English Listening Practice #5: My Wife's Birthday

Hello, this is Jack from To Fluency. And the video that you are going to watch is about

سلام، این جک از To Fluency است. و ویدیویی که میخوای ببینی مربوط

my wife's birthday. So, this video is going to help you learn new words and phrases, and

به تولد همسرم هست. بنابراین، این ویدیو به شما کمک می کند تا کلمات و عبارات جدید را یاد بگیرید و

it will give you some advanced listening practice. Now, to help you with this, I have created

تمرین شنیداری پیشرفته را به شما ارائه دهد. اکنون برای کمک به شما در این زمینه، دانلودی ایجاد کرده ام

a download that goes through the language I used, gives you an explanation, further

که از طریق زبانی که استفاده کردم، توضیحات،

examples, and also, an exercise. Now you can download that by clicking the link in the

مثال های بیشتر و همچنین تمرینی را به شما ارائه می دهد. اکنون می توانید با کلیک بر روی لینک در

description or the link at the end of the video. So, here is the video...

توضیحات یا لینک انتهای ویدیو آن را دانلود کنید. خب، اینم ویدیو...

Hey. So, tomorrow is my wife’s birthday and what I want to do is to show you a couple

هی. بنابراین، فردا تولد همسرم است و کاری که می‌خواهم انجام دهم این است که

of things I bought her and talk about what I’m going to do. So, firstly, I need to

چند چیز را که برای او خریدم به شما نشان دهم و در مورد کاری که قرار است انجام دهم صحبت کنم. بنابراین، اول، من باید

tidy this house ‘cause as you can see, it’s a little bit messy at the moment and she’s

این خانه را مرتب کنم، زیرا همانطور که می بینید، در حال حاضر کمی نامرتب است و او در

currently at work right now. So, when she gets home, there’ll be a tidy house for

حال حاضر در محل کار است. بنابراین، هنگامی که او به خانه می رسد، یک خانه مرتب برای

her. And, I’m not sure what we’re going to do tonight but probably we’re going to

او وجود خواهد داشت. و، مطمئن نیستم که امشب قرار است چه کار کنیم، اما احتمالاً

have dinner here or if not have dinner at a restaurant. So, I might need to cook for

اینجا شام می‌خوریم یا اگر نه در یک رستوران شام می‌خوریم. بنابراین، ممکن است لازم باشد برای او غذا درست

her, you know, I might need to cook something for her. But, I’m sure if we go to a restaurant,

کنم، می دانید، ممکن است لازم باشد برای او چیزی بپزم . اما، من مطمئن هستم که اگر به یک رستوران برویم،

that’ll be fine too.

آن هم خوب است.

So, here is what I got her so far. Firstly, Book of Ages 30. It just goes through some

بنابراین، این چیزی است که من تا کنون او را دریافت کردم. اولا، کتاب سن 30. این فقط چند

fun facts about being 30 because my wife’s going to be 30 and it’s got some interesting

حقایق جالب در مورد 30 سالگی را مرور می کند، زیرا همسرم 30 ساله خواهد شد و

people and what they did or what they were doing when they were 30. I’ve got some balloons

افراد جالبی دارد و اینکه آنها چه می کردند یا در 30 سالگی چه می کردند. من چند بادکنک دارم.

to celebrate too. We’re going to put them up here for when she gets home. Maybe tonight

برای جشن گرفتن نیز ما آنها را برای زمانی که او به خانه می رسد اینجا قرار می دهیم. شاید امشب

because I’ll explain later about what she’s doing tomorrow and I got something fun, a

چون بعداً در مورد کاری که او فردا انجام می دهد توضیح خواهم داد و یک چیز سرگرم کننده گرفتم، یک

tiara. You can probably just see at the top it says ‘30’ on it. There’s a number

تاج. احتمالاً فقط می توانید ببینید که روی آن "30" نوشته شده است. یک عدد 30 وجود دارد

