START TO UNDERSTAND English with a Simple Story | The Wrong Suitcase (+ Words and Phrases)

listen to this short story called the wrong  suitcase to practice your English listening  

به این داستان کوتاه به نام چمدان اشتباه گوش کنید تا مهارت‌های شنیداری انگلیسی خود را تمرین کنید.

skills my name is Jack from To fluency this is the  to fluency podcast be sure to turn on subtitles  

اسم من جک است از پادکست تسلط به روان، حتماً زیرنویس را روشن کنید

listen to it once without subtitles and then again  with subtitles and then stay until the end because  

یک بار بدون زیرنویس گوش دهید و دوباره با زیرنویس گوش دهید و سپس بمانید تا به پایان رسید زیرا

we're going to go through key words and phrases  used in the story let's get started the wrong  

ما کلمات و عبارات کلیدی استفاده شده در داستان را بررسی می کنیم، بیایید اشتباه شروع کنیم

suitcase lean aside as she stood on the baggage  carousel watching the suitcases spin by she was  

وقتی او ایستاده بود، چمدان را کنار بگذاریم چرخ و فلک چمدان‌ها در حال تماشای چرخش چمدان‌ها بود که

exhausted after a flight to Florence for a work  conference all she wanted was to grab a suitcase  

بعد از پرواز به فلورانس برای یک کنفرانس کاری، تمام چیزی که می‌خواست این بود که یک چمدان را بگیرد و

head to a hotel and sleep finally she spotted her  bag or at least she thought it was her bag a black  

به هتلی رفت و بخوابد، بالاخره کیفش را دید یا حداقل فکر می‌کرد که کیفش سیاه است.

suitcase with the same bright pink ribbon she  always tied to the handle she grabbed it rolled  

چمدانی با همان روبان صورتی روشن که همیشه به دستگیره می‌بست و آن را گرفت و

it out of the airport and popped into a taxi when  she arrived at her hotel she kicked off her shoes  

از فرودگاه بیرون زد و سوار تاکسی شد. وقتی به هتلش رسید، کفش‌هایش را درآورد

and unzipped the suitcase that's when she froze  inside was not her carefully packed work outfits  

و زیپ چمدان را باز کرد، زمانی که یخ زد، لباس‌های کار با دقت بسته‌بندی‌شده‌اش در داخل نبود،

but a neatly folded dress a box of chocolates and  an envelope with a name written on it her heart  

بلکه لباسی مرتب تا شده، جعبه‌ای شکلات و پاکتی با نامی روی آن نوشته شده بود.

raced as she opened the envelope inside was a note  this suitcase isn't a mistake follow the clues  

پاکت را باز کرد داخل یک یادداشت بود این چمدان اشتباه نیست سرنخ ها را دنبال کنید

a Lena stared at the note confused a that could  only mean Alex her boyfriend of 2 years but what  

یک لنا گیج به یادداشت خیره شد و فقط می‌توانست به این معنی باشد که الکس دوست پسر ۲ ساله‌اش بود، اما

was he doing in Florence she had left him back  home thousands of miles away saying goodbye at  

او در فلورانس چه می‌کرد، او را ترک کرده بود به خانه هزاران مایل دورتر و در

the airport just yesterday she picked  up her phone and called him no answer  

فرودگاه خداحافظی می‌کرد، همین دیروز تلفنش را برداشت و به او زنگ زد که جوابی نداد.

she tried texting him nothing frustrated but  curious she rummaged through the suitcase and  

او سعی کرد به او پیامک ارسال کند اما با کنجکاوی در چمدان جستجو کرد و

found another note taped to the chocolates go to  the cafe where you had your first cappuccino in  

یادداشت دیگری را یافت که روی شکلات‌هایی که به کافه‌ای که در آن اولین کاپوچینوی خود را در

Florence Lena smiled Alex had joined her on her  first work trip to Florence last year and they  

فلورانس نوشیدید، لنا لبخند زد، الکس در اولین سفر کاری‌اش به فلورانس سال گذشته به او پیوسته بود و

had stumbled into a small Cafe near the city  center she remembered the way he had laughed  

به کافه‌ای کوچک نزدیک مرکز شهر برخورد کرده بودند، او یادش می‌افتد که چگونه

at her trying to order in Italian after a rest  Lena set out the suitcase rolling behind her  

