Speak With Me: 2 Hour English Speaking Practice

Vanessa: Hi, I'm Vanessa  

ونسا: سلام، من ونسا هستم

from speakenglishwithvanessa.com, and today I  invite you to speak in English with me for two  

از speakenglishwithvanessa.com، و امروز از شما دعوت می کنم دو ساعت با من به زبان انگلیسی صحبت کنید

hours. If I asked you what're you listening  to? Are you feeling okay? How did you meet?  

. اگر از شما بپرسم به چه چیزی گوش می دهید ؟ آیا شما احساس خوبی دارید؟ چه جوری آشنا شدید؟

Would you not know how to answer? Maybe your  heart would start to beat, your palms would  

نمیدونی چطوری جواب بدی؟ شاید قلبت شروع به تپیدن کند، کف دستت

get sweaty and you would think, I don't know.  We'll never fear because in today's lesson,  

عرق کند و فکر کنی، نمی‌دانم. ما هرگز نخواهیم ترسید، زیرا در درس امروز،

in the next two hours you are going to master  talking about a variety of common conversation  

در دو ساعت آینده، در صحبت کردن در مورد موضوعات مختلف مکالمه   مسلط خواهید شد،

topics, because today's lesson is so epic. I have  created another epic 44-page, can you believe it?  

زیرا درس امروز بسیار حماسی است. من یک حماسه ۴۴ صفحه‌ای دیگر خلق کرده‌ام، باورتان می‌شود؟

44-page free ebook with all of today's sample  sentences, sample conversations, tips and tricks  

کتاب الکترونیکی 44 صفحه‌ای رایگان با تمام نمونه‌های جملات امروزی، نمونه گفتگوها، نکات و ترفندها

to help you be able to use today's lesson to the  fullest. I want you to be able to speak in English  

که به شما کمک می‌کند بتوانید از درس امروز نهایت استفاده را ببرید. می‌خواهم بتوانید با اطمینان به زبان انگلیسی صحبت کنید

confidently, so you can click on the link in the  description to download this 44-page free ebook.

، بنابراین می‌توانید برای دانلود این کتاب الکترونیکی رایگان ۴۴ صفحه‌ای، روی پیوند در توضیحات کلیک کنید.

This took a lot of work to put together, so please  download it and enjoy it and find it useful. Click  

جمع‌آوری آن کار زیادی طول کشید، بنابراین لطفاً آن را دانلود کنید و از آن لذت ببرید و آن را مفید بدانید.

on the link to download that free ebook today.  Today we are going to be talking about these  

برای دانلود آن کتاب الکترونیکی رایگان امروز روی پیوند کلیک کنید. امروز قرار است در مورد این

topics, so let's get started with the first one,  movies. All right, are you ready for some of the  

موضوعات صحبت کنیم، بنابراین بیایید با اولین مورد، فیلم‌ها، شروع کنیم. بسیار خوب، آیا برای برخی از

most common questions that you can ask and you  might get asked about movies and TV shows. Let's  

رایج‌ترین سؤالاتی که می‌توانید بپرسید و ممکن است درباره فیلم‌ها و نمایش‌های تلویزیونی از شما سؤال شود، آماده هستید. بیایید آن را

do it. The first common question that you can ask  about movies and TV shows is, you've been watching  

انجام دهیم. اولین سوال رایجی که می‌توانید درباره فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی بپرسید این است که آیا

anything good lately? What's happening at the  beginning of this question? Is there a question  

اخیراً چیز خوبی تماشا کرده‌اید؟ در ابتدای این سؤال چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا سوالی وجود دارد

word like, have you been watching anything  good lately? No. In casual daily conversations,  

مانند، آیا اخیراً چیز خوبی را تماشا کرده‌اید؟ نه. در مکالمات معمولی روزانه،

sometimes we start questions with just you. You  feeling okay? You doing anything fun this weekend?  

گاهی سؤالات را فقط از شما شروع می‌کنیم. شما احساس خوبی دارید؟ آیا این آخر هفته کار سرگرم کننده ای انجام می دهید؟

You've been watching anything good lately?  So you can start this question with just you.

اخیراً چیز خوبی را تماشا کرده اید؟ بنابراین می توانید این سوال را فقط با خودتان شروع کنید.

A similar variation of this question is  watcha been watching? The full version of  

نوع مشابهی از این سوال آیا تماشا می‌کنید؟ نسخه کامل

this question is, what have you been watching?  But what have you been becomes watcha been,  

این سؤال این است که چه چیزی را تماشا کرده‌اید؟ اما آنچه بوده‌اید تبدیل به تماشای می‌شود،

watcha because you sometimes changes to cha.  There are a lot of reductions for the word  

تماشا کنید زیرا گاهی اوقات به چا تغییر می‌کنید. کاهش‌های زیادی برای کلمه

you in spoken fast English, so you can say  what you been watching, watcha been watching?  

you در انگلیسی تند گفتاری وجود دارد، بنابراین می‌توانید بگویید what you been watching, watcha been watching؟

And someone might say, "Oh, I haven't really  been watching anything lately. I've been too  

و کسی ممکن است بگوید، "اوه، من واقعاً اخیراً چیزی را تماشا نکرده‌ام. بیش از حد

busy." Watcha been watching? Another common  question is, have you been watching? And you  

مشغول بودم." واچ داشتی تماشا میکردی؟ سؤال رایج دیگر این است که آیا تماشا می‌کردید؟ و

can add a TV show that's really popular at  the moment. So for example, the TV show,  

می‌توانید یک برنامه تلویزیونی اضافه کنید که در حال حاضر واقعاً محبوب است. برای مثال، نمایش تلویزیونی،

Stranger Things is very popular right now. So  you might ask, have you been watching Stranger  

Stranger Things در حال حاضر بسیار محبوب است. بنابراین ممکن است بپرسید، آیا Stranger

Things? And you're hoping that they'll say yes  so that you can chitchat about what's going on.

Things را تماشا کرده‌اید؟ و شما امیدوارید که آنها بله را بگویند تا بتوانید درباره آنچه در حال رخ دادن است صحبت کنید.

I have a little secret, I hardly ever watch  movies or TV shows, so this lesson is very  

من یک راز کوچک دارم، من به ندرت فیلم یا برنامه های تلویزیونی را تماشا می کنم، بنابراین این درس بسیار

out of my element. It is not my strong suit  but I know that a lot of people love movies  

خارج از عنصر من است. این کت و شلوار قوی من نیست، اما می‌دانم که بسیاری از مردم عاشق فیلم‌ها

and TV shows, so this is for you, not for me.  If you're like me and you don't watch much,  

و برنامه‌های تلویزیونی هستند، بنابراین این برای شماست، نه برای من. اگر شما هم مثل من هستید و زیاد تماشا نمی کنید،

you might ask this question, is that the one  with...? And then you can insert anything that  

ممکن است این سوال را بپرسید، آیا آن یکی با... است؟ و سپس می‌توانید هر چیزی را که

you know about that TV show or movie. So you  might say, "Is that the one with Tom Cruise  

درباره آن نمایش تلویزیونی یا فیلم می‌دانید درج کنید. بنابراین ممکن است بگویید، "آیا این یکی با تام کروز

and the fighter jets?" "Oh, Top Gun, yeah,  that's that movie." Is that the one with,  

و جت های جنگنده است؟" "اوه، تاپ گان، آره، این همان فیلم است." آیا آن کسی که با

it could be a person, is that the one with Tom  Cruise? It could be some element of the show,  

می‌تواند یک نفر باشد، آیا با تام کروز است؟ این می‌تواند برخی از عناصر نمایش باشد،

is that the one with fighter jets? Is that the  one with the really scary story? Whatever it is,  

آیا آن یکی با جت‌های جنگنده است؟ آیا این داستان واقعاً ترسناک است؟ هر چه که باشد،

it's anything that you know about it and  you're trying to connect with someone.

هر چیزی است که درباره آن می‌دانید و سعی می‌کنید با کسی ارتباط برقرار کنید.

If you don't know anything about the show  or the movie that someone is asking about,  

اگر چیزی در مورد نمایش یا فیلمی که کسی در مورد آن می‌پرسد نمی‌دانید،

you can ask what's the premise? What's the  premise? This word premise simply means,  

می‌توانید بپرسید که پیش‌فرض چیست؟ مقدمه چیست؟ این کلمه مقدمه به سادگی به این معنی است،

what's the story about? And it's  a common word that we use to talk  

داستان درباره چیست؟ و این کلمه رایجی است که ما از آن برای صحبت

about the storyline. So if someone asked you,  what's the premise of your favorite TV show,  

درباره خط داستان استفاده می کنیم. بنابراین، اگر کسی از شما بپرسد، فرض برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌تان چیست، آیا می‌توانید

would you be able to explain it quickly?  You might say, "Oh, well, there's this guy,  

سریع آن را توضیح دهید؟ ممکن است بگویید، "اوه، خب، این مرد وجود دارد،

and he goes over to another country and he finds  some kind of mystery and it's all about him trying  

و او به کشور دیگری می رود و نوعی رمز و راز پیدا می کند و همه چیز درباره تلاش او

to solve it." You need to be able to explain  your favorite TV show or movie in the succinct  

برای حل آن است." وقتی کسی از شما می پرسد، "اوه، من در مورد آن چیزی نشنیده ام، باید بتوانید برنامه تلویزیونی یا فیلم مورد علاقه خود را به طور مختصر توضیح دهید.

way when someone asks you, "Oh, I haven't heard of  that. What's the premise?" Now you can practice.

پیش فرض چیست؟" حالا می توانید تمرین کنید.

Our final common question about movies  and TV shows is when is the new coming  

آخرین سؤال رایج ما درباره فیلم‌ها و نمایش‌های تلویزیونی این است که نسخه جدید کی

out? When's the new Toy Story coming out here?  You're asking, when will it be released? And  

منتشر می‌شود؟ داستان اسباب بازی جدید کی منتشر می شود؟ می پرسی کی منتشر میشه؟ و وقتی درباره فیلم‌ها و نمایش‌های تلویزیونی صحبت می‌کنیم،

that's what this phrasal verb to come out means  when we're talking about movies and TV shows.  

این فعل عبارتی to come out به این معنی است .

When will the new Toy Story be released? When  will the new Toy Story movie come out? Beautiful  

داستان اسباب بازی جدید کی منتشر می شود؟ فیلم جدید Toy Story چه زمانی اکران می‌شود؟

question to ask. Now let's talk about some common  expressions and phrases that you can use to talk  

سوال زیبا برای پرسیدن. اکنون بیایید در مورد برخی از عبارات و عبارات رایج صحبت کنیم که می‌توانید از آنها برای صحبت

about movies and TV shows. Indie, indie usually  means that it is an independently made film.  

درباره فیلم‌ها و نمایش‌های تلویزیونی استفاده کنید. Indie، Indie معمولاً به این معنی است که یک فیلم مستقل ساخته شده است.

It's not from Hollywood, it's not from a big  producer, it's just an independently made film.  

این فیلم از هالیوود نیست، از یک تهیه‌کننده بزرگ نیست ، فقط یک فیلم مستقل است.

Maybe it's something about your city or something  smaller, but it can be really touching as well.  

شاید چیزی در مورد شهر شما یا چیزی کوچکتر باشد، اما می تواند واقعاً تأثیرگذار باشد.

So you might say, "Captain Fantastic is one of  my favorite indie films of all time." Feel good,  

بنابراین ممکن است بگویید، "کاپیتان شگفت‌انگیز یکی از فیلم‌های مستقل مورد علاقه من در تمام دوران است." احساس خوبی داشته باشید،   این

it's a feel good movie. This is pretty  self-explanatory. It doesn't make you  

فیلم احساس خوبی است. این به حد کافی گویا هست. این باعث نمی‌شود که شما

feel stressed. It doesn't make you feel  worried, instead it makes you feel good.

احساس استرس کنید. این باعث نمی شود که احساس نگرانی کنید، در عوض احساس خوبی به شما می دهد.

So you might say, "My favorite feel good movie of  all time is The Princess Bride." Coming of Age.  

بنابراین ممکن است بگویید، "فیلم مورد علاقه من با احساس خوب در تمام دوران، The Princess Bride است." روی سن.

It's a coming of age movie or it's a coming of age  series. Can you imagine what this means? Someone  

این یک فیلم روی سن است یا یک سریال روی سن است. آیا می توانید تصور کنید که این به چه معناست؟ فردی

who is a teenager or maybe like a 12-year-old,  14-year-old, 17-year-old is becoming an adult.  

که یک نوجوان یا شاید مانند یک نوجوان 12 ساله، 14 ساله، 17 ساله است در حال تبدیل شدن به یک بزرگسال است.

So it's the story of them becoming older and more  responsible, moving from childhood to adulthood.  

بنابراین، داستان این است که آنها مسن تر و مسئولیت پذیرتر می شوند و از کودکی به بزرگسالی می روند.

So you might say, "One of the most classic  American coming of age movies is Stand By Me." A  

بنابراین می‌توانید بگویید: «یکی از کلاسیک‌ترین فیلم‌های آمریکایی که به سن بلوغ می‌رسند، Stand By Me است». یک

docuseries, or you could say it's a documentary.  But a docuseries is several in a series and  

مستند، یا می‌توانید بگویید یک مستند است. اما یک مستند چندین سریال در یک مجموعه است و

a documentary is usually just one. But you might  say, "I watched a really interesting docuseries on  

یک مستند معمولاً فقط یکی است. اما ممکن است بگویید، "من یک مستند بسیار جالب درباره

the fall of the Roman Empire. It was fantastic."  This is the kind of thing I love to watch.

سقوط امپراتوری روم تماشا کردم. فوق العاده بود." این همان چیزی است که من دوست دارم تماشا کنم.

To binge-watch or to binge. Originally, this  expression means that you drank too much alcohol.  

تماشا کردن یا پرخوری کردن. در اصل، این عبارت به این معنی است که شما بیش از حد الکل مصرف کرده‌اید.

They binged and now they're feeling really sick,  so they drank too much alcohol. But in the age of  

آنها پرخوری کردند و اکنون واقعاً احساس بیماری می‌کنند، بنابراین بیش از حد الکل می‌نوشیدند. اما در عصر

movie streaming and TV show streaming, especially  starting with Netflix, this term has been turned  

پخش جریانی فیلم و پخش برنامه های تلویزیونی، به ویژه   که با نتفلیکس شروع می شود، این اصطلاح    به

into watching series after series, after series,  after series at one time. So maybe you don't sleep  

تماشای سریال پشت سر هم، بعد از سریال، پس از سریال در یک زمان تبدیل شده است. بنابراین ممکن است

all night because you binge-watched your favorite  TV show. You might say, "I can't believe it. I  

تمام شب را نخوابید زیرا برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌تان را تماشا کرده‌اید . ممکن است بگویید، "باورم نمی‌شود. من به

just binged the entire series of The Great British  Baking Show. It was great and I watched it all  

تازگی کل سریال The Great British Baking Show را تماشا کردم. عالی بود و تمام شب آن را تماشا کردم

night. Oops." To be really into something, this  just means you love it. You're very interested  

. اوه." برای اینکه واقعاً به چیزی علاقه داشته باشید، این فقط به این معنی است که آن را دوست دارید. شما خیلی

in it, but a cool way to say it is, I'm really  into something. So you could say, "I'm really  

به آن علاقه دارید، اما یک روش جالب برای گفتن این است که من واقعاً به چیزی علاقه دارم. بنابراین می‌توانید بگویید: "

into murder mysteries these days. Do you have any  recommendations?" This is definitely not true for  

این روزها من واقعاً درگیر رازهای قتل هستم. آیا توصیه‌ای دارید؟" این قطعاً برای من درست نیست

me. Those types of things freak me out and scare  me too much. I'd rather watch something feel good.

. این نوع چیزها مرا به شدت می ترسانند. ترجیح می دهم چیزی را تماشا کنم که احساس خوبی داشته باشد.

A movie buff or a film buff, you could say, "My  friend is a movie buff, but really for me, I'd  

یکی از علاقه‌مندان به سینما یا یک علاقه‌مند به فیلم، می‌توانید بگویید: « دوست من علاقه‌مند به سینماست، اما واقعاً برای من،

rather read the book." Talking about books, this  expression is something I often say, the book was  

ترجیح می‌دهم کتاب را بخوانم». وقتی درباره کتاب صحبت می‌کنیم، این عبارت چیزی است که اغلب می‌گویم، کتاب

better. Have you ever watched something after you  read the book and you were so excited and then you  

بهتر بود. آیا تا به حال بعد از خواندن کتاب چیزی را تماشا کرده اید و خیلی هیجان زده شده اید و بعد از آن

felt just disappointed? You might say, "You know  what? The Harry Potter movies weren't bad, but the  

احساس ناامیدی کرده اید؟ ممکن است بگویید، "می‌دانی چی؟ فیلم‌های هری پاتر بد نبودند، اما

books were better." A series finale or a seasoned  finale, did you see the seasoned finale last  

کتاب‌ها بهتر بودند." یک پایان سریال یا یک پایان فصلی، آیا آخر

night? "I can't believe how it ended." This is the  final episode of a long series. Usually these are  

شب گذشته را دیدید؟ "باورم نمیشه چطور تموم شد." این آخرین قسمت یک سریال طولانی است. معمولاً اینها

highly awaited and people are anticipating it, and  hopefully you are not disappointed by the ending.

بسیار مورد انتظار هستند و مردم منتظر آن هستند، و امیدواریم که از پایان ناامید نشوید.

Dubbed or subtitles, I'd rather watch a foreign  film with subtitles than listen to it dubbed.  

