Advanced Vocabulary Lesson: 22 important phrases

Vanessa: Are you  

ready to level up your vocabulary and  express yourself more clearly? Well,  

ونسا: آیا

آمادگی دارید دایره لغات خود را ارتقا دهید و خود را واضح تر بیان کنید؟ خب،

I have some good news. Today, you are going  to immerse yourself in this English lesson,  

من یک خبر خوب دارم. امروز، شما می‌خواهید در این درس انگلیسی غرق شوید،

learning 22 important expressions for daily  conversation that you heard in this real life  

22 عبارت مهم برای مکالمه  روزانه را یاد بگیرید که در این گفتگوی زندگی واقعی

conversation between my husband and I talking  about parenting, including an expression  

بین من و شوهرم درباره فرزندپروری شنیدید، از جمله عبارتی

that talks about an elephant. What? You'll  learn this expression later in this lesson. 

که در مورد یک فیل صحبت می‌کند. چی؟ این عبارت را بعداً در این درس خواهید آموخت.

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.  And like always, I have created a free PDF  

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com. و مانند همیشه، من یک کاربرگ PDF   رایگان

worksheet with all 22 of these important  expressions, definitions, sample sentences,  

با تمام این ۲۲ عبارت مهم، تعاریف، جملات نمونه،   ایجاد کرده‌ام

and at the bottom of the worksheet you can answer  Vanessa's challenge question so that you never  

و در پایین کاربرگ می‌توانید به سؤال چالشی ونسا پاسخ دهید تا هرگز

forget what you are about to learn in this lesson.  You can click on the link in the description to  

فراموش نکنید که در این مورد می‌خواهید یاد بگیرید. درس امروز می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا

download that free PDF worksheet today. All right. Let's get started with the  

کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید. خیلی خوب. بیایید با

first important expression that you heard in  our conversation about parenting. Important  

اولین عبارت مهمی که در مکالمه ما درباره فرزندپروری شنیدید شروع کنیم.

expression number one is unheard of. It is  unheard of for a baby to sleep through the  

عبارت شماره یک مهم بی سابقه است. برای نوزادی

night when it's so young. What do you think  this means? It's something that's unusual,  

که خیلی جوان است، شبها بخوابد. فکر می کنی این چه معنایی دارد؟ این چیزی است که غیرمعمول است،

not necessarily impossible, but maybe you feel  like it's impossible. So you might say it is  

لزوماً غیرممکن نیست، اما شاید احساس کنید غیرممکن است. بنابراین ممکن است بگویید این

unheard of to speak fluent English after studying  only one week. Do you think you can speak fluently  

غیر قابل شنیدن است که بعد از یک هفته مطالعه به زبان انگلیسی روان صحبت کنید . آیا فکر می کنید

if you study for just one week? Not really. I  have never heard of someone who speaks fluent  

اگر فقط یک هفته مطالعه کنید، می توانید روان صحبت کنید؟ نه واقعا. من هرگز کسی را نشنیده‌ام که

English after just one week. It is unheard of. So what we're going to do with each of these  

بعد از یک هفته به زبان انگلیسی روان صحبت کند. بی سابقه است. بنابراین کاری که ما با هر یک از این

expressions is you're going to watch a clip from  the original conversation so that you can see it  

عبارات انجام می دهیم این است که شما یک کلیپ از مکالمه اصلی را تماشا می کنید تا بتوانید آن را

in the real context because in my opinion, this is  the best way to learn vocabulary. You're hearing  

در زمینه واقعی ببینید زیرا به نظر من این بهترین راه برای یادگیری لغات است. شما

the sample sentences from me, the definition from  me, but you're also seeing it in context. This is  

جملات نمونه را از من می شنوید، تعریف را از من می شنوید، اما همچنین آن را در متن می بینید. این

an excellent way to lock it into your memory and  never forget what you've learned. All right, let's  

یک راه عالی برای حبس کردن آن در حافظه‌تان است و هرگز آموخته‌هایتان را فراموش نکنید. بسیار خوب، بیایید

take a look at that original conversation clip. Dan: 

نگاهی به آن کلیپ گفتگوی اصلی بیندازیم. دن:

And then she sleeps all night. Vanessa: 

و بعد تمام شب می خوابد. ونسا:

That's unbelievable. Dan: 

این غیر قابل باور است. دن:

Possibly unheard of for a baby.  And then she sleeps all night. 

احتمالاً برای یک نوزاد ناشناخته است. و بعد تمام شب را می خوابد.

Vanessa: That's unbelievable. 

ونسا: این غیر قابل باور است.

Dan: Possibly unheard of for a baby. 

دن: احتمالاً برای یک نوزاد ناشناخته است.

Vanessa: Important expression number two is  

ونسا: عبارت شماره دو مهم این است که

to tend to someone. This verb to tend to can have  another meaning as well. But we're going to focus  

به کسی توجه کنید. این فعل to tend to می تواند معنای دیگری نیز داشته باشد. اما ما

on tending to someone. So when you have multiple  children, you might think, who do I tend to now?  

روی مراقبت از کسی تمرکز خواهیم کرد. بنابراین، وقتی چند فرزند دارید، ممکن است فکر کنید، اکنون به چه کسی علاقه دارم؟

That means who do I take care of now? Who do  I tend to now? There's multiple children who  

یعنی الان از کی مراقبت کنم؟ اکنون به چه کسی تمایل دارم؟ چند کودک وجود دارند که

are crying. Who do I take care of now? Who do I  tend to now? And that's what this means. It means  

گریه می کنند. الان از کی مراقبت کنم؟ اکنون به چه کسی تمایل دارم؟ و این همان معنی است. این به معنای

taking care of someone. So you might say, "Well, I  tend to my grandmother on Wednesdays." That means  

مراقبت از کسی است. بنابراین ممکن است بگویید: "خب، من چهارشنبه ها به مادربزرگم مراجعه می کنم." یعنی

I go over to her house and I take care of her. Maybe I prep some food and put it in her fridge  

من به خانه او می روم و از او مراقبت می کنم. شاید من مقداری غذا آماده کنم و برای یک هفته در یخچال او بگذارم

for her for the week, or I help just tidy up her  house. I tend to my grandmother on Wednesdays. All  

، یا فقط به مرتب کردن خانه او کمک کنم . من چهارشنبه ها پیش مادربزرگم هستم. خیلی

right. Let's watch the original clip. Dan: 

خوب. کلیپ اصلی رو ببینیم دن:

Cycling through the kids. Who am I tending to now? Vanessa: 

دوچرخه سواری بین بچه ها. من الان به چه کسی توجه دارم؟ ونسا:

Sometimes we say if it's not one, it's the other. Dan: 

گاهی می گوییم اگر یکی نیست، دیگری است. دن:

Cycling through the kids. Who am I tending to now? Vanessa: 

دوچرخه سواری بین بچه ها. من الان به چه کسی توجه دارم؟ ونسا:

Sometimes we say if it's not one, it's the other. Important expression, number three is a great  

گاهی می گوییم اگر یکی نیست، دیگری است. عبارت مهم، شماره سه یک

idiom to take a step back. You might think  that this is to physically step back,  

اصطلاح عالی برای یک قدم به عقب رفتن است. ممکن است فکر کنید این یک عقب‌نشینی فیزیکی است،

but we're going to use this a little bit more  metaphorically. When you're in the middle of a  

اما ما از آن کمی بیشتر  به صورت استعاری استفاده می‌کنیم. وقتی در وسط یک

difficult situation, you feel like this is the  whole world. This problem consumes everything,  

موقعیت سخت قرار می گیرید، احساس می کنید که تمام دنیا همین است. این مشکل همه چیز را مصرف می‌کند،

but how can you help that situation? It often  helps when you take a step back and get some  

اما چگونه می‌توانید به آن وضعیت کمک کنید؟ وقتی یک قدم به عقب بر می‌دارید و کمی

perspective and realize. You know what? This  problem is not the end of the world. This  

دیدگاه و درک می‌کنید، اغلب کمک می‌کند. میدونی چیه؟ این مشکل پایان دنیا نیست. این

problem is just this little thing. So it's useful  to take a step back. This means remove yourself  

مشکل فقط همین چیز کوچک است. بنابراین مفید است که یک قدم به عقب برداریم. این بدان معناست که خود را

from the situation and try to think of the bigger  picture. All right. Let's watch the original clip. 

از موقعیت دور کنید و سعی کنید به تصویر بزرگ‌تر فکر کنید . خیلی خوب. کلیپ اصلی رو ببینیم

I get frustrated sometimes. I get angry sometimes,  but in the end you just got to take a step back  

من گاهی ناامید می شوم. من گاهی عصبانی می شوم، اما در نهایت باید یک قدم به عقب برگردی

and go... I get frustrated sometimes.  I get angry sometimes, but in the end  

و بروی... من گاهی ناامید می شوم. من گاهی عصبانی می شوم، اما در نهایت

you just got to take a step back and go... Important expression number four is intangible.  

