10 English Expressions with meanings you can’t guess!

Hi, everybody.

Welcome to www.engvid.com.

سلام به همه.

به www.engvid.com خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

In today's video, I want to teach you some expressions that are very cultural.

در ویدیوی امروز میخواهم عباراتی را به شما آموزش دهم که بسیار فرهنگی هستند.

So, if you're a non-native English speaker and you've never lived in an English-speaking

بنابراین، اگر شما یک انگلیسی زبان غیر بومی هستید و هرگز در یک کشور انگلیسی زبان زندگی نکرده اید،

country, these expressions might be very difficult for you to guess.

حدس زدن این عبارات برای شما ممکن است بسیار دشوار باشد.

Even in context, a lot of these will not make any sense because you don't know what they're

حتی در زمینه، بسیاری از اینها هیچ معنایی ندارند، زیرا شما نمی دانید به چه چیزی

referring to, right?

اشاره می کنند، درست است؟

So, these expressions I'm going to teach you.

بنابراین، این عبارات را به شما آموزش خواهم داد.

You have... somebody has to basically teach you what they mean.

شما باید... یک نفر اساساً باید به شما معنی آنها را بیاموزد.

You can't really guess them, and some of them you won't even be able to look up in a dictionary

شما واقعا نمی توانید آنها را حدس بزنید، و برخی از آنها را تا جایی که من می دانم حتی نمی توانید در فرهنگ لغت جستجو کنید

as far as I know.

.

So, we're going to start with this one, for example, "Bob's your uncle".

بنابراین، ما با این یکی شروع می کنیم، به عنوان مثال، "باب عموی توست".

Now, people use this expression quite often.

در حال حاضر، مردم اغلب از این عبارت استفاده می کنند. در

It doesn't actually mean anything.

واقع هیچ معنایی ندارد.

"Bob's your uncle" is just a person who's your mother's brother or father's brother,

"باب دایی تو" فقط شخصی است که برادر مادرت یا برادر پدرت

etc.

What it means is "that's it".

و غیره است.

معنی "همین است".

So, you're going to do A, B, C, and then "Bob's your uncle".

بنابراین، شما می خواهید A، B، C و سپس "باب عموی شما" را انجام دهید.

It means that's the end of the story, it's as simple as that, that's it, finished.

یعنی این پایان داستان است، به همین سادگی است، همین است، تمام شده است.

Now, I hope everybody understood where I made the stop there.

اکنون، امیدوارم همه بفهمند که من کجا توقف کردم.

Somebody explains something to you, how to do something or what the situation is, and

یک نفر چیزی را برای شما توضیح می دهد، چگونه کاری را انجام دهید یا وضعیت چگونه است، و

then they say, "Okay", and "Bob's your uncle".

سپس آنها می گویند: "باشه" و "باب عموی توست".

So, do this, do this, do that, and "Bob's your uncle" means you're done, it's finished,

بنابراین، این کار را انجام دهید، این کار را انجام دهید، آن را انجام دهید، و "باب عموی شماست" یعنی کار شما تمام شده است، تمام شده است،

that's it.

That's what this expression means.

همین.

معنی این عبارت همین است.

Why this expression exists, I don't know.

چرا این عبارت وجود دارد، من نمی دانم.

Why do people use it, I really don't know, but they do.

چرا مردم از آن استفاده می کنند، من واقعا نمی دانم، اما آنها استفاده می کنند.

And if you're going to hear it and you're going to go, "Bob's not my uncle, my uncle

و اگر می خواهید آن را بشنوید و می خواهید بگویید "باب عموی من نیست، عموی من

is Jack.

جک است.

Who's Bob?"

باب کیست؟"

Right? Like, you're thinking it's a little bit strange.

درست؟

مثلاً فکر می کنید کمی عجیب است.

I'm sure he's not Jack, either, but you know what I mean.

مطمئنم که او هم جک نیست، اما می‌دانی منظورم چیست.

Bite the bullet.

نیش گلوله.

We're going to go to the next one.

قراره بریم سراغ بعدی

Bite the bullet.

نیش گلوله.

So, a bullet is the thing that you put into a gun to shoot things or shoot people.

بنابراین، گلوله چیزی است که برای شلیک به چیزها یا شلیک به افراد در تفنگ می گذارید.

To bite, bite the bullet means basically take the pain, take the responsibility, take the

گاز گرفتن، گاز گرفتن گلوله اساساً یعنی تحمل درد، مسئولیت پذیری، گرفتن

negative of whatever situation.

منفی از هر موقعیتی.

