Understand REAL English: Fictional Characters in Everyday English

Hi, everybody. Welcome to www.engvid.com. I'm Adam. In today's

سلام به همه. به www.engvid.com خوش آمدید . من آدام هستم. در

video, I'm going to introduce you to some very famous characters. Now, if you

ویدیوی امروز شما را با چند شخصیت بسیار معروف آشنا می کنم. حالا

look at this board and you look at all these names, you should notice that

اگر به این تابلو نگاه کنید و به همه این اسامی نگاه کنید، باید متوجه شوید که

these are all fictional characters. And "fictional" means not real. They are

اینها همه شخصیت های خیالی هستند. و «تخیلی» به معنای واقعی نیست. آنها

from movies, or from books, or just from legend; from myths, etc. from a

از فیلم ها، یا از کتاب ها، یا فقط از افسانه هستند. از اسطوره ها و غیره از

different... from different places. Okay. So, we're going to look at all

متفاوت... از مکان های مختلف. باشه. بنابراین، ما قصد داریم به همه

these people. Now, why am I going to introduce you to these characters?

این افراد نگاه کنیم. حالا چرا این شخصیت ها را به شما معرفی می کنم؟

Because these are so famous or so well-known that people use these

از آنجایی که اینها آنقدر معروف یا شناخته شده هستند که مردم از این شخصیت ها استفاده می

characters, they refer to these characters in everyday situations. And

کنند، در موقعیت های روزمره به این شخصیت ها اشاره می کنند. و

when somebody refers to one of these characters, the person listening right

وقتی کسی به یکی از این شخصیت‌ها اشاره می‌کند، شخصی که گوش می‌دهد

away understands what they're trying to say; what they mean when they're

فوراً می‌فهمد که می‌خواهد چه بگوید. وقتی در حال

describing somebody else or a situation, as the case may be.

توصیف شخص دیگری یا موقعیتی هستند، بر حسب مورد، منظور آنها چیست.

So, for example, if we look at "Darth Vader" — "Darth Vader" was a character

بنابراین، برای مثال، اگر به "دارث ویدر" نگاه کنیم - "دارث ویدر" یک شخصیت

in the movie... in the Star Wars movies, and he represents pure evil. So, when

در فیلم ... در فیلم های جنگ ستارگان بود، و او نشان دهنده شیطان خالص است. بنابراین، وقتی

you want to describe someone and you think they're really mean and not... or

می‌خواهید کسی را توصیف کنید و فکر می‌کنید واقعاً بدجنس است و نه... یا

not nice, or you really just don't like them, you can easily describe them as

خوب نیست، یا واقعاً او را دوست ندارید، می‌توانید به راحتی او را به عنوان

"Darth Vader". So, for example, my friend got a new job and at the end of

"دارث ویدر" توصیف کنید. مثلا دوستم یه کار جدید پیدا کرد و

his first week, I called him, I say: "Hey. How's your new job?" He goes...

آخر هفته اول زنگ زدم بهش میگم : هی کار جدیدت چطوره؟ او می رود...

And he says to me: "You know, my boss, he's... he's... I hate that guy. He's

و به من می گوید: "میدونی، رئیس من ، اون... اون... من از اون پسر متنفرم.

like... he's Darth Vader. He's worse than Darth Vader." As soon as he says:

انگار... اون دارث ویدره. از دارث ویدر هم بدتره." به محض اینکه می‌گوید:

