Do you work in an English-speaking environment? English at Work is the series for you

Narrator: Hi I'm Neil. Thanks for joining me on English at Work - a new series of programmes

راوی: سلام من نیل هستم. از اینکه به من در مورد English at Work ملحق شدید متشکریم - سری جدیدی از برنامه‌ها

set in an office, full of top tips to help you

که در یک دفتر تنظیم می‌شوند، مملو از نکات مهم برای کمک به

learn some useful business language which you

یادگیری زبان تجاری مفیدی که می‌توانید

could use in the workplace.

در محل کار استفاده کنید.

In the next few minutes you can join me on an introductory tour around one of London's

در چند دقیقه آینده می‌توانید در یک تور مقدماتی در اطراف یکی از

biggest imitation plastic fruit manufacturers, called Tip Top Trading. We're going to hear

بزرگترین تولیدکنندگان میوه‌های پلاستیکی بدلی لندن به نام Tip Top Trading به من بپیوندید. ما می‌خواهیم

from some of the employees that work so hard to keep the business running smoothly.

از برخی از کارمندان بشنویم که سخت تلاش می‌کنند تا کسب و کار را به خوبی اداره کنند.

So come on then! Let's step into the office and eavesdrop on Tip Top Trading's possible

پس بیا پس! بیایید وارد دفتر شویم و از جدیدترین استخدام احتمالی Tip Top Trading استراق سمع کنیم

newest recruit. I say 'possible' because she is still being interviewed for the job of Sales Executive

. من می گویم "ممکن است" زیرا او هنوز برای شغل مدیر فروش مصاحبه می کند

Anna: Firstly, this job is an ideal match for my skills and experience: I've spent

آنا: اولاً، این شغل با مهارت و تجربه من مطابقت ایده آلی دارد: من

several years working in sales and I get on with people easily. Well, I

چندین سال را در فروش سپری کرده ام و به راحتی با مردم ارتباط برقرار می کنم. خب

mean, apart from the ones I don't like of course! Secondly, I know Tip Top

منظورم اینه که جدا از اونایی که دوست ندارم البته! ثانیا، می‌دانم که Tip Top

Trading is one of the fastest-growing companies in London, and I want to

Trading یکی از سریع‌ترین شرکت‌های در حال رشد در لندن است و من

be part of that.

می‌خواهم بخشی از آن باشم.

Paul: That's absolutely right. Tip Top Trading is the fastest-growing company in

پل: کاملاً درست است. Tip Top Trading سریعترین شرکت در حال رشد در

the plastic fruits sector.

بخش میوه های پلاستیکی است.

Narrator: Well said, Anna! If she gets that job I'm sure she'll be an asset to the company.

راوی: خوب گفتی آنا! اگر او آن شغل را پیدا کند، مطمئن هستم که او یک دارایی برای شرکت خواهد بود.

The decision is in the hands of Manager, Paul, who we heard there. He's a nice guy really,

تصمیم در دست مدیر، پل است که ما آنجا شنیدیم. او واقعاً پسر خوبی است

a little disorganised, but when things go wrong he's got to take charge a bit like this

، کمی بی نظم، اما وقتی همه چیز خراب می شود، باید کمی مانند این پل مسئولیت را بر عهده بگیرد

Paul: Yesterday was not a great day. Two clients came in with serious

: دیروز روز خوبی نبود. دو مشتری با شکایت جدی وارد شدند

complaints. Mrs Kumquat received a delivery of imitation bananas that

. خانم کامکوات یک موز بدلی دریافت کرد که

were purple - not very convincing, and Mr Lime ordered grapefruits, but

بنفش بودند - نه چندان قانع کننده، و آقای لیم گریپ فروت سفارش داد،

got pineapples. Tom!

اما آناناس گرفت. تام!

Tom: Yeah, listen...

تام: آره، گوش کن...

Paul: Were you responsible for these errors?

پل: آیا تو مسئول این اشتباهات بودی؟

Tom: Well... yes, but -

تام: خوب... بله، اما -

Paul: Look, mistakes happen. But it seems that Mrs Kumquat left our offices

پل: ببین، اشتباهات اتفاق می افتد. اما به نظر می رسد که خانم

even angrier than when she came in and she says she will never use Tip

کامکوات حتی از زمانی که وارد شد، از دفاتر ما خارج شد و گفت که دیگر هرگز از Tip

Top Trading again!

Top Trading استفاده نخواهد کرد!

Tom: I tried my best.

تام: تمام تلاشم را کردم.

Paul: Hmmm.

پل: هوم.

Narrator: Ah yes, Tom! I hadn't warned you about Tom, one of the company's top Sales

راوی: آه بله، تام! من در مورد تام، یکی از مدیران فروش برتر شرکت، به شما هشدار نداده بودم

Executives - he's good...

- او خوب است...

Tom: (on phone) Tom speaking. Yah! Frankie! So what's the latest, are we on?

تام: (در تلفن) تام در حال صحبت کردن است. آره فرانکی! پس آخرین خبر چیست؟

... but his interpersonal skills need working on. Listen to this!

... اما مهارت های بین فردی او نیاز به کار دارد. به این گوش کن!

Tom: My computer has crashed. I've lost my phone. And there's a big, BIG

تام: کامپیوتر من خراب شده است. گوشیمو گم کردم و یک مشکل بزرگ و بزرگ

problem with my timetable. I have two meetings scheduled at the same

با جدول زمانی من وجود دارد. من دو جلسه

time with two extremely important clients. I can't do them both at once!

همزمان با دو مشتری بسیار مهم دارم. من نمی توانم هر دو را یکجا انجام دهم!

See what I mean! Now, every office needs a good office assistant - and Tip Top Trading

ببینید منظورم چیست! اکنون، هر دفتری به یک دستیار اداری خوب نیاز دارد - و Tip Top Trading

is no exception. It's got Denise, who's there to assist, organise and sometimes make the tea...

نیز از این قاعده مستثنی نیست. این دنیز است که برای کمک، سازماندهی و گاهی اوقات چای درست می کند...

Denise: Oh sorry excuse me, here's your tea

دنیز: اوه ببخشید، این چای شما

Paul.

پل است.

Paul: Thanks Denise.

پل: ممنون دنیز.

Narrator: But goodness! She likes to talk...

راوی: اما خیر! دوست داره حرف

Denise: Really! 'Denise do this! Denise do that!' I'm telling you Sharon, I've almost

بزنه... دنیز: واقعا! دنیز اینکارو بکن! دنیز این کار را بکن! من به تو می گویم شارون، من تقریبا سیر

had enough! I get treated like I'm some kind of servant!

شدم! با من رفتار می شود که انگار یک خدمتکار هستم!

Narrator: That's Denise! I think we'll just leave the office now and let them get on with

راوی: این دنیز است! من فکر می‌کنم اکنون دفتر را ترک می‌کنیم و به آنها اجازه می‌دهیم

their work

کارشان را ادامه دهند،

So that's Tip Top Trading. There are plenty of other people we'll meet along the way...

بنابراین این معامله برتر است. افراد زیادی هستند که در طول راه با آنها ملاقات خواهیم کرد...

so go on, why don't you join me for English at Work from bbclearningenglish.com. See ya!

پس ادامه دهید، چرا برای انگلیسی در محل کار از bbclearningenglish.com به من ملحق نمی شوید. می بینمت!