10 English Idioms with Food

Hi.

سلام.

Welcome to www.engvid.com.

به www.engvid.com خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

In today's video, we're going to look at idioms from the world of food.

در ویدیوی امروز قصد داریم اصطلاحات دنیای غذا را بررسی کنیم.

So, all of these idioms have some sort of food in them.

بنابراین، همه این اصطلاحات نوعی غذا در خود دارند.

And just to review: What is an idiom?

و فقط برای بررسی: اصطلاح چیست؟

An idiom is an expression or a collection of words, the words of which don't necessarily

اصطلاح عبارت یا مجموعه‌ای از کلمات است که معنای واژه‌های آن لزوماً

mean the same as the expression as a whole.

با کل عبارت یکسان نیست.

Okay?

باشه؟

So, for example, we're going to talk about beans, but this idiom has nothing to do with

بنابراین، برای مثال، ما در مورد لوبیا صحبت خواهیم کرد ، اما این اصطلاح ربطی به

beans.

لوبیا ندارد.

So I'm going to give you 10 idioms.

بنابراین من به شما 10 اصطلاح می گویم.

Here are five, and we're going to look at another five in a few minutes.

در اینجا پنج مورد است و ما تا چند دقیقه دیگر به بررسی پنج مورد دیگر خواهیم پرداخت.

Okay?

باشه؟

Let's start with: "Spill the beans".

بیایید با: "ریختن لوبیا" شروع کنیم.

"To spill" means to drop, like, for example if you have a bag of beans and you tilt it,

«ریختن» یعنی انداختن، مثلاً اگر کیسه ای از حبوبات داشته باشید و آن را کج کنید،

some of them will spill out.

مقداری از آن بیرون می ریزد.

Okay?

باشه؟

Or you have a glass, and you spill some water.

یا یک لیوان دارید و مقداری آب می ریزید.

So, what does: "Spill the beans" means?

بنابراین، "ریختن حبوبات" یعنی چه؟

Mean?

منظور داشتن؟

It means to tell a secret.

یعنی راز گفتن.

Okay?

باشه؟

To reveal a secret.

برای فاش کردن یک راز

So, some of you might know the idiom: "To let the cat out of the bag" - same idea.

بنابراین، برخی از شما ممکن است این اصطلاح را بدانید: " به گربه اجازه دهید از کیف بیرون بیاید" - همان ایده.

"To spill the beans" - to let out a secret.

"ریختن حبوبات" - افشای یک راز.

It could also mean to just basically reveal some details.

همچنین می تواند به معنای فاش کردن برخی جزئیات باشد.

So, I went out on a date last night, and then I come to work and all my co-workers-all my

بنابراین، من دیشب برای قرار ملاقات بیرون رفتم، و سپس سر کار آمدم و همه همکارانم - همه

guy friends-they want to know what happened, so they say: "Come on.

دوستان پسرم - می خواهند بدانند چه اتفاقی افتاده است، بنابراین می گویند: "بیا

Spill the beans.

، حبوبات را بریز.

How was last night?

چطور بود. دیشب؟

What did you do?

چیکار کردی؟

What...?" etc., all these things.

چی...؟" و غیره، همه این چیزها.

So, they want details.

بنابراین، آنها جزئیات می خواهند.

They want the secret and they want me to tell them.

آنها راز را می خواهند و می خواهند من به آنها بگویم.

So, let out the secrets or the details.

بنابراین، اسرار یا جزئیات را فاش کنید.

Now, if you're talking about "bread and butter".

حالا اگر از «نان و کره» صحبت می کنید.

Now, everybody knows bread, you spread some butter on it - very delicious; you eat that.

حالا، همه نان را می شناسند، شما مقداری کره روی آن بمالید - خیلی خوشمزه است. شما آن را می خورید

But as an idiom, what does it mean when we say: "Something is my bread and butter"?

اما به عنوان یک اصطلاح، وقتی می گوییم: "چیزی نان و کره من است" به چه معناست؟

So, if I say: "Well, that's my bread and butter" means that's my major source.

بنابراین، اگر بگویم: "خب، نان و کره من همین است" به این معنی است که منبع اصلی من همین است.

Right?

درست؟

So, if I'm a car dealer and I'm in a particular neighbourhood, the people who live in that

بنابراین، اگر من فروشنده ماشین هستم و در یک محله خاص هستم ، مردمی که در آن محله زندگی می

neighbourhood are my bread and butter; they're the ones who come and give me the most business.

کنند نان من هستند. آنها کسانی هستند که می آیند و بیشترین تجارت را به من می دهند.

