Bad news: Office English episode 7

Sometimes we have to give or receive bad news at work.

گاهی اوقات باید در محل کار خبر بدی بدهیم یا دریافت کنیم.

Even if you're really kind of grown up about it, it's still a difficult thing to hear, so to give that information  

حتی اگر واقعاً در این مورد بزرگ شده باشید، شنیدن آن هنوز دشوار است، بنابراین ارائه آن اطلاعات

is equally difficult, I'd say.

به همان اندازه دشوار است.

It's important to remember that you're talking to a real person, and this bad news is going to affect

مهم است که به یاد داشته باشید که با یک شخص واقعی صحبت می‌کنید، و این خبر بد قرار است

them in a personal way, and you have to take that into account rather than just following um business kind of speak.

به‌طور شخصی روی او تأثیر بگذارد، و شما باید آن را به‌جای اینکه صرفاً از نوع صحبت‌های تجاری دنبال کنید، در نظر بگیرید.

In this episode of Office English, we're talking about the language of bad news.  

در این قسمت از Office English، ما درباره زبان اخبار بد صحبت می‌کنیم.

Welcome to Office English, the podcast where we  discuss business language to help you succeed at work.

به Office English، پادکستی که در آن درباره زبان کسب و کار بحث می کنیم تا به شما در موفقیت در کار کمک کنیم، خوش آمدید.

Today, we're talking about bad news. Nobody likes talking about bad news,  

امروز، درباره اخبار بد صحبت می کنیم. هیچ کس دوست ندارد درباره اخبار بد صحبت کند،

right Phil? But sometimes at work, we have to.

درست است فیل؟ اما گاهی اوقات در محل کار، مجبوریم.

Okay, you're talking about bad news. What do we mean by bad news at work? What things can be bad news at work?

خوب، شما در مورد خبر بد صحبت می کنید. منظور ما از اخبار بد در محل کار چیست؟  چه چیزهایی می تواند خبر بد در محل کار باشد؟

So, it's things that might affect your job in  a bad way - so, it might be a company-wide problem,  

بنابراین، این چیزهایی است که ممکن است شغل شما را به شکل بدی تحت تأثیر قرار دهد - بنابراین، ممکن است یک مشکل در کل شرکت باشد،

maybe financial difficulties - decisions have  to be made about what people can afford,  

شاید مشکلات مالی - باید تصمیم‌گیری در مورد اینکه مردم چه چیزی می‌توانند از عهده مالی برآیند،

what jobs are going to remain, and who might be  losing their job. Or, it might be something more  

چه شغل‌هایی باقی می‌مانند، و چه کسی ممکن است اتخاذ شود. شغل خود را از دست بدهند یا ممکن است چیزی

specific to you, so your manager might need to  give you bad news about a report you've written,  

خاص‌تر برای شما باشد، بنابراین مدیرتان ممکن است نیاز داشته باشد درباره گزارشی که نوشته‌اید،

or some work you've done, or something that's  happened in your department that affects you.

یا کاری که انجام داده‌اید، یا اتفاقی که در بخش شما روی داده است و شما را تحت تأثیر قرار داده است، اخبار بدی به شما بدهد.

And when people give bad news, they often don't  like doing it and so they'll often use something  

و هنگامی که مردم خبر بدی می دهند، اغلب دوست ندارند این کار را انجام دهند و بنابراین اغلب از چیزی استفاده می کنند

which we call a business euphemism, and that means sort of a word or a phrase which sounds innocent,  

که ما آن را تعبیر تجاری می نامیم، و این به معنای کلمه یا عبارتی است که بی گناه به نظر می رسد،

sounds harmless, but actually could mean something quite bad or serious. So,  

بی ضرر به نظر می رسد، اما در واقع می تواند به معنای چیزی کاملا بد یا جدی است. بنابراین،

they're trying to hide the bad news from you or make it sound like a  

آن‌ها سعی می‌کنند اخبار بد را از شما پنهان کنند یا آن را مانند یک

positive thing when it might actually be bad for your future at the company.

