LEARN ENGLISH FAST through Short Stories | The Cafe Reunion | English Listening Skills

811 views ・ 2025-01-23

To Fluency


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید. زیرنویس های ترجمه شده به صورت ماشینی ترجمه می شوند.

00:00
in this English lesson you're going to listen to  a short story called The Cafe Reunion this is a  
0
80
8560
در این درس انگلیسی، می‌خواهید به داستان کوتاهی به نام The Cafe Reunion گوش دهید، این یک
00:08
great way to practice your English listening  skills by listening to comprehensible input  
1
8640
7640
راه عالی برای تمرین مهارت‌های شنیداری انگلیسی شما با گوش دادن به ورودی‌های قابل‌فهم است،
00:16
be sure to turn on subtitles and at the end  of the story we're going to have 10 phrasal  
2
16280
6960
حتماً زیرنویس‌ها را روشن کنید و در پایان داستان قرار است 10
00:23
verbs from the story and also some idioms  so that you can learn new words and phrases  
3
23240
6720
فعل عبارتی از داستان و همچنین برخی اصطلاحات داشته باشید تا بتوانید کلمات و عبارات جدیدی یاد بگیرید.
00:30
let's start with the story The Cafe Reunion  Rachel pushed open the glass door of Oliver’s  
4
30800
10000
بیایید با داستان شروع کنیم کافه یونیون راشل در شیشه ای کافه الیور را باز کرد
00:40
Café. The smell of coffee filled the air,  mixed with the sound of milk frothing  
5
40800
5800
. بوی قهوه فضا را پر کرده بود، با صدای کف کردن شیر
00:46
and quiet chatter. She closed her umbrella,  shaking off the raindrops, and looked around.
6
46600
6520
و گپ آرام مخلوط شده بود. چترش را بست، قطرات باران را تکان داد و به اطراف نگاه کرد.
00:53
The café had a cozy feel. There were  wooden tables, shelves lined with books,  
7
53120
6080
کافه احساس راحتی داشت. میزهای چوبی، قفسه‌هایی با ردیف کتاب،
00:59
and a small chalkboard on the wall with  today’s specials written in chalk. She  
8
59200
4720
و یک تخته گچی کوچک روی دیوار وجود داشت که با گچ‌های مخصوص امروزی نوشته شده بود. او
01:03
spotted an empty table near the  back and headed straight for it.
9
63920
5240
یک میز خالی را نزدیک پشتش دید و مستقیم به سمت آن رفت.
01:09
Rachel pulled out her notepad and phone,  ready to start. Her editor had sent her here  
10
69160
5200
راشل دفترچه یادداشت و تلفنش را بیرون آورد، آماده شروع. سردبیرش او را به اینجا فرستاده بود
01:14
to write about hidden cafés in London.  She didn’t know much about this place,  
11
74360
4800
تا درباره کافه‌های پنهان در لندن بنویسد. او چیز زیادی در مورد این مکان نمی‌دانست،
01:19
just that it had been getting a lot of attention  lately for its charm and friendly atmosphere.
12
79160
5320
فقط اینکه اخیراً به دلیل جذابیت و فضای دوستانه‌اش توجه زیادی را به خود جلب کرده بود.
01:24
She glanced toward the counter, trying to  catch the owner’s eye. That’s when she froze.
13
84480
5520
نگاهی به پیشخوان انداخت و سعی کرد چشم صاحب خانه را جلب کند. اون موقع بود که یخ کرد
01:30
Behind the counter, wiping  down a tray, was Oliver.
14
90000
5280
پشت پیشخوان، الیور در حال پاک کردن سینی بود.
01:35
Oliver looked up and saw her. For a moment,  his face was blank, but then he smiled.
15
95280
5800
الیور سرش را بلند کرد و او را دید. برای یک لحظه، صورتش خالی شد، اما بعد لبخند زد.
01:41
“Rachel?” he said, walking around the counter.
16
101080
3920
"راشل؟" گفت و در اطراف پیشخوان قدم زد.
01:45
Rachel stood, unsure of what to say.  “Oliver? What are you doing here?”
17
105000
6240
راشل ایستاده بود و نمی دانست چه بگوید. «الیور؟ اینجا چیکار میکنی؟»
01:51
He laughed. “I could ask you the same thing.”
18
111240
3280
او خندید. "من می توانم همین را از شما بپرسم."
