

باشه؟

Surprise them.

آنها را غافلگیر کنید.

Twist: Get them to suddenly see things from a new point of view; get them to rethink.

چرخش: آنها را وادار کنید که به طور ناگهانی چیزها را از دیدگاه جدیدی ببینند. آنها را وادار به تجدید نظر کنید

For example: "Do you want your passengers to be screamed

به عنوان مثال: "آیا می خواهید

at for 10 hours?"

10 ساعت سر مسافرانتان فریاد بزنند؟"

Okay?

باشه؟

Flip it over.

آن را برگردانید.

Emotive.

احساسی.

So, we can see in here the word... well, the word "emotion" - this is obviously going to

بنابراین، ما می توانیم در اینجا کلمه ... خوب، کلمه "احساس" را ببینیم - این بدیهی است که

be about feeling.

در مورد احساس است.

Okay?

باشه؟

Get them to feel sorry for you.

آنها را وادار کنید تا برای شما متاسف شوند.

Sell a bit of a sub-story; use those emotive words, those feelings that have strong emotions.

فروش کمی از یک داستان فرعی; از آن کلمات احساسی استفاده کنید ، آن احساساتی که دارای احساسات قوی هستند.

Okay?

باشه؟

Get them to feel sorry for you.

آنها را وادار کنید تا برای شما متاسف شوند.

"My tired, sleep-deprived family."

"خانواده خسته و کم خواب من."

Okay?

باشه؟

So I'm laying on the description to try and get them feel sorry.

بنابراین، من در توصیف آن تلاش می کنم تا آنها را متاسف کنم.

It kinds of leads into this next point of: Get them to feel guilty if they don't help.

به نوعی به این نکته بعدی منتهی می شود : اگر کمکی نکردند، آنها را وادار به احساس گناه کنید.

"I'm just asking for a chance of calming this baby down."

"من فقط برای آرام کردن این کودک فرصتی می خواهم ."

Okay?

باشه؟

"I'm just", so: "Poor, old me, just asking for a little bit of help."

"من فقط"، پس: "بیچاره، پیر من، فقط کمی کمک می خواهم."

Okay?

باشه؟

So, we're getting them on our side; maybe shock, maybe twisting it around, and then

بنابراین، ما آنها را در کنار خود قرار می دهیم. ممکن است شوکه شود، شاید آن را بچرخانید، و سپس

really laying on the emotion so they're really understanding this point.

واقعاً روی احساسات قرار بگیرید تا آنها واقعاً این نکته را درک کنند.

I'm not saying that all of these persuasive devices have equal merit.

من نمی گویم که همه این ابزارهای متقاعد کننده شایستگی یکسانی دارند.

Okay?

باشه؟

There are some that are better to use; there are some you use more in an extreme situation.

برخی از آنها وجود دارد که بهتر است استفاده کنید. برخی از آنها بیشتر در شرایط شدید استفاده می کنید.

Okay?

باشه؟

Obviously the strongest thing when you're being persuasive is to make sure that your...

بدیهی است که قوی‌ترین چیز وقتی متقاعد می‌شوید این است که مطمئن شوید

your ideas, your reasons are really strong; the device is kind of the cream on the cake.

که ایده‌ها و دلایل شما واقعاً قوی هستند. دستگاه نوعی کرم روی کیک است.

Flattery - another quite naughty technique.

چاپلوسی - یکی دیگر از تکنیک های کاملا شیطانی.

This is where you are paying compliments.

اینجا جایی است که شما تعارف می کنید.

You may wish after this video to watch a couple of my other videos, which I've made on compliments

ممکن است بخواهید بعد از این ویدیو چند تا از ویدیوهای دیگر من را که در مورد تعارف

and criticism.

و انتقاد ساخته ام تماشا کنید.

So, flattery.

پس چاپلوسی

An example, here: "A professional person like you, understanding...

یک مثال، در اینجا: "یک فرد حرفه ای مانند شما، درک ...

a professional, understanding person like you must see that it's clearly the right thing

یک فرد حرفه ای و فهمیده مانند شما باید ببیند که

to do to put us in the first-class section of the plane."

کار درستی است که ما را در بخش درجه یک هواپیما قرار دهید."

If they don't do that, maybe you can threaten them.

اگر این کار را نکنند، شاید بتوانید آنها را تهدید کنید.

So, threat is where you say something, and if they don't do that, it's going to be trouble.