باید یک قدم به عقب برگردی و بروی... عبارت مهم شماره چهار نامشهود است.

This is the negative of the word tangible.  Something that's tangible is something you  

این منفی کلمه ملموس است. چیزی که ملموس است چیزی است که می‌توانید

can touch. I can touch my hair. It is tangible. So  what's it mean when something's intangible? Well,  

لمس کنید. من می توانم موهایم را لمس کنم. ملموس است. بنابراین وقتی چیزی ناملموس است به چه معناست؟ خوب،

we could say the reward for taking care of  children is intangible. No one is giving me  

می‌توانیم بگوییم که پاداش مراقبت از کودکان نامشهود است. هیچکس

money or a prize or a gold medal for taking care  of children. There's no physical thing that I  

برای مراقبت از کودکان به من پول یا جایزه یا مدال طلا نمی دهد . هیچ چیز فیزیکی وجود ندارد که

can touch and hold that's a reward for taking  care of children. Instead, it's an intangible  

بتوانم آن را لمس کنم و نگه دارم که این پاداشی برای مراقبت از کودکان است. در عوض، این یک

benefit. It's that warm feeling in your heart. It's the feeling of purpose and passion. Those  

مزیت نامشهود است. این احساس گرمی در قلب شماست. این احساس هدف و اشتیاق است. اینها

are things that you can't touch. It's  an intangible benefit and sometimes  

چیزهایی هستند که نمی توانید آنها را لمس کنید. این یک مزیت نامشهود است و گاهی اوقات

those benefits are more important than tangible  benefits. So if you enjoy getting out in nature,  

این مزایا مهمتر از مزایای ملموس است . بنابراین اگر از بیرون رفتن در طبیعت لذت می برید،

you might like hiking. Well, yes, hiking is good  for your health, so there are tangible benefits  

شاید پیاده روی را دوست داشته باشید. خوب، بله، پیاده روی برای سلامتی شما مفید است، بنابراین پیاده روی مزایای ملموسی دارد

to hiking. Your body gets healthier, you get  stronger. But you might say the intangible  

. بدن شما سالم تر می شود، شما قوی تر می شوید. اما ممکن است بگویید

benefits of hiking are more important. Your mind  is calm. You get to take some deep, fresh breaths  

مزایای ناملموس پیاده‌گردی مهم‌تر است. ذهن شما آرام است. می‌توانید چند نفس عمیق و تازه

in the woods. These are the intangible benefits.  All right, let's watch the original clip. 

در جنگل بکشید. اینها مزایای نامشهود است. باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

To take care of your sister's child or a  grandmother and taking care of other children,  

مراقبت از فرزند خواهرتان یا مادربزرگ و مراقبت از فرزندان دیگر،

it's intangible, the reward. To take care of your  sister's child or a grandmother and taking care of  

این پاداش نامشهود است. مراقبت از فرزند یا مادربزرگ خواهرتان و مراقبت از

other children, it's intangible, the reward. Important expression number five is to hold  

کودکان دیگر، ناملموس است، پاداش. عبارت مهم شماره پنج این است که به

back. A lot of the questions that my students  asked during that parenting conversation video  

عقب نگاه دارید. بسیاری از سوالاتی که دانش‌آموزانم در طول آن ویدئوی مکالمه والدین پرسیدند

were pretty serious, so we said, they,  my students, they weren't holding back  

بسیار جدی بودند، بنابراین ما گفتیم، آنها، دانش‌آموزان من، از پاسخ دادن

with their questions. They just dove right  in and asked those hard hitting, serious,  

به سوالاتشان خودداری نمی‌کنند. آنها درست وارد شدند و آن سؤالات سخت، جدی و

important questions. They weren't holding  back. So here I'm using it in a negative  

مهم را پرسیدند. آنها خودداری نمی کردند . بنابراین در اینجا من از آن به معنای منفی استفاده می کنم

sense to not hold back. Can you get the idea for  what this might mean? When you hold back, you're  

تا عقب نمانم. آیا می‌توانید این ایده را داشته باشید که این چه معنایی دارد؟ وقتی عقب‌نشینی می‌کنید، در

hesitating to act or speak on something, but if  you're not holding back, you are not hesitating,  

انجام کاری یا صحبت کردن در مورد چیزی تردید دارید، اما اگر خودداری نمی‌کنید، تردید هم ندارید،

you're just asking and speaking or doing something  without hesitation. So I hope that's true for you  

فقط دارید می‌پرسید و صحبت می‌کنید یا کاری را بدون تردید انجام می‌دهید. بنابراین امیدوارم

when you speak in English. I hope you don't hold  back when you speak in English. You use a strong,  

وقتی به انگلیسی صحبت می‌کنید این برای شما صادق باشد. امیدوارم وقتی به زبان انگلیسی صحبت می‌کنید، خودداری نکنید. شما از صدای قوی و شجاعانه استفاده می کنید

courageous voice and you try your best. You can  do it. All right, let's watch the original clip. 

و تمام تلاش خود را می کنید. شما می توانید آن را انجام دهید. باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

Dan: These are big questions. I don't  

دن: اینها سوالات بزرگی هستند. نمی

know if I'm ready for the surprise. Vanessa: 

دانم برای سورپرایز آماده هستم یا نه. ونسا:

Alex, Vera, and Claudio were not  holding back with their questions. 

الکس، ورا و کلودیو در پاسخ به سؤالات خود کوتاهی نکردند.

Dan: These are big questions. I don't  

دن: اینها سوالات بزرگی هستند. نمی

know if I'm ready for the surprise. Vanessa: 

دانم برای سورپرایز آماده هستم یا نه. ونسا:

Alex, Vera, and Claudio were not  holding back with their questions. 

الکس، ورا و کلودیو در پاسخ به سؤالات خود کوتاهی نکردند.

The sixth important expression is by nature.  Take a look at this sentence. By nature,  

ششمین عبارت مهم ذاتاً است. به این جمله دقت کنید. طبیعتاً،

the prize in a family is the parent's  attention. Well, this just means naturally  

جایزه در خانواده توجه والدین است . خب، این فقط به این معنی است که طبیعتاً

children want their parents' attention. That  is the ultimate prize for them. By nature,  

کودکان توجه والدین خود را می‌خواهند. این جایزه نهایی برای آنهاست. طبیعتاً،

it's not something I've created, it's just  something natural. It's natural for parents  

این چیزی نیست که من خلق کرده‌ام، فقط چیزی طبیعی است. طبیعی است که والدین

to want their... Or for children to want their  parents' attention. By nature, they want their  

خود را بخواهند یا فرزندان توجه والدین خود را بخواهند. آنها ذاتاً

parents' attention. So you could use this to talk  about your personality as well. You might say by  

توجه والدین خود را می خواهند. بنابراین می توانید از این برای صحبت درباره شخصیت خود نیز استفاده کنید. ممکن است بگویید

nature I am more extroverted than my friend. By  nature, it's nothing that I've done to become  

طبیعتاً من برونگراتر از دوستم هستم. طبیعتاً من کاری برای

more extroverted, it's just my nature. It's just  my personality. By nature, I'm more extroverted.  

برون گرا شدن انجام نداده ام، این فقط طبیعت من است. این فقط شخصیت من است. ذاتاً من برونگراتر هستم.

Great. All right, let's watch the original clip. So not really consciously thinking that, but  

عالی. باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم بنابراین واقعاً آگاهانه به این فکر نمی‌کنیم، اما

that's just by nature how it is that the limited  resource is our attention. So I'm not really  

طبیعتاً این طور است که منابع محدود توجه ما است. بنابراین من واقعاً

consciously thinking that, but  that's just by nature how it is  

آگاهانه به این فکر نمی‌کنم، اما طبیعتاً این طور است

that the limited resource is our attention. Important expression number seven is a fun one,  

که منابع محدود توجه ما است. عبارت مهم شماره هفت یک عبارت سرگرم کننده است،

the squeaky wheel. Do you know what a wheel  is? It's round and usually when you go to  

چرخ جیرجیر. آیا می دانید چرخ چیست؟ گرد است و معمولاً وقتی به

the grocery store, you're pushing a  cart. If there is a squeaky wheel...  

خواربارفروشی می‌روید، گاری را هل می‌دهید. اگر یک چرخ جیرجیر وجود داشته باشد...

That's a squeaky sound. It's pretty annoying and  it demands attention. People might look at it.  

این یک صدای جیرجیر است. این بسیار آزاردهنده است و به توجه نیاز دارد. مردم ممکن است به آن نگاه کنند.

But if you have a quiet cart with no squeaky  wheels, no one really notices your cart. And  

اما اگر گاری آرام و بدون چرخ‌های جیرجیر دارید ، هیچ‌کس واقعاً متوجه سبد خرید شما نمی‌شود. و

we're going to use this in a metaphorical  sense when we're talking about this with  

زمانی که در مورد این موضوع با افراد صحبت می کنیم، از این به معنای استعاری استفاده می کنیم

people. You might say something like Dan said  in the conversation. He said, "My brother was  

. ممکن است چیزی بگویید که دن در مکالمه گفت. او گفت: "برادرم چرخ

the squeaky wheel in our family." That means he  demanded more attention than the other children.  

