How does stress change the meaning of a sentence?

Adam: Hi. I'm Adam. Welcome back to www.engvid.com. Today, the lesson is

آدام: سلام. من آدام هستم. به www.engvid.com بازگردید . امروز،

going to be a little bit different than what you're used to. It's not so much

درس کمی متفاوت از آنچه شما به آن عادت کرده اید خواهد بود. این خیلی

about grammar or vocabulary; it's about English meaning. Now, I understand that

در مورد دستور زبان یا واژگان نیست. این در مورد معنای انگلیسی است. اکنون، من می‌دانم که

all of you are studying very hard — you're reading, you're looking at the

همه شما بسیار سخت مطالعه می‌کنید - شما دارید می‌خوانید، به

dictionary, you're writing, you're speaking to as many people in English as

فرهنگ لغت نگاه می‌کنید، دارید می‌نویسید، تا جایی که می‌توانید با افراد زیادی به انگلیسی صحبت

you can — but sometimes you get a little bit confused. You're watching a movie

می‌کنید - اما گاهی اوقات یک کمی گیج شده شما در حال تماشای یک فیلم

from Hollywood, you're watching some English TV show, and you know that you

از هالیوود، تماشای یک برنامه تلویزیونی انگلیسی هستید، و می دانید که

understand the words, you understand the sentence, the grammar is no problem —

کلمات را می فهمید، جمله را می فهمید، گرامر مشکلی ندارد - با

yet, you're not sure exactly why, but you're missing something. Now, I'll tell

این حال، دقیقاً مطمئن نیستید که چرا، اما شما چیزی را از دست داده ام حالا، من به

you what you're missing: Intonation. You need to understand: A lot of what is

شما می گویم که چه چیزی را از دست داده اید: لحن صدا. شما باید بدانید: بسیاری از چیزهایی که به

spoken in English — and I'm sure in your language as well; not only English — a

زبان انگلیسی صحبت می شود - و مطمئنم به زبان شما نیز همینطور. نه تنها انگلیسی -

lot of what is meant in English is meant in how the words are spoken; not the

بسیاری از آنچه در انگلیسی به معنای نحوه بیان کلمات است. نه

words themselves. Okay? So, we're going to look at intonation and accent — that

خود کلمات باشه؟ بنابراین، ما قصد داریم به لحن و لهجه - آن

stress — in English, and how it can change meaning.

استرس - در زبان انگلیسی و اینکه چگونه می‌تواند معنا را تغییر دهد بررسی کنیم.

Now, look at this sentence: "I didn't say he stole the money." Very simple

حالا به این جمله نگاه کنید: « نگفتم پول را دزدیده است». جمله بسیار ساده

sentence; seven words. No problem, right? But I can say this sentence seven

؛ هفت کلمه مشکلی نیست، درست است؟ اما من می توانم این جمله را به هفت

different ways and have seven different meanings to this one sentence. Let's

روش مختلف بگویم و هفت معنی متفاوت برای این یک جمله داشته باشم. بیایید به آن

look at it. If I put the stress, I'm gonna... this means stress. If I put the

نگاه کنیم. اگر استرس را بگذارم، این یعنی استرس. اگر

stress on the first word: "I", it changes the meaning of the sentence.

روی کلمه اول تاکید کنم: "من" معنی جمله را تغییر می دهد.

Okay? "I didn't say he stole the money. I didn't say it" means — I'm suggesting

باشه؟ "من نگفتم که او پول را دزدیده است. من آن را نگفتم" یعنی - پیشنهاد می کنم

— somebody else said it; not me. Okay, no problem. "I didn't say he stole the

- شخص دیگری آن را گفته است. من نه. خیلی خب مشکلی نیست. "من نگفتم او پول را دزدیده است

money. You made a mistake. You think I said it, but I didn't say it." Right?

