Who is a native speaker?

Hi everybody, Adam here at www.engvid.com.

سلام به همه، آدام اینجا در www.engvid.com.

A little bit of an unusual lesson type, but it's not really a lesson.

کمی از نوع درس غیرعادی است، اما واقعاً یک درس نیست.

I just want to talk to you about what it means to be a native speaker.

من فقط می خواهم در مورد معنای زبان مادری بودن با شما صحبت کنم.

Now, we've had some comments on our pages, a few of the teachers, that some people are

حالا، ما چند تا از معلمان در صفحات خود نظراتی داشتیم که برخی از

a little bit offended that we say "learn how to speak like a native speaker", "learn how

مردم کمی آزرده می شوند که ما می گوییم " مانند یک زبان مادری صحبت کن"، "

to listen like a native speaker", or "write like a native speaker".

مثل یک زبان مادری یاد بگیر چگونه گوش کنی" ، یا "مانند یک زبان مادری بنویس".

So, I want to just address this little debate, controversy, whatever you want to call it.

بنابراین، من می خواهم فقط به این بحث کوچک، جنجال، هر چه می خواهید آن را بنامید، بپردازم.

I want to tell you what it means to be a native speaker.

می خواهم به شما بگویم که زبان مادری به چه معناست.

There are three elements to being a native speaker; geography, idioms and slang or dialect,

سه عنصر برای زبان مادری بودن وجود دارد . جغرافیا، اصطلاحات و عامیانه یا گویش،

and cultural references.

و ارجاعات فرهنگی.

Now, am I a native speaker?

حالا آیا من زبان مادری هستم؟

Yes.

آره.

I'm a Canadian English native speaker.

من یک زبان مادری کانادایی انگلیسی هستم.

If I go to England, am I a native British English speaker?

اگر به انگلستان بروم، آیا من انگلیسی زبان انگلیسی بومی هستم؟

No, I'm not.

نه من نیستم.

There are many things in the British language, the British English language that I don't

چیزهای زیادی در زبان انگلیسی وجود دارد، زبان انگلیسی بریتانیایی که من واقعاً آنها را نمی

actually know or understand.

دانم و نمی فهمم.

There are many things that I say that they don't know or understand.

خیلی چیزها هست که من می گویم آنها نمی دانند و نمی فهمند.

I lived in a few different countries.

من در چند کشور مختلف زندگی کردم.

I've taught English in a lot of different places.

من زبان انگلیسی را در جاهای مختلف تدریس کرده ام .

I've had co-workers from all kinds of English-speaking countries, from England, Australia, New Zealand,

من همکارانی از انواع کشورهای انگلیسی زبان ، از انگلستان، استرالیا، نیوزلند،

Ireland, etc.

ایرلند و غیره داشته ام.

All of us spoke a little bit differently.

همه ما کمی متفاوت صحبت می کردیم .

Are we all native speakers?

آیا همه ما بومی زبان هستیم؟

Yes, in our native land.

بله، در سرزمین مادری ما.

So, that's what basically being a native speaker means.

بنابراین، این همان چیزی است که اساساً یک زبان مادری است.

So, when I say I'm going to teach you how to speak like a native speaker, and you know

بنابراین، وقتی می گویم به شما یاد می دهم که چگونه مانند یک زبان مادری صحبت کنید، و شما می دانید

I'm Canadian, you should understand that I'm going to teach you how to speak like a Canadian.

که من کانادایی هستم، باید درک کنید که من به شما یاد می دهم که چگونه مانند یک کانادایی صحبت کنید.

I can't even say I'm going to teach you how to speak like a North American, because how

من حتی نمی‌توانم بگویم که به شما یاد می‌دهم که چگونه مانند یک آمریکایی شمالی صحبت کنید، زیرا

they speak in Texas is not how they speak in Toronto, in Ontario, right?

نحوه صحبت آنها در تگزاس اینطور نیست که در تورنتو، در انتاریو صحبت می‌کنند، درست است؟

Very different.

خیلی متفاوت.

So, geography.

بنابراین، جغرافیا.

In England, even.

در انگلستان، حتی.

How they speak in London is not how they speak up in Birmingham or other places.

نحوه صحبت آنها در لندن این نیست که چگونه در بیرمنگام یا جاهای دیگر صحبت می کنند.

Every area has its own little bit of accent and dialect.

هر منطقه ای لهجه و گویش مختص به خود را دارد.