جیرجیر خانواده ما بود." این بدان معناست که او نسبت به سایر کودکان توجه بیشتری می‌خواست.

So maybe the other children didn't get as much  attention because he was the squeaky wheel. 

بنابراین شاید بچه‌های دیگر آنقدر توجه نمی‌شدند زیرا او چرخ جیرجیر بود.

You can use this in the workplace as well. You  could say my coworker is the squeaky wheel in  

شما می توانید از این در محل کار نیز استفاده کنید. می‌توانید بگویید همکار من چرخ جیرجیر در

our department, so my accomplishments often go  unnoticed. People don't notice the good things  

بخش ما است، بنابراین موفقیت‌های من اغلب بی‌توجه می‌مانند. مردم به کارهای خوبی

that I'm doing because they're always focused  on my coworker who's the squeaky wheel? Maybe  

که انجام می‌دهم توجه نمی‌کنند زیرا همیشه روی همکارم که چرخ جیرجیر است تمرکز می‌کنند؟ شاید

they complain loudly, maybe they just mess up  a lot of things so people are paying attention  

آنها با صدای بلند شکایت می‌کنند، شاید خیلی چیزها را به هم می‌زنند تا مردم

to that person, not to my accomplishments.  All right. Let's watch the original clip. 

به آن شخص توجه کنند، نه به دستاوردهای من. خیلی خوب. کلیپ اصلی رو ببینیم

Dan: I was the easy child and my  

دن: من بچه آسانی بودم و

brother was a little bit more of the squeaky wheel  is the expression we use. The squeaky wheel gets  

برادرم کمی بیشتر از چرخ جیرجیر استفاده می‌کردیم. چرخ جیرجیر روغن را می گیرد

the oil. Is that the saying? Vanessa: 

. آیا این گفته است؟ ونسا:

Yep. Dan: 

بله. دن:

I was the easy child and my brother was  a little bit more of the squeaky wheel  

من بچه آسانی بودم و برادرم کمی بیشتر از چرخ جیرجیر

is the expression we use. The  squeaky wheel gets the oil. Is  

استفاده می‌کردیم. چرخ جیرجیر روغن را می گیرد. آیا

that the saying? Vanessa: 

این جمله است؟ ونسا:

Yep. Important expression number eight  is headstrong. You can imagine someone  

بله. عبارت مهم شماره هشت سرسخت است. می‌توانید کسی را تصور کنید

who's pushing through really strongly, usually  headfirst. Well, what do you think that person  

که به‌شدت، معمولاً با سر جلو می‌رود. خوب، به نظر شما آن شخص چیست

is? They probably have strong opinions. They might  be stubborn. They are headstrong. And that's what  

؟ آنها احتمالاً نظرات قوی دارند. آنها ممکن است سرسخت باشند. آنها سرسخت هستند. و این همان چیزی است که

we used to describe our second child, Freddie. We  said Freddie is headstrong or Dan was comparing  

ما برای توصیف فرزند دوممان، فردی، استفاده می‌کردیم. گفتیم فردی سرسخت است یا دن داشت

him to Dan as a child. He said, "Freddie is more  headstrong than I was as a child." Well, Freddie  

او را با دن در کودکی مقایسه می‌کرد. او گفت: "فردی سرسخت تر از من در کودکی است." خب، فردی

is a little stubborn. He knows what he wants and  it's not really a bad thing. I think a challenge  

کمی سرسخت است. او می داند که چه می خواهد و این واقعا چیز بدی نیست. من فکر می‌کنم یک چالش

for people who are headstrong is that they have to  practice getting along with other people, but they  

برای افرادی که سرسخت هستند این است که باید با دیگران کنار بیایند، اما می‌دانند

know what they want. They're confident. Sometimes  a little stubborn, but they're headstrong. All  

چه می‌خواهند. آنها اعتماد به نفس دارند. گاهی اوقات کمی سرسخت هستند، اما سرسخت هستند. خیلی

right. Let's watch the original clip. Dan: 

خوب. کلیپ اصلی رو ببینیم دن:

I think Freddie is much more  direct than I was. He's pretty- 

فکر می‌کنم فردی خیلی مستقیم‌تر از من است. او زیباست-

Vanessa: But I think that's good. I want  

ونسا: اما به نظر من این خوب است. می‌خواهم

to know what he's thinking. Dan: 

He's very headstrong. He's more your sister than  me. I think Freddie is much more direct than I  

بدانم او به چه فکر می‌کند. دن:

او خیلی سرسخت است. او بیشتر از من خواهر توست . فکر می‌کنم فردی خیلی مستقیم‌تر از من است

was. He's pretty- Vanessa: 

. او زیباست- ونسا:

But I think that's good. I want  to know what he's thinking. 

اما من فکر می کنم این خوب است. می‌خواهم بدانم او به چه فکر می‌کند.

Dan: He's very headstrong. He's  

دن: او خیلی سرسخت است. او

more your sister than me. Vanessa: 

بیشتر خواهر توست تا من. ونسا:

Important expression number nine is to be glossed  over or to gloss over. Do you know what gloss  

عبارت مهم شماره نه این است که باید بر روی یا gloss شود. آیا می دانید براق چیست

is? It's like a clear kind of paint and you  put it on top of something, maybe on top of  

؟ این مانند یک نوع رنگ شفاف است و شما آن را روی چیزی می‌گذارید، شاید روی

a painting to make it look shiny or to cover  it up. To cover up maybe some imperfections,  

یک نقاشی برای براق نشان دادن یا پوشاندن آن. برای پوشاندن برخی از عیوب،

you might gloss over the painting. We can use this  metaphorically to talk about something that gets  

ممکن است نقاشی را بپوشانید. می‌توانیم از این به صورت استعاری برای صحبت درباره چیزی که

ignored. So in the conversation we said the middle  child often gets glossed over. You spend a lot of  

نادیده گرفته می‌شود استفاده کنیم. بنابراین در مکالمه گفتیم که کودک وسطی غالباً غافلگیر می شود. شما

time with your oldest child and then you take care  of the baby. But what about that middle child?  

زمان زیادی را با بزرگ‌ترین فرزندتان می‌گذرانید و سپس از نوزاد مراقبت می‌کنید. اما آن بچه وسط چطور؟

They get glossed over. So for me as a mother, I  try really hard to make sure that my middle child,  

آنها غرق می شوند. بنابراین برای من به‌عنوان یک مادر، خیلی تلاش می‌کنم تا مطمئن شوم فرزند وسطم،

Freddie does not get glossed over, that we  spend a lot of great attention on him because  

فردی، غافلگیر نمی‌شود، و ما توجه زیادی به او می‌کنیم، زیرا

he's important too, right? All right. Let's  watch the original clip from the conversation. 

او هم مهم است، درست است؟ خیلی خوب. بیایید کلیپ اصلی گفتگو را تماشا کنیم.

Will I be able to give enough attention to Freddie  because it's kind of a stereotype that the middle  

آیا می‌توانم به فردی توجه کافی داشته باشم، زیرا این یک نوع کلیشه است که

child gets glossed over or forgotten? Will I  be able to give enough attention to Freddie  

کودک وسطی نادیده گرفته می‌شود یا فراموش می‌شود؟ آیا می‌توانم به فردی توجه کافی داشته باشم

because it's kind of a stereotype that the  middle child gets glossed over or forgotten? 

زیرا این یک نوع کلیشه است که کودک وسطی نادیده گرفته می‌شود یا فراموش می‌شود؟

Important expression number 10 is to dread  something. Do you dread family gatherings? I  

عبارت مهم شماره 10 ترس از چیزی است. آیا از اجتماعات خانوادگی می ترسید؟

know a lot of people dread family gatherings.  Or for me, I dread going to the store and  

می‌دانم که بسیاری از افراد از اجتماعات خانوادگی می‌ترسند. یا برای من، از رفتن به فروشگاه و

going shopping during the holiday season.  There's too many people, it's too busy,  

خرید در فصل تعطیلات می ترسم. افراد زیادی هستند، خیلی شلوغ است،

it's overstimulating. I dread this. This  really means that I don't look forward to  

بیش از حد تحریک کننده است. من از این می ترسم این واقعاً به این معنی است که من مشتاقانه منتظر

it. I hate this activity. And a lot of people  feel like this when they get together with all  

آن نیستم. من از این فعالیت متنفرم و بسیاری از افراد وقتی با تمام اعضای خانواده خود دور هم جمع می‌شوند این احساس را دارند

of their family. They dread getting together with  their whole family. Beforehand they're thinking,  

. آنها از دور هم جمع شدن با تمام خانواده خود می ترسند. از قبل آنها فکر می کنند،

"Oh, next week I have to go there. Oh no,  it's only two days away." They're thinking  

"اوه، هفته آینده باید به آنجا بروم. اوه نه، فقط دو روز دیگر باقی مانده است." آنها

about this in advance and they do not like that  activity. They hate it. So maybe for you, there's  

از قبل به این موضوع فکر می کنند و آن فعالیت را دوست ندارند . از آن متنفرند. بنابراین، شاید برای شما،

something that you dread and you try to avoid  it. All right, let's watch the original clip. 

