Advanced English Conversation: Talking Jobs and Time Off (British & American English with subtitles)

- Hi, welcome back.

- سلام، خوش اومدی.

This is Jack from tofluency.com, along with me, Kate.

این جک از سایت tofluency.com است، همراه با من، کیت.

- Yeah, and today,

- بله، و امروز،

we are going to give you listening practice,

ما به شما تمرین گوش دادن می دهیم،

and we do this by just having

و این کار را فقط با

a natural conversation, in English.

یک مکالمه طبیعی، به زبان انگلیسی انجام می دهیم.

And today our topic is going to be jobs.

و امروز موضوع ما مشاغل خواهد بود.

- Yes.

- آره.

- Jobs.

- شغل ها.

So be sure to check out the description

بنابراین حتماً توضیحات

for the words and phrases that we use in this lesson.

مربوط به کلمات و عباراتی را که در این درس استفاده می کنیم، بررسی کنید.

And also check out tofluency.com,

و همچنین به tofluency.com سر بزنید،

because I have some great stuff there for you, too.

زیرا من هم چیزهای عالی برای شما دارم.

Okay, so today we're gonna talk about jobs.

خوب، پس امروز در مورد شغل صحبت می کنیم.

We're gonna talk about the first jobs that we've had.

ما در مورد اولین مشاغلی که داشته ایم صحبت خواهیم کرد.

- Okay.

- Different types of jobs we've had.

- باشه.

- انواع مختلفی از مشاغل که داشته ایم.

And also, we're going to talk about our dream job.

و همچنین، ما در مورد شغل رویایی خود صحبت خواهیم کرد.

So we can start thinking about that now.

بنابراین ما می توانیم از هم اکنون شروع به فکر کردن در مورد آن کنیم.

But what was your first-ever job?

اما اولین شغل شما چه بود؟

- So my first-ever job

- بنابراین اولین کار من

was actually working at a sailing school.

در واقع کار در یک مدرسه قایقرانی بود.

So, eventually I became a sailing instructor

بنابراین، در نهایت من یک مربی قایقرانی شدم،

but in the beginning, I was just a helper,

اما در ابتدا، من فقط یک کمک کننده

so I would help move boats

بودم، بنابراین به جابجایی قایق ها کمک می کردم

and help people who wanted to rent the boats,

و به افرادی که می خواستند قایق ها را اجاره کنند، کمک می کردم

what to do and where to go.

که چه کار کنند و کجا بروند.

So we rented kayaks and small sailboats

بنابراین ما کایاک و قایق های بادبانی

and small catamarans,

کوچک و کاتاماران های کوچک کرایه کردیم

and that was the beginning of my working career.

و این آغاز کار من بود.

- Very cool. - Yeah.

- خیلی باحاله - آره

- How old were you?

- چند سالتان بود؟

- I was 15.

- من 15 ساله بودم

- Right.

- درسته.

Was that like a summer job?

مثل یک کار تابستانی بود؟

- It was a summer job.

- کار تابستانی بود.

- And is that common around that age in America?

- و آیا در آن سن در آمریکا رایج است؟

- I think that most, because we have a longer summer break

- فکر می‌کنم بیشتر، چون ما تعطیلات تابستانی طولانی‌تری

than a lot of other countries, I think it's pretty common

نسبت به بسیاری از کشورها داریم، فکر می‌کنم

for American teenagers to have some kind of a summer job.

برای نوجوانان آمریکایی بسیار معمول است که نوعی کار تابستانی داشته باشند.

- Right.

- درست.

So yours was working at a sailing school.

پس مال شما در یک مدرسه قایقرانی کار می کرد.

- Yes.

- آره.

- But you didn't teach sailing at first.

- اما تو اول قایقرانی یاد نمی دادی.

- No.

- نه

- That came later. - That came later.

- بعداً آمد. - بعدا اومد.

I had to work my way up to that.

من باید تا آن حد کار می کردم.

And, well, of course, my very first job was as a babysitter.

و البته، اولین کار من پرستار بچه بود.

- Yeah.

- Uh-huh, so I actually became certified to babysit,

- آره

- اوه اوه، پس من واقعاً گواهینامه پرستاری از بچه ها

and I babysat for our neighbor's children for several years.

را گرفتم و چندین سال برای بچه های همسایه مان بچه داری کردم .

- Yeah, growing up watching American movies,

- آره، بزرگ شدن با تماشای فیلم‌های آمریکایی، برای بچه‌داری

that seemed quite a common thing, to babysit.

یک چیز کاملاً عادی به نظر می‌رسید .

- Yes.

- آره.

- And what age were you when you did that?

- و در چه سنی این کار را انجام دادید؟

- I think that I got my certification when I was about 12,

- فکر می کنم که گواهینامه ام را در حدود 12 سالگی گرفتم،

so probably from the time that I was 12 until,

بنابراین احتمالاً از زمانی که 12 ساله بودم تا

well, much later.

خیلی بعد.

It was not a regular job, but every couple weekends or so,

این یک کار معمولی نبود، اما هر دو آخر هفته یا بیشتر،

I would do some babysitting.

مراقبت از کودک را انجام می‌دادم.

- And before, did you know how to sail before

- و قبل از

going to the sailing school?

رفتن به مدرسه قایقرانی، آیا می دانستید چگونه قایقرانی کنید؟

- Yes.

- آره.

So I actually started out as a student of the sailing school

بنابراین من در واقع به عنوان یک دانش آموز در مدرسه قایقرانی شروع کردم

which is how I learned to sail.

که چگونه کشتی رانی یاد گرفتم.

- Very cool, and I've been to that sailing school before.

- خیلی باحاله و من قبلا به اون مدرسه قایقرانی رفته بودم.

- Yeah.

- آره

- Remember when you took me out on the, is it cata--

- یادت باشه وقتی منو سوار کردی بیرون، آیا

- Catamaran.

کاتاماران هست؟

- Catamaran. - Yup.

- کاتاماران - آره.

- And I got soaked.

- و من خیس شدم.

- You did. - Yeah.

- کردی - آره

- Did you like it?

- خوشت آمد؟

- Oh, I loved it. - Yeah?

- اوه، من آن را دوست داشتم. - آره؟

- Yeah.

- آره

You also took me sailing once in Athens, Georgia.

من را هم یک بار در آتن، جورجیا به قایقرانی بردید.

It was boiling.

داشت می جوشید.

- Yes. - That day.

- آره. - آن روز.

But yeah, that's pretty cool.

اما آره، خیلی باحاله

And you were in sailing club, right?

و شما در باشگاه قایقرانی بودید، درست است؟

- That's right.

- درست است.

- At university. - Uh-huh, yup.

- در دانشگاه. - اوه، آره

- Or at college.