. شما اشتباه کردید. فکر می کنید من آن را گفتم اما نگفتم." درست؟

I'm stressing this word, so that's where the focus is; that's where the meaning

من روی این کلمه تاکید می کنم، بنابراین تمرکز اینجاست. معنی

is. Good. "I didn't say he stole the money." What am I implying now? Maybe I

اینجاست خوب من نگفتم او پول را دزدیده است . الان منظورم چیه؟ شاید من

hinted it. Right? I said... I pointed, right? And you thought: "Oh, you said he

اشاره کردم. درست؟ گفتم... اشاره کردم درسته؟ و فکر کردی: "اوه، گفتی او

stole the money." I didn't say it; I just hinted it. Okay. "I didn't say he

پول را دزدیده است." من نگفتم؛ من فقط اشاره کردم باشه. من نگفتم او

stole the money." What does that mean? Somebody else stole the money. So, don't

پول را دزدیده است. معنی آن چیست؟ شخص دیگری پول را دزدید. بنابراین،

confuse it with this person. "I didn't say he stole the money." You know...

آن را با این شخص اشتباه نگیرید. من نگفتم او پول را دزدیده است. میدونی...

maybe he borrowed it and forgot to bring it back, or maybe he misplaced it. "I

شاید قرض گرفته و یادش رفته که برگردونه یا شاید به جاش گذاشته.

didn't say he stole it." Right? "I didn't say he stole the money." I'm

من نگفتم که دزدیده است. درست؟ من نگفتم او پول را دزدیده است. من

not... we're not talking about this money; we're talking about other money.

نیستم... ما در مورد این پول صحبت نمی کنیم. ما در مورد پول های دیگر صحبت می کنیم.

He stole that money; not this money. "I didn't say he stole the money." Right?

او آن پول را دزدید. نه این پول من نگفتم او پول را دزدیده است. درست؟

I'm stressing "money" — means he stole something else; he stole the watch.

من روی "پول" تاکید می کنم - یعنی او چیز دیگری را دزدیده است. ساعت را دزدید

Somebody else stole the money; wasn't me, but somebody else stole the money.

شخص دیگری پول را دزدید. من نبودم، اما شخص دیگری پول را دزدید.

So, you see, one sentence, I stretch... stress each word — I change the meaning

بنابراین، می بینید، یک جمله، من دراز می کنم... روی هر کلمه تاکید کنید - معنی را کاملاً تغییر می دهم

completely.

.

Now, for another very good example. I know you all love this word: "really".

حالا یک مثال خیلی خوب دیگر. من می دانم که همه شما این کلمه را دوست دارید: "واقعا".

It's a... it's a really interesting word. Well, of course, there's the

این یک ... واقعا کلمه جالبی است. خوب، البته،

everyday meaning, which means very. But native-English speakers use this word in

معنای روزمره وجود دارد، که به معنای بسیار است. اما انگلیسی زبانان بومی از این کلمه در

many, many situations to give many different meanings. Okay? Now, bear with

موقعیت های بسیار بسیار زیادی برای بیان معانی مختلف استفاده می کنند. باشه؟ حالا،

me; I'm not a very good actor, but I'll do my best. Your friend comes to you and

مرا تحمل کن؛ من بازیگر خوبی نیستم، اما تمام تلاشم را خواهم کرد. دوستت نزد تو می آید و

says: "Guess what? I won the lottery. I won 50 million dollars." I'm in shock:

می گوید: "حدس بزن چی؟ من در لاتاری برنده شدم. 50 میلیون دلار برنده شدم." من در شوک هستم:

"Really?" means shocked. I don't know what you're talking about. "Really?"

"واقعا؟" یعنی شوکه شده من نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید. "واقعا؟"

Another situation might... your friend has two tickets to your favourite band's

یه موقعیت دیگه ممکنه... دوستت دوتا بلیت کنسرت گروه مورد علاقه ات داره

concert, and he says: -"I have an extra ticket. Do you want to go?" -"Really?"

و میگه: -بلیت اضافه دارم میخوای بری؟ -"واقعا؟"

means you're very excited; you're very happy. This "Really" has a very

به این معنی است که شما بسیار هیجان زده هستید. تو خیلی خوشحالی این "واقعا" معنای بسیار

different meaning. You call your boss, you say: "Oh, I'm really sick. I can't

متفاوتی دارد. به رئیست زنگ میزنی، میگی: اوه، من واقعا مریضم، امروز نمیتونم

come to work today." And your boss, he doesn't trust you; he says: "Really?"