So, it could be the major source of income or the major source of support.

بنابراین، می تواند منبع اصلی درآمد یا منبع اصلی حمایت باشد.

So, some politicians, they target specifically white working-class people, or they target

بنابراین، برخی از سیاستمداران، آنها به طور خاص افراد سفیدپوست طبقه کارگر را هدف قرار می دهند، یا مهاجران را هدف قرار می دهند

immigrants, or they target any particular demographic group because that group is their

، یا هر گروه جمعیتی خاصی را هدف قرار می دهند، زیرا آن گروه

bread and butter; it is their major source of their support, and in some cases, their

نان و نان آنهاست. این منبع اصلی حمایت و در برخی موارد درآمد آنهاست

income.

.

Okay?

باشه؟

"The big cheese".

"پنیر بزرگ".

So, not: "What is the big cheese?" but: "Who is the big cheese?"

بنابراین، نه: "پنیر بزرگ چیست؟" اما: " پنیر بزرگ کیست؟"

The big cheese is the boss.

پنیر بزرگ رئیس است.

Okay?

باشه؟

So, there's a new decision, a new policy that's going to come into effect in the company,

بنابراین، یک تصمیم جدید، یک سیاست جدید وجود دارد که قرار است در شرکت اجرایی شود،

and I'm looking, and I'm going: "Whose idea was this?

و من به دنبال آن هستم و می‌گویم: "این ایده کی بود؟

Was this?"

آیا این بود؟"

And my co-worker says: "Oh, that's the big cheese.

و همکارم می گوید: "اوه، این همان پنیر بزرگ است .

He wanted it, so it's got to be done."

او آن را می خواست، پس باید انجام شود."

I say: "Well, that's stupid."

من می گویم: "خب، این احمقانه است."

Well, still.

خب هنوز

The big cheese wanted it - that's how it's going to be.

پنیر بزرگ آن را می خواست - اینطوری می شود.

So, the boss knows.

بنابراین، رئیس می داند.

Sometimes you might hear: "the head cheese", same idea.

گاهی اوقات ممکن است بشنوید: "پنیر سر"، همان ایده.

"The head cheese" means the boss or whoever's in charge at the place.

«پنیر سر» به معنای رئیس یا هرکسی است که در آن مکان مسئول است.

Now: "The apple doesn't fall far from the tree."

حالا: «سیب دور از درخت نمی افتد ».

So, imagine a tree and it has apples, when the apple drops, it drops very close to the

بنابراین، درختی را تصور کنید که سیب دارد، وقتی سیب می افتد، خیلی نزدیک به درخت می افتد

tree; not very far away from it.

. خیلی دور از آن نیست

Right?

درست؟

Essentially, what this means is when we talk about a son and a father...

اساساً وقتی در مورد پسر و پدر صحبت می کنیم

A son and his father.

... پسر و پدرش به این معناست.

So, if the apple doesn't fall far from the tree, we mean the son is very similar to his

بنابراین، اگر سیب دور از درخت نیفتد، منظور ما پسر بسیار شبیه به

father.

پدرش است.

It could be in looks, but usually it's more about behaviour.

این می تواند از نظر ظاهری باشد، اما معمولا بیشتر در مورد رفتار است.

And for some reason, we use it more about son and father than daughter and mother.

و بنا به دلایلی بیشتر در مورد پسر و پدر استفاده می کنیم تا دختر و مادر.

So, when we...

بنابراین، وقتی ما...

When somebody says: "Oh, the apple doesn't fall far from the tree" means that the son

وقتی یکی می گوید: «آه، سیب از درخت دور نمی افتد» یعنی

is doing the same things as his dad.

پسر همان کارهایی را انجام می دهد که باباش انجام می دهد.

Now, usually we talk about this in...

در حال حاضر، معمولا ما در مورد این در ...

Usually in negative things.

معمولا در چیزهای منفی صحبت می کنیم.

So, when somebody does something bad and we say: "He's just like his dad"...

بنابراین، وقتی کسی کار بدی انجام می دهد و ما می گوییم: "او دقیقاً مانند پدرش است" ...

We say: "Oh, the apple doesn't fall far from the tree."

می گوییم: "اوه سیب از درخت دور نمی افتد ."

He did bad things, his son is doing bad things; they're very similar in that way.

او کارهای بدی کرد، پسرش کارهای بد می کند. آنها از این نظر بسیار شبیه هستند.

If you want to remember: An apple is the fruit of a tree; a child is technically the fruit

اگر می خواهید به یاد داشته باشید: سیب میوه یک درخت است. یک کودک از نظر فنی

of a couple of people.

