Advanced English Conversation Lesson #8: Gifts 🎁 🎅 (learn real English w/ subtitles)

- Hello everybody.

- سلام به همه.

This is Jack from tofluency.com along with

این جک از tofluency.com به

- Kate.

همراه کیت است.

- Today in this English lesson this English conversation

- امروز در این درس انگلیسی این مکالمه انگلیسی

we are going to talk about gifts,

قرار است در مورد هدایا صحبت کنیم

and it was your idea to do this topic.

و این ایده شما بود که این موضوع را انجام دهید.

- Yes.

- آره.

- How would you like to start?

- چگونه می خواهید شروع کنید؟

- Sure, well, just a little bit of background

- مطمئناً، خوب، فقط کمی پیش زمینه

about what's going on in our life right now.

در مورد آنچه در حال حاضر در زندگی ما می گذرد.

It is almost Thanksgiving,

تقریباً روز شکرگزاری است،

which means that after Thanksgiving

به این معنی که بعد از شکرگزاری

is kind of the official beginning

به نوعی شروع

of the Christmas season.

رسمی فصل کریسمس است.

The day after Thanksgiving is called Black Friday

روز بعد از روز شکرگزاری، جمعه سیاه نامیده می شود،

because so many people go shopping for Christmas gifts,

زیرا بسیاری از مردم برای خرید هدایای کریسمس می روند

and there are sales,

، و فروش وجود دارد،

and there's just all sorts of mayhem and chaos,

و فقط انواع و اقسام آشفتگی و هرج و مرج وجود دارد،

but we have to get our gifts a little bit early this year

اما ما باید امسال هدایای خود را کمی زودتر دریافت

because we're gonna spend the holiday

کنیم، زیرا ما در حال خرید هستیم. تعطیلات را

with your family in the UK.

با خانواده خود در بریتانیا سپری خواهید کرد.

- Yeah.

- آره

- We're doing something a little bit different

- ما

for gift giving this year,

امسال برای هدیه دادن کار کمی متفاوت انجام می دهیم،

which is something that we tried last year,

چیزی که سال گذشته امتحان کردیم،

which was really fun.

که واقعا سرگرم کننده بود.

- Yeah, it's Secret Santa,

- آره، سکرت بابا نوئل است،

and this is where a group of people come together,

و اینجا جایی است که گروهی از مردم دور هم جمع می‌شوند،

and everyone has to buy a gift for someone else,

و همه باید برای دیگری هدیه بخرند،

but you don't know who is getting your gift,

اما شما نمی‌دانید چه کسی هدیه شما،

your present.

هدیه شما را می‌گیرد.

- Yeah.

- آره

- It's like this lottery isn't it really

- مثل این است که این قرعه کشی واقعاً این نیست

who you're going to get a gift for.

که شما برای چه کسی هدیه بگیرید.

We did this last year when we went on vacation to Florida,

ما این کار را سال گذشته هنگامی که برای تعطیلات به فلوریدا رفتیم،

and we spent Christmas in Florida.

انجام دادیم و کریسمس را در فلوریدا گذراندیم.

Who did you have to buy a present for?

برای کی باید هدیه می خریدی؟

- For your mother.

- برای مادرت.

- Right.

- درست.

- I really enjoyed it because I feel like

- من واقعاً از آن لذت بردم زیرا احساس می

I've gotten to know her so well,

کنم خیلی خوب با

and she has spent time at our house

او آشنا شده ام و او در خانه ما وقت گذرانده است و

helping us take care of the kids,

به ما کمک می کند تا از بچه ها مراقبت کنیم،

especially when they were newborns,

مخصوصاً زمانی که آنها تازه متولد شده بودند،

and it was just nice to have an opportunity

و فقط خوب بود که یک فرصت داشته باشم.

to really think about her and think about

واقعاً به او فکر کند و به این فکر کند

what she would like and buy all of these presents for her.

که او چه می خواهد و همه این هدایا را برای او بخرد.

- What did you get her?

- چی گرفتی بهش؟

- I got her a pair of cozy slippers,

- من برای او یک جفت دمپایی دنج گرفتم

a book about a nurse

، کتابی در مورد

getting trained in Yorkshire

پرستاری که در یورکشایر آموزش دیده است،

around the same time that your mom became a nurse,

تقریباً در همان زمانی که مادر شما پرستار شد،

so that was really neat,

بنابراین واقعاً تمیز بود،

and I think I got her some jewelry,

و فکر می کنم برای او جواهراتی گرفتم،

and there might have been another thing or two,

و ممکن است وجود داشته باشد. یکی دو چیز دیگر،

but I just loved being able to

اما من فقط دوست داشتم بتوانم

really concentrate on one person,

واقعاً روی یک نفر تمرکز کنم،

and maybe spend a little bit more money,

و شاید کمی پول بیشتر خرج کنم،

and time thinking about it

و زمان فکر کردن در مورد آن

versus trying to think about five, or 10, or 15 people,

در مقابل تلاش برای فکر کردن به پنج، یا 10، یا 15 نفر،

you know, try to budget how much to spend on each of them.

می دانید، سعی کنید بودجه بندی کنید که برای هر یک از آنها چقدر هزینه کنید.