بنابراین، تهدید جایی است که شما چیزی می گویید، و اگر این کار را انجام ندهند، مشکل ساز خواهد شد.

Threat.

تهدید.

Example: "Let me talk to your boss."

مثال: "بگذار با رئیست صحبت کنم."

Okay?

باشه؟

"Let me talk to your boss."

"بگذار با رئیست صحبت کنم."

If they don't do something, there's going to be a consequence.

اگر کاری انجام ندهند، عواقبی در پی خواهد داشت.

Rule of 3 - now, we saw this in the Shakespeare, I think it was the insults lesson where we

قانون 3 - حالا، ما این را در شکسپیر دیدیم، فکر می کنم این درس توهین بود که ما

have... actually, no, it was the Shakespeare compliments, the Shakespeare chat-up lines

داریم... در واقع، نه، این تعارفات شکسپیر بود، خطوط گفتگوی شکسپیر

where we have three things in a row.

که در آن ما سه چیز پشت سر هم داریم. .

The rule of 3, it's a list of three reasons or qualities.

قانون 3، فهرستی از سه دلیل یا ویژگی است.

Okay?

باشه؟

I don't just say it once; I say it twice, and then three times: "I came, I saw, I conquered."

فقط یک بار نمی گویم؛ دو بار می گویم و بعد سه بار: «آمدم، دیدم، فتح کردم».

Or the French motto: "Equality, liberty, fraternity", but in French, obviously.

یا شعار فرانسوی: «برابری، آزادی، برادری»، اما در فرانسه، واضح است.

Okay, so the rule of 3.

خوب، پس قانون 3.

My example in this situation: "It would provide reassurance, comfort, and

مثال من در این موقعیت: "این باعث اطمینان، راحتی و

support."

پشتیبانی می شود."

So, when we reassure, we are putting that good feeling back into someone.

بنابراین، وقتی اطمینان می‌دهیم، آن احساس خوب را به کسی باز می‌گردانیم.

Yeah?

آره؟

"Re" - back in; when you assure, you're telling someone it's okay.

"Re" - بازگشت به داخل؛ وقتی اطمینان می دهید، به کسی می گویید که اشکالی ندارد.

When we feel reassured, we're feeling okay again.

وقتی احساس اطمینان می کنیم، دوباره احساس خوبی داریم .

Comfort, support.

راحتی، پشتیبانی

Okay?

باشه؟

They're all three quite similar words, but the rule of 3, I'm just saying it in a slightly

آنها هر سه کلمه کاملا مشابه هستند، اما قانون 3، من فقط

different way each time.

هر بار آن را به روشی متفاوت بیان می کنم.

A rhetorical question.

یک سوال بلاغی

A rhetorical question is a question that does not expect an answer.

سؤال بلاغی سؤالی است که انتظار پاسخ ندارد.

Example: "Surely you can help me?"

مثال: "حتما می توانید به من کمک کنید؟"

So, a rhetorical question is quite... quite a nice way of having a change in an argument;

بنابراین، یک سوال بلاغی کاملاً... راهی بسیار خوب برای تغییر در یک استدلال است.

you're coming up with these different reasons - the rhetorical question puts a pause in

شما به این دلایل مختلف می پردازید - سوال بلاغی یک مکث ایجاد می کند

because it's: "Well, where's the answer?"

زیرا این است: "خب، پاسخ کجاست؟"

Repetition: "Please, please help."

تکرار: "لطفا کمک کنید."

Yap.

بله

The second "please", there, repeated, adds to the sense of desperation and urgency with

"لطفا" دوم، در آنجا، که تکرار می شود، به احساس ناامیدی و فوریت می افزاید

which we need this help.

که با آن به این کمک نیاز داریم.

Okay.

باشه.

Another way you could try is by trying to strike a deal with the person.

راه دیگری که می توانید امتحان کنید این است که با آن شخص معامله کنید.

Okay?

باشه؟

So, a deal is an agreement.

بنابراین، معامله یک توافق است.

What's in it for them?

چه سودی برای آنها دارد؟

How can they benefit from helping you?

آنها چگونه می توانند از کمک به شما سود ببرند؟

"If you help me, I'll help you.

"اگر به من کمک کنی، من به تو کمک می کنم.

If you help me, I'll help you get a promotion by writing a fantastic report saying you are

اگر به من کمک کنی، با نوشتن یک گزارش فوق العاده به تو کمک می کنم که

employee of the month."

کارمند ماه هستی."

Or why not use some facts and statistics?