So, in the old days, in the army, before they had all these drugs to help you numb the pain,

بنابراین، در قدیم، در ارتش، قبل از اینکه این همه دارو داشته باشند تا درد را بی‌حس کنند،

when they wanted to, like, fix you, you got an injury in battle, they put a bullet in

وقتی می‌خواستند درستت کنند، در جنگ زخمی شدی، یک گلوله در

your mouth and you bit down on it while they fixed it, so all the pain was concentrated

دهانت گذاشتند و تو در حالی که آنها آن را تعمیر می کردند، آن را گاز بگیرید، بنابراین تمام درد در اینجا متمرکز شد

here.

.

So, that's what it means now.

بنابراین، این چیزی است که در حال حاضر به این معنی است.

Bite the bullet, even if you don't want to do something or even if you think something

گلوله را گاز بگیرید، حتی اگر نمی خواهید کاری را انجام دهید یا حتی اگر فکر می کنید کاری

will be unpleasant, just bite the bullet, do it, get it over with, and then you'll forget

ناخوشایند خواهد بود، فقط گلوله را گاز بگیرید، آن را انجام دهید، آن را تمام کنید و سپس آن را فراموش خواهید کرد

about it.

Right?

.

درست؟

So, going to the dentist.

بنابراین، رفتن به دندانپزشک.

I don't want to go to the dentist, but I have a cavity, so I'll just bite the bullet, get

من نمی خواهم به دندانپزشکی بروم، اما من یک حفره دارم، بنابراین فقط گلوله را گاز می گیرم،

it fixed, and go on from there.

آن را درست می کنم و از آنجا ادامه می دهم.

My boss wants me to work on the weekend.

رئیسم از من می خواهد که آخر هفته کار کنم.

I don't want to do it, but I know that if I will go on the weekend, my boss will be

نمی‌خواهم این کار را بکنم، اما می‌دانم که اگر آخر هفته بروم، رئیسم

happy, and maybe I will get a promotion next year.

خوشحال می‌شود و شاید سال آینده ترفیع بگیرم.

So, I will bite the bullet, I will give up my cottage meeting with my friends, and I

پس گلوله را گاز می گیرم، از ملاقات کلبه ای با دوستانم صرف نظر می کنم و سر

will go to work and get some reward out of it.

کار می روم و از آن پاداش می گیرم.

So, that's bite the bullet, accept something.

پس، این گلوله را گاز بگیر، چیزی را بپذیر.

If you twist someone's arm, right, or if somebody's trying to twist your arm, they're trying to

اگر بازوی کسی را بپیچانید، درست است، یا اگر کسی بخواهد بازوی شما را بپیچاند، سعی می‌کند

convince you or persuade you very aggressively, right?

شما را متقاعد کند یا متقاعدتان کند، درست است؟

They're not physically twisting your arm, like, basically, we mean, like, twist your

آنها از نظر فیزیکی بازوی شما را نمی‌چرخانند، مثلاً منظور ما این است که

arm behind your back and you're paying, okay, okay, okay, I'll do whatever you want.

بازوی خود را پشت سر خود بچرخانید و شما پول می‌دهید، باشه، باشه، باشه، من هر کاری بخوای انجام میدم.

It's just a metaphor, like an idea.

این فقط یک استعاره است، مثل یک ایده.

They're doing something in a way that you can't really say no.

آنها کاری را انجام می دهند که شما واقعاً نمی توانید نه بگویید.

Often people say, okay, here, twist my arm.

اغلب مردم می گویند، خوب، اینجا، بازوی من را بچرخان.

They ask you if you want to do something, you really, really want to do it, and you

آنها از شما می پرسند که آیا می خواهید کاری را انجام دهید، واقعاً واقعاً می خواهید آن را انجام دهید، و شما

go, okay, okay, you're twisting my arm, I'll do it.

بروید، باشه، باشه، بازوی من را می پیچید، انجامش می دهم. داری

You're being a little bit sarcastic.

یه کم کنایه میزنی

It's like they forced you to do it, but really, you wanted to do it.

مثل این است که مجبورت کردند این کار را انجام دهی، اما واقعاً تو می خواستی این کار را انجام دهی.

So, it could be negative and positive.

بنابراین، می تواند منفی و مثبت باشد.

If somebody's twisting your arm, they're not giving you much choice, or somebody's offering

اگر کسی دست شما را می پیچد، انتخاب زیادی به شما نمی دهد، یا کسی به

you to do something you really want, and just for sarcasm or a joke, you say, okay, here,

شما پیشنهاد انجام کاری را می دهد که واقعاً می خواهید، و فقط برای طعنه یا شوخی، می گویید باشه، اینجا،

twist my arm, okay, I'll go.