- یا در دانشگاه.

Very good, and how many summers

خیلی خوب است و چند تابستان

did you work at the sailing school?

در آموزشگاه قایقرانی کار می کردید؟

- That's a great question.

- این یک سوال عالی است.

I probably worked for four summers at the sailing school,

احتمالاً چهار تابستان در مدرسه قایقرانی کار کردم،

three or four.

سه یا چهار.

- Cool.

Did you enjoy it?

- سرد.

آیا خوشت اومد؟

- I loved it.

- دوست داشتم.

I still kind of miss it.

هنوزم یه جورایی دلم براش تنگ شده

That's one thing that I think of

این چیزی است که

when the weather gets summery,

وقتی هوا تابستانی می‌شود به

I think, "Oh, when am I gonna get out on the water?

آن فکر می‌کنم، فکر می‌کنم، "اوه، کی می‌خواهم روی آب

"When am I gonna see my friends?"

بیایم؟" "کی دوستانم را ببینم؟"

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

Let me ask you a little bit about your first job.

بگذارید کمی از شما بپرسم. در مورد اولین کار شما

- Okay.

- باشه

- What was it?

- چی بود؟

- My first job was a paper round.

- اولین کار من دور کاغذی بود

- [Kate] Okay.

- [کیت] باشه.

- Do you call it paper route here?

- شما اینجا اسمش رو می گذارید مسیر کاغذی؟

- I think we would call it a paper round,

- فکر کنم اسمش رو بذاریم دور کاغذی

but it's a pretty uncommon job

یک شغل بسیار غیر معمول

for young people to have today.

برای جوانان امروز

- Right.

- I think that was something that people

- درست است

- فکر می کنم این چیزی بود که افراد

older than our generation had.

مسن تر از نسل ما داشتند

- Right, well, yeah, it was very popular when I was younger.

- درست است، خوب، بله، زمانی که من جوانتر بودم بسیار محبوب بود.

We, my friend and I, we went to the local news agent

ما، دوستم و من ما به آژانس خبری محلی

and we asked for a paper round job and we got one.

رفتیم و یک کار گرد کاغذی خواستیم و یک کار گرفتیم

- Okay.

- بسیار خوب

- And I think it paid around...

- و فکر می کنم تقریباً

The first one I had paid nine pounds per week.

... اولی که هفته ای 9 پوند پرداخت کرده بودم

- That seems shockingly low.

- به نظر می رسد به طرز شگفت انگیزی کم است.

- Well, yeah, it was a lot of money.

- خب، آره، پول زیادی بود

- Yeah, were you-- - When you're 12.

- آره، تو بودی-- - وقتی 12 ساله

- When you're 12.

شدی - وقتی 12 ساله شدی

- Well, you had to be 13 to do it.

- خب، برای انجام این کار باید 13 ساله می شدی

- Oh, were you 13?

- اوه، تو 13؟

- I think I might have been 12, I can't remember.

- فکر می کنم شاید 12 ساله بودم، یادم نمی آید.

(Kate gasps) I was probably 13,

(کیت نفس نفس می زند) من احتمالا 13 ساله بود،

but it was, yeah, it was a cool job.

اما، بله، کار جالبی بود.

- Yeah? - It was fine,

- آره؟ - خوب بود

'cause I started off doing the afternoon round,

، چون من شروع به انجام دور بعد از ظهر کردم،

and mine was so easy.

و مال من خیلی راحت بود.

- Okay.

- باشه.

- I think, 'cause they start you on the easy route,

- فکر می کنم، چون تو را در مسیر آسانی راه می اندازند،

to begin with, it might have only been 25 houses,

برای شروع، شاید فقط 25 خانه بوده باشد،

and you wore this paper bag,

و تو این کیسه کاغذی را پوشیده ای،

I think that's what they called it,

فکر می کنم به آن می گفتند

or paper round bag, you put your newspapers in there,

یا کیسه کاغذی گرد، روزنامه هایت را گذاشتی. در آنجا

the Lancashire Evening Post,

، Lancashire Evening Post،

and you just deliver them through the mailbox.

و شما فقط آنها را از طریق صندوق پستی تحویل می دهید.

- Were they heavy?

- سنگین بودند؟

- Those weren't, but then my next one was

- اینها نبودند، اما بعدش این بود

I had to do it on a bike,

که من باید این کار را با دوچرخه

so you put your bag on your back, fill it with newspapers.

انجام می دادم، پس تو کیفت را روی پشتت بگذار، آن را با روزنامه پر کنی.

It was really heavy, and I went on a bike,

واقعاً سنگین بود، و من با دوچرخه رفتم،

and the Saturday morning edition, especially,

و مخصوصاً نسخه صبح شنبه

was very heavy,

، بسیار سنگین

'cause they have those extra magazines in them,

بود، زیرا آنها آن مجلات اضافی را در خود دارند،

and that was the morning one.

و آن مجله صبح بود.

And I think that paid 14 pound a week.

و من فکر می کنم که 14 پوند در هفته پرداخت می شود.

It was more than any other paper round

بیشتر از هر دور کاغذی دیگری

because it was the hardest one, but I enjoyed it.

بود چون سخت ترین بود، اما از آن لذت بردم.

- So you got paid about two pounds a day?

- پس روزی دو پوند حقوق می گرفتی؟

- Yeah. - How long--

- No, well, six days a week,

- آره - چه مدت

- نه، خوب، شش روز در هفته،

I don't think I did the Sunday one.

فکر نمی کنم یکشنبه را انجام دادم.

- Okay. - But yeah, I was 14 and 15.

- باشه. - اما آره، من 14 و 15 ساله بودم

- How long did it take you?

- چقدر طول کشید؟

- 45 minutes.

- 45 دقیقه.

- Okay. - Yeah.

- باشه. - آره

About 45 minutes, and then, yeah, after the paper round,

حدود 45 دقیقه، و بعد، بله، بعد از دور کاغذ،

I know you want me to talk about this.

می‌دانم که می‌خواهید در این مورد صحبت کنم.

I had the milk round.

من دور شیر داشتم

- I know!

- میدانم!

You had a milk round.

دور شیر داشتی

- Yeah.

- آره

- Okay, I think that there is no one in our generation

- باشه، من فکر می کنم در نسل ما

in the United States who had a milk round.

در آمریکا کسی نیست که دور شیر داشته باشد.

- I wonder if they still do it in the UK?

- من نمی دانم که آیا آنها هنوز این کار را در بریتانیا انجام می دهند؟

- I don't know.

- من نمی دانم.

- It's not as...

- اینطوری نیست...

