Understand FAST English: Advanced Conversation & Vocabulary Lesson

Vanessa: Well, the year is almost over. Have  

ونسا: خوب، سال تقریباً به پایان رسیده است. آیا به

you accomplished the English goals that you set  at the beginning of the year? Don't worry. If you  

اهداف انگلیسی که در ابتدای سال تعیین کرده‌اید، دست یافته‌اید ؟ نگران نباشید. اگر این کار را

haven't, today I'm going to help you understand a  fast, real-life English conversation so that you  

نکرده‌اید، امروز به شما کمک می‌کنم مکالمه انگلیسی سریع و واقعی را درک کنید تا

can speak better English. Hi, I'm Vanessa from  SpeakEnglishWithVanessa.com. And like always,  

بتوانید انگلیسی بهتر صحبت کنید. سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com. و مثل همیشه،

I have created a free PDF worksheet for you. But  this one is a little bit different. In this free  

من یک کاربرگ PDF رایگان برای شما ایجاد کرده ام. اما این یکی کمی متفاوت است. در این

PDF worksheet, you will get the full transcript  of the real-life conversation you're about to see,  

کاربرگ PDF رایگان، متن کامل مکالمه واقعی را که می‌خواهید ببینید،

plus all of the vocabulary and sample  sentences, plus a quiz plus Vanessa's  

به علاوه تمام واژگان و جملات نمونه، به‌علاوه یک مسابقه به‌علاوه

challenge question so that you never forget  what you've learned. You can click on the  

سؤال چالشی ونسا را ​​دریافت خواهید کرد تا هرگز آنچه را که دارید فراموش نکنید. یاد گرفت.

link in the description to download this free  PDF worksheet today. It is my gift to you.

برای دانلود این کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید . هدیه من به شماست

Well, you are in for a treat. You're about to meet  Jenny. Jenny is a lovely American woman who went  

خوب، شما در حال درمان هستید. شما در شرف ملاقات با جنی هستید. جنی یک زن آمریکایی دوست داشتنی است که

to the country of Hungary to learn more about her  grandmother's Hungarian heritage. But something  

به کشور مجارستان رفت تا درباره میراث مجارستانی مادربزرگش بیشتر بداند. اما

happened while she was there. Have you ever  watched those cheesy romantic movies where the  

وقتی او آنجا بود، اتفاقی افتاد. آیا تا به حال به تماشای آن فیلم‌های عاشقانه‌ای افتاده‌اید که در آن

man and woman are walking along on the sidewalk  and then boom, they bump into each other, look  

مرد و زن در پیاده‌رو راه می‌روند و بعد از آن بلند می‌شوند، به هم برخورد می‌کنند،

into each other's eyes, and ah, it's love at first  sight. Well, this really happened to Jenny while  

به چشمان یکدیگر نگاه می‌کنند، و آه، این یک عشق در نگاه اول است. خوب، این واقعاً برای جنی در زمانی که

she was traveling abroad. In this conversation,  you'll hear fast English, you'll hear long  

او در حال سفر به خارج از کشور بود اتفاق افتاد. در این مکالمه، انگلیسی سریع می‌شنوید،

sentences, you'll hear incomplete sentences.  This is real-life conversational English. Some  

جملات بلند  ، جملات ناقص می‌شنوید. این انگلیسی مکالمه واقعی است.

parts will be difficult to understand. Some  parts will be easy to understand. This is a  

درک برخی از قسمت‌ها دشوار خواهد بود. درک برخی از قسمت‌ها آسان خواهد بود. این یک

good test and I've added full subtitles so that  you can follow along during the conversation.

تست خوب است و من زیرنویس‌های کاملی را اضافه کرده‌ام تا بتوانید در طول مکالمه آن را دنبال کنید.

If you enjoy today's lesson, I want to let you  know that this is a sample of my course, the  

اگر از درس امروز لذت می‌برید، می‌خواهم به شما اطلاع دهم که این نمونه‌ای از دوره من است،

Fearless Fluency Club. You're welcome to join me  and thousands of other motivated English learners.  

Farless Fluency Club. شما خوش آمدید به من و هزاران زبان آموز با انگیزه انگلیسی دیگر بپیوندید.

