English Listening Practice #7: How I Met My Wife (with Subtitles) - Intermediate and Advanced

Hello. This is Jack from ToFluency.com. I help English learners reach a high level of

سلام. این جک از ToFluency.com است. من به زبان آموزان انگلیسی کمک می کنم تا به سطح بالایی از زبان انگلیسی برسند

English and this video is going to give you some advanced listening practice. So, I’m

و این ویدیو تمرین شنیداری پیشرفته را به شما ارائه می دهد . بنابراین، من

going to tell you the story of how I met my wife and you can download the free worksheet

قصد دارم داستان آشنایی با همسرم را برای شما تعریف کنم و شما می توانید کاربرگ رایگان

that comes with this video. It gives you the transcript, analysis of the language I used,

همراه با این ویدیو را دانلود کنید. رونوشت، تحلیل زبانی که استفاده کردم،

further examples and also an exercise. So, here is the story.

مثال‌های بیشتر و همچنین تمرینی را در اختیار شما قرار می‌دهد. بنابراین، داستان اینجاست.

As I have mentioned before, in 2007 I went traveling for 9 months. I went on my own,

همانطور که قبلاً اشاره کردم در سال 2007 به مدت 9 ماه به مسافرت رفتم. من خودم رفتم،

started in the U.S. and basically had an amazing time. After 7 or 8 weeks in the U.S., I took

در ایالات متحده شروع کردم و اساسا اوقات شگفت انگیزی را سپری کردم. بعد از 7 یا 8 هفته اقامت در ایالات متحده، با

a flight to Ecuador, to Quito, and in Quito I decided to go to a language school because

یک پرواز به اکوادور، به کیتو رفتم و در کیتو تصمیم گرفتم به یک آموزشگاه زبان

I couldn’t speak any Spanish and I was going to spend a lot of time in South America. So,

بروم زیرا نمی توانستم اسپانیایی صحبت کنم و زمان زیادی را در جنوب سپری می کردم. آمریکا. بنابراین،

I thought it’d be very beneficial if I went to a language school.

فکر کردم اگر به مدرسه زبان بروم بسیار مفید خواهد بود.

When I arrived in Ecuador, I found a hostel, stayed in there for a couple of days and then

وقتی به اکوادور رسیدم، یک هاستل پیدا کردم، چند روز در آنجا ماندم و سپس

decided to go and find a good language school. I had 2 options at this time. Let’s call

تصمیم گرفتم بروم و یک آموزشگاه زبان خوب پیدا کنم. من در این زمان 2 گزینه داشتم. اجازه دهید

them Language School A and Language School B. Language School A was my first choice and

آنها را مدرسه زبان A و مدرسه زبان B بنامیم. مدرسه زبان A اولین انتخاب

I wanted to go there. So, I found where this was on a map, exited the hostel and thought

من بود و می خواستم به آنجا بروم. بنابراین، جایی که این روی نقشه بود را پیدا کردم، از هاستل خارج شدم و فکر کردم

“Okay, I need to turn right to go find this language school.” But, when I got out the

"خوب، باید به راست بپیچم تا این آموزشگاه زبان را پیدا کنم." اما، وقتی از

map when I was outside a guy came over to me and he asked me “Where are you going?

نقشه بیرون آمدم، وقتی بیرون بودم، یک پسر به سمت من آمد و از من پرسید: «کجا می روی؟

What are you trying to find?” And, I said, “I want to find this language school.”

چه چیزی را می خواهی پیدا کنی؟» و گفتم: "من می خواهم این آموزشگاه زبان را پیدا کنم."

And he said, “No. It’s not that way. It’s that way.” And, I thought he was wrong but

و او گفت: «نه. اینطور نیست این طوری است.» و، من فکر کردم که او اشتباه می کند، اما

he was local, he was very confident and he said, “It’s definitely that way.” So,

او محلی بود، او بسیار مطمئن بود و گفت: "قطعاً همین طور است." به همین دلیل

I started to walk in the direction in which he told me to go and after 5 minutes of walking

شروع کردم به راه رفتن به سمتی که به من گفته بود و بعد از 5 دقیقه پیاده روی

I came to a junction and I saw the name of the street. So, I thought I’d look on my

به یک تقاطع رسیدم و نام خیابان را دیدم . بنابراین، فکر کردم به نقشه خود نگاه کنم

map to see where I was and to get directions. And, I’d realized that he sent me the wrong

تا ببینم کجا هستم و مسیرها را دریافت کنم. و متوجه شدم که او مرا راه اشتباهی فرستاد

way. I was correct. He was wrong. He had sent me the wrong way. But, he had sent me towards

. من درست گفتم او اشتباه می کرد. او مرا به راه اشتباه فرستاده بود. اما، او مرا به

Language School B, my second choice and it was pretty close. I decided just to go there,

مدرسه زبان B فرستاده بود، انتخاب دوم من و بسیار نزدیک بود. تصمیم گرفتم فقط به آنجا بروم،

to go to that language school because it was really close to where I was.

