250 Important English Vocabulary Words with pictures

What is the number one skill that you need  to be able to express yourself clearly in  

مهارت شماره یک که به آن نیاز دارید تا بتوانید به وضوح خود را به

English? It's vocabulary. If you don't have the  right words that you want to say when you speak,  

زبان انگلیسی بیان کنید چیست؟ این واژگان است. اگر هنگام صحبت کردن کلمات مناسبی را نداشته باشید که می‌خواهید بگویید،

well, you're not going to be able to express  yourself. But I have some good news. Today,  

خوب، نمی‌توانید خودتان را بیان کنید. اما من یک خبر خوب دارم. امروز،   می‌خواهید

you are going to learn 250 new  English expressions with pictures.

250 عبارت انگلیسی جدید را با تصاویر یاد بگیرید.

Hi, I'm Vanessa from speakenglishwithvanessa.com.  And like always, I have created an amazingly huge,  

سلام، من ونسا هستم از speakenglishwithvanessa.com. و مانند همیشه، من یک

important PDF worksheet, more like an E-book  for today's lesson with all 250 expressions,  

کاربرگ پی دی اف بسیار بزرگ،   مهم، بیشتر شبیه یک کتاب الکترونیکی برای درس امروز با تمام ۲۵۰ عبارت،

definitions, sample sentences. And  at the bottom of this worksheet,  

تعاریف، و جملات نمونه ایجاد کرده ام. و در پایین این کاربرگ،

you can answer Vanessa's challenge  question so that you never forget what  

می‌توانید به سؤال چالشی ونسا پاسخ دهید تا هرگز چیزهایی را که

you've learned. You don't want to miss  this free PDF worksheet. It has so much  

یاد گرفته‌اید فراموش نکنید. نمی‌خواهید این کاربرگ PDF رایگان را از دست بدهید.

valuable vocabulary and information for you  to help you express yourself. And it's free.  

واژگان و اطلاعات بسیار ارزشمندی برای شما دارد که به شما کمک می کند خود را بیان کنید. و رایگان است.

You can click on the link in the description  to download that free PDF worksheet today.

برای بارگیری کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید.

Today, we're going to take a look at pictures  in five different categories. Some of these  

امروز، ما قصد داریم به تصاویر در پنج دسته مختلف نگاهی بیندازیم. برخی از این

pictures are the pictures that I took in my  life. So I'm excited to share them with you  

عکس‌ها، عکس‌هایی هستند که من در زندگی‌ام گرفتم. بنابراین من هیجان زده هستم که آنها را با شما به اشتراک بگذارم

and give you a little window into Vanessa's life.  Let's get started with our first category, which  

و دریچه ای کوچک به زندگی ونسا به شما بدهم. بیایید با اولین دسته خود شروع کنیم، که

is meals and food, a very integral part of our  lives. Are you ready to get started? Let's do it.

وعده‌های غذایی و غذا است، که بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما است. برای شروع آماده اید؟ بیایید آن را انجام دهیم.

For our first food picture, I'd like to show you  comfort food. This picture is comfort food to most  

برای اولین عکس غذا، می‌خواهم غذای راحتی را به شما نشان دهم . این تصویر برای اکثر آمریکایی‌ها غذای راحتی است

Americans because it is a typical Thanksgiving  meal. It is a home-cooked meal and we usually  

زیرا یک وعده غذایی معمولی برای روز شکرگزاری است . این یک غذای خانگی است و معمولاً

have a roasted turkey for Thanksgiving. It's  very familiar, so it makes you feel like you're  

برای روز شکرگزاری یک بوقلمون بریان می‌خوریم. این بسیار آشناست، بنابراین به شما این احساس را می‌دهد که به

back home, experiencing some special part of  childhood and it's a really traditional meal.  

خانه بازگشته‌اید، بخش خاصی از دوران کودکی را تجربه کرده‌اید و این یک غذای واقعا سنتی است.

So I hope that someday you have the chance  to experience Thanksgiving dinner in the US.

بنابراین امیدوارم روزی شما این شانس را داشته باشید که شام ​​روز شکرگزاری را در ایالات متحده تجربه کنید.

This picture is fine dining. For fine dining,  sometimes we say, "We are going to wine and  

این عکس غذای خوبی است برای ناهار خوری، گاهی اوقات می گوییم: "ما به شراب می رویم و

dine." You can see the wine here. Usually the  portions are kind of small in this type of gourmet  

می خوریم." شراب را می توانید اینجا ببینید. معمولاً سهم‌ها در این نوع رستوران‌های لذیذ کوچک هستند

restaurant. Sometimes we call this a high-end  restaurant. And because the portion size is small,  

. گاهی اوقات ما آن را یک رستوران سطح بالا می نامیم . و چون اندازه قسمت کوچک است،   به این

it doesn't mean that it's cheaper. Usually it  is more expensive, but that's just the way it  

معنی نیست که ارزان‌تر است. معمولاً گران‌تر است، اما به همین شکل است

goes. Usually you only go to these type of  high-end restaurants on special occasions.

. معمولاً فقط در مناسبت‌های خاص به این نوع رستوران‌های گران‌قیمت می‌روید.

The next food picture is very different,  it is a fast food picture. Unfortunately,  

تصویر غذای بعدی بسیار متفاوت است، عکس فست فود است. متأسفانه،

this is really common all around the world now,  but junk food is becoming more and more common.  

این واقعاً در سراسر جهان رایج است، اما غذاهای ناسالم روز به روز رایج تر می شوند. در

Here you can see a burger and fries. Oftentimes  people purchase this through the drive-thru. So  

اینجا می توانید همبرگر و سیب زمینی سرخ شده را ببینید. اغلب، افراد این را از طریق درایو می‌خرند. بنابراین

they will drive through the drive-thru and  pick it up and eat it in the car. This is a  

آنها از طریق درایو عبور می‌کنند و آن را برمی‌دارند و در ماشین می‌خورند. این یک

very unhealthy experience. Sometimes we say  that if you purchase something and it's fast  

تجربه بسیار ناسالم است. گاهی اوقات می‌گوییم اگر چیزی بخرید و فست

food and it comes in a brown bag, that's  a brown bag special. Well, in my opinion,  

فود باشد و در یک کیسه قهوه‌ای عرضه شود، این یک کیف قهوه‌ای خاص است. خب، به نظر من،

this type of food is not very special,  but it is something that's really common.

این نوع غذا خیلی خاص نیست، اما چیزی است که واقعاً رایج است.

Here you can see the opposite, some snacks.  

در اینجا شما می توانید برعکس، برخی از میان وعده ها را ببینید.

And these snacks are healthy snacks. In my house,  if you want to grab a snack, I always recommend  

و این میان وعده ها میان وعده های سالمی هستند. در خانه من، اگر می‌خواهید میان‌وعده بخورید، همیشه

to my kids that they can grab some fruit, some  nuts, some dried fruit. These things are really  

به بچه‌هایم توصیه می‌کنم که بتوانند مقداری میوه، مقداری آجیل، مقداری میوه خشک بخورند. این چیزها واقعاً

healthy and they're not just junk food like we  saw in the previous picture. But sometimes it's  

سالم هستند و فقط غذاهای ناسالم مانند آنچه در تصویر قبلی دیدیم نیستند. اما گاهی اوقات

nice to have a treat for a snack. You might have  chips or something like this as a special treat.

داشتن یک میان وعده خوب است. ممکن است چیپس یا چیزی شبیه به این را به عنوان یک خوراکی خاص داشته باشید.

It's a fun expression to say you get the munchies.  Sometimes I get the munchies at night and when  

این یک بیان سرگرم کننده است که می گوییم شما چیزهای زیادی را دریافت می کنید. گاهی اوقات من شب‌ها دم‌نوش می‌خورم و وقتی می‌خورم

I do, I try to eat something healthy like  some berries, some nuts, maybe some yogurt,  

، سعی می‌کنم چیزی سالم بخورم مانند چند توت، مقداری آجیل، شاید مقداری ماست،

kind of healthy snack. This type of snack  here is called trail mix. In this type of box,  

نوعی میان‌وعده سالم. این نوع میان‌وعده در اینجا تریل میکس نامیده می‌شود. در این نوع جعبه‌ها،

someone is not taking it on a trail,  but we mix all of those items together,  

کسی آن را به دنبال خود نمی‌برد، بلکه همه آن موارد را با هم مخلوط می‌کنیم،

dried fruit and nuts, sometimes pretzels,  sometimes a little bit of chocolate. And  

میوه‌های خشک و آجیل، گاهی اوقات چوب شور، گاهی اوقات کمی شکلات. و

you mix it all together and you take it on a  hike. This is a favorite snack in my household.

همه را با هم مخلوط می‌کنید و آن را به پیاده‌روی می‌برید. این یک میان وعده مورد علاقه در خانه من است.

Now this food is generally considered  healthy food. If you are on a diet,  

اکنون این غذا به طور کلی به عنوان غذای سالم در نظر گرفته می شود. اگر رژیم دارید،

these types of foods might be something that  you eat. So you might eat more vegetables,  

ممکن است این نوع غذاها چیزی باشد که می‌خورید . بنابراین ممکن است سبزیجات بیشتری بخورید،

more high quality fats like avocado or salmon.  If you are on a diet, you're usually trying to  

چربی‌های باکیفیت بیشتری مانند آووکادو یا سالمون. اگر رژیم دارید، معمولاً سعی می‌کنید

cut out unhealthy foods. This here, I think, I'm  not a professional, but it seems like a balanced  

غذاهای ناسالم را حذف کنید. فکر می‌کنم این اینجا من یک حرفه‌ای نیستم، اما به نظر یک

diet. There are nuts and vegetables and meat and  just quality ingredients. This is a balanced diet.

رژیم غذایی متعادل است. آجیل و سبزیجات و گوشت و فقط مواد با کیفیت وجود دارد. این یک رژیم غذایی متعادل است.

Generally that's what you try to  eat every day is a balanced diet,  

به طور کلی، این چیزی است که شما سعی می‌کنید هر روز بخورید، یک رژیم غذایی متعادل است،

but sometimes people are allergic to  certain items and they might have what  

اما گاهی اوقات افراد به برخی از اقلام حساسیت دارند و ممکن است

we call dietary restrictions. So I know some  people who cannot eat the nuts in this picture.  

محدودیت‌های غذایی داشته باشند. بنابراین من افرادی را می‌شناسم که نمی‌توانند آجیل موجود در این عکس را بخورند.

They are allergic to cashews, almonds, and  walnuts. Unfortunate, I love those things,  

آنها به بادام هندی، بادام و گردو حساسیت دارند . متأسفانه، من آن چیزها را دوست دارم،

so I hope that they're not missing out too  much. But if you have dietary restrictions,  

بنابراین امیدوارم که خیلی چیزها را از دست ندهند . اما اگر محدودیت‌های غذایی دارید،

it's usually because you have an allergy or your  doctor said you're not allowed to eat those items.

معمولاً به این دلیل است که آلرژی دارید یا پزشکتان گفته است که مجاز به خوردن آن غذاها نیستید.

All right, let's go to the next category, which  is very different from food, it is scenery and  

بسیار خب، بیایید به دسته بعدی برویم، که با غذا بسیار متفاوت است، مناظر و

places. This is a city that is close to my heart.  This is the City of Pittsburgh, Pennsylvania. You  

مکان‌ها است. این شهری است که به قلب من نزدیک است. این شهر پیتسبورگ، پنسیلوانیا است.

can see some skyscrapers in this skyline.  The skyline is usually that beautiful image  

می‌توانید چند آسمان‌خراش را در این خط افق ببینید. خط افق معمولاً همان تصویر زیبایی است

that you see at night when you can see all of the  outline of the buildings. These are skyscrapers.

که در شب می‌بینید، وقتی می‌توانید همه طرح‌های کلی ساختمان‌ها را ببینید. اینها آسمان خراش هستند.