Every area has slightly different nuances to the language.

هر منطقه تفاوت های ظریف کمی با زبان دارد.

They use different idioms, they use different slang.

آنها از اصطلاحات مختلف استفاده می کنند، آنها از زبان های عامیانه مختلف استفاده می کنند.

So, if you're brand new to a different part of your own country, there are certain things

بنابراین، اگر به تازگی وارد بخش دیگری از کشور خود شده‌اید، چیزهای خاصی

that you will not understand because you're not from there, especially cultural references.

وجود دارد که نمی‌فهمید زیرا اهل آنجا نیستید، به‌ویژه مراجع فرهنگی.

Certain things happen in certain areas, and the local population knows about it, and they

چیزهای خاصی در مناطق خاصی اتفاق می‌افتد و مردم محلی از آن مطلع هستند و

refer to it when they're making a joke or when they're making a statement.

وقتی شوخی می‌کنند یا بیانیه می‌دهند به آن اشاره می‌کنند.

And if you're not from there, you might not know what they're talking about.

و اگر اهل آنجا نباشید، ممکن است ندانید در مورد چه چیزی صحبت می کنند.

Does this mean that you're not a native English speaker?

آیا این بدان معنی است که شما انگلیسی زبان مادری نیستید؟

No.

نه.

You're still a native English speaker in your native area, right?

شما هنوز در منطقه بومی خود انگلیسی زبان هستید، درست است؟

So, if I go to the east coast of Canada, they will say certain things that I will not understand,

بنابراین، اگر من به سواحل شرقی کانادا بروم، آنها چیزهایی می گویند که من نمی فهمم،

and that's okay.

و این اشکالی ندارد.

And if you're thinking native speaker is all about accent, it's not that either.

و اگر فکر می کنید که زبان مادری همه چیز در مورد لهجه است، آن هم اینطور نیست.

There are people who come to English-speaking countries as children and become native speakers,

افرادی هستند که در کودکی به کشورهای انگلیسی زبان می آیند و زبان مادری می شوند،

but retain some of their accent from wherever they came from.

اما لهجه خود را از هر کجا که آمده اند حفظ می کنند.

In fact, I had a co-worker once, and I won't say where she was from, but one day we were

در واقع، من یک بار یک همکار داشتم و نمی گویم اهل کجاست، اما یک روز

sitting in the teacher's lounge, we were teaching at a language school here in Toronto, and

در سالن معلم نشسته بودیم، در یک مدرسه زبان اینجا در تورنتو تدریس می کردیم و

I asked her, "Oh, where's your accent from?"

از او پرسیدم: اوه، لهجه شما از کجاست؟"

And she got so upset.

و خیلی ناراحت شد

She got all angry at me, and she goes, "I'm a native English speaker, I've been speaking

او تماماً از دست من عصبانی شد و می گوید: "من یک انگلیسی زبان مادری هستم،

English my whole life."

من تمام زندگی ام را انگلیسی صحبت می کنم."

And I said, "Yeah, okay.

و من گفتم: "آره، باشه.

I'm not - you know, I'm not saying you're not a native English speaker, but you certainly

من نیستم - می‌دانی، نمی‌گویم شما انگلیسی زبان مادری نیستید، اما

have an accent."

مطمئناً لهجه دارید."

Eventually, she told me where she was born and where her parents came from and all that,

در نهایت او به من گفت که کجا به دنیا آمده است و پدر و مادرش از کجا آمده اند و همه اینها،

and it wasn't Canada, and that little bit of accent stayed in her speech, but she got

و کانادا نبود، و آن کمی لهجه در صحبت هایش باقی ماند، اما از

so upset at it.

این موضوع خیلی ناراحت شد.

I didn't say she wasn't a native speaker, I just said she had an accent.

من نگفتم زبان مادری نیست، فقط گفتم لهجه دارد.

People always think that I have an accent, like they don't know where to place me, but

مردم همیشه فکر می کنند که من لهجه دارم، مثل اینکه نمی دانند من را کجا

they think I have an accent.

بگذارند، اما فکر می کنند من لهجه دارم.

I don't really have an accent, I enunciate.

من واقعاً لهجه ندارم، می گویم.

I say each syllable clearly because I'm an English teacher.

من هر هجا را واضح می گویم زیرا معلم زبان انگلیسی هستم.