Plus you'll meet 47 native English speakers,  have weekly live-streamed lessons with me,  

به علاوه با 47 انگلیسی زبان مادری آشنا خواهید شد، درس‌های هفتگی پخش زنده با من خواهید داشت،

and have weekly Zoom calls with other wonderful  English learners. Right now, you can get a $550  

و تماس هفتگی Zoom با دیگر زبان‌آموزان شگفت‌انگیز انگلیسی خواهید داشت . در حال حاضر، می‌توانید یک

off coupon for this course. But, I'll tell you  more about that at the end of this lesson. All  

کوپن تخفیف ۵۵۰ دلاری برای این دوره دریافت کنید. اما، من در پایان این درس درباره آن بیشتر به شما خواهم گفت. خیلی

right, let's jump into the conversation with  Jenny. She was just telling me how she went  

خب، بیایید وارد مکالمه با جنی شویم. او فقط به من می گفت که چگونه

to Hungary for two weeks and she was about to go  back home to the US when something happened. Well,  

به مدت دو هفته به مجارستان رفت و در شرف بازگشت به خانه به ایالات متحده بود که اتفاقی افتاد. خوب،

put on your fast English-speaking helmets and  let's watch this clip from the conversation.

کلاه ایمنی سریع انگلیسی خود را بپوشید و بیایید این کلیپ از مکالمه را تماشا کنیم.

Jenny: It was an incredible  

جنی:

two and a half weeks. And so we were leaving on a  Sunday and on a Friday night, my cousin was like,  

دو هفته و نیم باورنکردنی بود. و بنابراین، ما در یک یکشنبه و یک جمعه شب حرکت می‌کردیم، پسر عموی من چنین گفت:

"Jenny, I want to have a farewell party for  you at the bar. Let's go." And I was like,  

"جنی، می‌خواهم یک مهمانی خداحافظی برای تو در بار بگیرم. بیا بریم." و من اینطور گفتم،

"No, I'm just going to stay home. I  don't want to go." My aunt was like,  

"نه، من فقط می خواهم در خانه بمانم. نمی خواهم بروم." عمه من

"Jenny," in Hungarian. She's like, "You  need to be with the young people. Go, go."

به مجارستانی شبیه «جنی» بود. او می‌گوید، "تو باید با جوانان باشی. برو، برو."

Vanessa: Go.

Jenny: And I was like,  

ونسا: برو.

جنی: و من اینطور گفتم،

"Okay. All right." So I went and  that's how I met Adam, my husband.

"باشه. باشه." بنابراین رفتم و به این ترتیب با آدام، شوهرم آشنا شدم.

Vanessa: That's amazing. So  

ونسا: این شگفت انگیز است. خب

what was that? What happened when you  walked into the bar and you saw him?

آن چه بود؟ وقتی وارد بار شدی و او را دیدی چه اتفاقی افتاد؟

Jenny: Yes. So the last  

جنی: بله. بنابراین آخرین

place I was expecting was that. I was a little,  I turned up my nose a little bit. Looking back.

جایی که انتظارش را داشتم همین بود. من کوچک بودم، کمی دماغم را بالا بردم. نگاه کردن به عقب.

Vanessa: Young.

ونسا: جوان.

Jenny: And I was like,  

"I don't know anybody." So Adam walks in and I'm  like, "Hold up. Who is this guy? This guy's cute."  

جنی: و من اینطور گفتم:

"من کسی را نمی شناسم." بنابراین آدام وارد می‌شود و من می‌گویم : "صبر کن. این پسر کیست؟ این پسر ناز است."

So I go up to him because it's cool to be  from America. Some people find it cool.

بنابراین من به سراغ او می روم زیرا خیلی خوب است که از آمریکا باشید. بعضی ها آن را باحال می دانند.

Vanessa: Certainly, I've experienced that too as a I  

ونسا: مطمئناً، من هم در سفری که دارم آن را تجربه کرده‌ام

travel. Like, "Whoa. I met someone from America."  I'm like, "I'm just a normal person, but okay."

. مانند، "اوه. من با کسی از آمریکا آشنا شدم." من می گویم: "من فقط یک فرد عادی هستم، اما خوب."

Jenny: So I go up to him,  

جنی: بنابراین من پیش او می روم،

I'm like, "Hey, I'm Jenny from  America. Nice to meet you."

می گویم: "هی، من جنی از آمریکا هستم. از آشنایی با شما خوشحالم."

Vanessa: You should be my friend because I'm from America.

ونسا: تو باید دوست من باشی چون من اهل آمریکا هستم.