Sometimes if you live in an apartment  building that is as tall as those buildings,  

گاهی اوقات اگر در آپارتمانی زندگی می‌کنید که به بلندی آن ساختمان‌ها است،

we call that a high-rise. So you might  live in a high-rise apartment, but here  

ما آن را بلند مرتبه می‌نامیم. بنابراین ممکن است در یک آپارتمان بلند زندگی کنید، اما اینجا

these are mostly office buildings, so we call  them skyscrapers. This is the downtown area  

بیشتر ساختمان‌های اداری هستند، بنابراین ما آنها را آسمان‌خراش می‌نامیم. این منطقه مرکز شهر

of Pittsburgh. It's very unique because it's  surrounded by three rivers and there's this  

پیتسبورگ است. این بسیار منحصربه‌فرد است زیرا توسط سه رودخانه احاطه شده است و این

cool red incline that you can go up and get  a great view of the city with its distinct,  

شیب قرمز سرد وجود دارد که می‌توانید از آن بالا بروید و منظره‌ای عالی از شهر با

recognizable skyline with all of  the wonderful bridges as well.

خط افق متمایز و قابل تشخیص آن همراه با همه پل‌های شگفت‌انگیز را ببینید.

The next picture is a big city. In fact, I think  it is one of the biggest cities in the world,  

تصویر بعدی یک شهر بزرگ است. در واقع، من فکر می کنم یکی از بزرگترین شهرهای جهان،

Tokyo, Japan. The metropolitan  area of this city encompasses so  

توکیو، ژاپن است. منطقه شهری این شهر افراد زیادی را در بر می گیرد

many people. Maybe you don't live in the  downtown area, but the metropolitan area,  

. شاید شما در مرکز شهر زندگی نمی‌کنید، بلکه در منطقه شهری زندگی می‌کنید،

so the extended area of the city is huge.  So many people live in Tokyo. It is highly  

بنابراین منطقه وسیع شهر بسیار بزرگ است. افراد زیادی در توکیو زندگی می کنند. بسیار

densely populated. That means there's a  lot of people who live in a small area.

پرجمعیت است. این بدان معناست که افراد زیادی در یک منطقه کوچک زندگی می‌کنند.

A kind of negative term that we use for big  cities is a concrete jungle. You can get the  

نوعی اصطلاح منفی که برای شهرهای بزرگ به کار می بریم، جنگل بتنی است. می‌توانید

image here. It's not full of trees and greenery.  There are lots of parks in Tokyo I imagine, but we  

تصویر را از اینجا دریافت کنید. پر از درخت و سبز نیست. تصور می‌کنم پارک‌های زیادی در توکیو وجود دارد، اما ما

still call this a concrete jungle. There's so much  concrete, that's just what it is. It's a big city.

هنوز به آن جنگل بتنی می‌گوییم. چیزهای بتن بسیار زیادی وجود دارد ، این همان چیزی است که هست. این یک شهر بزرگ است.

And oftentimes when you live in a  big city, at night what do you do?  

و اغلب اوقات وقتی در یک شهر بزرگ زندگی می‌کنید، در شب چه کار می‌کنید؟

You might go out on the town. This  is a lovely expression that means  

ممکن است به شهر بروید این یک عبارت دوست داشتنی است که به این معنی است که

you do things that happen at night. You might  go to bars, you might go dancing. There are  

شما کارهایی را انجام می دهید که در شب اتفاق می افتد. ممکن است به بار بروید، ممکن است به رقصیدن بروید.

lots of things that you can do at night in  a big city. You might go out on the town.

کارهای زیادی وجود دارد که می‌توانید در شب در یک شهر بزرگ انجام دهید. ممکن است به شهر بروید

Another characteristic of big cities is that they  are extremely busy. So here this is New York City,  

یکی دیگر از ویژگی های شهرهای بزرگ این است که به شدت شلوغ هستند. بنابراین اینجا شهر نیویورک است،

just a busy street. You can see the Flatiron  Building at the top of this. That little pointed  

فقط یک خیابان شلوغ. می‌توانید ساختمان Flatiron را در بالای این قسمت ببینید. آن ساختمان نوک تیز کوچک،

building is the Flatiron Building. There's a ton  of traffic and a lot of pedestrians. Pedestrians  

ساختمان Flatiron است. تعداد زیادی ترافیک و عابران پیاده زیاد است. عابرین پیاده

are people who are walking. It is  really crowded in New York City.  

افرادی هستند که در حال راه رفتن هستند. در شهر نیویورک واقعاً شلوغ است.

I don't think it's as crowded as  Tokyo, but it's extremely crowded.

فکر نمی‌کنم به اندازه توکیو شلوغ باشد، اما به شدت شلوغ است.

And when you live in a big city, you often  have a fast pace of life, a fast pace of  

و هنگامی که در یک شهر بزرگ زندگی می کنید، اغلب سرعت زندگی سریع دارید، سرعت

life. Maybe you have to have a long commute,  you have to take lots of public transport,  

زندگی سریع است. شاید مجبور باشید رفت و آمد طولانی داشته باشید، باید وسایل حمل و نقل عمومی زیادی داشته باشید،

you're always around people, there's  always noise. This is a fast pace of life,  

همیشه در اطراف مردم هستید، همیشه سر و صدا وجود دارد. این یک سرعت سریع زندگی است،

which is the opposite of our  next picture, the mountains.

که برعکس تصویر بعدی ما، کوه‌ها است.

This is a picture of my husband and my son  several years ago on one of our favorite  

این عکسی از شوهرم و پسرم چند سال پیش در یکی از

hikes. There's a lovely rock here. It looks  like a cliff, but it's not a cliff. It goes  

پیاده روی های مورد علاقه ماست. اینجا یه صخره دوست داشتنی هست شبیه صخره است، اما صخره نیست.

down gently. But here you can see wonderful  mountains. This is one of our favorite  

به آرامی پایین می رود. اما اینجا می‌توانید کوه‌های شگفت‌انگیز را ببینید . این یکی از کوه‌های مورد علاقه ما

mountains to climb. It's not a very difficult  hike, but it has a great view at the top.

برای صعود است. پیاده‌روی خیلی سختی نیست ، اما منظره‌ای عالی در بالای آن دارد.

I want to tell you about a fun idiom. When  you say you can move mountains to someone,  

من می خواهم در مورد یک اصطلاح سرگرم کننده به شما بگویم. وقتی می‌گویید می‌توانید کوه‌ها را به سمت کسی منتقل کنید،

that means that you are encouraging them that they  can do impossible things. You can move mountains,  

این بدان معناست که او را تشویق می‌کنید که می‌تواند کارهای غیرممکنی انجام دهد. می‌توانید کوه‌ها را جابه‌جا کنید،

lovely encouragement. And sometimes we say also  as encouragement, the best view comes after  

تشویق دوست‌داشتنی. و گاهی هم به عنوان تشویق می گوییم، بهترین منظره بعد از

the hardest climb. This hike was not extremely  difficult, but for my children, they have short  

سخت ترین صعود می آید. این پیاده روی خیلی سخت نبود، اما برای بچه های من، آنها پاهای کوتاه دارند

legs, they're small children, it's a hard climb.  And we get the best view after a hard climb.

، بچه های کوچک هستند، صعود سختی است. و پس از یک صعود سخت بهترین منظره را دریافت می کنیم.

But we can also use this metaphorically, if  you've been struggling a lot to learn English,  

اما ما همچنین می‌توانیم از این به صورت استعاری استفاده کنیم، اگر برای یادگیری زبان انگلیسی تلاش زیادی کرده‌اید،

you've been working hard, and then you  finally get to go to the US and you can  

سخت کار کرده‌اید، و بالاخره می‌توانید به ایالات متحده بروید و می‌توانید

speak English with people, it feels so  satisfying because the best view comes  

با مردم انگلیسی صحبت کنید، احساس رضایت‌بخشی می‌کند زیرا بهترین منظره

after the hardest climb. You can  see where that metaphor plays in.

بعد از سخت ترین صعود می آید. می‌توانید ببینید که این استعاره در کجا نقش می‌بندد.

Another mountain metaphor  that I want to tell you about  

یکی دیگر از استعاره‌های کوهستانی که می‌خواهم درباره آن به شما بگویم،

is when we're talking about someone who is really  influential, you might say, "My grandfather was a  

زمانی است که ما در مورد شخصی صحبت می‌کنیم که واقعاً تأثیرگذار است، ممکن است بگویید، "پدربزرگ من

mountain of a man." It doesn't mean his body was  big, but it means he was really influential and  

کوهی از یک مرد بود." این بدان معنا نیست که بدن او بزرگ بود، اما به این معنی است که او واقعاً

important in my life. He was a mountain of a man.  He had strong values, he was really influential.

در زندگی من تأثیرگذار و مهم بود. او کوهی از یک مرد بود. او ارزش های قوی داشت، واقعاً تأثیرگذار بود.

The opposite of the mountains is the beach. Here  we have a coastal picture. You can see the coast  

نقطه مقابل کوه ها ساحل است. در اینجا یک تصویر ساحلی داریم. شما می توانید سواحل

of California in this picture and all of these  people here, they live on the coast. We generally  

کالیفرنیا را در این تصویر ببینید و همه این افراد در اینجا، آنها در ساحل زندگی می کنند. ما معمولاً

don't say, "I live on the beach." We say, "I live  on the coast." These houses here are on the coast  

نمی گوییم: "من در ساحل زندگی می کنم." ما می گوییم، "من در ساحل زندگی می کنم." این خانه‌ها در ساحل   هستند

and they have great ocean views. They may even get  a salty ocean breeze wafting over their houses.

و مناظر عالی اقیانوس دارند. حتی ممکن است نسیم نمکی اقیانوس بر خانه‌هایشان بپیچد.

And you can see here the waves. You might  not be able to see very well in this picture,  

و در اینجا می توانید امواج را ببینید. ممکن است نتوانید در این تصویر خیلی خوب ببینید،

but at the bottom, maybe you can see here,  this little area down here is where the tide  

اما در پایین، شاید بتوانید اینجا را ببینید، این ناحیه کوچک اینجا جایی است که جزر و مد

has come up. The tide is when the ocean rises  and the ocean falls several times a day. And  

بالا آمده است. جزر و مد زمانی است که اقیانوس بالا می آید و اقیانوس چندین بار در روز پایین می آید. و

here we're talking about the coming and going  of something. We can use this metaphorically to  

اینجا ما در مورد آمدن و رفتن چیزی صحبت می کنیم. ما می‌توانیم از این به صورت استعاری برای

talk about the things in your life going  from bad to good, the tide has changed.

صحبت در مورد چیزهایی که در زندگی شما از بد به خوب می‌رود صحبت کنیم، جزر و مد تغییر کرده است.

Finally, it looks like I'm going to get  a promotion. If you thought you weren't  

در نهایت، به نظر می‌رسد که می‌خواهم ترفیع بگیرم. اگر فکر می‌کردید

going to get a promotion for a long  time and then you get a meeting with  

برای مدت طولانی ترفیع نخواهید گرفت و سپس با رئیستان ملاقاتی داشتید

your boss and he hints that you're going  to get a promotion, you might think, "Oh,  

و او اشاره کرد که می‌خواهید ترفیع بگیرید، ممکن است فکر کنید، "اوه،

finally, the tide has changed and I'm going to get  recognized for all my hard work and I'm going to  

بالاخره، جزر و مد رسید. تغییر کرد و من به خاطر تمام تلاشم شناخته می شوم و

get a promotion." So these are some metaphorical  ways we can talk about the tide and the coast.

ترفیع می گیرم." بنابراین اینها چند روش استعاری است که می‌توانیم درباره جزر و مد و ساحل صحبت کنیم.

This picture is not at the beach. Instead, it is  a wide open space, a totally different type of  

این عکس در ساحل نیست. در عوض، یک فضای باز گسترده است، یک نوع کاملاً متفاوت از

landscape. This is a field in the middle of the  US. Really, we might even say it's in the middle  

منظره. این میدانی در وسط ایالات متحده است. واقعاً، حتی ممکن است بگوییم که در میانه‌های

of nowhere. It's not exactly a polite thing  to say. If you live in the middle of nowhere,  

ناکجاآبادی است. گفتن دقیقاً یک چیز مودبانه نیست . اگر در وسط ناکجاآباد زندگی می‌کنید،

in the middle of the countryside, you can  say this, I think about where you live,  

در وسط روستا زندگی می‌کنید، می‌توانید این را بگویید، من به این فکر می‌کنم که کجا زندگی می‌کنید،

but it's not really polite to say about where  someone else lives because it implies where you  

اما واقعاً مودبانه نیست که بگوییم فرد دیگری کجا زندگی می‌کند، زیرا به این معنی است که کجا

live is not important, it's nowhere.  But if you live somewhere like this,  

زندگی می‌کنید مهم نیست، هیچ جا نیست اما اگر جایی مثل این زندگی می‌کنید،

you live in the middle of the  countryside, you might say,  

در وسط حومه شهر زندگی می‌کنید، ممکن است بگویید،

"I live in the middle of nowhere," and  it can be kind of like a little joke.