01:54
“I’m here for work,” she said, holding up her  notepad. “I’m writing about cafés in London.  
19
114520
5720
او در حالی که دفترچه یادداشتش را بالا گرفت، گفت: «من برای کار اینجا هستم . من در مورد کافه های لندن می نویسم.
02:00
I had no idea this was your place.”
20
120240
2600
نمی‌دانستم اینجا جای توست.»
02:02
“It’s mine,” Oliver said.  “Welcome to Oliver’s Café.”
21
122840
4120
اولیور گفت: «این مال من است. به کافه الیور خوش آمدید.
02:06
Rachel laughed nervously. “Well, I guess  I don’t need to ask who the owner is.”
22
126960
5920
راشل عصبی خندید. «خب، حدس می‌زنم که لازم نیست بپرسم مالک کیست.»
02:12
He pulled out a chair for her.  “Sit down. Let’s catch up.”
23
132880
4800
یک صندلی برایش کشید. «بنشین. بیایید پیگیری کنیم.»
02:17
Rachel sat down, still feeling a bit  shocked. She hadn’t seen Oliver in almost  
24
137680
5280
راشل نشست و هنوز کمی شوکه شده بود. تقریباً
02:22
a decade. They’d been close at university—best  friends who did everything together. She’d  
25
142960
7000
یک دهه بود که الیور را ندیده بود. آنها در دانشگاه صمیمی بودند— دوستان صمیمی که همه کارها را با هم انجام می دادند. او
02:29
always thought they’d stay in touch, but one  day he disappeared. No explanation, no goodbye.
26
149960
8000
همیشه فکر می کرد که آنها در تماس خواهند بود، اما یک روز او ناپدید شد. نه توضیحی نه خداحافظی
02:37
“So,” Rachel began, trying to sound casual.  “How long have you been running this place?”
27
157960
6040
راشل شروع کرد و سعی کرد معمولی به نظر برسد. "چه مدت است که این مکان را اداره می کنید؟"
02:44
“About five years,” Oliver said.  “It started as a small project,  
28
164000
3800
اولیور گفت: «حدود پنج سال. «این به عنوان یک پروژه کوچک شروع شد،
02:47
but it’s grown. What about you? Still writing?”
29
167800
3080
اما رشد کرده است. شما چطور؟ هنوز می نویسی؟»
02:50
“Always,” Rachel said. “Though I didn’t  expect to find you as part of the story.”
30
170880
4720
راشل گفت: «همیشه. "اگر چه من انتظار نداشتم شما را به عنوان بخشی از داستان بیابم."
02:55
Oliver chuckled. “Life’s funny like that.”
31
175600
3800
الیور خندید. "زندگی اینطوری خنده دار است."
02:59
The conversation turned to old times. They  laughed about late-night study sessions and  
32
179400
4640
گفتگو به دوران قدیم برگشت. آن‌ها درباره جلسات مطالعه آخر شب و
03:04
cheap takeaway dinners. For a moment,  it felt like nothing had changed. But  
33
184040
4800
شام‌های ارزان‌قیمت می‌خندیدند. برای لحظه‌ای، احساس می‌شد هیچ چیز تغییر نکرده است. اما
03:08
the unanswered question hung in the  air, making Rachel’s chest tighten.
34
188840
5200
سؤال بی پاسخ در هوا آویزان شد و سینه راشل را سفت کرد.
03:14
Finally, she spoke up. “Why did you  disappear, Oliver? You just… left.”
35
194040
7160
بالاخره حرفش را زد. «چرا ناپدید شدی، الیور؟ تو فقط… رفتی.”
03:21
Oliver sighed and leaned back in his chair. “I’ve  wanted to explain, but it’s hard to talk about.”
36
201200
5960
الیور آهی کشید و به پشتی صندلی تکیه داد. " می خواستم توضیح دهم، اما صحبت کردن در مورد آن سخت است."
03:27
“I think I deserve to know,”  Rachel said, her voice softer now.
37
207160
4360
راشل در حالی که صدایش آرام تر بود، گفت: «فکر می کنم شایسته دانستن هستم.
03:31
Oliver nodded. “You’re right. During our  final year, my dad got really sick. I had  
38
211520
6560
الیور سری تکان داد. "حق با شماست. در آخرین سال زندگی‌مان، پدرم واقعاً بیمار شد. مجبور شدم به
03:38
to go home and help. It all happened  so fast. I thought I’d come back,  
39
218080
5320
خانه بروم و کمک کنم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. فکر می کردم برگردم،
03:43
but I couldn’t. Then time passed, and…  I didn’t know how to reach out again.”
