??? Strange English idioms that don’t make sense

Hi everybody, welcome to www.engvid.com, I'm Adam.

سلام به همه، به www.engvid.com خوش آمدید، من آدام هستم.

In today's video, I'm going to give you some idioms and expressions that are very

در ویدیوی امروز، من قصد دارم برخی اصطلاحات و اصطلاحات را به شما ارائه کنم

commonly used by native English speakers.

که توسط انگلیسی زبانان بومی بسیار رایج است.

The problem with these particular idioms and expressions is that they make no sense.

مشکل این اصطلاحات و عبارات خاص این است که معنایی ندارند.

In fact, when you see them, you'll question why we use these expressions at all, because

در واقع، وقتی آنها را می بینید، این سوال برایتان پیش می آید که چرا اصلاً از این عبارات استفاده می کنیم، زیرا

they're illogical.

آنها غیر منطقی هستند.

The words themselves, the idiom itself, is very hard to understand.

درک خود کلمات، خود اصطلاح ، بسیار سخت است.

I know that all idioms are a little bit hard to understand, but these ones are extra tricky

من می دانم که درک همه اصطلاحات کمی سخت است، اما این اصطلاحات بسیار پیچیده هستند،

because they're just illogical, and you'll understand when I start giving you...

زیرا غیرمنطقی هستند، و وقتی شروع به ارائه به شما کنم، متوجه خواهید شد...

When I start explaining what they mean.

وقتی شروع به توضیح معنای آنها کردم.

So we're going to look at fat chance and slim chance first.

بنابراین ابتدا به شانس چربی و شانس باریک نگاه می کنیم.

When someone says fat chance, it means zero chance, no chance.

وقتی کسی می گوید شانس چاق، به این معنی است که شانس صفر است، هیچ شانسی.

So let's say, for example, my friend is going, he says he's going to ask his boss for a raise.

مثلاً فرض کنید دوست من می‌رود، او می‌گوید از رئیسش افزایش حقوق می‌خواهد.

And I said, "I know your boss, fat chance, he's giving you a raise."

و من گفتم: "من می دانم که رئیس شما، شانس زیادی دارد، او به شما افزایش حقوق می دهد."

Means there's no way he will give you a raise.

یعنی هیچ راهی برای افزایش حقوق شما وجود ندارد.

He's very cheap, the boss.

او بسیار ارزان است، رئیس.

But then a different friend goes to, says he's going to ask his boss for a raise, and

اما بعد دوست دیگری می رود و می گوید که از رئیسش افزایش حقوق می خواهد، و

I said, "Your boss, he's pretty cool, there's a slim chance he'll give you one."

من گفتم: "رئیس شما، او خیلی باحال است، احتمال کمی وجود دارد که به شما افزایش حقوق بدهد."

There's a slim chance.

شانس کمی وجود دارد

It's not a big chance, but there is a chance.

شانس زیادی نیست، اما یک شانس وجود دارد.

But the idea here is that fat chance, you would think very big chance, but it actually

اما ایده در اینجا این است که شانس چربی، شما ممکن است فکر کنید شانس بسیار بزرگ است، اما در واقع

means zero chance.

به معنای شانس صفر است.

Slim chance, you would think not really, but there is actually some chance.

احتمال کمی وجود دارد، فکر می‌کنید واقعاً اینطور نیست، اما در واقع شانسی وجود دارد.

So it's actually the opposite of what the words suggest, which is why it's illogical,

بنابراین در واقع برعکس چیزی است که کلمات پیشنهاد می کنند، به همین دلیل غیر منطقی است،

why it's a little difficult to understand.

چرا درک آن کمی دشوار است.

So let's look at some of the others.

بنابراین اجازه دهید به برخی از موارد دیگر نگاه کنیم.

Clear as mud.

شفاف مثل گل.

So when someone asks you, "Do you understand?" or "Is it clear?" and you say, "Mm, crystal

بنابراین وقتی کسی از شما می پرسد "می فهمی؟" یا "معلوم است؟" و شما می گویید، "مم،

clear."