"Darth Vader", I get an image of somebody dressed all in black, and, you

«دارت ویدر»، تصویری از یک نفر می‌گیرم که تماماً سیاه‌پوش است، و

know, like breathing through his mask and just being very, very mean and

می‌دانی، مثل نفس کشیدن از طریق نقاب‌اش و فقط خیلی خیلی پست است و

killing everybody. So, not a very good boss. On the flip side, from the same

همه را می‌کشد. بنابراین، رئیس خیلی خوبی نیست . از طرف دیگر، از همین

movie series, we have "Yoda". "Yoda" is somebody who's very calm, very quiet,

مجموعه فیلم، «یودا» را داریم. "یودا" کسی است که بسیار آرام، بسیار ساکت است،

but very clearly focused on what he or she has to do, and very nice and trying

اما به وضوح روی کاری که باید انجام دهد متمرکز است، و بسیار خوب است و سعی

to help somebody. Right? So evil and goodness, basically. So, if somebody is

می کند به کسی کمک کند. درست؟ بنابراین شر و خوبی، اساسا. بنابراین، اگر کسی

"Yoda" — somebody is very calm; not necessarily good, more about calm. "Very

"یودا" است - کسی بسیار آرام است. لزوما خوب نیست، بیشتر در مورد آرامش است.

Zen", we would say about this person. But, again, when you refer to these

ما در مورد این شخص می گوییم "بسیار ذن". اما باز هم وقتی به این شخصیت‌ها اشاره می‌کنید

characters, it's very clearly understood what you're trying to say about someone

، کاملاً واضح است که می‌خواهید در مورد شخص

else. So, we're going to look at a few more.

دیگری بگویید. بنابراین، ما قصد داریم به چند مورد دیگر نگاه کنیم.

Let's look at "Tarzan". "Tarzan" was lost as a baby and he was lost in the

بیایید به «تارزان» نگاه کنیم. «تارزان» در کودکی گم شد و در جنگل گم شد

jungle. And some gorillas or monkeys — I don't know... exactly know the story

. و چند گوریل یا میمون - نمی‌دانم... دقیقاً داستان را می‌دانند

exactly — raised him. So, he grew up like an animal, but he's a man. But he's

- او را بزرگ کردند. بنابراین، او مانند یک حیوان بزرگ شد، اما او یک مرد است. اما او

very strong; he has lots of muscles, but not very educated. So, when we talk

بسیار قوی است. او ماهیچه های زیادی دارد، اما خیلی تحصیل کرده نیست. بنابراین، وقتی در

about people who are, you know, like, maybe have very good body, but "not much

مورد افرادی صحبت می‌کنیم که، می‌دانید، شاید اندام بسیار خوبی دارند، اما «

in between the ears", we would say: "Oh, he's like Tarzan." Right? We would

خیلی بین گوش‌ها» نیستند، می‌گوییم: «اوه، او مثل تارزان است». درست؟ ما

describe him as "Tarzan". And it's very popular in sports, especially football,

او را به عنوان "تارزان" توصیف می کنیم. و در ورزش، به ویژه فوتبال، بسیار رایج است

to say about somebody: "He looks like Tarzan, but plays like Jane." It means

که در مورد کسی بگوییم: "او شبیه تارزان است، اما مانند جین بازی می کند." این به این معنی است

he looks very tough, but he's actually very wimpy, very weak; not a very good

که او بسیار سرسخت به نظر می رسد، اما در واقع بسیار ضعیف، بسیار ضعیف است. بازیکن خیلی خوبی

player.

نیست

"Charlie Brown". I think everybody knows Charlie Brown, and Snoopy, and Lucy, and

"چارلی براون". فکر می‌کنم همه چارلی براون، اسنوپی، و لوسی و

all the gang there at the neighbourhood. So, when we describe someone as "Charlie

همه گروهی که در آن محله هستند را می‌شناسند. بنابراین، وقتی کسی را به عنوان "چارلی

Brown", we're talking about somebody who's a very nice person, but very

براون" توصیف می کنیم، در مورد فردی صحبت می کنیم که بسیار خوب است، اما بسیار

mediocre. Nothing special. You know? Just gets by his life, does the things

متوسط ​​است. چیز خاصی نیست. میدونی؟ فقط از پس زندگی اش برمی آید، کارهایی را

he's supposed to do, tries his best, but somehow never really succeeds. So, let's

که قرار است انجام دهد انجام می دهد، تمام تلاشش را می کند، اما به نوعی هرگز واقعاً موفق نمی شود. بنابراین، بیایید به

think about Charlie Brown. He goes to kick that football, and Lucy always

چارلی براون فکر کنیم. او می رود به آن فوتبال لگد بزند و لوسی همیشه

moves it for him, and he always falls on his head. So he means well; he just

آن را برای او حرکت می دهد و او همیشه روی سرش می افتد . پس منظور او خوب است; او

can't necessarily do very well. And a very common expression people use...

