23 Phrasal Verbs with COME: come across, come around, come up with...

Hi.

سلام.

Welcome to www.engvid.com.

به www.engvid.com خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

In today's lesson we're going to look at another phrasal verb using the verb "come".

در درس امروز می خواهیم به یک فعل عبارتی دیگر با استفاده از فعل "come" نگاه کنیم.

Now, again, what are phrasals?

حالا، دوباره، عبارات چیست؟

Phrasals are a verb and a preposition that together can have many different meanings

عبارات یک فعل و یک حرف اضافه هستند که با هم می توانند معانی مختلفی

apart from the words themselves.

جدا از خود کلمات داشته باشند.

Now, I know that there are many phrasal verbs with the verb "come", but I've only chosen

اکنون، می دانم که افعال عبارتی زیادی با فعل "come" وجود دارد، اما من فقط

these to...

اینها را انتخاب کرده ام تا...

These are the most common ones we're going to look at today.

اینها رایج ترین افعالی هستند که امروز به آنها می پردازیم.

If there are other ones that are not on the list, by all means, please put them in the

اگر موارد دیگری هستند که در لیست نیستند، لطفاً آنها را

forum on www.engvid.com in the forum section if you want to talk about other ones, if you

در انجمن www.engvid.com در بخش انجمن قرار دهید، اگر می خواهید در مورد موارد دیگر صحبت کنید، اگر می

want to ask about other ones, but today we're going to concentrate on these ones here: "come

خواهید در مورد موارد دیگر بپرسید، اما امروز ما در اینجا روی این موارد تمرکز خواهیم کرد: "

up with" and "come up against"...

بیا با" و "در مقابل"... در

Actually I should probably just put this here so there's no confusion.

واقع من احتمالاً باید فقط این را اینجا بگذارم تا سردرگمی نباشد.

"Come up with", "come up against", "come across", "come around", "come out", sometimes "come

"بیا با"، "مقابله بیا"، "بیا"، "بیا دور"، "بیا بیرون"، گاهی "

out with", "come apart", "come on", "come into", "come over", and "come in".

بیا با"، "از هم بیا"، "بیا"، "بیا داخل" بیا، و "بیا داخل".

So, let's get started.

بنابراین، بیایید شروع کنیم.

So: "come up with".

بنابراین: "بیا با".

When you come up with something, means that you either produce it or that you think about it. Okay?

وقتی چیزی به ذهنتان می رسد، یعنی یا آن را تولید می کنید یا به آن فکر می کنید. باشه؟

So if you come up with a plan, for example, it means, like we had a problem in the office

بنابراین، اگر مثلاً طرحی را ارائه کردید، به این معناست که ما

or in the business and we needed to fix it, and I asked all my staff to come up with a

در اداره یا کسب‌وکار مشکلی داشتیم و باید آن را برطرف می‌کردیم، و من از همه کارکنانم خواستم که

plan or come up with an idea, or come up with a solution to try to fix this.

برنامه‌ای ارائه کنند یا ارائه کنند. یک ایده، یا راه حلی برای تلاش برای رفع آن ارائه دهید.

So, somebody came up with it, means that they thought about it.

بنابراین، کسی به آن رسیده است، یعنی در مورد آن فکر کرده است.

They used their imagination, they thought, thought, thought, and they came up with a plan.

آنها از تخیل خود استفاده کردند، فکر کردند، فکر کردند، فکر کردند و به یک برنامه رسیدند.

But you can also use it with other things, not just ideas.

اما می توانید از آن با چیزهای دیگر نیز استفاده کنید ، نه فقط ایده ها.

So, I have a project but I don't have enough money for this project, so I ask my friend

بنابراین، من یک پروژه دارم اما پول کافی برای این پروژه ندارم، بنابراین از دوستم می خواهم که

to help me out, maybe talk to some of his wealthy friends, and maybe sell them on the idea.