مثبت جلوه دهند، در حالی که ممکن است واقعاً برای آینده شما در شرکت بد باشد.

So, in this episode of Office English, we're going  to look at some of these business euphemisms  

بنابراین، در این قسمت از Office English، ما می‌خواهیم به برخی از این تعبیرات تجاری   نگاه کنیم

so that you can recognise bad news. And we'll  also talk about some phrases you can use if  

تا بتوانید اخبار بد را تشخیص دهید. و همچنین درباره عباراتی صحبت خواهیم کرد که می‌توانید در صورت

you need to deliver bad news to somebody else.

نیاز به ارائه اخبار بد به شخص دیگری استفاده کنید.

Right, let's start with recognising bad news.

درست است، بیایید با شناخت اخبار بد شروع کنیم.

How do managers talk about problems at work, Phil? What phrases should we look out for?

فیل، مدیران چگونه در مورد مشکلات کار صحبت می کنند؟ به چه عباراتی دقت کنیم؟

Yes, keep your ears open for some of these phrases like if you hear about budget cuts,

بله، گوش خود را برای برخی از این عبارات باز نگه دارید، مثلاً اگر در مورد کاهش بودجه می شنوید،

there's often consequences to that, aren't there?

اغلب پیامدهایی برای آن وجود دارد، اینطور نیست؟

Yeah, budget cuts mean less money, which means probably fewer things that can have money spent on them.

بله، کاهش بودجه به معنای پول کمتر است، که به معنای احتمالاً چیزهای کمتری است که می‌توان برای آن پول خرج کرد.

You mean fewer things, like fewer people sometimes?

منظورتان چیزهای کمتری است، مثلاً گاهی اوقات افراد کمتری؟

Sometimes, yes. Fewer projects, fewer people.

گاهی اوقات، بله. پروژه‌های کمتر، افراد کمتر.

Another one is something called 'headwinds'. So, if people talk about financial headwinds, that means basically 'forces that are

یکی دیگر چیزی است به نام "بادهای مخالف". بنابراین، اگر مردم در مورد مشکلات مالی صحبت می‌کنند، اساساً به این معنی است که «نیروهایی که

stopping the company from making as much  money as they might like to make'.

شرکت را از کسب درآمد به اندازه‌ای که دوست دارند باز می‌دارند». به

Sounds like something from sailing that one, 'headwinds'.

نظر می رسد چیزی از قایقرانی در آن یکی، "بادهای مخالف".

Yeah. I think it probably is a metaphor.

آره به نظر من احتمالاً یک استعاره است.

Also, you'll often hear of companies talk about  needing to make efficiencies. What do they mean by that?

همچنین، اغلب می‌شنوید که شرکت‌ها در مورد نیاز به افزایش کارایی صحبت می‌کنند. منظورشان از آن چیست؟

Well, it's similar to budget cuts. 'Making  efficiencies' means 'spending less money to get the same amount

خوب، شبیه کاهش بودجه است. « بازدهی‌سازی» به معنای «صرف کردن پول کمتر برای انجام همان مقدار

of work done', which sometimes means  fewer people to get the same amount of work done,

کار» است، که گاهی اوقات به این معنی است که افراد کمتری برای انجام همان مقدار کار انجام می‌دهند،

Yeah, so, a lot of these, I mean, they don't have to be, but they often do mean that there's going to be fewer people working at

بله، بنابراین، بسیاری از اینها، یعنی آنها ندارند. باشد، اما اغلب به این معناست که افراد کمتری در

the place that you work, which could be bad news.

مکانی که شما کار می‌کنید کار می‌کنند، که می‌تواند خبر بدی باشد.

And these euphemisms carry on because we actually have euphemisms that specifically mean people losing their jobs,

و این تعبیرها ادامه می‌یابد زیرا ما در واقع تعبیرهایی داریم که به‌طور خاص به معنای از دست دادن شغل‌شان است،

but we perhaps don't want to say that. So, we can talk about downsizing. How is downsizing made? Where is that coming from?