ثمره چند نفر است.

Right?

درست؟

Now, what does it mean "to bring home the bacon"?

حالا منظور از «بیکن آوردن به خانه » چیست؟

"Bacon", little strips of pork, you fry them and put them on your sandwich or whatever.

"بیکن"، نوارهای کوچک گوشت خوک، آنها را سرخ می کنید و روی ساندویچ خود یا هر چیز دیگری می گذارید.

"Bring home the bacon", it doesn't mean bring home pork.

"بیکن را به خانه بیاورید"، به این معنی نیست که گوشت خوک را به خانه بیاورید.

It means bring home money or earn a living.

یعنی پول به خانه بیاورید یا امرار معاش کنید.

Earn a living, make a living; salary.

کسب درآمد، امرار معاش؛ حقوق.

So, if you're bringing home the bacon, you're bringing the money to take care of the family,

بنابراین، اگر بیکن را به خانه می آورید ، پول را برای مراقبت از خانواده

of the house, etc.

، خانه و غیره می آورید.

So, there's five; let's look at five more.

بنابراین، پنج عدد وجود دارد. بیایید به پنج مورد دیگر نگاه کنیم.

Okay, so now we have five more, and again, we're starting with butter.

خوب، حالا پنج تای دیگر داریم و دوباره با کره شروع می کنیم.

Now, if you think about butter, what is it?

حالا اگر به کره فکر می کنید، آن چیست؟

It's basically a rich, creamy milk.

این در اصل یک شیر غنی و خامه ای است.

Right?

درست؟

It's tasty, it has a little bit of fat in it, a very rich flavour.

خوشمزه است، مقدار کمی چربی در آن وجود دارد، طعم بسیار خوبی دارد.

So, when we "butter somebody up", what are we doing?

بنابراین، هنگامی که ما "به کسی کره می دهیم"، چه کار می کنیم؟

Are we putting butter all over them?

آیا ما روی آنها کره میزنیم؟

Because that's not really good; that's kind of gross, actually.

زیرا این واقعاً خوب نیست. این یک نوع ناخالص است، در واقع.

But we are doing the opposite - we are flattering.

اما ما برعکس عمل می کنیم - چاپلوسی می کنیم.

To flatter someone.

چاپلوسی کردن از کسی

To say: "Oh, you know, you look very pretty today."

گفتن: "اوه، میدونی، امروز خیلی زیبا به نظر میرسی."

Or: "You're so smart, and you're so handsome, and you're so...

یا: "تو خیلی باهوشی، و خیلی خوش تیپ هستی، و خیلی...

You're so good at what you do."

تو در کاری که انجام می دهی خیلی خوب هستی."

When you're doing this, you're buttering somebody up.

وقتی این کار را می‌کنید، به کسی لطمه می‌زنید .

You're making them greasy so it's easier to slip something out of them.

شما آنها را چرب می کنید، بنابراین راحت تر می توانید چیزی از آنها خارج کنید.

You want something from them, so you make them feel really good, you say really nice

شما چیزی از آنها می‌خواهید، بنابراین به آنها احساس واقعاً خوبی می‌دهید، چیزهای بسیار خوبی

things about them, and then whatever favour you want just kind of slides off them much

در مورد آنها می‌گویید، و سپس هر لطفی که می‌خواهید، خیلی راحت‌تر از آنها خارج می‌شود

more smoothly.

.

So, "to butter someone up" - to flatter, to praise.

بنابراین، "کره دادن به کسی" - چاپلوسی کردن، ستایش کردن.

Okay?

باشه؟

Make them really feel really good, and then they're more willing to give you what you

کاری کنید که آنها واقعاً احساس خوبی داشته باشند، و سپس آنها مایلند آنچه را که می خواهید به شما بدهند

want.

.

Okay.

باشه.

"To have your cake and eat it too".

"تا کیک خود را داشته باشم و آن را هم بخورم".

Now, sometimes you want two things that conflict.

حالا، گاهی اوقات شما دو چیز را می خواهید که در تضاد باشد.

You want the one side, but you don't want the other side.

شما یک طرف را می خواهید، اما طرف دیگر را نمی خواهید .

Sometimes you get to have your cake, means you get the one thing and you get to avoid

گاهی اوقات شما می توانید کیک خود را بخورید، به این معنی که شما یک چیز را دریافت می کنید و می توانید از

or get the second thing as well.

چیز دوم اجتناب کنید یا دریافت کنید.

Right?

درست؟

So, you have your cake and you get to eat it...

بنابراین، شما کیک خود را دارید و می توانید آن را بخورید...