I want my students to understand me, so I speak very clearly, and some people mistake

من می‌خواهم دانش‌آموزانم مرا درک کنند، بنابراین من خیلی واضح صحبت می‌کنم، و برخی افراد

that for an accent, okay?

آن را با لهجه اشتباه می‌گیرند، درست است؟

So that's a little bit interesting as well.

پس این هم کمی جالب است.

And then there's the idioms.

و سپس اصطلاحات وجود دارد.

Again, I mentioned the idioms.

باز هم به اصطلاحات اشاره کردم.

One time I was living in Japan, I was teaching there, and I had a British co-worker, and

یک بار در ژاپن زندگی می کردم ، آنجا تدریس می کردم و یک همکار انگلیسی داشتم و

one time her boyfriend and I went to the store to get some things, and I was having a cigarette,

یک بار با دوست پسرش به فروشگاه رفتیم تا چیزهایی تهیه کنیم و داشتم سیگار

and he said to me, "Can I bum a fag?"

می خوردم و او به من گفت , "آیا می توانم یک حشره را قلع و قمع کنم؟"

Now, I looked at him, and I was like, "If you want, yeah, who am I to tell you what

حالا به او نگاه کردم و گفتم: "اگر می خواهی، آره، من کی هستم که به تو بگویم چه

to do, right?"

کار کنی، درست است؟"

Because my understanding of the word "fag" and his understanding of the word "fag" were

چون درک من از کلمه فاگ و درک او از کلمه فاگ

completely different.

کاملا متفاوت بود.

In England, a fag is a cigarette, but I had never heard this before, so this was brand

در انگلستان، فاگ یک سیگار است، اما من قبلاً این را نشنیده بودم، بنابراین

new to me.

برای من کاملاً جدید بود.

So, it was a little bit of a funny situation.

بنابراین، این وضعیت کمی خنده دار بود.

Another time, I was at a bar with my Australian friend, and we were just talking, and his

یک بار دیگر با دوست استرالیایی ام در یک بار بودیم و فقط داشتیم با هم صحبت می کردیم و

friend, also Australian, came in right from work, and he was wearing a nice suit, and

دوست او که استرالیایی هم بود از سر کار آمد و یک کت و شلوار زیبا پوشیده

he was holding a plastic bag.

بود و یک کیسه پلاستیکی در دست داشت.

So, my friend said to his friend, "Nice bag of fruit.

پس دوستم به دوستش گفت: کیسه میوه خوب.

Nice bag of fruit."

کیسه میوه خوب.

So, of course, I looked at the bag to see the fruit, the nice fruit.

بنابراین، البته، من به کیسه نگاه کردم تا میوه را ببینم، میوه خوب.

I was looking, "Oh, I want to see some nice fruit", and I look in the bag, and there's

داشتم نگاه می‌کردم: «اوه، می‌خواهم میوه‌ای خوب ببینم » و به کیسه نگاه می‌کنم،

nothing in the bag.

چیزی در کیسه نیست.

There's some papers and things like he was using for teaching, and they both looked at

برخی از کاغذها و چیزهایی مانند او برای تدریس استفاده می کرد، و هر دو به من نگاه کردند

me and started laughing because they realized I didn't understand what they were saying.

و شروع به خندیدن کردند زیرا متوجه شدند که من نمی فهمم چه می گویند.

In Australian slang, "nice bag of fruit" means "nice suit" because they like to rhyme things.

در زبان عامیانه استرالیایی، "کیسه میوه خوب" به معنای "کت و شلوار زیبا" است، زیرا آنها دوست دارند چیزها را قافیه کنند.

If you saw the movie Ocean's Eleven, the guy - I think Basher is his name - he goes to

اگه فیلم Ocean's Eleven رو دیدی، اون پسر - فکر کنم اسمش بشیر باشه - میره تو

the sewer, he wants to blow up the hotel, and he tells them that they're in Barney,

فاضلاب میخواد هتل رو منفجر کنه و بهشون میگه تو بارنی هستن

and they don't understand.

و نمیفهمن.

Barney Rubble, they still don't understand.

بارنی رابل، آنها هنوز هم نمی فهمند.

Trouble.

مشکل.

So, Barney is short for Barney Rubble, which is a cartoon character, but it rhymes with

بنابراین، بارنی مخفف Barney Rubble است، که یک شخصیت کارتونی است، اما با

"trouble", and that's what he was saying to them, right?