اما شاید ما نمی‌خواهیم این را بگوییم. بنابراین، می توانیم در مورد کوچک سازی صحبت کنیم. کوچک سازی چگونه انجام می شود؟ این از کجا می آید؟

So, if we downsize something, we make  it smaller. This is quite an American term, I think -

بنابراین، اگر چیزی را کوچک کنیم، آن را کوچکتر می‌کنیم. من فکر می‌کنم این یک اصطلاح آمریکایی است -

an American way to say that the company  is going to change, and there will be fewer jobs at the end of the process.

یک روش آمریکایی برای گفتن اینکه شرکت تغییر می‌کند و در پایان این فرآیند شغل‌های کمتری وجود خواهد داشت.

- So, downsizing means the whole workforce gets smaller. - Yep.

- بنابراین، کوچک کردن به معنای کوچکتر شدن کل نیروی کار است. - بله یکی

Another one we use is 'restructuring'. So, the word 'restructuring', changing the  

دیگر از مواردی که ما استفاده می کنیم "تجدید ساختار" است.  بنابراین، کلمه "تجدید ساختار"، تغییر

structure of something. We might not think that would necessarily mean that  

ساختار یک چیزی. ممکن است فکر نکنیم که لزوماً به این معنی باشد که

there would be people losing their jobs, but it usually does. 'Restructuring' is a euphemism  

افراد شغل خود را از دست بدهند، اما معمولاً اینطور است. "تجدید ساختار" تعبیری است

for 'we are going through a process where  there will be fewer people working here'.

برای "ما در حال گذراندن فرآیندی هستیم که در آن افراد کمتری در اینجا کار خواهند کرد".

And another one we've got here is 'streamlining'.  I think in engineering or design, 'streamlining'  

و یکی دیگر از مواردی که در اینجا به دست آورده ایم، «بهینه سازی» است. من فکر می‌کنم در مهندسی یا طراحی، «بهینه‌سازی» این

is you 'make something aerodynamic so that it can go faster'. So, you take bits off it so it can  

است که «چیزی آیرودینامیک بسازید تا بتواند سریع‌تر پیش رود». بنابراین، مقداری از آن را بردارید تا

go faster. Well, for business, sometimes that means taking people out so that it  

سریع‌تر پیش برود. خوب، برای کسب و کار، گاهی اوقات به این معنی است که افراد را بیرون ببرید تا

can work better or cheaper.

بهتر یا ارزان‌تر کار کند.

All of these three words: downsizing, restructuring, streamlining,

همه این سه کلمه: کوچک سازی، تجدید ساختار، ساده سازی،

they don't always mean that people will lose their  jobs. Sometimes they just mean reorganisation,  

همیشه به این معنی نیست که افراد شغل خود را از دست خواهند داد . گاهی اوقات آنها فقط به معنای سازماندهی مجدد هستند،

but that means change and upheaval. So, that might be bad news for you at work.

اما این به معنای تغییر و تحول است. بنابراین، ممکن است این خبر بدی برای شما در محل کار باشد.

And then we have some words that are  specifically about people losing  

و سپس چند کلمه داریم که به طور خاص در مورد افرادی است که

their jobs. We've got redundancies and layoffs. What's a redundancy?  

شغل خود را از دست می دهند. ما اخراج و اخراج داریم. افزونگی چیست؟   برای مثال،

What's the difference between being made  redundant and getting sacked, for example?