30. It’s just a little... bit something that’s fun for when she goes for her birthday meal

. این فقط یک چیز کوچک است که وقتی فردا برای غذای تولدش می رود برایش جالب است

tomorrow. She’s actually going to celebrate her birthday at one of the local restaurants

. او در واقع قرار است تولدش را در یکی از رستوران های محلی

here with her friends and we were going to do it with everyone together but the problem

اینجا با دوستانش جشن بگیرد و ما قرار بود این کار را با همه با هم انجام دهیم، اما مشکل

is we all have kids and it would’ve been too many people sitting around the table with

اینجاست که همه ما بچه داریم و افراد زیادی دور میز با

kids. And this way, she can enjoy herself a bit more. So, I’m going to have some of

بچه ها می نشینند. . و به این ترتیب، او می تواند کمی بیشتر از خود لذت ببرد. بنابراین، من قصد دارم تعدادی

the kids here. I’m going to look after the kids and some of the parents who aren’t

از بچه ها را اینجا داشته باشم. من از بچه‌ها و برخی از والدینی

going to the party they’re going to come here too. So, we’re going to have some pizza,

که به مهمانی نمی‌روند مراقبت می‌کنم، آنها هم قرار است به اینجا بیایند. بنابراین، ما می‌خواهیم مقداری پیتزا،

maybe a few drinks and, you know, see how it is, look after the kids, play some games.

شاید چند نوشیدنی بخوریم و، می‌دانی، ببینیم چطور است، مراقب بچه‌ها باشیم، چند بازی انجام دهیم.

Oh, something else I got her, it is this and this is a car seat warmer. So, you put it

اوه، چیز دیگری که او را گرفتم، این است و این گرمکن صندلی ماشین است. بنابراین، آن را

in the car, on your car seat, plug it in and it heats up automatically. So, when it’s

در ماشین، روی صندلی ماشین خود قرار می دهید، آن را به برق وصل می کنید و به طور خودکار گرم می شود. بنابراین، وقتی

really cold in the morning, it just is a perfect thing to have because, you know, car seats

صبح‌ها واقعاً سرد است، داشتن آن یک چیز عالی است، زیرا، می‌دانید، صندلی‌های ماشین

get really cold and this we’ll make a big difference. There are a few other things that

بسیار سرد می‌شوند و این ما تفاوت بزرگی ایجاد خواهیم کرد . چند مورد دیگر

are coming. One more thing is coming tomorrow and I’m going to have to get her something

هم در راه است. فردا یک چیز دیگر در راه است و من باید چیز دیگری هم برای او بگیرم

else as well. But, I’m going to go and get her a card later and get some more things

. اما، من می‌روم و بعداً برایش کارت می‌گیرم و چیزهای دیگری

for her too. So, what I’m going to do now is just tidy up.

هم برایش می‌گیرم. بنابراین، کاری که اکنون می‌خواهم انجام دهم، فقط مرتب کردن است.

I’m in the car, just about to go and get my wife’s card. The house is looking a lot

من در ماشین هستم، می خواهم بروم و کارت همسرم را بگیرم. خانه خیلی

better. I needed to work on it. It’s been a few days since I really tidied or cleaned

بهتر به نظر می رسد. من باید روی آن کار می کردم. چند روزی است که من واقعاً خانه را مرتب یا

the house so things got a little bit out of hand. But, I’m going to go and get a birthday

تمیز کردم تا اوضاع کمی از کنترل خارج شود. اما، من می روم و

card now for my wife, for Kate. There’s a very good card shop in the local area. So,

برای همسرم، برای کیت، کارت تولد می گیرم. یک فروشگاه کارت بسیار خوب در منطقه وجود دارد. بنابراین،

I’m going to go there. Then, go to the gym. Pick up my son from daycare. Tidy a little

من می خواهم به آنجا بروم. سپس، به باشگاه بروید. پسرم را از مهد کودک بیاور

bit more. Although, that’s going to be very difficult with my son around but we’ll just

کمی بیشتر مرتب کن اگرچه، این برای پسرم در اطراف بسیار دشوار خواهد بود، اما ما فقط خواهیم

see how it goes and hopefully she’s going to like the clean house and the card and the

دید که چطور پیش می‌رود و امیدواریم که او از خانه تمیز و کارت و

cake and everything else that she’s going to get.