"مشکل" هم قافیه است، و این چیزی است که او به آنها می گفت، درست است؟

Being a native speaker is not about having a particular accent or speaking in a particular

زبان مادری بودن به معنای داشتن لهجه خاص یا صحبت با سرعت خاص

speed or knowing a particular number of words.

یا دانستن تعداد خاصی از کلمات نیست.

It's about communicating with the people who are from the same place without trouble.

این در مورد برقراری ارتباط با افرادی است که بدون مشکل از یک مکان هستند.

As soon as you go out of your area, you are no longer a native English speaker.

به محض اینکه از منطقه خود خارج می شوید ، دیگر انگلیسی زبان مادری نیستید.

On the other hand, a person born in Mumbai and has spoken English his or her whole life,

از سوی دیگر، فردی که در بمبئی متولد شده و در تمام زندگی خود انگلیسی صحبت کرده است،

but has a very noticeable Indian accent, is still a native English speaker in Mumbai,

اما لهجه هندی بسیار قابل توجهی دارد، هنوز در بمبئی انگلیسی زبان مادری است،

but not in Canada.

اما نه در کانادا.

A Canadian is not a native English speaker in Mumbai, right?

یک کانادایی در بمبئی انگلیسی زبان مادری نیست، درست است؟

So, that's the basic gist of what I want to say here.

بنابراین، این اصل اساسی چیزی است که من می خواهم در اینجا بگویم.

Oh, and don't forget the cultural references, of course.

البته ارجاعات فرهنگی را فراموش نکنید .

You have to know what the other person is speaking about.

شما باید بدانید طرف مقابل در مورد چه چیزی صحبت می کند.

So, if those of you out there who are getting upset because we say "speak like a native

بنابراین، اگر آن‌هایی از شما که از این‌که می‌گوییم «مانند انگلیسی‌زبان مادری صحبت کن» ناراحت می‌شوند

English speaker", just understand, when I say "speak like a native English speaker",

، فقط متوجه می‌شوند، وقتی می‌گویم «مثل یک انگلیسی زبان مادری صحبت کن»،

I want you to speak like a Canadian.

می‌خواهم مثل یک کانادایی صحبت کنید.

If you don't want to speak like a Canadian, watch one of our British teachers and learn

اگر نمی خواهید مانند یک کانادایی صحبت کنید، یکی از معلمان بریتانیایی ما را تماشا کنید و یاد بگیرید

how to speak like a British native English speaker.

که چگونه مانند یک انگلیسی زبان مادری انگلیسی صحبت کنید.

If you want to speak like an Australian, find an Australian teacher.

اگر می خواهید مثل یک استرالیایی صحبت کنید، یک معلم استرالیایی پیدا کنید.

If you want to speak like whoever you want to speak with, that's the native you need

اگر می خواهید مانند هر کسی که می خواهید با او صحبت کنید صحبت کنید، این همان بومی است که باید

to look for.

به دنبال آن بگردید.

And otherwise, your aim should not to try to be a native speaker, it should try to be

و در غیر این صورت، هدف شما نباید این باشد که یک زبان مادری باشید، بلکه باید سعی کنید

fluent, with or without the accent, okay?

با لهجه یا بدون لهجه مسلط باشید، خوب؟

I hope that clears things up a little bit.

امیدوارم کمی همه چیز را روشن کند.

If you have to comment back to me, if you're upset, let me know you're upset.

اگر باید به من نظر بدهید، اگر ناراحت هستید، به من بگویید که ناراحت هستید.

If you're happy that I said all this, let me know that you're happy I said all this.

اگر از این که همه اینها را گفتم خوشحال هستید، به من بگویید که خوشحال هستید که همه اینها را گفتم.

I won't get offended.

من ناراحت نمی شوم

It's up to you to deal with the world you're living in, okay?

این به شما بستگی دارد که با دنیایی که در آن زندگی می کنید کنار بیایید، باشه؟

Until next time, I hope you liked this video.

تا دفعه بعد امیدوارم از این ویدیو خوشتون اومده باشه.

Like the video if you liked it, subscribe to my channel, and come back next time for

اگر ویدیو را دوست داشتید، آن را لایک کنید، در کانال من مشترک شوید و دفعه بعد برای

more hopefully useful English tips to help you improve.

راهنمایی های انگلیسی مفیدتر برای کمک به پیشرفت شما بازگردید.

See you then.

بعدا می بینمت.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.