به من کمک کند، شاید با برخی از دوستان ثروتمندش صحبت کند و شاید آنها را بر اساس ایده بفروشد.

And to my surprise, he came up with the money, means he produced it or he found it.

و در کمال تعجب، او به این پول رسید، یعنی آن را تولید کرد یا آن را پیدا کرد.

He was able to get this money.

او توانست این پول را به دست آورد.

So: "come up with", thought or actual thing, usually money we use it with.

بنابراین: «به ذهنتان بیاید»، فکر یا چیز واقعی، معمولاً پولی که از آن استفاده می کنیم.

"Come up with the money", and we would say "the money" more than "a money", obviously.

"با پول بیا"، و واضح است که "پول" را بیشتر از "یک پول" می گوییم.

Okay?

باشه؟

"Come up against".

"در مقابل بیا".

So: "come up against" means you suddenly face an obstacle or you...

بنابراین: "مقابله بیایید" یعنی ناگهان با مانعی روبرو می شوید یا شما...

Or a struggle, something...

یا مبارزه ای، چیزی...

Some sort of problem, but usually it's an obstacle.

نوعی مشکل، اما معمولاً یک مانع است.

Now, this could be physical.

حالا، این می تواند فیزیکی باشد.

I'm walking along a hiking trail and suddenly there...

من در امتداد یک مسیر پیاده روی قدم می زنم و ناگهان به آنجا می رسم ...

Or it's not suddenly, but before a tree fell over and blocked the way.

یا ناگهان نیست، اما قبل از اینکه درختی از روی زمین بیفتد و راه را ببندد.

So I came up against this tree, and now I have to figure out how to get around or over

بنابراین من با این درخت برخورد کردم، و اکنون باید بفهمم که چگونه می توانم آن را دور بزنم یا از

it, etc.

آن عبور کنم، و غیره.

More commonly we talk about this in terms of abstract ideas.

معمولاً ما در مورد این موضوع در قالب ایده های انتزاعی صحبت می کنیم.

So, I am trying to run for President of my country and I thought: "Okay, easy.

بنابراین، من سعی می کنم برای ریاست جمهوری کشورم نامزد شوم و فکر کردم: "باشه، راحت.

Everybody loves me.

همه من را دوست دارند.

I don't really have much competition."

من واقعاً رقابت زیادی ندارم."

But suddenly the opposition party put in a candidate and I've...

اما ناگهان حزب اپوزیسیون کاندیدایی را معرفی کرد و من باید...

I have to come up against him.

در مقابل او قرار بگیرم.

Basically I have to come up against a worthy opponent and now I have to fight, and I have

اساساً باید به مصاف حریف شایسته ای بروم و اکنون باید بجنگم و

to struggle to continue on where I'm going.

برای ادامه مسیری که می روم باید بجنگم.

So that's come up against something not good.

بنابراین با چیزی که خوب نیست روبرو می شود.

"Come across", again, there's the literal one, means come across something, so basically

"Come seranserî"، دوباره، یک تحت اللفظی وجود دارد، به معنای برخورد با چیزی است، بنابراین اساسا

move.

حرکت کنید.

But again, I'm...

اما باز هم، من...

Somebody is coming across to my side.

کسی به سمت من می آید.

But more commonly: "to come across" and we usually use it with "as".

اما به طور معمول: "به آمدن" و ما معمولا آن را با "به عنوان" استفاده می کنیم.

If someone comes across as something else, it means he or she appears to be something

اگر کسی به عنوان چیز دیگری برخورد کند، به این معنی است که او چیزی است

that maybe he or she is not.

که شاید او نیست.

Okay?

باشه؟

So I met this person the other day, met him for the first time and he really came across

بنابراین من روز قبل با این شخص آشنا شدم، برای اولین بار با او ملاقات کردم و او واقعاً به

as a friendly guy, but then later I found out that he's really not a very nice guy at

عنوان یک پسر دوستانه شناخته شد، اما بعداً متوجه شدم که او واقعاً اصلاً پسر خوبی

all.