چه تفاوتی بین بیکار شدن و اخراج شدن وجود دارد؟

So, 'being sacked' is when you lose your job  because of something that you've done or  

بنابراین، "اخراج" زمانی است که شغل خود را به دلیل کاری که انجام داده اید یا

because of your performance at work, usually.  Whereas, 'being made redundant', in the UK,  

معمولاً به دلیل عملکرد خود در محل کار از دست می دهید. در حالی که، در بریتانیا، «بی‌کار شدن»،

we have a very formal process for redundancies.  It's basically where a company has to decide that  

فرآیندی بسیار رسمی برای تعدیل کار داریم. اساساً جایی است که یک شرکت باید تصمیم بگیرد که

they need to make their workforce smaller. So,  some people need to lose their jobs, but it's  

باید نیروی کار خود را کوچکتر کند. بنابراین، برخی از افراد باید شغل خود را از دست بدهند، اما این

not their fault. So, being made redundant just means that your role won't exist anymore,  

تقصیر آنها نیست. بنابراین، مازاد بر کار فقط به این معنی است که نقش شما دیگر وجود نخواهد داشت،

your job won't exist any more, and the company  makes that decision. But it's not something  

شغل شما دیگر وجود نخواهد داشت، و شرکت این تصمیم را می‌گیرد. اما این کاری نیست

that you've done. It's just something that's kind of outside of your control, really.

که شما انجام داده باشید. این فقط چیزی است که واقعاً خارج از کنترل شماست.

Yeah. And when we talk about

آره و وقتی در مورد اخراج صحبت می کنیم،

layoffs, I mean, that's usually the same thing. It's companies reducing  

منظورم این است که معمولاً همین موضوع است. این شرکت‌ها هستند که

the number of people working for them to save money. What about  

برای صرفه‌جویی در هزینه، تعداد افرادی که برای آنها کار می‌کنند کاهش می‌دهند. در مورد

this expression 'to let someone go'? What do you think of that expression?

این عبارت «رها کردن کسی» چطور؟  نظر شما در مورد آن عبارت چیست؟

This is sort of a phrase that we use to say that somebody has to lose their job.  

این به نوعی عبارتی است که ما از آن برای گفتن اینکه یک نفر باید شغل خود را از دست بدهد استفاده می کنیم.

It's another one of these euphemisms. 'To let someone go' is almost - it sounds like you're  

یکی دیگر از این تعبیرها است. «رها کردن یک نفر» تقریباً است - به نظر می‌رسد که به

doing them a favour when actually you're saying  that they can't work here anymore for various  

او لطف می‌کنید در حالی که در واقع می‌گویید که او دیگر نمی‌تواند به دلایل مختلف اینجا کار کند

reasons. So, 'to let someone go' means 'to make  them redundant so that they lose their job'.

. بنابراین، «اجازه دادن به کسی» به معنای « بیکار کردن اوست تا شغل خود را از دست بدهند».

Right, so we now know some words to talk about bad news at work,  

درست است، بنابراین ما اکنون چند کلمه برای صحبت درباره اخبار بد در محل کار می دانیم،

but imagine we're the ones giving the bad news. What else do we need to say?

اما تصور کنید این ما هستیم که اخبار بد را می دهیم. دیگر چه باید بگوییم؟

Well, this is difficult. So, this will be different depending on the country that you  

خب این سخته بنابراین، این بسته به کشوری که در آن

work in, the context that you work in. Some  cultures are more upfront about things. So,  

کار می‌کنید، زمینه‌ای که در آن کار می‌کنید، متفاوت خواهد بود. بنابراین،

they're more likely to just say what the problem is and give you the bad news. Some  

احتمال بیشتری وجود دارد که فقط بگویند مشکل چیست و خبر بد را به شما بدهند. برخی از

cultures are more likely to use a lot of these euphemisms that we've talked about.

فرهنگ‌ها به احتمال زیاد از بسیاری از این تعبیرهایی که در مورد آنها صحبت کردیم استفاده می‌کنند.