«من در وسط ناکجاآباد زندگی می‌کنم» و می‌تواند شبیه یک شوخی کوچک باشد.

This place is also extremely remote.  Remote means it's in the middle of nowhere,  

این مکان نیز بسیار دور است. کنترل از راه دور به این معنی است که در میانه راه است،

it's difficult to get to. You have to drive for  a long distance. Maybe there's not good roads,  

دسترسی به آن دشوار است. شما باید برای مسافت طولانی رانندگی کنید. شاید جاده های خوب،

or good transport. It's extremely remote.  Sometimes the most remote places though  

یا حمل و نقل خوبی وجود نداشته باشد. بسیار دور است.

are the most interesting to visit, in my opinion.

به نظر من گاهی دورافتاده‌ترین مکان‌ها جالب‌ترین دیدنی‌ها هستند.

Here in this wide open space, you can see for  miles and miles. I don't know what people would  

اینجا در این فضای باز گسترده، می‌توانید کیلومترها و مایل‌ها را ببینید. نمی‌دانم

say in English-speaking countries who don't use  miles, but in the US, we use miles. It means long  

در کشورهای انگلیسی‌زبان که از مایل استفاده نمی‌کنند، مردم چه می‌گویند، اما در ایالات متحده، ما از مایل استفاده می‌کنیم. این به معنای

distances, kilometers, and we say you can see for  miles and miles, which is kind of cool, I think.  

مسافت‌های طولانی، کیلومترها است، و ما می‌گوییم که می‌توانید مایل‌ها و مایل‌ها را ببینید، که به نظر من بسیار جالب است.

This type of countryside we call farmland  because it's a farm, but if you live in  

این نوع حومه شهر را زمین کشاورزی می‌نامیم، زیرا مزرعه است، اما اگر در

the middle of nowhere surrounded by farms, you  could say there's a lot of farmland around me.

میان مزارع زندگی می‌کنید، می‌توانید بگویید که زمین‌های کشاورزی زیادی در اطراف من وجود دارد.

This little town is Black Mountain, North  Carolina. It's about 30 minutes from where  

این شهر کوچک کوه سیاه، کارولینای شمالی است . حدود 30 دقیقه از محل

I live and it is a relaxed town. We might even  call it a sleepy town, a sleepy mountain village.  

زندگی من فاصله دارد و شهری آرام است. حتی ممکن است آن را یک شهر خواب‌آلود، یک روستای کوهستانی خواب‌آلود بنامیم.

This is extremely different from that previous  image we saw of Tokyo, very different. It's a  

این بسیار متفاوت از تصویر قبلی است که از توکیو دیدیم، بسیار متفاوت است. این یک

sleepy town. It's very peaceful and there is a  slowed-down way of life in this type of town.

شهر خواب‌آلود است. بسیار آرام است و در این نوع شهرها یک روش زندگی کند وجود دارد.

A word that I like to use to describe towns  like this is charming. It's a charming place.  

کلمه ای که دوست دارم برای توصیف شهرهایی مانند این استفاده کنم، جذاب است. این یک مکان جذاب است.

When you walk into little shops, you can see  the real people who live in those places. The  

وقتی وارد مغازه‌های کوچک می‌شوید، می‌توانید افراد واقعی را ببینید که در آن مکان‌ها زندگی می‌کنند.

people who greet you in those shops or in  the restaurants, they live in that town and  

افرادی که در آن مغازه‌ها یا رستوران‌ها به شما احوالپرسی می‌کنند ، در آن شهر زندگی می‌کنند و

they're probably really friendly and excited  that you're visiting their slow, relaxed,  

احتمالاً واقعاً دوستانه و هیجان‌زده هستند که از شهر آرام، آرام و

sleepy town. So if you get the chance to visit  a small town in the US, I highly recommend it.

خواب‌آلودشان دیدن می‌کنید. بنابراین اگر شانس بازدید از یک شهر کوچک در ایالات متحده را دارید، به شدت آن را توصیه می کنم.

This is another small town. It is a rural town  in the middle of nowhere. This is where I went  

این یک شهر کوچک دیگر است. این یک شهر روستایی در میانه ناکجاآباد است. اینجا جایی است که من

to college. This is Erskine College. You can see  some of the buildings here. Do you think that this  

به دانشگاه رفتم. این کالج ارسکین است. می‌توانید برخی از ساختمان‌ها را اینجا ببینید. آیا فکر می‌کنید این

college is in the middle of nowhere or in a big  city? This town is called Due West, and we had a  

کالج در میانه‌ی ناکجاآباد یا در یک شهر بزرگ است؟ این شهر Due West نام دارد، و ما یک

little slogan in college, Due West of what? Nobody  knows because it's in the middle of nowhere.

شعار کوچک در کالج داشتیم، Due West of what? هیچ‌کس نمی‌داند زیرا در میانه راه است.

It's a really rural town and it was a  one-stop-light town, but this stoplight did not  

این یک شهر واقعاً روستایی است و یک شهر با یک نقطه روشنایی بود، اما این چراغ‌های توقف

come until much later. There was no stoplight in  this town when I went to college here, just stop  

تا مدت‌ها بعد نیامدند. وقتی به دانشگاه رفتم در این شهر هیچ چراغ توقفی وجود نداشت، فقط

signs. It was one square mile, very small. You  can see the tennis courts take up more space than  

تابلوهای ایست. یک مایل مربع بود، بسیار کوچک. می‌توانید ببینید که زمین‌های تنیس فضای بیشتری نسبت به

many things. It's just a very small town where  everyone knows everyone. Or sometimes we even say  

خیلی چیزها اشغال می‌کنند. این فقط یک شهر بسیار کوچک است که همه همه را می شناسند. یا حتی گاهی می‌گوییم

everybody knows everybody, and this means that  word passes fast. So often in college we said,  

همه همه را می‌شناسند، و این بدان معنی است که کلمه سریع می‌گذرد. خیلی وقت‌ها در دانشگاه می‌گفتیم:

"A little bird told me that you missed your  class this morning. A little bird told me that  

«پرنده‌ای به من گفت که امروز صبح کلاست را از دست داده‌ای. پرنده‌ای کوچک به من گفت که با

he's dating this girl. Oh, a little bird told  me ..." These are the rumors that fly around.

این دختر قرار می‌گیرد. اوه، یک پرنده کوچک به من گفت...» اینها شایعاتی هستند که به گوش می‌رسد. .

Another very similar expression that  we use in small towns is I heard it  

عبارت بسیار مشابه دیگری که در شهرهای کوچک به کار می بریم این است که آن را

through the grapevine. You're not going to say,  "Susan told me this. Sarah told me this." No,  

از طریق درخت انگور شنیدم. قرار نیست بگویی، "سوزان این را به من گفت. سارا این را به من گفت." نه،

it's a little more indirect, "I heard it  through the grapevine that you are engaged." Oh,  

کمی غیرمستقیم تر است، "از طریق درخت انگور شنیدم که نامزد کردی." اوه،

it's a secret, but it's not really because  in a small town, everyone knows everyone.

این یک راز است، اما واقعاً به این دلیل نیست که در یک شهر کوچک، همه همه را می شناسند.

All right, let's go to our next category,  which is vacation. Here is a vacation picture  

بسیار خوب، بیایید به دسته بعدی خود برویم، که تعطیلات است. این یک تصویر تعطیلات

at the beach where I went to Costa Rica  with my family when I was pregnant with  

در ساحلی است که وقتی دخترم را باردار بودم، با خانواده به کاستاریکا رفتم

my daughter. You can see my little pregnant  belly there. And here we are at the beach. So  

. می توانید شکم باردار کوچک من را در آنجا ببینید. و اینجا ما در ساحل هستیم. بنابراین

we might say we enjoyed the sand and sea at  the beach. My kids love collecting seashells  

ممکن است بگوییم که از شن و ماسه و دریا در ساحل لذت بردیم . بچه‌های من عاشق جمع‌آوری صدف‌های دریایی

and playing in the waves and building sand  castles. They could really just sit in the  

و بازی در امواج و ساختن قلعه‌های شنی هستند. آنها واقعاً می‌توانستند

sand all day. It was a wonderful vacation.  As you can see, a beautiful place to be.

تمام روز را روی شن‌ها بنشینند. تعطیلات فوق العاده ای بود. همانطور که می بینید، مکانی زیبا برای بودن است.

Another place you might go on vacation is the  mountains. This is a mountain lake. In my opinion,  

مکان دیگری که ممکن است به تعطیلات بروید کوه‌ها است. این دریاچه کوهستانی است. به نظر من،

it's the best of both worlds. You can enjoy the  mountains and the lake at the same time. This  

این بهترین هر دو جهان است. می‌توانید همزمان از کوه‌ها و دریاچه لذت ببرید. این   به

looks like someone might have rented a cabin.  There's a little white cabin in the distance.  

نظر می‌رسد ممکن است شخصی یک کابین اجاره کرده باشد. یک کابین سفید کوچک در دوردست وجود دارد.

But when you rent a cabin, it's a great way  to have a relaxing nature-filled vacation,  

اما وقتی یک کابین اجاره می‌کنید، این یک راه عالی برای داشتن یک تعطیلات آرامش‌بخش پر از طبیعت است،

sitting around the campfire, listening to stories,  telling stories, maybe scary, spooky stories.  

نشستن در اطراف آتش، گوش دادن به داستان، گفتن داستان، شاید داستان‌های ترسناک و ترسناک.

You might even be able to go out on a boat on the  lake, another fun activity that is quite relaxing.

حتی ممکن است بتوانید با یک قایق در دریاچه بیرون بروید، یکی دیگر از فعالیت های سرگرم کننده که کاملاً آرامش بخش است.

For this next picture, you might  wonder, "What in the world is  

برای این تصویر بعدی، ممکن است تعجب کنید، "در دنیا چه

happening?" This is a staycation. This is  the opposite of vacation. For vacation,  

اتفاقی می افتد؟" این یک اقامت است. این برعکس تعطیلات است. برای تعطیلات،   به

you go somewhere usually far away, Costa  Rica or you drive three hours away to go  

جایی معمولاً دور می‌روید، کاستاریکا یا سه ساعت رانندگی می‌کنید تا

to the beach. You're going on vacation  to a different destination. But here,  

به ساحل بروید. شما در حال رفتن به تعطیلات به مقصد دیگری هستید. اما اینجا،

this lovely circle window was in a cabin that  Dan and I rented for a little staycation.

این پنجره دایره‌ای دوست‌داشتنی در کابینی بود که من و دن آن را برای اقامتی کوتاه اجاره کرده بودیم.

Our kids went to stay with their grandparents and  we didn't want to go far away. But we rented this  

بچه‌های ما رفتند تا پیش پدربزرگ و مادربزرگشان بمانند و ما نمی‌خواستیم دور برویم. اما ما این

cute little cabin and it had a nice circle  window with a lovely little pond out front.  

کابین کوچک زیبا را اجاره کردیم و یک پنجره دایره‌ای زیبا با یک حوض کوچک زیبا در جلو داشت.

There's Dan waving at me through the window. And  I think that something about COVID helped us to  

دن از پنجره برایم دست تکان می دهد. و فکر می‌کنم چیزی در مورد کووید به ما کمک کرد که

want to visit places near us, visit local  places, visit places in our own country,  

بخواهیم از مکان‌های نزدیک خود دیدن کنیم، از مکان‌های محلی دیدن کنیم ، از مکان‌هایی در کشور خودمان دیدن کنیم،

and sometimes I like to just visit places nearby.  It can be interesting and it's not too much to  

و گاهی اوقات دوست دارم فقط از مکان‌های اطراف دیدن کنم. می تواند جالب باشد و

plan. You just can get an Airbnb. That's what we  did. We rented an Airbnb, that's really common  

برنامه ریزی زیاد نیست. شما فقط می توانید Airbnb دریافت کنید. این کاری است که ما انجام دادیم. ما یک Airbnb کرایه کردیم، که واقعاً

in the US to do that, and enjoyed a local stay.  This was about 20 minutes from where we live.