I did read that they're trying to bring it back,

من خواندم که دارند می خواهند آن را برگردانند،

and if you're a little bit confused,

و اگر کمی گیج شده اید،

a milk round is when there's a milkman,

دور شیر زمانی است که یک شیردوست باشد

and he has a milk van (laughs)

و یک وانت شیر ​​داشته باشد (می خندد)

and he fills the milk van with milk.

و او وانت شیر ​​را پر از شیر می کند.

- With milk. (laugh)

- با شیر. (خنده)

- But bottles of milk,

- اما بطری های شیر

and instead of going to the store to buy milk,

و به جای اینکه برای خرید شیر به فروشگاه بروید،

every morning, you have milk delivered to your doorstep

هر روز صبح، شیر را

in these little glass bottles,

در این بطری های شیشه ای کوچک به درب منزل تحویل می دهید

and they had different colored tops,

و رویه آن ها رنگ های مختلف

silver, red, and blue, I think,

نقره ای، قرمز و آبی داشتند. فکر کنم

and silver was whole milk, I think red was skimmed,

و نقره ای شیر کامل بود، فکر کنم قرمز بدون چربی بود

and blue might have been half and half

و آبی ممکن بود نصف و نصف

or something like that,

یا چیزی شبیه به این باشد

and we used to stand on the back of the milk van,

و ما پشت وانت شیر ​​می ایستادیم،

I think it's a milk van. - This is crazy to me.

فکر کنم وانت شیر ​​است. - این برای من دیوانه است.

This seems so dangerous.

این خیلی خطرناک به نظر می رسد

- Well, it was, and at five a.m., we get picked up.

- خوب، بود، و ساعت پنج صبح، ما را تحویل می گیرند.

It took us two hours. - Wow.

دو ساعت طول کشید. - وای.

- And yeah, so he'd shout out, "Two silver!"

- و بله، پس او فریاد می زد: "دو نقره!"

So you grab two silvers, you run to the,

بنابراین شما دو نقره را می گیرید، به سمت آن می دوید، می دوید

run, you can't walk, run to the door, put the silvers down,

، نمی توانید راه بروید، به سمت در بدوید، نقره ها را پایین بگذارید

take the empty bottles, and then put them back in the crate.

، بطری های خالی را بردارید و سپس آنها را دوباره در جعبه قرار دهید.

- Wow. - The milk crate.

- وای. - جعبه شیر

And I did it, I only lasted a few weeks,

و من این کار را کردم، فقط چند هفته دوام آوردم،

because it was the middle of winter.

زیرا اواسط زمستان بود.

(Kate shivers)

(کیت می لرزد)

And my friend was small, so he could duck under the van.

و دوست من کوچک بود، بنابراین می توانست زیر ون اردک بزند.

My head was sticking out.

سرم بیرون زده بود.

- Oh!

- اوه!

- And your hands were frozen,

- و دستانت یخ زده بود،

because you're collecting those empty milk bottles

چون داری آن شیشه های خالی شیر را جمع می کنی

that were freezing.

که یخ می زدند.

- I cannot imagine that.

- من نمی توانم این را تصور کنم.

- Yeah.

- آره

- I can't imagine it.

- نمی توانم تصورش کنم.

- But that wasn't my dangerous job.

- اما این کار خطرناک من نبود.

- What was your most dangerous job?

- خطرناک ترین شغل شما چه بوده است؟

- At the driving rage.

- در عصبانیت رانندگی.

- (gasps) Oh.

- (نفس می کشد) اوه.

- Did I ever tell you about that job?

- آیا تا به حال در مورد آن شغل به شما گفتم؟

- I think you might have told me a little bit,

- فکر می کنم ممکن است کمی به من گفته باشید،

but clearly there's more to talk about.

اما واضح است که چیزهای بیشتری برای صحبت کردن وجود دارد.

- Well, so, at the golf driving range, I think I was 15,

- خب، پس، در محدوده رانندگی گلف ، فکر می‌کنم 15 ساله بودم،

and then I was doing the milk round

و بعد داشتم شیر را انجام می‌دادم

and then we realized that we could get paid

و بعد متوجه شدیم که می‌توانیم

five pounds an hour, so two pounds fifty an hour,

ساعتی پنج پوند دستمزد بگیریم، بنابراین ساعتی دو پنجاه پوند

to work at the driving range,

برای کار کردن در محدوده رانندگی،

but they started all the new people in the wrong way.

اما آنها همه افراد جدید را به روشی اشتباه شروع کردند.

- Uh-oh, what did they do?

- اوه اوه، چه کار کردند؟

- Well, they gave you one of those tubes to collect,

-خب یکی از اون لوله ها رو بهت دادند جمع

which you had to stab on the ball and go up.

کنی که باید چاقو به توپ می زدی و می رفتی بالا.

I think it held probably 20 balls, this little tube,

فکر می‌کنم احتمالاً 20 توپ را نگه می‌داشت، این لوله کوچک،

and they'd say, "Okay, go to the 150 yard line,"

و آنها می‌گفتند، "باشه، برو به خط 150 یارد"

which is the most popular range to hit

که محبوب‌ترین محدوده برای ضربه زدن در

when you're practicing golf, and go collect the golf balls.

هنگام تمرین گلف است، و برو توپ‌های گلف را جمع کن. .

And they did it, they put us out there at peak hours,

و آنها این کار را انجام دادند، ما را در ساعات شلوغی بیرون گذاشتند،

and they gave us a helmet, so like a motorcycle helmet,

و به ما کلاه ایمنی دادند ، مانند کلاه ایمنی موتورسیکلت،

and if you go to the driving range

و اگر به محدوده رانندگی

and you see some kid with a helmet on collecting golf balls,

بروید و بچه‌ای با کلاه ایمنی در حال جمع‌آوری توپ گلف ببینید،

that's an immediate target.

این یک مشکل است. هدف فوری

- Oh no.

- وای نه.

- So everyone would just aim for you,

- پس همه فقط تو را نشانه می گیرند،

(Kate gasps) and it was dark,

(کیت نفس می کشد) و هوا تاریک بود،

and you just didn't see these balls coming,

و تو ندیدی که این توپ ها می آیند،

and they'd just hit you in the back, hit you in the leg.

و آنها فقط به پشتت می زدند، به پایت می زدند.

- Was it really painful?

- واقعا دردناک بود؟

- Yeah, I mean, getting hit by a golf ball.

- آره، منظورم این است که با توپ گلف برخورد می کنم.

- Yeah.

- آره

- It's incredible that they did it.

- باور نکردنی است که آنها این کار را کردند.

- (laughs) Yeah.

- (می خندد) بله.

- Before health and safety went crazy.

- قبل از اینکه سلامت و ایمنی دیوانه شود.

- Oh no.

- وای نه.

- You could ban those kinds of jobs.