دوبله یا زیرنویس، ترجیح می‌دهم یک فیلم خارجی را با زیرنویس ببینم تا دوبله آن را گوش کنم.

I'm curious, what's the case in your country when  there is a news report or a TV show in English,  

من کنجکاو هستم، وقتی یک گزارش خبری یا یک برنامه تلویزیونی به زبان انگلیسی وجود دارد، در کشور شما چه اتفاقی می‌افتد،

for example, do they show subtitles in your  native language or do they dub the voices?  

مثلاً آیا زیرنویس‌ها را به زبان مادری شما نشان می‌دهند یا صداها را دوبله می‌کنند؟

When you dub the voices, it means that someone  is speaking over top of the original voice and  

وقتی صداها را دوبله می‌کنید، به این معنی است که شخصی با صدای اصلی صحبت می‌کند و

you can't hear it. In my mind, this is such a  shame because you really don't get a chance to  

شما نمی‌توانید آن را بشنوید. به نظر من، این بسیار شرم آور است زیرا واقعاً فرصتی برای

listen to the original language. And if you're  trying to learn English, that is a big bummer.  

گوش دادن به زبان اصلی ندارید. و اگر در تلاش برای یادگیری زبان انگلیسی هستید، این یک مشکل بزرگ است.

You want to be able to hear English. And if  you see the subtitles in your native language,  

شما می خواهید بتوانید انگلیسی بشنوید. و اگر زیرنویس‌ها را به زبان مادری خود می‌بینید،

that's okay. But if someone dubs the voice,  then you can't hear the original language at  

اشکالی ندارد. اما اگر کسی صدا را دوبله کند، اصلاً نمی‌توانید زبان اصلی را بشنوید

all. I'm curious, what's it like in your  country? Let me know in the comments.

. من کنجکاو هستم که در کشور شما چگونه است ؟ در نظرات به من اطلاع دهید.

This next phrase is one that my friends say to  me a lot. I can't believe you haven't seen The  

این عبارت بعدی عبارتی است که دوستانم زیاد به من می‌گویند. من نمی توانم باور کنم که پدرخوانده را ندیده اید

Godfather. It's a great movie. Well, I haven't  seen many movies. That is a little secret. That's  

. این یک فیلم عالی است. خب، من فیلم های زیادی ندیده ام. این یک راز کوچک است. این دیگر

not a secret anymore. I have seen some movies,  for example, I have seen The Shawshank Redemption,  

یک راز نیست. من چند فیلم دیده ام، مثلاً رستگاری در شاوشنک را دیده ام،

which is amazing. So if you have not seen The  Shawshank Redemption, then I might say to you,  

که شگفت انگیز است. بنابراین، اگر The Shawshank Redemption را ندیده‌اید، می‌توانم به شما بگویم:

"I can't believe you haven't seen The Shawshank  Redemption. That is a great movie. Highly  

«باورم نمی‌شود که The Shawshank Redemption را ندیده‌اید. این فیلم فوق‌العاده‌ای است. به شدت

recommend." If you watch a movie or TV show  and you just don't like it, you're not into it,  

توصیه می‌شود.» اگر یک فیلم یا برنامه تلویزیونی را تماشا می‌کنید و آن را دوست ندارید، به آن علاقه ندارید،

you might say, the... ruined it for me. The  acting ruined it for me. It was just so awful. The  

شاید بگویید... آن را برای من خراب کرده است. بازیگری آن را برای من خراب کرد. خیلی وحشتناک بود

storyline ruined it for me. The premise ruined it  for me. Or maybe, the last episode just ruined it  

خط داستانی آن را برای من خراب کرد. پیش فرض آن را برای من خراب کرد. یا شاید، قسمت آخر فقط آن را

for me. I can't believe that the season finale was  that. Oh, it just ruined the whole series for me.

برای من خراب کرد. من نمی توانم باور کنم که فینال فصل همین بود. آخه کل سریال رو برام خراب کرد

Maybe you don't like something because it  was hard to follow. It was hard to follow,  

شاید چیزی را دوست نداشته باشید زیرا دنبال کردن آن سخت بود. دنبال کردنش سخت بود،

when I watched the movie Inception, it was hard  to follow. I just didn't get it. Maybe my brain  

وقتی فیلم Inception را تماشا کردم، دنبال کردنش سخت بود . فقط متوجه نشدم شاید مغز من

is not at that level. It was hard to follow, this  means it was difficult to figure out what was  

در آن سطح نباشد. دنبال کردن آن سخت بود، این بدان معناست که تشخیص اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است دشوار بود

going on. And you can even use this expression for  anything really that's difficult to understand. So  

. و حتی می‌توانید از این عبارت برای هر چیزی که واقعاً درک آن دشوار است استفاده کنید. بنابراین

let's imagine that you are sitting in a university  lecture and the professor is speaking in English  

بیایید تصور کنیم که شما در یک سخنرانی دانشگاه نشسته‌اید و استاد به زبان انگلیسی صحبت می‌کند

and it's just too fast. You might say, "Oh man,  his English was hard to follow." Or, "That lecture  

و این خیلی سریع است. ممکن است بگویید، "اوه مرد، دنبال کردن زبان انگلیسی او سخت بود." یا، "تعقیب آن سخنرانی

was hard to follow. You just couldn't understand  all of the directions that he was taking." It was  

سخت بود. شما فقط نمی‌توانید تمام مسیرهایی را که او می‌گرفت، درک کنید."

hard to follow. Our final expression, I don't want  to end on a bad note, is a positive one. Let's say  

دنبال کردن آن سخت بود. بیان نهایی ما، نمی‌خواهم با یک نکته بد تمام شود، یک بیان مثبت است. فرض کنید

you loved the TV show or movie, you might say, "I  was on the edge of my seat the whole time." And  

سریال یا فیلم تلویزیونی را دوست داشتید، ممکن است بگویید، "من تمام مدت روی صندلی خودم بودم." و

you can imagine what this is like if you're  on the edge of your seat, oh, I can't wait.

می‌توانید تصور کنید که اگر روی لبه صندلی خود باشید، این وضعیت چگونه است، اوه، نمی‌توانم صبر کنم.

I want to see what's happening. And your body  might be a little bit tense. You might be excited,  

می خواهم ببینم چه اتفاقی می افتد. و بدن شما ممکن است کمی متشنج باشد. ممکن است هیجان زده باشید،

you might be a little fearful to figure out  what's going on. But you are on the edge of  

ممکن است کمی ترس داشته باشید که بفهمید چه خبر است. اما شما بر روی

your seat because whoever wrote this story had  it perfectly laid out so that you were excited  

صندلی خود نشسته‌اید، زیرا هر کسی که این داستان را نوشته است، آن را کاملاً طراحی کرده است، به طوری که شما هیجان زده می‌شوید

to figure out what's going to happen. I was  on the edge of my seat. Wonderful. All right,  

که بفهمید قرار است چه اتفاقی بیفتد. لبه صندلی ام بودم. فوق العاده است. بسیار خوب،

now that we've talked about the most common  questions and common phrases to talk about  

اکنون که درباره رایج‌ترین سؤال‌ها و عبارات رایج برای صحبت درباره

movies and TV shows, now I would like to  show you a sample conversation between my  

فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی صحبت کردیم، اکنون می‌خواهم نمونه‌ای از مکالمه بین

husband Dan and I, where we talk about movies  and TV shows and use some of the expressions  

شوهرم دان و من را به شما نشان دهم، جایی که درباره فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی صحبت می‌کنیم. و از برخی از عبارات

and questions that you just learned. I want  you to listen carefully because after this  

و سؤالاتی که به تازگی یاد گرفتید استفاده کنید. از شما می‌خواهم با دقت گوش کنید زیرا بعد از این

it will be your turn. We are going to have  a conversation about movies and TV shows,  

نوبت شما خواهد بود. ما قرار است درباره فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی گفتگو کنیم،

so let's watch this conversation with Dan. And  then be prepared, it's going to be your turn.

پس بیایید این گفتگو را با دن تماشا کنیم. و سپس آماده باشید، نوبت شما خواهد بود.

Hey Dan, you watched anything good lately?

هی دن، اخیرا چیز خوبی تماشا کردی؟

Dan: Oh, hey Vanessa. Yeah,  

دن: اوه، هی ونسا. بله،

I just started a new show. I like it so much.  I binged the whole first season last night.

من به تازگی نمایش جدیدی را شروع کردم. خیلی دوستش دارم. من دیشب کل فصل اول را نوش جان کردم.

Vanessa: Oh, it must be good. What's it about?

ونسا: اوه، باید خوب باشد. این درباره چیست؟

Dan: Oh, it's kind  

of a coming of age sci-fi adventure story about  friends who discover aliens in their neighborhood.

دن: اوه، این یک نوع

داستان ماجراجویی علمی تخیلی در مورد دوستانی است که موجودات فضایی را در همسایگی خود کشف می کنند.

Vanessa: Oh,  

ونسا: اوه،

I think I've heard of that show. Is that  the one with the girl that has superpowers?

فکر می کنم در مورد آن نمایش شنیده باشم. آیا آن دختری است که قدرت های فوق العاده ای دارد؟

Dan: Yeah,  

دن: آره،

that's the one. I can't believe  you haven't seen it yet.

همین یکی است. من نمی توانم باور کنم که هنوز آن را ندیده اید.

Vanessa: Yeah,  

I read the book and I think the show would just  ruin it for me. The book's always better, right?

ونسا: بله،

من کتاب را خواندم و فکر می‌کنم نمایش فقط آن را برای من خراب می‌کند. کتاب همیشه بهتر است، درست است؟

Dan: Well,  

that's true, but I was on the  edge of my seat the whole time.

دن: خب،

این درست است، اما من تمام مدت روی لبه صندلی ام بودم.

Vanessa: Oh, well, you want to borrow the book?

ونسا: اوه، خوب، می‌خواهی کتاب را امانت بگیری؟

Dan: Yeah, I'd love to. See you around.

دن: آره، دوست دارم. می بینمت.

Vanessa: See you later. All right,  

ونسا: بعدا می بینمت. بسیار خوب،

now it's your turn. Let's imagine that we work  in the same office together and we're walking  

اکنون نوبت شماست. بیایید تصور کنیم که با هم در یک دفتر کار می‌کنیم و

around during our break time. I'm going to ask  you a question and we're going to have a little  

در زمان استراحت در حال قدم زدن هستیم. من می‌خواهم از شما سؤالی بپرسم و یک

casual chit-chat conversation about movies and  TV shows. This is an extremely common casual  

گفتگوی ساده و معمولی درباره فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی داشته باشیم. این یک موضوع مکالمه گاه به گاه بسیار رایج است

conversation topic, so I want you to reply to  me. If you need to pause this video and go back  

، بنابراین می‌خواهم به من پاسخ دهید. اگر لازم است این ویدیو را موقتاً متوقف کنید و به عقب برگردید

and repeat this section, please do that. It's a  great chance to speak out loud, low pressure. No  

و این بخش را تکرار کنید، لطفاً این کار را انجام دهید. فرصتی عالی برای صحبت کردن با صدای بلند و کم فشار است. هیچ

one needs to listen to you unless you want them  to. And you can practice speaking out loud and  

کس نیازی به گوش دادن به شما ندارد مگر اینکه شما بخواهید . و می‌توانید با صدای بلند صحبت کنید و از

use what you've just learned. Are you ready? All  right, let's go on our break at the office. "Hey,  

چیزهایی که تازه یاد گرفته‌اید استفاده کنید. اماده ای؟ بسیار خب، بیایید به استراحت خود در دفتر برویم. "هی،   دارم به

I'm thinking about watching a movie this  weekend. Do you have any recommendations?  

تماشای فیلمی در این آخر هفته فکر می‌کنم. آیا توصیه‌ای دارید؟

Oh, what kind of movie is that? Oh,  what's the premise? That sounds great.  

اوه، این چه نوع فیلمی است؟ اوه، مقدمه چیست؟ عالی به نظر می‌رسد.

Thanks for the recommendation.  I'm not much of a movie buff,  

از توصیه شما متشکرم. من زیاد اهل این کار نیستم. یک علاقه مند به فیلم،

so I always like hearing what other people  recommend. Well, thanks so much. See you later."

بنابراین من همیشه دوست دارم بشنوم که دیگران چه توصیه هایی دارند، خیلی متشکرم.

Congratulations on talking about the movies with  me. Let's move on to our next topic, which is  

تبریک می گویم که درباره فیلم ها با من صحبت کردید . بیایید به موضوع بعدی خود برویم، که

sickness. Unfortunately, this happens to everyone  and we need to know how to express ourselves about  

بیماری است. متأسفانه، این برای همه اتفاق می‌افتد و ما باید بدانیم که چگونه خودمان را در مورد

sickness in English. Let's go. All right,  let's get started with some common questions  

بیماری به زبان انگلیسی بیان کنیم. بیا بریم. بسیار خوب، بیایید با چند سوال رایج

about health and when you're feeling sick, do you  feel okay or are you feeling okay? You don't look  

درباره سلامتی شروع کنیم و وقتی احساس بیماری می‌کنید، آیا احساس خوبی دارید یا خوب هستید؟ شما خیلی خوب به نظر نمی رسید،

so good, do you feel okay? I saw you fall, are  you feeling okay? These are great introduction  

آیا احساس خوبی دارید؟ دیدم افتادی، حالت خوبه؟ اینها سؤالات مقدماتی عالی هستند

questions when you suspect that someone is not  feeling their best. Where does it hurt? I use  

وقتی شک می کنید که شخصی بهترین احساس را ندارد. کجاش درد میکنه

this question a lot with my sons when they fall or  get hurt and I see they're crying. After helping  

وقتی پسرانم می‌افتند یا صدمه می‌بینند و می‌بینم که دارند گریه می‌کنند، از این سؤال زیاد استفاده می‌کنم. پس از اینکه

them emotionally for a moment, I often ask them,  Where does it hurt? Is it your arm, your leg,  

برای لحظه‌ای به آنها کمک عاطفی کردم، اغلب از آنها می‌پرسم: به کجا آسیب می‌زند؟ آیا بازو، پای شما،

your stomach, your head? Where does it hurt? Do  you want to sit down? Do you want to lie down?"

شکم، سر شماست؟ کجاش درد میکنه آیا می‌خواهید بنشینید؟ می‌خواهی دراز بکشی؟"

If you saw me walking around the streets not  looking so great, this would be a great question  

اگر دیدی که در خیابان‌ها قدم می‌زنم که خیلی خوب به نظر نمی‌رسم، این سوال خوبی است

to ask me. "Hey Vanessa, I'm glad to meet you, but  you don't look so great. Are you feeling okay? Do  

که از من بپرسی. "هی ونسا، خوشحالم که با تو آشنا شدم، اما تو آنقدر به نظر نمی‌رسی. عالی. آیا شما احساس خوبی دارید؟ آیا می‌خواهید

you want to sit down? Here's a bench." Oh, I would  feel so taken care of. Have you taken anything for  

بنشینید؟ اینجا یک نیمکت است." اوه، من احساس می کنم خیلی مراقبش هستم. آیا کاری برای

it? If I told you that I had a headache, you  could ask me this question, "Have you taken  

آن انجام داده اید؟ اگر به شما بگویم که سردرد دارم، می توانید این سوال را از من بپرسید: "آیا

anything for it?" And it means, have you taken  any medicine yet? Can you stand? Can you wiggle  

چیزی برای آن مصرف کرده اید؟" آیا شما هنوز هیچ دارویی مصرف کرده اید آیا می توانید انگشتانتان را تکان دهید

your fingers? Can you walk? This is sometimes  an assessment that a doctor or maybe a parent  

would use. When I was a kid, my parents said  this to me and I say it to my children as well.

و من به فرزندانم نیز می گویم

It's a good way to see if they're capable of doing  something, but I think it also helps your child  

این روش خوبی است برای اینکه ببینم آیا آنها قادر به انجام کاری هستند یا خیر، اما فکر می کنم این به فرزند شما کمک می کند که

feel like, oh, I can wiggle my finger. I'm okay,  it's not too serious. Can I bring you anything?  

احساس کند، اوه، من می توانم انگشتم را تکان دهم آیا می توانم چیزی برای شما بیاورم؟ آیا می‌توانم

This is lovely, you're offering to help. Can  I bring you anything? Maybe some hot tea,  

maybe a hot pad to put on your back because it  hurts. Maybe a chair so you can sit down. Can  

I bring you anything? Our final question is one  that the sick person can ask, "Do I feel hot to  

برای شما چیزی بیاورم، سؤالی که فرد بیمار می‌تواند بپرسد: «آیا اگر احساس می‌کنید تب

you?" Maybe if you're feeling a fever coming  on or you're just not feeling that great,  

دارید؟» ،

and if you don't have access to a thermometer  nearby you might ask someone, "Do I feel hot  

و اگر به دماسنج نزدیک دسترسی ندارید، ممکن است از کسی بپرسید: "آیا من

to you?" And they'll probably put their hand on  your forehead, either like this or like this, and  

با شما احساس گرما می کنم و او احتمالاً دستش را روی پیشانی شما می گذارد، یا اینطور یا اینطور، و

assess roughly if you feel hot, which means you  probably have a fever and you're not feeling well.

تقریباً ارزیابی می کند که آیا؟" احساس گرما می کنید، به این معنی که احتمالاً تب دارید و حال خوبی ندارید.