در ایالات متحده انجام این کار رایج است، و از اقامت محلی لذت بردیم. این حدود 20 دقیقه از محل زندگی ما فاصله داشت.

We did not take a day trip. So a day trip  is when you don't spend the night somewhere,  

سفر یک روزه نرفتیم. بنابراین یک سفر یک روزه زمانی است که شما شب را در جایی سپری نمی‌کنید، بلکه

you just go for the day and then you come back  and you sleep at home. But this could also be  

فقط روز را می‌روید و سپس برمی‌گردید و در خانه می‌خوابید. اما

a staycation if you're trying to do things  locally without too much planning or go too  

اگر می‌خواهید کارهایی را به‌صورت محلی بدون برنامه‌ریزی زیاد انجام دهید یا خیلی

far away. But even if you have a staycation,  you can still see the sights. So here in this  

دور بروید، می‌تواند یک اقامتگاه باشد. اما حتی اگر اقامتگاهی داشته باشید، همچنان می‌توانید مناظر را ببینید. بنابراین اینجا در این

little town where we visited, we stayed  at this Airbnb. We saw some local sites,  

شهر کوچکی که از آن بازدید کردیم، در این Airbnb ماندیم. برخی از سایت‌های محلی را دیدیم،

we went to some local restaurants, we hiked some  local trails and it was still a great staycation.

به چند رستوران محلی رفتیم، در برخی از مسیرهای محلی پیاده‌روی کردیم و هنوز یک اقامت عالی بود.

The opposite of that is a resort. Sometimes  we call this an all-inclusive resort if they  

نقطه مقابل آن یک استراحتگاه است. گاهی اوقات اگر غذا و سرگرمی داشته باشند، این مکان را یک استراحتگاه فراگیر می‌نامیم

have food, entertainment. I see here swimming  pools, there's playgrounds, there's things to  

. من اینجا استخرها را می بینم ، زمین های بازی وجود دارد، کارهایی برای

do. This is an all-inclusive resort. It is also  a beach resort. You can see the ocean there.

انجام دادن وجود دارد. این یک استراحتگاه همه جانبه است. همچنین یک استراحتگاه ساحلی است. در آنجا می توانید اقیانوس را ببینید. قبلاً

I have never been to this type of resort  before. Generally, I do something like this,  

هرگز به این نوع استراحتگاه نرفته‌ام . به طور کلی، من کاری شبیه به این انجام می‌دهم،

a staycation or maybe renting a little Airbnb,  but an all-inclusive resort could probably be fun.  

یک اقامت یا شاید اجاره کمی Airbnb ، اما یک استراحتگاه جامع احتمالاً می‌تواند سرگرم کننده باشد.

Some all-inclusive resorts are adults only, and  this just depends on the atmosphere of the place,  

برخی از استراحتگاه‌های فراگیر فقط برای بزرگسالان هستند، و این فقط به فضای آن مکان بستگی دارد،

and some are more family-friendly. I'm curious  for you, have you ever been to an all-inclusive  

و برخی دیگر بیشتر برای خانواده‌ها مناسب هستند. من برای شما کنجکاو هستم، آیا تا به حال به یک استراحتگاه فراگیر رفته اید

resort? Let me know in the comments if you  have. Generally, when we travel, we try to  

؟ اگر دارید در نظرات به من اطلاع دهید . معمولاً، وقتی سفر می‌کنیم، سعی می‌کنیم

stay at local people's houses like an Airbnb or  a local farm or these type of small experiences,  

در خانه‌های مردم محلی مانند Airbnb یا مزرعه محلی یا این نوع تجربیات کوچک بمانیم،

but I'm very curious what this might be like. So  let me know in the comments if you recommend it.

اما من بسیار کنجکاو هستم که این چگونه می‌تواند باشد. بنابراین اگر آن را توصیه می‌کنید، در نظرات به من اطلاع دهید.

The next type of vacation is not a slow, lazy  type of vacation, it is active backpacking.  

نوع بعدی تعطیلات یک نوع تعطیلات آهسته و تنبل نیست ، کوله‌پشتی فعال است. آیا

Have you ever been on a backpacking adventure? I  have, and it is very fun. Not since having kids,  

تا به حال در یک ماجراجویی کوله پشتی بوده اید؟ دارم، و بسیار سرگرم کننده است. نه از زمان بچه دار شدن،

but I did this before having kids. You  can go hiking and camping, put everything  

اما قبل از بچه دار شدن این کار را انجام دادم. می‌توانید پیاده‌گردی و کمپینگ بروید، همه چیز را

in your backpack and just go into the woods.  Feels very refreshing and freeing, very wild.

در کوله پشتی خود بگذارید و فقط به جنگل بروید. احساس بسیار طراوت و رهایی، بسیار وحشی است.

We sometimes use a fun expression to talk about  this, this is rugged. This is a rugged adventure.  

ما گاهی اوقات از یک عبارت سرگرم کننده برای صحبت در مورد این استفاده می کنیم، این ناهموار است. این یک ماجراجویی خشن است.

You can even say a person is rugged. He is  rugged, and it generally means someone who  

حتی می توان گفت یک فرد خشن است. او ناهموار است، و به طور کلی به معنای کسی است که

can handle tough situations. Maybe they can  sleep on the ground outside or if it's raining,  

می‌تواند موقعیت‌های سخت را اداره کند. شاید آنها بتوانند بیرون روی زمین بخوابند یا اگر باران می بارد،

they don't feel bothered, they are rugged.  So this is a type of rugged vacation.

احساس ناراحتی نمی کنند، ناهموار هستند. بنابراین این یک نوع تعطیلات ناهموار است.

This person, even though they have a big backpack,  I imagine they are still traveling light. Have  

این شخص، با وجود اینکه یک کوله پشتی بزرگ دارد، تصور می‌کنم هنوز سبک سفر می‌کند. آیا تا

you ever packed for a weekend trip and you had  two full suitcases and you realized, "Why do I  

به حال برای یک سفر آخر هفته وسایل خود را جمع کرده اید و دو چمدان پر داشته اید و متوجه شده اید، "چرا این

have so much stuff?" You are not packing light.  This person fit everything in their backpack,  

همه چیز دارم؟" شما در حال بسته بندی نور نیستید. این شخص همه چیز را در کوله پشتی خود جای می دهد،

all their food, all their water, all their  clothing. Their bed, their sleeping bag,  

همه غذا، همه آب، همه لباس هایش. تختشان، کیسه خوابشان،

their tent, everything is in that pack. They  had to pack light in order to go backpacking.

چادرشان، همه چیز در آن بسته است. آن‌ها مجبور بودند برای کوله‌پشتی کوله‌پشتی را جمع کنند.

Some people say that spending time in nature  is a low budget activity. It is true if you  

برخی افراد می گویند که گذراندن وقت در طبیعت یک فعالیت کم هزینه است. درست است که اگر به

go on a hike, it is not expensive, but if  you go camping, especially backpacking,  

پیاده روی بروید، گران نیست، اما اگر به کمپینگ بروید، به خصوص کوله‌پشتی،

it can become very expensive because  these types of light sleeping bags,  

ممکن است بسیار گران شود زیرا این نوع کیسه‌خواب‌های سبک،

light tents, light everything, the  little camping devices that you buy,  

چادرهای سبک، همه چیز را روشن می‌کنند، وسایل کمپینگ کوچکی که می‌خرید. ،

those are pretty expensive. So you could  go low-budget for your camping experience  

آنها بسیار گران هستند. بنابراین، می‌توانید برای تجربه کمپینگ‌تان با بودجه کم بروید

or you could go quite high-budget depending  on the type of equipment that you purchase.

یا بسته به نوع تجهیزاتی که خریداری می‌کنید، می‌توانید با بودجه بسیار بالا بروید.

The final type of vacation that we're going to  talk about is a road trip. This is something  

آخرین نوع تعطیلاتی که می خواهیم درباره آن صحبت کنیم، یک سفر جاده ای است. این چیزی است

that is pretty essential in the US. To get  anywhere you have to drive and most vacations,  

که در ایالات متحده بسیار ضروری است. برای رسیدن به هر جایی که باید رانندگی کنید و بیشتر تعطیلات،

even if you're going to the beach or you're going  to the mountains, involve some kind of road trip,  

حتی اگر به ساحل می‌روید یا به کوه می‌روید، شامل نوعی سفر جاده‌ای باشید،

which means pretty much at least one full  day is in the car, part of your experience.

که به این معنی است که تقریباً حداقل یک روز کامل در ماشین است. بخشی از تجربه شما

The biggest type of road trip that you can take  in the US is called a cross-country road trip,  

بزرگ‌ترین نوع سفر جاده‌ای که می‌توانید در ایالات متحده انجام دهید، سفر جاده‌ای بین کانتری نامیده می‌شود که

going from one coast to the other coast. I  have never taken a cross-country road trip.  

از یک ساحل به ساحل دیگر می‌روید. من هرگز به سفر جاده ای بین کانتری نرفتم.

I've flown across the country. I've gone from  the South to the North about a 10-hour drive,  

من در سراسر کشور پرواز کرده ام. من حدود 10 ساعت رانندگی از جنوب به شمال رفته‌ام،

but I've never gone on a cross-country road  trip. Maybe someday, I think that would be cool.

اما هرگز به یک سفر جاده‌ای نرفته‌ام . شاید روزی، من فکر می کنم که جالب باشد.

Whenever you go on a road trip,  it's essential that you make some  

هر زمان که به یک سفر جاده ای می روید، ضروری است که

stops along the way. For my family, we  usually plan at least one big stop if  

در طول مسیر چند توقف داشته باشید. برای خانواده‌ام، اگر

we're going on a eight-hour road trip.  So when we went to Pittsburgh recently,  

به یک سفر جاده‌ای هشت ساعته برویم، معمولاً حداقل یک توقف بزرگ را برنامه‌ریزی می‌کنیم. بنابراین وقتی اخیراً به پیتسبورگ رفتیم،

we made one big stop about halfway through  and we stopped for an hour, ran around,  

یک توقف بزرگ تقریباً در نیمه راه انجام دادیم و یک ساعت توقف کردیم، دور زدیم،

went to a park, got some good views, enjoyed the  time, and the other stops were just quick views.

به پارک رفتیم، مناظر خوبی دیدیم، از وقت لذت بردیم ، و توقف‌های دیگر فقط مناظر سریع بودند.

We want to make sure that everyone feels good,  nobody gets carsick. That's the worst when you  

ما می‌خواهیم مطمئن شویم که همه احساس خوبی دارند، هیچ‌کس دچار بیماری ماشین نمی‌شود. این بدترین حالت زمانی است که حالت

feel nauseous and you want to throw up in the  car. We want to take these quicker stops and then  

تهوع دارید و می‌خواهید در ماشین بیفزایید. ما می‌خواهیم این توقف‌های سریع‌تر را انجام دهیم و سپس

longer stops maybe at some points of interest  possibly. We usually stop at a nice park. They  

احتمالاً در برخی از نقاط مورد علاقه، توقف‌های طولانی‌تری داشته باشیم . ما معمولا در یک پارک زیبا توقف می کنیم. آن‌ها

have a nice bridge and there's some mountains  that you can see, so it feels like an experience.

پل زیبایی دارند و کوه‌هایی وجود دارد که می‌توانید ببینید، بنابراین تجربه‌ای است.

There is one fun expression,  it's in a famous song as well,  

یک عبارت سرگرم کننده وجود دارد، آن هم در یک آهنگ معروف،

which is life is a highway. You get the  idea here that the journey of your life  

که زندگی یک بزرگراه است. اینجا به این فکر می‌کنید که مهم‌ترین سفر زندگی شماست

is what is the most important. It's not the  destination, it's not getting that big job,  

. این مقصد نیست، به دست آوردن آن کار بزرگ نیست،

getting that amazing vacation. It's the  journey, life is a highway. It's just a journey.

گرفتن آن تعطیلات شگفت انگیز است. این سفر است، زندگی یک بزرگراه است. این فقط یک سفر است.