- شما می توانید این نوع مشاغل را ممنوع کنید.

So yeah, that was a job I did for a little while,

بله، این کاری بود که برای مدت کوتاهی انجام دادم،

but it got a lot better,

اما خیلی بهتر شد،

because I only worked Sundays after a while,

زیرا من فقط یکشنبه ها بعد از مدتی کار می کردم،

and the Sunday job was easy,

و کار یکشنبه آسان بود،

because nobody went to the driving range on a Sunday,

زیرا هیچ کس یکشنبه به محدوده رانندگی نمی رفت،

because they were playing golf.

زیرا آنها گلف بازی می کردند

- Right.

- درست.

- But then you get in one of those carts.

- اما بعد سوار یکی از آن گاری ها می شوید.

What do you call that, the quad?

اسمش چیه، چهارتایی؟

- We call them golf carts.

- ما به آنها می گوییم چرخ دستی گلف.

- Well, it wasn't just a golf cart.

- خب، این فقط یک چرخ دستی گلف نبود.

It was more like a buggy.

بیشتر شبیه کالسکه بود.

- Like a dune buggy?

- مثل کالسکه تپه ای؟

- Yes. - Okay.

- آره. - باشه.

- And then it had this thing on the front

- و بعد این چیز را در جلو

where it would collect the golf balls,

داشت که توپ‌های گلف را جمع می‌کرد،

so we'd collect the golf balls, no one would come,

بنابراین ما توپ‌های گلف را جمع می‌کردیم، کسی نمی‌آمد،

and I would hit the golf balls.

و من توپ‌های گلف را می‌زدم.

- Yeah. - So it was a fun thing to do.

- آره - پس کار جالبی بود.

- Did your golf game get a lot better?

- بازی گلف شما خیلی بهتر شد؟

- A lot better. - I would imagine so.

- خیلی بهتره. - من چنین تصور می کنم.

- Yeah, a lot better.

- آره خیلی بهتره

I bought some golf clubs then,

آن موقع چند چوب گلف خریدم،

started to play a lot of golf, yeah.

شروع کردم به بازی گلف زیاد، بله.

- Do you miss golf?

- دلت برای گلف تنگ شده؟

- I'm gonna start playing again. (laughs)

- من دوباره بازی را شروع می کنم. (می خندد)

- Great.

- عالی است.

- (laughs) So yeah, that was an interesting job.

- (می خندد) پس بله، کار جالبی بود.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

What other jobs have you had after sailing school?

بعد از مدرسه قایقرانی چه مشاغل دیگری داشته اید؟

- After sailing school, to be honest,

- بعد از آموزشگاه قایقرانی، راستش را بخواهید،

most of my jobs have been teaching jobs.

بیشتر شغل من شغل تدریس بوده است.

- Yeah.

- آره

- So I've been an ESL teacher abroad and online.

- بنابراین من یک معلم ESL در خارج از کشور و آنلاین بوده ام.

I have also been an English language teacher

من همچنین معلم زبان انگلیسی

to American students, so I've taught English language arts,

برای دانش‌آموزان آمریکایی بوده‌ام، بنابراین هنرهای زبان انگلیسی را

which is like literature and reading and writing,

که مانند ادبیات و خواندن و نوشتن است، تدریس

and I've done that in public schools,

کرده‌ام، و این کار را در مدارس دولتی انجام داده‌ام،

and then I'm about to be an assistant teacher,

و بعد می‌خواهم دستیار شوم. معلم،

so most of my jobs have been teaching in one way or another.

بنابراین بیشتر مشاغل من به نوعی تدریس بوده است.

- Yeah.

- آره

Yeah, we lived in Spain for a couple of years,

بله، ما چند سالی در اسپانیا زندگی

and we both taught English there.

کردیم و هر دو در آنجا انگلیسی تدریس کردیم.

- Yeah.

- آره

- Which then led to all of this now.

- که در آن زمان منجر به همه اینها در حال حاضر شد.

- All of this, yeah. - Yeah.

- همه اینها، آره. - آره

Did you have any jobs at college?

آیا در دانشگاه شغلی داشتید؟

- I mostly would focus on studying,

- بیشتر روی درس خواندن تمرکز می

and I was the captain of the sailing club.

کردم و کاپیتان باشگاه قایقرانی بودم.

and I had-- - Sailing club.

و من داشتم --- باشگاه قایقرانی.

- Sailing club.

- باشگاه قایقرانی

Well, it was like a sport

خوب، مثل یک ورزش بود،

but it was also kind of an intramural--

اما به نوعی درون مدرسه هم بود

- Yeah. - Recreational sport.

--- بله. - ورزش تفریحی

So we competed, but it was also

بنابراین ما مسابقه دادیم، اما

a lot of just more relaxed activity.

فعالیت‌های بسیار آرام‌تری نیز داشت.

- Right.

- درست.

- We weren't college competition.

- ما مسابقه دانشگاه نبودیم.

- No, and that's important because, in the UK,

- نه، و این مهم است ، زیرا در بریتانیا،

if you'd say, "I'm on the football team or the rugby team,"

اگر بگویید "من در تیم فوتبال یا تیم راگبی هستم" به

it doesn't mean that much.

این معنا نیست.

- Yeah.

- آره

- People don't watch this, but in America,

- مردم این را نمی بینند، اما در آمریکا،

when you think of the football team.

وقتی به تیم فوتبال فکر می کنید.

- Team.

- تیم

- Then 100,000 people are watching.

- پس 100000 نفر تماشا می کنند.

- Yeah, it's huge. - But the sailing club,

- آره، بزرگ است. - اما باشگاه قایقرانی،

you only had, what, 20,000 watching?

شما فقط 20000 تماشاگر داشتید؟

- Yeah. - Yeah.

- آره - آره

- 20,000, no!

- 20000، نه!

It was all very relaxed,

همه چیز بسیار آرام بود،

but we were competing against some schools

اما ما با مدارسی رقابت می

that had very competitive programs.

کردیم که برنامه های بسیار رقابتی داشتند.

- Right.

- درست.

- They beat us.

- ما را زدند.

- Yeah.

- آره

- They beat us.

- Yeah. (laughs)

- ما را زدند.

- آره (می خندد)

- So that was one thing.

- پس این یک چیز بود.

I was doing some freelance editing.

داشتم ویرایش مستقل انجام می دادم.

So at the same time. - Oh, yeah?

بنابراین در همان زمان. - اوه، آره؟

That's right, you used to write books.

درست است، شما قبلاً کتاب می نوشتید.

- Uh-huh, yeah. - Yeah.

- اوه، آره - آره

I remember that.

من آن را به خاطر می آورم.

Yeah, so I did a lot of,

بله، بنابراین

I did some ghostwriting and editing

and that kind of work, too.