لزوما نمی تواند خیلی خوب کار کند. و یک عبارت بسیار رایجی که مردم استفاده می کنند...

they say to somebody is: "You're a good man, Charlie Brown." It means: "You

آنها به کسی می گویند: "تو مرد خوبی هستی ، چارلی براون." یعنی: «

tried very hard, you meant well, you wanted to help, but somehow you landed

خیلی تلاش کردی، منظورت خوب بود، می خواستی کمک کنی، ولی یه جورایی

on your back and failed." So, people feel a little bit bad for you, but they

روی پشتت فرود آمدی و شکست خوردی». بنابراین، مردم کمی نسبت به شما احساس بدی دارند، اما

like you. Everybody likes Charlie Brown; he's just not going to get very far in

شما را دوست دارند. همه چارلی براون را دوست دارند. او فقط در زندگی خیلی دور نمی

life.

شود.

"MacGyver". Now, MacGyver was a TV show in the 80s, and I'm pretty sure they

"مک گیور". اکنون، مک گیور یک برنامه تلویزیونی در دهه 80 بود، و من تقریباً مطمئن هستم که آنها

started it again. Or, no, sorry. In the 90s. And they started a new series

آن را دوباره شروع کردند. یا نه متاسفم در دهه 90. و آنها یک سری جدید

called "MacGyver", but everybody understands "MacGyver" because it's

به نام "MacGyver" را شروع کردند، اما همه "MacGyver" را می فهمند زیرا در

actually used as a verb. "To MacGyver something" means to make something out

واقع به عنوان یک فعل استفاده می شود. "برای مک گیور چیزی" به معنای ساختن چیزی

of nothing. So, in this TV show, this character, MacGyver, always somehow got

از هیچ است. بنابراین، در این برنامه تلویزیونی، این شخصیت، مک گیور، همیشه به نوعی

into trouble or found himself in a situation where he had to help people.

دچار مشکل می شد یا در موقعیتی قرار می گرفت که باید به مردم کمک می کرد.

And somehow, he always got trapped in a room, or a car, or a van, or a plane,

و به نحوی، همیشه با یک چوب کبریت و یک تکه نوار در یک اتاق یا ماشین یا ون یا هواپیما گیر

with like a... like a matchstick and a piece of tape. And somehow, he was able

می‌افتد . و به نوعی

to build a bomb, and blow up the whole place and escape every single episode.

توانست بمبی بسازد و تمام مکان را منفجر کند و از تک تک قسمت ها فرار کند.

Whatever little things he had, he was like... he was a very smart guy; he knew

هر چیز کوچکی که داشت، مثل این بود که... خیلی باهوش بود. او

a lot about science, and he was always able to make a bomb out of everything.

چیزهای زیادی در مورد علم می دانست و همیشه می توانست از همه چیز بمب بسازد.

If you gave him a cube of sugar and a piece of lemon, he'll make you a bomb

اگر یک حبه قند و یک تکه لیمو به او بدهید، به نوعی برای شما بمب درست

somehow out of that. So, when somebody does anything, they tweak something, or

می کند. بنابراین، وقتی کسی کاری انجام می‌دهد، چیزی را تغییر می‌دهد

they build something, or they make some sort of contraption out of very

، یا چیزی را می‌سازد، یا از قسمت‌های بسیار متفرقه نوعی ساختگی درست می‌کند

miscellaneous parts; out of whatever little pieces of things they found — we

. از هر چیز کوچکی که پیدا کردند - ما

say: "Wow, you really MacGyvered that whatever." If you fix your car, you

می گوییم: "وای، تو واقعاً این را مک گیور کردی ." اگر ماشین خود را تعمیر کنید، ماشین را

MacGyvered the car. You MacGyvered this, you MacGyvered that — you made something

MacGyvered کرده اید. شما مک گیور این را کردید، شما مک گایور آن را -

out of nothing, or you got yourself out of a difficult situation by using your

از هیچ چیزی ساختید، یا با استفاده از عقل خود از یک موقعیت دشوار خارج شدید

wits.