چیزی وجود داشته باشد که از آن می ترسید و سعی می کنید از آن اجتناب کنید. باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم

Some people dread going to- Dan: 

برخی از مردم از رفتن به آن وحشت دارند- دن:

Well, that's true. Vanessa: 

خب، این درست است. ونسا:

... family gatherings because they just fight  with their siblings. Some people dread going to- 

... جمع‌های خانوادگی چون فقط با خواهر و برادرشان دعوا می‌کنند. برخی از مردم از رفتن به آن می ترسند -

Dan: Well that's true. 

دن: خب این درست است.

Vanessa: ... family gatherings  

ونسا: ... تجمعات خانوادگی

because they just fight with their siblings. Important expression number 11 is to mellow  

زیرا آنها فقط با خواهر و برادرشان دعوا می کنند. عبارت مهم شماره 11 این است که آرام

out. This is the opposite of being hyped up  and energized. You are mellowed out. I think  

شوید. این برخلاف هیپ و پر انرژی بودن است. شما آرام گرفته اید فکر می کنم

this is true for my personality as I've  gotten older. When I was a teenager I was  

این در مورد شخصیت من که بزرگتر شده ام صادق است . وقتی نوجوان بودم،

extremely energetic, extremely peppy and all  of this. And I think I still am to an extent,  

بسیار پرانرژی، بسیار سرحال و همه اینها بودم. و فکر می‌کنم هنوز تا حدی هستم،

but with age, I have mellowed out. I  think it's true for everyone, right? 

اما با افزایش سن، آرام‌تر شدم. فکر می کنم برای همه صادق است، درست است؟

As you get older with age, you mellow out.  Those parts of your personality that were  

با بالا رفتن سن، آرام می شوید. آن بخش‌هایی از شخصیت شما که

once heightened when you were younger now are  a little bit more mellow, less high energy. You  

زمانی در جوانی‌تان افزایش یافته‌اند، اکنون کمی ملایم‌تر هستند، انرژی کمتری دارند.

might have seen this word with the soft drink,  Mello Yello. This soft drink is really popular  

ممکن است این کلمه را با نوشابه، Mello Yello دیده باشید. این نوشابه واقعاً

in the US. I don't recommend drinking. It's just  sugar. I think it's funny marketing because when  

در ایالات متحده محبوب است. من نوشیدن را توصیه نمی کنم. فقط شکر است. من فکر می‌کنم این بازاریابی خنده‌دار است، زیرا وقتی

you drink a soft drink like Mello Yello, it's just  sugar. So do you mellow out? No sugar is going to  

نوشابه‌ای مانند Mello Yello می‌نوشید، فقط شکر است. پس دلت میاد؟ هیچ قندی به

make you feel super energized. Of course you'll  crash later, but it's an ironic name I think.  

شما احساس انرژی فوق العاده نمی دهد. مطمئناً بعداً تصادف خواهید کرد، اما فکر می‌کنم این نام کنایه‌ای است.

All right, let's watch the clip from the original  conversation where you will hear to mellow out. 

بسیار خوب، بیایید کلیپ گفتگوی اصلی را که در آن می‌شنوید، تماشا کنیم.

I think that you guys have what  I would want my kids to have. 

فکر می‌کنم شما بچه‌ها چیزی را دارید که من دوست دارم بچه‌هایم داشته باشند.

Dan: We've mellowed out with  

دن: ما هم با    سن خوب شدیم

age too. There was definitely phases in me and my  brother's life where it was pretty contentious. 

. قطعاً مراحلی در زندگی من و برادرم وجود داشت که بسیار بحث برانگیز بود.

Vanessa: I think that you guys have what  

ونسا: فکر می‌کنم شما بچه‌ها چیزی را دارید که

I would want my kids to have. Dan: 

من دوست دارم بچه‌هایم داشته باشند. دن:

We've mellowed out with age too. There was  definitely phases in me and my brother's life  

ما هم با بالا رفتن سن آرام شده ایم. قطعاً مراحلی در زندگی من و برادرم وجود داشت

where it was pretty contentious. Vanessa: 

که بسیار بحث برانگیز بود. ونسا:

The 12th important expression is to be touchy. Are  we talking about physically touching something?  

دوازدهمین عبارت مهم لمسی بودن است. آیا درباره لمس فیزیکی چیزی صحبت می کنیم؟

Nope. As you can tell, a lot of these expressions  are metaphorical. So in the conversation we talked  

جواب منفی. همانطور که می توانید بگویید، بسیاری از این عبارات استعاری هستند. بنابراین در گفتگو

about our oldest son, Theo, and he's not really  touchy about the things that Freddie, his younger  

درباره پسر بزرگمان، تئو صحبت کردیم، و او واقعاً درباره چیزهایی که فردی،

brother, says to him. Sometimes Freddie tries to  annoy his older brother. This is very normal and  

برادر کوچکترش، به او می‌گوید، حساس نیست. گاهی فردی سعی می کند برادر بزرگترش را آزار دهد. این بسیار طبیعی است و

sometimes it annoys Theo. Yes, it's true, but  sometimes he just says, "Okay," and he doesn't  

گاهی اوقات تئو را آزار می دهد. بله، درست است، اما گاهی اوقات او فقط می‌گوید: «باشه» و

get bothered by it. He's not touchy about it.  Let's take a look at this in a different context.  

از این موضوع اذیت نمی‌شود. او در مورد آن حساس نیست. بیایید در زمینه ای متفاوت به این موضوع نگاه کنیم.

You could say politics is a touchy subject. This  is sensitive. It's a difficult topic. Maybe you  

می توان گفت سیاست موضوع حساسی است. این حساس است. موضوع سختی است. شاید

feel irritable when you're talking about politics.  Politics is a touchy subject, so make sure that  

وقتی در مورد سیاست صحبت می کنید، احساس تحریک پذیری می کنید. سیاست موضوع حساسی است، بنابراین مطمئن شوید

you don't bring it up in the wrong context. All  right, let's see how the word touchy was used in  

آن را در زمینه اشتباه مطرح نکنید. بسیار خوب، بیایید ببینیم که چگونه از کلمه لمسی در

the original conversation. Dan: 

مکالمه اصلی استفاده شده است. دن:

They're just not touchy about it in the same  way. Freddie will say, "I'm the best digger  

آن‌ها به همان اندازه در مورد آن حساس نیستند . فردی خواهد گفت: "من بهترین حفار

in the world and I'm doing it the best and  I'm number one." And Theo will be a like,  

در جهان هستم و این کار را به بهترین شکل انجام می دهم و شماره یک هستم." و تئو مانند

"Okay." They're just not touchy about it in the  same way. Freddie will say, "I'm the best digger  

"خوب" خواهد بود. آن‌ها فقط به یک شکل به آن حساس نیستند . فردی خواهد گفت: "من بهترین حفار

in the world and I'm doing it the best, and I'm  number one." And Theo will be a like, "Okay." 

در جهان هستم و این کار را به بهترین شکل انجام می دهم، و من شماره یک هستم." و تئو مانند "خوب" خواهد بود.

Vanessa: Important expression number 13 is a strange one.  

ونسا: عبارت مهم شماره 13 یک عبارت عجیب است.

It's starting them young. What do you think we're  talking about if I said this sentence? Whenever  

آنها را جوان شروع می کند. اگر این جمله را بگویم، فکر می‌کنید درباره چه چیزی صحبت می‌کنیم؟ هر وقت

we go hiking with our young children, other hikers  often say, "Oh, starting them young. Great idea."  