کارهای زیادی انجام دادم.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

What has been your most challenging job?

چالش برانگیزترین شغل شما چه بوده است؟

- Most challenging?

- چالش برانگیزترین؟

The first thing that comes to mind

اولین چیزی که به

is teaching teenagers in Spain.

ذهن می رسد آموزش به نوجوانان در اسپانیا است.

- Yes.

- آره.

- Challenging in the sense of

- چالش برانگیز بودن به این معنا

it caused me the most amount of stress and frustration,

بیشترین استرس و ناامیدی

and it was quite difficult to keep them in line.

را برای من به همراه داشت و حفظ آنها در صف بسیار سخت بود.

- Yeah.

- آره

- I'd say.

- مایلم بگم.

- Yes, I could see that being the case.

- بله، می‌توانستم ببینم که چنین است.

I would say that teaching has been my favorite job

می‌توانم بگویم که تدریس شغل مورد علاقه‌ام بوده است

and that it definitely has its moments of stress

و قطعاً لحظات استرس

and pressure from a variety of sources.

و فشار از منابع مختلف دارد.

And then you mentioned

و بعد اشاره کردید

that we were gonna talk about dream jobs.

که قرار بود در مورد مشاغل رویایی صحبت کنیم.

- Yes.

- آره.

- What's your dream job?

- شغل رویایی شما چیست؟

- You know what it is, don't you?

- میدونی چیه، نه؟

- Is it this?

- اینه؟

- Well, the idea of the dream job

- خوب، ایده شغل رویایی کاری

is what you're not doing now, but you could do.

است که شما اکنون انجام نمی دهید ، اما می توانید انجام دهید.

- You could do. - Yeah.

- شما می توانید انجام دهید. - آره

- Okay, so if you weren't doing this dream job,

- باشه، پس اگر این شغل

what dream job would you be doing?

رویایی را انجام نمی دادی، چه شغل رویایی انجام می دادی؟

- A football manager.

- یک مدیر فوتبال

- Okay.

- باشه.

- Yeah.

- آره

- And why do you think that would be your dream job?

- و چرا فکر می کنید این شغل رویایی شماست؟

- Well, I would say football player,

- خب، من می گویم فوتبالیست،

but that's not gonna happen any more.

اما دیگر این اتفاق نمی افتد.

- Okay.

- باشه.

- Not because of my technical abilities,

- نه به خاطر توانایی های فنی ام،

but because of my age, and then, yeah, football manager.

بلکه به خاطر سنم، و بعد، بله، مدیر فوتبال.

Well, I actually grew up playing a lot of computer games

خوب، من در واقع با بازی های رایانه ای زیادی بزرگ شدم

where you are the football manager.

که در آن شما مدیر فوتبال هستید.

- So like a soccer manager.

- پس مثل یک مدیر فوتبال.

- It was called,

- اسمش بود

the first one was called Championship Manager,

، اولی اسمش چمپیونشیپ منیجر بود

and they rebranded it to Football Manager.

و به Football Manager تغییر نام دادند.

- Okay.

- باشه.

- And it's just where you're the manager of a team,

- و این دقیقاً جایی است که شما مدیر یک تیم

you buy players, you talk, you organize training,

هستید، بازیکن می‌خرید، صحبت می‌کنید، تمرین را سازماندهی

you have the tactics going on, and then you play a game,

می‌کنید، تاکتیک‌ها را انجام می‌دهید، و سپس یک بازی انجام می‌دهید،

which usually is just text on the screen

که معمولاً فقط متن روی صفحه است

telling you what's happening.

که به شما می‌گوید چه چیزی وجود دارد. اتفاق می افتد.

- Yeah.

- آره

- And I love it.

- و من عاشق این هستم.

I used to play that for hours and hours and hours.

ساعت ها و ساعت ها و ساعت ها آن را بازی می کردم.

But I'd love to be a football manager

اما من دوست دارم یک مدیر فوتبال

because firstly, I love the sport.

باشم زیرا اولاً، من عاشق ورزش هستم.

- Right.

- درست.

- I think I'd be pretty good at it

- فکر می‌کنم اگر خودم درخواست می‌کردم در این کار خیلی خوب

if I applied myself. - I think you would, too.

بودم. - فکر می کنم تو هم همینطور.

- And I just find it really interesting,

- و به نظر من واقعاً جالب است،

trying to problem-solve all the time

تلاش برای حل مشکلات

and come up with tactics to beat a specific team.

و تاکتیک‌هایی برای شکست دادن یک تیم خاص.

I think the management would be really interesting,

من فکر می‌کنم که مدیریت واقعاً جالب باشد

to talk to specific players in specific ways.

، صحبت کردن با بازیکنان خاص به روش‌های خاص.

- Uh-huh.

- آهان.

- And just to try and win things.

- و فقط برای تلاش و برنده شدن چیزها.

You know, to be successful at it.

می دانید، برای موفقیت در آن.

- Sure, yeah.

- حتما، آره.

- What about you?

- تو چطور؟

- I think that, in many ways,

- فکر می‌کنم از بسیاری جهات،

I am doing my dream job already,

کار رویایی‌ام را از قبل انجام می‌دهم،

because I'm continuing to teach,

چون به تدریس ادامه می‌دهم،

I get to spend time with kids,

می‌توانم با بچه‌ها وقت بگذرانم،

so all of that are things that I love,

بنابراین همه چیزهایی هستند که دوستشان دارم،

but I think that if I was going to add

اما فکر می‌کنم که اگر بودم برای اضافه کردن

something into the mix,

چیزی به این ترکیب،

I would like to work on my writing more

دوست دارم بیشتر روی نوشته‌هایم کار کنم

and be professionally recognized for that,

و به‌طور حرفه‌ای برای آن شناخته شوم،

so that would be my goal, to write some books.

بنابراین این هدف من ، نوشتن چند کتاب است.

- Is it your goal?

- هدفت اینه؟

- Yeah. - Yeah?

- آره - آره؟

- Yeah, still very much so. - Cool.

- آره، هنوز هم خیلی. - سرد.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

Have you had any other jobs in the past?

آیا در گذشته شغل دیگری داشته اید؟

- I think that more or less covers it.

- فکر می کنم که کم و بیش آن را پوشش می دهد.

I've done various things.

من کارهای مختلفی انجام داده ام

I've worked at an exercise studio,

من در یک استودیوی ورزشی کار کرده‌ام،

I've done different permutations of teaching.

جایگشت‌های مختلف تدریس را انجام داده‌ام.

- Yeah.

- آره

- So teaching corporate clients,

- بنابراین آموزش به مشتریان شرکتی،

teaching one-on-one lessons in English,

آموزش انفرادی دروس به زبان انگلیسی،

but yeah, there's a thread of teaching

اما بله، رشته

kind of woven through it.