- It was helpful, too, because everyone was traveling.

- این هم مفید بود، چون همه در سفر بودند.

- Yeah.

- آره

- And my family came on the plane,

- و خانواده ام با هواپیما آمدند،

so they couldn't take a lot of things back with them.

بنابراین نتوانستند خیلی چیزها را با خود برگردانند.

- But they did try to bring a lot of presents,

- اما آنها سعی کردند هدایای زیادی

especially for the kids for Thomas and Emma

به خصوص برای بچه ها برای توماس و اما

because they weren't part of the gift draw,

بیاورند، زیرا آنها در قرعه کشی هدایا شرکت نکردند،

but I so badly want to talk about

اما من خیلی دلم می خواهد در مورد

my Secret Santa from this year,

بابا نوئل مخفی امسالم صحبت کنم،

but it's still a secret.

اما هنوز هم یک راز.

- Yeah, that's right, you can't tell everyone.

- آره، درسته ، نمی تونی به همه بگی.

- 'Cause they could be watching.

- چون آنها می توانند تماشا کنند.

- Yeah, if you're watching this after Christmas

- بله، اگر بعد از کریسمس این را تماشا می

then check out the comments section

کنید، بخش نظرات را بررسی کنید

because we can leave a comment telling people

زیرا ما می توانیم نظری

what we got everyone.

بگذاریم و به مردم بگوییم که هرکسی چه چیزی را دریافت کرده است.

- Yeah.

- آره

- Yeah, and last year, I'll actually just show this.

- آره، و سال گذشته، من فقط این را نشان خواهم داد.

Last year my mum got me,

سال گذشته مادرم مرا گرفت

and she got this.

و این را گرفت.

- This is amazing.

- این شگفت انگیز است.

- This is really cool.

- این واقعا عالی است.

- I don't know can you see the logo in there?

- من نمی دانم می توانید لوگو را در آنجا ببینید؟

That's the To Fluency logo and that's Jack.

این لوگوی To Fluency و آن جک است.

- Yeah,

- بله،

so she had somebody make that,

پس او از کسی خواسته بود که آن را بسازد،

an artist near where she lives and it's really cool.

هنرمندی در نزدیکی محل زندگی او و واقعاً عالی است.

- Is that your favorite present that you've gotten recently?

- آیا این هدیه مورد علاقه شماست که اخیراً دریافت کرده اید؟

- I think so, yeah, well, we just decided

- فکر می کنم، بله، خوب، ما تازه تصمیم

to do this conversation,

گرفتیم این مکالمه را انجام دهیم،

and I'm a little bit worried

و من کمی نگران

that I'm going to forget what people got me,

هستم که فراموش کنم مردم چه چیزی به من دادند

and the questions are going to come up.

و سؤالات مطرح می شود.

- Jack, you remember all the presents that I've gotten you.

- جک، تو تمام هدایایی را که برایت گرفتم به یاد داری.

- Of course, of course.

- حتما حتما.

So I think it's evident that you really like getting gifts.

بنابراین من فکر می کنم واضح است که شما واقعاً دوست دارید هدیه بگیرید.

- I do.

- انجام میدهم.

- And you like that whole process.

- و شما کل این روند را دوست دارید.

- I love it.

- عاشقشم.

- This year you got real excited about getting gifts again.

- امسال دوباره در مورد گرفتن هدیه هیجان زده شدید.

- Yeah, and about the Secret Santa draw

- بله، و در مورد قرعه کشی Secret Santa

because you were the one person

چون تو تنها کسی بودی

who hadn't put their name in,

که اسمش را

so I was texting you constantly

نگذاشته بود، بنابراین وقتی با هم

from just different rooms in the house

در خانه بودیم، مدام از اتاق های مختلف خانه به تو پیام می

while we were home together,

and I was putting the baby down,

دادم و بچه را زمین می گذاشتم. ،

or doing some laundry or something,

یا شستن لباس یا چیز دیگری،

and "Jack did you enter the drawing yet?

و "جک هنوز وارد نقاشی شدی؟

"Did you enter the drawing?"

" "آیا وارد نقاشی شدی؟"

- Yeah.

- آره

It got a little bit too much,

. کمی زیاد بود،

but it was my fault because I should have done that earlier.

اما تقصیر من بود چون باید زودتر این کار را می کردم.

- Yeah.

- آره

- But then I couldn't find the email,

- اما بعدش نتونستم ایمیل رو پیدا کنم،

but anyway, we're gonna do it again this year.

اما به هر حال، امسال دوباره این کار رو انجام میدیم

You're real excited about it.

- Yes.

- I, on the other hand, I'm excited,

، تو واقعا هیجان زده ای.

but I like to leave things to the last minute,

اما من دوست دارم همه چیز را به لحظه آخر رها کنم،

which means wait until just before the deadline

یعنی فقط قبل از پایان ضرب الاجل

to get something.

منتظر بمانم تا چیزی به دست بیاورم.

- But you do really amazing presents.

- Thank you.

- Yeah.

- Yeah, I think I'm, but I need that immediate deadline

به آن ضرب الاجل فوری نیاز دارم

to give me the motivation and the excitement to get gifts.

تا به من انگیزه و هیجان برای گرفتن هدیه بدهد.