به او می‌خندید که سعی می‌کرد به ایتالیایی سفارش دهد. پس از استراحت، لنا چمدانی را که پشت سرش می‌چرخید راه می‌اندازد،

the streets of Florence were just as beautiful  as she remembered with cobblestones underfoot  

خیابان‌های فلورانس همان‌قدر زیبا بودند که با سنگفرش‌های زیر پا به یاد می‌آورد.

and the smell of fresh pastries in the air when  she reached the cafe she stepped inside and  

و بوی شیرینی های تازه در هوا وقتی به کافه رسید قدم به داخل گذاشت و

scanned the room on a small table near the window  was a cappuccino and a note Lena sat down and  

اتاق را روی میز کوچکی نزدیک پنجره اسکن کرد کاپوچینو بود و یادداشتی بود که لنا نشست و

opened it I know you're busy with work but I hope  you make time for this adventure your next clue  

آن را باز کرد می دانم که شما مشغول کار هستید اما من امیدواریم برای این ماجراجویی وقت بگذارید، سرنخ بعدی شما

is at the Uffizi Gallery look near the Boticelli  paintings Lena laughed quietly to herself Alex  

در گالری اوفیزی است که در نزدیکی نقاشی‌های بوتیچلی است. خود الکس

knew she loved the Uffizi she had spent hours in  in front of the birth of Venus on her last trip  

می‌دانست که اوفیزی را دوست دارد که در آخرین سفرش ساعت‌ها در مقابل تولد زهره گذرانده بود   و

admiring every detail at the gallery Lena felt  the excitement growing she walked through the  

تمام جزئیات را در گالری تحسین می‌کرد.

crowded halls stopping near Botichelli's famous  painting there a museum guide handed her a small  

او یک

envelope how did you know to give this to me  she asked surprised the guide smiled a man came  

پاکت کوچک   از کجا می دانستی که این را به من می دهی او با تعجب پرسید که راهنما لبخند زد مرد آمد

earlier he described you perfectly Lena blushed  as she opened the envelope the note was longer  

قبل از آن کاملاً توصیفت کرد لنا وقتی پاکت را باز کرد سرخ شد  یادداشت طولانی‌تر بود

remember when we got lost trying to find the  Ponte Vecchio you said you'd never forget  

یادت باشد وقتی در تلاش برای یافتن پونته وکیو گم شدیم که گفتی هرگز فراموش نمی‌کنی

the view go there next Lena headed toward the  bridge her heart racing she could picture Alex  

منظره برو آنجا بعد که لنا به سمت پل حرکت کرد می‌توانست الکس را تصویر کند که

setting this up his playful smile as he planned  every step Ponte Vecchio was busy with tourists  

لبخند بازیگوشی‌اش را همانطور که برنامه‌ریزی می‌کرد، در هر قدمی که پونته وکیو مشغول

crowding the shops along the bridge Lena searched  for another clue feeling a little lost then she  

شلوغی مغازه‌ها در امتداد خیابان بود، به تصویر می‌کشید. بریج لنا به دنبال سرنخ دیگری بود که احساس می کرد کمی گم شده بود سپس

saw a street performer holding a rose are you Lena  the performer asked yes she replied feeling a mix  

اجراکننده خیابانی را دید که گل رز در دست دارد لنا، اجراکننده پرسید بله او پاسخ داد با احساس ترکیبی

of surprise and anticipation the performer handed  her a rose and a note this is the last stop come  

از تعجب و انتظار که اجرا کننده یک گل رز به او داد و یک یادداشت این آخرین ایستگاه است که آمده است.

to the Piazza Michelangelo at Sunset by the time  the sun began to dip below the horizon Lena was  

به میدان میکل آنژ در غروب خورشید، زمانی که خورشید شروع به فرورفتن به زیر افق کرد، لنا در حال

climbing the steps to the Piazza Michelangelo the  view of Florence stretched out before her bathed  

بالا رفتن از پله‌ها بود. میدان میکل آنژ، منظره فلورانس قبل از غسل کردن او

in golden light her heart pounded as she scanned  the square and then she saw him him Alex stood  

در نور طلایی کشیده شد، قلبش در حالی که میدان را اسکن می‌کرد به تپش افتاد و سپس او را دید که الکس

near the edge of the Piazza holding a small black  box tears filled Lena's eyes as she walked towards  