ای از آموزش وجود دارد.

- Yeah.

- آره

I've had, I think I've probably had about 30 jobs--

من تا به حال داشتم، فکر می کنم احتمالاً حدود 30 شغل داشته ام

- Wow. - In the past.

- وای. - در گذشته.

- Wow.

- وای.

- Some of them have been temporary,

- برخی از آنها موقتی بوده اند،

where I've been doing a lot of data input and admin

جایی که من به

for three weeks at this company,

مدت سه هفته در این شرکت،

three weeks at a different company,

سه هفته در یک شرکت دیگر، وارد کردن داده ها و مدیریت زیادی را انجام داده

but I had that marketing manager job--

ام، اما من آن شغل مدیر بازاریابی را داشتم

- Okay.

- For a couple of years before we met.

--- باشه.

- چند سال قبل از همدیگر.

Call centers, I've worked in bars.

مراکز تماس، من در بارها کار کرده ام.

That was interesting.

I worked at the student union nightclub

جالب بود. زمانی که در دانشگاه

بودم در کلوپ شبانه اتحادیه دانشجویی کار می کردم

when I was at university.

.

- I bet you would have some stories from that.

- شرط می بندم که داستان هایی از آن داشته باشید.

- Yeah, that was definitely an interesting time,

- بله، قطعاً زمان جالبی بود،

and I didn't really enjoy it.

و من واقعاً از آن لذت نمی بردم.

- No?

- No, because you're sober and everyone's really drunk.

- نه؟

- نه، چون تو هوشیار هستی و همه مست هستند.

- Yeah, that sounds terrible. - And they're just, you know,

- آره، وحشتناک به نظر می رسد. - و آنها فقط، می دانید،

trying to get free drinks from you,

سعی می کنند از شما نوشیدنی رایگان

they never tip in England.

بگیرند، هرگز در انگلیس انعام نمی دهند.

- Oh yeah. - Yeah.

- اوه بله. - آره

- That's another conversation.

- این یک گفتگوی دیگر است.

- I've done some cold calling, which is quite frustrating

- من چند تماس سرد انجام داده ام که بسیار خسته کننده است

because people don't want to answer the phone

زیرا مردم نمی خواهند به تلفن پاسخ دهند

and talk to you. - Yeah.

و با شما صحبت کنند. - آره

- What else have I done?

-دیگه چیکار کردم؟

I was a porter in a hospital.

من در یک بیمارستان باربر بودم.

- Oh, yeah.

- اوه، آره

That one also is an interesting--

آن یکی نیز جالب است

- There's some stories there. - Yeah.

-- - داستان هایی در آنجا وجود دارد. - آره

- It was crazy.

- دیوونه بود

Porter is basically where you transport patients

پورتر اساساً جایی است که شما بیماران را

around the hospital, and then you tasks here and there,

در اطراف بیمارستان جابجا می کنید و سپس اینجا و آنجا وظایف خود را انجام می دهید

and if people are getting aggressive,

و اگر مردم پرخاشگر شوند

then the porters go.

، باربرها می روند.

- Really?

- واقعا؟

So you were like the hospital bouncer?

پس تو مثل قلدر بیمارستان بودی؟

- Well, I don't know why they asked me to go one time,

- خوب، نمی دانم چرا یک بار از من خواستند بروم،

because I was really young, and very skinny,

زیرا من واقعاً جوان بودم و خیلی لاغر

and there were bigger guys than me,

بودم و بچه های بزرگتر از من بودند

and there used to be a couple of security guards,

و قبلاً یک دو نفر نگهبان بودند،

but then they asked porters to go with them

اما بعد پرسیدند. باربرها اگر مشکلی پیش آمد با آنها بروند

if there was any trouble,

and some people are just crazy.

و برخی از مردم دیوانه هستند.

- Really? - It was--

- واقعا؟

- Aggressive? - Very aggressive.

- تهاجمی بود؟ - خیلی تهاجمی

- Maybe having a mental health crisis?

- شاید داشتن یک بحران سلامت روان؟

- Well, that, too, but I mean,

- خب، این هم، اما منظورم

there was someone that I used to see at the gym,

این است که یک نفر بود که من در باشگاه می

and she used to work out for hours and hours

دیدم، او ساعت ها و ساعت ها ورزش می کرد

and then she was in the hospital once

و بعد یک بار در بیمارستان بود

and she started to get very aggressive with people.

و شروع به پرخاشگری شدید با مردم کرد. .

- Uh-oh.

- اوه اوه

- And she threatened to put needles in my eyes or something.

- و او تهدید کرد که به چشمانم سوزن می زند یا چیز دیگری.

- Oh my gosh.

- وای خدای من.

- And then I saw her at the gym the next day

- و بعد من او را روز بعد در باشگاه دیدم

and she just came over

و او تازه آمد

and she was my best friend all of a sudden.

و او یکدفعه بهترین دوست من شد.

- So you've been hit by golf balls.

- پس توپ گلف به شما اصابت کرده است.

- Yeah.

- آره

- You've been almost dropped off the back of a milk truck,

- تقریباً از پشت یک کامیون شیر انداخته شده

you have had to be a bouncer in a hospital,

اید، مجبور شده اید در یک بیمارستان جسارت کننده باشید

and the hardest job that you've had

و سخت ترین شغلی که داشته اید

was dealing with teenagers. (laughs)

برخورد با نوجوانان بوده است. (می خندد)

- Yeah, yeah.

- آره، آره.

- You've had some experience.

- تو تجربه ای داشتی

- Well, I'd say the most challenging one, actually,

- خب، می‌توانم بگویم که چالش‌برانگیزترین آنها، در واقع،

was when I was the marketing manager,

زمانی بود که من مدیر بازاریابی بودم،

because we used to run expensive campaigns

زیرا ما کمپین‌های گران‌قیمت را

with very tight deadlines that had to get results.

با ضرب‌الاجل‌های بسیار محدود اجرا می‌کردیم که باید به نتیجه می‌رسید.

- Right.

- درست.

- And we were constantly advertising

- و ما دائماً

in newspapers and magazines,

در روزنامه ها و مجلات تبلیغ می کردیم

and I was in charge of getting the ads together,

و من مسئول جمع آوری آگهی ها،

choosing the right ad for the right magazine,

انتخاب آگهی مناسب برای مجله مناسب

and doing all that kind of stuff.

و انجام همه این کارها بودم.

That was very challenging, because of the deadline.

این بسیار چالش برانگیز بود، به دلیل ضرب الاجل.