.

"Captain Ahab" is from a famous book called "Moby Dick". Captain Ahab, he was

«کاپیتان آهاب» از کتاب معروفی به نام «موبی دیک» است. کاپیتان آخاب، او

the one who had a wooden leg. And the reason he had a wooden leg is because a

بود که یک پای چوبی داشت. و دلیل اینکه او یک پای چوبی داشت این بود که

white whale, Moby Dick, bit his leg off. And he spent the rest of his life

نهنگ سفیدی به نام موبی دیک پای او را گاز گرفت. و بقیه عمرش را صرف

looking for that white whale because he wanted to kill that white whale. And

جستجوی آن نهنگ سفید کرد زیرا می خواست آن نهنگ سفید را بکشد. و

when we talk about somebody "being like Captain Ahab", we're talking about

وقتی در مورد کسی صحبت می کنیم که "شبیه کاپیتان آهاب است"، در مورد کسی صحبت می کنیم

somebody who's just obsessed with something; who can't get whatever that

که فقط به چیزی وسواس دارد . که نمی توانند آن

thing out of their mind. So, they become a little bit crazy. So, when somebody is

چیزی را از ذهنشان بیرون کنند. بنابراین، آنها کمی دیوانه می شوند. بنابراین، هنگامی که کسی در مورد

like very, very stubborn or very, very obsessed about something, we will call

چیزی بسیار، بسیار لجباز یا بسیار، بسیار وسواس است، ما

him "Captain Ahab" or just "Ahab" for short. Most people just say: "Ahab"

او را "کاپیتان آهاب" یا به اختصار "آهاب" صدا می کنیم . اکثر مردم فقط می گویند: "آهاب"

without the "Captain". So, we can also use that to describe somebody. Okay?

بدون "کاپیتان". بنابراین، ما همچنین می توانیم از آن برای توصیف کسی استفاده کنیم. باشه؟

Then there's "Barbie". I'm not sure if there's an i-e or just "i", but Barbie

سپس "باربی" وجود دارد. من مطمئن نیستم که i-e وجود دارد یا فقط "i"، اما

is a doll; she's a very famous doll. She has blonde hair, she has a perfect body

باربی یک عروسک است. او یک عروسک بسیار معروف است. او موهای بلوندی دارد، تا

as far as plastic bodies go, and she's supposed to be the perfect woman. Right?

جایی که بدن های پلاستیکی بدنش عالی است، و قرار است زن کاملی باشد. درست؟

And her boyfriend, Ken, is the perfect guy. And the problem with Barbie is that

و دوست پسر او، کن، پسر عالی است . و مشکل باربی این است که

she is very superficial. And actually... actually, I'm pretty sure it is with an

او بسیار سطحی است. و در واقع... در واقع، من تقریباً مطمئن هستم که با یک

"e": "Barbie" for the Barbie doll. So, when we talk about... when we describe a

"e" است: "باربی" برای عروسک باربی. بنابراین، وقتی در مورد ... صحبت می کنیم وقتی یک

woman as "being a Barbie" means she's very good looking, but she's plastic.

زن را به عنوان "باربی بودن" توصیف می کنیم به این معنی است که او ظاهر بسیار خوبی دارد، اما پلاستیکی است.

Right? There's maybe not much inside; not much personality. So, very, very

درست؟ شاید داخل آن چیز زیادی نباشد. شخصیت زیاد نیست بنابراین، بسیار بسیار

superficial. Very surface good looking; not inside good looking. And the same

سطحی. ظاهر بسیار زیبا ظاهر خوبی ندارد و همینطور

for Ken. So, it's a little bit of an insult to call somebody "Barbie". Right?