All right, let's talk about some common  phrases that you might use when you're  

بسیار خوب، بیایید در مورد عبارات رایجی صحبت کنیم که ممکن است هنگام

sick. I feel dizzy. Those flashing lights  are making me feel dizzy. I feel woozy. I  

بیماری از آنها استفاده کنید. احساس سرگیجه دارم آن چراغ های چشمک زن باعث سرگیجه ام می شود. احساس خفگی میکنم

had the stomach flu last week and this week I'm  still feeling woozy. It is similar to dizzy,  

هفته گذشته آنفولانزای معده داشتم و این هفته هنوز احساس خفگی دارم. شبیه سرگیجه است،

but it also means that maybe your stomach doesn't  feel well too. I feel nauseous. This means you  

اما به این معناست که شاید معده شما هم احساس خوبی نداشته باشد. احساس تهوع دارم این به این معنی است که شما

feel like you're going to throw up. I took  some medicine without eating any food and now  

احساس می‌کنید که قرار است هضم کنید. من بدون خوردن غذا مقداری دارو مصرف کردم و اکنون

I feel nauseous. Notice the pronunciation  here. The S in the middle sounds like sh,  

احساس تهوع دارم. به تلفظ اینجا توجه کنید . S در وسط به نظر می رسد مانند sh،

nauseous. I hope you don't feel nauseous. I  feel achy. It's kind of continuous dull pain,  

حالت تهوع آور. امیدوارم حالت تهوع نداشته باشی من احساس درد می کنم. این یک نوع درد مبهم است،

especially if you've been sick or you have  a fever and you're in bed you probably are  

مخصوصاً اگر بیمار بوده اید یا تب دارید و در رختخواب هستید، احتمالاً

going to feel just achy all over. I feel  clammy. Usually we use this for our hands,  

همه جا احساس درد خواهید کرد. من احساس می‌کنم که سرد است. معمولاً ما از این برای دست‌هایمان استفاده می‌کنیم،

when they're wet or sweaty but it's kind of  cold, I feel clammy. Oh, it doesn't feel great.

وقتی که خیس یا عرق می‌کنند اما به نوعی سرد است، من احساس لختگی می‌کنم. اوه، احساس خوبی ندارد.

I feel fatigued or lethargic. And this means you  feel really tired. It kind of feels like you're  

احساس خستگی یا بی حالی می کنم. و این بدان معناست که شما واقعاً احساس خستگی می‌کنید. به نوعی احساس می شود که

swimming through the air. I just can't do anything  quickly, I feel lethargic. And some general  

در هوا شنا می کنید. من فقط نمی توانم کاری را سریع انجام دهم ، احساس بی حالی می کنم. و برخی

expressions about how you feel. You might say, "I  feel a bit under the weather." That means you're  

عبارات کلی درباره احساس شما. ممکن است بگویید: "من کمی زیر آب و هوا احساس می کنم." این بدان معناست که شما

not feeling well. I feel a little bit under the  weather or just I feel under the weather today.  

احساس خوبی ندارید. کمی زیر هوا احساس می‌کنم یا فقط امروز زیر آب و هوا هستم.

I think I'm going to cancel our get together.  I feel under the weather. I don't feel so hot.  

فکر می‌کنم می‌خواهم با هم بودنمان را لغو کنم. احساس می کنم زیر آب و هوا هستم. من خیلی گرم نیستم

This means I don't feel well. And ironically,  maybe you have a fever and you actually are hot.  

این یعنی حالم خوب نیست و از قضا، ممکن است تب داشته باشید و واقعاً داغ شده باشید.

But overall it just means I don't feel well.  I don't feel so hot today. Or you might say,  

اما در کل فقط به این معنی است که من احساس خوبی ندارم. امروز خیلی احساس گرما نمیکنم یا ممکن است بگویید،

I think I'm coming down with something. To  come down with something means that you're  

فکر می‌کنم دارم با چیزی روبرو هستم. نادیده گرفتن چیزی به این معنی است که شما در حال

getting sick, you're getting a virus, or  you're just getting some kind of sickness.

بیمار شدن، ابتلا به ویروس یا ابتلا به نوعی بیماری هستید.

I think I'm coming down with something. It's  probably better for me not to go to the party  

فکر کنم دارم با یه چیزی میام پایین احتمالاً بهتر است امروز به مهمانی نروم

today. And if someone else is sick, you  can always tell them, get well soon,  

. و اگر شخص دیگری مریض است، همیشه می‌توانید به او بگویید، به زودی خوب می‌شوید،

or I hope you feel better soon. Both of these  phrases are very kind and it can help to express  

یا امیدوارم به زودی بهتر شوید. هر دوی این عبارت‌ها بسیار مهربان هستند و می‌توانند به بیان این که به

that you care. Get well soon or I hope you feel  better soon. All right, now we're going to go  

شما اهمیت می‌دهند کمک کند. زود خوب شو یا امیدوارم به زودی بهتر شوی. بسیار خوب، اکنون می خواهیم به

through some vocabulary of some common problems or  some common sicknesses that you might experience.  

واژگان برخی از مشکلات رایج یا بیماری های رایجی که ممکن است تجربه کنید بپردازیم.

I have a headache. Can you please turn  that loud music off? If you have a fever,  

من سردرد دارم لطفاً می‌توانید آن موسیقی بلند را خاموش کنید؟ اگر تب دارید،

you should probably stay home. I fell  and hit my head and now I have some  

احتمالاً باید در خانه بمانید. افتادم و ضربه ای به سرم زدم و اکنون مقداری

blurred vision. I should probably call the  doctor. A bee stung me on my finger and now  

تاری دید دارم. احتمالاً باید با دکتر تماس بگیرم. زنبوری مرا روی انگشتم نیش زد و اکنون

I have swelling all over my finger. I think I  need to take something, I might be allergic.

تمام انگشتم ورم کرده است. فکر می کنم باید چیزی مصرف کنم، ممکن است آلرژی داشته باشم.

I always have a stuffy nose or I always have  congestion in the springtime. Right now when  

من همیشه گرفتگی بینی دارم یا همیشه در فصل بهار گرفتگی بینی دارم. همین الان که

all of the flowers are blooming, I always have a  stuffy nose. I was sick last month and now I feel  

همه گلها در حال شکوفه دادن هستند، من همیشه یک بینی دارم. ماه گذشته مریض بودم و اکنون احساس

better, but I still have a little cough. I still  have a little cough. I don't know what it's like  

بهتری دارم، اما هنوز کمی سرفه دارم. من هنوز کمی سرفه دارم. من نمی دانم

in your country, but here in the US if you have  a little cough and you know that you don't have  

در کشور شما چگونه است، اما اینجا در ایالات متحده اگر کمی سرفه داشته باشید و می دانید که

COVID, but if you cough in public, everyone says,  "Oh." And they feel a little bit nervous that  

کووید ندارید، اما اگر در ملاء عام سرفه کنید، همه می گویند: "اوه." و آن‌ها کمی عصبی می‌شوند که

maybe you're coughing because of COVID. But in  reality, there are many reasons why someone might  

شاید شما به دلیل کووید سرفه می‌کنید. اما در واقعیت، دلایل زیادی وجود دارد که چرا ممکن است فردی

cough but it's still in our minds and we're still  a little worried about it. I have a sore throat  

سرفه کند اما هنوز در ذهن ماست و هنوز هم کمی نگران آن هستیم. من گلو درد دارم

and it hurts to talk today. I have a muscle cramp  in my leg and it hurts to walk. A muscle cramp.

و امروز صحبت کردن دردناک است. من یک گرفتگی عضلانی در پایم دارم و راه رفتن برایم درد دارد. یک گرفتگی عضلانی

Notice that the C in the word muscle  is silent. Do not say muscle. Instead,  

توجه داشته باشید که C در کلمه عضله بی صدا است. نگو ماهیچه. در عوض،

it's just muscle. My muscles are sore or I have a  cramp in my muscle. I have a family history of nut  

این فقط ماهیچه است. ماهیچه هایم درد دارند یا در عضله ام گرفتگی دارم. من سابقه خانوادگی آلرژی به آجیل دارم

allergies. I have a family history of... This is  a common phrase you might use at the doctor when  

. من سابقه خانوادگی دارم... این عبارت رایجی است که ممکن است در پزشک استفاده کنید وقتی که

the doctor wants to know what your parents or  your brothers and sisters, or your grandparents  

پزشک بخواهد بداند والدین یا برادران و خواهرانتان یا پدربزرگ و مادربزرگتان با چه

had problems with. They need to know that to  better assess you. So you might use this phrase,  

مشکلاتی روبرو بوده اند. آنها باید این را بدانند تا شما را بهتر ارزیابی کنند. بنابراین ممکن است از این عبارت استفاده کنید،

I have a family history of diabetes. I have  a family history of something. Another way to  

من سابقه خانوادگی دیابت دارم. من سابقه خانوادگی چیزی دارم. راه دیگری برای

phrase this is, diabetes runs in my family. We're  not talking about running. We're just talking  

بیان این جمله این است که دیابت در خانواده من وجود دارد. ما درباره دویدن صحبت نمی‌کنیم. ما فقط

about something that's gone from generation to  generation and a lot of people in your family  

درباره چیزی صحبت می کنیم که نسل به نسل رفته است و بسیاری از افراد خانواده شما

have this problem. So we might say, allergies  run in my family, diabetes runs in my family.

این مشکل را دارند. بنابراین ممکن است بگوییم، آلرژی در خانواده من وجود دارد، دیابت در خانواده من وجود دارد. در مرحله

Next, let's talk about some common vocabulary  for things that might happen to you or someone  

بعد، بیایید درباره برخی از واژگان رایج برای چیزهایی که ممکن است برای شما یا شخصی که می‌شناسید اتفاق بیفتد صحبت کنیم

you know. I jammed my finger playing basketball  or I sprained my wrist playing volleyball. I  

. هنگام بازی بسکتبال انگشتم را گیر کردم یا در بازی والیبال مچ دستم پیچ خورد.

twisted my ankle and now it's swollen. I broke  my arm when I fell out of the tree. I tweaked  

مچ پایم را پیچاندم و حالا ورم کرده است. وقتی از درخت افتادم دستم شکست.

my back trying to pick up that heavy box. I cut  my finger by accident with a sharp knife in the  

سعی کردم آن جعبه سنگین را بردارم پشتم را بهینه کردم. من به طور اتفاقی با یک چاقوی تیز در آشپزخانه انگشتم را بریدم

kitchen. My son tripped and skinned his knee. This  means it's not so serious. It's not a deep cut,  

. پسرم زمین خورد و پوست زانویش را کند. این به این معنی است که خیلی جدی نیست. این یک بریدگی عمیق نیست،

it just means that a layer of skin has  come off. This happens often to children,  

فقط به این معنی است که لایه‌ای از پوست جدا شده است . این اغلب برای کودکان،

especially on their knees or the bottoms  of the palms of their hands. You might  

مخصوصاً در زانوها یا کف دست‌هایشان اتفاق می‌افتد. ممکن است

skin your knees or skin the palm of  your hands. Oh, I pulled a muscle  

پوست زانوهای خود را بپوشانید یا کف دست خود را بپوشانید. اوه، عضله‌ای را کشیدم که

trying to pick up that heavy box. Now I  need to sit down and put some ice on it.

سعی کردم آن جعبه سنگین را بردارم. حالا باید بنشینم و کمی یخ روی آن بگذارم.

I pulled a muscle. If you are a parent, this  probably happens to you a lot. I always stub my  

یک عضله کشیدم. اگر والدین هستید، احتمالاً این اتفاق برای شما زیاد می‌افتد. من همیشه

toe on my kids' toys. Maybe that means we need  to clean them up more often. But if you have  

انگشت پایم را روی اسباب‌بازی‌های بچه‌ام می‌کوبم. شاید این بدان معناست که ما باید بیشتر آنها را تمیز کنیم. اما اگر

ever stubbed your toe you know it doesn't feel  any good. When you have any of these problems,  

تا به حال انگشت پای خود را خنجر کرده اید، می دانید که احساس خوبی ندارد. وقتی هر یک از این مشکلات را دارید،

you might go to the doctor and the doctor might  tell you to do something. The doctor might tell  

ممکن است به پزشک مراجعه کنید و پزشک به شما بگوید کاری انجام دهید. ممکن است پزشک به

you to take some medicine. I have a headache  and now I'm going to take some medicine. We  

شما بگوید که مقداری دارو مصرف کنید. من سردرد دارم و حالا می‌خواهم دارو بخورم.

often sometimes say, take my medicine. So you  can either say, I need to take my medicine,  

گاهی اوقات می‌گوییم، داروهایم را بخور. بنابراین شما می‌توانید بگویید، من باید داروهایم را بخورم،

it's three o'clock. Or you might say, take  some medicine if you want to be more general.  

ساعت سه است. یا ممکن است بگویید، اگر می‌خواهید عمومی‌تر باشید، دارو مصرف کنید.

I need to take a Tylenol. I need to take an  ibuprofen. These are the kinds of medicines  

من باید تایلنول بخورم. من باید ایبوپروفن مصرف کنم . اینها انواع داروهایی هستند

that you might take if you have a headache,  if you have some pain in a specific place  

که اگر سردرد دارید، اگر در یک مکان خاص درد دارید

and it's not a major injury, you might take  an ibuprofen or you might take a Tylenol.

و آسیب بزرگی نیست، ممکن است از ایبوپروفن یا تایلنول استفاده کنید.

I feel hot. I think I need to take my temperature.  The doctor said I need to take it easy for a  

من احساس گرما می کنم. فکر می کنم باید دمای بدنم را اندازه بگیرم. دکتر گفت باید برای

couple of days. This means rest and relax. We  also use this phrase for someone when they're  

چند روز راحت باشم. این یعنی استراحت و آرامش. ما همچنین از این عبارت برای کسی استفاده می‌کنیم که

not sick just to say goodbye. You might say,  "Bye, see you later. Take it easy." This doesn't  

مریض نیست فقط برای خداحافظی. ممکن است بگویید: «خداحافظ، بعداً می‌بینمت. آرام باش». این بدان

mean that they should lay on the couch because  they're sick. It just means have a good time.  

معنا نیست که آنها باید روی مبل دراز بکشند زیرا مریض هستند. فقط یعنی خوش بگذرون

Have a relaxing weekend. Take it easy. A very  common phrase to say goodbye. And we can also  

آخر هفته آرامی داشته باشید. سخت نگیر. یک عبارت بسیار رایج برای خداحافظی. و همچنین می‌توانیم

use this when someone's sick. Hey, you should  really take it easy and don't do too much work  

وقتی کسی بیمار است از آن استفاده کنیم. سلام، شما باید واقعاً راحت باشید و

this weekend. Just stay on the couch and try  to recover. Take it easy. When I had the flu,  

این آخر هفته زیاد کار نکنید. فقط روی کاناپه بمانید و سعی کنید بهبود پیدا کنید. سخت نگیر. وقتی آنفولانزا گرفتم،

the doctor told me I need to get a lot  of fluids so that I would feel better.

دکتر به من گفت باید مقدار زیادی مایعات مصرف کنم تا احساس بهتری داشته باشم.

This could be water, it might be soup, it  might be tea, some kind of fluids or liquid  

این می تواند آب باشد، ممکن است سوپ باشد، ممکن است چای، نوعی مایعات یا مایعات موجود

in our bodies. The doctor told me I need to  get a box of Kleenex so that I don't sneeze  

در بدن ما باشد. دکتر به من گفت باید یک جعبه کلینکس بگیرم تا

everywhere and get other people sick. In the US  we often use the brand name Kleenex instead of  

همه جا عطسه نکنم و دیگران را مریض نکنم. در ایالات متحده اغلب از نام تجاری Kleenex به جای

saying tissue. But it's the same thing. You can  also say, "Can you get me a tissue? I need to  

استفاده از بافت استفاده می‌کنیم. اما این همان چیزی است. همچنین می‌توانید بگویید: "می‌توانی برای من دستمال کاغذی بگیری؟ باید

blow my nose." But a lot of people say, "Can you  get me a Kleenex? I need to blow my nose." Ah,  

بینی‌ام را باد کنم." اما بسیاری از مردم می گویند، "می توانید برای من کلینکس تهیه کنید؟ باید بینی ام را باد کنم." آه،

I cut my finger, I need to get a bandaid. A  bandaid. This is another brand name that we  

انگشتم را بریدم، باید یک باند بیاورم. یک راهزن. این نام تجاری دیگری است که ما از آن

use for a generic item. So you could say  a bandage. But in the US a bandage feels  

برای یک کالای عمومی استفاده می‌کنیم. بنابراین می توانید بگویید بانداژ. اما در ایالات متحده بانداژ

very serious. Like you have a big cut, only  really a doctor would give you a bandage.

بسیار جدی است. مثل یک بریدگی بزرگ، فقط یک پزشک به شما پانسمان می‌کند.

But if you have just a small cut, you can use  a bandaid. And if you have children, sometimes  

اما اگر فقط یک برش کوچک دارید، می‌توانید از یک نوار بند استفاده کنید. و اگر بچه دارید، گاهی اوقات

a bandaid solves many problems. If there's just  a little cut but they feel like it's so serious,  

یک باند بند بسیاری از مشکلات را حل می کند. اگر فقط یک بریدگی کوچک وجود دارد، اما آنها احساس می‌کنند خیلی جدی است،

a bandaid can always help. If you have a bigger  cut, you might need to get stitches. I really  

یک باند بند همیشه می‌تواند کمک کند. اگر برش بزرگ‌تری دارید ، ممکن است نیاز به بخیه زدن داشته باشید. من واقعاً

hope I don't need to get stitches on my finger. I  hate needles. Have you ever had to get stitches?  