نزدیک لبه میدان ایستاده بود و جعبه سیاه کوچکی در دست داشت، اشک چشمان لنا را در حالی که به سمت می‌رفت پر کرد.

him you did all this Alex grinned I figured if you  were going to Florence for work it was a perfect  

او همه این کارها را کردی الکس پوزخندی زد من فکر کردم اگر برای کار به فلورانس می رفتی، این

chance to remind you how much I love you he  dropped to one knee and opened the box revealing a  

فرصتی عالی برای به تو یادآوری کنم که چقدر دوستت دارم او روی یک زانو افتاد و جعبه را باز کرد و

sparkling ring Lena will you marry me Lena laughed  through her tears yes of course the tourists  

حلقه درخشانی را نشان داد لنا با من ازدواج می‌کنی لنا در میان اشک‌هایش خندید، بله، البته گردشگران

around them clapped as Alex slipped the ring  onto her finger as they hugged Lena couldn't stop  

اطراف آن‌ها دست زدند در حالی که الکس حلقه را روی انگشتش می‌کشید و لنا را در آغوش می‌گرفت. نمی‌توانست جلوی

smiling what had started as a work trip turned  into the most unforgettable adventure of her

لبخند زدنش را بگیرد که سفر کاری آغاز شده بود به فراموش‌نشدنی‌ترین ماجراجویی

life in this story we explored 10 commonly used  phrases and a lot of phrasal verbs let's break  

زندگی او در در این داستان ما 10 عبارت رایج و بسیاری از افعال عبارتی را بررسی کردیم، بیایید

those down now so you can understand their  meanings and how they're used in everyday  

اکنون آنها را بشکنیم تا بتوانید معانی آنها و نحوه استفاده از آنها در مکالمات روزمره را درک کنید.

conversations these phrases will help you sound  more natural when speaking English and it will  

help you understand English better the first one  is step off and step off means to exit a vehicle  

انگلیسی را بهتر بفهمید اولین موردی  است که پیاده شوید و پیاده شوید به معنای خروج از یک وسیله نقلیه

or a mode of transport by stepping down or out  of it so in the story Lena stepped off the plane  

یا یک وسیله حمل و نقل با پایین آمدن یا خارج شدن از آن است، بنابراین در داستان لنا پا گذاشت. خارج از هواپیما

feeling tired but excited she stepped off the  plane other examples he stepped off the train and  

احساس خستگی اما هیجان زده او از هواپیما خارج شد نمونه های دیگر او از قطار پیاده شد و

looked for a taxi as soon as we stepped off the  bus we were greeted by the tour guide number two  

به محض پیاده شدن از اتوبوس به دنبال تاکسی گشت، راهنمای تور شماره دو از ما استقبال کرد.

is grab to grab means to take hold of something  quickly or firmly and it's often used in casual  

چیزی سریع یا محکم و اغلب در

situations in the story she grabbed the suitcase  thinking it was hers she grabbed the suitcase  

موقعیت‌های معمولی در داستان استفاده می‌شود. او چمدان را برداشت

other examples can you grab me a bottle of water  from the fridge can you grab me a bottle of water  

نمونه‌های دیگر آیا می‌توانی برای من یک بطری آب از یخچال بگیری آیا می‌توانی برای من یک بطری آب

from the fridge I grabbed my bag and rushed out  of the door I grabbed my bag and rushed out of the  

از یخچال بگیری من کیفم را برداشتم و با عجله از در بیرون زدم کیفم را برداشتم و با عجله از

door the third one is one that is a little bit  more advanced it's to kick off to kick off now  

در بیرون زدم. سوم یکی است که کمی پیشرفته تر است، شروع کردن به شروع است.

there are various meanings for this but in the  story at the hotel she kicked off her shoes to  

معانی مختلفی برای این وجود دارد، اما در داستان در هتلی که کفش‌هایش را پا زد تا

relax at the hotel she kicked off her shoes to  relax so to kick off means to remove something  

در هتل استراحت کند، کفش‌هایش را پا زد تا استراحت کند، بنابراین لگد زدن به معنای درآوردن چیزی است.

usually shoes in a casual way another example is  after a long day I love kicking off my shoes and  

lying on the couch after a long day I love kicking  off my shoes and lying on the couch kick off  