40
223400
5120
اما نتوانستم. سپس زمان گذشت و... نمی دانستم چگونه دوباره دستم را دراز کنم.»
03:48
Rachel felt a lump in her throat. “You  could’ve told me. I would’ve understood.”
41
228520
6160
راشل توده ای در گلویش احساس کرد. « می توانستی به من بگویی. می فهمیدم.»
03:54
“I know,” Oliver said. “But back then,  I was just trying to keep it together.”
42
234680
5280
اولیور گفت: می دانم. اما در آن زمان، من فقط سعی می‌کردم آن را با هم نگه دارم.»
03:59
For a moment, neither of them spoke. The sound  
43
239960
3000
یک لحظه هیچ کدام حرفی نزدند. صدای
04:02
of cups clinking and soft music  filled the space between them.
44
242960
4440
جک فنجان ها و موسیقی ملایم فضای بین آنها را پر کرده بود.
04:07
Finally, Oliver smiled. “Enough about  the past. Let me get you something.”
45
247400
5320
بالاخره الیور لبخند زد. «درباره گذشته بس است. بگذار برایت چیزی بیاورم.»
04:12
He went behind the counter and came back with two  steaming cups of tea and a small plate of cookies.
46
252720
5720
او پشت پیشخوان رفت و با دو فنجان چای بخار پز و یک بشقاب کوچک کلوچه برگشت.
04:18
“For old times’ sake,” he said, setting them down.
47
258440
2880
او گفت: "به خاطر زمان های قدیم."
04:21
Rachel smiled. “You always knew  how to make things better.”
48
261320
4080
راشل لبخند زد. شما همیشه می‌دانستید که چگونه اوضاع را بهتر کنید.»
04:25
They sat together, drinking tea and sharing  stories about their lives since university.  
49
265400
5880
آن‌ها کنار هم نشستند، چای می‌نوشیدند و داستان‌هایی درباره زندگی‌شان از زمان دانشگاه به اشتراک می‌گذاشتند.
04:31
Oliver told her about his dad’s recovery,  the ups and downs of running a café,  
50
271280
4720
الیور به او درباره بهبودی پدرش، فراز و نشیب‌های اداره یک کافه،
04:36
and how much he loved creating a  space where people felt welcome.
51
276000
4680
و اینکه چقدر دوست دارد فضایی ایجاد کند که مردم در آن احساس خوش آمدی کنند، به او گفت.
04:40
Rachel shared her adventures as a journalist,  
52
280680
2680
ریچل ماجراجویی‌های خود را به عنوان یک روزنامه‌نگار،
04:43
from covering big events to  chasing leads in small towns.
53
283360
4520
از پوشش رویدادهای بزرگ تا تعقیب سرنخ‌ها در شهرهای کوچک به اشتراک گذاشت.
04:47
“It feels like no time has passed,”  Oliver said, leaning back in his chair.
54
287880
4800
الیور در حالی که به پشتی صندلی خود تکیه داده بود، گفت: «به نظر می‌رسد هیچ زمانی نگذشته است.» ریچل به شوخی گفت:
04:52
“Except we’re not living on instant noodles  anymore,” Rachel joked, making them both laugh.
55
292680
6480
«به جز اینکه ما دیگر با رشته فرنگی فوری زندگی نمی کنیم .
04:59
When it was time to leave, Rachel stood up and  reached for her bag. Oliver handed her a receipt,  
56
299160
4640
وقتی زمان رفتن فرا رسید، راشل از جایش بلند شد و به سمت کیفش رفت. الیور رسیدی به او داد،
05:03
but instead of a total, there was  a handwritten note at the bottom:  
57
303800
4720
اما به جای کل، یک یادداشت دست‌نویس در پایین وجود داشت:
05:08
“Let’s catch up properly. Dinner soon?”
58
308520
3400
«بیایید به درستی پیگیری کنیم. به زودی شام؟»
05:11
Rachel looked at him and smiled. “I’d like that.”
59
311920
3960
راشل به او نگاه کرد و لبخند زد. "من آن را دوست دارم."
05:15
Walking out into the cool evening air, Rachel  felt lighter, as if she’d left something  
60
315880
4800
راشل که در هوای خنک غروب بیرون می‌رفت، احساس سبکی بیشتری داشت، گویی چیزی
05:20
heavy behind. The rain had stopped, and the  city lights reflected on the wet pavement.