Jenny: Yeah, I was just like super sly, smooth.

جنی: آره، من خیلی حیله گر و نرم بودم.

Vanessa: That's funny.

ونسا: خنده دار است.

Jenny: 

جنی:

He didn't speak the best of English. So Adam  grew up learning German and so he's trilingual,  

او بهترین انگلیسی را بلد نبود. بنابراین آدام با یادگیری آلمانی بزرگ شد و به همین دلیل سه زبانه است،

but his English was good, but it wasn't great. So  I probably only understood 50% of what he said.

اما انگلیسی او خوب بود، اما عالی نبود. بنابراین احتمالاً فقط 50٪ از آنچه او گفت را فهمیدم.

Vanessa: That's all you needed.

Jenny: Yeah. So we  

ونسا: این تمام چیزی است که نیاز داشتی.

جنی: آره بنابراین ما

talked the night away until 4:00 A.M. and then  we literally spent that day and a half together  

تا ساعت 4:00 صبح شبانه با هم صحبت کردیم. و سپس آن روز و نیم را به معنای واقعی کلمه با هم گذراندیم

before I left. And I was like, "I'm in love, but  with this guy who lives in Hungary across..."

قبل از رفتن من. و من می‌گفتم: "من عاشق هستم، اما با این مردی که در مجارستان زندگی می‌کند..."

Vanessa: And we're leaving tomorrow.

ونسا: و ما فردا می‌رویم.

Jenny: Yeah,  

جنی: آره،

I was so sad. It was really sad. So we  left and then I get this message from him  

خیلی ناراحت بودم. واقعا غم انگیز بود. بنابراین ما رفتیم و سپس این پیام را از او دریافت کردم که

saying that he was booking tickets  to come see me three weeks later.

می‌گوید در حال رزرو بلیط است تا سه هفته بعد به دیدن من بیاید.

Vanessa: That's so beautiful. He just saw you for a day  

ونسا: خیلی زیباست. او فقط یک روز

and a half and was like, "I'm going to pay money  to travel halfway across the world to see you."

و نیم تو را دید و گفت: "می‌خواهم پولی بپردازم تا نصف جهان را برای دیدنت طی کنم."

Jenny: And it's  

جنی: و

expensive. For Hungarians, I think it was $1000.

گران است. برای مجارها فکر کنم 1000 دلار بود.

Vanessa: Whoa.

All right, how'd you do? Well, you just heard the  beginning of Jenny's incredible cross-cultural  

ونسا: اوه

باشه، چطوری؟ خوب، شما همین الان شروع داستان عشق بین فرهنگی باورنکردنی جنی

love story with her Hungarian husband. There's so  much more that happens in this conversation and  

با شوهر مجارستانی اش را شنیدید. موارد بسیار بیشتری در این مکالمه اتفاق می‌افتد و

if you want to find out, well, you have to join  the Fearless Fluency Club. In that conversation,  

اگر می‌خواهید بدانید، خوب، باید به باشگاه تسلط بی‌باک بپیوندید. در آن مکالمه،

we highlighted three key vocabulary phrases that  I want you to be able to use yourself. Let's jump  

ما سه عبارت کلیدی واژگانی را که می‌خواهم خودتان بتوانید استفاده کنید، برجسته کردیم. بیایید

into the vocabulary lesson where my husband  Dan and I will explain those three phrases.

به درس واژگان بپردازیم، جایی که من و شوهرم دان آن سه عبارت را توضیح خواهیم داد.

Now, usually in the Fearless Fluency  Club we learn about 15 to 17 phrases  

اکنون، معمولاً در «باشگاه تسلط بی باک»، ما در هر مکالمه حدود 15 تا 17 عبارت را یاد می‌گیریم

per conversation, but this is just a sample.  

، اما این فقط یک نمونه است.

So let's dive in to those three key phrases  so that you can use them yourself. Let's go.

پس بیایید به آن سه عبارت کلیدی بپردازیم تا بتوانید خودتان از آنها استفاده کنید. برویم

The last something. We are not talking  about a final in a series. Here we're  

آخرین چیزی ما درباره فینال یک سری صحبت نمی‌کنیم. در اینجا ما

talking about something that is unexpected  or an unlikely occurrence. So for example,  

درباره چیزی صحبت می‌کنیم که غیرمنتظره یا یک اتفاق غیرمحتمل است. برای مثال،

in the conversation with Jenny, she said  that when she went to the bar, it was the  

در گفتگو با جنی، او گفت که وقتی به بار رفت،

last place that she expected to meet her future  husband. It was the last place. We could replace  

آخرین جایی بود که انتظار داشت با شوهر آینده‌اش ملاقات کند . آخرین مکان بود. ما می‌توانیم

the word place and say he is the last person I  expected to what? What could we say with that?