شفاف."

Crystal clear means very clear, I understand everything perfectly.

Crystal clear یعنی خیلی واضح، من همه چیز را کاملا می فهمم.

But sometimes people will say, "Yeah, clear as mud."

اما گاهی اوقات مردم می گویند: "آره، پاک مثل گل."

But they'll say it in a very positive way, in a very upbeat way.

اما آنها آن را به شیوه ای بسیار مثبت، به شیوه ای بسیار خوشبینانه می گویند.

But actually, clear as mud means I have no idea, I really don't understand.

اما در واقع، شفاف بودن به عنوان گل به این معنی است که من هیچ ایده ای ندارم، من واقعاً نمی فهمم.

Now, mud, if you know, if you're not sure what mud is, if you take dirt on the ground

حالا گِل، اگر بدانی، اگر مطمئن نباشی که گل چیست، اگر خاک را روی زمین برداری

and pour water on it, it will turn into, like, a brown sludge, like a thick brown liquid.

و روی آن آب بریزی، تبدیل به لجن قهوه‌ای می‌شود، مثل مایع قهوه‌ای غلیظ.

Obviously, not very clear.

واضح است که خیلی واضح نیست.

So technically, clear as mud means it's not clear at all, but the way people say it can

بنابراین، از نظر فنی، شفاف به عنوان گل به این معنی است که اصلاً واضح نیست، اما روشی که مردم می گویند می

be a little bit confusing to especially non-native English speakers.

تواند برای انگلیسی زبانان به خصوص غیر بومی انگلیسی کمی گیج کننده باشد .

But even English speakers have to take an extra second to think, "Do you get it or don't

اما حتی انگلیسی زبانان هم باید یک ثانیه بیشتر وقت بگذارند تا فکر کنند، "آیا آن را می‌فهمی یا

get it?

نمی‌فهمی؟

I'm not sure."

مطمئن نیستم."

Because you're saying clear, but then you're saying mud.

چون واضح می گویید، اما بعد می گویید لجن.

So when people say this, they are being sarcastic.

بنابراین وقتی مردم این را می گویند، به طعنه می پردازند.

Now, sarcasm is very, very difficult to teach.

اکنون آموزش طعنه بسیار بسیار دشوار است.

Sarcasm is, like, involves attitude.

طعنه، مانند نگرش است.

You say something very opposite of what you mean, but the person who hears it very clearly

شما چیزی کاملاً بر خلاف آنچه منظورتان است می گویید ، اما شخصی که آن را می شنود خیلی واضح

understands what you mean.

منظور شما را می فهمد.

Right?

درست؟

I'm not going to get into it, but if somebody says, "Yeah, clear as mud", they're being

من قصد ندارم وارد آن شوم، اما اگر کسی بگوید، "آره، مثل گل صاف است"، آنها به

sarcastic.

طعنه می پردازند.

They're saying that they really don't understand, but they're saying it in a way that sounds

آنها می گویند که واقعاً نمی فهمند، اما آن را طوری می گویند که به نظر

like they do understand.

می رسد درک می کنند.

So, it's a little bit tricky.

بنابراین، کمی مشکل است.

That's actually a good lesson.

این در واقع درس خوبی است.

We'll make another video for sarcasm.

یک ویدیوی دیگر برای طعنه می‌سازیم.

Right as rain.

درست مثل باران

So, when you think about rain, you're thinking about grey clouds, you're thinking about being

بنابراین، وقتی به باران فکر می کنید، به ابرهای خاکستری فکر می کنید، به خیس و سرد بودن فکر می کنید

wet and cold.

.

Not a very good feeling, right?

حس خیلی خوبی نیست، درسته؟

But right as rain means very good, very good condition.

اما درست به عنوان باران به معنای وضعیت بسیار خوب، بسیار خوب است.

So, I was sick for a little while, but I took some medication, and now I feel right as rain.

بنابراین، مدتی مریض بودم، اما مقداری دارو مصرف کردم و اکنون احساس می کنم که مثل باران است.

I feel very good.