If you have to do it yourself, it's not a nice thing to do. Probably the best way is to start  

اگر مجبورید خودتان این کار را انجام دهید، کار خوبی نیست. احتمالاً بهترین راه این است که

by being honest. So, say something like, 'We've  had to make some tough decisions, and after a  

با صداقت شروع کنید. بنابراین، چیزی شبیه این بگویید: «ما مجبور بودیم تصمیمات سختی بگیریم، و پس از یک

long and careful review, we have decided that…'  So, that's showing that you've taken a decision that  

بررسی طولانی و دقیق، تصمیم گرفتیم که…» بنابراین، این نشان می‌دهد که تصمیمی گرفته‌اید که   می‌خواهید

you're about to communicate very seriously, um you're taking this whole conversation seriously.

خیلی با آن ارتباط برقرار کنید. به طور جدی، اوم شما تمام این گفتگو را جدی می گیرید. در

There's an emphasis there. It's a tough decision. 'It's been...' It's saying it's been difficult,  

آنجا تاکید وجود دارد. این یک تصمیم سخت است. «گذشته است...» می‌گوید

long, and careful there, it's this idea that a lot of effort has gone into this  

در آنجا سخت، طولانی و با احتیاط بوده است، این ایده است که تلاش زیادی برای این

decision. It wasn't just made quickly. It's been thought about for a long time.

تصمیم انجام شده است. این فقط به سرعت ساخته نشد.  مدتهاست در مورد آن فکر می شود.

Another thing that might be helpful is to try and be quite clear and concise. So,  

چیز دیگری که ممکن است مفید باشد این است که سعی کنید کاملاً واضح و مختصر باشید. بنابراین،

a short piece of news. So, you could say, 'Unfortunately,  

یک خبر کوتاه. بنابراین، می‌توانید بگویید: «متأسفانه،

your role is being made redundant.' So, it's  really clear what is happening in your bad news.

نقش شما اضافی می‌شود.» بنابراین، واقعاً واضح است که در اخبار بد شما چه اتفاقی می‌افتد.

There's something else that's interesting here as well. If you say to someone,  

چیز دیگری هم وجود دارد که در اینجا جالب است. اگر به کسی بگویید،

'Your role is being made redundant', you're making it about the position  

«نقش شما اضافی می‌شود»، آن را در مورد موقعیت

in the company. You're not making it about that individual. There are reasons why that  

در شرکت می‌سازید. شما در مورد آن فرد صحبت نمی کنید. دلایلی وجود دارد که چرا این

happens in the UK, but in general, it's kind of depersonalising it. So,  

اتفاق در بریتانیا رخ می دهد، اما به طور کلی، به نوعی آن را بی شخصیت می کند. بنابراین،

it's probably easier to talk about someone's role than the person themselves.

احتمالاً راحت‌تر است که درباره نقش کسی صحبت کنیم تا خود شخص.

Yes, and if you're having to give someone bad news,  it's likely that they might be upset. So,  

بله، و اگر مجبور هستید به کسی خبر بدی بدهید، احتمالاً او ممکن است ناراحت شود. بنابراین،

you need to think about how you're going to  show them that you care, and also kind of make sure that  

باید به این فکر کنید که چگونه می‌خواهید به آنها نشان دهید که برایتان مهم هستند، و همچنین به نوعی مطمئن شوید که حال

they're okay. So, you could say, 'Is there somebody  that I can call for you? Would you like to take  

آنها خوب است. بنابراین، می توانید بگویید، "آیا کسی هست که بتوانم برای شما تماس بگیرم؟" آیا می‌خواهید

a moment?' If someone's upset, you could ask,  'Would you like to take a moment?' so they've just 

یک لحظه وقت بگذارید؟ اگر کسی ناراحت است، می‌توانید بپرسید، «می‌خواهید چند لحظه وقت بگذارید؟» بنابراین آنها فقط

got time to kind of react to what you're telling  them, which is probably quite a big shock.

وقت دارند تا به چیزی که شما به آنها می گویید واکنش نشان دهند، که احتمالاً شوک بزرگی است.