- Yeah, I'm the same way when it's something

that I'm not really excited about,

but when it's something that I'm really excited about

در من واقعا هیجان زده

I can't do it fast enough,

هستم که نمی توانم این کار را به اندازه کافی سریع انجام دهم،

and I just love going shopping for other people

و من فقط دوست دارم برای افرادی

that I love, yeah.

که دوستشان دارم خرید کنم، بله.

- You do most of it online now, right?

- شما الان بیشتر آن را آنلاین انجام می دهید، درست است؟

- Yes, I do, and I like shopping in person better

- بله، دوست دارم، و خرید حضوری را بهتر

because I like to wander through a shop,

دوست دارم، زیرا دوست دارم در مغازه سرگردان باشم،

and, you know, I like to feel things,

و، می دانید، دوست دارم چیزهایی را احساس کنم،

and talk to people and to come up with it,

با مردم صحبت کنم و به آن فکر کنم،

but that's just not so practical with a kid.

اما این کار چندان عملی نیست. با یک بچه

- Yeah, it's a lot easier online.

- آره، آنلاین خیلی راحت تره.

- It is, yeah.

- هست، آره

- I tend to do online, although, I might do,

- من تمایل به انجام آنلاین دارم، اگرچه، ممکن است انجام دهم،

this year I might get the gift in Manchester.

امسال ممکن است این هدیه را در منچستر دریافت کنم.

- Oh, yeah, that's a really good idea

- اوه، بله، این ایده واقعاً خوبی است،

because you could also discreetly ask

زیرا می توانید با احتیاط

about the person that you have.

در مورد شخصی که دارید نیز بپرسید.

- You were going to say the name.

- قرار بود اسمشو بگی

- And what the person might like.

- و آنچه ممکن است فرد دوست داشته باشد.

This is gonna be dangerous.

این خطرناک خواهد بود

- I know it is, it is.

- می دانم که هست، هست.

- Do you like shopping for other people?

- آیا دوست دارید برای دیگران خرید کنید؟

- I do. - You do?

- انجام میدهم. - شما انجام می دهید؟

- Yeah, I do.

- بله انجام میدهم.

- This surprises me, go on.

- این من را شگفت زده می کند، ادامه بده.

- The problem is I like to get people,

- مشکل این است که من دوست دارم مردم را به دست بیاورم

and I like to receive gifts that are practical.

و دوست دارم هدایایی دریافت کنم که کاربردی باشد.

- Right.

- درست.

- You're more whimsical.

- تو هوس انگیز تر هستی.

- I am. - Which means?

- من هستم. - یعنی چی؟

- Anything that's like delightful and a little bit strange,

- هر چیزی که مانند لذت بخش و کمی عجیب و غریب،

and not necessarily practical I love that.

و نه لزوما عملی من آن را دوست دارم.

- What's an example of a whimsical gift?

- یک نمونه از یک هدیه عجیب و غریب چیست؟

- Just anything that's not strictly necessary.

- فقط هر چیزی که به شدت ضروری نیست.

I feel like that tray

من احساس می کنم آن

is on the border of something whimsical,

سینی در مرز چیزی عجیب و غریب است،

even though you really like it

حتی اگر شما واقعاً آن را دوست دارید

because, I mean, it's hand-painted, it's artistic,

، زیرا، منظورم این است که با دست نقاشی شده است، هنری است،

it's not something that you need to have.

چیزی نیست که شما نیاز داشته باشید.

- Yeah.

- آره

- But also things that have

- اما چیزهایی که برای

like imaginary quality to them are interesting,

آنها کیفیت تخیلی دارند نیز جالب هستند

and I love this time of year

و من این فصل از سال را دوست

because it is so full of things that are whimsical.

دارم زیرا پر از چیزهای عجیب و غریب است.

- Definitely.

- حتما.

- Like houses made out of cookies.

- مانند خانه هایی که از کلوچه ساخته شده اند.

There's no other time of year that you see that,

هیچ زمان دیگری از سال وجود ندارد که شما آن را ببینید،

and I love it.

و من آن را دوست دارم.

- Yeah, that an interesting thing.

- آره، چیز جالبی است.

I'll leave a link in the description,

من یک لینک در توضیحات می گذارم،

so you know what we're talking about.

تا بدانید در مورد چه چیزی صحبت می کنیم.

You can explain briefly the houses made out of.

می توانید خانه های ساخته شده را به طور خلاصه توضیح دهید.

- Yeah, gingerbread houses.

- آره، خانه های شیرینی زنجبیلی.

- Gingerbread houses.

- خانه های شیرینی زنجفیلی.

- We actually live in a town here in Nashville

- ما در واقع در شهری اینجا در نشویل

where they have a huge gingerbread display,

زندگی می کنیم که در آن آنها یک نمایش بزرگ شیرینی زنجفیلی دارند

and contest at a local hotel,

و در یک هتل محلی مسابقه می دهند،

and it is just incredibly elaborate.

و این واقعاً فوق العاده مفصل است.

I think we went one year.

فکر کنم یک سال رفتیم.

- I've never been.

- من هرگز نبودم.

- Maybe we should make it a goal to go this year.