کلمه مکان را جایگزین کنیم و بگوییم که او آخرین کسی است که انتظار داشتم چه چیزی را انجام دهد؟ با آن چه می توانستیم بگوییم؟

Dan: Marry?

Vanessa: Oh, when I met Dan,  

دن: ازدواج کن؟

ونسا: اوه، وقتی با دن آشنا شدم،

he was the last person I expected  to marry, but we did. It's not true.

او آخرین کسی بود که انتظار داشتم ازدواج کنم، اما این کار را کردیم. این درست نیست.

Dan: That would mean I  

دن: این بدان معناست که من

made a really bad first impression.

اولین تاثیر بسیار بدی گذاشتم.

Vanessa: Yeah,  

ونسا: بله،

I don't think you were the last  person I expected to marry.

فکر نمی‌کنم شما آخرین کسی باشید که انتظار داشتم با آن ازدواج کنم.

Dan: I wasn't that far down the list.

دن: من خیلی پایین تر از لیست نبودم.

Vanessa: Yeah,  

so we could use this for really anything. Maybe  for Dan, if he told me one day I'm going to go  

ونسا: بله،

پس ما می‌توانیم برای هر چیزی از آن استفاده کنیم. شاید برای دن، اگر روزی به من می‌گفت که می‌خواهم

get my PhD in astrophysics, I would be a little  shocked and I might say, "Oh, astrophysics is the  

دکترای خود را در اخترفیزیک بگیرم، کمی شوکه می‌شدم و می‌توانم بگویم: «اوه، اخترفیزیک

last subject that I thought you would want  to study." So this is so far from reality,  

آخرین موضوعی است که فکر می‌کردم شما می‌خواهید مطالعه کنید. " بنابراین این بسیار دور از واقعیت است،

it is unexpected. And it's the last subject, the  last person, the last place, the last subject.

غیرمنتظره است. و این آخرین موضوع، آخرین نفر، آخرین مکان، آخرین موضوع است.

Dan: Something very surprising.

دن: چیزی خیلی تعجب آور است.

Vanessa: Yes, very surprising.

ونسا: بله، خیلی تعجب آور است.

Dan: And I know  

for myself personally, I would've said  the last place I thought I would live  

دن: و من

شخصاً می‌دانم، می‌گفتم آخرین جایی که فکر می‌کردم زندگی کنم

would be South Carolina. You thought I  was going to say South Korea. Didn't you?

کارولینای جنوبی خواهد بود. فکر کردی می‌خواهم بگویم کره جنوبی. مگه نه؟

Vanessa: Oh, so when you were growing up.

ونسا: اوه، پس وقتی بزرگ شدی.

Dan: I was younger,  

دن: من جوان‌تر بودم،

I didn't even know where  South Carolina was on a map.

حتی نمی‌دانستم کارولینای جنوبی روی نقشه کجاست.

Vanessa: Maybe you don't either.

ونسا: شاید تو هم اینطور نباشی.

Dan: Maybe you don't.  

دن: شاید تو این کار را نکنی.

But anyway. So I could have said the last place  I expected to go to college was South Carolina,  

اما به هر حال. بنابراین می‌توانستم بگویم آخرین جایی که انتظار داشتم به کالج بروم، کارولینای جنوبی بود،

but that's where I ended up going because I  just visited and I liked the campus and I said,  

اما آنجا بود که به آنجا رفتم زیرا به تازگی از دانشگاه بازدید کردم و از دانشگاه خوشم آمد و گفتم:

"Okay, this place is nice."  And that's where I went.

«خوب، این مکان خوب است.» و من آنجا رفتم.

Vanessa: Yeah. So it's an expectation that's  

ونسا: آره. بنابراین این انتظاری است که

surprising. Something unexpected. Oh, Dan actually  went to college in a really unusual place,  

جای تعجب دارد. چیزی غیر منتظره اوه، دن در واقع در مکانی واقعاً غیرعادی به کالج رفت،

at least for him, in South Carolina. It was  the last place he thought he'd go to college.