به آن آموزشگاه زبان بروم زیرا واقعاً به جایی که من بودم نزدیک بود.

So, I made my way there. When I got to the second choice, Language School B, there were

بنابراین، من راه خود را به آنجا رساندم. وقتی به گزینه دوم یعنی مدرسه زبان B رسیدم،

a couple of people in the office. There was a Canadian guy and a girl from Australia and

چند نفر در دفتر بودند. یک پسر و یک دختر کانادایی از استرالیا بودند و

they both told me how good this language school was. They told me about the parties they had,

هر دو به من گفتند که این مدرسه زبان چقدر خوب است . آنها از مهمانی هایی که داشتند

the teachers, the fact that you could stay in the language school. So, you can roll out

، معلمان، این که می توانید در آموزشگاه زبان بمانید، به من گفتند. بنابراین، می توانید

of bed in the morning, start your language lessons and then enjoy the rest of the day.

صبح از رختخواب بیرون بیایید، درس زبان خود را شروع کنید و سپس از بقیه روز لذت ببرید.

So, they convinced me to go to this language school so I just decided I was going to do

بنابراین، آنها من را متقاعد کردند که به این آموزشگاه زبان بروم، بنابراین تصمیم گرفتم که این کار را انجام

it. I decided just to go for that language school instead of going back to my first choice

دهم. تصمیم گرفتم به جای اینکه به اولین انتخابم برگردم، فقط به آن مدرسه زبان بروم

and it was in this language school where I met my wife.

و در این آموزشگاه زبان بود که با همسرم آشنا شدم.

So, she was studying at the time at university but during the summer she went over to the

بنابراین، او در آن زمان در دانشگاه درس می خواند، اما در طول تابستان

language school for a couple of weeks to improve her Spanish. We met. We connected. We got

برای چند هفته به مدرسه زبان رفت تا زبان اسپانیایی خود را بهبود بخشد. ما ملاقات کردیم. وصل شدیم

on really well and we started our relationship. Now, what’s interesting about this story

خیلی خوب بودیم و رابطه مان را شروع کردیم. حال آنچه در مورد این داستان جالب

is this. If that guy had given me the correct directions, then I wouldn’t have met my

است این است. اگر آن مرد راهنمایی های درستی به من می داد، پس من همسرم را ملاقات

wife and I wouldn’t be living in the U.S. right now. So, it’s funny how these small

نمی کردم و در حال حاضر در ایالات متحده زندگی نمی کردم . بنابراین، خنده دار است که چگونه این

things can make a big impact on your life and shape exactly what happens to you.

چیزهای کوچک می توانند تأثیر زیادی بر زندگی شما بگذارند و دقیقاً آنچه را که برای شما اتفاق می افتد شکل دهند.

Now, just to give you the rest of the story, I continued traveling for a few months, went

حالا، فقط برای اینکه بقیه داستان را به شما بدهم، چند ماه به سفر ادامه دادم، به

back home and we continued our relationship before we moved to Spain. We spent a couple

خانه برگشتم و قبل از نقل مکان به اسپانیا رابطه خود را ادامه دادیم. ما

of years in Spain together and then moved here to the U.S. and we’ve been here for

چند سالی را در اسپانیا با هم گذراندیم و سپس به اینجا به ایالات متحده نقل مکان کردیم و اکنون 5 سال است که اینجا هستیم

5 years now. So, like I said at the beginning of this video,

. بنابراین، همانطور که در ابتدای این ویدیو

there is a free transcript, analysis, exercises and more examples that you can download. So,

گفتم، متن، تجزیه و تحلیل، تمرین ها و نمونه های بیشتری وجود دارد که می توانید دانلود کنید. بنابراین،

just click the link now and you can download this for free. Thank you for watching this

اکنون فقط روی لینک کلیک کنید و می توانید این را به صورت رایگان دانلود کنید. از اینکه این ویدیو را تماشا کردید متشکرم

video and I’ll see you next time.

و دفعه بعد شما را می بینم.