Our next category are plants and animals  and some idioms related to these wonderful  

دسته بعدی ما گیاهان و حیوانات و برخی اصطلاحات مربوط به این تصاویر فوق العاده هستند

pictures. So here we see some bees. Are you  as busy as a bee? This just means that you're  

. بنابراین در اینجا چند زنبور را می بینیم. آیا به اندازه یک زنبور عسل مشغول هستید؟ این فقط به این معنی است که شما

busy. I've been as busy as a bee all week. It's  possible that you are the queen bee. We might say,  

مشغول هستید. تمام هفته مثل یک زنبور عسل مشغول بودم. این امکان وجود دارد که شما ملکه زنبور باشید. ممکن است بگوییم،

"My boss is the queen bee and she always tells us  what needs to be done." This isn't necessarily a  

"رئیس من ملکه زنبور عسل است و او همیشه به ما می گوید که چه کاری باید انجام شود." این لزوماً یک

negative thing, it just means that she's the one  who's in control. You might often say, "We are  

چیز منفی نیست، فقط به این معنی است که او کسی است که کنترل را در دست دارد. ممکن است اغلب بگویید: "ما

the worker bees. We just do what we need to do  every day." The worker bees and the queen bees.

زنبورهای کارگر هستیم. ما فقط کاری را که باید انجام دهیم هر روز انجام می دهیم." زنبورهای کارگر و ملکه زنبورها.

If you are bothered, if you are annoyed by  something but you don't want to be annoyed,  

اگر آزارتان می‌دهد، اگر از چیزی آزارتان می‌دهد، اما نمی‌خواهید اذیت شوید، می‌خواهید آن را

you want to just let it go, you might say,  "Ugh, I don't want to have bees in my bonnet".  

رها کنید، ممکن است بگویید: «اوه، من نمی‌خواهم زنبورهای عسل در کلاه خود داشته باشم».

A bonnet is an old-fashioned hat that women used  to wear. Don't get some bees in your bonnet,  

کلاه کلاهی از مد افتاده است که خانم ها از آن استفاده می کردند . چند زنبور را در کاپوت خود قرار ندهید،

just let it go. Of course you don't want  bees in your bonnet, that would be really  

فقط آن را رها کنید. مطمئناً شما نمی خواهید زنبورها در کلاه خود باشند، این واقعاً

uncomfortable. But that's the idea, don't let  it be a bee in your bonnet, just let it go.

ناراحت کننده خواهد بود. اما این ایده است، اجازه ندهید که زنبوری در کاپوت شما باشد، فقط آن را رها کنید.

Another wonderful bee expression is to make  a beeline for something. Have you ever seen  

یکی دیگر از عبارات شگفت‌انگیز زنبور عسل این است که برای چیزی خط خطی کنید. آیا تا به حال دیده‌اید که

a bee just fly straight ahead? It  just zooms super fast, probably  

یک زنبور مستقیماً به جلو پرواز کند؟ خیلی سریع بزرگ‌نمایی می‌کند، احتمالاً

after pollinating a flower, it just is  going back to the nest. Well, you might say,  

بعد از گرده افشانی یک گل، فقط به لانه بازمی‌گردد. خوب، ممکن است بگویید،

"I made a beeline for the ice cream shop. I didn't  look to the left. I didn't look to the right.  

"من برای بستنی‌فروشی یک خط خطی درست کردم. به چپ نگاه نکردم. به سمت راست نگاه نکردم.

I made a beeline," which just means you went  straight. I made a beeline for the ice cream shop.

من برای بستنی فروشی بیلاین درست کردم.

The next animal picture is a fun one, birds  with some eggs or baby chicks in a nest.  

تصویر حیوان بعدی یک عکس سرگرم‌کننده است، پرندگان با تعدادی تخم‌مرغ یا جوجه‌های بچه در لانه.

There's a lot of great bird expressions.  One of them I briefly mentioned before,  

تعابیر پرنده بسیار خوبی وجود دارد. یکی از آنها که قبلاً به طور خلاصه به آن اشاره کردم،

a little bird told me something. This means  an anonymous source told me some kind of news,  

یک پرنده کوچک چیزی به من گفت. این بدان معناست که یک منبع ناشناس به من نوعی اخبار را گفته است،

usually a secret. And here you can see that this  bird, probably this bird and this bird's mate as  

معمولاً یک سری اخبار. و در اینجا می‌توانید ببینید که این پرنده، احتمالاً این پرنده و جفت این پرنده،

well because usually birds work together in  pairs, they were busy building their nest.

زیرا معمولاً پرندگان به صورت جفت با هم کار می‌کنند ، آنها مشغول ساختن لانه‌شان بودند.

We can use this as humans by adding  one word to this, building a nest  

ما می‌توانیم با افزودن یک کلمه به آن، ساختن یک

egg. This refers to having some money  saved. So if you are about to retire and  

تخم‌مرغ، از آن به عنوان انسان استفاده کنیم. این به معنای پس انداز مقداری پول است . بنابراین، اگر در شرف بازنشستگی هستید و نمی‌خواهید به

you don't want to be extremely poor,  you might say, "I am trying to build  

شدت فقیر باشید، ممکن است بگویید: "من سعی می‌کنم

a nest egg so that I can retire and have a  good life." So you're building a nest egg.

یک تخم لانه بسازم تا بتوانم بازنشسته شوم و زندگی خوبی داشته باشم." بنابراین شما در حال ساختن یک تخم لانه هستید.

On the other hand, if we talk about  killing birds, we use the expression  

از سوی دیگر، اگر درباره کشتن پرندگان صحبت کنیم، از عبارت

to kill two birds with one stone.  Please don't kill birds with stones,  

کشتن دو پرنده با یک سنگ استفاده می کنیم. لطفاً پرندگان را با سنگ نکشید،

it's not a good idea. But when we use this  metaphorically, we're talking about doing  

این ایده خوبی نیست. اما وقتی از این به صورت استعاری استفاده می کنیم، در مورد انجام

two good things at the same time. Why is it  killing birds? Poor birds. But we might say,  

همزمان دو کار خوب صحبت می کنیم. چرا پرندگان را می کشد؟ پرنده های بیچاره اما ممکن است بگوییم،

"I like to listen to English podcasts while I  drive to work. I'm killing two birds with one  

"من دوست دارم وقتی به سمت محل کار می روم به پادکست های انگلیسی گوش کنم . من دو پرنده را با یک

stone." You're learning English and you're going  to work. Cool. Two good things, not killing birds.

سنگ می کشم." شما در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید و به کار می روید. سرد. دو چیز خوب، نکشتن پرنده.

Another fun expression with birds is the  early bird catches the worm. This means  

یکی دیگر از تعابیر سرگرم کننده با پرندگان این است که پرنده اولیه کرم را می گیرد. این بدان معناست که

if you're the first one to do something, you're  the one who's going to succeed. In my opinion,  

اگر شما اولین کسی هستید که کاری را انجام می دهید، این شما هستید که موفق خواهید شد. به نظر من،

this is not always true, but it sometimes is true,  right? So if you are a new business and you're a  

این همیشه درست نیست، اما گاهی اوقات درست است، درست است؟ بنابراین، اگر کسب‌وکار جدیدی هستید و

business who sells coffee, if you are the first  coffee shop open in your town, maybe you will  

قهوه می‌فروشید، اگر اولین کافی‌شاپ باز در شهرتان هستید، شاید

get the most customers because people want coffee  in the morning. And when your friend says, "Hey,  

بیشترین مشتری را به دست آورید زیرا مردم صبح‌ها قهوه می‌خواهند . و وقتی دوستت می‌گوید: "هی،

why are you opening your coffee shop at 5:00  AM? That is too early, you need to sleep." You  

چرا کافی شاپ خود را ساعت 5 صبح باز می‌کنی؟ خیلی زود است، باید بخوابی."

might say, "Oh, well, the early bird catches the  worm. We are going to get more customers." Cool.

ممکن است بگویید، "اوه، خوب، پرنده اولیه کرم را می گیرد . ما مشتریان بیشتری خواهیم داشت." سرد.

The next picture here is about cats. This is my  son and my cat Pippin. Last year or two years ago,  

تصویر بعدی در مورد گربه ها است. این پسر من و گربه من پیپین است. سال گذشته یا دو سال پیش،

in our garden, we planted some catnip, some  little plants that cats love in the garden  

در باغمان، مقداری گیاه گربه ای کاشتیم، چند گیاه کوچکی که گربه ها دوست دارند در باغ

and it was so sweet, our cat would always go  in the garden and lay there. In my opinion,  

و آنقدر شیرین بود که گربه ما همیشه به باغ می رفت و آنجا دراز می کشید. به نظر من،

there's nothing more beautiful than a cat  just happily laying in the sun in the garden.

هیچ چیز زیباتر از گربه ای نیست که با خوشحالی زیر آفتاب در باغ دراز کشیده باشد.

But a little negative expression about cats,  killing cats, why killing animals, why,  

اما کمی بیان منفی در مورد گربه ها، کشتن گربه ها، چرا کشتن حیوانات، چرا،

is curiosity killed the cat. So this expression we  often use when someone is being too curious maybe  

کنجکاوی گربه را کشت. بنابراین، این عبارت را اغلب وقتی استفاده می‌کنیم که فردی بیش از حد کنجکاو است، شاید

in a negative way, prying into your business. So  if you are planning a surprise birthday party for  

به‌صورت منفی به کسب‌وکار شما فضولی می‌کند. بنابراین، اگر می‌خواهید یک جشن تولد غافلگیرکننده برای

your friend and your friend is asking you too  many questions, they are asking you, "Wait,  

دوستتان برنامه‌ریزی کنید و دوستتان سؤالات زیادی از شما می‌پرسد، از شما می‌پرسند: «صبر کن،

why were you calling that person? Where were  you yesterday? Hey, why aren't you available  

چرا به آن شخص زنگ زدی؟ دیروز کجا بودی؟ هی، چرا در دسترس نیستی.

on Saturday?" You might say, "Hey, hey, hey,  curiosity killed the cat." And it means stop  

در روز شنبه؟" ممکن است بگویید: "هی، هی، هی، کنجکاوی گربه را کشت." و این به این معنی است که از

asking questions, I don't want to tell you the  answer. Curiosity killed the cat, don't ask.

پرسیدن سؤال دست بردارید، نمی‌خواهم پاسخ آن را به شما بگویم . کنجکاوی گربه را کشت، نپرس.

I personally like the follow-up phrase with this,  

من شخصاً این عبارت بعدی را دوست دارم،

curiosity killed the cat, but satisfaction brought  him back. So whenever someone says curiosity  

کنجکاوی گربه را کشت، اما رضایت او را بازگرداند. بنابراین هر زمان که کسی می‌گوید کنجکاوی

killed the cat to me to get me to stop asking  questions, I always say with a little joke, "Well,  

گربه را به من می‌کشد تا من را وادار به سؤال کردن نکنم، من همیشه با شوخی کوچک می‌گویم: "خب،

satisfaction brought him back. So satisfy me, give  me some answers." But it's just a little joke.

رضایت او را برگرداند. پس مرا راضی کن، چند پاسخ به من بده." اما این فقط یک شوخی کوچک است.

Another fun cat expression is to  let the cat out of the bag. This  

یکی دیگر از عبارات جالب گربه این است که اجازه دهید گربه از کیف خارج شود. این به این

means that you're divulging some  kind of secret. If I say, "Oh yeah,  

معنی است که شما نوعی راز را فاش می‌کنید. اگر بگویم، "اوه، بله،

on Saturday we're having a surprise birthday for  my friend. Oh no, I let the cat out of the bag."  

شنبه برای دوستم یک تولد غافلگیرکننده داریم . اوه نه، من گربه را از کیف خارج کردم."

Why is a cat in the bag? I don't know. Come on  guys, stop killing birds, stop killing cats,  

چرا گربه در کیف است؟ من نمی دانم. بچه ها بیایید، کشتن پرندگان را متوقف کنید، گربه ها را بکشید،

stop putting cats in a bag. But these  expressions exist, so you're welcome to use them.

گربه ها را در کیسه نگذارید. اما این عبارات وجود دارند، بنابراین می‌توانید از آنها استفاده کنید.