امیدوارم که نیازی به بخیه زدن روی انگشتم نباشد. من از سوزن متنفرم آیا تا به حال مجبور شده اید بخیه بزنید؟

When I was in high school, I broke my wrist  and I needed to get a cast. A cast is very  

وقتی دبیرستان بودم، مچ دستم شکست و باید گچ می گرفتم. گچ گرفتن بسیار

hard and it helps your broken bone. For me it was  my wrist, to feel better within a couple of weeks  

سخت است و به استخوان شکسته شما کمک می کند. برای من این مچ دست من بود، برای اینکه ظرف چند هفته احساس بهتری داشته باشم

and to be able to heal, you might need to get  a cast. When you're simply not feeling well,  

و بتوانم التیام پیدا کنم، ممکن است نیاز به گچ گرفتن داشته باشید. وقتی احساس خوبی ندارید،

you need to make an appointment or make a  doctor's appointment. And the doctor can  

باید یک وقت ملاقات بگیرید یا با پزشک وقت بگیرید. و پزشک می‌تواند

give you a more professional assessment better  than your friends and family and doctor Google.

بهتر از دوستان، خانواده و دکتر Google ارزیابی حرفه‌ای‌تری به شما ارائه دهد.

It's a good idea to make an appointment.  Another way to say this is, I'm feeling a  

این ایده خوبی است که یک قرار ملاقات بگذارید. راه دیگر برای گفتن این است که من

bit under the weather. I think I need to  see the doctor. I think I need to go to  

کمی زیر آب و هوا احساس می کنم. فکر می کنم باید به دکتر مراجعه کنم. فکر کنم باید برم

the doctor. These are all ways to say, I  need to get a professional's opinion. So  

دکتر. همه این‌ها راه‌هایی است که می‌توان گفت، باید نظر یک متخصص را جلب کنم. پس

how are you feeling? We just covered a lot  of questions and vocabulary that I hope you  

چه احساسی دارید؟ ما به تازگی به سؤالات و واژگان زیادی پرداختیم که امیدوارم

can use in your daily life. Now it's time  to see a sample conversation. My husband,  

بتوانید در زندگی روزمره خود از آنها استفاده کنید. اکنون وقت آن است که یک نمونه مکالمه را ببینید. شوهرم،   من

Dan and I are talking about sometime that  I did not feel well and he's trying to help  

و دن داریم درباره زمانی صحبت می‌کنیم که احساس خوبی نداشتم و او سعی می‌کند به

me. Listen for all of the key phrases that you  just learned because after this conversation,  

من کمک کند. به تمام عبارات کلیدی که به تازگی یاد گرفتید گوش دهید زیرا بعد از این مکالمه،

it's going to be your turn to speak with me and  use those phrases too. All right, let's watch.

نوبت شماست که با من صحبت کنید و از آن عبارات نیز استفاده کنید. باشه بیا تماشا کنیم

Morning.

صبح.

Dan: Morning, are you feeling okay?

دن: صبح، حالت خوبه؟

Vanessa: I don't feel  

ونسا: من

so hot. I woke up this morning feeling  woozy and now I feel achy and lethargic.

آنقدر گرم نیستم. امروز صبح با احساس گیجی از خواب بیدار شدم و اکنون احساس درد و بی حالی دارم.

Dan: Oh no. Do  

دن: اوه نه. آیا می‌خواهید

you want to lie down? Have  you taken anything for it?

دراز بکشید؟ آیا چیزی برای آن برداشته‌اید؟

Dan: 

... no. Do you want to lie down?  Have you taken anything for it?

Vanessa: No, I haven't. Not yet,  

دن:

... نه. میخوای دراز بکشی؟  آیا چیزی برای آن برداشته اید؟

ونسا: نه، نکرده ام. هنوز نه،

but I think I'm going to call  the doctor today. Do I feel hot?

اما فکر می‌کنم امروز با دکتر تماس بگیرم. آیا احساس گرما می کنم؟

Dan: Yeah,  

دن: آره،

you do. Why don't you lie down on the  couch and relax? Can I bring you anything?

تو این کار را می کنی. چرا روی مبل دراز نمی کشی و استراحت نمی کنی؟ آیا می توانم چیزی برای شما بیاورم؟

Vanessa: I need to get  

ونسا: من باید

some more fluids, so some hot tea would be great.

مقداری مایعات بیشتر مصرف کنم، بنابراین مقداری چای داغ عالی خواهد بود.

Dan: Well,  

دن: خوب،

you took care of me when I cut  my hand and needed stitches. Now,  

وقتی دستم را بریدم و به بخیه نیاز داشتم، از من مراقبت کردی. حالا،

it's my turn to take care of you, so take it  easy and I'll make an appointment for you.

نوبت من است که از شما مراقبت کنم، پس راحت باشید و من برای شما قرار ملاقات خواهم گذاشت.

Vanessa: Thanks, hun.

ونسا: ممنون هان.

Okay, are you ready? I'm going to be  asking you a question and pausing,  

باشه، آماده ای؟ من از شما سؤالی می‌پرسم و مکث می‌کنم،

and I want you to use what you've learned today  and respond to me. Pretend like we're having a  

و می‌خواهم از آنچه امروز آموخته‌اید استفاده کنید و به من پاسخ دهید. وانمود کنید که در حال

conversation. If you need to pause this video so  that you can think about it or answer for longer,  

گفتگو هستیم. اگر می‌خواهید این ویدیو را موقتاً متوقف کنید تا بتوانید مدت بیشتری درباره آن فکر کنید یا پاسخ دهید،

great. You can do that. That's the benefit  of a video and you can always go back and  

عالی است. تو می توانی آن را انجام دهی. این مزیت یک ویدیو است و همیشه می‌توانید به عقب برگردید و

review this section again and again. Are  you ready? Let's do it. It's your turn.

این بخش را بارها و بارها مرور کنید. اماده ای؟ بیایید آن را انجام دهیم. نوبت شماست

Hey, you don't look so well. Are you feeling okay?

هی، تو خیلی خوب به نظر نمیرسی آیا شما احساس خوبی دارید؟ آیا

Have you taken anything for it?

چیزی برای آن برداشته اید؟

Well, you should take it easy and get  some rest. Can I get you anything?

خوب، باید راحت باشید و کمی استراحت کنید. میتونم چیزی برات بگیرم؟

All right, I hope this helps. Get well soon.

بسیار خوب، امیدوارم این کمک کند. زود خوب شو

Congratulations on talking about sickness  in English with me. I hope you're feeling  

تبریک می گویم که با من در مورد بیماری به زبان انگلیسی صحبت می کنید. امیدوارم حال شما

better. Let's move on to a lighter topic, which  is music. Speak with me about music. Let's go.

بهتر باشد. بیایید به موضوع سبک‌تری برویم، که موسیقی است. در مورد موسیقی با من صحبت کن بیا بریم.

All right. Let's get started with some of the  most common questions and answers that we use  

خیلی خوب. بیایید با برخی از رایج‌ترین پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که

when talking about music. Question number one is,  "Whatcha listenin' to? Whatcha listenin' to?" This  

هنگام صحبت درباره موسیقی استفاده می‌کنیم، شروع کنیم. سوال شماره یک این است، "Whatcha listenin' to? Whatcha listenin' to?" این

is a reduction of the full question, "What are  you listening to?" But oftentimes you becomes  

کاهش سؤال کامل است، "شما به چه چیزی گوش می دهید؟" اما اغلب اوقات شما

cha with a question. So we can say, "Whatcha  listenin'," we're cutting off that final G,  

با یک سؤال تبدیل به چا می شوید. بنابراین می‌توانیم بگوییم «Whatcha گوش می‌دهیم»، ما آن G نهایی را قطع می‌کنیم،

"to? Whatcha listenin' to?" You might ask  this if someone pulls up in their car and  

«به؟ Whatcha listening to؟» اگر کسی سوار ماشینش شود و

you hear some music, so you could say, "Hey,  I heard you listening to some music in your  

شما کمی موسیقی بشنوید، ممکن است این را بپرسید، بنابراین می‌توانید بگویید: "هی، شنیدم که در ماشینت به موسیقی گوش می‌دهی

car. Whatcha listenin' to?" And they'll  let you know what they were listening to.

. به چه چیزی گوش می‌دهی؟" و آنها به شما اطلاع می دهند که به چه چیزی گوش می دادند.

If you're listening to some music but you don't  know who sings it, a common question is, "Who's  

اگر به موسیقی گوش می‌دهید اما نمی‌دانید چه کسی آن را می‌خواند، یک سوال رایج این است: "این کیست

this? I like this song. Who's this?" Of course,  who is this could be used in a lot of different  

؟ من این آهنگ را دوست دارم. این کیست؟" البته، این کیست می‌تواند در زمینه‌های مختلف مورد استفاده قرار گیرد

contexts, but here when we're talking about  music, you're asking, "Who is the singer? I like  

، اما وقتی در مورد موسیقی صحبت می‌کنیم، می‌پرسید، "خواننده کیست؟ من

this song. I want to listen to it again. Who's  this?" If you want to get to know someone better,  

این آهنگ را دوست دارم. می‌خواهم دوباره به آن گوش کنم. این کیه؟" اگر می‌خواهید کسی را بهتر بشناسید،

you might ask, "What type of music do you like?  What type of music do you like?" We're going to  

ممکن است بپرسید، "چه نوع موسیقی را دوست دارید؟ چه نوع موسیقی را دوست دارید؟" ما کمی بعد

talk about all of the different genres or types  of music a little bit later, but a little sneak  

در مورد همه ژانرها یا انواع مختلف موسیقی صحبت خواهیم کرد، اما کمی

preview, you might say, "What type of music do you  like?" "I really just like pop music. Whatever is  

پیش‌نمایش مخفیانه، ممکن است بگویید، "چه نوع موسیقی را دوست دارید؟" من واقعاً موسیقی پاپ را دوست دارم.

on the top of the charts these days, that's  what I like." What type of music do you like?

چه نوع موسیقی ای دوست داری؟

If you've ever listened to Spotify, you've  probably listened to a playlist. This is a  

اگر تا به حال به Spotify گوش داده باشید، احتمالاً به یک لیست پخش گوش داده اید. این

group of songs that have something in common.  Maybe it's just songs that you like or it might  

گروهی از آهنگ‌هایی است که اشتراکاتی دارند. شاید این فقط آهنگ‌هایی باشد که دوست دارید یا ممکن است

be songs that have a common theme or similar to  a type of singer that you like, so you could ask,  

آهنگ‌هایی باشند که موضوع مشترک دارند یا شبیه به نوع خواننده‌ای هستند که دوست دارید، بنابراین می‌توانید بپرسید: «

"Did you make this playlist? Did you make this  playlist?" For my husband, he loves to make  

آیا این فهرست پخش را ساختید؟ آیا این فهرست پخش را درست کردید؟» برای شوهرم، او دوست دارد

playlists himself, so all of the playlists  that we listen to in our house are specific  

خودش فهرست پخش بسازد، بنابراین همه فهرست‌های پخشی که در خانه‌مان گوش می‌دهیم، مختص

to different activities. Maybe they're for the  evening, maybe they're for feeling energized.  

فعالیت‌های مختلف است. شاید آنها برای عصر هستند ، شاید برای احساس انرژی.

All of these different things can be included  in a playlist. Do you like to make playlists?

همه این موارد مختلف را می‌توان در فهرست پخش گنجاند. آیا دوست دارید لیست پخش بسازید؟

For me, I never listen to the radio, but  if you listen to the radio, you could say,  

برای من، من هرگز به رادیو گوش نمی‌دهم، اما اگر به رادیو گوش می‌دهید، می‌توانید بگویید:

"What station is this? What station is this?" When  you turn the dial or change the radio station,  

"این چه ایستگاهی است؟ این چه ایستگاهی است؟" وقتی شماره‌گیر را می‌چرخانید یا ایستگاه رادیویی را تغییر می‌دهید،

this is kind of like channels. We call it a  station. So if you like some music and you're  

این شبیه به کانال‌ها است. ما آن را ایستگاه می نامیم . بنابراین اگر موسیقی را دوست دارید و

listening to it, "Oh, I like this. What station  is this?" And maybe you can listen to it on  

به آن گوش می دهید، "اوه، من این را دوست دارم. این چه ایستگاهی است؟" و شاید بتوانید خودتان به آن گوش دهید

your own. "Have you ever seen them live?" Who do  you think them is here in this situation? Well,  

. آیا تا به حال آنها را به صورت زنده دیده اید؟ به نظر شما چه کسی در این شرایط اینجاست؟ خوب،

if we were talking about a group that you like and  I asked you, "Have you ever seen them live," this  

اگر درباره گروهی صحبت می‌کردیم که شما دوست دارید و از شما می‌پرسم: "آیا تا به حال آنها را زنده دیده‌اید"، این بدان

means have you ever been to their concert?  You could say, "Have you ever been to their  

معناست که آیا تا به حال به کنسرت آنها رفته‌اید؟ می توانید بگویید: "آیا تا به حال به کنسرت آنها رفته اید

concert?" But it's more common to say, "Have  you ever seen them live?" That means in person,  

؟" اما رایج‌تر است که بگوییم: "آیا تا به حال آنها را به صورت زنده دیده‌اید؟" این بدان معناست که شخصاً،

not in a video, but in person. "Oh,  I saw them live and it was amazing."

نه در یک ویدیو، بلکه حضوری. "اوه، من آنها را به صورت زنده دیدم و شگفت انگیز بود."

"Have you heard the new song? Have you heard  the new Taylor Swift song? It's great." I'm  

"آهنگ جدید را شنیده‌اید؟ آهنگ جدید تیلور سویفت را شنیده‌اید؟ عالی است." من

not a huge Taylor Swift fan, but I know she's a  popular artist, so let's use her in this question.  

طرفدار بزرگ تیلور سویفت نیستم، اما می‌دانم که او هنرمند محبوبی است، پس بیایید از او در این سوال استفاده کنیم.

"Have you heard the new Taylor Swift song? I  think it's fantastic," or you could insert any  

"آهنگ جدید تیلور سویفت را شنیده‌اید؟ فکر می‌کنم فوق‌العاده است،" یا می‌توانید هر

singer or group that you like and you're talking  about their new song that has just been released.  

خواننده یا گروهی را که دوست دارید درج کنید و درباره آهنگ جدید آنها صحبت کنید که به تازگی منتشر شده است.

Let's imagine that you're talking with someone  and you ask, "What type of music do you like?"  

بیایید تصور کنیم که با کسی صحبت می‌کنید و می‌پرسید، "چه نوع موسیقی را دوست داری؟"

And it turns out that they like the same music  as you. You could say, "Oh, I like folk music,  

و معلوم شد که آنها همان موسیقی را دوست دارند . می توانید بگویید: "اوه، من هم موسیقی محلی را دوست دارم

too. Do you have any recommendations?" People love  sharing song and group and music recommendations,  

. توصیه ای دارید؟" مردم به اشتراک‌گذاری آهنگ و توصیه‌های گروهی و موسیقی علاقه دارند،

so this is a great question to ask.  "Oh, I like that kind of music,  

بنابراین این سؤال عالی است. "اوه، من هم این نوع موسیقی را دوست دارم

too. Do you have any recommendations?" And I'm  sure that they'll give you plenty of ideas.

. توصیه ای دارید؟" و من مطمئن هستم که آنها ایده های زیادی به شما خواهند داد.

Now, let's talk about some common phrases that we  use to talk about music, especially music that we  

اکنون، بیایید در مورد برخی از عبارات رایجی که برای صحبت در مورد موسیقی استفاده می کنیم، به خصوص موسیقی که

like. But first, let's talk about some genres  of music. These are different types of music.  

دوست داریم صحبت کنیم. اما ابتدا، اجازه دهید در مورد برخی از ژانرهای موسیقی صحبت کنیم. اینها انواع مختلفی از موسیقی هستند.

Take a look at this. You might say, "I like pop  music, folk music, rock music, country music,  

یه نگاهی به این بنداز. ممکن است بگویید، "من موسیقی پاپ، موسیقی محلی، موسیقی راک، موسیقی کانتری،

alternative music, classical music, jazz music,  guitar music." There are so many different types  

موسیقی جایگزین، موسیقی کلاسیک، موسیقی جاز، موسیقی گیتار را دوست دارم." انواع مختلفی

of genres, but these are probably the most common.  If I asked you what type of music you like and you  

از ژانرها وجود دارد، اما اینها احتمالاً رایج ترین آنها هستند. اگر از شما پرسیدم چه نوع موسیقی را دوست دارید و در

have trouble describing what you like, well,  maybe this sentence is a good fit for you.

توصیف آنچه دوست دارید مشکل دارید، شاید این جمله برای شما مناسب باشد.

You can describe how the music  makes you feel. You could say,  

می‌توانید توضیح دهید که موسیقی چه احساسی در شما ایجاد می‌کند. می‌توانید بگویید،

"I like music that's energizing and makes  me feel good, like rock music." Cool,  

«موسیقی را دوست دارم که انرژی‌بخش باشد و احساس خوبی به من بدهد، مثل موسیقی راک». خیلی خوب،

you're talking about that feeling inside of you  that you get when you're listening to the music.  

شما در مورد آن احساسی که در درون خود دارید صحبت می کنید که هنگام گوش دادن به موسیقی به شما دست می دهد.

Some common descriptions of music that you  could say are, "I like music that's soulful.  

برخی از توصیف‌های رایج از موسیقی که می‌توانید بگویید این است: "من موسیقی روح‌انگیز را دوست دارم.

I like music that's got a good beat. I like  music that's easy to dance to. I like music  

موسیقی با ضرب آهنگ خوب را دوست دارم. موسیقی‌ای را که رقصیدن با آن آسان است. موسیقی آرامش‌بخش را دوست دارم

that's relaxing." These are all wonderful  terms that you can use to talk about music.