- شاید باید امسال رفتن را هدف گذاری کنیم.

- Yeah, well, I just went to the holiday parade,

- آره خب من همین الان رفتم رژه تعطیلات

which was yesterday, you were sick.

که دیروز بود تو مریض بودی.

- I was, yeah, feeling under the weather.

- آره، احساس زیر آب و هوا داشتم.

- It was great it was so much fun.

- عالی بود خیلی جالب بود.

The different floats that go down the road,

شناورهای مختلفی که در جاده می

marching bands play music,

روند، گروه های راهپیمایی موسیقی پخش می کنند،

and a lot of local businesses do this.

و بسیاری از مشاغل محلی این کار را انجام می دهند.

- That's amazing, and I feel like we're at an age too

- این شگفت انگیز است، و من احساس می کنم ما هم در سنی هستیم

where our son is four and he's starting

که پسرمان چهار ساله است و او شروع

to understand the excitement and the anticipation.

به درک هیجان و انتظار می کند.

Last year you could tell him that something was happening,

سال گذشته می‌توانستید به او بگویید که اتفاقی در حال رخ دادن است،

and you'd say in two weeks it's gonna be this holiday,

و می‌گویید تا دو هفته دیگر این تعطیلات است،

or this is gonna happen and he would think

یا این اتفاق می‌افتد و او فکر می‌کرد

that it would be happening in the next minute,

که در دقیقه بعد اتفاق می‌افتد،

so it was hard to build that anticipation,

بنابراین ساختن آن سخت بود. این انتظار،

and hard to kind of explain the traditions,

و توضیح دادن سنت ها دشوار است،

and what would happen and this year

و اینکه چه اتفاقی می افتد و امسال

I think he's really gonna get it.

فکر می کنم او واقعاً به آن خواهد رسید.

He and his friends have been

او و دوستانش در

talking a lot about Santa Clause,

مورد بابانوئل زیاد صحبت کرده اند،

which is a big tradition

که سنت بزرگی است

that we are gonna keep doing with him.

که ما با او ادامه خواهیم داد.

- Yeah, because

- آره،

you just don't know if you're going to do that,

چون نمی دانی که قرار است این کار را انجام دهی یا

but then it's impossible to ignore it.

نه، اما نادیده گرفتن آن غیرممکن است.

In the UK people tend to say Father Christmas.

در بریتانیا مردم تمایل دارند که به پدر کریسمس بگویند.

- Okay.

- باشه.

- Yeah, over Santa Claus.

- آره، بالای بابا نوئل.

When did you realize and for children that are watching

چه زمانی متوجه شدید و برای کودکانی که در حال تماشا هستند،

maybe turn this off.

ممکن است این را خاموش کنید.

- Don't watch, yeah.

-نگاه نکن آره

- When did you realize Santa Clause wasn't real?

- چه زمانی متوجه شدید که بابا نوئل واقعی نیست؟

- I think it was probably when I was

- فکر می‌کنم احتمالاً در

around six or seven maybe,

حدود شش یا هفت سالگی بود،

or I had a strong suspicion that he wasn't real,

یا به شدت شک داشتم که او واقعی نیست،

but I remember as a kid coming to this realization,

اما یادم می‌آید که در کودکی به این موضوع پی بردم

and then thinking hold on a second.

و بعد چند لحظه فکر کردم.

I have a really good thing going here.

من یک چیز واقعا خوب برای رفتن به اینجا دارم.

I just put out a plate of cookies and a stocking,

من فقط یک بشقاب کلوچه و یک جوراب ساق بلند

and it gets filled with presents.

گذاشتم و پر از هدایا شد.

I don't need to tell my parents

نیازی نیست به پدر و مادرم

that I don't believe in Santa Clause anymore.

بگویم که دیگر به بابانوئل اعتقادی ندارم.

- Yeah, it was just a really cool thing.

- آره، خیلی چیز جالبی بود.

- Yeah, this is a great thing.

- آره، این یک چیز عالی است.

I think that my mother actually really struggled

من فکر می‌کنم که مادرم واقعاً

to shop as Santa Clause for us when we were little

وقتی کوچک بودیم برای خرید بابانوئل برای ما تلاش می‌کرد،

because you know my mother she is very practical.

زیرا می‌دانی که مادرم بسیار اهل عمل است.

- Yeah, she is.

- آره اون هست

- She's very practical and so our stockings

- او بسیار کاربردی است و بنابراین جوراب های ما

would be filled with like pencils and socks.

مانند مداد و جوراب پر می شود.

- We always had a tangerine in our stocking.

- ما همیشه یک نارنگی در جوراب خود داشتیم.

- That's interesting.

- جالبه.

- Yeah, always.

- آره همیشه

- That seems to classic and old-fashioned.

- به نظر می رسد کلاسیک و قدیمی است.

I feel like now there's a lot of pressure

من احساس می‌کنم اکنون فشار زیادی وجود دارد که

to really go way over the top like a tangerine

واقعاً از آن بالا بروم، مانند نارنگی

is not something that you go,

چیزی نیست که شما بروید،

oh, wow, this is such a special treat.

اوه، وای، این یک رفتار خاص است.