کیک و هر چیز دیگری که قرار است بگیرد خوشش بیاید.

I hate choosing cards. I’m terrible at it. But, I don’t know if this is a good thing

از انتخاب کارت متنفرم من در آن وحشتناک هستم. اما، نمی‌دانم این چیز خوبی است

or a bad thing that I’ve got her. There’re some interesting cards in there as you’ve

یا بدی که من او را دارم. همانطور که قبلاً دیدید چند کارت جالب در آنجا وجود دارد

just seen. But, I went for this one, “Happy birthday, pretty young slightly older thing.”

. اما، من برای این یکی رفتم، "تولدت مبارک ، جوان کمی مسن تر."

There’s a saying, you know, ‘Pretty young thing’ and it’s got the slightly older

ضرب‌المثلی وجود دارد که می‌دانید، «چیز بسیار جوان » و کمی بزرگ‌تر

in there. I’m sure she’s going to love it.

شده است. من مطمئن هستم که او آن را دوست خواهد داشت.

So, I’m back home on the porch, just been to the gym, had a very short session there. Didn’t really want to do too much

بنابراین، من به خانه در ایوان برگشتم، فقط به باشگاه رفتم، یک جلسه بسیار کوتاه در آنجا داشتم. واقعاً نمی‌خواستم کار زیادی انجام دهم،

because I didn’t get much sleep last night and, yeah, it was good, good fun. But, I thought

زیرا دیشب زیاد نخوابیدم و، بله، خوب و سرگرم کننده بود. اما، فکر

I could talk a little bit more about birthdays. So, my wife’s turning 30. I turned 30 three

کردم می توانم کمی بیشتر در مورد تولد صحبت کنم. بنابراین، همسرم 30 ساله می‌شود. من سه

years ago, nearly three years ago, that makes me nearly 33 and, yeah, well, when you reach

سال پیش، نزدیک به سه سال پیش، 30 ساله شدم، این باعث می‌شود من نزدیک به 33 ساله باشم و، بله، خوب، وقتی به

those big milestones, sometimes you think that that’s it, that it’s just going to

آن نقاط عطف بزرگ می‌رسی، گاهی فکر می‌کنی که همین است، که دیگر

stop there but it continues. Things keep going on. You know, when you turn 21 you think,

متوقف می‌شود. وجود دارد اما ادامه دارد همه چیز ادامه دارد. می‌دانی، وقتی ۲۱ ساله می‌شوی، فکر می‌کنی:

“Oh, that’s it. I’m 21 now.” And, but things keep going. And, someone once told

«اوه، همین. من الان 21 سالمه.» و، اما همه چیز ادامه دارد. و یک بار یکی به من گفت

me that the 20s are good but when you’re in your 30s, you hit your stride. It’s when

که 20 سالگی خوب است، اما وقتی در 30 سالگی خود هستید، گام به گام برداشته اید. این زمانی است که

you start to have more confidence in what you’re doing. You enjoy it a little bit

شما شروع به اعتماد به نفس بیشتری نسبت به کاری که انجام می دهید دارید. کمی بیشتر از آن لذت می برید

more. You’re more assured of yourself and who you are. I’ve definitely found that,

. شما نسبت به خودتان و اینکه چه کسی هستید مطمئن تر هستید. مطمئناً متوجه شده ام که،

you know, since I turned 30, I’ve definitely hit my stride and really enjoying things.

می دانید، از زمانی که 30 ساله شدم، قطعاً گام برداشتم و واقعاً از چیزهایی لذت می برم.