And it's often good at this moment to um - yeah avoid clichés. So, things like, 'Oh,  

و اغلب در این لحظه خوب است که اوم - بله از کلیشه ها اجتناب کنید. بنابراین، چیزهایی مانند، "اوه،

look on the bright side.' I mean, there could be a nice sentiment behind it,  

به سمت روشن نگاه کن." منظورم این است که می‌تواند احساس خوبی پشت آن باشد،

but if it's a cliché, it sort of suggests you haven't really been thinking about it,  

اما اگر کلیشه‌ای باشد، به نوعی نشان می‌دهد که واقعاً به آن فکر نکرده‌اید،

and you haven't - you don't really mean it. So, do try to  make sure when you're talking to someone,  

و نکرده‌اید - واقعاً به آن فکر نمی‌کنید. بنابراین، سعی کنید مطمئن شوید که وقتی با کسی صحبت می‌کنید، به

sound like you mean what you say. Don't just use the same old tired clichés.

نظر می‌رسد که منظورتان چیزی است که می‌گویید. فقط از همان کلیشه های خسته قدیمی استفاده نکنید.

Yeah, and you probably don't want to just try and cheer them up. Your natural instinct when  

بله، و احتمالاً نمی خواهید فقط سعی کنید آنها را تشویق کنید. غریزه طبیعی شما وقتی

speaking to someone and they're upset is to try and cheer them up. But they probably don't  

با کسی صحبت می کنید و او ناراحت می شود این است که سعی کنید او را شاد کنید. اما احتمالاً نمی‌خواهند

want to hear that from the person that has given them the bad news or that they might  

آن را از کسی که خبر بد را به آنها داده است بشنوند یا اینکه ممکن است آن را

see as responsible for their misfortune. So, yeah, it's a really difficult thing to do basically.

مسئول بدبختی خود بدانند. بنابراین، بله، اساساً انجام این کار واقعاً دشوار است.

Unfortunately, even if you're calm and sympathetic with bad news,  

متأسفانه، حتی اگر آرام باشید و با اخبار بد همدردی کنید،

people can still be upset. Let's hear again from our BBC Learning English colleagues.

مردم همچنان ممکن است ناراحت باشند. بیایید دوباره از همکاران بی‌بی‌سی آموزش انگلیسی خود بشنویم.

It's important to remember that you're talking to a real person,  

مهم است که به یاد داشته باشید که با یک فرد واقعی صحبت می‌کنید،

and this bad news is going to affect them in a personal way, and you have to  

و این خبر بد قرار است روی او تأثیر بگذارد، و شما باید به

take that into account rather than just following, um, business kind of speak.

جای دنبال کردن صحبت‌های تجاری، آن را در نظر بگیرید.

I think there's a temptation to say to someone  that something isn't maybe as bad as it is,  

فکر می‌کنم وسوسه‌ای وجود دارد که به کسی بگوییم شاید چیزی آن‌قدر هم که هست بد نیست،

and that makes the whole situation even  more difficult. I think you need to be  

و این وضعیت را حتی سخت‌تر می‌کند. من فکر می‌کنم شما باید

upfront with someone, even if it's difficult,  because otherwise you're just kicking that can  

با کسی پیشرو باشید، حتی اگر سخت باشد، زیرا در غیر این صورت شما فقط به آن ضربه می‌زنید

down the road and they'll have to deal with  a possibly even bigger problem later on.

و او بعداً باید با مشکلی احتمالاً بزرگ‌تر کنار بیاید.

Okay, so Neil used a phrase there, 'kicking the  can down the road'. What does that mean, Phil?