Another one that is very interesting.  Have you ever seen a cat fall? A cat  

یکی دیگه که خیلی جالبه آیا تا به حال سقوط گربه را دیده اید؟ یک گربه

always lands on its feet. This is  something that I think is incredible,  

همیشه روی پاهایش فرود می آید. این چیزی است که به نظر من باورنکردنی است،

always very interesting. In fact, one of my  cats, not this cat but my other cat, Luna,  

همیشه بسیار جالب است. در واقع، یکی از گربه‌های من، نه این گربه، بلکه گربه دیگرم، لونا،

she jumped out of a second-story window when  we used to live in an apartment when she was  

زمانی که ما در آپارتمانی زندگی می‌کردیم، زمانی که او

just a kitten and she lived. It was amazing.  She was not hurt, she had no problems. She  

فقط یک بچه گربه بود و زندگی می‌کرد، از پنجره طبقه دوم پرید. شگفت انگیز بود. او آسیبی ندید، مشکلی نداشت. او

landed on her feet and was totally fine. I  could not believe it. Thankfully she's okay.

روی پاهایش فرود آمد و کاملاً خوب بود. نمی‌توانستم آن را باور کنم. خداروشکر حالش خوبه

But a cat always lands on its feet, and we  can even use this metaphorically to talk  

اما یک گربه همیشه روی پاهایش می‌نشیند، و ما حتی می‌توانیم از این به صورت استعاری برای صحبت

about ourselves. If you're having a rough time  in your life, you might say, "Well, I think it's  

درباره خودمان استفاده کنیم. اگر روزهای سختی را در زندگی خود سپری می‌کنید، ممکن است بگویید: "خب، فکر می‌کنم

all going to be okay. A cat always lands on  its feet. In the end it's going to be okay."

همه چیز درست می‌شود. یک گربه همیشه روی پاهایش فرود می‌آید . در نهایت همه چیز درست می‌شود."

The final cat expression is, cat got your tongue?  Why does a cat have your tongue? This is talking  

آخرین بیان گربه این است، گربه زبان شما را گرفت؟ چرا یک گربه زبان شما را دارد؟ این صحبت

about when you don't know what to say, maybe  you're uncomfortable talking about something.  

درباره زمانی است که نمی‌دانید چه بگویید، شاید از صحبت کردن در مورد چیزی ناراحت هستید.

So if someone says, "Well, what were you doing  yesterday?" And you don't want to tell them,  

بنابراین اگر کسی بگوید، "خب، دیروز چه کار می کردی؟" و شما نمی خواهید به آنها بگویید،   نمی

you don't want to tell them what you were doing  yesterday, you might stumble around and say,  

خواهید به آنها بگویید که دیروز چه کار می کردید ، ممکن است تلوتلو بخورید و بگویید،

"Oh, well, it was rainy. So I was just relaxing."  And your friend might say, "Cat got your tongue?  

"اوه، خوب، باران بود. پس من فقط داشتم استراحت می کردم." و دوست شما ممکن است بگوید، "گربه زبانت را گرفت؟

What did you really do?" They can tell  that you're trying to evade the question.

واقعا چه کردی؟" آنها می توانند بگویند که شما سعی می کنید از سؤال فرار کنید.

All right, our next picture is about dogs.  This is a very special picture to me. These  

بسیار خوب، تصویر بعدی ما در مورد سگ است. این یک عکس بسیار خاص برای من است. این

two dogs are not mine. We were fostering these  dogs. That means that before they got adopted,  

دو سگ مال من نیستند. ما این سگ ها را پرورش می دادیم. این بدان معناست که قبل از اینکه به فرزندخواندگی بپذیرند،

before they got a home, they needed to  live somewhere and the animal shelter  

قبل از اینکه خانه ای داشته باشند، باید در جایی زندگی می کردند و پناهگاه حیوانات

didn't have enough space. So we said we will  temporarily keep these dogs at our house and  

فضای کافی نداشت. بنابراین ما گفتیم که به طور موقت این سگ ها را در خانه خود نگه می داریم و به

teach them how to live in a house, how  to live with children, how to be good.

آنها یاد می دهیم که چگونه در یک خانه زندگی کنند، چگونه با بچه ها زندگی کنند، چگونه خوب باشند.

And my son, Theo is very scared of dogs.  He has always been scared of dogs and it  

و پسرم، تئو، از سگ ها بسیار می ترسد. او همیشه از سگ‌ها می‌ترسیده و

was really hard for him anytime he saw a  dog. So we thought that this experience  

هر وقت سگی را می‌دید برایش سخت بود . بنابراین فکر کردیم که این تجربه به

would help him to feel more comfortable with  dogs. And you can see it was a success. He  

او کمک می‌کند تا با سگ‌ها احساس راحتی بیشتری کند . و می بینید که موفقیت آمیز بود. او

loved those puppies so much and it really  helped him to get over his fear of dogs.

آن توله ها را خیلی دوست داشت و این واقعاً به او کمک کرد تا بر ترسش از سگ غلبه کند.

I've been always trying to tell him that  most dogs, their bark is worse than their  

من همیشه سعی کرده‌ام به او بگویم که بیشتر سگ‌ها، پارسشان بدتر از

bite. This is the expression that means, well,  they're really loud, they bark really loud,  

گاز گرفتنشان است. این عبارتی است که به این معنی است، آنها واقعاً بلند هستند، آنها واقعاً بلند پارس می‌کنند،

but usually they're not dangerous. Yes, some  dogs are dangerous, but usually their bark  

اما معمولاً خطرناک نیستند. بله، برخی از سگ ها خطرناک هستند، اما معمولا پارس آنها

is worse than their bite. And this can be true  for people too. Maybe someone is really rough,  

بدتر از گاز گرفتن آنها است. و این می تواند برای مردم نیز صادق باشد. شاید کسی واقعاً خشن باشد،

the way that they speak is really direct, but  actually they're a kind person. You might say,  

طرز صحبت کردنش واقعاً مستقیم باشد، اما در واقع او فردی مهربان است. ممکن است بگویید،

"Ah, don't worry, his bark is worse than  his bite." We can use that for people too.

"آه، نگران نباش، پارس او از گازش بدتر است ." ما می توانیم از آن برای مردم نیز استفاده کنیم.

Or we could say someone is all bark and no bite.  This idea that if your boss is yelling at you,  

یا می‌توانیم بگوییم یک نفر تماماً پارس است و نیش ندارد. این ایده که اگر رئیستان سر شما فریاد بزند،

"If you don't do this, you're going to get  fired and this bad thing's going to happen  

«اگر این کار را نکنید، اخراج خواهید شد و این اتفاق بد خواهد افتاد

and this bad thing's going to happen."  Your coworker might tell you later,  

و این اتفاق بد خواهد افتاد». همکارتان ممکن است بعداً به شما بگوید،

"Hey, he's all bark and no  bite. He's always threatening,  

"هی، او همش پارس می‌کند و نیش نمی‌زند. او همیشه تهدید می‌کند،

but he never really does anything bad."  Okay, that's always good to know, right?

اما هرگز واقعاً کار بدی انجام نمی‌دهد." خوب، دانستن آن همیشه خوب است، درست است؟

A really fun dog expression is to be an  underdog. That means that, listen to this phrase,  

یک بیان واقعاً سرگرم‌کننده سگ این است که یک کم‌سرباز باشید. این بدان معناست که، به این عبارت گوش دهید،

everyone loves to cheer for an underdog.  Everyone loves when the underdog wins,  

همه دوست دارند برای یک آدم ضعیف تشویق کنند. همه زمانی را دوست دارند که مرد ضعیف برنده شود،

and this is just the person who's  not expected to win. If there are two  

و این فقط کسی است که انتظار نمی رود برنده شود. اگر دو

basketball teams and one basketball team  wins 20 games, one basketball team wins  

تیم بسکتبال وجود داشته باشد و یک تیم بسکتبال در 20 بازی پیروز شود، یک تیم بسکتبال در

4 games and then they play against each  other, well, this team is the underdog.  

4 بازی پیروز شود و سپس با یکدیگر بازی کنند، خوب، این تیم ضعیف است.

And if they win, it's really exciting, right?  Everyone always wants the underdog to win.

و اگر آنها برنده شوند، واقعاً هیجان انگیز است، درست است؟ همه همیشه دوست دارند که تیم ضعیف برنده شود.

Our final dog expression is it's hard to teach  an old dog new tricks. Have you ever tried to  

آخرین بیان سگ ما این است که آموزش ترفندهای جدید به سگ قدیمی سخت است. آیا تا به حال سعی کرده‌اید به

help your parents with technology? This is the  perfect example, I think, for this expression. If  

والدینتان در زمینه فناوری کمک کنید؟ فکر می‌کنم این مثال عالی برای این عبارت است. اگر

you try to help your mother or your grandmother  or your grandfather with their phone, it can be  

سعی کنید به مادر یا مادربزرگتان یا پدربزرگتان با تلفنشان کمک کنید، می‌تواند

really frustrating because it's hard to teach  an old dog, your mother is not a dog, I know,  

واقعاً ناامیدکننده باشد زیرا آموزش دادن به یک سگ پیر سخت است، مادرتان سگ نیست، می‌دانم،

it's just a metaphor, an old dog new tricks. It's  true, but you know what? It's still possible.

این فقط یک استعاره است، یک سگ قدیمی جدید. ترفندها درست است، اما می دانید چیست؟ هنوز ممکن است.

And I know a lot of my students  are retired, they're older,  

و من می دانم که بسیاری از دانش آموزان من بازنشسته هستند، آنها مسن تر هستند،

but you know what? You can learn English. It's  going to be difficult. It's going to be tricky,  

اما می دانید چیست؟ می توانید انگلیسی یاد بگیرید. سخت خواهد بود. مشکل خواهد بود،

and you're probably going to learn in different  ways, have different expectations on yourself.  

و احتمالاً به روش‌های مختلف یاد خواهید گرفت ، انتظارات متفاوتی از خود داشته باشید.

You might even think it's hard to teach an old  dog new tricks, like English, but it's still  

حتی ممکن است فکر کنید آموزش ترفندهای جدید به سگ قدیمی، مانند انگلیسی، سخت است، اما همچنان

important for your mind to continue learning  new things so that you can always be active.

برای ذهن شما مهم است که به یادگیری چیزهای جدید ادامه دهید تا بتوانید همیشه فعال باشید.

All right, the next picture is about  horses. I have several wonderful horse  

بسیار خوب، تصویر بعدی درباره اسب است. من چندین اصطلاح شگفت انگیز اسب دارم که

idioms to share with you. This picture is on  Cumberland Island in the south of Georgia,  

با شما به اشتراک بگذارم. این تصویر در جزیره کامبرلند در جنوب جورجیا،

the state in the US. This is a picture that I took  there. These horses are actually wild horses. Now,  

ایالت ایالات متحده است. این عکسی است که من آنجا گرفتم. این اسب ها در واقع اسب های وحشی هستند. اکنون،

technically they're not wild horses like Mongolian  wild horses originally were. These horses were on  

از نظر فنی، آنها مانند اسب‌های وحشی مغولی در ابتدا اسب‌های وحشی نیستند. این اسب‌ها

this island in the early 1800s, and then  people stopped living here and all of the  

در اوایل دهه 1800 در این جزیره بودند، و سپس مردم دیگر در اینجا زندگی نمی‌کردند و همه

horses continued to live here successfully.  So they have rewilded themselves. They have  

اسب‌ها با موفقیت در اینجا زندگی می‌کردند. بنابراین آنها خود را سرگردان کرده اند. آنها

returned back to the wild and you can't touch  them. You can't get near them. They will hurt  

به طبیعت بازگشته اند و شما نمی توانید آنها را لمس کنید. شما نمی توانید به آنها نزدیک شوید.

you if you get too close to them, but it  was really cool to see these wild horses.

اگر خیلی به آنها نزدیک شوید به شما صدمه می زنند، اما دیدن این اسب های وحشی واقعاً جالب بود.