Oh, I made a mistake here; sorry.

اوه، من اینجا اشتباه کردم. متاسف.

"Have your cake and eat it too"; not "it, it".

"کیک خود را بخورید و آن را هم بخورید"؛ نه "آن، آن".

So, I'm trying to think.

بنابراین، من سعی می کنم فکر کنم.

So, taxes.

بنابراین، مالیات.

Let's say you win the lottery.

فرض کنید در لاتاری برنده شدید.

Like, in the US, if you win a lottery, you have to pay almost half of it, depending how

مثلاً در ایالات متحده، اگر در لاتاری برنده شوید، باید تقریباً نیمی از آن را، بسته به اینکه

big it is, back to the government in taxes.

چقدر بزرگ است، در مالیات به دولت بپردازید.

So you get your cake, but then half of it is gone to the government.

بنابراین شما کیک خود را دریافت می کنید، اما نیمی از آن به دولت می رود.

But in some countries, you get to have your cake and eat it too.

اما در برخی از کشورها، شما می توانید کیک خود را بخورید و آن را نیز بخورید.

You win your million dollars, and you keep the whole million and you don't pay any taxes.

شما میلیون دلار خود را برنده می شوید و کل میلیون را نگه می دارید و هیچ مالیاتی نمی پردازید.

So, you don't have the side and the conflicting; you get to have both of the good of whatever

پس طرف و مناقشه ندارید. شما می توانید هر دو خوبی را در

the issue is.

هر موضوعی داشته باشید.

And it could be in any different context where you get both things that you want, even though

و این می تواند در هر زمینه متفاوتی باشد که در آن شما هر دو چیز را که می خواهید بدست آورید، حتی

if they conflict with each other.

اگر با یکدیگر تضاد داشته باشند.

Okay?

باشه؟

"Don't cry over spilled milk" or "over spilt milk".

«سر شیر ریخته گریه نکن» یا «روی شیر ریخته شده».

Now, notice here I have "ed" ending or "t" ending.

اکنون، توجه کنید که در اینجا من پایان "ed" یا پایان "t" دارم .

This is sometimes North American or British thing.

این گاهی اوقات آمریکای شمالی یا بریتانیایی است.

British might spell it with a "t" more; Americans/Canadians will spell it with an "ed" more.

انگلیسی ممکن است آن را با یک "t" بیشتر املا کنند. آمریکایی ها/کانادایی ها آن را با یک "ed" بیشتر املا می کنند.

Meaning is the same, and we're talking about the past.

معنی همان است و ما در مورد گذشته صحبت می کنیم .

So: "Don't cry over spilled milk."

پس: بر شیر ریخته گریه مکن.

So, if you're eating a bowl of cereal, and your dog comes and knocks the table, and a

بنابراین، اگر شما یک کاسه غلات می خورید، و سگ شما می آید و میز را می زند، و

little bit of the milk comes out on the table - so, are you going to be upset?

کمی شیر روی میز بیرون می آید - بنابراین، آیا ناراحت خواهید شد؟

No.

There's no point.

نه فایده ای نداره

It's already done, it can't be undone, there's no point being upset about something you can't

این کار قبلاً انجام شده است، نمی‌توان آن را لغو کرد، دلیلی ندارد از چیزی که نمی‌توانید

change.

تغییر دهید ناراحت باشید.

Another way to say this is just: "Let it go."

راه دیگر برای گفتن این فقط این است: "بگذار برود."

Okay?

باشه؟

Don't be angry or don't be upset about things that have already happened and that you can't

از چیزهایی که قبلاً اتفاق افتاده و نمی توانید آنها را

change.

تغییر دهید عصبانی نباشید یا ناراحت نباشید.

Just move on, and hopefully it doesn't happen again; learn a lesson, maybe prevent it in

فقط ادامه دهید، و امیدوارم دیگر تکرار نشود. درسی بگیرید، شاید در

the future or avoid it in the future.

آینده از آن جلوگیری کنید یا در آینده از آن اجتناب کنید.

Now, if something is "not somebody's cup of tea"...

حالا اگر چیزی « چای فلان نفر نیست» باشد...

So: "It's not my cup of tea" means it's not to my taste.

پس: «این فنجان من نیست» یعنی به ذائقه من نیست.

And we're talking about taste.

و ما در مورد طعم صحبت می کنیم.

Right?

درست؟

Now, "taste", not like flavour.

در حال حاضر، "طعم"، نه مانند طعم.

I know you're thinking "tea" and "flavour", but "taste" means preference; what you like,

من می دانم که شما به "چای" و "طعم" فکر می کنید، اما "طعم" به معنای ترجیح است. چه چیزی را دوست دارید،

what you don't like.