برای کن. بنابراین، این کمی توهین است که کسی را "باربی" خطاب کنیم. درست؟

So, just keep that in mind. But people refer to this a lot when they're

بنابراین، فقط این را در نظر داشته باشید. اما مردم زمانی که در حال توصیف کسی هستند به این موضوع بسیار اشاره می کنند

describing somebody. And if you're on Instagram, you'll see a lot of people

. و اگر در اینستاگرام باشید، افراد زیادی را خواهید دید

calling each other "Barbie" or "Ken", or whatever, because it's all fake; it's

که یکدیگر را "باربی" یا "کن" یا هر چیز دیگری صدا می زنند، زیرا همه اینها جعلی است. این

all plastic, I guess you could say.

همه پلاستیکی است، حدس می زنم می توانید بگویید.

"Forrest Gump" is a very famous movie. I'm sure most of you have seen it, or at

«فارست گامپ» فیلمی بسیار معروف است. مطمئنم اکثر شما آن را دیده اید یا

least have heard of it. So, Forrest Gump, this character — that's his name,

حداقل درباره آن شنیده اید. بنابراین، فارست گامپ، این شخصیت - این نام او،

Forrest — he's very slow. He's, like, not... you can't say he's stupid; he's

فارست است - او بسیار کند است. او، مانند، نه... شما نمی توانید بگویید که او احمق است. او

just slow. He thinks very slowly, he speaks slowly, he acts slowly; but he

فقط کند است او خیلی آهسته فکر می کند، آهسته صحبت می کند، آهسته عمل می کند. اما او

can run really, really fast. So, two things when people refer to somebody as

می تواند واقعاً خیلی سریع بدود. بنابراین، وقتی مردم از کسی به عنوان

"Forrest Gump". Sometimes, people just use it as an insult. Like, if somebody

"فارست گامپ" یاد می کنند، دو چیز وجود دارد. گاهی اوقات، مردم فقط از آن به عنوان توهین استفاده می کنند. مثلاً اگر

is talking slowly, they'll call him "Forrest Gump". But realistically, we

کسی آهسته صحبت کند، او را "فارست گامپ" صدا می کنند. اما به طور واقع بینانه، ما

talk about "Forrest Gump", someone who appears slow, but is actually very, very

در مورد "فارست گامپ" صحبت می کنیم، کسی که کند به نظر می رسد، اما در واقع بسیار بسیار

smart because this character did amazing things in his life. And he became very

باهوش است زیرا این شخصیت کارهای شگفت انگیزی در زندگی خود انجام داده است. و او بسیار

successful, very famous, very powerful, but very slow. So, you can also think of

موفق، بسیار مشهور، بسیار قدرتمند، اما بسیار کند شد. بنابراین، شما همچنین می‌توانید

"Forrest Gump" as somebody who's very, very lucky because based on what they...

«فارست گامپ» را به‌عنوان کسی که بسیار بسیار خوش‌شانس است در نظر بگیرید، زیرا بر اساس آنچه که آنها...

how they speak and how they act, they shouldn't be able to succeed, but

چگونه صحبت می‌کنند و چگونه عمل می‌کنند، نباید بتوانند موفق شوند، اما

somehow they always do. And when somebody needs to run away, you always

به نوعی همیشه موفق می‌شوند. و وقتی کسی نیاز به فرار دارد، همیشه

say: "Run, Forrest, run!" Right? Because that's what he did in the movie. So,

می گویید: "فرست، فرار کن!" درست؟ چون او در فیلم همین کار را کرد. بنابراین،

that's... People refer to that line a lot; every time somebody starts running,

این است... مردم به آن خط بسیار اشاره می کنند. هر بار که کسی شروع به دویدن می کند،

especially running away from somebody.

مخصوصاً از کسی فرار می کند.