- But probably, now that I'm thinking about it,

- اما احتمالاً، اکنون که دارم به آن فکر می کنم،

that was probably the job where you built your set of skills

احتمالاً این شغلی بود که در آن مجموعه مهارت های خود را ایجاد کردید

to be able to do the other things that you've accomplished.

تا بتوانید کارهای دیگری را که انجام داده اید انجام دهید.

- Yeah.

- آره

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

I wanna just quickly talk about time off.

من می خواهم به سرعت در مورد زمان استراحت صحبت کنم.

- Oh, yeah.

- اوه، آره

- So to take some time off, which means to not work,

- بنابراین برای مدتی مرخصی، که به معنای کار نکردن است،

and this might be for vacation, for sickness,

و این ممکن است برای تعطیلات، برای بیماری،

for national holidays. - Yes.

برای تعطیلات ملی باشد. - آره.

- I think one of the biggest differences is

- فکر می کنم یکی از بزرگترین تفاوت

the amount of time off you get in America versus in the UK.

ها میزان مرخصی شما در آمریکا در مقایسه با بریتانیا است.

- Yes.

- آره.

To be honest, there are many wonderful things

صادقانه بگویم، چیزهای شگفت انگیز زیادی

about living in the United States.

در مورد زندگی در ایالات متحده وجود دارد.

Paid time off is not one of them.

مرخصی با حقوق یکی از آنها نیست.

So I think that the average job, nine to five,

بنابراین من فکر می کنم که یک شغل متوسط، نه تا پنج

full-time job comes with about 10 days off a year.

شغل تمام وقت با حدود 10 روز مرخصی در سال همراه است.

- Yeah.

- آره

- And that doesn't include national holidays,

- و این شامل تعطیلات ملی نمی شود،

which there are a few national holidays,

که تعداد کمی تعطیلات ملی وجود دارد،

but that's it. - Yeah.

اما تمام. - آره

- So 10 days off.

- پس 10 روز مرخصی.

So if you get sick or if your children get sick,

بنابراین اگر شما مریض شوید یا اگر فرزندانتان مریض شوند،

or anything like that, it's really easy to eat through

یا هر چیز دیگری، غذا خوردن در طول زمان مرخصی واقعاً آسان است

the time off that you have-- - Do you get sick days?

--- آیا روزهای مریضی دارید؟

- That's a great question. - Or does it depend?

- این یک سوال عالی است. - یا بستگی داره؟

- And to be honest, to be honest,

- و راستش را بخواهید، راستش را بخواهید،

I'm not sure about it.

مطمئن نیستم.

I think it's a different company policy--

من فکر می کنم این یک سیاست شرکت متفاوت است

- Right. - Depending on where you work.

-- - درست است. - بسته به جایی که کار می کنید.

- Right, and in the UK,

- درسته، و در انگلستان،

I remember it was 28 days paid leave.

یادم هست 28 روز مرخصی با حقوق بود.

Is that the right way to say it, paid leave, here?

آیا این روش درستی است برای گفتن آن، مرخصی استحقاقی، اینجا؟

- I guess so. - Yeah.

- حدس می زنم اینطور باشد. - آره

- Or paid days off. - Paid days off.

- یا روزهای مرخصی با حقوق. - روزهای مرخصی با حقوق

Yeah, 28 days, and I remember, actually,

بله، 28 روز، و یادم می آید، در واقع،

when I was working in that marketing manager job,

زمانی که در آن شغل مدیر بازاریابی کار

by the way, they didn't give me the title

می کردم، اتفاقاً عنوان مدیر بازاریابی را به من ندادند،

of marketing manager but I was marketing manager,

اما من مدیر بازاریابی بودم

(laughs) I don't know what to say.

(می خندد) نمی دانم. چه بگویم

- I can call you marketing manager.

- می توانم با شما مدیر بازاریابی تماس بگیرم.

- So you'd look at your calendar for the year

- بنابراین شما به تقویم سال خود نگاه

and you'd have to get in there quick

می کنید و باید سریع وارد

to get the days that you wanted,

آن شوید تا به روزهایی که می خواهید برسید،

because you couldn't clash with somebody else

زیرا نمی توانید با شخص دیگری

or with more than two people in a department,

یا با بیش از دو نفر در یک بخش درگیر شوید،

and I remember I got them off for the World Cup in Germany,

و به یاد دارم که آنها را برای جام جهانی آلمان پیاده کردم،

which was well worth the time off.

که ارزش این مرخصی را داشت.

- Sure.

- مطمئن.

- And that same year, the Leeds Festival,

- و همان سال، جشنواره لیدز،

and then I can't remember what else,

و بعد یادم نمی‌آید چه چیز دیگری،

but yeah, you used to have to plan ahead

اما بله، باید از قبل برنامه‌ریزی می‌کردید

and say this date, this date, and get in early.

و این تاریخ، این تاریخ را می‌گفتید و زود وارد می‌شدید.

- So you would basically have about four weeks off?

- پس شما اساساً حدود چهار هفته مرخصی خواهید داشت؟

- Yeah.

- آره

- That's pretty good.

- خیلی خوب است.

- And more than that,

- و بیشتر از آن

'cause the work, 28,

، دلیل کار، 28،

five, the five days out of seven.

پنج، پنج روز از هفت.

- Oh, okay.

- اوه، باشه

- So more like five weeks and three days.

- پس بیشتر شبیه پنج هفته و سه روز.

- That's, yeah, that's amazing.

- این، بله، شگفت انگیز است.

- Yeah, and then, but where we worked,

- بله، و بعد، اما جایی که ما کار می‌کردیم

the factory used to shut down

، کارخانه

between Christmas and New Year,

بین کریسمس و سال نو تعطیل می‌شد،

and you had to take those days off.

و شما مجبور بودید آن روزها را مرخصی بگیرید.

- Oh.

- That was one thing,

- اوه

- این یک چیز بود،

so you didn't have as much flexibility there,

بنابراین شما در آنجا انعطاف زیادی نداشتید،

but it was good to be off between Christmas and New Year.

اما خوب بود که بین کریسمس و سال نو استراحت کنید.

- Do you think, and there are lots of studies

- آیا فکر می کنید، و مطالعات زیادی

about productivity in the workplace and holidays,

در مورد بهره وری در محیط کار و تعطیلات

do you think that your time off

انجام شده است، آیا فکر می کنید که تعطیلات

helped you be more productive?

به شما کمک کرده تا بهره وری بیشتری داشته باشید؟

- Probably.

- شاید.

I think it's always good to get a break.

من فکر می کنم همیشه خوب است که استراحت کنید.

I might have been more...

شاید بیشتر بودم...