." همه این‌ها اصطلاحات فوق‌العاده‌ای هستند که می‌توانید برای صحبت درباره موسیقی استفاده کنید.

And what if you hear some music that you love?  What can you say? Let me give you a bunch of  

و اگر آهنگی را که دوست دارید بشنوید چه؟ چی میتونی بگی؟ اجازه دهید دسته‌ای از عبارات را به شما بدهم

expressions that you can use. You might say, "Oh,  this is a great song. Turn it up." Turn it up  

که می‌توانید استفاده کنید. ممکن است بگویید، "اوه، این یک آهنگ عالی است. آن را بلند کنید." آن را روشن کنید

means make it louder. "Turn up the volume. I  love it. Turn it up." Or you might say, "Oh,  

یعنی آن را بلندتر کنید. "صدا را زیاد کن. من آن را دوست دارم. آن را زیاد کن." یا ممکن است بگویید، "اوه،

I love this song. This is my jam." This is a  little bit older, an older type of expression,  

من این آهنگ را دوست دارم. این مربا من است." این کمی قدیمی‌تر است، یک نوع عبارت قدیمی‌تر،

but I use this. You are welcome to use  this and it just means, "I like it. Oh,  

اما من از آن استفاده می‌کنم. می‌توانید از این استفاده کنید و این فقط به این معنی است: "من آن را دوست دارم. اوه،

this is my jam. I love this." Or you  could say, "I love this song. It's  

این مربای من است. من این را دوست دارم." یا می‌توانید بگویید: "من عاشق این آهنگ هستم.

so catchy." It's so catchy, that means  that you can't stop thinking about it.

خیلی جذاب است." خیلی جذاب است، به این معنی که نمی‌توانید از فکر کردن به آن دست بردارید.

Just like this next expression, "This song always  gets stuck in my head." This could be good or bad.  

درست مانند عبارت بعدی، "این آهنگ همیشه در سرم گیر می کند." این می تواند خوب یا بد باشد.

If it's a song you like, well, cool, it's stuck in  your head. You're just humming and singing it all  

اگر آهنگی است که دوست دارید، خوب، جالب است، در سرتان گیر کرده است. تمام روز فقط زمزمه می‌کنید و می‌خوانید

day. You're saying a couple lines of it in your  head. But if it's a song that you don't want to  

. دو خط از آن را در ذهن خود می گویید . اما اگر این آهنگی است که نمی‌خواهید

have stuck in your head, this often happens  to me with children's songs, you might say,  

در سرتان گیر کرده باشید، اغلب برای من با آهنگ‌های کودکانه این اتفاق می‌افتد، ممکن است بگویید:

"That song has been stuck in my head all day. I  need to do something to get it out." You can also  

«آن آهنگ تمام روز در ذهن من گیر کرده است. باید کاری انجام دهم تا به آن برسم. آن را خارج کنید." همچنین می‌توانید

say, "I like this song. It's got a great beat."  Maybe it makes you feel like you want dance. It's  

بگویید: "من این آهنگ را دوست دارم. آهنگ فوق العاده ای دارد." شاید به شما این حس را بدهد که می خواهید برقصید.

got some good rhythm. That's what the word beat  means. "It's got a great beat. I love this song."

ریتم خوبی دارد. کلمه بیت به این معنی است. "این آهنگ فوق العاده ای دارد. من عاشق این آهنگ هستم."

Maybe if it's got a great beat, you might  say, "It makes me want to dance. Every time  

شاید اگر آهنگ فوق‌العاده‌ای داشته باشد، می‌توانید بگویید: "این باعث می‌شود من می‌خواهم برقصم. هر بار که

I hear this song, it doesn't matter if I'm  in the doctor's office, the grocery store,  

این آهنگ را می‌شنوم، مهم نیست که در مطب دکتر، خواربارفروشی باشم،

if I'm listening to music as I'm walking around  my neighborhood, it just makes me want to dance."  

اگر دارم گوش می‌دهم. وقتی دارم در اطراف محله‌ام قدم می‌زنم، به موسیقی می‌گویم، فقط می‌خواهم برقصم."

Our final expression for music that you love,  you could say, "I have it on repeat. Oh, I've  

آخرین بیان ما برای موسیقی ای که دوست دارید، می توانید بگویید: "من آن را در حال تکرار دارم. اوه، من

been listening to that song all day. I've had  it on repeat all day." Just a little note about  

تمام روز به آن آهنگ گوش می دادم. تمام روز آن را تکرار می کردم." فقط یک نکته کوچک در مورد

this pronunciation, usually when we say the  word repeat, it's the final part of the word  

این تلفظ، معمولاً وقتی کلمه تکرار را می‌گوییم، قسمت پایانی کلمه است

that's emphasized. "Can you repeat that, please?  Repeat that." But when we use it in this context,  

که تأکید می‌شود. "می‌توانید آن را تکرار کنید، لطفا؟ تکرار کنید." اما وقتی از آن در این زمینه استفاده می‌کنیم،

"I have it on repeat," both of those words  are going to get equal emphasis and the vowels  

«I have it on repeat»، هر دوی این کلمات تأکید یکسانی پیدا می‌کنند و حروف صدادار

are the same, repeat. "I've had that  song on repeat all day. I love it."

یکسان هستند، تکرار کنید. "من آن آهنگ را تمام روز تکرار کردم. دوستش دارم."

Before we go to our sample conversation and your  chance to speak with me, I have a little bonus  

قبل از اینکه به نمونه مکالمه خود برویم و فرصتی برای صحبت با من داشته باشید، بخش کوچکی از پاداش دارم

section. What if you play an instrument or what  if you want to play an instrument? What are some  

. اگر ساز بزنی یا اگر بخواهی ساز بزنی چه؟ برخی از

phrases that you could use to talk about that?  I'd like to give you three phrases that are fun  

عبارات را می توانید برای صحبت در مورد آن استفاده کنید؟ می‌خواهم سه عبارت را به شما بگویم که سرگرم‌کننده است

and you can include in your daily conversation.  Let's take a look at this one. "I play the piano,  

و می‌توانید در مکالمه روزانه خود بگنجانید. بیایید نگاهی به این یکی بیندازیم. برای مثال، «من پیانو می‌نوازم،

so I've always looked up to Ray Charles," for  example. If you play an instrument and you have an  

بنابراین همیشه به ری چارلز نگاه کرده‌ام» . اگر ساز می‌نوازید و یک

idol or someone who you really think is awesome,  you can use this phrase, "I play the piano, so I  

بت یا شخصی دارید که واقعاً فکر می‌کنید عالی است، می‌توانید از این عبارت استفاده کنید: «من پیانو می‌زنم، بنابراین

really look up to Ray Charles. I play the guitar,  so I really look up to Jimi Hendrix," for example.

واقعاً به ری چارلز نگاه می‌کنم. من گیتار می‌زنم، بنابراین من واقعاً به بالا نگاه می‌کنم. به عنوان مثال، به جیمی هندریکس.

If you have a dream to play an instrument or  you want to play yours better, you might say,  

اگر رویای نواختن ساز دارید یا می‌خواهید ساز خود را بهتر بنوازید، ممکن است بگویید:

"I really want to play the flute  like Vanessa." I play the flute  

«من واقعاً می‌خواهم مانند ونسا فلوت بنوازم». من فلوت می نوازم

not perfectly. This is just a sample  sentence, but you could say, "I really  

نه کاملاً. این فقط یک جمله نمونه است ، اما می توانید بگویید: "من واقعاً

want to play the flute like Vanessa." Notice  in both of these sentences that I'm saying,  

می خواهم مانند ونسا فلوت بزنم." در هر دو جمله‌ای که می‌گویم، توجه کنید،

play the plus the instrument. "I play the  piano. I play the flute. I play the guitar."

ساز را بنوازید. "من پیانو میزنم. فلوت میزنم. گیتار میزنم."

Let's take a look at the last  sentence. "I love jazz music,  

بیایید نگاهی به جمله آخر بیندازیم . به عنوان مثال، "من عاشق موسیقی جاز هستم،

so I would love to play the trumpet like Louis  Armstrong," for example. This is another way to  

بنابراین دوست دارم مانند لوئیس آرمسترانگ ترومپت بزنم ." این راه دیگری است برای

incorporate an idol or someone that you really  think is a great musician into your desire,  

ادغام یک بت یا شخصی که واقعاً فکر می‌کنید یک نوازنده عالی است در خواسته‌تان،

your motivation for learning an  instrument. "I love jazz music,  

انگیزه شما برای یادگیری یک ساز. "من عاشق موسیقی جاز هستم،

so I would love to play the trumpet like Louis  Armstrong." Great, what a good motivation.

بنابراین دوست دارم مانند لویی آرمسترانگ ترومپت بزنم ." عالی، چه انگیزه خوبی.

Okay, it's time to see all of  these phrases put together in  

بسیار خوب، وقت آن رسیده است که همه این عبارات را در

a conversation. You're going to take a look  at a quick conversation between my husband,  

یک مکالمه کنار هم قرار دهید. می‌خواهید نگاهی به یک مکالمه سریع بین شوهرم،

Dan and I, where we talk about music. Listen  for the key phrases that you learned today,  

دان و من بیندازید، جایی که درباره موسیقی صحبت می‌کنیم. به عبارات کلیدی‌ای که امروز یاد گرفتید گوش دهید،

because after this sample conversation, it's  going to be your turn to speak out loud and  

زیرا بعد از این نمونه مکالمه، نوبت شماست که با صدای بلند صحبت کنید و

practice talking about music in English.  Let's watch the conversation with Dan and I.

درباره موسیقی به زبان انگلیسی صحبت کنید. بیایید گفتگو با دن و من را تماشا کنیم.

Hey, Dan, what are you listening to?

هی، دن، به چه چیزی گوش می‌دهی؟

Dan: Oh, hey, Vanessa. It's Kero Kero Benito. They're a  

دن: اوه، هی، ونسا. این کرو کرو بنیتو است. آنها

great new band I saw live this weekend and I can't  get their songs out of my head. Here, listen.

گروه جدیدی هستند که این آخر هفته به صورت زنده دیدم و نمی‌توانم آهنگ‌هایشان را از ذهنم بیرون کنم. اینجا، گوش کن

Vanessa: Oh, it's great. It's so catchy.

ونسا: اوه، عالی است. خیلی جذابه

Dan: I know.

دن: میدونم.

Vanessa: It's got a good beat, too.  

ونسا: ضربان خوبی هم دارد.   آیا

Have you heard the new Fleet Foxes song?  It's been stuck in my head all day today.

آهنگ جدید Fleet Foxes را شنیده اید؟ امروز تمام روز در سرم گیر کرده است.

Dan: I have.  

دن: دارم.

It's been on repeat all weekend. Have you  added any of their songs to a playlist?

تمام آخر هفته تکرار شده است. آیا یکی از آهنگ‌های او را به فهرست پخش اضافه کرده‌اید؟

Vanessa: Yeah. I can send you a link if you want.

ونسا: آره. اگه خواستی میتونم لینکشو برات بفرستم

Dan: That'd be great. Thanks.

دن: خیلی خوبه با تشکر.

Vanessa: No problem.  

ونسا: مشکلی نیست.

I'm always happy to share music  recommendations. Well, see you around.

من همیشه خوشحالم که توصیه‌های موسیقی را به اشتراک می‌گذارم . خوب، شما را در اطراف می بینم.

Dan: Later.

دن: بعدا

Vanessa: Okay, now it's your  

ونسا: باشه، حالا

turn. I'm going to be asking you a question.  Imagine we're having a conversation together,  

نوبت توست. من از شما یک سوال می پرسم تصور کنید در حال گفتگو با هم هستیم،

just a chit-chat, and I'll ask you a question  at the beginning of the conversation and then  

فقط یک گپ چت، و من در ابتدای مکالمه از شما سؤالی می‌پرسم و سپس

I will pause and it'll be your turn to  speak out loud. If you need more time,  

مکث می‌کنم و نوبت شماست که با صدای بلند صحبت کنید. اگر به زمان بیشتری نیاز دارید،

the good news is this is a video.  You can pause the video. You can  

خبر خوب این است که این یک ویدیو است. می توانید ویدیو را متوقف کنید.

always go back and repeat this section,  repeat this section as much as you want,  

همیشه می‌توانید به عقب برگردید و این بخش را تکرار کنید، این بخش را تا جایی که می‌خواهید تکرار کنید،

because it's a good way to grow your confidence.  Okay, are you ready to get started? Let's do it.

زیرا این روش خوبی برای افزایش اعتماد به نفس شما است. خوب، برای شروع آماده اید؟ بیایید آن را انجام دهیم.

Hey, I'm making a playlist. Do you have any music  recommendations or a favorite song I should add?

سلام، من یک لیست پخش درست می کنم. آیا پیشنهادی برای موسیقی یا آهنگ مورد علاقه ای دارید که باید اضافه کنم؟

Oh, that's interesting. What  type of music do you like?

اوه، این جالب است. چه نوع موسیقی ای دوست داری؟

Oh, very cool. Why do you like that type of music?

اوه خیلی باحاله چرا این نوع موسیقی را دوست دارید؟

That's awesome. Well, thanks for the  new music recommendations. I can't  

این عالیه خوب، بابت توصیه‌های موسیقی جدید متشکریم. من نمی توانم

wait to listen to it and I'll see you later. Bye.

صبر کنم تا به آن گوش کنم و بعداً شما را می بینم. خدا حافظ.

Great work speaking with me about  music. Let's move on to a fun topic:  

کار عالی که با من درباره موسیقی صحبت می‌کند. بیایید به یک موضوع سرگرم کننده برویم:

love. Let's speak together about love. Let's go.

عشق. بیایید با هم در مورد عشق صحبت کنیم. بیا بریم.

Let's get started by talking about some common  questions that someone might ask about love.  

بیایید با صحبت در مورد چند سؤال رایج که ممکن است کسی درباره عشق بپرسد، شروع کنیم.

If you are walking down the street with  your boyfriend, someone might ask you,  

اگر با دوست پسرتان در خیابان راه می‌روید، ممکن است یکی از شما بپرسد:

"How long have you been together?" This means  how long have you been dating? Or they might ask,  

«چه مدت با هم بودید؟» این به این معنی است که چند وقت است با هم قرار می گذارید؟ یا ممکن است بپرسند،

"How did you meet?" This is the question that  I asked you at the beginning of this lesson  

"چطور با هم آشنا شدید؟" این سؤالی است که من در ابتدای این درس از شما پرسیدم

and it's not, "Where are you meeting right now,"  like, "Oh, I'm just walking down the street." No,  

و این سؤال نیست، "در حال حاضر کجا ملاقات می کنید"، مانند، "اوه، من فقط دارم در خیابان راه می روم." نه،

they're asking, "Where was the first place that  you ever met each other?" And you might say,  

آنها می‌پرسند، "اولین جایی که همدیگر را دیدید کجا بود؟" و ممکن است بگویید،

"Oh, we met at school," or "We met at a  bar late night when I was dressed up like  

"اوه، ما در مدرسه با هم آشنا شدیم" یا "ما در یک بار در اواخر شب ملاقات کردیم، زمانی که من

a turtle for Halloween." There might  be a fun story to go along with that.

برای هالووین مانند یک لاک پشت لباس پوشیده بودم." ممکن است یک داستان سرگرم کننده همراه با آن وجود داشته باشد.

Another fun question is, "Where  was your first date?" This means  

سوال جالب دیگر این است، " اولین قرار ملاقات شما کجا بود؟" این به معنی

the location of your first  date, so you might say, "Oh,  

مکان اولین قرار ملاقات شماست، بنابراین ممکن است بگویید: "اوه،

our first date was just to a restaurant.  Quite simple and a common thing to do."

اولین قرار ما فقط به یک رستوران بود. بسیار ساده و یک کار معمولی."

I like this one. "How did you know that he was  the one or how did you know that she was the  

من این یکی را دوست دارم. "از کجا فهمیدی که اون یکی بود یا از کجا فهمیدی که اون

one?" This means that this person is the most  important person for you. You will either get  

یکی بود؟" این بدان معناست که این شخص برای شما مهم‌ترین فرد است. یا

married or you already are married or you're just  going to stay together for life. They are the  

ازدواج می‌کنید یا قبلاً ازدواج کرده‌اید یا فقط می‌خواهید تا آخر عمر با هم بمانید. آنها

one. How did you know that he was the one? Well,  there's a lot of things you might say to this,  

یکی هستند. از کجا فهمیدی که اون یکی بود؟ خب، چیزهای زیادی وجود دارد که ممکن است در این مورد بگویید،

but a common expression that you might  use in response is, "Well, when you know,  

اما یک عبارت رایج که ممکن است در پاسخ استفاده کنید این است: "خب، وقتی می دانید،

you know." It's this feeling you have inside  of you. "Well, when you know, you know."

می دانید." این احساسی است که در درون خود دارید. "خب، وقتی می دانید، می دانید."

Another fun question about love is, "Do you  believe in love at first sight?" So if you  

سوال جالب دیگر در مورد عشق این است: "آیا به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟" بنابراین، اگر

go on a date and your friend asks you, "How was  your date," you might ask this, "Do you believe  

به یک قرار می‌روید و دوستتان از شما می‌پرسد: «قرارتون چطور بود»، می‌توانید این را بپرسید: «آیا

in love at first sight? Because I think I'm in  love," and you've only been on one date. Well,  

به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟ چون فکر می‌کنم عاشق شده‌ام،» و شما فقط در یک تاریخ بوده است خب،

that is love at first sight. And your friend  might say in response to you understandably,  

این همان عشق در نگاه اول است. و دوست شما ممکن است در پاسخ به شما به طور قابل درک بگوید:

"Is it true love?" This means a real,  deep, enduring love, not just something  

"آیا این عشق واقعی است؟" این به معنای یک عشق واقعی، عمیق و پایدار است، نه فقط یک

simple or puppy love, like we'll talk about in  just a minute. Is it true love? Great question.