"Mary Poppins" — an old movie. I think it's Disney, but I'm not sure. There was

"مری پاپینز" - یک فیلم قدیمی. فکر کنم دیزنی باشه ولی مطمئن نیستم.

an old movie with Julie Andrews, but there's, I think, recently there was a

یک فیلم قدیمی با جولی اندروز وجود داشت، اما فکر می کنم اخیراً

remake of this movie. But anyways, when you refer to someone as Mary Poppins,

بازسازی این فیلم وجود دارد. اما به هر حال، وقتی از کسی به عنوان مری پاپینز یاد می کنید،

you are saying that this person is just too, too, too much sweet. Everything's

می گویید که این شخص خیلی شیرین است. همه چیز

sugar and lovely, and everybody's happy and very optimistic to the point where

شیرین و دوست داشتنی است، و همه خوشحال و بسیار خوش بین هستند تا جایی

it's just unnatural. It's actually not a good thing. So, if you're describing

که غیرطبیعی است. در واقع چیز خوبی نیست. بنابراین، اگر در حال توصیف

someone, like: "Don't be a Mary Poppins" — you're being too sweet; like, it's not

کسی هستید، مانند: "مری پاپینز نباشید" - شما خیلی شیرین رفتار می کنید. مثل،

realistic. "Be normal", basically. You're a little bit too optimistic, too

واقع بینانه نیست. اساساً "عادی باشید". شما کمی بیش از حد خوش بین هستید، بیش از حد

sweet. It's... It... it makes people feel uncomfortable, in other words.

شیرین. این... به عبارت دیگر باعث می شود مردم احساس ناراحتی کنند.

"Sherlock Holmes" was a very famous detective in novels, and this character

«شرلوک هلمز» یک کارآگاه بسیار معروف در رمان ها بود و این

is able to solve any murder mystery, any mystery, any crime. So, when somebody is

شخصیت قادر به حل هر معمای قتل، هر معمایی، هر جنایتی است. بنابراین، وقتی کسی

very good at observation, or very good at investigation or finding things out,

در مشاهده بسیار خوب است، یا در تحقیق یا کشف چیزها بسیار خوب است

we might refer to him as "Sherlock". We generally... we don't refer to the full

، ممکن است از او به عنوان "شرلوک" یاد کنیم. ما به طور کلی ... ما به نام کامل اشاره نمی کنیم

name; we don't say: "Holmes"; we just say: "Sherlock". But another expression

. ما نمی گوییم: "هولمز"; ما فقط می گوییم: "شرلوک". اما تعبیر دیگری

we have is: "No kidding, Sherlock." When somebody says something that's very,

که داریم این است: "شوخی نیست، شرلوک." وقتی کسی چیزی می‌گوید که خیلی

very obvious or makes an observation that everybody else has already seen as

خیلی واضح است یا مشاهده می‌کند که بقیه هم قبلاً

well, people will say: "No kidding, Sherlock." Although, to be fair, and

دیده‌اند، مردم می‌گویند: "شوخی نیست، شرلوک." اگر چه، برای انصاف، و

excuse my language, most people say: "No shit, Sherlock." That's the common

عذر خواهی، اکثر مردم می گویند: "نه شرلوک." این

expression. It means you've just said something very obvious. We... everybody

عبارت رایج است. این بدان معنی است که شما فقط یک چیز بسیار واضح گفتید. ما... همه

already understood this. Right? Don't say the second one; say the: "No

قبلاً این را فهمیده بودند. درست؟ دومی را نگو؛ بگویید: "

kidding, Sherlock", but you'll probably hear the second one more often.

شوخی نیست، شرلوک"، اما احتمالاً دومی را بیشتر خواهید شنید.

Then we have the abom-... "Abominable Snowman" — a little hard to pronounce.

سپس ما "آدم برفی منفور " را داریم - تلفظ آن کمی سخت است.