با بچه‌های خردسال خود به پیاده‌روی می‌رویم، سایر کوهنوردان اغلب می‌گویند: "اوه، آنها را جوان شروع کنیم. ایده عالی است." به

What do you think that means? Are they excited  that our children are hiking or are they saying  

نظر شما یعنی چه؟ آیا آنها از اینکه فرزندان ما در حال پیاده روی هستند هیجان زده هستند یا می گویند

it's a bad idea? Well, they really think that  it's a good idea to start an activity early  

ایده بدی است؟ خوب، آنها واقعاً فکر می‌کنند که شروع یک فعالیت در اوایل جوانی ایده خوبی است

when children are young and that's the essence of  this expression, starting them young. But often  

و این جوهر این عبارت است، شروع کردن آنها در سنین پایین. اما اغلب

in daily conversation we shorten this expression  and say startin'. So we cut off the G startin'  

در مکالمه روزانه این عبارت را کوتاه می‌کنیم و می‌گوییم start'. بنابراین ما G startin'   '

'em, and 'em, E-M is just the contraction or  shortened version of the word them and then young,  

em را قطع کردیم و 'em, E-M فقط نسخه انقباضی یا کوتاه شده کلمه them و سپس جوان است،

startin' 'em young, startin' 'em young. And  them is referring to the children. Starting  

starting'em جوان, startin'em جوان است. و آنها به کودکان اشاره دارند. شروع

the children with an activity while they're young. So if you see a young child surfing at the beach,  

کودکان با فعالیتی در دوران جوانی. بنابراین اگر کودک خردسالی را دیدید که در ساحل موج‌سواری می‌کند،

you could say, "Wow, they're starting them  young these days." They're starting to do  

می‌توانید بگویید: "وای، این روزها آنها را جوان شروع می‌کنند." آنها

an activity a lot younger than you expect.  So in the conversation we were talking about  

خیلی جوانتر از آنچه شما انتظار دارید شروع به انجام فعالیتی می کنند. بنابراین در مکالمه درباره

screen time and Dan and I are of the  opinion that it's not a good idea to  

زمان نمایش صفحه صحبت می‌کردیم و من و دن بر این عقیده بودیم که

give a tablet or show lots of TV shows to young  children. So we said, "Starting them young is  

ارائه یک تبلت یا نمایش تعداد زیادی برنامه تلویزیونی به کودکان خردسال ایده خوبی نیست. بنابراین ما گفتیم: "شروع کردن آنها به جوانی

not a good idea. Starting them young watching  TV is not a good idea. Just a short a little  

ایده خوبی نیست. شروع کردن آنها در جوانی با تماشای تلویزیون ایده خوبی نیست. فقط کمی

amount is not a problem, but don't give them a  tablet and tell them they can spend hours and  

مقدار کمی مشکلی نیست، اما به آنها تبلت ندهید و به آنها بگویید که می توانند خرج کنند. ساعت‌ها و

hours doing whatever they want. It will be hard  to go back and take back that rule." All right,  

ساعت‌ها هر کاری که می‌خواهند انجام می‌دهند. بازگشت به عقب و پس گرفتن این قانون سخت خواهد بود.» بسیار خوب،

let's watch the original conversation clip so  you can see how starting them young was used. 

بیایید کلیپ گفتگوی اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید ببینید چگونه از شروع جوانی آنها استفاده شده است.

Dan: Well, this works a lot better if you start them  

دن: خوب، اگر آنها را جوان شروع کنید، خیلی بهتر عمل می کند

young. It's much easier to say, "Hey, this is what  we do," than like, "Hey, you watched all this TV.  

. گفتن «هی، این کاری است که ما انجام می‌دهیم» بسیار ساده‌تر از این است که بگوییم «هی، تو این همه تلویزیون را تماشا کردی.

Let's take it away." Well, this works a lot better  if you start them young. It's much easier to say,  

بیا آن را برداریم.» خوب، اگر آنها را از جوانی شروع کنید، خیلی بهتر عمل می کند . گفتن

"Hey, this is what we do," than like, "Hey,  you watched all this TV. Let's take it away." 

«هی، این کاری است که ما انجام می‌دهیم» بسیار ساده‌تر از این است که بگوییم «هی، تو این همه تلویزیون را تماشا کردی. بیا آن را برداریم».

Vanessa: Important expression  

ونسا: عبارت مهم

number 14 is set. Are we talking about setting my  phone on my hand? This verb? Nope. We're going to  

شماره 14 تنظیم شده است. آیا در مورد تنظیم تلفن روی دستم صحبت می کنیم؟ این فعل؟ جواب منفی. ما از

be using set as an adjective. So take a look at  this sentence. We have a set time of day when  

set به عنوان صفت استفاده خواهیم کرد. پس به این جمله نگاهی بیندازید. ما زمان مشخصی از روز داریم که

our children watch TV. A set time. It's describing  time. What does this mean? It's a fixed time. It's  

فرزندانمان تلویزیون تماشا می‌کنند. یک زمان تعیین شده این در حال توصیف زمان است. این یعنی چی؟ زمان ثابتی است.

the same time every day. A set time. So you could  also say this, "I like to have a set schedule  

هر روز ساعت یکسانی است. یک زمان تعیین شده بنابراین، می‌توانید این را هم بگویید: "من دوست دارم برای روزم برنامه مشخصی داشته باشم

for my day so that I can focus and get things  done." This is a fixed schedule. In the morning,  

تا بتوانم تمرکز کنم و کارها را انجام دهم." این یک برنامه ثابت است. صبح،

I'm going to work on this in the afternoon I'll  work on this, and in the evening I will relax.  

بعدازظهر روی این کار می‌روم، روی آن کار می‌کنم، و عصر استراحت می‌کنم.

This is a set schedule or a fixed schedule. This is a really common word that you're  

این یک برنامه زمان بندی تعیین شده یا یک برنامه ثابت است. این یک کلمه واقعاً رایج است که

going to hear in daily conversation that  maybe you're not really familiar with,  

در مکالمه روزانه می‌شنوید که شاید واقعاً با آن آشنایی ندارید،

but you might think it's setting something in  your hand, but you're taking a word that you  

اما ممکن است فکر کنید که چیزی را در دستان شما تنظیم می‌کند، اما دارید کلمه‌ای را می‌پذیرید که

already know and expanding it to use it as an  adjective. Great way to grow your vocabulary.  

قبلاً می‌دانید و آن را گسترش می‌دهید. از آن به عنوان صفت استفاده کنید. راه عالی برای افزایش دایره لغات

All right, let's watch the original clip. The second one was have a set time and  

باشه بیا کلیپ اصلی رو ببینیم مورد دوم این بود که یک زمان مشخص و

also time of day when they watch something.  The second one was have a set time and also  

همچنین زمانی از روز برای تماشای چیزی داشته باشند. مورد دوم این بود که یک زمان مشخص و همچنین

time of day when they watch something. Important expression number 15, finally,  

زمانی از روز برای تماشای چیزی داشته باشند. عبارت مهم شماره 15، بالاخره،

we are here at the elephant expression, it is the  elephant in the room. Do you have an elephant in  

ما اینجا در بیان فیل هستیم، آن فیل در اتاق است. آیا در اتاقتان فیل دارید

your room? That would be amazing. Probably not  so good for the elephant. What do you think this  

؟ این شگفت انگیز خواهد بود. احتمالاً برای فیل چندان خوب نیست. فکر می‌کنید

means if there's an elephant in the room? Is it  something that is easy to miss? Absolutely not. It  

اگر یک فیل در اتاق باشد، این به چه معناست؟ آیا چیزی است که به راحتی از دست می‌دهید؟ قطعا نه. این

is something that's so big you can't miss it, but  there is a nuance to this expression. Take a look  

چیزی است که آنقدر بزرگ است که نمی توانید آن را از دست بدهید، اما یک تفاوت ظریف در این عبارت وجود دارد.

at this sentence and see if you can guess what  the nuance is for how to use this. When she was  

به این جمله نگاهی بیندازید و ببینید آیا می‌توانید حدس بزنید که تفاوت‌های ظریف در نحوه استفاده از آن چیست. وقتی او

arrested for drunk driving, it became the elephant  in the room when she showed up to parties. 

به دلیل رانندگی در حالت مستی دستگیر شد، وقتی در مهمانی ها حاضر شد، فیل در اتاق شد.

Do you think it's something that  people want to talk about? "Oh,  

آیا فکر می‌کنید این چیزی است که مردم می‌خواهند درباره آن صحبت کنند؟ "اوه،

let's just have this as a casual chit-chat  topic." Absolutely not. The elephant in the  

اجازه دهید این موضوع را به عنوان یک موضوع چت معمولی داشته باشیم ." قطعا نه. فیل در

room is something that you can't avoid.  She was arrested for drunk driving. This  

اتاق چیزی است که نمی‌توانید از آن اجتناب کنید. او به دلیل رانندگی در حالت مستی دستگیر شد. این

is a terrible thing. You should not be driving  while you're drunk and she was arrested. Not  

یک چیز وحشتناک است. وقتی مست هستید و او دستگیر شده نباید رانندگی کنید.

a good situation. It is negative, right?  It's something that's big, it's serious,  

وضعیت خوبی نیست. منفی است، درست است؟ این چیزی است که بزرگ است، جدی است،

but no one wants to talk about it. So it's kind  of something everyone's thinking about, but no  

اما هیچ کس نمی خواهد در مورد آن صحبت کند. بنابراین این چیزی است که همه به آن فکر می‌کنند، اما هیچ‌کس نمی‌خواهد

one wants to really talk about it. So her arrest  for drunk driving, for doing something bad was the  

واقعاً در مورد آن صحبت کند. بنابراین دستگیری او به دلیل رانندگی در حالت مستی، به دلیل انجام یک کار بد،

elephant in the room when she came to parties. Everyone thought, "Oh, she was arrested for  

فیل در اتاق بود که او به مهمانی ها می آمد. همه فکر کردند، "اوه، او به خاطر

drunk driving. Oh, but they don't want to talk  about it. They don't really want to bring it up,  

رانندگی در حالت مستی دستگیر شد. اوه، اما آنها نمی خواهند درباره آن صحبت کنند. آنها واقعاً نمی خواهند آن را مطرح کنند،

but everyone's thinking about it. That's the  elephant in the room. All right. Let's watch  

اما همه به آن فکر می کنند. این همان فیل در اتاق است. بسیار خوب. بیایید ببینیم

how this was used in the original conversation  to talk about screens. What's the elephant in  

چگونه از این در مکالمه اصلی برای صحبت در مورد صفحه نمایش استفاده شد. فیل در

the room when it comes to screens? Let's see.  What about the future? Because part of this is- 

اتاق در مورد صفحه نمایش چیست؟ بیایید ببینیم. در مورد آینده چطور؟ زیرا بخشی از این است-

Dan: Well, the elephant in the room is phones. 