حداقل برای او، در کارولینای جنوبی. این آخرین جایی بود که فکر می‌کرد به دانشگاه برود.

Dan: And again,  

دن: و دوباره،

this is usually never literal.  Speaking of literally.

این معمولاً هرگز تحت اللفظی نیست. صحبت به معنای واقعی کلمه.

Vanessa: It's not the last.

ونسا: این آخرین مورد نیست.

Dan: Yeah, it's not really the last on...

دن: آره، واقعاً آخرین مورد نیست...

Vanessa: A list.

Dan: ... because sometimes  

that's not even possible to know the last of what.

ونسا: یک لیست.

دن: ... چون گاهی

حتی نمی توان آخرین چیزی را دانست.

Vanessa: Yeah, Jenny didn't have a list of places where  

ونسا: بله، جنی فهرستی از مکان‌هایی که

she thought she'd meet her future husband. In the  bar was the last one. Now this is just figurative.

فکر می‌کرد با شوهر آینده‌اش ملاقات کند، نداشت. در نوار آخرین مورد بود. حالا این فقط تصویری است.

Dan: Yeah, it's a very casual expression.

دن: آره، این یک بیان خیلی معمولی است.

Vanessa: All right,  

let's watch the clip from the conversation.

ونسا: بسیار خب،

بیایید کلیپ گفتگو را تماشا کنیم.

Jenny: The last place I  

جنی: آخرین جایی که

was expecting was that, I turned up my nose  a little bit. I was a little, looking back.

انتظارش را داشتم این بود که بینی ام را کمی بالا آوردم . کمی داشتم به عقب نگاه می کردم.

Vanessa: Young.

ونسا: جوان.

Jenny: The last  

جنی: آخرین

place I was expecting was that. The  last place I was expecting was that.

جایی که انتظارش را داشتم همین بود. آخرین جایی که انتظارش را داشتم همین بود.

Dan: The next expression  

دن: عبارت بعدی این

is to turn up one's nose at something. And this  means snobby. Maybe another expression we use  

است که دماغ خود را برای چیزی بچرخانیم. و این به معنای اسنوب است. شاید عبارت دیگری که استفاده می‌کنیم،

is high and mighty. As somebody who thinks they  are better than other people, they turn up their  

عالی و قدرتمند باشد. به عنوان کسی که فکر می‌کند بهتر از دیگران است،

nose at them. So somebody might say this, we  usually say this about other people. So I knew  

دماغ خود را به سمت آنها می‌گیرد. بنابراین ممکن است کسی این را بگوید، ما معمولاً این را در مورد افراد دیگر می‌گوییم. بنابراین می‌دانستم

I didn't like him when he turned up his nose to  the idea of playing board games at our house.

وقتی او به فکر بازی‌های رومیزی در خانه ما بود، او را دوست نداشتم.

Vanessa: He just wanted  

to go to a fancy restaurant. He  didn't want to come over to the  

ونسا: او فقط می خواست

به یک رستوران شیک برود. او نمی خواست به

house and play games. He turned up  his nose at the idea of board games.

خانه بیاید و بازی کند. با فکر بازی‌های رومیزی، بینی‌اش را بالا برد.

Dan: And this  

دن: و این

implies that this person would rather do  something, like you said, expensive. Although  

نشان می‌دهد که این شخص ترجیح می‌دهد کاری را انجام دهد ، همانطور که شما گفتید. اگرچه

it doesn't necessarily have to be expensive,  it just has to be either expensive or cool.

لزوماً نباید گران باشد، فقط باید یا گران باشد یا جالب.

Vanessa: Yeah,  

ونسا: بله،

I just think your idea is lesser, is not as good.

فقط فکر می‌کنم ایده شما کمتر است، آنقدرها هم خوب نیست.

Dan: Little people do that.

دن: آدم های کوچک این کار را می کنند.

Vanessa: Yeah. So it's quite interesting because  

ونسا: آره. بنابراین بسیار جالب است زیرا

in the conversation with Jenny, she said that she  turned up her nose. She was talking about herself.

در گفتگو با جنی، او گفت که دماغش را بالا برد. داشت از خودش حرف میزد.

Dan: Yeah, she was talking about herself.

دن: آره، داشت در مورد خودش حرف میزد.