The first idiom I want to tell you about with  horses is straight from the horse's mouth. And  

اولین اصطلاحی که می‌خواهم درباره اسب‌ها به شما بگویم مستقیماً از دهان اسب است. و

this means you want to hear the news directly  from the source. You need to know exactly the  

این بدان معناست که می‌خواهید اخبار را مستقیماً از منبع بشنوید. شما باید

truth from the first person who experienced it.  So let's imagine that you hear that your neighbor  

حقیقت را از اولین کسی که آن را تجربه کرده است بدانید. پس بیایید تصور کنیم که می شنوید همسایه شما در حال

is moving. One of your other neighbors tells you,  "They're moving and this is what's happening." You  

حرکت است. یکی از همسایه‌های دیگرتان به شما می‌گوید: «آنها در حال حرکت هستند و این اتفاقی است که می‌افتد».

might say, "Uh-uh, I want to hear this straight  from the horse's mouth." So you go to your  

ممکن است بگویید، "اوه، من می خواهم این را مستقیماً از دهان اسب بشنوم." بنابراین به سراغ

neighbor and you ask them if they're moving. This  is a good way to actually get the truth, right?

همسایه‌تان می‌روید و از آنها می‌پرسید که آیا در حال حرکت هستند یا خیر. این راه خوبی برای دریافت حقیقت است، درست است؟

The next expression with a horse is to look a gift  horse in the mouth. It's a little bit of an odd  

عبارت بعدی در مورد اسب این است که به یک اسب هدیه در دهان نگاه کنید. این عبارت کمی عجیب است

expression, but this is used often when someone  gives you something for free that's maybe not  

، اما اغلب زمانی استفاده می‌شود که شخصی چیزی را به صورت رایگان به شما می‌دهد که شاید

really good. Like if someone gives you an old  car, the old car maybe has a lot of problems,  

واقعاً خوب نباشد. مثلاً اگر کسی یک ماشین قدیمی به شما بدهد ، ماشین قدیمی ممکن است مشکلات زیادی داشته باشد،

maybe it's slow, maybe it's rusted and  broken a little bit, you might say, "Well,  

شاید کند باشد، شاید زنگ زده باشد و کمی شکسته باشد، ممکن است بگویید: "خب،

this car was free, so I don't want  to look a gift horse in the mouth."

این ماشین رایگان بود، بنابراین من نمی خواهم نگاه کردن به یک اسب هدیه در دهان."

I think this expression came from a  time when horses were much more common,  

من فکر می‌کنم این عبارت مربوط به زمانی است که اسب‌ها بسیار رایج‌تر بودند،

and when you purchased a horse, the best way  to know if the horse was really old and going  

و وقتی اسبی می‌خریدید، بهترین راه برای اینکه بفهمید اسب واقعاً پیر است و

to die soon was to look at its teeth. So if  someone gave you an old horse for free and  

به زودی می‌میرد این بود که به دندان‌هایش نگاه کنید. بنابراین، اگر شخصی یک اسب پیر را مجانی به شما داد و

you're inspecting their teeth like, "Oh, this  is not a good horse, I don't want it," it's  

شما دندان‌های او را بازرسی می‌کنید، مانند «اوه، این اسب خوبی نیست، من آن را نمی‌خواهم»، این یک

kind of rude because it's a free horse. You  should take it, at least back then. So here  

جور بی‌ادبی است، زیرا اسب آزاد است. شما باید آن را حداقل در آن زمان مصرف کنید. بنابراین در اینجا

we're saying don't inspect or criticize something  that was given to you as a gift, just accept it.

ما می‌گوییم چیزی را که به شما هدیه داده شده بازرسی یا انتقاد نکنید، فقط آن را بپذیرید.

The next expression with horses is a fun one, hold  your horses. So whenever my son asks me questions,  

عبارت بعدی در مورد اسب ها یک عبارت سرگرم کننده است، اسب های خود را نگه دارید. بنابراین، هر وقت پسرم از من سؤال می‌پرسد،

it's not just one question, it's like 500  questions, what's that? Where are you going?  

این فقط یک سؤال نیست، مانند 500 سؤال است، آن چیست؟ کجا میری؟

How did he say that? What did you say to Dad?  When are we going to do this? I might say,  

چطور این را گفت؟ به بابا چی گفتی؟ کی قرار است این کار را انجام دهیم؟ ممکن است بگویم،

"Hold your horses. Hold your horses. One question  at a time." When someone is going so quickly,  

"اسب های خود را نگه دارید. اسب های خود را نگه دارید. هر بار یک سوال." وقتی کسی خیلی سریع پیش می‌رود،

usually with their words and their questions  and their ideas, you might say, "Okay,  

معمولاً با کلمات، سؤالات و ایده‌هایش، می‌توانید بگویید: "خوب،

hold your horses. Let's start at the very  beginning and think this through." Great.

اسب‌هایت را نگه دار. بیایید از همان ابتدا شروع کنیم و به این موضوع فکر کنیم." عالی.

All right, let's go to our next animal and  we're going to talk about some fish idioms.  

بسیار خوب، بیایید به سراغ حیوان بعدی خود برویم و درباره چند اصطلاح ماهی صحبت کنیم.

This is at an aquarium, the Atlanta Aquarium.  You can see my husband Dan and my son here,  

این در یک آکواریوم، آکواریوم آتلانتا است. می‌توانید شوهرم دن و پسرم را اینجا ببینید،

and look at this amazing aquarium. This is one of  two aquariums in the whole world that has whale  

و به این آکواریوم شگفت‌انگیز نگاه کنید. این یکی از دو آکواریوم در کل جهان است که دارای

sharks. That's that big fish. It's actually  not a shark, it's a fish. But this aquarium,  

کوسه نهنگ است. اون ماهی بزرگه در واقع کوسه نیست، ماهی است. اما این آکواریوم،

and I believe the Okinawa, Japan  Aquarium has whale sharks. So this  

و من معتقدم آکواریوم اوکیناوا، ژاپن، کوسه نهنگ دارد. بنابراین، این

is a really unusual fish to see in  an aquarium. Isn't it beautiful?

ماهی واقعاً غیرمعمول برای دیدن در آکواریوم است. زیبا نیست؟

And this tank was so big. It was so cool  that the whale shark, there were two of them,  

و این تانک خیلی بزرگ بود. آنقدر باحال بود که کوسه نهنگ، دو نفر بودند،

they could swim in the tank and they could  be so far back that you couldn't even see  

آنها می توانستند در تانک شنا کنند و می توانستند آنقدر عقب باشند که حتی نتوانی

them. The tank was so big you couldn't  even see this fish sometimes. It was  

آنها را ببینی. مخزن آنقدر بزرگ بود که حتی گاهی نمی‌توانستید این ماهی را ببینید.

amazing. So if you get the chance to go to  the Atlanta Aquarium, I highly recommend it.

شگفت انگیز بود. بنابراین اگر شانس رفتن به آکواریوم آتلانتا را دارید، شدیداً آن را توصیه می کنم.

But let's talk about some fish idioms. The  first one is I've got bigger fish to fry.  

اما اجازه دهید در مورد برخی از اصطلاحات ماهی صحبت کنیم. اولین مورد این است که ماهی بزرگتری برای سرخ کردن دارم.

So if your neighbors are talking about  just some petty arguments and problems,  

بنابراین، اگر همسایه‌هایتان فقط درباره بحث‌ها و مشکلات کوچک، درباره

some drama in the neighborhood, you might say,  "I've got bigger fish to fry. I don't want to  

نمایش‌های نمایشی در همسایگی صحبت می‌کنند، می‌توانید بگویید: «من ماهی بزرگ‌تری برای سرخ کردن دارم. نمی‌خواهم

think about this petty drama. I've got my job and  my family and I need to take care of my parents.  

به این درام کوچک فکر کنم. من و کارم و خانواده ام باید از والدینم مراقبت کنیم.

I've got bigger fish to fry. I don't have time  to worry about just little drama that's happening  

amongst friends. I've got bigger fish to fry."  Sorry, fish, you're being cooked in this idiom.

" متاسفم، ماهی، شما با این اصطلاح پخته می شوید.

The next one is a fish out of water. The first  time that you go to a new job, you definitely,  

بعدی یک ماهی از آب است. اولین باری که به شغل جدیدی می روید، مطمئناً، به احتمال زیاد، به احتمال زیاد

I would say most likely, feel like a fish out  of water. You feel uncomfortable. That's not  

احساس می کنید مانند یک ماهی بیرون از آب هستید. احساس ناراحتی می کنید. این

where you belong yet. Hopefully you will  be become more comfortable over time,  

هنوز جایی نیست که شما به آن تعلق دارید. امیدواریم که به مرور زمان راحت‌تر شوید،

but on your first day at the job, you might  feel like a fish out of water. I just felt  

اما در اولین روز کاری‌تان، ممکن است احساس کنید مثل ماهی‌های بیرون از آب هستید. من فقط

like a fish out of water. Hopefully after  a few weeks, I'll feel more comfortable.

مثل ماهی بیرون از آب احساس کردم. امیدوارم بعد از چند هفته، احساس راحتی بیشتری کنم.

The next expression about fish and our last one  for this section is a big fish in a small pond.  

عبارت بعدی درباره ماهی و آخرین مورد ما برای این بخش، یک ماهی بزرگ در یک حوض کوچک است.

If you went to a small college or university like  I did, and you are the top of your class, okay,  

اگر مثل من به کالج یا دانشگاه کوچکی رفتید و در کلاس خود هستید، بسیار خوب،

you are a big fish in a small pond. The college  is small, but you are the top of your class,  

شما یک ماهی بزرگ در یک برکه کوچک هستید. کالج کوچک است، اما شما در کلاس خود هستید،

you are a big fish in a small pond. If you went to  a huge university and you were top of your class,  

شما یک ماهی بزرگ در یک برکه کوچک هستید. اگر به یک دانشگاه بزرگ رفتید و در کلاس خود قرار داشتید،

well, you can't use this expression. You can't  say I was a big fish in a big pond. But here  

خوب، نمی‌توانید از این عبارت استفاده کنید. نمی توان گفت من یک ماهی بزرگ در یک برکه بزرگ بودم. اما اینجا

we're talking about being the top, the best,  the most important in a small environment.

ما در مورد برترین، بهترین، مهم‌ترین در یک محیط کوچک صحبت می‌کنیم.

I think this is a good way to be humble as  well. So if you were the top of your class  

فکر می‌کنم این راه خوبی برای فروتنی نیز هست. بنابراین اگر شما در صدر کلاس خود بودید

and someone says, "Whoa, you were the top of  your class, that's amazing," you might say,  

و کسی می‌گوید، "اوه، شما در صدر کلاس خود بودید، شگفت‌انگیز است"، ممکن است بگویید،

"Yeah, I was a big fish in a small pond."  Maybe if you'd gone to a bigger university,  

"آره، من یک ماهی بزرگ در یک برکه کوچک بودم." شاید اگر به دانشگاه بزرگ‌تری می‌رفتید، در کلاس‌تان

you wouldn't have been the top of your  class. So you're trying to be humble,  

رتبه اول را نداشتید . بنابراین شما سعی می کنید متواضع باشید،

maybe diminishing the compliment,  I was a big fish in a small pond.

شاید تعارف را کم کنید، من ماهی بزرگی در یک برکه کوچک بودم.

All right, let's go to our final category,  which is hobbies. The first hobby is art. This  

بسیار خوب، بیایید به دسته آخر خود برویم، که سرگرمی‌ها است. اولین سرگرمی هنر است. این

is a picture of my children's art. They create  lots and lots and lots of art. So occasionally  

تصویری از هنر فرزندان من است. آن‌ها هنرهای بسیار و زیادی خلق می‌کنند. بنابراین گهگاه

we lay it all on the floor. I take a picture  of it and they can save a few items to put in  

همه را روی زمین می گذاریم. من عکسی از آن می‌گیرم و آنها می‌توانند چند مورد را ذخیره کنند تا در

a little notebook to save, but I can't save  everything they make. I mean, you see here,  

یک نوت‌بوک کوچک ذخیره کنند، اما من نمی‌توانم هر چیزی را که می‌سازند ذخیره کنم. منظورم این است که اینجا می بینید،

one of these pieces of art is just a couple  circles. One of these pieces of art is a picture  

یکی از این آثار هنری فقط چند دایره است. یکی از این آثار هنری، تصویری

of bones that they drew. One has some beads that  they glued to a paper. I can't save all of that.

از استخوان‌هایی است که آنها کشیده‌اند. یکی چند مهره دارد که روی کاغذ چسبانده اند. من نمی توانم همه اینها را ذخیره کنم.