نیست.

He's a...

او یک ...

I can't use the word here on the video, but there's another word for him that he actually is.

من نمی توانم از این کلمه در اینجا در ویدیو استفاده کنم، اما یک کلمه دیگر برای او وجود دارد که او در واقع همینطور است.

So he came across as friendly, but in reality, not very friendly.

بنابراین او به نظر او دوستانه بود، اما در واقعیت، نه چندان دوستانه.

Okay?

باشه؟

"Come around" also has a few meanings.

«بیا اطراف» هم چند معنی دارد.

One, basically if I want to...

یکی، اساساً اگر من بخواهم...

Somebody is trying to change my opinion, or I want to change somebody else's opinion,

کسی می خواهد نظر من را تغییر دهد یا من می خواهم نظر دیگری را تغییر دهم،

okay?

باشه؟

So I persuade this person to think that my position is better, and I convince, and I

بنابراین من این شخص را متقاعد می کنم که فکر کند موقعیت من بهتر است و متقاعد می کنم و

talk and I talk and I talk, and finally this person thinks: "Yeah, you know what?

صحبت می کنم و صحبت می کنم و صحبت می کنم و در نهایت این شخص فکر می کند: "آره، می دانید چیست

Maybe you're right."

؟ شاید حق با شما باشد."

So he came around, he came to my side of the argument.

پس آمد دور، به طرف بحث من آمد.

"Come around"-sorry-can also mean if you're passed out and somebody's trying to revive

"بیا اطراف" - متاسفم - همچنین می تواند به این معنی باشد که اگر شما از هوش رفته اید و کسی می خواهد

you, they give you some smelling salt or they throw water on your face, and you come around.

شما را احیا کند، به شما مقداری نمک بدبو می دهد یا روی صورت شما آب می ریزد و شما می آیید.

"Oh.

"اوه

Oh, where am I?

، اوه، من کجا هستم؟

Oh, okay, I know where I am."

اوه، باشه، من می دانم کجا هستم."

I came around, I regained consciousness, I regained my bearings.

به اطراف آمدم، به هوش آمدم، به هوش آمدم.

Okay, that's "come around".

خوب، این "بیا اطراف" است.

Now, a little bit more casual use, if I say...

حالا یه کم استفاده معمولی تر، اگه بگم...

I see a friend of mine, I haven't seen him for a long time and I say: "Yeah, I live just

یکی از دوستامو میبینم خیلی وقته ندیدمش و میگم: آره من همین پایین خیابون زندگی میکنم یه وقت

over down the street.

Come around sometime".

بیا ".

"Come around" means visit in a very casual way.

«بیا در اطراف» به معنای دیدار به شیوه ای بسیار معمولی است.

"Just come around.

"فقط بیا.

Whenever you're ready, come to my place."

هر وقت آماده شدی، بیا جای من."

"Come out".

"بیا بیرون".

Now, a few meanings here.

حال، چند معنی در اینجا.

"Come out" basically means just step outside of something, so come out of the house.

"بیرون" اساساً به معنای بیرون رفتن از چیزی است، پس از خانه بیرون بیایید.

"Come out.

"بیا بیرون.

Come out, let's go play tennis", whatever.

بیا بیرون، بیا برویم تنیس بازی کنیم "، هر چه باشد.

"Come out", the more common use...

«بیا بیرون»، کاربرد بیشتر...

And you might have heard: "Come out of the closet".

و شاید شنیده باشید: «از کمد بیرون بیا».

So, this is basically a gay person, or a lesbian person, or a LGBQT, I'm not sure how many

بنابراین، این اساساً یک همجنس‌گرا، یا یک همجنس‌گرا یا یک LGBQT است، من مطمئن نیستم که

letters there are now, but if somebody comes out, means they reveal their secret.