61
320680
5040
سنگین را پشت سر گذاشته است. باران متوقف شده بود و نورهای شهر روی پیاده‌روی خیس منعکس شدند.
05:25
As she walked home, she thought  about how strange life could be—how  
62
325720
4120
در حالی که به خانه می رفت، به این فکر کرد که زندگی چقدر می تواند عجیب باشد - چگونه
05:29
one assignment had brought her back to  someone she thought she’d lost forever.
63
329840
8800
یک تکلیف او را به کسی بازگرداند که فکر می کرد برای همیشه از دست داده است.
05:38
In this story we use 10 commonly used phrasal  verbs and three natural idioms what we're going  
64
338640
7640
در این داستان ما از 10 فعل عباراتی رایج و سه اصطلاح طبیعی استفاده می‌کنیم، کاری که
05:46
to do now and stay until the end is to  go through these phrasal verbs understand  
65
346280
6840
اکنون می‌خواهیم انجام دهیم و تا انتها می‌مانیم این است که این افعال عبارتی را مرور کنیم،
05:53
their meanings and how to use them in everyday  conversations and then once you've done this  
66
353120
6840
معانی آنها و نحوه استفاده از آنها را در مکالمات روزمره بفهمیم و سپس یک بار این کار را انجام دادم
05:59
go back and listen to the story again the first  phrasal verb is push open to push open means to  
67
359960
8440
برگردید و دوباره به داستان گوش دهید اولین فعل عبارتی push open to push open به معنای
06:08
open something like a door by pushing it and in  the story Rachel pushed open the cafe door to  
68
368400
8080
باز کردن چیزی مانند در با فشار دادن آن است و در داستان ریچل در کافه را باز کرد تا
06:16
step inside other examples are he pushed open the  door to the classroom and walked in quietly and  
69
376480
8560
وارد شود. نمونه‌های دیگر از جمله او در کلاس درس را باز کرد و آرام وارد شد و
06:25
I pushed open the window to let some fresh air  in number two is shake off which is close to a  
70
385040
8640
من پنجره را فشار دادم تا هوای تازه در شماره دو تکان بخورد که نزدیک به
06:33
very popular Taylor Swift song and to shake off  means to remove something by shaking or moving  
71
393680
7840
تیلور سویفت بسیار محبوب است. آهنگ و تکان دادن به معنای حذف چیزی با تکان دادن یا حرکت دادن است
06:41
and it can also mean to get rid of something like  feelings or problems in the story when she entered  
72
401520
7400
و همچنین می تواند به معنای خلاص شدن از چیزی مانند احساسات یا مشکلات موجود در داستان باشد. وارد
06:48
a cafe she shook off the rain from her umbrella  other examples are she shook off the sand from  
73
408920
8680
کافه‌ای شد و باران را از چترش تکان داد. نمونه‌های دیگر این است که او
06:57
her shoes after the beach trip which sounds like  a tongue twister she shook off the sand from her  
74
417600
6560
بعد از سفر ساحلی شن‌ها را از روی کفش‌هایش تکان داد که به نظر می‌رسد شن‌ها را از روی
07:04
shoes and it took her a while to shake off his  nervousness before the speech the next one is  
75
424160
7360
کفش‌هایش تکان می‌دهد و مدتی طول کشید تا کفش‌هایش را تکان دهد. عصبی بودن قبل از سخنرانی بعدی این است که به
07:11
look around to look around means to observe your  surroundings or explore a place in the story she  
76
431520
8880
اطراف نگاه کنید تا به اطراف نگاه کنید به این معنی است که اطراف خود را مشاهده کنید یا مکانی را در داستانی که او به
07:20
looked around the cafe to take it all in other  examples are we looked around the park to find a  
77
440400
8600
اطراف نگاه کرده است کاوش کنید. کافه برای همه چیز در مثال‌های دیگر این است که ما اطراف پارک را گشتیم تا
07:29
good spot for a picnic and she looked around  the shop but didn't find anything she liked  
78
449000
8120
مکانی خوب برای پیک نیک پیدا کنیم و او به اطراف مغازه نگاه کرد اما چیزی که دوست داشت پیدا نکرد.