عشق ساده یا توله‌سگی، که فقط یک دقیقه دیگر درباره آن صحبت خواهیم کرد. آیا عشق واقعی است؟ سوال عالی

Hopefully not after the first date, but  at some point your friend might ask you,  

امیدواریم بعد از اولین قرار نباشد، اما در برخی مواقع دوستتان ممکن است از شما بپرسد:

"Well, when's the wedding?" And they  might be asking you this as kind of a  

"خب، عروسی کی است؟" و ممکن است این را به عنوان یک

little joke. Maybe you're not engaged yet,  you haven't actually said that you're going  

شوخی کوچک از شما بپرسند. شاید هنوز نامزد نکرده باشید، در واقع نگفته‌اید که با

to get married to that special person,  but your friend might be kind of hinting,  

آن شخص خاص ازدواج خواهید کرد، اما دوستتان ممکن است به نوعی به شما اشاره کند:

"When's the wedding or what's going to happen  in the future? Tell me about your relationship."

«عروسی کی است یا در آینده چه اتفاقی می‌افتد؟ بگویید؟ من در مورد رابطه شما."

All right, let's go on to some common phrases that  we use to talk about love. The first category of  

بسیار خوب، اجازه دهید به برخی از عبارات رایجی که برای صحبت در مورد عشق استفاده می کنیم، برویم. اولین دسته از

expressions are types of romantic love. We're  going to talk about the most shallow leading to  

عبارات، انواع عشق رمانتیک هستند. ما در مورد سطحی‌ترین آنها صحبت خواهیم کرد که به

the most serious. The first most shallow one  is an expression that I just used and that's  

جدی‌ترین آنها منجر می‌شود. اولین کم عمق ترین عبارتی است که من استفاده کردم و آن

puppy love. Sometimes, we use this to talk  about children or young people when they have  

عشق توله سگ است. گاهی اوقات، از این برای صحبت درباره کودکان یا جوانان زمانی که

their first love interest. This is a  crush. When they have their first crush,  

اولین علاقه عشقی خود را دارند استفاده می‌کنیم. این یک له شدن است. هنگامی که آنها برای اولین بار دوست خود را دوست دارند،

we might say, Oh, young puppy love." And the  next word is the one I just used, a crush.

ممکن است بگوییم، اوه، عشق توله سگ جوان." و کلمه بعدی همان کلمه ای است که من به تازگی استفاده کردم، یک دوست داشتنی.

Sometimes, we use this to talk  about someone we know in real life,  

but you can also use this to talk about a  celebrity, for example. So we might say,  

برای مثال از این برای صحبت کردن در مورد یک سلبریتی استفاده کنید

"When I was younger I had a crush on Johnny  Depp the actor." Obviously, it was something  

unrealistic, but it just was something that was in  my heart, a crush. And as we amp up the feelings,  

و همانطور که ما احساسات را تقویت می کنیم،

we might say, "It wasn't love it for sight,  but over time I fell in love with him."

ممکن است بگوییم: "این را دوست نداشتم، اما با گذشت زمان من عاشق او شدم، آیا

Love at first sight, have you ever  experienced this? If you have,  

تا به حال چنین چیزی را تجربه کرده اید."

you might use the next expression, which is head  over heels. You could say, "I fell head over heels  

ممکن است از عبارت بعدی استفاده کنید، که می‌توانید بگویید: "من

in love with him right away." Wow, that's a  very intense experience. This just means you  

بلافاصله عاشق او شدم، این یک تجربه بسیار شدید است."

can't keep your balance because your love is so  strong, you don't know what's going on. You're  

توازن داشته باشی چون عشقت خیلی قویه، تو نمیدونی چه خبره.

just in this whirlwind of love and emotion.  You fell head over heels in love with him.

And once you move beyond puppy  love, falling head over heels,  

و هنگامی که از عشق توله‌سگی فراتر رفتید، سر به پا می‌شوید،

you might say now it is true love. "Our love  is true love. It's not just puppy love." You  

ممکن است بگویید اکنون این عشق واقعی است. "عشق ما عشق واقعی است. این فقط عشق توله سگ نیست."

can make a comparison. "It's something  fleeting and simple and shallow. Instead,  

می‌توانید مقایسه کنید. "این چیزی زودگذر، ساده و کم عمق است. در عوض،

what we have is true love." So romantic. And  when you feel true love, it is getting serious.  

آنچه ما داریم عشق واقعی است." خیلی رمانتیک و وقتی عشق واقعی را احساس می کنید، جدی می شود.

Serious is sometimes a word that we don't really  associate with positivity and something like love,  

جدی گاهی کلمه ای است که ما واقعاً آن را با مثبت اندیشی و چیزی شبیه عشق مرتبط نمی کنیم،

but this is a common phrase that we use to  talk about a relationship that might lead  

اما این عبارت رایجی است که ما از آن برای صحبت درباره رابطه ای استفاده می کنیم که ممکن است منجر

to a long-term relationship, either  a marriage or a lifelong commitment.

به یک رابطه طولانی مدت شود، ازدواج یا تعهد مادام العمر. .

Your friend might ask you, "Oh, are you getting  serious?" And they're asking about the enduring  

دوستتان ممکن است از شما بپرسد، "اوه، جدی می‌گیری؟" و آنها در مورد

quality of your romantic relationship.  Is this something that's going to last,  

کیفیت پایدار رابطه عاشقانه شما می پرسند. آیا این چیزی است که دوام خواهد آورد،

you've been on three, four dates  already? Is this getting serious?  

شما قبلاً در سه، چهار قرار بوده اید ؟ آیا این جدی می شود؟

Or maybe it's something that's  not serious and you might say,  

یا شاید این چیزی است که جدی نیست و ممکن است بگویید،

"No, we're not getting serious," or "I think  we're getting serious. He might be the one."

«نه، ما جدی نمی‌شویم» یا «فکر می‌کنم داریم جدی می‌شویم. شاید او باشد.»

Our next category of expressions to talk about  love are words to describe romantic love and then  

دسته بعدی عبارات ما برای صحبت درباره عشق، کلماتی برای توصیف عشق رمانتیک هستند و سپس

we'll talk about some verbs to describe romantic  love. The first one is a fun one, sappy or cheesy.  

درباره برخی از افعال برای توصیف عشق عاشقانه صحبت خواهیم کرد . اولین مورد یک سرگرم کننده است، ترش یا شیرین.

Personally, I use cheesy all the time. Let me give  you a little example from one of my high school  

من شخصا همیشه از Cheesy استفاده می کنم. بگذارید یک مثال کوچک از یکی از روابط دبیرستانی‌ام به شما بزنم،

relationships, and when I say relationships,  I mean romantic relationships. You could say,  

و وقتی می‌گویم روابط، منظورم روابط عاشقانه است. می‌توانید بگویید،

"My boyfriend and I wrote long letters to each  other every day. It was so cheesy, but you know  

"من و دوست پسرم هر روز نامه‌های طولانی برای یکدیگر می‌نوشتیم . خیلی جالب بود، اما می‌دانی

what? I loved it." You can get the sense here that  it's something that's overly sentimental. Maybe it  

چیست؟ من آن را دوست داشتم." اینجا می‌توانید این حس را دریافت کنید که این چیزی است که بیش از حد احساساتی است. شاید به

kind of makes you feel like, "Oh, that's a little  strange, or maybe that's a little too much." But  

نوعی این احساس را در شما ایجاد کند که "اوه، این کمی عجیب است، یا شاید کمی بیش از حد." اما

you know what? When you're in love, it's something  that is not a big deal. It's cheesy but it's true.

میدونی چیه؟ وقتی عاشق می‌شوید، این چیزی است که موضوع مهمی نیست. این شیرین است اما واقعیت دارد.

The next one's a fun one, lovey-dovey.  Lovey-dovey, usually this has to do with a public  

مورد بعدی سرگرم کننده است، کبوتر دوست داشتنی. Lovey-dovey، معمولاً این مربوط به

display of affection. Sometimes, we call this PDA.  If a couple is always holding hands and snuggling  

نمایش عمومی محبت است. گاهی اوقات، ما به این PDA می گوییم. اگر زن و شوهری همیشه دست در دست هم بگیرند و

in public and kissing each other, we might say,  "Wow, they are very lovey-dovey." But the opposite  

در ملاء عام بغل شوند و یکدیگر را ببوسند، ممکن است بگوییم: "وای، آنها خیلی دوست داشتنی هستند." اما برعکس

could be true as well. You might say, "We're not  very lovey-dovey in public, but I still really  

نیز می‌تواند صادق باشد. ممکن است بگویید، "ما در انظار عمومی خیلی دوست داشتنی نیستیم، اما من هنوز واقعاً

care for him." And that's just kind of personal  preference, kind of a cultural thing, too.

به او اهمیت می دهم." و این فقط یک نوع ترجیح شخصی است، همچنین یک چیز فرهنگی است.

Next, I want to tell you some pet names  that we often use in the US to talk  

در مرحله بعد، می‌خواهم برخی از نام‌های حیوان خانگی را به شما بگویم که اغلب در ایالات متحده برای صحبت

about our romantic partner or to address our  romantic partner. Instead of saying their name,  

درباره شریک عاشقانه‌مان یا خطاب به شریک عاشقانه‌مان استفاده می‌کنیم. به جای گفتن نام آنها،

you might call them or you might say this  about them. You might say, "Babe. Hey,  

ممکن است با آنها تماس بگیرید یا این را درباره آنها بگویید. ممکن است بگویید، "عزیزم. هی،

babe." You might say honey, hun. This is my  preferred expression. I'll tell you a silly story  

عزیزم." ممکن است بگویید عزیزم، هان. این عبارت ترجیحی من است. من

about it in just a minute. You might say also  sweetheart, sweetie, love, or dear. "Hey, dear."

فقط در یک دقیقه یک داستان احمقانه درباره آن به شما خواهم گفت. همچنین می‌توانید بگویید عزیز، نازنین، عشق یا عزیز. "هی عزیزم."

I want to tell you, I often call Dan my  husband, hun, but apparently I rarely  

می‌خواهم به شما بگویم، من اغلب دن را به شوهرم می‌گویم، هان، اما ظاهراً به ندرت می‌گویم

say just hun. Instead, I often say, "Hey, hun,"  because I'm giving him some kind of direction or  

فقط هان. در عوض، اغلب می‌گویم: «هی، هان»، چون به او راهنمایی می‌کنم یا

calling to him. So I might say, "Hey, hun, where  are you?" One time I called into my yard, I said,  

او را صدا می‌کنم. بنابراین ممکن است بگویم، "هی، هان، کجایی؟" یک بار به حیاطم زنگ زدم، گفتم:

"Hey, hun, where are you?" And my child, my son  went into the yard to look for him and he came  

"هی هان، کجایی؟" و فرزندم، پسرم برای جستجوی او به حیاط رفت و او

back and said, "I don't know where hey hun is."  He had heard me say, "Hey, hun," so much that  

برگشت و گفت: "نمی دانم هی هان کجاست." او آنقدر شنیده بود که من می گفتم «هی، هان»، که

he thought this was one expression that I used  to address Dan. Just a silly little anecdote.

فکر می کرد این یکی از تعابیری بود که من برای خطاب به دن استفاده کردم. فقط یک حکایت کوچک احمقانه

You can really use any of these, but I do want  to give you a quick little cultural note that,  

شما واقعاً می‌توانید از هر یک از اینها استفاده کنید، اما من می‌خواهم یک یادداشت فرهنگی کوچک به شما بدهم که

in the US, if a stranger says sweetheart or  dear, it's kind of rude. It's almost like  

در ایالات متحده، اگر غریبه‌ای بگوید عزیزم یا عزیزم، این یک جور بی ادبی است. تقریباً مانند

they're trying to make fun of you. Let me  give you a little example. Usually, this is  

آن‌ها می‌خواهند شما را مسخره کنند. بگذارید یک مثال کوچک برای شما بزنم. معمولاً این

referring to a woman. Let's imagine that  a woman is going to the gas station and  

به یک زن اشاره دارد. بیایید تصور کنیم که زنی به پمپ بنزین می‌رود و می‌خواهد

she's about to put gas into her car, but  she does something wrong. Let's say that  

به ماشینش بنزین بزند، اما  کار اشتباهی انجام می‌دهد. بیایید بگوییم که

she pushes the wrong button and she uses the  wrong handle. Someone who is at the other  

او دکمه اشتباه را فشار می دهد و از دسته اشتباه استفاده می کند. ممکن است کسی که در

gas pump might look over and say, "Hey,  sweetheart, that's not how you do it."

پمپ بنزین دیگر است نگاهی بیاندازد و بگوید: "هی، عزیزم، اینطوری کار نمی کنی."

Well, it's not really something correct  that she's doing and that guy added the  

خوب، این واقعاً کار درستی نیست که او انجام می‌دهد و آن مرد

word sweetheart kind of to importantly,  "That's a kind of stupid thing to do that  

کلمه یار را به طرز مهمی اضافه کرد: «این یک نوع کار احمقانه است که انجام می‌دهی

you're doing." It wasn't a very polite expression,  but if you're using this with someone you love,  

.» این بیان خیلی مؤدبانه ای نبود، اما اگر از آن با کسی که دوستش دارید استفاده می کنید،

it's not a problem. Now, this is very different  from in the UK. Expressions like love or dear or  

مشکلی نیست. اکنون، این با بریتانیا بسیار متفاوت است . عباراتی مانند عشق یا عزیز یا

sweetheart are used by strangers in a positive  way. I remember many times in England getting  

دلبر توسط غریبه ها به روشی مثبت استفاده می شود . من بارها در انگلیس به یاد دارم که

on the bus and the bus driver saying, "Come on,  love. Get on the bus, love." And I thought, "Oh,  

سوار اتوبوس شدم و راننده اتوبوس گفت: "بیا، عشق. سوار اتوبوس شو، عشق." و من فکر کردم، "اوه،

that's so kind. That's so sweet." The way he said  it was so endearing and you could tell it was said  

این خیلی مهربان است. این خیلی شیرین است." روشی که او گفت بسیار دوست داشتنی بود و می توان گفت

with a kind of kindness. This is a cultural  difference in the US compared to in the UK,  

با نوعی مهربانی گفته شد. این یک تفاوت فرهنگی در ایالات متحده نسبت به بریتانیا است،

but if you're saying it to someone  you love, don't worry. It's all right.

اما اگر آن را به کسی که دوستش دارید می‌گویید، نگران نباشید. همه چیز درست است.

Finally, before we get to our conversation  practice, let's talk about three verbs that  

در نهایت، قبل از اینکه به تمرین مکالمه خود بپردازیم ، اجازه دهید در مورد سه فعل که

we use to talk about love. The first one is a  lovely little insect to give you butterflies in  

برای صحبت درباره عشق از آنها استفاده می‌کنیم صحبت کنیم. اولین مورد یک حشره کوچک دوست داشتنی است که به شما پروانه ها را در

your stomach. Have you ever been in love and you  just have this feeling inside of you that's hard  

شکم می دهد. آیا تا به حال عاشق شده اید و فقط این احساس را در درون خود دارید که

to describe? It kind of makes you feel maybe  a little bit nervous, a little bit excited,  

توصیف آن سخت است؟ به نوعی باعث می‌شود که در آن واحد احساس کنید شاید کمی عصبی، کمی هیجان‌انگیز،

all at the same time. You might say, "When I  first saw him, I just had butterflies in my  

همگی. ممکن است بگویید، "وقتی برای اولین بار او را دیدم، فقط پروانه هایی در شکمم داشتم

stomach." We can imagine a butterfly fluttering  in your stomach and it kind of describes that  

." می‌توانیم پروانه‌ای را تصور کنیم که در شکم شما بال می‌زند و به نوعی آن

feeling of discomfort but excitement at the same  time. I want to know, is there an expression  

احساس ناراحتی اما در عین حال هیجان را توصیف می‌کند. می‌خواهم بدانم، آیا عبارتی

that's similar to this in your language? I  know that some languages use other animals,  

مشابه این در زبان شما وجود دارد؟ می‌دانم که برخی از زبان‌ها از حیوانات دیگر،

other insects, and have really colorful ways  of describing that feeling of excited but  

حشرات دیگر استفاده می‌کنند و روش‌های بسیار رنگارنگی برای توصیف آن احساس عشق هیجان‌زده اما

nervous love. Let me know in the comments  what that expression is in your language.

عصبی دارند. در نظرات به من بگویید این عبارت در زبان شما چیست.

Have you ever heard this in a fairy tale, "To live  happily ever after"? This kind of implies that  

آیا تا به حال این جمله را در یک افسانه شنیده اید، "برای همیشه شاد زندگی کردن"؟ این نوع به این معنی است که

there are never any difficulties or problems.  It's kind of an overly sentimental phrase,  

هرگز هیچ مشکل یا مشکلی وجود ندارد. این یک عبارت بیش از حد احساساتی است،

so we might use it in real life like this.  "I thought that getting married meant that we  

بنابراین ممکن است در زندگی واقعی از آن استفاده کنیم. "من فکر می کردم که ازدواج به این معنی است که ما تا

would live happily ever after, but the reality  is that marriage is a lot of hard work." Here,  

ابد با خوشبختی زندگی خواهیم کرد، اما واقعیت این است که ازدواج کار سختی است." در اینجا،

we're comparing this fairy tale idea that  everything is always just wonderful and  

ما این ایده افسانه‌ای را با هم مقایسه می‌کنیم که همه چیز همیشه شگفت‌انگیز است و

roses and rainbows and happy, and  the reality that having a long-term  

گل رز و رنگین کمان و شاد است، و این واقعیت که داشتن یک رابطه طولانی مدت

relationship with someone is a lot of work. We  can use this in kind of a realistic way, too.