بازویم را بچرخانم، باشه، من می کنم برو

So you don't...

بنابراین شما نمی خواهید ...

You're not jumping to say yes for it.

شما نمی پریدید که برای آن بله بگویید.

I hope that's a little bit clear, that one.

امیدوارم کمی واضح باشد، آن یکی.

Pay the piper.

پایپر را پرداخت کنید. فکر می‌کنم

I think most cultures know the story about...

بیشتر فرهنگ‌ها داستان را می‌دانند...

There was an old story.

یک داستان قدیمی وجود داشت.

There was a little village that had a lot of rats, and there was a guy who could play

دهکده‌ای کوچک بود که موش‌های زیادی داشت و مردی بود که می‌توانست

the flute, and the rats would follow him.

فلوت بنوازد و موش‌ها دنبالش می‌آمدند.

So, he went to the village people, and he said, if you pay me, I will get rid of all

پس نزد مردم روستا رفت و گفت اگر به من پول بدهید از شر همه

your rats.

موش های شما خلاص می شوم.

And, of course, the village people are very happy because it was becoming a problem, so

و البته مردم دهکده خیلی خوشحال می شوند چون مشکل ساز می شد

he plays his flute, and he walks to another place, and all the rats come after him, and

فلوتش را می نوازد و به جای دیگری راه می افتد و همه موش ها دنبالش می آیند و

he leaves them there.

او آنها را همانجا رها می کند.

He comes back to the village, and says, okay, now pay me, and they say, no, we don't want

او به روستا برمی‌گردد و می‌گوید باشه، حالا پولم را بده، می‌گویند نه، ما نمی‌خواهیم به

to pay you.

شما پول بدهیم.

So, then he plays his flute, and all the children of the village leave the village, and he puts

پس فلوتش را می نوازد و همه بچه های روستا روستا را ترک می کنند و

them away, and he comes back, and he says, if you want your children, pay me what you

آنها را کنار می گذارد و برمی گردد و می گوید اگر بچه هایت را می خواهی بدهی به من بده

owe me, plus a little bit more.

، به اضافه اندکی. کمی بیشتر.

So, when it's time to pay the piper, it means it's time to pay for the things that have

بنابراین، زمانی که زمان پرداخت پول است، به این معنی است که زمان آن فرا رسیده است که برای چیزهایی که به

helped you, for the people who have helped you, or for the good things you had that come

شما کمک کرده‌اند، برای افرادی که به شما کمک کرده‌اند، یا برای چیزهای خوبی که داشته‌اید و

at a cost.

هزینه‌های زیادی دارند، پرداخت کنید.

Now, it doesn't have to be an actual debt, like a financial debt.

در حال حاضر، لازم نیست که این یک بدهی واقعی باشد، مانند یک بدهی مالی.

Anybody who helped you, eventually you will have to help them somehow.

هر کسی که به شما کمک کرد، در نهایت شما باید به نحوی به او کمک کنید.

Or if you've done things a certain way, against tradition or non-standard, eventually there's

یا اگر کارها را به روش خاصی انجام داده اید، برخلاف سنت یا غیر استاندارد، در نهایت باید

a price to pay.

بهایی پرداخت کنید.

Right? So, if you didn't go to school, and you didn't study, and you didn't work, and you just went

درست؟

بنابراین، اگر مدرسه نرفتید، درس نخواندید، کار نکردید، و فقط به

backpacking around the world, eventually you're going to come back to society, and that's

دور دنیا کوله‌پشتی می‌رفتید، در نهایت به جامعه بازمی‌گردید، و آن

when it's time to pay the piper.

وقت است که زمان آن فرا رسیده است. برای پرداخت پایپر

Then you're going to have to get a job, entry-level job, maybe you're in your 30s or 40s, but

سپس مجبور خواهید بود شغلی پیدا کنید، شغل ابتدایی، شاید در دهه 30 یا 40 سالگی خود باشید، اما

you didn't do it the proper way before, now you have to pay the piper.

قبلاً این کار را به درستی انجام نمی‌دادید، اکنون باید پول پایپر را بپردازید.

Now you have to pay your debt or pay for the price of what the choices you've made, essentially.

اکنون باید بدهی خود را بپردازید یا بهای انتخاب هایی را که انجام داده اید، اساساً بپردازید.

It's a long explanation, but I hope it's a little bit clear.

توضیح طولانی است، اما امیدوارم کمی واضح باشد.

If somebody tells you don't give up your day job, it means the thing you're trying to do

اگر کسی به شما بگوید که کار روزانه خود را رها نکنید، به این معنی است که کاری که می‌خواهید انجام دهید خیلی

is not very good, you're not very talented at something.