07:37
the next one is pull out to pull out means to  take something out of a bag pocket or container  
79
457120
8560
از جیب یا ظرف کیف
07:45
in the story Rachel pulled out her notebook and  phone to prepare for the interview other examples  
80
465680
6760
در داستان راشل نوت بوک و تلفن خود را بیرون آورد تا برای مصاحبه آماده شود.
07:52
are he pulled out his wallet to pay for the meal  which is very nice of him and she pulled out her  
81
472440
7120
غذا که خیلی از او خوشایند است و او تلفنش را   بیرون آورد
07:59
phone to check the time the next one is catch  up to catch up means to reconnect with someone  
82
479560
7800
تا زمان ملاقات بعدی را بررسی کند تا به او برسد یعنی دوباره با کسی ارتباط برقرار کند
08:07
and talk about what's happened in their lives it  can also mean to reach the same level as someone  
83
487360
6360
و در مورد اتفاقاتی که در زندگی آنها افتاده صحبت کند همچنین می تواند به معنای رسیدن به همان سطح دیگری باشد.
08:13
which we'll see soon in the story Oliver invited  her to catch up on their lives another example is  
84
493720
9840
که به زودی در داستانی خواهیم دید که الیور از او دعوت کرد تا به زندگی آنها برسد، مثال دیگر این است که
08:23
let's catch up over coffee this weekend and  I need to catch up on the work I miss while  
85
503560
6040
بیایید این آخر هفته با قهوه بگذریم و من باید کار را دنبال کنم. وقتی
08:29
I was sick the next one is bring back to bring  back means to make someone remember something  
86
509600
8080
مریض بودم دلتنگ می‌شوم، آهنگ بعدی بازگرداندن برای بازگرداندن به معنای وادار کردن کسی به خاطر آوردن چیزی است
08:37
or feel a certain way again and in the story the  conversation brought back memories of University  
87
517680
10160
یا دوباره احساس می‌کنم و در داستان، مکالمه خاطرات دانشگاه را زنده می‌کند،
08:47
other examples are that song always brings  back memories of my childhood and seeing her  
88
527840
6720
نمونه‌های دیگر این است که آهنگ همیشه خاطرات دوران کودکی من را یادآور می‌شود. و دیدن
08:54
old house brought back a lot of emotions the next  one is speak up to speak up means to say something  
89
534560
9160
خانه قدیمی‌اش که احساسات زیادی را به همراه دارد، یکی بعدی صحبت کردن برای صحبت کردن است به معنای گفتن چیزی است،
09:03
especially when it's important or difficult to  say in the story Rachel finally spoke up to ask  
90
543720
9120
مخصوصاً زمانی که گفتن آن در داستانی که ریچل بالاخره صحبت کرد، مهم یا دشوار است. بپرسید
09:12
why Oliver had disappeared other examples are if  you don't agree you should speak up during the  
91
552840
7440
چرا الیور ناپدید شده است، مثال‌های دیگر این است که اگر موافق نیستید باید در
09:20
meeting and she was too shy to speak up about  her concerns the next one is keep it together  
92
560280
9080
جلسه صحبت کنید و او خیلی خجالتی بود که درباره نگرانی‌هایش صحبت کند.
09:30
to keep it together means to stay calm and  composed during a stressful situation in the story  
93
570520
7920
در طول یک موقعیت استرس‌زا در داستان
09:38
Oliver explained he was trying to keep it together  during a tough time of examples are she kept it  
94
578440
8520
الیور توضیح داد که او سعی می‌کرد آن را با هم حفظ کند در زمان‌های سختی از مثال‌هایی که او آن را
09:46
together during the presentation even though she  was nervous and it's hard to keep it together when  
95
586960
7400
در طول ارائه با هم نگه داشت، حتی اگر عصبی بود و نگه داشتن آن با هم سخت است وقتی
09:54
everything feels overwhelming the next one is come  back to come back means to return to a place or  
96
594360
7640
همه چیز به نظر طاقت فرسا به نظر می رسد، مورد بعدی بازگشت  برای بازگشت به معنای بازگشت به مکان یا
10:02
situation in the story he thought he'd come back  to University but things didn't work out other  
97
602000
9480
موقعیتی در داستان است که فکر می کرد به دانشگاه برمی گردد، اما همه چیز درست نشد.