احساس خیلی خوبی دارم

I feel in very good condition.

احساس می کنم در شرایط بسیار خوبی هستم.

So, right as rain, the right is good, the rain is bad, so you're not exactly sure which

بنابراین، درست مثل باران، حق خوب است، باران بد است، بنابراین شما دقیقاً مطمئن نیستید که

it is.

کدام است.

It seems a little bit illogical.

کمی غیر منطقی به نظر می رسد.

Now, this one is not exactly illogical, it's just a little bit confusing.

حالا، این یکی دقیقا غیر منطقی نیست ، فقط کمی گیج کننده است.

I think, again, for non-native speakers.

من فکر می کنم، دوباره، برای افراد غیر بومی.

If someone says they're not a big fan of something, or like, not a fan of or not a big fan is

اگر کسی بگوید طرفدار پر و پا قرص چیزی نیستم، یا دوست دارم، طرفدار نیستم یا طرفدار نیستم،

another common way to say this, it means that they don't like it.

راه رایج دیگری برای گفتن این است، به این معنی است که آن را دوست ندارد.

Not a fan?

طرفدار نیستی؟

Just, like, instead of saying, "I don't like it", they say, "Not a fan."

فقط مثل اینکه به جای اینکه بگویند «دوست ندارم» می گویند «هوادار نیستم».

Well, "not a fan" means you don't love it, but a little bit is okay, right?

خوب، "نه یک طرفدار" یعنی شما آن را دوست ندارید، اما کمی مشکلی ندارد، درست است؟

Or, "I don't love it", like, especially when you're talking about food.

یا "من آن را دوست ندارم"، به خصوص وقتی در مورد غذا صحبت می کنید.

"Do you want to order some bacon?"

"میخوای کمی بیکن سفارش بدی؟"

"I don't love it."

"من آن را دوست ندارم."

Well, you don't love it, but do you like it a little bit?

خوب، شما آن را دوست ندارید، اما آیا آن را کمی دوست دارید؟

Or is it just okay?

یا فقط مشکلی نداره؟

Or, "No, I just don't like it."

یا "نه، من آن را دوست ندارم."

But instead of saying "don't like", they say "don't love" or "not a big fan of".

اما به جای اینکه بگویند «دوست ندارم»، می گویند «دوست نداشته باش» یا «دوست ندارم».

So, not really illogical, just a little bit confusing, not exactly sure what the person

بنابراین، واقعاً غیرمنطقی نیست، فقط کمی گیج کننده است، دقیقاً مطمئن نیستم که شخص چه

is saying.

می گوید.

"Can't help".

"نمی توانم کمک کنم".

Now, there's a couple of ways to use this expression.

اکنون، چند راه برای استفاده از این عبارت وجود دارد.

You could say, "Can't help it", and "it" is already understood, like an action or some

می توانید بگویید "نمی توانم کمکش کنم" و "این" از قبل درک شده است، مانند یک عمل یا

sort of idea a person has.

نوعی ایده که یک فرد دارد.

Or "can't help but do something" or "say something" or "act in a particular way".

یا "نمی توانم کاری نکنم" یا " چیزی بگویم" یا "به شیوه ای خاص عمل کن".

So, for example, my friend asked me, "Why do you always complain about the traffic here?

به عنوان مثال، دوستم از من پرسید: " چرا همیشه از ترافیک اینجا شکایت می کنی؟

You know it's a - you know, there's bad drivers here.

می دانی که این یک مشکل است - می دانی ، اینجا راننده های بدی هستند.

Why do you always complain?"

چرا همیشه شکایت می کنی؟"

"I don't - I can't help it.

"من نمی توانم کمکی کنم.

I can't help."

من نمی توانم کمک کنم."

So, people think of the help as doing something good, but "can't help" means I can't stop

بنابراین، مردم کمک را انجام یک کار خوب می دانند، اما "نمی توانم کمک کنم" به این معنی است که من نمی توانم جلوی

myself from - I can't - I can't not do it.

خودم را بگیرم - نمی توانم - نمی توانم آن را انجام ندهم.