خوب نیست، شما در چیزی استعداد زیادی ندارید.

So, if you go to a karaoke club, and you get up to the stage and you start singing, and

بنابراین، اگر به یک باشگاه کارائوکه بروید، و روی صحنه بلند شوید و شروع به خواندن کنید، و

somebody tells you don't quit your day job, it means you're not a good singer.

کسی به شما بگوید که کار روزانه خود را رها نکنید، به این معنی است که شما خواننده خوبی نیستید.

Right? It's a little bit rude, but it's a very common expression.

درست؟

کمی بی ادبانه است، اما یک عبارت بسیار رایج است.

People say it as a joke, but it means you're not very talented at something.

مردم آن را به شوخی می گویند، اما به این معنی است که شما در چیزی استعداد زیادی ندارید.

To quit cold turkey means to just suddenly stop.

ترک بوقلمون سرد به معنای توقف ناگهانی است.

This is especially used for, like, alcohol, or cigarettes, or coffee.

این به ویژه برای، مانند، الکل، یا سیگار، یا قهوه استفاده می شود.

Some people, when they want to quit smoking, they say, "Okay, I'll smoke a little bit less,

بعضی ها وقتی می خواهند سیگار را ترک کنند، می گویند: "باشه، کمی کمتر،

less, less until I get to nothing."

کمتر، کمتر سیگار می کشم تا به هیچی نرسم."

Doesn't usually work.

معمولا کار نمی کند

The best way to quit smoking is to quit cold turkey, just stop.

بهترین راه برای ترک سیگار این است که بوقلمون سرد را ترک کنید، فقط آن را ترک کنید.

One day, decide no more, and just stop, and go on with your life without smoking, or drinking,

یک روز دیگر تصمیم نگیرید و بس کنید و بدون سیگار، نوشیدن، قهوه و غیره به زندگی خود ادامه دهید.

or having coffee, etc.

"Elvis has left the building."

"الویس ساختمان را ترک کرده است."

Now, this is a very strange expression.

حالا این تعبیر بسیار عجیبی است.

"Elvis" refers to Elvis Presley, who was a very famous musician, I guess, rock star in

"الویس" به الویس پریسلی اشاره دارد که یک نوازنده بسیار مشهور بود، فکر می‌کنم ستاره راک در

the 50s and 60s, I think, and his concerts were so popular and the fans were so crazy

دهه‌های 50 و 60، و کنسرت‌هایش آنقدر محبوب بودند و طرفداران آنقدر دیوانه بودند

that even after the concert ended, the fans would not leave the building.

که حتی پس از پایان کنسرت، طرفداران از ساختمان خارج نمی شود

They wanted to see him again.

می خواستند دوباره او را ببینند.

So, finally, the concert organizers would have to come onto the stage and say to the

بنابراین، در نهایت، برگزارکنندگان کنسرت باید روی صحنه بیایند و به

crowd, "Elvis has left the building", meaning he's not even here.

جمعیت بگویند: "الویس ساختمان را ترک کرده است"، یعنی او حتی اینجا نیست.

There's no reason for you to stay, leave.

دلیلی برای ماندن تو نیست، برو.

So, when we say, "Elvis has left the building", it means something is finished completely.

بنابراین، وقتی می گوییم "الویس ساختمان را ترک کرده است" به این معنی است که چیزی کاملاً تمام شده است.

There's no more of anything coming, so go on with your life, move on with your life.

دیگر چیزی در راه نیست، پس به زندگی خود ادامه دهید، به زندگی خود ادامه دهید.

"Elvis has left the building."

"الویس ساختمان را ترک کرده است."

So, yeah, everybody calm down.

پس آره همه آروم باش

"Go belly up".

"برو شکم بالا".

Belly up.

شکم بالا.

If some...

اگر برخی...

Again, if we're talking about a company, but it could be individuals as well, if a company

باز هم، اگر ما در مورد یک شرکت صحبت می کنیم، اما ممکن است افراد نیز باشند، اگر یک شرکت

goes belly up, it means it's gone bankrupt.

شکم بالا برود، به این معنی است که ورشکست شده است.

It has failed, it has no more money, it can't continue working anymore, and it's going to

شکست خورده است، دیگر پولی ندارد، دیگر نمی تواند به کارش ادامه دهد و

close and go bankrupt, and probably owe many people money.

تعطیل می شود و ورشکست می شود و احتمالا به خیلی ها بدهکار است.

"Go postal".

"پستی برو".

This is a bit of a slang expression.

این یک تعبیر عامیانه است.