با کسی کار زیادی است. ما هم می‌توانیم از این به نوعی واقع‌بینانه استفاده کنیم.

In our final phrase, our final verb to talk about  love is this one, to grow old together. This is  

در عبارت آخر ما، فعل آخر ما برای صحبت درباره عشق این است، با هم پیر شویم. این

a very romantic phrase. We might say, "My husband  Dan and I met when we were very young, but we look  

یک عبارت بسیار عاشقانه است. ممکن است بگوییم، "من و شوهرم دن وقتی خیلی جوان بودیم با هم آشنا شدیم، اما مشتاقانه

forward to growing old together," and this implies  we hope that we will be together forever until we  

منتظریم که با هم پیر شویم" و این بدان معناست که امیدواریم تا زمانی که پیر شویم برای همیشه با هم باشیم

are old and we will live through all of life  together. "We are going to grow old together,"  

و تمام عمر را زندگی کنیم. با یکدیگر. «ما با هم پیر می‌شویم»،

this is a phrase that you might hear in someone's  wedding vowels as they get married. They might  

این عبارتی است که ممکن است هنگام ازدواج در حروف صدادار عروسی کسی بشنوید. آنها ممکن است

say, "I look forward to growing old with you,"  because it's a very sentimental thing to say.

بگویند، "من مشتاقانه منتظرم که با تو پیر شوم"، زیرا گفتن این حرف بسیار احساسی است.

All right. are you ready for our conversation  section? Let's take all of the questions,  

خیلی خوب. آیا برای بخش مکالمه ما آماده هستید ؟ بیایید همه سؤالات،

all of these key common phrases, and add them up  together in a conversation. You're about to watch  

همه این عبارات رایج کلیدی را در نظر بگیریم و آنها را در یک مکالمه با هم جمع کنیم. شما در شرف تماشای

a sample conversation between my husband, Dan and  I, talking about our long-term relationship. Guess  

نمونه‌ای از گفتگوی بین شوهرم، دن و من هستید که در مورد رابطه طولانی‌مدت ما صحبت می‌کند. حدس بزنید

how many years we have been together? You'll find  out in the conversation in just a minute. And then  

چند سال است که با هم هستیم؟ فقط در یک دقیقه در مکالمه متوجه خواهید شد. و سپس

after that conversation, it will be your chance  to speak. I'm going to be speaking with you,  

پس از آن مکالمه، این فرصت  شما برای صحبت خواهد بود. من قرار است با شما صحبت کنم،   از

asking you some questions, and you need  to speak out loud and practice with me.  

شما سؤالاتی بپرسم، و شما باید با صدای بلند صحبت کنید و با من تمرین کنید.

But before we do that, I want you to watch the  sample conversation and get ready. Let's watch.

اما قبل از انجام این کار، می‌خواهم نمونه مکالمه را تماشا کنید و آماده شوید. بیایید تماشا کنیم.

Hey, hun, I have a question for you.  Do you believe in love at first sight?

هی هان یه سوال ازت دارم  آیا به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟

Dan: Ooh,  

دن: اوه،

good question. I don't know if everyone  does, but I sure do. It happened to me.

سوال خوبی است. نمی‌دانم همه این کار را می‌کنند یا نه، اما من مطمئنم. برای من اتفاق افتاد.

Vanessa: Oh, really?

Dan: With you.

ونسا: اوه، واقعا؟

دن: با تو

Vanessa: Oh.

ونسا: اوه

Dan: I had butterflies  

دن:

in my stomach the first time you talked to  me and I knew it was more than puppy love.

اولین باری که با من صحبت کردی، پروانه‌هایی در شکمم داشتم و می‌دانستم که این چیزی بیشتر از عشق توله‌سگی است.

Vanessa: Oh,  

ونسا: اوه،

that's so sweet. How did  you know that I was the one?

خیلی شیرین است. از کجا فهمیدی که من همان کسی هستم؟

Dan: It sounds cheesy, but when you know, you know.

دن: به نظر خنده دار می رسد، اما وقتی می دانید، می دانید.

Vanessa: Oh, that's so sweet.

ونسا: اوه، خیلی شیرین است.

Dan: What about  

you? Do you think we'll live happily ever after?

دن:

تو چی؟ فکر میکنی تا آخر عمر با خوشبختی زندگی کنیم؟

Vanessa: I sure  

ونسا: مطمئناً

hope so. We've known each other for 19  years, so it's starting to get serious.

امیدوارم. ما 19 سال است که همدیگر را می شناسیم، بنابراین شروع به جدی شدن کرده است.

Dan: I'd say so.

دن: من می گویم.

Vanessa: Well, here's to growing old together.

ونسا: خب، اینجاست که با هم پیر شویم.

All right. So now you know the answer. We have  known each other for 19 years. Incredible. Well,  

خیلی خوب. بنابراین اکنون پاسخ را می دانید. ما 19 سال است که یکدیگر را می شناسیم. باور نکردنی خب،

now it is your turn. I want you to practice  speaking out loud. This will help you to retain  

اکنون نوبت شماست. می‌خواهم با صدای بلند صحبت کردن را تمرین کنید. این به شما کمک می‌کند

and remember everything that you've learned from  this lesson. I'm going to be asking you a question  

همه چیزهایی را که از این درس آموخته‌اید حفظ کرده و به خاطر بسپارید . من از شما یک سوال می‌پرسم

and then I'm going to be quiet. I'm going to pause  while you speak out loud. You can repeat this  

و سپس ساکت می‌شوم. وقتی شما با صدای بلند صحبت می‌کنید، مکث می‌کنم. می‌توانید این

section as many times as you need to to gain and  grow that confidence in a safe area until you go  

بخش   را هر چند بار که لازم است تکرار کنید تا اعتماد به نفس خود را در یک منطقه امن به دست آورید و رشد دهید تا زمانی که به

out into the real world and talk about love. All  right. Are you ready to get started? Let's do it.

دنیای واقعی بروید و در مورد عشق صحبت کنید. خیلی خوب. برای شروع آماده اید؟ بیایید آن را انجام دهیم.

I want to hear about your romantic partner,  

می‌خواهم در مورد شریک عاشقانه‌تان،

your partner or your spouse. Tell  me, how long have you been together?

شریک یا همسرتان بشنوم. به من بگو، چه مدت با هم بودید؟

Oh, well, tell me, what was your first date?

اوه، خوب، به من بگو، اولین قرار شما چه بود؟

Thanks for sharing. Now I want to know,  do you think that they're the one?

با تشکر برای به اشتراک گذاری. حالا می‌خواهم بدانم، آیا فکر می‌کنید که آنها یکی هستند؟

Vanessa: Do you think that they're the one? That's  

ونسا: فکر میکنی اونا یکی هستن؟

so sweet. Thank you for sharing with me. I  love hearing other people's love stories. I  

خیلی شیرین است. برای به اشتراک گذاشتن با من از شما متشکرم. من عاشق شنیدن داستان‌های عاشقانه دیگران هستم.

hope that you live happily ever after. Great  work. Speaking to me about love. Let's move  

امیدوارم تا ابد شاد زندگی کنید. کار عالی با من در مورد عشق صحبت می کند. بیایید

on to our next speaking topic, which is  extremely common in daily conversation,  

به موضوع صحبت بعدی خود برویم، که در مکالمات روزانه بسیار رایج است،

and that is the weather. No matter where you  live, people always talk about the weather,  

و آن آب و هوا است. مهم نیست در کجا زندگی می‌کنید، مردم همیشه در مورد آب و هوا صحبت می‌کنند،

so you need to be confident talking  about the weather in English. Let's go.

بنابراین باید مطمئن باشید که درباره آب و هوا به زبان انگلیسی صحبت کنید. بیا بریم.

Let's get started by talking about the most common  questions and answers about the weather. This is  

بیایید با صحبت در مورد رایج‌ترین پرسش‌ها و پاسخ‌های مربوط به آب و هوا شروع کنیم. این

an extremely common small talk conversation  topic. We use these questions every day,  

یک موضوع گفتگوی کوچک بسیار رایج است . ما هر روز از این سؤالات استفاده می‌کنیم،

so I want you to be able to use them comfortably  yourself. Let's start. What's it like out there  

بنابراین می‌خواهم بتوانید خودتان به راحتی از آنها استفاده کنید . بیا شروع کنیم. امروز آن بیرون چگونه است

today? What's it like out there today? It's a  sunny day, but the breeze is chilly. This is a  

؟ امروز آن بیرون چگونه است؟ یک روز آفتابی است، اما نسیم سرد است. این یک

great question for asking what's the weather, but  we are more likely to use this instead of what's  

سوال عالی برای پرسیدن اینکه آب و هوا چیست، اما احتمال بیشتری وجود دارد که از این سوال به جای

the weather? What's it like out there today?  Do you know if it's going to rain later? Yeah,  

آب و هوا استفاده کنیم؟ امروز آن بیرون چگونه است؟ میدونی بعدا بارون میاد یا نه؟ بله،

I think it might. So grab an umbrella.  Do you think it might rain later? I am  

فکر می کنم ممکن است. پس چتر بردارید  به نظر شما ممکن است بعداً باران ببارد؟ من

personally always checking my weather app  on my phone to see if it's going to rain,  

شخصاً همیشه برنامه هواشناسی خود را روی تلفنم چک می‌کنم تا ببینم باران می‌بارد یا نه،

especially at this time of the year because  I want to be prepared. A great question.

مخصوصاً در این زمان از سال زیرا می‌خواهم آماده باشم. یک سوال عالی

Is it supposed to storm later? Yeah, we might  have to reschedule our picnic. Is it supposed  

قراره بعدا طوفان بشه؟ بله، ممکن است مجبور شویم پیک نیک خود را دوباره برنامه ریزی کنیم. آیا قرار است

to storm? Now, usually we use this verb  supposed to with a need. I am supposed  

طوفان شود؟ در حال حاضر، معمولاً از این فعل  که قرار است در صورت نیاز استفاده می‌کنیم. قرار است

to pick up my kids from school every day at  3:00. I have to do it. It's a requirement,  

بچه هایم را هر روز ساعت 3:00 از مدرسه ببرم . مجبورم انجامش دهم. این یک الزام است،

but sometimes we use supposed to in these  situations. Is it supposed to storm later?  

اما گاهی اوقات در این موقعیت‌ها از فرضیه استفاده می‌کنیم . آیا قرار است بعداً طوفان شود؟

Just means is it going to storm later? And it's  a good question. Is it supposed to storm later?  

فقط یعنی بعداً طوفان خواهد شد؟ و این سؤال خوبی است. قراره بعدا طوفان بشه؟

Have you checked the weather or have you checked  the weather forecast? Yeah, I checked it and it  

آیا آب و هوا را بررسی کرده اید یا پیش بینی آب و هوا را بررسی کرده اید؟ بله، آن را بررسی کردم و به

looks like it's going to be a nice day. If  you've scheduled any outdoor activities,  

نظر می رسد که روز خوبی خواهد بود. اگر فعالیت‌هایی در فضای باز برنامه‌ریزی کرده‌اید،

you always are going to be wanting to check  the weather. This doesn't mean you go outside  

همیشه می‌خواهید آب و هوا را بررسی کنید. این بدان معنا نیست که شما بیرون بروید

and you look to see what the weather is. No,  this generally means that you're checking a  

و نگاه کنید تا ببینید هوا چگونه است. نه، این به طور کلی به این معنی است که شما در حال بررسی یک

weather app or maybe the weather on your TV,  the weather forecast, and we don't even need  

برنامه هواشناسی یا شاید آب و هوا در تلویزیون خود، پیش‌بینی آب‌وهوا هستید، و ما حتی نیازی به

to say that word forecast. Have you checked the  weather? What's the weather like where you live?

بیان آن کلمه پیش‌بینی نداریم. آیا آب و هوا را بررسی کرده‌اید؟ آب و هوای محل زندگی شما چگونه است؟

For me, it is extremely unpredictable these  days. Some days it's cold, some days it's rainy,  

برای من، این روزها بسیار غیرقابل پیش‌بینی است . بعضی روزها سرد است، بعضی روزها بارانی است،

and some days it's like a summer day. What's  the weather like where you live? What do you  

و بعضی روزها مثل یک روز تابستانی است. جایی که زندگی می‌کنید هوا چگونه است؟

like to do when the weather's hot? Usually when  the weather's hot, I like to be in the shade or  

وقتی هوا گرم است دوست دارید چه کار کنید؟ معمولاً وقتی هوا گرم است، دوست دارم در سایه یا

in some water. Coming soon is summer, so  I've started to think about those types  

در مقداری آب باشم. به زودی تابستان است، بنابراین شروع کردم به فکر کردن در مورد آن نوع

of activities. What do you like to do when  the weather's hot? What do you like to do  

فعالیت‌ها. وقتی هوا گرم است دوست دارید چه کار کنید ؟

when the weather is cold? For me, I like to  bundle up and go outside, take a nice walk,  

وقتی هوا سرد است دوست دارید چه کار کنید؟ برای من، من دوست دارم که ببندم و بیرون بروم، قدم بزنم،

and then come back inside and drink some hot tea.  What do you like to do when the weather's cold?

و سپس به داخل برگردم و چای داغ بنوشم. وقتی هوا سرد است دوست دارید چه کار کنید؟

And finally, a great small talk  question is isn't it a beautiful  

و در نهایت، یک سوال عالی این است که آیا

day today? And here it's a rhetorical question,  

امروز روز زیبایی نیست؟ و اینجا یک سوال بلاغی است،

you're not really expecting them to say  no or yes. Usually you're implying it's  

شما واقعاً انتظار ندارید که بگویند نه یا بله. معمولاً می‌گویید که

so beautiful. So you probably already agree and  you could respond to this question by saying yes,  

خیلی زیباست. بنابراین احتمالاً قبلاً موافق هستید و می‌توانید به این سؤال با گفتن بله پاسخ دهید،

this is a great spring day. Isn't it a beautiful  day today? Yeah. It's a great spring day. Now  

این یک روز عالی بهاری است. امروز روز زیبایی نیست؟ آره این یک روز عالی بهاری است. اکنون

that we've talked about some common questions  in their answers about the weather, let's talk  

که درباره برخی سؤالات رایج در پاسخ آنها درباره آب و هوا صحبت کرده ایم، بیایید   در

about some common phrases that you could use to  talk about the weather in your conversations.

مورد برخی از عبارات رایج صحبت کنیم که می توانید از آنها برای صحبت درباره آب و هوا در مکالمات خود استفاده کنید.

It's out, it's freezing out, it's gorgeous out.  It's so hot out. We're talking about outside here,  

بیرون است، در حال یخ زدن است، بیرون بسیار زیباست. بیرون خیلی گرمه اینجا درباره بیرون صحبت می کنیم،

but you can fill in the blank with a lot  of different words. It's freezing out,  

اما می توانید جای خالی را با کلمات مختلف پر کنید. هوا یخ می زند،

make sure that you wear a coat. It's really  coming down. What is coming down? I love  

مطمئن شوید که کت می پوشید. واقعاً در حال پایین آمدن است. چی داره پایین میاد من دوست دارم از

using this to talk about a huge rainstorm when  the rain is just explosive. You can use this,  

آن برای صحبت در مورد یک طوفان بزرگ باران استفاده کنم، وقتی که باران فقط انفجاری است. می‌توانید از این استفاده کنید،

wow, it's really coming down. Beautiful phrase.  Bundle up or grab a, this is great to use in the  

وای، واقعاً دارد پایین می‌آید. عبارت زیبا. بسته‌بندی یا گرفتن، این برای استفاده در زمستان عالی است

wintertime. In the winter, I like to bundle  up with my big coat and go for a walk, but if  

. در زمستان، دوست دارم کت بزرگم را ببندم و قدم بزنم، اما اگر

it's rainy, I always try to grab an umbrella.  We're talking about what you need to do to  

هوا بارانی باشد، همیشه سعی می‌کنم یک چتر بردارم. ما در مورد کارهایی صحبت می‌کنیم که باید انجام دهید تا

figure out how to survive extreme weather, cold or  rainy, you got to bundle up or grab an umbrella.

بفهمید چگونه در هوای شدید، سرد یا بارانی زنده بمانید ، باید چتر را ببندید یا بردارید.

Wear layers. This is essential in the  wintertime. You need to make sure that you  

لایه ها را بپوشید. این در فصل زمستان ضروری است. باید مطمئن شوید که

wear layers so that your body stays warm when  it's cold outside and as the day progresses,  

لایه‌های لایه‌ای را می‌پوشید تا وقتی بیرون هوا سرد است بدنتان گرم بماند و با پیشروی روز،

you can feel cooler as the day gets warm.  This is the unusual part about spring. In  

با گرم شدن روز احساس خنک‌تری کنید. این بخش غیرمعمول در مورد بهار است.

the mornings it's chilly. In the afternoons  it's hot, so it's important to wear layers.  

صبح‌ها هوا سرد است. بعدازظهرها هوا گرم است، بنابراین مهم است که چند لایه بپوشید.

You might wear a T-shirt, then a long  sleeve shirt, then a sweater, then a coat.  

ممکن است یک تی شرت بپوشید، سپس یک پیراهن آستین بلند، سپس یک ژاکت و سپس یک کت.

You're preparing for all seasons because  sometimes the weather is just like that.