Well, to be honest, I think for me,

خب، راستش، فکر می‌کنم برای

it was more important about the working day,

من مهم‌تر از روز کاری بود

and not taking breaks during the working day,

، نه استراحت در طول روز کاری،

and not standing up, getting away from your computer,

و بلند نشدن، دور شدن از کامپیوتر،

getting a little bit of exercise.

گرفتن کمی ورزش

I think that's more detrimental.

من فکر می کنم که این مضرتر است.

- That's hard.

- سخت است.

Yeah, I could see that.

بله، من می توانستم آن را ببینم.

And I haven't had, really, an office job

و من واقعاً کار اداری نداشته

where I was stuck in one place for all day,

ام که تمام روز را در یک مکان گیر کرده باشم ،

but I know that when I have had a full work day,

اما می دانم که وقتی یک روز کاری کامل داشته باشم،

just psychologically, I really prepare rewards for myself

فقط از نظر روانی، واقعاً در طول روز برای خودم پاداش آماده می کنم

throughout the day. - Yeah.

. - آره

- So I'm like, oh, it's nine o'clock.

- پس من می گویم، اوه، ساعت نه است.

It's muffin time.

وقت مافین است

Time for some coffee and a muffin,

وقت صرف قهوه و کلوچه،

or like, oh, it's 11 o'clock-- - Yes.

یا مثلاً، ساعت 11 است --- بله.

- Gonna take that little walk around the building,

- می‌خواهم در اطراف ساختمان قدم بزنم،

or whatever it is.

یا هر چیزی که هست.

- Yeah, we did that when I was working in the office.

- آره، زمانی که من در دفتر کار می کردم این کار را انجام دادیم.

I mean, it's a very British example, but a cup of tea.

منظورم این است که این یک نمونه بسیار بریتانیایی است، اما یک فنجان چای.

- Yes.

- آره.

- You know, someone would brew up at 9:30,

- می دونی، یکی ساعت 9:30 دم می کرد

and everyone would get a cup of tea.

و همه یک فنجان چای می گرفتند.

And someone else would brew up again at 11.

و شخص دیگری در 11 سالگی دوباره دم می کند.

- You do drink tea every two hours?

- آیا هر دو ساعت یک بار چای می نوشید؟

- Yeah, and that's what,

- بله، و این

you know, that's the reward you're talking about,

همان پاداشی است که می گویید

to brew up and get a cup of tea.

، دم کردن و گرفتن یک فنجان چای.

- And to be honest, I miss that a little,

- و صادقانه بگویم، دلم برای آن کمی

and I definitely miss having regular co-workers

تنگ شده است و قطعاً دلم برای داشتن همکاران همیشگی

over the summer. - Yeah, yeah.

در تابستان تنگ شده است. - آره آره.

- You know, just a couple of people

- می دانید، فقط چند نفر

that you can really share jokes with,

که می توانید واقعاً با آنها جوک به اشتراک بگذارید

and, you know, get to have that experience.

، و می دانید، می توانید آن تجربه را داشته باشید.

- I think it's important.

- فکر می کنم مهم است.

Yeah, and in the space that we're in,

بله، و در فضایی که ما در آن هستیم،

there were some, I think you waved to somebody before?

تعدادی بودند، فکر می کنم قبلا برای کسی دست تکان دادید؟

- Yeah, I did.

- آره، انجام دادم.

- So there are other people who work here

- بنابراین افراد دیگری هستند که اینجا

in the different offices, so I do get that interaction.

در دفاتر مختلف کار می کنند، بنابراین من این تعامل را دریافت می کنم.

- Yeah. - And it's important.

- آره - و این مهم است.

You know, working on your own sometimes,

می‌دانی، گاهی اوقات به تنهایی کار

especially when, you know,

می‌کنی، مخصوصاً زمانی که، می‌دانی،

when you're just talking into a camera on your own?

وقتی به تنهایی با دوربین صحبت می‌کنی؟

- Yeah.

- It feels really strange.

- آره

- واقعاً حس عجیبی دارد.

- But it's also amazing knowing that there are

- اما این هم شگفت انگیز است که بدانیم

all those people out there who are gonna watch you and--

همه آن افرادی هستند که می خواهند تو را تماشا کنند و

- Yes. - Yes.

--- بله. - آره.

- But you don't feel that in this moment.

- ولی تو این لحظه این حس رو نداری.

- Yes.

- آره.

- It's a strange thing.

- چیز عجیبی است.

- But it's fun to talk to you, too.

- اما صحبت کردن با شما هم لذت بخش است.

- Yeah, it's all right.

- آره، اشکالی نداره.

- We're like co-workers right now.

- ما الان مثل همکار هستیم.

- Yeah, we need to do this more often.

- بله، ما باید این کار را بیشتر انجام دهیم.

- Oh, yeah.

- اوه، آره

- So yeah, I think we can wrap it up there.

- پس آره، من فکر می کنم که می توانیم آن را در آنجا جمع کنیم.

- All right.

- خیلی خوب.

- It's the beautiful time of the video.

- زمان زیبای ویدیو است.

- Woo-hoo!

- وو هو!

- Kate's question.

- سوال کیت.

- Okay, so my question is,

- خوب، پس سوال من این

what is the most interesting job that you've had?

است که جالب ترین شغلی که داشته اید چیست؟

And also, what is your favorite part about working?

و همچنین، بخش مورد علاقه شما در مورد کار چیست؟

- Great.

- عالی.

Great, most interesting job you've had,

عالی ترین و جالب ترین شغلی که داشته اید

and your favorite park, part, about working.

و پارک مورد علاقه تان در مورد کار کردن.

Perfect.

کامل.

- All right.

- خیلی خوب.

- All right, well, again, thank you so much

- بسیار خوب، خوب، بازم، خیلی

for spending this time with us.

ممنون که این وقت را با ما گذراندید.

If you want to get some resources based on this conversation

اگر می خواهید منابعی را بر اساس این گفتگو بدست آورید،

then check out the To Fluency program.

برنامه To Fluency را بررسی کنید.

Full details will be in the description.

جزئیات کامل در توضیحات موجود خواهد بود.

And why not share this conversation with a friend?

و چرا این گفتگو را با یک دوست به اشتراک نمی گذارید؟

- Or a co-worker.

- یا یک همکار.

- Or a co-worker.

- یا یک همکار.

Very good, very good.

خیلی خوبه خیلی خوبه

You can come again.

میتونی دوباره بیای

- Thank you.

- متشکرم.

- All right, well, thank you again for watching,

- بسیار خوب، خوب، باز هم از تماشای شما متشکرم

and we'll speak to you soon.

و به زودی با شما صحبت خواهیم کرد.

Bye-bye. - Until next time.

خداحافظ. - تا دفعه بعد.

- Bye-bye. - Bye.

- خداحافظ. - خدا حافظ.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)