- Going back to Santa I remember one year

- به بابانوئل برمی گردم، یادم می آید یک

my cousins always came to our house for Christmas.

سال پسرعموهایم همیشه برای کریسمس به خانه ما می آمدند.

I knew Santa wasn't real, you know,

میدونستم بابانوئل واقعی نیست، میدونی

I was like I'm getting older now.

، انگار الان دارم بزرگ میشم.

- How old were you?

- چند سالتان بود؟

- I can't remember, but anyway, so my mum said,

- یادم نیست، اما به هر حال، پس مامانم گفت:

"Don't ruin it for Patrick."

"برای پاتریک خرابش نکن."

Patrick is my cousin who is about two years younger,

پاتریک پسر عموی من است که حدوداً دو سال کوچکتر است،

so Patrick came in and I said to him like,

بنابراین پاتریک وارد شد و من به او گفتم:

"So what's Santa going to get you this year?"

"پس بابانوئل امسال چه چیزی برایت خواهد گرفت؟"

And Patrick just said, "He's not real."

و پاتریک فقط گفت: "او واقعی نیست."

He was like, well, okay.

او مانند، خوب، خوب بود.

- My mom told this story.

- این داستان را مامانم تعریف کرد.

I have cousins that are older than me

من پسرعموهایی دارم که از من بزرگتر هستند

maybe like 10 years older or so.

شاید 10 سال یا بیشتر.

It was actually at my parent's house

در واقع در خانه پدر

where my cousin Nathan

و مادرم بود که پسر عموی من ناتان

found out that Santa Claus wasn't real

متوجه شد که بابانوئل واقعی نیست

because his family had always done this elaborate thing

زیرا خانواده او همیشه این کار مفصل را

with a plate of cookies,

با یک بشقاب کلوچه انجام می‌دادند

and Santa would leave a lot of crumbs,

و بابانوئل خرده‌های زیادی بر جای می‌گذاشت،

and, you know, a smudge on the milk glass,

و می‌دانید، لکه بر روی شیشه شیر،

or something like that so my parents,

یا چیزی شبیه به آن، بنابراین والدین من،

this was before they had kids were so eager

این قبل از بچه دار شدن بود، خیلی مشتاق

to keep that magic alive,

بودند که آن جادو را زنده نگه دارند،

and have this wonderful experience

و این تجربه فوق العاده را داشته باشند

where Santa Clause would find him at their house

که در آن بابانوئل او را در خانه آنها پیدا می کند

while they were visiting and bring him presents,

و او را می آورد. هدایا،

so they set everything up all perfectly

بنابراین آنها همه چیز را

with the crumbs on the plate,

با خرده های بشقاب

and the milk exactly the way that it should be

و شیر دقیقاً همانطور که باید باشد تنظیم کردند

so that he would know that Santa had found him,

تا بداند که بابانوئل او را پیدا کرده است،

and it was the same Santa and Santa was real,

و بابانوئل و بابانوئل واقعی هستند

and Santa goes all over the world and all of that,

و بابانوئل در سراسر جهان و همه اینها می رود

and then we had a Golden Retriever

و بعد ما در آن زمان یک گلدن رتریور

at the time named Misty.

به نام میستی داشتیم.

Of course, a plate of cookie crumbs and a milk glass

البته یک بشقاب خرده کلوچه و یک لیوان شیر

Misty came and cleaned it completely,

میستی آمد و آن را کاملا تمیز کرد

and the next morning when my cousin woke up

و صبح روز بعد که پسر عمویم از خواب بیدار

he saw that there were presents in the stocking from Santa,

شد دید که در جوراب بابانوئل هدایایی وجود دارد

but that the plate was completely clean,

اما بشقاب کاملاً تمیز است

and he burst into tears and said,

و او اشک ریخت و گفت:

"I knew it, Santa wasn't real.

"میدونستم، بابانوئل واقعی نیست.

"It's not the same as it would be at home."

"اینطور نیست که تو خونه باشه."

The ironic thing was that they had left all the crumbs,

and done all the work, but Misty got to it.

به آن رسیدم

- Wow.

-

Wow.

وای. وای

- I know, I know.

- می دانم، می دانم

- It's quite upsetting isn't it?

- خیلی ناراحت کننده است، اینطور نیست؟

- It is, you just want them to have

- فقط می خواهی آن ها

that magical experience of believing that

تجربه جادویی این باور را داشته باشند

the universe will just bring them presents.

که کیهان فقط برایشان هدیه می آورد

- Only if they're good though.

. فقط اگر خوب باشند

- Well, that's theoretically what happens.

- خب، از نظر تئوری همین اتفاق می افتد.

I couldn't imagine

من نمی توانستم تصور کنم

our son at four years' old

پسرمان در چهار

doing something so naughty that we wouldn't.

سالگی آنقدر شیطنت کند که ما انجام ندهیم

- Well, you use it for leverage don't you?

- خوب، شما از آن برای اهرم استفاده می کنید، نه.

- Yeah, you're like it's Christmas season, listen.

- آره، مثل اینکه فصل کریسمس است، گوش کن

- Exactly, yeah, and one more story about Santa.

- دقیقاً، آره، و یک داستان دیگر در مورد بابانوئل.