بعد از یک روز طولانی، من عاشق پا گذاشتن کفش‌هایم و دراز کشیدن روی کاناپه هستم.

can also mean to start an event or activity for  example let's kick off the meeting with a quick  

همچنین می‌تواند به معنای شروع یک رویداد یا فعالیت باشد، مثلاً بیایید جلسه را با یک

update let's kick off the meeting with a quick  update number four is set out set out to set out  

به‌روزرسانی سریع   اجازه دهید جلسه را با یک به‌روزرسانی سریع شروع کنیم شماره چهار تنظیم شده است   به

means to begin a journey or a task with a specific  goal in mind in the story Lena set out to follow  

معنای شروع یک سفر یا کاری با هدفی خاص در داستانی است که لنا تصمیم گرفت

the clues Alex had left Lena set out to follow  the clues Alex had left other examples are we set  

سرنخ‌هایی را که الکس از لنا ترک کرده بود دنبال کند. برای دنبال کردن سرنخ‌هایی که الکس از خود به جا گذاشته بود، نمونه‌های دیگری را دنبال می‌کنیم، این است که ما

out early to explore the city before it got too  crowded this is something I like to do on vacation  

زودتر شروع کردیم برای کاوش در شهر، قبل از اینکه خیلی شلوغ شود، این کاری است که من دوست دارم در تعطیلات انجام دهم.

we set out early to explore the city before it  got too crowded and another example she set out  

قبل از اینکه خیلی شلوغ شود شهر را کاوش کنید و مثال دیگری که او تصمیم گرفت

to finish her report before the deadline  she set out to finish her report before  

گزارشش را قبل از ضرب الاجل تمام کند او تصمیم گرفت گزارش خود را قبل از  مهلت تمام کند.

the deadline I like number five which is rummage  through rum,age through to rummage through means  

to search for something in A hurried or untidy  way so in the story Lena rummaged through her  

چیزی به شیوه‌ای عجولانه یا نامرتب، بنابراین در داستان، لنا در چمدان خود جستجو کرد

suitcase to find more Clues she rummaged through  the suitcase to find more clues other examples I  

تا سرنخ‌های بیشتری بیابد، او در چمدان جستجو کرد تا چیزهای بیشتری پیدا کند. سرنخ‌های نمونه‌های دیگر من

rummaged through my bag but couldn't find my  keys I rummaged through my bag but couldn't  

کیفم را زیر و رو کردم اما کلیدهایم را پیدا نکردم، کیفم را جستجو

find my keys and he rummaged through the drawers  looking for a pen he rummaged through the drawers  

کردم اما کلیدهایم را پیدا نکردم و او در کشوها جستجو کرد به دنبال خودکاری گشت و در کشوها جستجو کرد

looking for a pen you're halfway through the  language analysis so let's keep going before  

به دنبال خودکاری بود که تو نیمه راه هستی از طریق تجزیه و تحلیل زبان، بنابراین بیایید قبل از   ادامه دهیم.

you do be sure to check the description for  English learning resources and also also for  

all of the phrases in this story number six is  scan the room to scan the room and to scan the  

در این داستان شماره شش، اتاق را اسکن کنید تا اتاق را اسکن کنید و اسکن کردن

room means to look around quickly usually to find  someone or something in the story it said at the  

اتاق به این معنی است که معمولاً به سرعت به اطراف نگاه کنید تا فردی یا چیزی را در داستانی که در کافه گفته شده است پیدا کنید.

cafe she scanned the room for her next clue at the  cafe she scanned the room for her next clue other  

اتاق برای سرنخ بعدی او

examples are she scan the room for a familiar  face she scanned the room for a familiar face  

نمونه‌های دیگر این است که او اتاق را برای یک چهره آشنا اسکن کرد، او اتاق را برای یک چهره آشنا اسکن کرد

and the teacher scanned the room to see who wasn't  paying attention the teacher scanned the room to  

و معلم اتاق را اسکن کرد تا ببیند چه کسی توجه نمی کرد معلم اتاق را اسکن کرد تا

see who wasn't paying attention number seven is  head toward you might also hear head towards now  

ببیند چه کسی توجه نمی کند شماره هفت سر به سمت است، همچنین ممکن است سر به سمت اکنون بشنوید به

to head toward means to move in the direction  of a specific place and in the story she headed  