الان چند نامه وجود دارد، اما اگر کسی بیرون بیاید، به این معنی است که راز خود را فاش می‌کند.

They don't hide anymore.

آنها دیگر پنهان نمی شوند.

So, before we say they were hiding in the closet, and then they came out of the closet,

بنابراین، قبل از اینکه بگوییم آنها در کمد پنهان شده بودند ، و سپس از کمد بیرون آمدند،

means they made it public that they are gay, or lesbian, or whatever.

به این معنی است که آنها علنی کردند که آنها همجنسگرا هستند، یا لزبین هستند، یا هر چیز دیگری.

"Come out with", if I say...

"با بیا بیرون"، اگر بگویم...

Somebody's trying to tell me something and I'm very impatient, I say: "Just come out

یکی می خواهد چیزی به من بگوید و من خیلی بی تاب هستم، می گویم: "فقط

with it already."

همین الان با آن بیا بیرون."

Just say it.

فقط این را بگو.

Come out with, say what's on your mind, don't...

بیا بیرون، بگو هر چه در سرت هست، نکن...

Don't wait.

منتظر نباش.

Okay?

باشه؟

Now, if I also say...

حالا اگه من هم بگم...

I invite my friend to come out, so I say: "Yeah, I'm going out with my friends to a

دوستم رو دعوت میکنم بیاد بیرون میگم : آره هفته دیگه با دوستام میرم بیرون

movie next week.

فیلم

Why don't you come out?"

چرا نمیای بیرون؟

Basically: Come with us.

اصولا: با ما بیا.

Okay?

باشه؟

That's basically what it means, it means go out and have a good time.

اساساً معنی آن همین است، یعنی بیرون بروید و اوقات خوشی داشته باشید.

"Come apart", so "apart" means separated, so "come apart" basically means something

«از هم جدا شو»، پس «جدا» به معنای جدا شده است، پس «از هم جدا شوند» در اصل به معنای

falls apart or is destroyed.

از هم پاشیدن یا از بین رفتن چیزی است.

So, for example, my shirt, if somebody pulls on it, it will come apart, it will fall apart.

مثلاً پیراهن من، اگر یکی آن را بکشد، از هم می پاشد، می ریزد.

But we can also talk about a person's emotions.

اما می توانیم در مورد احساسات یک فرد نیز صحبت کنیم.

So if a person has just...

بنابراین اگر فردی فقط...

Has come apart, it means he or she lost control.

از هم جدا شده است، به این معنی است که کنترل خود را از دست داده است.

They just lost their emotional control, they...

آنها فقط کنترل عاطفی خود را از دست داده اند ، آنها...

Something happened, or maybe they're having a nervous breakdown, but we say they've come

یک اتفاقی افتاده است، یا شاید آنها دچار حمله عصبی شده اند، اما ما می گوییم از

apart, they've lost control, like their inside...

هم جدا شده اند، کنترل خود را از دست داده اند، مانند درونشان...

Their emotional insides are destroyed.

درون عاطفی آنها نابود شده است. .

Okay.

باشه.

Let's move on.

بیایید ادامه دهیم.

"Come on", again, a few meanings.

«بیا»، باز هم چند معنا.

"Come on!" means hurry up.

"بیا دیگه!" یعنی عجله کن

"Come on already, let's go.

"بیا دیگه، بیا بریم.

Come on, come on."

بیا، بیا."

So this is a very common use of the word "come on", to hurry somebody up.

بنابراین این یک استفاده بسیار رایج از کلمه "بیا" برای عجله کردن کسی است.

But another meaning is somebody, like, let's say tells me a story, and he says: -"You know,

اما معنی دیگر کسی است، مثلاً مثلاً برای من داستانی تعریف می‌کند و می‌گوید: - "می‌دانی،

I won the lottery.

من در لاتاری

I won 100 million dollars."

برنده شدم. 100 میلیون دلار بردم."