(I) travelled a lot in my 20s, moved around, lived in Spain for a couple of years, when we moved

(من) در 20 سالگی خیلی سفر کردم، به اطراف رفتم، چند سالی در اسپانیا زندگی کردم، وقتی به

here as well, we felt like we were still moving around places. But, since I turned 30, things

اینجا هم نقل مکان کردیم، احساس می کردیم هنوز در جاها حرکت می کنیم. اما، از زمانی که به 30 سالگی رسیدم، همه

have really settled down and just feel a little, well, a lot more confident about what I’m

چیز واقعاً آرام شده است و احساس می کنم کمی، خوب، نسبت به کاری که

doing and really enjoying life. So, hopefully, my wife is going to go through the same thing

انجام می دهم و واقعاً از زندگی لذت می برم، اعتماد به نفس بیشتری دارم. بنابراین، امیدوارم همسر من

as well. She did mention that she’s excited to turn 30. Although, it obviously is a big

نیز چنین چیزی را پشت سر بگذارد. او اشاره کرد که برای رسیدن به 30 سالگی هیجان زده است. اگرچه، بدیهی است که این یک

event because you’re leaving your 20s, your youth and things start to change a little

رویداد بزرگ است زیرا شما در حال ترک 20 سالگی خود هستید، جوانی شما و همه چیز کمی شروع به تغییر می کند

bit. But, I’m sure she’s going to have a great time over the next 10 years or so.

. اما، من مطمئن هستم که او در 10 سال آینده روزهای خوبی را سپری خواهد کرد.

Hi. So, today is the day. It’s my wife’s birthday and, yeah, things have gone really

سلام. بنابراین، امروز آن روز است. تولد همسرم است و بله، همه چیز خیلی خوب پیش رفته است

well. So, last night, we ended up going to one of her favorite restaurants, very good

. بنابراین، دیشب، ما به یکی از رستوران های مورد علاقه او رفتیم، غذای بسیار خوبی

food. My son was in a bit of a crazy mood. He fell over. He spilled some water. He threw

. پسرم حال و هوای دیوانه‌واری داشت. او به زمین افتاد. مقداری آب ریخت.

things everywhere. He laughed a lot, lots of fun. When we got back from the restaurant,

چیزهایی را به همه جا پرت کرد. خیلی خندید، خیلی خوش گذشت. وقتی از رستوران برگشتیم

I had a cake waiting for her and she loved it. A beautiful cake too. It tasted really

، یک کیک منتظرش بودم و او آن را دوست داشت. یه کیک خوشگل هم طعمش واقعا

good. I don’t normally eat cake but I had 2 or 3 slices. We sang happy birthday. My

خوب بود من معمولاً کیک نمی‌خورم اما 2 یا 3 برش داشتم. تولدت مبارک را خواندیم.

son did too. He loves cakes and candles and singing for birthdays. He was so excited about

پسر من هم این کار را کرد. او عاشق کیک و شمع و آواز خواندن برای تولد است. او در مورد آن بسیار هیجان زده بود

it. He had a little bit of cake as well. And then, this morning, I put up the balloons.

. کمی کیک هم داشت. و بعد، امروز صبح، بادکنک ها را گذاشتم.

My wife walked out the door and she didn’t notice them. She went straight down the stairs

همسرم از در بیرون رفت و متوجه آنها نشد. او مستقیماً از پله ها پایین رفت

and didn’t even notice them. And then, I said to her, “Kate, look.” And, she looked

و حتی متوجه آنها نشد. و سپس به او گفتم: "کیت، نگاه کن." و او به

up and she just started laughing ‘cause she completely missed them. But, she really

بالا نگاه کرد و فقط شروع به خندیدن کرد، زیرا او کاملاً دلش برای آنها تنگ شده بود. اما، او واقعا

enjoyed seeing them.

از دیدن آنها لذت برد.

So, what we’re going to do now is, well, I’m going to go drive and meet her for lunch.

بنابراین، کاری که اکنون می خواهیم انجام دهیم این است، خوب، من می روم رانندگی کنم و او را برای ناهار ملاقات کنم.

We’re going to get some sushi and celebrate her birthday at lunch so very excited about

ما قصد داریم کمی سوشی بخوریم و تولد او را در ناهار جشن بگیریم که بسیار هیجان زده

that. I might show you a little bit.

است. ممکن است کمی به شما نشان دهم.