I remember being in the school playground,

من به یاد دارم که در زمین بازی مدرسه بودم

and we were all talking about Santa,

و همه ما تال بودیم. پادشاه در مورد بابانوئل،

and we were lining up to go inside.

و ما برای رفتن به داخل صف کشیده بودیم.

There was one kid who just said Santa wasn't real,

یک بچه بود که فقط می گفت بابانوئل واقعی نیست،

but no one believed him,

اما هیچکس او را باور نمی کرد،

We were just arguing with him and saying,

ما فقط با او بحث می کردیم و می گفتیم

of course he's real, of course he's real.

، البته او واقعی است، البته او واقعی است.

- How else would this happen?

- چه طور دیگری این اتفاق می افتد؟

- Yeah, but he said he overhead

- بله، اما او گفت که سر

his parents talking about it.

والدینش در مورد آن صحبت می کند.

- Oh, now that we're parents the pressure is on.

- اوه، حالا که ما پدر و مادر شدیم فشار زیاد است.

- Yeah, I know because you have to keep up that whole thing.

- آره، می دونم چون باید همه چیز رو ادامه بدی.

Going back to gifts

برگردیم به هدایا

when it was your birthday

وقتی تولدت

did you prefer a gift or money?

بود هدیه را ترجیح دادی یا پول؟

- I think a gift every time because

- من هر بار یک هدیه فکر می کنم، زیرا به گونه

I grew up in a way that was a little bit sheltered.

ای بزرگ شدم که کمی سرپناه بودم.

I didn't have that many things

من چیزهای زیادی

that I could practically spend money on,

نداشتم که بتوانم عملاً برای آنها پول خرج

and there was a lot of pressure, too, to save the money.

کنم و همچنین فشار زیادی برای پس انداز پول وجود داشت.

- Right, yeah, that's interesting.

- درست است، آره، جالب است.

- I never felt that when I got money

- هرگز احساس نکردم وقتی پولی

that it was mine to spend,

به دست می‌آورم، مال من است که خرج کنم،

so if I had a gift than it would be more.

بنابراین اگر هدیه‌ای داشتم بیشتر از آن بود.

- Yeah, I preferred the money, definitely.

- بله، من پول را ترجیح دادم، قطعا.

- What did you like to do with it?

- دوست داشتی باهاش ​​چیکار کنی؟

- Well, it depended on the age,

- خب بستگی به سن داشت،

but at times it was like wrestling stickers,

اما بعضی وقت ها مثل برچسب کشتی،

football stickers.

برچسب فوتبال بود.

- I would not want any of those things, no.

- من هیچ یک از آن چیزها را نمی خواهم، نه.

- No? - Shockingly.

- نه؟ - تکان دهنده

- You didn't get wrestling stickers.

- برچسب کشتی نگرفتی.

- I didn't get wrestling stickers.

- من برچسب کشتی نگرفتم.

- Yeah, football stickers, wrestling stickers.

- آره، برچسب های فوتبال، برچسب های کشتی.

I can't really remember what else I got.

من واقعاً نمی توانم به یاد بیاورم که چه چیز دیگری گرفتم.

I went through a stage of saving money, too.

من هم مرحله ای از پس انداز پول را پشت سر گذاشتم.

I used to like saving money.

من دوست داشتم پول پس انداز کنم.

My sister and I had these little piggy banks,

من و خواهرم این قلک های کوچک را داشتیم

which were actual piggies.

که قلک های واقعی بودند.

We got into a little bit of a debate,

وقتی بزرگتر شدیم کمی وارد

an argument when we were older because

بحث شدیم، دعوا کردیم، چون

they came from the bank and they became collector's items,

از بانک می آمدند و تبدیل به اقلام کلکسیونی

and they were worth a little bit of money,

می شدند و ارزش کمی هم داشتند،

so we used to argue about who had which one.

بنابراین با هم بحث می کردیم که چه کسی کدام یک را دارد.

I swear I had that little piggy,

قسم می خورم که من آن خوک کوچک را داشتم،

but Rebecca thought that she had it.

اما ربکا فکر می کرد که او آن را دارد.

Yeah, I went through a stage of saving money,

بله، من یک مرحله از پس انداز پول را

and then looking back I probably just spent it

پشت سر گذاشتم، و سپس با نگاه کردن به گذشته، احتمالاً آن را

on whatever was popular back then.

صرف هر چیزی کردم که در آن زمان محبوب بود.

- At the time, you were very trendy.

- در آن زمان شما بسیار شیک پوش بودید.

- Computer games.

- بازی های کامپیوتری.

Trendy? - Yeah, you were.

مرسوم، مد روز؟ - آره تو بودی

You were into all the trends.

شما در همه گرایش ها بودید.

- Yeah, I think looking back you wouldn't call me trendy,

- آره، فکر می‌کنم با نگاه کردن به گذشته ، مرا مرسوم نمی‌دانی،

but that was what was popular at the time.

اما این چیزی بود که در آن زمان محبوب بود.

- Yeah, I mean, would you be trendy by today's standards?