-"Come on!" means like: "Really?", or "I don't believe you", or "You're joking".

-"بیا دیگه!" یعنی: "واقعا؟"، یا " باور نمی کنم"، یا "شوخی می کنی".

That's another meaning of the word "come on".

این معنای دیگر کلمه "بیا" است.

Another meaning is more of a sexual nature.

معنای دیگر بیشتر ماهیت جنسی است.

If I go to a bar and I come on to a girl, means I'm trying to get with her.

اگر به یک بار بروم و با دختری بیایم، به این معنی است که سعی می کنم با او کنار بیایم.

Okay?

باشه؟

I'm maybe saying some things to her, maybe trying to touch her a little bit.

من شاید چیزهایی به او می گویم، شاید سعی می کنم کمی او را لمس کنم.

Usually it's not a good thing.

معمولا چیز خوبی نیست.

It's not a positive meaning of the word "come on", and sometimes we just say it as a noun,

معنای مثبت کلمه « بیا» نیست و گاهی آن را فقط به صورت اسم می گوییم،

it's: "a come-on".

این است: «بیا».

"Come-on" is one word, basically meaning somebody trying to get something from somebody else,

"بیا" یک کلمه است، اساساً به این معنی است که کسی سعی می کند چیزی را از شخص دیگری،

man or woman, could go both way.

مرد یا زن، بگیرد، می تواند هر دو طرف را طی کند.

"Come into", when you come into something, and again, like the most common is money:

«بیا داخل»، وقتی به چیزی وارد می‌شوی، و دوباره، مثل رایج‌ترین آن پول است:

"Come into some money", what does that mean?

«به مقداری پول بیا»، یعنی چه؟

Basically means you inherit or somehow you found or managed to get.

اساساً به این معنی است که شما ارث می برید یا به نحوی پیدا کرده اید یا موفق به دریافت آن شده اید.

So, my friend's grandfather passed away last week and it was very sad, but suddenly he's

بنابراین، پدربزرگ دوست من هفته گذشته درگذشت و بسیار ناراحت کننده بود، اما ناگهان

come into some money, means he inherited.

او به مقداری پول درآمد، یعنی او ارث برده است.

Now he has a little bit of money that he didn't have before.

حالا او اندکی پول دارد که قبلاً نداشت.

You can also say: "Something comes into fashion".

شما همچنین می توانید بگویید: "چیزی به مد می آید".

If something comes into fashion, it becomes fashionable.

اگر چیزی به مد بیاید، مد می شود.

So, fashion is more of an idea or a circle that everybody tries to live in, and something

بنابراین، مد بیشتر یک ایده یا دایره‌ای است که همه سعی می‌کنند در آن زندگی کنند، و

comes into fashion, means everybody's starting to use it, everybody's starting to think it's

چیزی وارد مد می‌شود، یعنی همه شروع به استفاده از آن می‌کنند، همه شروع به فکر می‌کنند که

popular and like it, etc.

محبوب است و دوستش دارند، و غیره.

We can also say: "Come into use", it's basically the same idea.

همچنین می‌توان گفت: "بیا در حال استفاده» ، اساساً همان ایده است.

So, 20 years ago the internet was just starting to come into use, but now it's everywhere.

بنابراین، 20 سال پیش اینترنت به تازگی شروع به استفاده کرد، اما اکنون در همه جا وجود دارد.

So: "come into use", starting to become more and more popular as something to use.

بنابراین: "استفاده از آن" شروع به محبوب شدن بیشتر و بیشتر به عنوان چیزی برای استفاده.

Okay, so now we have: "come over".

خوب، پس اکنون داریم: "بیا جلو".

Now, for some reason I get asked about this one all the time.

در حال حاضر، به دلایلی همیشه از من در مورد این سوال پرسیده می شود.

People don't know what "come over" means.

مردم نمی دانند «بیا» یعنی چه.

It's very simple.

خیلی ساده است.

It means: Come over here.