"Abominable Snowman", or the "Yeti", or "Bigfoot", or "Sasquatch". These are all

«آدم برفی منفور» یا «یتی» یا «پاگنده» یا «ساسکواچ». اینها

the same character. Different countries or different regions of the world have a

همه یک شخصیت هستند. کشورهای مختلف یا مناطق مختلف جهان

different name for it. So, the Abominable Snowman is mostly in, like,

نام متفاوتی برای آن دارند. بنابراین، آدم برفی منفور بیشتر در

the mountains, like places that have mountains would call that. Yeti, I

کوه ها است، مانند مکان هایی که کوه دارند.

think, is more from, like, the Himalayas, from like the Mount Everest

فکر می‌کنم یتی بیشتر از کوه‌های هیمالیا و از منطقه کوه اورست

region. Bigfoot is very common in Canada and the US. And I think Sasquatch is

است. پاگنده در کانادا و ایالات متحده بسیار رایج است. و من فکر می کنم Sasquatch

mostly in Canada. But basically, it's all the same thing. This is a very big

بیشتر در کانادا است. اما در اصل، همه چیز یکسان است. این یک مرد بسیار بزرگ

man, ape mix. He's very tall, he's very big; full of hair. So, he looks a little

است، مخلوط میمون. او بسیار بلند است، او بسیار بزرگ است. پر از مو بنابراین، او

bit like a big gorilla, but he walks on two feet. And whenever you see a picture

کمی شبیه یک گوریل بزرگ است، اما روی دو پا راه می رود . و هر زمان که عکسی

of the Yeti, or the snowman, or whatever, it's always very, very blurry.

از یتی، یا آدم برفی یا هر چیز دیگری می بینید، همیشه بسیار بسیار تار است.

So, you're not exactly sure it's real, but everybody believes it. So, this is

بنابراین، شما دقیقاً مطمئن نیستید که واقعی است، اما همه آن را باور دارند. بنابراین، این

not a real character. It's not from a movie, not from a book; this is just

یک شخصیت واقعی نیست. این نه از یک فیلم است، نه از یک کتاب. این فقط

from legend. Right? So, people have always said: "Oh, yeah, somebody says

از افسانه است درست؟ بنابراین، مردم همیشه گفته اند: "اوه، آره، یکی می گوید

they saw this person."

این شخص را دیده است."

So, when we call somebody: "Yeti" or "Bigfoot", or we descri-... describe

بنابراین، وقتی به کسی می‌گوییم: «یتی» یا «پاگنده»، یا

someone as being a "Yeti", or a "Bigfoot", or a "Sasquatch", there's two

کسی را به‌عنوان «یتی»، یا «پاگنده» یا «ساسکواچ» توصیف می‌کنیم، دو

meanings. One is that this person is not real; somebody is just imagining him,

معنا وجود دارد. یکی اینکه این شخص واقعی نیست . کسی فقط او را تصور می کند،

because nobody's actually seen this person. So, if you think about a

زیرا هیچ کس واقعاً این شخص را ندیده است. بنابراین، اگر به یک

business, everybody works in a company, but nobody knows who the... the chief

کسب و کار فکر می کنید، همه در یک شرکت کار می کنند، اما هیچ کس نمی داند

is, who the CEO is. So, they call him "Yeti", because he's a mystery. He...

که رئیس، مدیر عامل کیست. بنابراین، آنها او را "یتی" صدا می کنند، زیرا او یک راز است. او...

everybody thinks he's there, but nobody's actually seen him. That's one

همه فکر می کنند او آنجاست، اما هیچ کس او را ندیده است. این یک

meaning. Another meaning, and it's not very nice so don't use it; and be

معنی است. معنی دیگر، و آن خیلی خوب نیست، بنابراین از آن استفاده نکنید. و

careful who you use it with, if you do use it. If you see, especially a man,

مراقب باشید اگر از آن استفاده می کنید با چه کسی استفاده می کنید. اگر می بینید، به خصوص یک مرد،

but a very big, hairy man — you might... people sometimes will call him a

اما یک مرد بسیار جثه و مودار - ممکن است... مردم گاهی او را یک

"Sasquatch" or "Bigfoot". It's not nice. It's very, very rude, but you might hear

«ساسکواچ» یا «پاگنده» صدا کنند. این خوب نیست. این خیلی خیلی بی ادبانه است، اما ممکن است بشنوید

that some people use that expression. And that's what they're referring to: A

که برخی از افراد از این عبارت استفاده می کنند. و این همان چیزی است که آنها به آن اشاره می کنند: یک

big, hairy person. All right? Okay.