Vanessa: I turned up my nose,  

ونسا: دماغم را بالا بردم،

but then she said, "A little bit." So she's  making it a little less strong. She said, "I  

اما بعد او گفت: "کمی." بنابراین او آن را کمی ضعیف تر می کند. او گفت: "من

turned up my nose a little bit about meeting  someone at a bar." So she thought that people  

کمی دماغم را بالا انداختم تا با کسی در یک بار ملاقات کنم." بنابراین او فکر کرد که افرادی

who aren't serious about relationships don't  meet people at bars. And that's kind of true.

که در مورد روابط جدی نیستند، افراد را در بارها ملاقات نمی کنند. و این به نوعی درست است.

If you meet your husband or wife at a bar,  you're pretty lucky. So she was saying,  

اگر همسر یا همسرتان را در یک بار ملاقات کنید، خیلی خوش شانس هستید. بنابراین او می گفت،

I thought that that's not for me. I want to  meet my husband in a better place. But in  

فکر کردم که این برای من نیست. من می‌خواهم با شوهرم در مکانی بهتر ملاقات کنم. اما در

the end it worked out for her. So she was  using that about herself, but she used it  

نهایت برای او نتیجه داد. بنابراین او از آن در مورد خودش استفاده می‌کرد، اما

in a lesser way by saying, "I turned up my  nose a little bit." A little bit at that.

با گفتن «کمی دماغم را بالا بردم» به شکلی کمتر از آن استفاده کرد . کمی در آن.

Dan: And I would say,  

that's interesting she said that. I  think it's a little unusual to use  

دن: و من می گویم،

جالب است که او این را گفت. من فکر می‌کنم کمی غیرعادی است که از

it from a first-person perspective, to  say, "I turned up my nose at something."

آن از دیدگاه اول شخص استفاده کنیم، برای اینکه بگوییم: "من در مورد چیزی دماغم را بالا بردم."

Vanessa: Yeah, usually  

we talk about that with someone else like,  "Oh, I knew that our friendship wouldn't  

ونسا: بله، معمولاً

ما در مورد آن با شخص دیگری صحبت می‌کنیم، «اوه، می‌دانستم که دوستی ما

last because she just turned up her nose at  every idea that I had. I just wanted to go  

دوام نمی‌آورد، زیرا او با هر ایده‌ای که داشتم دماغش را بالا می‌گرفت.

for a walk in the park or drink some tea at  a coffee shop. And she thought that all my  

در یک کافی شاپ پارک کنید یا چای بنوشید و او فکر کرد که تمام

ideas weren't good enough. She just turned up  her nose at all my ideas." And in that case,  

ایده های من به اندازه کافی خوب نیست. و در آن صورت،

it's negative. You might be complaining about  someone you met. They turn up their nose. I'm  

منفی است. ممکن است از شخصی که ملاقات کرده‌اید شکایت کنید. بینی خود را بالا می برند. من

better than that. All right, let's watch the  clips that you can see how Jenny used this.

بهتر از آن هستم. بسیار خوب، بیایید کلیپ‌هایی را تماشا کنیم که می‌توانید ببینید جنی چگونه از آن استفاده کرده است.

Jenny: The last place I was  

جنی: آخرین جایی که

expecting was that I was a little, I turned up my  nose a little bit. I was a little, looking back...

انتظارش را داشتم این بود که کمی بودم، دماغم را کمی بالا آوردم . کمی داشتم به عقب نگاه می کردم...

Vanessa: Young.

Jenny: I turned up my  

nose a little bit. I was little... I turned  up my nose a little bit. I was a little...

ونسا: جوان.

جنی:

دماغم را کمی بالا آوردم. من کوچک بودم... کمی دماغم را بالا بردم. من کمی بودم...

Vanessa: Next expression  

ونسا: عبارت بعدی این

is to talk the night away. And that means  simply that you are talking all night and  

است که یک شب صحبت کنیم. و این بدان معناست که به سادگی تمام شب در حال صحبت کردن هستید و

usually you forgot about time because you're  lost in conversation. We talked the night away.

معمولاً زمان را فراموش می کنید زیرا در مکالمه گم شده اید. شب دور با هم حرف زدیم.

Dan: It usually implies a good conversation.

دن: معمولاً به یک مکالمه خوب اشاره می کند.