- آره، منظورم این است که آیا شما طبق استانداردهای امروزی شیک هستید؟

No, I feel like right now people who were that age

نه، من احساس می‌کنم در حال حاضر افرادی که در آن سن بودند

would have, you know, brightly colored hair,

، موهایی با رنگ‌های روشن

and really fashionable kind of cutting edge clothes,

و لباس‌های شیک دارند،

and we definitely didn't have any of that.

و ما قطعاً هیچ‌یک از اینها را نداشتیم.

I think that probably when I was younger

فکر می‌کنم احتمالاً وقتی جوان‌تر بودم،

they just started coming out with nail polish

تازه شروع به لاک زدن ناخن‌هایی

that wasn't like red and pink,

کردند که مانند قرمز و صورتی نبود،

and that was a really big deal,

و این واقعاً مشکل بود،

and everybody wanted to have blue nail polish

و همه می‌خواستند لاک آبی داشته باشند

that was like the trendiest thing

که شیک‌ترین چیزی باشد

that you could possibly have.

که می‌توانستید. احتمالا داشته باشد.

I actually sent my dad to get "cool" nail polish

من در واقع پدرم را فرستادم تا

for a friend's birthday party,

برای جشن تولد یکی از دوستانم لاک ناخن "باحال" بگیرد،

and he got like a brown color,

و او مانند رنگ قهوه ای شد،

and it was so disappointing

و این بسیار ناامید کننده بود،

because it's like, here have this nail polish it's so cool,

زیرا اینطور است که این لاک را دارید، خیلی باحال است،

but it was brown,

اما قهوه ای بود،

and her big brother made fun of me.

و برادر بزرگش من را مسخره کرد.

- I was thinking about the color brown the other day

- روز پیش داشتم به رنگ قهوه ای فکر می کردم،

because no one says, oh, brown's my favorite color.

زیرا هیچ کس نمی گوید، اوه، قهوه ای رنگ مورد علاقه من است.

Wrapping gifts.

بسته بندی هدایا.

- Yes.

- آره.

- Wow, can you sense the excitement?

- وای، می تونی هیجان رو حس کنی؟

I don't like wrapping presents.

من از بسته بندی کادوها خوشم نمی آید.

I used to love it, I used to love it,

من قبلاً دوستش داشتم، قبلاً دوستش داشتم،

but now I just don't like doing it, but you really.

اما الان فقط دوست ندارم این کار را انجام دهم، اما شما واقعاً.

- I don't really like wrapping gifts either.

- کادوپیچ کردن را هم خیلی دوست ندارم.

Just kidding, I love it.

شوخی کردم، من آن را دوست دارم.

- Yeah, you do.

- آره تو

- I do, yeah.

- دارم، آره.

- What is the process for you

- چه روندی برای

of having a present and giving it to someone?

شما وجود دارد که یک هدیه داشته باشید و آن را به کسی بدهید؟

What do you do to that present?

با آن هدیه چه می کنید؟

- To that present?

- به آن حال؟

- To that gift or present?

- به اون هدیه یا هدیه؟

- What do I do to it?

- چیکارش کنم؟ همانطور که می

I have a closet and a shelf with wrapping paper as you know.

دانید یک کمد و یک قفسه با کاغذ کادو دارم.

The supplies dwindled down a lot when we moved,

وقتی اسباب کشی کردیم، ذخایر بسیار کم شد،

so we had to give some presents

بنابراین مجبور شدیم هدایایی بدهیم

that were not ideally wrapped for the last year,

که برای سال گذشته در بسته بندی ایده آل نبودند،

you know, I would like wrap them up in newspaper

می دانید، من دوست دارم آنها را

like an old paper bag, but that is changing.

مانند یک کیسه کاغذی قدیمی در روزنامه بپیچم، اما این در حال تغییر است.

We're back to where we should be

ما به جایی که باید باشیم برگشته‌ایم،

so I have a book of patterned paper,

بنابراین من یک کتاب کاغذ طرح‌دار

and I have the rolls of wrapping paper.

دارم، و من رول‌های کاغذ کادو را دارم.

I have gift bags, I have sparkly tissue paper,

من کیسه های هدیه دارم، دستمال کاغذی درخشان

I have bows, so it just depends on the shape of the present.

دارم، پاپیون دارم، بنابراین این فقط به شکل هدیه بستگی دارد.

A lot of times we go with the gift bag

خیلی از اوقات ما با کیسه هدیه می رویم

because it's easier,

زیرا راحت تر است،

but there's something very pleasing

اما چیزی بسیار خوشایند

about perfectly wrapping something

در بسته بندی کامل چیزی

that's rectangular and folding in the edges.

که مستطیل شکل است و در لبه های آن تا می شود وجود دارد.

- Yeah.

- آره

That type of thing I do like.

این نوع چیزهایی که من دوست دارم

- You do?

- شما انجام می دهید؟

- Well, tolerate.

- خب تحمل کن.

I think when it comes down to

فکر می‌کنم

when you say putting tissue paper in as well,

وقتی می‌گویید دستمال کاغذی را داخل

wrapping it with a ribbon,

آن قرار دهید، آن را با روبان بپیچید

and then attaching the card in the right way

و سپس کارت را به

I just get it wrong every time,

روش درست وصل کنید، هر بار اشتباه

therefore, I don't really like doing it.

می‌کنم، بنابراین، من واقعاً دوست ندارم این کار را انجام دهم. .