I must do it.

باید اینکارو بکنم.

So, that's where it's a little bit confusing, because "can't help" means must do, and that's

بنابراین، اینجاست که کمی گیج کننده است، زیرا "نتوانم کمک کنم" به معنای باید انجام شود، و

a little bit confusing because it's a little bit opposite.

این کمی گیج کننده است زیرا کمی برعکس است.

You have the negative, but the meaning is actually a positive verb, if you think about

شما منفی دارید، اما معنی در واقع یک فعل مثبت است، اگر به

it that way.

آن فکر کنید.

"I can't help but tell people what I think about them.

"من نمی توانم چیزی را که در مورد آنها فکر می کنم به مردم بگویم.

It gets me in trouble all the time."

این من را همیشه در دردسر می آورد."

So, "help" means you're helping yourself, but no, you're actually making it very bad

بنابراین، "کمک" به این معنی است که شما دارید به خودتان کمک می کنید، اما نه، شما در واقع با این کار

for yourself by doing this.

برای خود بسیار بد می کنید.

Head over heels.

سر به پاشنه.

I'm sure you've heard this idiom before, especially when people talk about falling in love.

مطمئنم قبلاً این اصطلاح را شنیده اید، مخصوصاً وقتی مردم در مورد عاشق شدن صحبت می کنند.

So, Bob is head over heels in love with Wendy.

بنابراین، باب سر به پا عاشق وندی است.

But the problem is, right now, my head is over my heels, and if you're not sure, heels

اما مشکل این است که در حال حاضر، سر من روی پاشنه هایم است و اگر مطمئن نیستید، پاشنه

are the back, bottom part of your foot.

ها قسمت پشتی و پایینی پای شما هستند.

Okay?

باشه؟

So, right now, I'm sort of leaning on my heels, but my head is always over my heels, which

بنابراین، در حال حاضر، من یک جورهایی به پاشنه هایم تکیه داده ام، اما سرم همیشه بالای پاشنه هایم است، که

must mean that I'm in love with everybody, because I see you, I'm head over heels.

باید به این معنی باشد که من عاشق همه هستم، چون شما را می بینم، سر به سرم.

I see you, I'm head over heels.

من تو را می بینم، من سر از پا در آمده ام.

I see you, I'm head over heels.

من تو را می بینم، من سر از پا در آمده ام.

But what it actually means is fall in love, so like you go a little bit crazy, like you're

اما معنای واقعی آن عاشق شدن است، طوری که انگار کمی دیوانه می‌شوید، مثل اینکه در حال

twisting around.

پیچیدن به اطراف هستید.

So, really, it should be heels over head in love, but it's not.

بنابراین، واقعاً باید در عشق پاشنه بلند باشد، اما اینطور نیست.

It's head over heels.

سر به پا است.

So, that's a little bit illogical as well.

بنابراین، این نیز کمی غیر منطقی است.

Next, we have a meteoric rise, meteoric.

بعد، ما یک صعود شهاب‌سنگ داریم، شهاب‌سنگ.

So, the word here is "meteor".

بنابراین، کلمه در اینجا "شهاب" است.

A meteor is a space rock that comes into the Earth's atmosphere and flies down and crashes

شهاب سنگ فضایی است که به جو زمین می آید و به پایین پرواز می کند و

into the ground, and it creates a crater.

به زمین می زند و یک دهانه ایجاد می کند.

Like, if you're not sure what a crater is, if you think about the moon, the moon has

مثلاً، اگر مطمئن نیستید که دهانه چیست، اگر به ماه فکر می کنید، ماه دارای

many craters, like little dips in the Earth, because many meteors have hit it over billions

دهانه های زیادی است، مانند فرورفتگی های کوچک در زمین، زیرا شهاب های زیادی در طول میلیاردها سال به آن برخورد کرده اند

of years.

.

So, now, the idea is that a meteor falls to the ground or falls into a planet or a star

بنابراین، در حال حاضر، ایده این است که یک شهاب سنگ به زمین می افتد یا به یک سیاره یا یک ستاره

or whatever, but here we're talking about a rise.