But these drawings are still really  special and I want to save some of  

اما این نقاشی‌ها هنوز واقعاً خاص هستند و من می‌خواهم برخی از

them because they're keepsakes. So each of  my children has a folder with little slots  

آنها را ذخیره کنم زیرا یادگاری هستند. بنابراین، هر یک از فرزندان من یک پوشه با شکاف‌های کوچک دارند

and they can put those special pieces of art,  those keepsakes in those slots to save them  

و می‌توانند آن آثار هنری خاص، آن یادگاری‌ها را در آن شکاف‌ها قرار دهند تا آنها را

for the future. Sometimes we hang them on the  refrigerator, sometimes we hang them on the wall,  

برای آینده ذخیره کنند. گاهی آن‌ها را به یخچال آویزان می‌کنیم، گاهی به دیوار،

and sometimes we give them to grandparents  because these types of homemade gifts,  

و گاهی به پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها می‌دهیم، زیرا این نوع هدایای خانگی،

we sometimes say handmade gifts, those  are the most special, right? So when  

گاهی اوقات می‌گوییم هدایای دست‌ساز، آن‌ها خاص‌ترین هستند، درست است؟ بنابراین وقتی

I fold that and send it in the mail to  their grandparents, it's really special.

آن را تا می‌کنم و از طریق نامه برای پدربزرگ و مادربزرگشان می‌فرستم، واقعاً خاص است.

The next type of hobby is gaming. Some people are  really into gaming. You might play video games  

نوع بعدی سرگرمی بازی است. برخی افراد واقعاً به بازی علاقه دارند. ممکن است

occasionally, maybe on the weekends, maybe after  school or work or maybe never. For me, I've never  

گاهی اوقات، شاید آخر هفته‌ها، شاید بعد از مدرسه یا محل کار یا شاید هرگز، بازی‌های ویدیویی انجام دهید. برای من، هرگز   به

been into gaming, but I know that a lot of people  are. If you are really into gaming, you might say,  

بازی علاقه نداشته‌ام، اما می‌دانم که بسیاری از مردم به بازی علاقه دارند. اگر واقعاً به بازی علاقه دارید، ممکن است بگویید،

"I'm a gamer." That means you're someone who  really likes to play video games. We're not  

"من یک گیمر هستم." این بدان معناست که شما فردی هستید که واقعاً دوست دارید بازی های ویدیویی انجام دهید. ما

talking about board games or card games, this  is specifically for video games to be a gamer.

درباره بازی‌های رومیزی یا بازی‌های کارتی صحبت نمی‌کنیم، این به‌طور خاص برای بازی‌های ویدیویی است تا یک گیمر باشند.

You might play on a console, you might play  on a PC, you might play on a TV like this.  

ممکن است روی یک کنسول بازی کنید، ممکن است روی رایانه شخصی بازی کنید، ممکن است در تلویزیون مانند این بازی کنید.

And usually when you play video games, you  are trying to level up to become better and  

و معمولاً وقتی بازی‌های ویدیویی انجام می‌دهید، سعی می‌کنید سطح خود را ارتقا دهید تا بهتر شوید و

to have a better level. I like using this  expression to talk about English, that you  

سطح بهتری داشته باشید. من دوست دارم از این عبارت برای صحبت در مورد انگلیسی استفاده کنم، اینکه شما

are trying to level up your English skills  by watching this lesson. I hope that you are.

سعی می‌کنید با تماشای این درس، مهارت‌های انگلیسی خود را ارتقا دهید. امیدوارم که هستی

The next hobby is sports. You might play organized  sports like basketball, soccer, football, tennis,  

سرگرمی بعدی ورزش است. می‌توانید ورزش‌های سازمان‌یافته مانند بسکتبال، فوتبال، فوتبال، تنیس،

these types of organized sports. They are also  team sports. Sometimes tennis is a team sport,  

این نوع ورزش‌های سازمان‌یافته را انجام دهید. آنها همچنین ورزش های تیمی هستند. گاهی اوقات تنیس یک ورزش تیمی است،

sometimes not, but basketball is definitely a  team sport. A fun casual expression that we use  

گاهی اوقات نه، اما بسکتبال قطعاً یک ورزش گروهی است. یک عبارت گاه به گاه سرگرم کننده که

when you don't want to play a basketball  game, but you want to get some exercise,  

وقتی نمی‌خواهید یک بازی بسکتبال انجام دهید، اما می‌خواهید کمی ورزش کنید، استفاده می‌کنیم،

you might say, "Want to shoot  some hoops?" Shoot some hoops.

ممکن است بگویید، "می‌خواهی چند حلقه شلیک کنی؟" چند حلقه شلیک کنید.

So my neighbor has a basketball hoop on their  driveway and they let us go shoot some hoops on  

بنابراین همسایه‌ام یک حلقه بسکتبال در مسیر خود دارد و آنها به ما اجازه دادند تا در مسیر ورودی خانه‌شان چند حلقه شلیک کنیم

their driveway. We don't have a basketball  hoop, but it's okay because we can use our  

. ما حلقه بسکتبال نداریم ، اما اشکالی ندارد زیرا می‌توانیم از

neighbors and go shoot some hoops. It's good  exercise, it's fun, and it's just like a casual  

همسایه‌هایمان استفاده کنیم و برویم چند حلقه شلیک کنیم. این ورزش خوب است، سرگرم کننده است، و درست مانند یک

hobby activity. When you play basketball or  other sports, there is offense and defense.  

فعالیت سرگرمی معمولی است. وقتی بسکتبال یا ورزش‌های دیگر بازی می‌کنید، حمله و دفاع وجود دارد. به

Notice the pronunciation of these words. I'm  on offense or I'm on defense. This is great.

تلفظ این کلمات توجه کنید. من در حمله یا دفاع هستم. این عالی است.

The next hobby is to do outdoorsy  things. For me, I love spending time  

سرگرمی بعدی انجام کارهای خارج از منزل است . برای من، من عاشق گذراندن وقت

in nature. This is a little creek near  my house. You can see me and my two sons  

در طبیعت هستم. این یک نهر کوچک نزدیک خانه من است. می‌توانید من و دو پسرم را ببینید که

just sitting here. They were splashing in the  freezing cold water, but they don't care. They  

اینجا نشسته‌ایم. آنها در آب سرد یخ زده می پاشیدند، اما اهمیتی نمی دهند. آنها

loved it. It was a beautiful day. We have a  little picnic, enjoy our time because I would  

آن را دوست داشتند. روز زیبایی بود. ما یک پیک نیک کوچک داریم، از وقتمان لذت ببریم زیرا می‌توانم

say we are nature-lovers. This is my preferred  weekend activity, just enjoying some fresh air  

بگویم ما عاشق طبیعت هستیم. این فعالیت آخر هفته ترجیحی من است، فقط از هوای تازه

in the great outdoors. We oftentimes link  the word great with outdoors. I love to go  

در فضای باز لذت می‌برم. ما اغلب کلمه عالی را با فضای باز مرتبط می‌کنیم. من دوست دارم

to the great outdoors, get some fresh air  and sunshine and you just feel refreshed.

به مکانهای عالی بروم، هوای تازه و آفتاب بگیرم و شما فقط احساس سرزندگی کنید.

The next hobby that a lot of people have  is dancing. I love the slang expression  

سرگرمی بعدی که بسیاری از مردم دارند رقصیدن است. من عاشق تعبیر عامیانه

to cut a rug. Sometimes we use this for  older people. So if your grandma goes to  

برای بریدن فرش هستم. گاهی اوقات ما از این برای افراد مسن استفاده می کنیم. بنابراین اگر مادربزرگتان به

your wedding and she's dancing a lot at your  wedding, you might say, "Wow, look at Grandma  

عروسی شما می رود و در عروسی شما زیاد می رقصد ، ممکن است بگویید: "وای، ببین مادربزرگ

cutting a rug." We don't really use this for  younger people, at least I haven't heard that,  

فرش می کند." ما واقعاً از این برای جوان‌ترها استفاده نمی‌کنیم ، حداقل من این را نشنیده‌ام،

but it's often associated with older people  or like a older generation, cutting a rug.

اما اغلب با افراد مسن‌تر مرتبط است یا مانند نسل‌های قدیمی‌تر که قالی را می‌تراشند.

If you are not good at dancing, you  might say, "I have two left feet,  

اگر در رقصیدن مهارت ندارید، ممکن است بگویید: "من دو پای چپ دارم،

but I'll try to dance anyway." I have two left  feet. Or we can use an idiom about dancing,  

اما سعی می کنم به هر حال برقصم." من دو پای چپ دارم . یا می‌توانیم از اصطلاحی درباره رقص استفاده کنیم،

when you say it takes two to tango. So tango is  a type of dance, a type of South American dance,  

وقتی می‌گویید برای تانگو دو نفر لازم است. بنابراین تانگو یک نوع رقص است، نوعی رقص آمریکای جنوبی،

but when we use it takes two to tango,  we're often using this as a metaphor.

اما وقتی از آن برای تانگو دو نفر استفاده می‌کنیم، اغلب از آن به عنوان یک استعاره استفاده می‌کنیم.

If you are in a relationship with someone,  

اگر با کسی رابطه دارید،

you have a boyfriend or girlfriend or a  husband or wife, and you're arguing a lot,  

دوست پسر یا دوست دختر یا زن دارید و زیاد دعوا می کنید،

and for example, if your wife says to you, "You  are always the problem," your husband might say,  

مثلاً اگر همسرتان به شما بگوید: « همیشه مشکل شما تویی»، شوهرتان ممکن است بگوید،

"You know what? It takes two to tango." That means  it takes two people to have relationship problems.

"می دانید چیست؟ برای تانگو دو نفر لازم است." این بدان معناست که دو نفر نیاز دارند تا مشکلات رابطه داشته باشند.

In my opinion, this is not always  true. Sometimes it is someone's fault,  

به نظر من، این همیشه درست نیست. گاهی اوقات تقصیر کسی است،

but we often use this in relationships to  say, you know what? It takes two people to  

اما ما اغلب از این در روابط استفاده می کنیم تا بگوییم، می دانید چیست؟ دو نفر طول می کشد تا

have problems. It also takes two people to  fix the relationship. You both have to be  

مشکل داشته باشند. همچنین به دو نفر نیاز است تا رابطه را اصلاح کنند. هر دوی شما باید

willing to do that. It takes two to tango,  so we both have to work at it together.

مایل به انجام این کار باشید. تانگو به دو نفر نیاز دارد، بنابراین هر دوی ما باید با هم روی آن کار کنیم.

Well, congratulations, you just learned  250 important vocabulary expressions  

خوب، تبریک می گویم، شما به تازگی 250 عبارت مهم واژگانی   را

with pictures. I highly recommend  downloading the free PDF worksheet  

با تصاویر یاد گرفتید. من به شدت توصیه می کنم کاربرگ PDF رایگان   را دانلود کنید

so that you never forget all of  these phrases, the definitions,  

تا هرگز همه این عبارات، تعاریف،

the sample sentences. All of this will give  you extra input to help you never forget it.

جملات نمونه را فراموش نکنید. همه اینها به شما کمک می‌کند تا هرگز آن را فراموش نکنید.

And use these expressions when you speak,  that's so important to be able to express  

و هنگام صحبت کردن از این عبارات استفاده کنید، این بسیار مهم است که بتوانید

yourself completely. You can click on  the link in the description to download  

خودتان را به طور کامل بیان کنید. امروز می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا

that free PDF worksheet today. Well, thank  you so much for learning English with me,  

آن کاربرگ PDF رایگان را بارگیری کنید. خوب، از شما بسیار سپاسگزارم که با من انگلیسی یاد گرفتید،

and I'll see you again next Friday for a  new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ.

But wait, do you want more? I recommend watching  this video next, 250 more important English  

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید، 250

vocabulary words with pictures. You'll learn  why it's rude to say that someone is cheap, but  

واژه مهمتر واژگان انگلیسی همراه با تصاویر. خواهید آموخت که چرا گفتن این که کسی ارزان است، بی ادبانه است، اما

it's polite to say that they're frugal. Watch that  video with me to find out, and I'll see you there.

مودبانه است که بگوییم او صرفه جو است. آن ویدیو را با من تماشا کنید تا متوجه شوید، و من شما را آنجا خواهم دید.