یا چرا از برخی حقایق و آمار استفاده نمی کنید؟

Okay?

باشه؟

So: "A baby needs to sleep every six hours."

بنابراین: "کودک باید هر شش ساعت بخوابد."

"If I just have him sat on my lap, he's not going to sleep, therefore there will be pain,

"اگر فقط او را روی بغلم بنشینم، او نمی‌خوابد، بنابراین درد وجود دارد،

therefore the other customers/passengers will be upset/inconvenienced, therefore I think

بنابراین سایر مشتریان / مسافران ناراحت / ناراحت می‌شوند، بنابراین فکر

that if we find a more comfortable place for him..."

می‌کنم اگر جای راحت‌تری برای او پیدا کنیم. ."

Okay?

باشه؟

So, I'm using reasons to help with my argument.

بنابراین، من از دلایلی برای کمک به استدلال خود استفاده می کنم.

I'll let you know how this goes on Saturday when I try this out, but it would be great

من به شما اطلاع خواهم داد که چگونه این کار را در روز شنبه هنگامی که این را امتحان می کنم، انجام می دهم، اما

if you tried these persuasive techniques out yourself.

اگر خودتان این تکنیک های متقاعد کننده را امتحان کنید، عالی خواهد بود.

So, think of an example: Who do you need to persuade at the moment?

بنابراین، به یک مثال فکر کنید: در حال حاضر چه کسی را باید متقاعد کنید؟

What's a situation in which you could try to change things, take things into your own

در چه موقعیتی می توانید سعی کنید همه چیز را تغییر دهید، همه چیز را به دست خود بگیرید

hands?

؟

Will you get people to understand your point of view?

آیا می خواهید مردم دیدگاه شما را درک کنند ؟

Can you shock them?

آیا می توانید آنها را شوکه کنید؟

Have some fun with that.

با آن کمی سرگرم شوید.

How can you twist things around?

چگونه می توانید چیزها را بچرخانید؟

How can you get someone to suddenly go: "Oh.

چگونه می توانید کسی را مجبور کنید که ناگهان برود: "

Oh yeah, I hadn't thought of that"?

اوه، آره، من به آن فکر نکرده بودم"؟

Can you use words that get people feeling your story?

آیا می توانید از کلماتی استفاده کنید که مردم داستان شما را احساس کنند؟

Words like: "Hunger", "desperation", "sadness", "urgently".

کلماتی مانند: "گرسنگی"، "یأس"، "غم"، "فورا".

Okay?

باشه؟

Lots of adverbs have emotive qualities.

بسیاری از قیدها دارای ویژگی های احساسی هستند.

Can you get them to feel guilty if they don't help you?

اگر به شما کمک نکنند می توانید آنها را به احساس گناه وادار کنید ؟

Charm them, pay them compliments, then get in and tell them what you need.

آنها را طلسم کنید، از آنها تعریف کنید، سپس وارد شوید و به آنها بگویید چه چیزی نیاز دارید.

Threaten them, but in an unintimidating way.

آنها را تهدید کنید، اما به روشی غیرمنتظره.

Be, you know, forceful without being confrontational.

می‌دانید، بدون اینکه درگیر باشید، نیرومند باشید.

Okay?

باشه؟

We don't want to fight, here.

ما نمی خواهیم دعوا کنیم، اینجا.

Rule of 3: List three reasons or qualities.

قانون سوم: سه ​​دلیل یا ویژگی را فهرست کنید.

Ask that question.

اون سوال رو بپرس

Really make them think.

واقعاً آنها را به فکر وادار کنید.

Use repetition to really put your point across.

از تکرار استفاده کنید تا واقعاً نظر خود را به درستی بیان کنید.

Can you strike a deal?

آیا می توانید معامله کنید؟

Can you think of any facts or statistics that would help with your argument?

آیا می توانید به هر واقعیت یا آماری فکر کنید که به استدلال شما کمک کند؟

I do hope that has been helpful for you.

امیدوارم که برای شما مفید بوده باشد.

Why not try the quiz now to really engrain this knowledge so that you can use it in your

چرا اکنون آزمون را امتحان نمی کنید تا واقعاً این دانش را در خود جای دهید تا بتوانید از آن در زندگی روزمره خود استفاده کنید

everyday life?

؟

Thanks for watching.

ممنون از ملاحظه تان.

Remember to subscribe, and I'll see ya in the next video.

فراموش نکنید که مشترک شوید و در ویدیوی بعدی شما را می بینم .