بیام سر کار. و رئیس شما، او به شما اعتماد ندارد. می گوید: واقعا؟

That "Really" means: "I think you're lying; I don't believe you." Okay?

این "واقعا" به این معنی است: "من فکر می کنم شما دروغ می گویید ، من شما را باور نمی کنم." باشه؟

Another situation. Do you know what "flirting" is? A girl comes to you, and

یک وضعیت دیگر. آیا می دانید "لاس زدن" چیست؟ دختری می آید پیشت و

says: "Oh, I like your shirt." And you go: "Really?" like that, right? You're

می گوید: اوه، من پیراهنت را دوست دارم. و می روی: "واقعا؟" مثل آن، درست است؟ شما در حال

flirting. You're trying to play with her; trying to get a date out of her,

معاشقه هستید. شما سعی می کنید با او بازی کنید . تلاش برای گرفتن یک قرار از او،

maybe. All from one word. You see? All these different meanings from one word.

شاید. همه از یک کلمه می بینی؟ همه این معانی مختلف از یک کلمه.

Let's think of another... another situation. Oh, okay. Your friend says:

بیایید به یک موقعیت دیگر فکر کنیم ... اوه، باشه دوستت می

-"Oh, guess what? The boss is not coming to work today." -"Really?" means you're

گوید: -اوه، حدس بزن چی؟ رئیس امروز سر کار نمی آید. -"واقعا؟" یعنی تو

thinking; you're going to do something bad; something evil. You're planning.

فکر می کنی قرار است کار بدی انجام دهی. چیزی شیطانی شما در حال برنامه ریزی هستید.

So, these are just a few examples. There are others; I can use this word "really"

بنابراین، این تنها چند نمونه است. دیگران هستند؛ من می توانم از این کلمه "واقعا"

in many different situations; each time, a little bit different meaning. But all

در موقعیت های مختلف استفاده کنم. هر بار، معنای کمی متفاوت است. اما

of this goes to show: Don't worry if you hear something, if you watch a movie or

همه این‌ها نشان می‌دهند: اگر چیزی می‌شنوید، اگر فیلمی یا

even a song, and you're not exactly sure you got the meaning — that's because

حتی آهنگی را تماشا می‌کنید، و دقیقاً مطمئن نیستید که معنی آن را فهمیده‌اید، نگران نباشید - این به این دلیل

it's not about the words; it's about the way they're said. The only way to fix

است که در مورد کلمات نیست. این در مورد روش آنها گفته می شود. تنها راه حل

this; to improve, is: Keep listening, keep listening, watch movies, watch TV

این مشکل؛ برای بهبود، عبارت است از: به گوش دادن ادامه دهید، به گوش دادن ادامه دهید، فیلم تماشا کنید، برنامه های تلویزیونی تماشا کنید

shows, speak to as many native speakers as you can; and eventually, you'll start

، تا جایی که می توانید با افراد بومی صحبت کنید. و در نهایت، شما شروع به

picking these up. Okay? If you like this lesson, please come to www.engvid.com.

چیدن اینها خواهید کرد. باشه؟ اگر این درس را دوست دارید، لطفا به www.engvid.com بیایید.

And if you like it on YouTube, please subscribe to my channel. I'll be happy

و اگر در یوتیوب آن را دوست داشتید، لطفاً کانال من را سابسکرایب کنید. خوشحال میشم دروس دیگه ای هم

to give you other lessons. I'm hoping that I can help you a lot with your

بهتون بدم من امیدوارم که بتوانم در مورد انگلیسی شما کمک زیادی به شما کنم

English; and together, we'll both improve and learn new things. Thank you

. و با هم، هم پیشرفت می کنیم و هم چیزهای جدیدی یاد می گیریم. از

very much for watching. I'll see you soon.

تماشای شما بسیار سپاسگزارم. به زودی می بینمت.