یعنی: بیا اینجا.

So if I say to somebody: "Why don't you come over sometime?" it means: Come visit.

بنابراین اگر من به کسی بگویم: "چرا گاهی نمی آیی؟" یعنی: بیا بازدید.

I'm inviting you to come visit me wherever I am, usually my house.

من از شما دعوت می کنم که هر جا که هستم، معمولاً خانه من، به دیدن من بیایید.

So...

بنابراین...

But you can also call somebody on the phone, say: "Hey.

اما شما همچنین می توانید تلفنی با کسی تماس بگیرید ، بگویید: "هی.

What are you doing?

چه کار می کنی؟

Nothing?

هیچی؟

Oh, can I come over?"

اوه، می توانم بیام؟"

Technically it should be: "Can I go over?"

از نظر فنی باید اینطور باشد: "آیا می توانم بروم؟"

but everybody just says "come over".

اما همه فقط می گویند "بیا".

It means: Can I visit?

یعنی: آیا می توانم بازدید کنم؟

Very simple, that's really the only meaning to "come over".

خیلی ساده، این واقعاً تنها معنای "بیرون آمدن" است.

Now, "come in" has a few meanings.

حالا «بیا داخل » چند معنا دارد.

The literal meaning means come in, means come in from outside.

معنای لغوی به معنای در آمدن است ، یعنی از خارج در آمدن.

So it's cold outside, I say: "Come in.

پس بیرون سرد است، می گویم: "بیا داخل

Warm up a little bit."

، کمی گرم شو."

So: "Come inside".

بنابراین: "بیا داخل".

Now, if you go to a store and you say: -"Oh, I heard there's a new book by this author.

حالا اگر به فروشگاهی بروید و بگویید: -اوه، شنیدم کتاب جدیدی از این نویسنده

I want to buy it."

هست، می‌خواهم آن را بخرم.

-"Oh, it hasn't come in yet."

-اوه هنوز نیومده.

Basically means it hasn't arrived, so like fashions, or like new technology, if you go

اساساً به این معنی است که وارد نشده است، بنابراین مانند مدها، یا مانند فناوری جدید، اگر

to a store to buy a new phone or whatever, your model hasn't come in yet, it hasn't arrived

برای خرید یک گوشی جدید یا هر چیز دیگری به فروشگاه بروید، مدل شما هنوز نیامده است، در انبار نیامده است

in stock.

.

Now, we also use it, for example, in sports.

الان مثلا در ورزش هم ازش استفاده می کنیم.

In a race everybody's racing and I finish the race, but I didn't win, I came in third place.

در یک مسابقه همه مسابقه می دهند و من مسابقه را تمام می کنم ، اما برنده نشدم، به مقام سوم رسیدم.

So, basically in what position you finished the thing.

بنابراین، اساساً در چه موقعیتی کار را تمام کردید.

Your sports team didn't finish at the top of the league, but they came in second which

تیم ورزشی شما در صدر لیگ به پایان نرسید، اما دوم شد

is not bad at all.

که اصلا بد نیست.

Another meaning for "come in", we also sometimes say: "Come in handy".

معنی دیگر «در آمدن» نیز گاهی می گوییم: «به دست بیا».

If something comes in handy it means it's very useful.

اگر چیزی به کارتان آمد به این معنی است که بسیار مفید است.

"Oh, this is a good pen.

"اوه، این قلم خوبی است.

This will come in handy when I'm trying to write my notes."

وقتی می خواهم یادداشت هایم را بنویسم، این به کار می آید."

Right?

درست؟

So it comes in handy, very useful.

بنابراین مفید است، بسیار مفید است.

Now, another meaning that's sometimes a little bit confusing, if you say to somebody: "Here's

حالا یک معنی دیگر که گاهی کمی گیج کننده است، اگر به کسی بگویید: "این

a situation.

یک وضعیت است.

We need to...

We need to fix this, and that's where you come in."