Vanessa: Yeah. You could also use this to say we danced the  

ونسا: آره. همچنین می‌توانید از این برای گفتن اینکه ما آن شب رقصیدیم استفاده کنید

night away. Maybe you were at a friend's wedding  and you and your husband just danced the night  

. شاید شما در عروسی یکی از دوستانتان بودید و شما و شوهرتان فقط شبی را

away at the wedding. In the US, we always dance  at weddings or usually, so maybe you had such a  

در مراسم عروسی رقصیدید. در ایالات متحده، ما همیشه در عروسی‌ها یا معمولاً می‌رقصیم، بنابراین شاید آنقدر

good time that you're just dancing the night  away and then you realize, oh, it's 2:00 A.M.  

اوقات خوشی را سپری کرده‌اید که شب‌ها در حال رقصیدن هستید و بعد متوجه می‌شوید، اوه، ساعت 2:00 صبح است.

So you were just lost in that moment. Has there  ever been a time when you talked the night away?

پس تو در آن لحظه گم شدی آیا تا به حال پیش آمده است که شبانه روز صحبت کرده باشید؟

Dan: Yes, for sure. With you.

دن: بله، حتما. با تو

Vanessa: Yeah, all the time.

ونسا: آره، همیشه.

Dan: Many a time. Especially,  

دن: خیلی وقت ها. مخصوصاً،

when we were dating and we were long distance  for a while, so we would often call each other  

وقتی با هم قرار می‌گذاشتیم و مدتی از راه دور بودیم، بنابراین اغلب با هم تماس می‌گرفتیم

and we would talk the night away on the phone.  So yeah, we would spend a very long time and  

و شب‌ها تلفنی صحبت می‌کردیم. بنابراین بله، ما زمان زیادی را صرف می‌کنیم و

not look at the time at all. You would get lost is  something you might say. Get lost in conversation.

اصلاً به زمان نگاه نمی‌کنیم. ممکن است بگویید گم شوید. در گفتگو گم شوید

Vanessa: Yeah, we were lost in  

ونسا: بله، ما در مکالمه گم شدیم

conversation. We talked the night away because we  were having a good conversation together. So you  

. ما شب گذشته با هم صحبت کردیم زیرا با هم گفتگوی خوبی داشتیم. بنابراین شما

just forget about time. And that's the way that  Jenny talked about it with her future husband,  

فقط زمان را فراموش می کنید. و این همان روشی بود که جنی در مورد آن با شوهر آینده‌اش صحبت کرد،

that when they first met each other, they talked  the night away. They had such a good bond and such  

که وقتی برای اولین بار یکدیگر را دیدند، آن شب با هم صحبت کردند. آنها آنقدر پیوند خوب و چنان

a good connection that they just lost track of  time. They talked the night away. I want to know  

ارتباط خوبی داشتند که فقط زمان را از دست دادند . آنها شب گذشته صحبت کردند. می‌خواهم بدانم

for you, have you ever talked the night  away with anyone. You just got lost.

برای شما، آیا تا به حال با کسی صحبت کرده‌اید؟ تازه گم شدی

Dan: And it could be a  

group as well. It doesn't  have to just be two people.

دن: و می‌تواند یک

گروه نیز باشد. لازم نیست فقط دو نفر باشند.

Vanessa: Yeah.

Dan: We all talked the night away.

ونسا: آره.

دن: همه ما یک شب صحبت کردیم.

Vanessa: Yeah,  

we talked the night away and then our  families went home. It's a great way  

ونسا: آره،

ما شبانه با هم صحبت کردیم و سپس خانواده‌هایمان به خانه رفتند. این یک راه عالی

to use it. All right, let's watch the  clip so you can see how it was used.

برای استفاده از آن است. بسیار خوب، بیایید کلیپ را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید.

Jenny: So when we talked the night  

جنی: پس وقتی شب

away until 4:00 A.M. We literally spent that day  and a half together before I left. And I was like,  

تا ساعت 4 صبح با هم صحبت کردیم. ما آن روز را به معنای واقعی کلمه قبل از رفتن من با هم گذراندیم. و من اینطور گفتم،

"I'm in love." But we talked the night away until  4:00 A.M. We talked the night away until 4:00 A.M.

"من عاشق هستم." اما ما شب تا ساعت 4:00 صبح صحبت کردیم. شب تا ساعت 4 صبح با هم صحبت کردیم.