Vanessa: What do we want them to do? What about the  

future? Because part of this is- Dan: 

دن: خوب، فیل در اتاق تلفن است.

ونسا: ما می‌خواهیم آنها چه کار کنند؟ درباره

آینده چطور؟ زیرا بخشی از این است- دن:

Well, the elephant in the room is phones. Vanessa: 

خب، فیل در اتاق تلفن است. ونسا:

What do we want them to do? Important expression number 16 is peers.  

ما می‌خواهیم آنها چه کار کنند؟ مهم است. عبارت شماره 16 همسالان است.

These are people who are generally the same age as  you. It's most often used for teenagers, but you  

اینها افرادی هستند که عموماً همسن شما هستند. بیشتر برای نوجوانان استفاده می شود، اما

can use it if you are an adult or older as well.  So let's take a look at this sentence. Teenagers  

اگر بزرگسال یا بزرگتر هستید نیز    می توانید از آن استفاده کنید. بنابراین بیایید نگاهی به این جمله بیندازیم. نوجوانان.

really care what their peers think. These are  other teenagers, their friends. They might  

واقعاً اهمیت می‌دهند که همسالانشان چه فکر می‌کنند. اینها نوجوانان دیگر، دوستانشان هستند. ممکن است

not care so much what their mom or dad thinks  or what society thinks, but what they really  

آن‌قدرها اهمیتی نداشته باشند که مادر یا پدرشان چه فکری می‌کند یا جامعه فکر می‌کند، اما آنچه واقعاً به آن

care about is what their peers think. You might  have heard this word used in the fuller phrase,  

اهمیت می‌دهد این است که همسالانشان چه فکر می‌کنند. ممکن است شنیده باشید که از این کلمه در عبارت کامل تر،

peer pressure. This is self-explanatory. When the  people around you are pushing you to do something,  

فشار همسالان استفاده می شود. این خود توضیحی است. وقتی اطرافیان شما را مجبور به انجام کاری می‌کنند،

usually something negative. "Hey, you should  just try the cigarette. Yeah, it's cool,  

معمولاً کاری منفی. "هی، فقط باید سیگار را امتحان کنی. آره، عالی است،

it's fun. Try it." This is peer pressure. They're pressuring you to do something that  

سرگرم کننده است. امتحانش کن." این فشار همسالان است. آنها شما را تحت فشار قرار می دهند تا کاری را انجام دهید که

you don't want to do, but because you care about  what your peers think, you might do it. You can  

نمی خواهید انجام دهید، اما چون به فکر همسالانتان اهمیت می دهید، ممکن است آن را انجام دهید.

use this if you are not a teenager. You might say,  "Yeah, whenever I need an opinion about something,  

اگر نوجوان نیستید، می‌توانید از آن استفاده کنید. ممکن است بگویید: «بله، هر زمان که در مورد چیزی نیاز به نظر دارم، از

I ask my peers." Okay. It could just be  people who are the same age or in the same  

همسالانم می‌پرسم.» باشه. این فقط می تواند افرادی باشند که همسن و سال یا در همان

life situation. They also have young children  or they're also starting a business. They are  

موقعیت زندگی هستند. آنها همچنین دارای فرزندان خردسال هستند یا در حال راه اندازی کسب و کار هستند. آنها

your peers. You can use this as an adult, but  you'll probably most likely hear this for young  

همسالان شما هستند. می‌توانید به عنوان یک بزرگسال از آن استفاده کنید، اما احتمالاً این را برای افراد جوان خواهید شنید

people. All right. Let's watch the original clip. I think the trickiness comes when their peers- 

. خیلی خوب. کلیپ اصلی رو ببینیم من فکر می‌کنم حیله‌گری زمانی به وجود می‌آید که همسالانشان-

Dan: Their peers are going to  

دان: همسالانشان

be pressuring them for sure. Vanessa: 

مطمئناً آنها را تحت فشار قرار خواهند داد. ونسا:

... have phones and then... I think  the trickiness comes when their peers- 

... تلفن داشته باشید و بعد... من فکر می‌کنم حیله‌گری زمانی به وجود می‌آید که همسالانشان اتفاق می‌افتد-

Dan: Their peers are going  

دن: همسالان آنها

to be pressuring them for sure. Vanessa: 

مطمئناً آنها را تحت فشار قرار می‌دهند. ونسا:

... have phones and then... Important expression  number 17 is a beautiful one, like-minded.  

... تلفن داشته باشید و بعد... عبارت مهم شماره 17 یک جمله زیباست، همفکر.

We have different personalities, but we have  been friends for over 20 years because we are  

ما شخصیت‌های متفاوتی داریم، اما بیش از 20 سال است که با هم دوست هستیم، زیرا با هم

like-minded. Generally this has to do with  having similar values in life. These deep  

همفکر هستیم. به طور کلی این به داشتن ارزش‌های مشابه در زندگی مربوط می‌شود. این

things that really matter, your values,  your priorities. We are like-minded. So  

چیزهای عمیق که واقعاً مهم هستند، ارزش‌های شما، اولویت‌های شما. ما همفکریم. بنابراین

this is what makes a relationship work.  When you are like-minded in your values,  

این چیزی است که باعث می‌شود یک رابطه کار کند. وقتی در ارزش‌هایتان همفکر هستید،

maybe one of you enjoys basketball and  the other one enjoys kayaking. Okay,  

شاید یکی از بسکتبال و دیگری از کایاک سواری لذت می‌برد. خوب،

that's fine. You can still have a great  relationship. What matters is if you are  

خوب است. شما هنوز هم می توانید یک رابطه عالی داشته باشید . مهم این است که در

like-minded for the things that really matter. All right. Let's watch the original clip so  

مورد چیزهایی که واقعاً مهم هستند همفکر باشید. خیلی خوب. بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم

that you can see how like-minded was used  to talk about trying to help your children  

تا بتوانید ببینید چگونه از همفکران برای صحبت در مورد تلاش برای کمک به فرزندانتان

avoid screen addiction as they grow up. How does  the word like-minded fit into this? We'll see. 

هنگام بزرگ شدن از اعتیاد به صفحه نمایش استفاده شده است. کلمه همفکر چگونه در این مورد می گنجد؟ خواهیم دید.

Dan: Having some parents and kids  

دن: داشتن برخی از والدین و فرزندان

with like-minds really helps. Vanessa: 

با افکار مشابه واقعا کمک می کند. ونسا:

Like-minded parents, yeah. Dan: 

والدین همفکر، بله. دن:

Yeah, like-minded parents and kids  because... Having some parents and  

آره، والدین و بچه‌های همفکر چون... داشتن چند والدین و

kids with minds really helps. Vanessa: 

بچه‌های ذهنی واقعاً کمک می‌کند. ونسا:

Like-minded parents, yeah. Dan: 

والدین همفکر، بله. دن:

Yeah, like-minded parents and kids because... Vanessa: 

آره، والدین و بچه‌های همفکر چون... ونسا:

Important expression number 18 is actually two for  one, and it is two important expressions to talk  

عبارت مهم شماره 18 در واقع دو به یک است، و این دو عبارت مهم است که

about chores and trying to help each other with  chores because whether or not you're married,  

درباره کارهای خانه صحبت کنیم و سعی کنیم به یکدیگر در کارهای خانه کمک کنیم، زیرا خواه ناخواه متاهل هستید،

you live with your parents, you have roommates,  you need to share the workload. And how could  

با والدینتان زندگی می کنید، هم اتاقی دارید، باید حجم کار را به اشتراک بگذارید. و چگونه می‌توانید

you do that? Well, you might say something like  this, especially if you're having a really busy  

این کار را انجام دهید؟ خوب، ممکن است چیزی شبیه به این بگویید، به خصوص اگر یک هفته واقعاً شلوغ   را سپری می‌کنید

week or if you're really tired, you might  say this, "Could you wash the dishes for  

یا اگر واقعاً خسته هستید، می‌توانید این را بگویید: "لطفاً می‌توانید ظرف‌ها را برای

me please? I'm feeling so sick and tired." When I was really pregnant with really all  

من بشویید؟ من خیلی احساس بیماری و خستگی می‌کنم. " وقتی واقعاً همه

of the children or even when I wasn't really  pregnant, when I was just pregnant, period,  

بچه‌ها را باردار بودم یا حتی وقتی واقعاً باردار نبودم، وقتی تازه باردار بودم، پریود شد،

Dan did all the chores and I said, "Could you  wash the dishes for me? I can't reach the sink  

دن همه کارهای خانه را انجام داد و من گفتم: "می‌توانی ظرف‌ها را برای من بشویی؟ من می‌توانم." دیگر به سینک نرسی

anymore." And so he would wash the dishes and do  the laundry and do all of those types of things. 