- There is this really funny scene in Love Actually

- این صحنه واقعاً خنده‌دار در عشق وجود دارد که در

where Rowan Atkinson is wrapping up a present

واقع روآن اتکینسون در حال بسته‌بندی هدیه

in the department store,

در فروشگاه بزرگ است

and he's sprinkling in confetti.

و در حال پاشیدن آبنبات است.

It's really awkward because the character

این واقعاً ناخوشایند است زیرا شخصیت

doesn't want him to be spending time

نمی‌خواهد زمانی را صرف کند،

he's trying to do it subtly

او سعی می‌کند این کار را به صورت زیرکانه انجام دهد،

because he shouldn't be buying this present,

زیرا او نباید این هدیه را بخرد،

and instead he's just going all out.

و در عوض او فقط دارد همه چیز را انجام می‌دهد.

I feel like that is me every time

هر بار

that we're late to go to a birthday party,

که برای رفتن به جشن تولد دیر می کنیم احساس می کنم این من

and I want to wrap the present,

هستم و می خواهم هدیه را بپیچم

and you're saying, "Come on let's go."

و شما می گویید "بیا برویم."

- Yeah, definitely.

-آره حتما

- And I'm throwing in glitter and tissue paper,

- و من زرق و برق و دستمال کاغذی پرت می کنم،

and trying to find the perfect thing,

و سعی می کنم چیز عالی

and the right card, but yeah, I don't know,

و کارت مناسب را پیدا کنم، اما بله، نمی دانم

it does get discouraging sometimes because you know

، گاهی اوقات دلسرد می شود زیرا می دانید

it's all just gonna go in the trash, but, yeah.

که همه چیز به سطل زباله می رود. ، ولی آره.

- Cool, shall we wrap it up?

- عالیه، ببندیمش؟

- Oh, yeah, sure, like I could wrap it up?

- اوه، آره، حتما، مثل اینکه می‌توانم آن را جمع کنم؟

- Okay, well, we've talk about a lot in this one.

- باشه، خوب، ما در این مورد در مورد خیلی چیزها صحبت کرده ایم.

- Yeah, and I could still talk about this all day.

- بله، و من هنوز هم می توانستم تمام روز در مورد این موضوع صحبت کنم.

- Yeah, so I was making mental notes throughout,

- بله، پس من در تمام مدت یادداشت برداری ذهنی می

but I'm gonna go through this video,

کردم، اما این ویدیو را مرور می کنم

and leave all the words and phrases that we used below.

و تمام کلمات و عباراتی را که استفاده کردیم را در زیر می گذارم.

You'll find all those words,

همه آن کلمات

and phrases in the description,

و عبارات را در توضیحات پیدا خواهید کرد،

and, oh, time for Kate's question.

و اوه، وقت سوال کیت است.

- Yes, and you might have some too.

- بله، و ممکن است شما هم داشته باشید.

My question is

سوال من این است

hold on, let me think,

که صبر کنید، اجازه دهید فکر کنم،

what is your favorite gift

هدیه مورد علاقه

that you have given or received,

شما که داده اید یا دریافت کرده

and do you have any interesting

holiday traditions where you are?

اید، چیست و آیا در جایی که هستید سنت های جالبی برای تعطیلات دارید؟

- Very cool, yeah, so a favorite gift

- خیلی باحاله، آره، پس هدیه مورد علاقه ای

that you have given someone or received,

که به کسی داده اید یا دریافت کرده اید،

and holiday traditions.

و سنت های تعطیلات.

- Yeah.

- آره

- Fantastic, okay, well, thank you so much for watching.

- فوق العاده، خوب، خوب، خیلی ممنون که تماشا کردید.

If you have enjoyed this then please like and share,

اگر از این کار لذت بردید، لطفاً لایک کنید و به اشتراک بگذارید،

and also be sure to check out my free book

و همچنین حتماً کتاب رایگان من «

The 5-Step Plan for English Fluency.

طرح 5 مرحله‌ای برای تسلط به زبان انگلیسی» را بررسی کنید.

- There's also something that I would like to mention

- همچنین چیزی وجود دارد که می خواهم به آن اشاره

because it has been so amazing.

کنم زیرا بسیار شگفت انگیز بوده است.

Sometimes you'll get presents from people

گاهی اوقات از افرادی

who are in your community,

که در جامعه شما هستند

or who you've worked with through your programs.

یا از طریق برنامه های خود با آنها کار کرده اید هدایایی دریافت می کنید.

It just means so much to us.

این فقط برای ما بسیار مهم است.

We're not asking for presents.

ما هدایایی نمی خواهیم

Please don't feel that you have to send anything,

لطفاً احساس نکنید که باید چیزی بفرستید،

but for the people who have taken the time and effort

اما افرادی که وقت و تلاش خود را

to send something thoughtful

برای ارسال چنین چیزی متفکرانه صرف

like that's really touched our hearts in a big way.

کرده اند، واقعاً قلب ما را بسیار متاثر کرده است.

- Oh, definitely, yeah, yeah, well, good, okay, bye for now.

- اوه، قطعا، آره، آره، خوب، خوب، باشه، فعلا خداحافظ.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)