Vanessa: So have you ever talked  

ونسا: پس آیا تا به حال

the night away with someone? I know that I have,  but it's been a long time. Now that I'm a parent,  

با کسی صحبت کرده‌اید؟ می‌دانم که دارم، اما خیلی وقت است. حالا که پدر و مادر شده ام،

I get tired fast. Too tired, too fast. Well, if  you enjoyed today's real-life English lesson,  

سریع خسته می شوم. خیلی خسته، خیلی سریع. خوب، اگر  از درس زندگی واقعی انگلیسی امروز لذت بردید،

I would like to invite you to join me and  thousands of other motivated English learners in  

می‌خواهم از شما دعوت کنم که به من و هزاران زبان‌آموز باانگیزه دیگر انگلیسی در

the Fearless Fluency Club. You will get access to  over 235 English lessons. This is over five years  

Freless Fluency Club بپیوندید. شما به بیش از 235 درس انگلیسی دسترسی خواهید داشت. این بیش از پنج سال

of lessons. It's huge. Also, 180 quizzes, weekly  live-stream lessons with me, and weekly Zoom calls  

درس است. این بزرگ است. همچنین، 180 آزمون، درس‌های هفتگی پخش زنده با من، و تماس‌های هفتگی زوم

with other lovely members of the course. Plus,  as a bonus, you'll receive daily mini-lessons  

با سایر اعضای دوست‌داشتنی دوره. به‌علاوه، به‌عنوان جایزه، درس‌های کوچک روزانه   را

via email so that you can stay motivated and  continue to improve your English skills. And if  

از طریق ایمیل دریافت خواهید کرد تا بتوانید انگیزه داشته باشید و به بهبود مهارت‌های انگلیسی خود ادامه دهید. و اگر

you join the Fearless Fluency Club this week, for  a limited time, you can get a $550 off discount.

این هفته به «باشگاه تسلط بی باک» بپیوندید، برای مدت محدودی، می‌توانید 550 دلار تخفیف دریافت کنید.

Yes, that's right. Plus, I have something  else that I've never offered before. Usually  

بله، درست است. به‌علاوه، چیز دیگری دارم که قبلاً هرگز ارائه نکرده‌ام. معمولاً   برای همه دوره‌هایم

I have a 10-day money-back guarantee  for all of my courses. But right now  

۱۰ روز ضمانت بازگشت پول دارم . اما در حال حاضر

we are offering a 90-day, that's  three-month, money-back guarantee,  

ما یک گارانتی 90 روزه، سه ماهه، بازگشت پول،

no questions asked. That means you simply send me  an email within three months of your purchase and,  

بدون سؤال ارائه می‌کنیم. این بدان معناست که شما به سادگی در عرض سه ماه پس از خرید، یک ایمیل برای من ارسال می‌کنید و

just like that, I will refund your money.  But I'm so confident that you will love  

به همین ترتیب، پول شما را بازپرداخت می‌کنم. اما من بسیار مطمئن هستم که شما

the Fearless Fluency Club. You will speak real  English and you will finally achieve your goals.

باشگاه تسلط بی باک را دوست خواهید داشت. شما انگلیسی واقعی صحبت خواهید کرد و در نهایت به اهداف خود خواهید رسید.

My student Ildiko said, "What I like the most  is that you teach us real English." And that's  

شاگرد من ایلدیکو گفت: "چیزی که من بیشتر از همه دوست دارم این است که شما انگلیسی واقعی را به ما یاد می دهید." و این

my goal. If you've been studying English with me  here on YouTube for a while, you know that my goal  

هدف من است. اگر مدتی است که در اینجا در YouTube با من انگلیسی می‌خوانید، می‌دانید که هدف من

is to help you with real English. Not classroom  English, not textbook English, real-life English,  

کمک به شما در مورد انگلیسی واقعی است. نه انگلیسی کلاس درس ، نه انگلیسی کتاب درسی، انگلیسی واقعی،

just like you learned today. You can click on  the link in the description to get your limited  

درست مثل امروز. می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا

time $550 off discount to join me in the Fearless  Fluency Club. Well, thank you so much for learning  

تخفیف 550 دلاری محدود خود را دریافت کنید تا به من در باشگاه تسلط بی‌باک بپیوندید. خوب، از اینکه با من انگلیسی یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم

English with me and I'll see you again next Friday  for a new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در کانال YouTube من می بینم. خداحافظ