." و بنابراین او ظرف ها را می شست و لباس می شست و همه این کارها را انجام می داد.

Could you, the chore, for me? And he could  say, "I will do the dishes for you. Yes, I'll  

آیا می توانی، کار طاقت فرسا، برای من؟ و می‌توانست بگوید، "من ظرف‌ها را برایت می‌شویم. بله،

do the dishes for you, no problem." Or he could  say, "Don't worry, I got it." I got it, means,  

ظرف‌ها را برای تو می‌شویم، مشکلی نیست." یا می‌تواند بگوید، "نگران نباش، متوجه شدم." فهمیدم، یعنی،

"Yes, I'll do it. I will take on this chore. Don't  worry, I got it. You just relax." We didn't really  

"بله، این کار را انجام خواهم داد. من این کار را انجام می دهم. نگران نباش، متوجه شدم. فقط استراحت کن." ما واقعاً به

mention these expressions in the conversation.  I just said I would add them in this vocabulary  

این عبارات در گفتگو اشاره نکردیم. من فقط گفتم که آنها را در این بخش واژگان اضافه کنم

part, but let's watch that little clip anyway. The student asked, I'd like to know some common  

، اما به هر حال بیایید آن کلیپ کوچک را تماشا کنیم. دانش‌آموز پرسید، می‌خواهم عبارات رایج را بدانم تا از

expressions to ask someone like, "Can you wash the  dishes? I'll do the dishes for you." These types  

شخصی بپرسم: "می‌توانی ظرف‌ها را بشوی؟ من ظرف‌ها را برایت می‌شویم." این نوع

of expressions. So little teaser. When I talk  about the vocabulary from today's lesson in a  

عبارات. خیلی تیزر کوچولو وقتی چند هفته دیگر درباره واژگان درس امروز صحبت می‌کنم،

few weeks, I'll give you some expressions to talk  about chores, about how to delegate chores like,  

عباراتی به شما می‌دهم تا درباره کارهای روزمره صحبت کنید، درباره نحوه محول کردن کارهایی مانند

"Oh, I'll do the dishes for you tonight. I know  you're really tired." Those types of expressions. 

«اوه، امشب ظرف‌ها را برای شما می‌شویم. واقعا خسته شده ای." آن نوع عبارات

So important expression number 19 is one that's  commonly mispronounced. It is asterisk. At the end  

بنابراین عبارت مهم شماره 19 عبارتی است که معمولاً اشتباه تلفظ می شود. ستاره است. در پایان

of this word, it should be asterisk. But in daily  conversation we often cut out that S and say,  

این کلمه، باید ستاره باشد. اما در مکالمه روزانه اغلب آن S را قطع می‌کنیم و می‌گوییم،

asterisk, asterisk. And what's this mean? Well,  it's this little symbol, this little star symbol.  

ستاره، ستاره. و این به چه معناست؟ خب، این نماد کوچک، این نماد ستاره کوچک است.

If you're reading something and a word has this  little star beside it, this little asterisk beside  

اگر در حال خواندن چیزی هستید و یک کلمه این ستاره کوچک، این ستاره کوچک در کنار آن وجود دارد

it, what's that mean? Well, it means there's  an extra note. There's something else that you  

، این به چه معناست؟ خوب، به این معنی است که یک یادداشت اضافی وجود دارد. چیز دیگری وجود دارد که

can learn about that. And we often use this in  conversation to mean something pretty similar. 

می‌توانید درباره آن یاد بگیرید. و ما اغلب از این در مکالمه به معنای چیزی تقریباً مشابه استفاده می‌کنیم.

If you're trying to be really careful with  your money, you might say, we put ourselves on  

اگر می‌خواهید واقعاً مراقب پول خود باشید، ممکن است بگویید، ما

a budget. That means we knew exactly how much  money we wanted to spend on each category of  

بودجه‌ای را صرف می‌کنیم. این بدان معناست که ما دقیقاً می‌دانستیم چقدر پول می‌خواهیم برای هر دسته از

our lives. But there was a little asterisk for  supporting organizations that we really cared  

زندگی‌مان خرج کنیم. اما ستاره کوچکی برای حمایت از سازمان‌هایی بود که ما واقعاً

about. So if there was an opportunity to donate  money to an organization, we would donate more  

به آنها اهمیت می‌دادیم. بنابراین اگر فرصتی برای اهدای پول به یک سازمان وجود داشت، ما بیشتر کمک مالی می‌کردیم

and not try to be super frugal. So this is the  exception. There's a little asterisk that says,  

و سعی نمی‌کردیم بسیار مقتصد باشیم. بنابراین این استثناست. یک ستاره کوچک وجود دارد که می‌گوید،

"Hey, if you want to donate money, you can  do that outside of the budget." So this is a  

«هی، اگر می‌خواهی پول اهدا کنی، می‌توانی آن را خارج از بودجه انجام دهی». بنابراین این یک

little exception. All right, let's watch how  this was used in the original conversation. 

استثنا کوچک است. بسیار خوب، بیایید نحوه استفاده از این در مکالمه اصلی را تماشا کنیم.

We just put D or V based on who did  what, so this kind of strict delegation,  

ما فقط D یا V را بر اساس اینکه چه کسی انجام داده است قرار دادیم ، بنابراین این نوع تفویض اختیار سختگیرانه،

but there was a little asterisk, I think we put  on this. We just put D or V based on who did what,  

اما یک ستاره کوچک وجود داشت، فکر می‌کنم ما روی آن قرار دادیم. ما فقط D یا V را بر اساس اینکه چه کسی چه کاری انجام داده، قرار دادیم،

so this kind of strict delegation, but there  was a little asterisk, I think we put on this. 

بنابراین این نوع اعزام سختگیرانه، اما یک ستاره کوچک وجود داشت، فکر می‌کنم این را گذاشتیم.

Important expression number 20 is to  barge in on someone. If you are a parent,  

عبارت مهم شماره 20 این است که به کسی وارد شوید. اگر پدر و مادر هستید،

you have probably experienced your child barging  in on you when you're going to the bathroom. They  

احتمالاً تجربه کرده اید که وقتی به دستشویی می روید، فرزندتان به شما حمله می کند. آنها

slam the door open and say, "Hi, I found you."  This is extremely common. Do you remember that  

در را باز می کنند و می گویند: "سلام، پیدات کردم." این بسیار رایج است. آیا آن

video that went viral a couple years ago of the  man working from home, giving a presentation on  

ویدیویی را که چند سال پیش در فضای مجازی منتشر شد، از مردی که از خانه کار می‌کرد، ارائه

the news and his little daughter walked into  the room? She barged in on him. That video is  

اخبار و دختر کوچکش وارد اتاق می‌کرد، به خاطر دارید؟ او به او حمله کرد. آن ویدیو

hilarious. And now that most of us have worked  from home, if you work from home with children,  

خنده دار است. و اکنون که اکثر ما از خانه کار کرده‌ایم، اگر از خانه با کودکان کار می‌کنید،

you know exactly what this feels like. We can  all sympathize with him. But she barged in on  

دقیقاً می‌دانید که چه حسی دارد. همه ما می‌توانیم با او همدردی کنیم. اما او به

him. She just busted into the room and said,  "I'm here." All right. Let's watch how this was  

او حمله کرد. او فقط وارد اتاق شد و گفت: "من اینجا هستم." خیلی خوب. بیایید تماشا کنیم که چگونه

used in the original conversation. That feeling is much different.  

در مکالمه اصلی از آن استفاده شد. این احساس بسیار متفاوت است.

It's much different. Dan: 

You can go to the bathroom  without a child barging in on you. 

خیلی فرق داره دن:

می‌توانی بدون اینکه کودکی به تو وارد شود، به دستشویی بروی.

Vanessa: Wow. That feeling is much  

ونسا: وای. این احساس بسیار

different. It's much different. Dan: 

متفاوت است. خیلی فرق داره دن:

You can go to the bathroom  without a child barging in on you. 

می‌توانی بدون اینکه کودکی به تو وارد شود، به دستشویی بروی.

Vanessa: Wow. 

ونسا: وای.