فرد بزرگ و مودار. خیلی خوب؟ باشه.

Now, there are obviously many, many, many more fictional characters that

اکنون، بدیهی است که شخصیت های تخیلی بسیار، بسیار، بسیار بیشتری وجود دارد که

people use in everyday conversations. But remember: Learning English or

مردم در مکالمات روزمره از آنها استفاده می کنند. اما به یاد داشته باشید: یادگیری زبان انگلیسی یا

learning any language is not only about vocabulary and grammar; you need to

یادگیری هر زبانی فقط مربوط به واژگان و دستور زبان نیست. شما باید

understand the cultural references. So, when somebody is having a conversation

منابع فرهنگی را درک کنید. بنابراین، وقتی کسی در حال گفتگو است

and they're talking about: "Oh, did you see Barbie? She got a new... another

و آنها در مورد این صحبت می کنند: "اوه، باربی را دیدی؟ او یک

plastic surgery." They're referring to this character and you... you need to

عمل جراحی پلاستیک جدید انجام داد." آنها به این شخصیت اشاره می کنند و شما... باید

make sure that you understand that connection, that reference in order to

مطمئن شوید که آن ارتباط، آن مرجع را

understand the conversation. You might understand all the words, you might

درک کرده اید تا مکالمه را بفهمید. شما ممکن است همه کلمات را بفهمید، ممکن

understand the grammar — if you don't know the culture, it's a little bit hard

است دستور زبان را بفهمید - اگر فرهنگ را نمی دانید،

to follow some... some conversations. And, again, people refer to movies, they

دنبال کردن برخی از مکالمات کمی سخت است. و باز هم، مردم به فیلم‌ها اشاره می‌کنند،

refer to movie lines, or books, or TV shows, or all kinds of different things

به خطوط فیلم یا کتاب‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی یا انواع چیزهای مختلف

in everyday conversations. You need to start getting to know what these

در مکالمات روزمره اشاره می‌کنند. باید شروع کنید به دانستن معنای این

references mean. Okay?

مراجع. باشه؟

So, if you want to make sure you understand these ones, go to

بنابراین، اگر می‌خواهید مطمئن شوید که این موارد را فهمیده‌اید، به

www.engvid.com and take the short quiz there that will test your knowledge of

www.engvid.com بروید و آزمون کوتاهی را در آنجا انجام دهید تا دانش شما را در مورد آنها آزمایش کند

these. You can also ask me more questions. In the comment section at

. همچنین می توانید سوالات بیشتری از من بپرسید. در بخش نظرات در

engVid, you can also suggest other fictional characters that you have heard

engVid، همچنین می‌توانید شخصیت‌های تخیلی دیگری را که شنیده‌اید

native-English speakers use in conversation, in regular conversation,

انگلیسی‌بانان بومی در مکالمه، در مکالمه معمولی از آنها استفاده می‌کنند، پیشنهاد کنید

and teach each other more references. Anyways, if you liked the video — I hope

و به یکدیگر ارجاعات بیشتری بیاموزید. به هر حال، اگر ویدیو را دوست داشتید - امیدوارم

you did — give me a like. Please subscribe to my channel, and don't

دوست داشته باشید - به من لایک کنید. لطفاً در کانال من عضو شوید و

forget to ring the bell there to get notifications of future videos; and come

فراموش نکنید که زنگ را در آنجا به صدا درآورید تا از ویدیوهای بعدی مطلع شوید. و

back soon for more culture tips, grammar tips, vocab, etc. See you.

به زودی برای نکات فرهنگی، نکات دستور زبان ، لغات و غیره برگردید.