There was a time, especially in the States, where people would go a little bit crazy for

زمانی بود، مخصوصاً در ایالات متحده، که مردم به

whatever reason, and they would take a machine gun and they would go to the post office and

هر دلیلی کمی دیوانه می شدند و یک مسلسل می گرفتند و به اداره پست می رفتند و

kill everybody there.

همه را در آنجا می کشتند.

Now, it happened a lot with postal workers.

در حال حاضر، این اتفاق برای کارکنان پست بسیار افتاده است.

Like a mailman who carries the mail, maybe lost his job, and he went a little bit crazy

مثل یک پستچی که پست را حمل می کند، شاید کارش را از دست داده است و کمی دیوانه شده

and he went to his post office where he worked, and he just shot a lot of people and killed

و به اداره پست خود که در آن کار می کرده است رفته است و فقط به تعداد زیادی شلیک کرده و

them.

آنها را کشته است.

So, this became a very common expression to say somebody's going crazy.

بنابراین، این یک عبارت بسیار رایج برای گفتن اینکه کسی دیوانه می شود، شد.

If somebody's yelling and shouting and just doing crazy things, we say, "Oh, he's going

اگر کسی فریاد می زند و فریاد می زند و فقط کارهای دیوانه وار انجام می دهد، ما می گوییم: "اوه، او به

postal."

Or, if somebody works in an office, if I don't get a new job, I'm going to go postal.

پست می رود."

یا اگر کسی در اداره کار می کند، اگر شغل جدیدی پیدا نکردم، می روم پست.

It means I'm going to go crazy.

یعنی دارم دیوونه میشم

It doesn't mean shoot people, it just means go crazy.

این به معنای شلیک به مردم نیست، بلکه به معنای دیوانه شدن است.

Maybe do something a little crazy, too.

شاید هم یک کار کمی دیوانه وار انجام دهید.

"Bury the hatchet".

"دفن دریچه".

A hatchet is a type of knife, basically.

اساساً هچ یک نوع چاقو است.

If you bury the hatchet, it means you and a person you have been fighting with made

اگر هچ را دفن کنید، به این معنی است که شما و فردی که با او دعوا کرده اید

up, decided to become friends again, or at least not hate each other anymore.

، تصمیم گرفتید دوباره دوست شوید، یا حداقل دیگر از هم متنفر نباشید.

So, you put your knives in the ground, there's no more knives, there's no more fighting.

بنابراین، شما چاقوهای خود را در زمین بگذارید، دیگر نه چاقویی وجود دارد، نه دعوا.

You might not necessarily be friends, but you're not enemies anymore.

ممکن است لزوماً دوست نباشید، اما دیگر دشمن هم نیستید.

You forgot all the issues of the past, and you move on with your lives, and everything

همه مسائل گذشته را فراموش کردی و به زندگیت ادامه می دهی و همه چیز

is forgotten.

فراموش می شود. باشه

Okay?

؟

So, there you go.

بنابراین، شما بروید.

A few expressions that if somebody doesn't explain to you, very, very difficult to guess.

چند عبارت که اگر کسی برای شما توضیح ندهد، حدس زدن آنها بسیار بسیار دشوار است.

So, I hope they were clear a little bit, especially "pay the piper", that was a bit of a long

بنابراین، امیدوارم که آنها کمی روشن باشند، به خصوص "پرداخت پایپر"، که کمی طولانی بود

one.

Sorry about that.

.

از این بابت متاسفم.

But, it's okay.

اما، اشکالی ندارد.

It's good for you.

برای شما خوب است.

Anyway.

So, if you have any questions about any of these expressions, you can go to www.engvid.com

به هر حال.

بنابراین، اگر در مورد هر یک از این عبارات سوالی دارید، می توانید به www.engvid.com مراجعه کنید

and ask me in the comments section.

و در قسمت نظرات از من بپرسید.

There's also a quiz where you can try to test your knowledge of these expressions.

همچنین یک مسابقه وجود دارد که در آن می توانید دانش خود را در مورد این عبارات آزمایش کنید.

And that's it.

و بس.

I hope you liked the video.

امیدوارم از ویدیو خوشتون اومده باشه

If you did, give me a like.

اگه کردی بهم لایک کن

Don't forget to subscribe to my channel, and ring the bell there if you want to get notifications

فراموش نکنید که در کانال من مشترک شوید و اگر می خواهید از ویدیوهای آینده اطلاعیه دریافت کنید، زنگ را در آنجا به صدا درآورید

of future videos.

.

And come back soon, and hopefully we can do this again soon.

و به زودی برگردیم، و امیدواریم بتوانیم به زودی دوباره این کار را انجام دهیم.

See you then.

بعدا می بینمت.

Bye-bye.

خداحافظ.