Important expression number 21 is to be cut and  dry. Well, when you cut something with scissors,  

عبارت مهم شماره 21 باید بریده و خشک شود. خوب، وقتی چیزی را با قیچی می برید،

it's a very clear line, right? It's not  unknown, it's just a straight line. So that's  

خط بسیار واضحی است، درست است؟ ناشناخته نیست، فقط یک خط مستقیم است. بنابراین

what this expression means. When something  is cut and dry, it's very clear and simple,  

معنای این عبارت همین است. وقتی چیزی بریده و خشک می‌شود، بسیار واضح و ساده است،

but in life most things are not cut and dry. When  it comes to American politics, the election is  

اما در زندگی بیشتر چیزها بریده و خشک نمی‌شوند. وقتی صحبت از سیاست آمریکا به میان می‌آید، انتخابات

never as cut and dry as you might think. You vote  for someone and they win. Nope, it doesn't often  

هرگز آنقدر که فکر می‌کنید قطع و خشک نمی‌شود. شما به کسی رأی می دهید و او برنده می شود. نه، اغلب

work like that. There's the electoral college.  There's a lot of stuff going on that makes it  

اینطور کار نمی‌کند. آنجا کالج انتخاباتی است. چیزهای زیادی در جریان است که باعث می‌شود

not very cut and dry. Someone could even get the  majority of the population's vote and not win  

خیلی بریده و خشک نشود. حتی ممکن است کسی اکثریت رای مردم را به دست آورد و پیروز نشود

because the political system is not cut and dry. But some things are cut and dry, right? You might  

زیرا سیستم سیاسی قطع و خشک نشده است. اما بعضی چیزها بریده و خشک می شوند، درست است؟ ممکن است

say, "Well, you're either married or you're not  married." It's cut and dry. You're either married  

بگویید: "خب، یا متاهل هستی یا ازدواج نکرده ای." بریده و خشک است. شما یا متاهل هستید

or you're single or divorced. It's cut and dry,  simple." All right, let's take a look at how this  

یا مجرد هستید یا طلاق گرفته اید. بریده و خشک است، ساده است." بسیار خوب، بیایید نگاهی به نحوه

was used in the original conversation and then  we'll move on to our final expression of today.  

استفاده از آن در گفتگوی اصلی بیندازیم و سپس به آخرین بیان امروز خود می‌رویم.

But first, let's watch the clip. Dan: 

اما ابتدا، اجازه دهید این کلیپ را تماشا کنیم. دن:

I do think it's a lot more cut and dry for a lot  of people, especially if one person does the work  

فکر کنید برای بسیاری از افراد بسیار بریده و خشک‌تر است ، به‌خصوص اگر یک نفر کار را انجام دهد

and makes the money for the house. It seems like  a lot easier to be like the other person takes  

و پول خانه را به دست آورد. به نظر می‌رسد خیلی راحت‌تر است که مانند دیگری باشید که

care of almost everything at the house. I do think  it's a lot more cut and dry for a lot of people,  

تقریباً از همه چیز در خانه مراقبت می‌کند. من فکر می‌کنم برای خیلی‌ها خیلی راحت‌تر و خشک‌تر است،

especially if one person does the work and  makes the money for the house. It seems  

مخصوصاً اگر یک نفر کار را انجام دهد و پول خانه را درآورد. به نظر می‌رسد

like a lot easier to be like the other person  takes care of almost everything at the house. 

خیلی راحت‌تر است که مثل شخص دیگری باشد. تقریباً از همه چیز در خانه مراقبت می‌کند. خانه.

Vanessa: The final expression of the day is a serious one,  

ونسا: آخرین بیان روز یک بیان جدی است،

to be at each other's throats. You can get that  violent sense from this expression. Usually it's  

در گلوی همدیگر باشیم. شما می توانید آن حس خشونت آمیز را از این عبارت دریافت کنید. معمولاً   به

not literally at each other's throats, but if  you said this, "well, I'm not surprised that  

معنای واقعی کلمه در گلوی یکدیگر نیست، اما اگر این را گفتید، "خب، من تعجب نمی کنم که

they broke up. They were always at each other's  throats." If they were physically at each other's  

آنها از هم جدا شدند. آنها همیشه در گلوی یکدیگر بودند ." اگر آنها از نظر بدنی در گلوی یکدیگر بودند

throats, that's a really bad thing and you hope  that that's not what's happening. Instead, we can  

، این واقعاً چیز بدی است و شما امیدوارید که این چیزی نباشد که اتفاق می افتد. در عوض، می توانیم از

use this to just talk about fighting. They were  not getting along. They were constantly fighting.  

این فقط برای صحبت در مورد دعوا استفاده کنیم . آنها دائماً دعوا می کردند.

They were always at each other's throats. So you can also use this as a way to try to  

آنها همیشه در گلوی یکدیگر بودند. بنابراین می توانید از این به عنوان راهی برای

repair your relationship as well. If you feel  like you've been fighting with your partner or  

ترمیم رابطه خود نیز استفاده کنید. اگر احساس می کنید با شریک زندگی خود یا

your parents, or your friends just too  much and you don't feel good about it,  

والدین یا دوستانتان دعوا کرده اید. خیلی زیاد است و احساس خوبی نسبت به آن ندارید،

you might approach them and say, "Hey, I feel like  we've been at each other's throats a lot lately.  

ممکن است به آنها نزدیک شوید و بگویید: "هی، احساس می کنم اخیراً خیلی در گلوی همدیگر بوده ایم.

Can we just be calm and make up?" And they might  say, "Thanks. I want to do that too." All right,  

آیا می‌توانیم آرام باشیم و جبران کنیم؟» و ممکن است بگویند: «ممنون. من هم می‌خواهم این کار را بکنم." خیلی خب،

let's see how to be at each other's throats  was used in the original conversation. 

بیایید ببینیم چگونه در گلوی همدیگر باشیم در گفتگوی اولیه استفاده شد.

I think that was good of us to be able  to decide, something needs to change. 

فکر می‌کنم این برای ما خوب بود که بتوانیم تصمیم بگیریم، چیزی باید تغییر کند.

Dan: We weren't at each other's throats or anything. 

دن: ما نبودیم. در گلوی همدیگر یا هر چیز دیگری.

Vanessa: No. I think that that's important to realize  

ونسا: نه. فکر می‌کنم این مهم است که

in our relationship. I think that was good of us  to be able to decide, something needs to change. 

در رابطه‌مان متوجه شویم. فکر می‌کنم این برای ما خوب بود که بتوانیم تصمیم بگیریم، چیزی باید تغییر کند.

Dan: We weren't at each other's throats or anything. 

دن: ما به همدیگر علاقه‌ای نداشتیم. گلو یا هر چیز دیگری.

Vanessa: No. I think that that's  

ونسا: نه. من فکر می‌کنم این

important to realize in our relationship. Well, congratulations on leveling up your  

مهم است که در رابطه ما بدانیم. خوب، تبریک می‌گویم که دایره لغات خود را ارتقا می‌دهید

vocabulary so that you can express yourself more  clearly. Now, I have a question for you. I want to  

تا بتوانید خود را واضح‌تر بیان کنید . حالا، من یک سوال از شما دارم. می‌خواهم

know what is something that is unheard of in your  country? Maybe it's someone having three wives.  

بدانم چه چیزی چیزی است که در کشور شما بی سابقه است ؟ شاید کسی باشد که سه همسر داشته باشد.

Maybe it's eating spicy food is unheard of. We  never do that. Let me know what's something that's  

شاید خوردن غذای تند بی سابقه باشد. ما هرگز این کار را نمی کنیم. در نظرات به من اطلاع دهید که

unheard of in your country in the comments, and I  can't wait to learn more about where you're from. 

در کشور شما چه چیزی بی سابقه است، و من می توانم. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اینکه اهل کجا هستید، صبر کنید.

Don't forget to download the free PDF worksheet  for today's lesson with all 22 of these important  

دانلود کاربرگ PDF رایگان برای درس امروز با تمام 22 مورد مهم

daily life expressions, definitions, sample  sentences. And at the bottom of the worksheet,  

زندگی روزمره، تعاریف، جملات نمونه را فراموش نکنید. و در پایین کاربرگ،

you can answer Vanessa's challenge question, so  that you never forget what you've learned. That is  

می‌توانید به سؤال چالشی ونسا پاسخ دهید، تا هرگز آموخته‌های خود را فراموش نکنید. هدف این است که

the goal, to never forget what you've learned.  You can click on the link in the description  

هرگز آموخته های خود را فراموش نکنید.

to download that free PDF worksheet today. Well, thanks so much for learning English with  

برای بارگیری کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید. خوب، از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم

me and I'll see you again next Friday for a new  lesson here on my YouTube channel. Bye. But wait,  

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ. اما صبر کنید،

do you want more? I recommend watching this  video next, which is the original conversation  

آیا بیشتر می‌خواهید؟ توصیه می‌کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید، که گفتگوی اصلی

my husband and I had about parenting. You asked  us your parenting questions and we answered them,  

من و شوهرم درباره تربیت فرزندم است. شما سؤالات فرزندپروری خود را از ما پرسیدید و ما به آنها پاسخ دادیم،

including what it's like to have three  children run a business and try to live  

از جمله اینکه داشتن سه فرزند یک کسب و کار را اداره می کنند و سعی می کنند

together in peace and harmony. Check out that  video to find out and I'll see you there.

با هم در صلح و هماهنگی زندگی کنند. آن ویدیو را ببینید تا متوجه شوید و من شما را آنجا می‌بینم.