10:11
examples are I can't wait to come back to this  restaurant it's amazing and after taking a break  
98
611480
6840
مثال های دیگر من هستند. نمی‌توانم صبر کنم تا به این رستوران برگردم، شگفت‌انگیز است و بعد از استراحت
10:18
she decided to come back to her art classes the  last phrase of verb before we talk about idioms  
99
618320
7720
تصمیم گرفت به کلاس‌های هنری‌اش بازگردد، آخرین عبارت فعل قبل از اینکه درباره اصطلاحات صحبت کنیم
10:26
is leave behind to leave behind means to move on  from something or let go of it it can also mean  
100
626040
9840
ترک کردن است پشت به معنای حرکت کردن از چیزی یا رها کردن آن است، همچنین می‌تواند به معنای
10:35
to forget or not take something with you in the  story Rachel felt like she'd Left Behind years  
101
635880
8840
فراموش کردن یا نبردن چیزی با خود باشد در داستان راشل احساس می‌کرد که سال‌ها سوالات بی‌پاسخ را پشت سر گذاشته است.
10:44
of unanswered questions other examples are when he  moved to the city he left behind his old life and  
102
644720
9840
نمونه‌های دیگر زمانی است که به شهری رفت. پشت زندگی قدیمی‌اش و
10:54
don't leave behind your phone it's still on the  table now the first idiom is life's funny like  
103
654560
9080
تلفنتان را پشت سر نگذارید، آن هنوز روی میز است، اکنون اولین اصطلاح خنده‌دار زندگی است مانند
11:03
that this idiom is used to describe unexpected  or surprising events in life in the story life's  
104
663640
9640
که این اصطلاح برای توصیف آن استفاده می‌شود اتفاقات غیرمنتظره یا غافلگیرکننده در زندگی در داستان زندگی
11:13
funny like that Oliver said referring to their  unexpected reunion another example is I bumped  
105
673280
8320
خنده‌دار است مانند آنچه الیور گفت با اشاره به ملاقات غیرمنتظره آنها یک مثال دیگر این است که من
11:21
into my old teacher today life's funny like that  the second idiom is For Old Times sake this idiom  
106
681600
10400
با معلم قدیمی‌ام برخورد کردم، زندگی امروز خنده‌دار است اصطلاح دوم برای زمان‌های قدیم است این اصطلاح
11:32
means doing something to remember or celebrate  the past in the story Oliver brought the tea and  
107
692000
8120
به معنای انجام کاری برای به خاطر سپردن یا به خاطر سپردن است در داستانی که الیور چای و
11:40
cookies for Old Time sake another example is let's  watch that movie again for Old Time sake and the  
108
700120
10360
شیرینی‌ها را به خاطر زمان قدیم آورد، گذشته را جشن بگیرید، مثال دیگری است بیایید دوباره آن فیلم را به خاطر زمان قدیمی تماشا کنیم و
11:50
last idiom is a lump in her throat and this idiom  describes feeling emotional or close to tears  
109
710480
8760
آخرین اصطلاح یک توده در گلویش است و این اصطلاح احساسی احساسی یا نزدیک به اشک را توصیف می کند.
12:00
in the story it said Rachel felt a lump in her  throat as Oliver explained why he disappeared  
110
720280
8320
12:08
another example is the speech was so moving that  everyone had a lump in their throat so those are  
111
728600
7520
سخنرانی آنقدر تکان دهنده بود که همه یک توده در گلو داشتند، بنابراین اینها
12:16
the phrasal verbs and idioms like I mentioned  before what to do now is go back to the story  
112
736120
6840
افعال و اصطلاحاتی هستند که قبلاً ذکر کردم. اکنون باید به داستان برگردید
12:22
and listen to this again so that you can get  more practice and more repetition and then  
113
742960
6520
و دوباره به آن گوش دهید تا بتوانید تمرین بیشتر و تکرار بیشتری داشته باشید و سپس
12:29
in the description be sure to click  the link so you can listen to more  
114
749480
5200
در توضیحات حتماً  روی پیوند کلیک کنید تا بتوانید برای آخرین بار
12:34
short stories in English on this channel  one last thing if you enjoyed this lesson  
115
754680
6120
داستان های کوتاه بیشتر به زبان انگلیسی را در این کانال گوش دهید. اگر از این درس لذت بردید،
12:40
then please share it with a friend thank you  for listening and speak you soon bye for now
116
760800
12480
لطفاً آن را با یکی از دوستانتان به اشتراک بگذارید. متشکرم که گوش دادید و به زودی با شما صحبت کنید فعلا خداحافظ
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7