یا هر چیز دیگری می افتد، اما اینجا ما در مورد طلوع صحبت می کنیم.

If something experiences a meteoric rise, it's a very fast and very powerful rise, especially

اگر چیزی یک صعود شهاب‌سنگ را تجربه کند، یک خیز بسیار سریع و بسیار قدرتمند است، به‌ویژه

when we're talking about, like, popularity.

وقتی در مورد محبوبیت صحبت می‌کنیم .

Right?

درست؟

So, this singer was not so well known, but then some famous producer made a record for

بنابراین، این خواننده چندان شناخته شده نبود، اما بعد از آن یک تهیه کننده مشهور برای او یک آلبوم ساخت

her and put it on the radio, and then she became a star, but not just became a star.

و آن را در رادیو گذاشت و بعد ستاره شد، اما نه فقط ستاره.

She had a meteoric rise to the top of the celebrity A-list.

او یک صعود شهاب‌سنگ به صدر فهرست افراد مشهور داشت.

She was nobody, people heard of her, and then suddenly everybody knows who she is.

او هیچ کس نبود، مردم در مورد او شنیدند، و ناگهان همه می دانند که او کیست.

She's world famous, very fast, very powerfully, so meteoric rise.

او در جهان مشهور است، بسیار سریع، بسیار قدرتمند، بسیار شهاب‌سنگ.

But it should be a meteoric fall, but interesting.

اما باید یک سقوط شهاب‌سنگ، اما جالب باشد.

Pardon my French.

فرانسوی من را ببخشید.

Now, here I have...

حالا من دارم...

You have to be a little bit careful.

باید کمی مراقب باشی.

When you hear somebody say "Pardon my French", they're not speaking French, unless they're

وقتی می شنوید که کسی می گوید "فرانسوی من را ببخشید"، آنها فرانسوی صحبت نمی کنند، مگر اینکه

French people, but then they don't use this expression.

فرانسوی باشند، اما پس از آن از این عبارت استفاده نمی کنند.

English people who use this expression are about to say some bad words or they just said

انگلیسی‌هایی که از این عبارت استفاده می‌کنند، می‌خواهند چند کلمه بد بگویند یا فقط

some bad words, and then say "Pardon my French".

کلمات بدی را بیان کنند و سپس بگویند "Pardon my French".

When I say bad words, I mean, like, the F word, the S word, A-hole, and all these words,

وقتی حرف بد می زنم یعنی کلمه F ، کلمه S، A-hole و همه این حرف ها،

these are swear words.

اینها فحش است.

So, somebody who's a little bit more polite in a more formal situation, let's say a politician,

بنابراین، کسی که در یک موقعیت رسمی‌تر کمی مودب‌تر است، مثلاً یک سیاستمدار

a politician speaking to the media will say, "Oh", like, "I'm a senator", let's say, "That

، سیاستمداری که با رسانه‌ها صحبت می‌کند، می‌گوید: «اوه»، مثلاً «من یک سناتور هستم»، بیایید بگوییم، «آن

senator?

سناتور؟

Oh, he's an A-hole.

اوه، او یک سوراخ است.

Pardon my French."

فرانسوی من را ببخشید."

And they'll always say "Pardon my French" means I'm sorry that I'm using a bad word,

و همیشه می گویند "فرانسوی من را ببخش" یعنی متاسفم که از کلمه بدی استفاده می کنم،

but I must use a bad word, but it has nothing to do with French.

اما باید از کلمه بد استفاده کنم، اما ربطی به فرانسوی ندارد.

And "Pardon" means, like, excuse, excuse me.

و «عفو» به معنای عفو ، ببخشید.

Break a leg, which is very interesting because this seems like a very bad thing to say to

شکستن پا، که بسیار جالب است، زیرا به نظر می رسد این یک چیز بسیار بد است که به

someone, "Break a leg".

کسی بگویید "پا بشکن".