چه چیزی را دوست ندارید

So, somebody says: "Oh, I want to introduce you to this person."

بنابراین، یکی می گوید: "اوه، من می خواهم شما را با این شخص آشنا کنم."

And you say: "Oh, yeah.

و شما می گویید: "اوه، آره.

I know him.

من او را می شناسم.

He's not really my cup of tea."

او واقعاً فنجان چای من نیست."

He's not my type; he's not the type of person that I choose to date or go out with.

او نوع من نیست. او از آن دسته افرادی نیست که من برای قرار ملاقات یا بیرون رفتن با او انتخاب کنم.

Right?

درست؟

So: "not my cup of tea" - not my preference; not to my taste.

بنابراین: "نه فنجان چای من" - نه ترجیح من. به سلیقه من نیست

And to "take something with a grain of salt".

و «چیزی را با یک دانه نمک گرفتن».

So, if you look at salt very closely, very tiny, tiny little grains - that's what we

بنابراین، اگر به نمک بسیار دقیق نگاه کنید ، دانه های بسیار ریز و ریز - این چیزی است که ما

call each little piece of salt.

به هر تکه کوچک نمک می گوییم.

If you "take something with a grain of salt" means you don't accept it at face value.

اگر شما "چیزی را با یک دانه نمک می گیرید" به این معنی است که آن را در ارزش اسمی نمی پذیرید.

"You don't accept it at face value" means you don't accept it as it is.

"شما آن را در ارزش اسمی نمی پذیرید" یعنی آن را همانطور که هست نمی پذیرید.

You always have a little bit of suspicion.

شما همیشه یک ذره شک دارید.

So, if somebody says: "Oh, this is true", you know what?

بنابراین، اگر کسی بگوید: "اوه، این درست است"، می دانید چیست؟

Maybe I don't believe you 100%.

شاید من 100% شما را باور نمی کنم.

I'm going to take everything you say with a grain of salt.

من تمام حرف های شما را با یک دانه نمک می پذیرم.

So, I...

بنابراین، من...

I'll believe you 90%, but that 10% I'll go check and make sure that you're correct.

90 درصد شما را باور می کنم، اما آن 10 درصد را بررسی می کنم و مطمئن می شوم که درست می گویید.

Right?

درست؟

So, everything that you read in the newspapers or watch on, like, CNN or Fox TV or whatever

بنابراین، هر چیزی که در روزنامه ها می خوانید یا در آن تماشا می کنید، مانند CNN یا Fox TV یا هر چیز دیگری

- take it all with a grain of salt; it's not 100% the truth.

- همه را با یک دانه نمک مصرف کنید. 100% حقیقت نیست

Okay?

باشه؟

So, anytime you're suspicious of somebody, and you're not sure he always...

بنابراین، هر زمان که به کسی مشکوک هستید، و مطمئن نیستید که او همیشه

He or she always tells the truth - just take everything they say with a grain of salt;

... او همیشه حقیقت را می‌گوید - فقط هر چیزی را که می‌گویند با یک دانه نمک بگیرید.

go do your own research, find out your own facts, and then you'll be sure of the information

برو تحقیق کن، حقایق خودت رو پیدا کن ، و بعد از اطلاعات مورد نیازت مطمئن خواهی

that you need.

شد.

Okay?

باشه؟

So, I hope these were pretty helpful.

بنابراین، امیدوارم این موارد بسیار مفید بوده باشند.

All of these have some sort of food in them.

همه اینها نوعی غذا در خود دارند.

Good to know, because we talk about food all the time.

خوب است بدانید، زیرا ما همیشه در مورد غذا صحبت می کنیم.

If you have any questions about these, please go to www.engvid.com in the forum; you can

اگر در این مورد سؤالی دارید، لطفاً به www.engvid.com در انجمن مراجعه کنید. می

ask me questions there.

تونی اونجا از من سوال بپرسی

There's also a quiz you can take to check your understanding of these idioms.

همچنین آزمونی وجود دارد که می توانید برای بررسی درک خود از این اصطلاحات شرکت کنید.

I hope you like this video, and press "Like" on YouTube, and subscribe to my channel.

امیدوارم از این ویدیو خوشتون بیاد و "لایک" رو توی یوتیوب بزنید و کانال من رو سابسکرایب کنید.

And come back again soon, and we'll do this again.

و دوباره به زودی برگرد و ما دوباره این کار را انجام خواهیم داد.

See you then.

بعدا می بینمت.

Bye.

خدا حافظ.