معنای حرکت در جهت یک مکان خاص و در داستانی که او به آن سمت می رود.

toward the Uffizi gallery excited for the next  stop hopefully I am pronouncing that correctly  

به سمت گالری Uffizi هیجان زده برای توقف بعدی، امیدوارم که به درستی بیان کنم

other examples are we're heading toward the park  for a picnic we're heading toward the park for  

نمونه های دیگر این است که ما به سمت پارک می رویم. پیک نیک ما برای پیک نیک به سمت پارک می رویم

a picnic and he headed toward the exit after the  meeting ended he headed toward the exit after the  

و او پس از پایان جلسه به سمت خروجی حرکت کرد. پس از پایان جلسه به سمت خروجی حرکت کرد

meeting ended number eight is hand over to hand  over means to give something to someone this is  

شماره هشت دست به دست می شود به معنای دادن چیزی به کسی است که

often formal with a specific purpose and in the  story The the performer handed over a rose and  

اغلب رسمی با یک هدف خاص و در داستانی که اجراکننده یک گل رز تحویل داد و

a note other examples are the cashier handed  over my receipt and change the cashier handed  

یک یادداشت، نمونه‌های دیگر صندوقدار است که رسید من را تحویل داد و آن را تغییر داد. صندوقدار

over my receipt and change and he handed over  the documents to his lawyer he handed over the  

رسید و پول من را تحویل داد و او مدارک را به وکیلش تحویل داد. او مدارک را به وکیلش تحویل داد.

documents to his lawyer number nine is look around  to look around means to observe your surroundings  

often when you're exploring or searching for  something in the story Lena looked around the  

لنا به اطراف پیازا نگاه کرد و

Piazza searching for Alex other examples we  looked around the museum for hours we looked  

نمونه‌های دیگری را برای الکس جستجو کرد، ما ساعت‌ها در موزه نگاه کردیم،

around the museum for hours and she looked around  the shop for a gift but didn't find anything she  

ساعت‌ها به اطراف موزه نگاه کردیم و او به اطراف نگاه کرد. برای هدیه خرید کنید اما چیزی پیدا نکرد. او

looked around the shop for a gift but didn't find  anything and number 10 is slip on to slip on means  

در اطراف مغازه برای هدیه جستجو کرد اما چیزی پیدا نکرد و شماره 10 is slip on to slip on به معنای

to put something on quickly often referring  to clothing or accessories so in the story  

پوشیدن سریع چیزی است که اغلب به لباس یا لوازم جانبی اشاره دارد، بنابراین در داستان

Alex slipped on the ring after Lena said yes other  examples are I slipped on my jacket before heading  

الکس بعد از اینکه لنا گفت بله، روی حلقه لیز خورد. نمونه‌های دیگر این است که

out I slipped on my jacket before heading out and  she slipped on her shoes and ran to catch the bus  

قبل از خروج، کتم را لیز خوردم. بیرون و کفش‌هایش را لغزید و دوید تا اتوبوس را بگیرد

she slipped on her shoes and ran to catch the bus  so that is today's lesson if you want to learn  

کفش‌هایش را لغزید و دوید تا اتوبوس را بگیرد بنابراین اگر می‌خواهید انگلیسی بیشتری با من یاد بگیرید، این درس امروز است،

more English with me then check the description  to go through the different lessons that I have  

سپس توضیحات را بررسی کنید تا دروس مختلف را مرور کنید.

available for you if you are on YouTube then  simply click on more videos if you're on the  

اگر در YouTube هستید برای شما در دسترس است، سپس اگر در پادکست هستید، به سادگی روی ویدیوهای بیشتر کلیک کنید.

podcast continue listening with me and if you  enjoyed this then I would appreciate it greatly  

بسیار

if you shared it with a friend so click that  share button and send it to somebody who would  

اگر آن را با یکی از دوستان به اشتراک گذاشتید، پس روی دکمه اشتراک‌گذاری کلیک کنید و آن را برای کسی که

benefit from this lesson thank you for watching or  listening and I will speak to you soon bye for now

از این درس بهره می‌برد بفرستید از شما برای تماشا یا گوش دادن تشکر می‌کنم و من به زودی با شما صحبت خواهم کرد فعلا خداحافظ