It means: "This is where you play your role."

یعنی: "این جایی است که نقش خود را بازی می کنی."

So I'm just going to write this for you.

بنابراین من فقط قصد دارم این را برای شما بنویسم.

This is where you come in, this is where you start doing what you do.

اینجا جایی است که وارد می شوید، این جایی است که شروع به انجام کاری می کنید که انجام می دهید.

Right?

درست؟

But you can talk about anything, like, it doesn't have to be a person.

اما شما می توانید در مورد هر چیزی صحبت کنید، مثلاً لازم نیست یک شخص باشد.

So we're talking about the government and we have an election-excuse me-and we have

بنابراین ما در مورد دولت صحبت می کنیم و ما یک انتخابات داریم - ببخشید - و ما

all these candidates, and there's always going to be a problem of who gets the most coverage,

همه این نامزدها را داریم، و همیشه این مشکل وجود دارد که چه کسی بیشترین پوشش را دریافت می کند، اینجاست

that's where the media comes in.

که رسانه ها وارد می شوند.

Okay?

باشه؟

So that's where the media enters this discussion, enters this equation.

پس آنجاست که رسانه ها وارد این بحث می شوند، وارد این معادله می شوند.

The media will play a role in deciding who gets more coverage on TV.

رسانه ها در تصمیم گیری برای اینکه چه کسی پوشش بیشتری در تلویزیون داشته باشد، نقش خواهد داشت.

Okay?

باشه؟

So that's basically "in", and we've come...

بنابراین این اساساً "در" است و ما آمده ایم...

I've looked at all of these, and let's go a little bit of a review.

من به همه اینها نگاه کردم و اجازه دهید کمی مرور کنیم.

And I just remembered, I just came across another meaning to "come across", okay?

و تازه یادم آمد، تازه به معنای دیگری برخورد کردم، باشه؟

"Come across" also means to find by accident or to discover something.

«عرض» نیز به معنای تصادفی یافتن یا کشف چیزی است.

Sorry, I forgot to mention that one before, but I just came across it right now as I was

با عرض پوزش، فراموش کردم قبلاً آن را ذکر کنم، اما همین الان که داشتم به آن برخورد کردم

looking.

.

If you're walking along the street and you come across a wallet, you pick it up: "Oh",

اگر در خیابان راه می‌روید و با کیف پولی برخورد می‌کنید، آن را برمی‌دارید: «اوه»،

you find out who it belongs to, and you return it to them.

متوجه می‌شوید که متعلق به کیست و آن را به آن‌ها پس می‌دهید.

Or if you're reading a newspaper and you come across some very important information, so

یا اگر در حال خواندن روزنامه هستید و به اطلاعات بسیار مهمی برخورد کردید، بنابراین

you discover this information and you use it for whatever you need to use it for.

این اطلاعات را کشف می کنید و برای هر کاری که نیاز دارید از آن استفاده می کنید.

But now we're actually really good, I've come across all the meanings that we need to use.

اما اکنون ما واقعاً خوب هستیم، من با تمام معانی که باید استفاده کنیم برخورد کردم.

So, if you like this video, please subscribe to my YouTube channel.

پس اگر از این ویدیو خوشتان آمد لطفا کانال یوتیوب من را سابسکرایب کنید.

If you have any questions about it, please go to www.engvid.com, there's a forum there,

اگر سؤالی در مورد آن دارید، لطفاً به www.engvid.com بروید، یک انجمن در آنجا وجود دارد،

you can ask all the questions you have.

می توانید تمام سؤالات خود را بپرسید .

There's also a quiz you can take to test your knowledge of these phrasals.

همچنین آزمونی وجود دارد که می توانید برای آزمایش دانش خود در مورد این عبارات شرکت کنید.

And come back again, see you... See us again soon. Bye-bye.

و دوباره برگرد، ببینمت... به زودی دوباره ما را ببین. خداحافظ.