But in show business, and now in basically every situation, when you want to wish someone

اما در تجارت نمایشی، و در حال حاضر اساساً در هر موقعیتی، وقتی می خواهید برای کسی

good luck, you can say "Break a leg".

آرزوی موفقیت کنید، می توانید بگویید "پا بشکن".

If somebody's going for a job interview, if somebody's going for an audition, if somebody's

اگر کسی برای یک مصاحبه شغلی می رود، اگر کسی برای تست

going to give a performance, anything that they're going to do, like a particular event,

بازیگری می رود، اگر کسی قرار است اجرا می کند، هر کاری که قرار است انجام دهد، مانند یک رویداد خاص،

you say, "Okay, break a leg", which sounds like you're telling them, you're hoping something

شما می گویید "باشه، پاشو بشکن" که به نظر می رسد. همانطور که به آنها می گویید، امیدوارید

bad happens to them, but actually you're wishing them good luck, so a complete opposite.

اتفاق بدی برای آنها بیفتد، اما در واقع برای آنها آرزوی موفقیت می کنید، بنابراین کاملا برعکس است.

And last one, you'll actually hear this quite a lot, especially when you want two different

و مورد آخر، شما واقعاً این را بسیار خواهید شنید ، به خصوص زمانی که دو

things or you want one thing, but you also want something else, and they don't work together.

چیز متفاوت می خواهید یا یک چیز می خواهید، اما چیز دیگری نیز می خواهید ، و آنها با هم کار نمی کنند.

You can't have both.

شما نمی توانید هر دو را داشته باشید.

So, you can't have your cake and eat it, too.

بنابراین، شما نمی توانید کیک خود را نیز بخورید و آن را بخورید .

But that doesn't make sense because if I have my cake, I can eat it.

اما این منطقی نیست زیرا اگر کیکم را داشته باشم، می توانم آن را بخورم.

I have it.

دارمش.

It's mine.

این مال من است.

I can eat it.

من می توانم آن را بخورم.

But no, you can have your cake or you can eat a cake, but you can't do both, which makes

اما نه، شما می توانید کیک خود را بخورید یا می توانید یک کیک بخورید، اما نمی توانید هر دو را انجام دهید، که

no sense.

معنی ندارد.

So, you can't have everything you want is basically what this idiom means, okay?

بنابراین، شما نمی توانید هر چیزی را که می خواهید داشته باشید ، اساساً به معنای این اصطلاح است، خوب؟

So there you go.

بنابراین شما بروید.

A few idioms and expressions that if you're trying to learn them by yourself, you might

چند اصطلاح و اصطلاحی که اگر بخواهید خودتان آنها را بیاموزید، ممکن

get the opposite meaning of what that actually means.

است معنایی مخالف آن را دریافت کنید .

So, it's very important that someone explains to you the actual meanings of these expressions

بنابراین، بسیار مهم است که کسی معانی واقعی این عبارات را برای شما توضیح دهد

and you can use them correctly, okay?

و شما بتوانید آنها را به درستی استفاده کنید، خوب؟

Now, if you want to test your understanding of these, go to www.engvid.com.

حال، اگر می خواهید درک خود را از این موارد آزمایش کنید، به www.engvid.com بروید.

There's a quiz there.

یک مسابقه در آنجا وجود دارد.

You can try to do the questions there.

می توانید سعی کنید سوالات را در آنجا انجام دهید.

You can also ask me any questions you have about this video in the comments section.

همچنین می توانید هر سوالی در مورد این ویدیو دارید در قسمت نظرات از من بپرسید.

And that's it.

و بس.

I hope you liked the video.

امیدوارم از ویدیو خوشتون اومده باشه

Don't forget to subscribe to my channel and ring the little bell there.

فراموش نکنید که در کانال من عضو شوید و زنگ کوچک را در آنجا بزنید.

You will get notifications of future videos, and come back soon for more hopefully useful

اعلان‌های ویدیوهای آینده را دریافت خواهید کرد و به زودی برای نکات مفید انگلیسی بیشتر بازگردید

English tips.

.

See you again soon.

به زودی میبینمت.

Bye-bye.

خداحافظ.