خوب، بنابراین نیل در آنجا از عبارتی استفاده کرد، "لگد زدن به قوطی در جاده". فیل یعنی چی؟

It's a metaphor, and it means that instead  of dealing with something that you need to  

این یک استعاره است، و به این معنی است که به جای پرداختن به چیزی که

deal with now, you put it off until sometime in  the future. But if we go back to the metaphor,  

اکنون باید با آن مقابله کنید، آن را به زمانی در آینده موکول می کنید . اما اگر به استعاره برگردیم،

instead of picking the can up and throwing it in the bin,  

به جای اینکه قوطی را بردارید و در سطل زباله بیندازید،

you're kicking it further down the road. You'll just have to deal with it

آن را به سمت پایین تر از جاده می زنید. شما فقط باید

later when you get to it. Yeah, the problem doesn't go away,  

بعداً که به آن رسیدید با آن کنار بیایید. بله، مشکل برطرف نمی‌شود،

so you're sort of delaying it rather than solving it.

بنابراین شما به‌جای حل کردن، آن را به تعویق می‌اندازید.

And I think this is where, as we said earlier,  it's important to be clear when you're giving  

و من فکر می‌کنم این جایی است که، همانطور که قبلاً گفتیم، مهم است که وقتی

bad news. So, you don't want to leave the  conversation, either if you're giving bad  

اخبار بد می‌دهید، واضح باشید. بنابراین، نمی‌خواهید مکالمه را ترک کنید، چه اگر

news or you're receiving it, and what needs to  be communicated hasn't been communicated. So,  

اخبار بدی می‌دهید یا آن‌ها را دریافت می‌کنید، و آنچه باید به آن‌ها اطلاع داده شود، اعلام نشده است. بنابراین،

it's important to be clear and not kind of hide too much behind euphemisms  

مهم است که واضح باشید و زیاد پشت تعبیرها

um and phrases that aren't clear about what actually needs to happen.

و عباراتی که در مورد آنچه واقعاً باید اتفاق بیفتد، پنهان نشوید.

Um, so if you're trying to be too kind, you're  actually creating a problem further down  

اوم، پس اگر سعی می‌کنید خیلی مهربان باشید، در واقع مشکلی در پایین‌تر ایجاد می‌کنید

the line - you're kicking the can down the road.

- قوطی را به پایین‌تر می‌زنید.

Now, if you're stuck for how to

اکنون، اگر در مورد نحوه

start the conversation, you could just say,  'Unfortunately, I've got some bad news.'

شروع مکالمه گیر کرده اید، می توانید فقط بگویید: «متأسفانه، من چند خبر بد دارم.»

Yeah, I think that's a good idea. So, start the  conversation and warn someone that they're  

بله، فکر می کنم این ایده خوبی است. بنابراین، مکالمه را شروع کنید و به کسی هشدار دهید که می‌خواهد

about to hear something bad is probably a good way to start off. Don't start the  

چیزی بد بشنود احتمالاً راه خوبی برای شروع است.

conversation with a nice chit-chat and a really  friendly conversation because they'll just think  

مکالمه را با یک چت خوب و یک گفتگوی واقعاً دوستانه شروع نکنید، زیرا آنها فقط فکر می‌کنند

it's a normal meeting, and then the bad news comes and shocks them even more.

این یک جلسه عادی است و سپس اخبار بد می‌آید و آنها را بیشتر شوکه می‌کند.

That's it for this episode of Office English.  Hopefully, you won't have any bad news at work  

برای این قسمت از آفیس انگلیسی تمام شد. امیدواریم به زودی خبر بدی در محل کارتان نخواهید داشت

soon, but if you do, these phrases can help you  communicate.

، اما اگر چنین کردید، این عبارات می‌توانند به شما در برقراری ارتباط کمک کنند.

If you like this podcast, you can

اگر این پادکست را دوست دارید، می‌توانید

find more programmes and activities to help you  with your English at bbclearningenglish.com. Next  

برنامه‌ها و فعالیت‌های بیشتری برای کمک به زبان انگلیسی خود در bbclearningenglish.com پیدا کنید.

time, we'll be talking about how to deal with  disagreements at work.

دفعه بعد، در مورد نحوه برخورد با اختلافات در محل کار صحبت خواهیم کرد.

- See you then. Bye - Bye.

- بعدا می بینمت. خداحافظ .