شما برای همه فصول آماده می‌شوید، زیرا گاهی اوقات هوا دقیقاً همینطور است.

Now during the summer, you don't need to bundle  up, you don't need to wear layers. In fact,  

اکنون در طول تابستان، نیازی به بسته‌بندی نیستید ، نیازی به پوشیدن لایه‌ها ندارید. در واقع،

you might say it's a scorcher. Sometimes we  use the word scorch to talk about food that  

ممکن است بگویید که این یک آتش سوزی است. گاهی برای صحبت در مورد غذایی که سوزانده اید از کلمه سوختگی استفاده می کنیم

you burnt. I scorched it. But we can also use it  to talk about extremely hot weather because when  

. من آن را سوزاندم. اما ما همچنین می‌توانیم از آن برای صحبت در مورد هوای بسیار گرم استفاده کنیم، زیرا وقتی

you walk outside and the sun is beating down,  you feel like you're getting burnt. You might  

بیرون راه می‌روید و خورشید در حال غروب است، احساس می‌کنید در حال سوختن هستید. ممکن است

actually be getting burnt. So you might say it's  a scorcher, I need to put on some sunscreen. I'm  

واقعاً در حال سوختن باشید. بنابراین ممکن است بگویید سوزاننده است، باید کمی ضد آفتاب بزنم. من

a warm weather person, or I'm a cold weather  person. This is talking about your preference.  

یک آدم هوای گرم هستم یا یک آدم هوای سرد هستم . این در مورد ترجیح شما صحبت می کند.

What type of weather do you like? It might be the  same as the place that you live in or it might be  

چه نوع آب و هوایی را دوست دارید؟ ممکن است مانند مکانی باشد که در آن زندگی می کنید یا ممکن است

very different. For me, I'm a warm weather person.  I love warm days, even hot days. But when days are  

بسیار متفاوت باشد. برای من، من یک آدم هوای گرم هستم. من عاشق روزهای گرم هستم، حتی روزهای گرم. اما وقتی روزها به

extremely cold, that's not for me. I'm not a cold  weather person. I'm more a warm weather person.

شدت سرد است، این برای من نیست. من آدم هوای سردی نیستم. من بیشتر اهل هوای گرم هستم.

And finally, if it is a wonderful day outside,  you can say it's a perfect spring day. It's a  

و در نهایت، اگر بیرون یک روز فوق‌العاده است، می‌توانید بگویید که یک روز عالی بهاری است. این یک

perfect fall day. It just makes you feel so good.  It refreshes your spirit. You take a deep breath  

روز پاییزی عالی است. این فقط به شما احساس خوبی می دهد. روح شما را تازه می کند.

of fresh air outside and you can think it's a  perfect spring day. Enjoy it. All right. Now that  

از هوای تازه بیرون نفس عمیق می‌کشید و می‌توانید فکر کنید که یک روز عالی بهاری است. از آن لذت ببرید. خیلی خوب. اکنون که

we've practiced some common questions and answers  and some common vocabulary about the weather,  

چند سؤال و پاسخ متداول و برخی واژگان رایج در مورد آب و هوا را تمرین کرده‌ایم،

now I want you to see a sample conversation  about the weather. My husband and I are going  

اکنون می‌خواهم یک مکالمه نمونه درباره آب و هوا را ببینید. من و شوهرم

to have a little chitchat using some of the  questions and phrases that you just learned.  

با استفاده از برخی از سؤالات و عباراتی که شما به تازگی یاد گرفتید، با هم صحبت خواهیم کرد.   از

I want you to watch this conversation and  get ready because after our conversation,  

شما می‌خواهم که این مکالمه را تماشا کنید و آماده شوید زیرا بعد از مکالمه ما،

it's going to be your turn to have  a conversation with me about the  

نوبت شماست که درباره

weather. All right. Let's watch. Hey  Dan, what's it like out there today?

آب و هوا با من صحبت کنید. خیلی خوب. بیایید تماشا کنیم. هی دن، امروز آنجا چگونه است؟

Dan: It's a nice sunny  

دن: یک روز آفتابی خوب است

day out there, but it's supposed to rain later.

، اما قرار است بعداً باران ببارد.

Vanessa: Have you checked the forecast?

ونسا: آیا پیش بینی را بررسی کرده اید؟

Dan: Yeah. I thought it  

دن: آره فکر می‌کردم در

was going to be sunny all week, but now it says  it's going to rain later today and tomorrow.

تمام هفته هوا آفتابی خواهد بود، اما حالا می‌گوید امروز و فردا بعداً باران می‌بارد.

Vanessa: 

ونسا:

I'll grab a jacket in umbrella. This time of year  it can start coming down with almost no notice.

من یک ژاکت در چتر می گیرم. در این زمان از سال، تقریباً بدون اطلاع قبلی شروع به کاهش می‌کند.

Dan: That's  

دن: این

a good idea. Don't want to get caught in the rain.

ایده خوبی است. نمیخوای زیر بارون گرفتار بشی

Vanessa: Yeah. One time I  

ونسا: آره. یک بار

was caught in a snowstorm without my winter coat.  I'm a warm weather person, so that was not fun.

بدون کت زمستانی گرفتار طوفان برفی شدم. من یک آدم هوای گرم هستم، بنابراین جالب نبود.

Dan: That  

دن:

doesn't sound fun. Well, I'm going to go grab  a raincoat. Layers are always the way to go.

جالب به نظر نمی رسد. خب، من می‌روم یک بارانی بگیرم. لایه ها همیشه راهی برای رفتن هستند.

Vanessa: That sounds  

ونسا: به نظر

good. Well, nice to see you. I'll see you round.

خوب است. خب از دیدنت خوشحالم دور میبینمت

Dan: See you later.

دن: بعدا میبینمت.

Vanessa: All right. Let's have  

ونسا: خیلی خب. بیایید

a conversation together about the weather. I'm  going to ask you a question and then I'm going  

با هم درباره آب و هوا گفتگو کنیم. من از شما سؤالی می‌پرسم و سپس

to pause and while I pause I want you to speak  out loud, answer my question, and I'm going to  

مکث می‌کنم و در حالی که مکث می‌کنم می‌خواهم با صدای بلند صحبت کنید، به سؤال من پاسخ دهید و من

be listening to you, no matter where you live  around the world, I have magical teacher ears.  

به شما گوش می‌دهم، مهم نیست در کجا زندگی می‌کنید. دنیا، من گوش معلم جادویی دارم.

I can hear you speaking. So make sure that you  speak out loud, answer my question. And you're  

میتونم حرف زدنت رو بشنوم بنابراین مطمئن شوید که با صدای بلند صحبت می کنید، به سوال من پاسخ دهید. و

welcome to go back and review this section as  many times as you want. Are you ready to get  

می‌توانید                که می‌خواهید برگردید و این بخش را مرور کنید . برای شروع آماده اید

started? Let's do it. So tell me, are you a warm  weather person or are you a cold weather person?

؟ بیایید آن را انجام دهیم. بنابراین به من بگویید، آیا شما یک آدم هوای گرم هستید یا یک آدم هوای سرد؟

I would love to know if I were  visiting your city next month,  

من دوست دارم بدانم اگر ماه آینده از شهر شما دیدن کنم، برای

what kind of weather should I plan for?  

چه نوع آب و هوایی باید برنامه ریزی کنم؟   به نظر

That sounds great. Now tell me what do you  like to do when the weather's hot? Well,  

عالی میاد. حالا به من بگو وقتی هوا گرم است دوست داری چه کار کنی؟ خوب،

thank you for telling me. I hope that I can  see you when I visit your city. Great work,  

ممنون که به من گفتی. امیدوارم وقتی از شهر شما بازدید می‌کنم بتوانم شما را ببینم. کار عالی،

speaking with me about the weather. Let's move  on to our next conversation topic, which is where  

در مورد آب و هوا با من صحبت کردید. بیایید به موضوع گفتگوی بعدی خود برویم، یعنی جایی که

you live, your house, your apartment in your  neighborhood. Let's go. The first category is  

شما زندگی می کنید، خانه شما، آپارتمان شما در همسایگی تان. بیا بریم. دسته اول

questions and answers about chores. Look at this  pronunciation, chores. Make sure you pronounce  

پرسش و پاسخ درباره کارهای روزمره است. به این تلفظ، کارهای روزمره نگاه کنید. مطمئن شوید که

this correctly and it means things that you need  to do to take care of your house and your home.  

این را به درستی تلفظ می‌کنید و این به معنای کارهایی است که باید برای مراقبت از خانه و خانه‌تان انجام دهید.

So let's start with some of these questions  and answers and level up your speaking skills.

پس بیایید با برخی از این پرسش‌ها و پاسخ‌ها شروع کنیم و مهارت‌های گفتاری خود را ارتقا دهیم.

Do you need a hand? Remember this question I  asked you not too long ago? Well, what can you  

کمک می خوای؟ این سوالی را که چندی پیش از شما پرسیدم به خاطر دارید؟ خوب، با چه پاسخی می‌توانید

reply to this question with? You can say, "No  thanks, I'll be finished soon." Do you need a  

به این سؤال پاسخ دهید؟ می توانید بگویید، "نه متشکرم، به زودی کارم را تمام می کنم."

hand? That means can I help you? If you're doing  some difficult chore, someone kind might ask you,  

کمک می خوای؟ یعنی میتونم کمکت کنم؟ اگر کارهای سختی انجام می دهید، ممکن است یکی از شما بپرسد،

do you need a hand? Or you can ask, can you give  me a hand with this? Let's say you're picking up  

آیا به یک دست نیاز دارید؟ یا می‌توانید بپرسید، آیا می‌توانید با این کار به من کمک کنید؟ فرض کنید در حال برداشتن

something that's really heavy because you're  trying to move it across the room. You need  

چیزی هستید که واقعاً سنگین است، زیرا می‌خواهید آن را در اتاق حرکت دهید. شما باید

to ask for some help or ask for a hand. Could  you give me a hand with this? And hopefully  

کمک بخواهید یا کمک بخواهید. آیا می توانی با این به من کمک کنی؟ و امیدوارم

the other person will say, sure, I'll help you.  A common chore question is, do you mind taking  

فرد مقابل بگوید، مطمئناً، من به شما کمک خواهم کرد. یک سوال معمولی این است که آیا مشکلی ندارید

out the trash? Do you mind doing the dishes?  Do you mind folding this laundry? It's asking,  

سطل زباله را بیرون بیاورید؟ آیا برای شستن ظرف ها مشکلی ندارید؟  آیا مشکلی ندارید که این لباس‌ها را تا کنید؟ می پرسد،

please, I need some help. There are so many  chores to do. Do you mind doing one of these  

لطفاً، به کمک نیاز دارم. کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد. آیا مشکلی ندارید که یکی از این

chores for me? And hopefully the other  person will say, yes, it's no problem.

کارهای خانگی را برای من انجام دهید؟ و امیدوارم طرف مقابل بگوید، بله، مشکلی نیست.

A similar question is, can you help me tidy  up? Can you help me fold this laundry? Can  

یک سوال مشابه این است، آیا می‌توانید به من کمک کنید تا کار را مرتب کنم ؟ آیا می توانید به من کمک کنید تا این لباس ها را تا کنم؟ آیا می‌توانید به

you help me take out the trash? And  hopefully the other person will say,  

من کمک کنید سطل زباله را بیرون بیاورم؟ و امیدواریم طرف مقابل بگوید،

sure, I would love to. If not though,  they might say, "No, I'm really busy.  

مطمئناً، دوست دارم. اگر نه، ممکن است بگویند: "نه، من واقعاً سرم شلوغ است.

I'm sorry." Hopefully they don't say that but  it's possible. If you live with other people,  

متاسفم." امیدواریم که آنها این را نگویند، اما امکان پذیر است. اگر با افراد دیگر زندگی می‌کنید،

especially if you live with kids, it's important  that everyone participates in the chores and  

مخصوصاً اگر با بچه‌ها زندگی می‌کنید، مهم است که همه در کارهای خانه شرکت کنند و

taking care of the house. So someone might ask  you this question, "Are your kids old enough  

از خانه مراقبت کنند. بنابراین ممکن است کسی این سوال را از شما بپرسد: "آیا فرزندان شما به اندازه کافی بزرگ هستند

to help with chores?" And if you're like me, you  might say they are and they love helping. In fact,  

که در کارهای خانه کمک کنند؟" و اگر شما مانند من هستید، ممکن است بگویید که هستند و دوست دارند کمک کنند. در واقع،

my kids' favorite weekend day is deep cleaning  day. They take a wet rag and just wipe everything,  

روز آخر هفته مورد علاقه بچه‌های من، روز تمیز کردن عمیق است . آنها یک پارچه خیس را برمی دارند و فقط همه چیز،

every corner, every chair, and they love it.  Of course, we don't always love doing chores,  

هر گوشه، هر صندلی را پاک می کنند و آن را دوست دارند. البته، ما همیشه عاشق انجام کارهای خانه نیستیم،

so you might need to reply to this question,  what's your least favorite chore? Well,  

بنابراین ممکن است لازم باشد به این سؤال پاسخ دهید، کمترین کار مورد علاقه شما چیست؟ خب،

you might say, I hate doing the dishes. I get so  wet. There's dirty food. I hate doing the dishes.

شاید بگویید، من از ظرف شستن متنفرم. خیلی خیس می شوم . غذای کثیف هست از ظرف شستن متنفرم

All right. Our next category are questions  and answers related to your neighborhood.  

خیلی خوب. دسته بعدی ما پرسش ها و پاسخ های مربوط به محله شما است.

Because your house is not just the things  you do to take care of it, the chores,  

زیرا خانه شما فقط کارهایی نیست که برای مراقبت از آن انجام می‌دهید، کارها، بلکه

it's also the location. And we often ask  questions about the location or condition  

موقعیت مکانی نیز هست. و ما اغلب درباره مکان یا وضعیت

of your house. So let's talk about some of these  common small talk and conversation questions about  

خانه شما سؤال می‌پرسیم. بنابراین بیایید در مورد برخی از این سؤالات معمولی درباره

where you live. If you see someone in your  neighborhood who you've never met before,  

محل زندگی‌تان صحبت کنیم. اگر فردی را در همسایگی خود می بینید که قبلاً هرگز ندیده اید،

you might ask this question, have you lived  here long? Have you lived here long? And they  

ممکن است این سؤال را بپرسید، آیا مدت زیادی است که اینجا زندگی کرده اید؟ آیا مدت زیادی است که اینجا زندگی می کنید؟ و

might say, I'm new to the neighborhood.  I just moved here from New York City.

ممکن است بگویند، من تازه وارد این محله هستم. من تازه از شهر نیویورک به اینجا نقل مکان کردم.

This could be an answer that you give If you move  to the US and someone doesn't recognize you and  

این می‌تواند پاسخی باشد که اگر به ایالات متحده مهاجرت کنید و کسی شما را نشناسد و

they say, "Have you lived here long?" You can use  this answer. I just moved here. I moved here from  

بگوید: "آیا مدت زیادی است که اینجا زندگی کرده‌اید؟" می توانید از این پاسخ استفاده کنید. من تازه به اینجا نقل مکان کردم. من از ایتالیا به اینجا نقل مکان کردم،

Italy, I moved here from Japan. Great answer.  Now the next question is an essential question  

از ژاپن به اینجا نقل مکان کردم. جواب عالی اکنون سؤال بعدی یک سؤال ضروری است

that you know the answer to if you move to an  English speaking country. Because if someone asks,  

که اگر به یک کشور انگلیسی زبان مهاجرت کنید، پاسخ آن را می‌دانید. از آنجا که اگر کسی بپرسد، آیا

have you been here long, they will follow  it up most likely with the second question,  

شما مدت زیادی است که اینجا هستید، به احتمال زیاد با سوال دوم این موضوع را پیگیری می‌کند،

what made you choose to move here?  Or what made you decide to move here?  

چه چیزی باعث شد که اینجا را انتخاب کنید؟ یا چه شد که تصمیم گرفتید به اینجا بروید؟

They're basically asking you, why are you here?  Why here and not anywhere else in the world? So  

آنها اساساً از شما می پرسند، چرا اینجا هستید؟ چرا اینجا و نه هیچ جای دیگر دنیا؟ بنابراین

you need to have an answer for why did you decide  to move to this neighborhood? And you might say,  

باید پاسخی داشته باشید که چرا تصمیم گرفتید به این محله نقل مکان کنید؟ و ممکن است بگویید،

"I got a remote job that let me  live anywhere in the world and  

"من یک شغل از راه دور گرفتم که به من اجازه داد در هر کجای دنیا زندگی کنم و

I've always dreamed of living in the  US and this seems like a nice place."

همیشه آرزو داشتم در ایالات متحده زندگی کنم و این مکان خوبی به نظر می رسد."

Now if you've just moved to a new neighborhood,  you might want to ask that other person some  

اکنون اگر به تازگی به محله جدیدی نقل مکان کرده‌اید، ممکن است بخواهید از آن فرد دیگر

questions about the place that you just moved.  So you can ask them, "What's the best thing about  

درباره مکانی که به تازگی نقل مکان کرده‌اید سؤال کنید. بنابراین می‌توانید از آنها بپرسید: "بهترین چیز در مورد

this neighborhood?" This is a great question.  You might learn about a hidden coffee shop or  

این محله چیست؟" این یک سوال عالی است. ممکن است درباره یک کافی‌شاپ مخفی یا

a great little park to go to. They might say  this, "I love that every Saturday there's free  

یک پارک کوچک بزرگ برای رفتن به آن اطلاعات کسب کنید. آنها ممکن است بگویند : "من دوست دارم هر شنبه

concerts in the park. You should come." Wouldn't  that be great? You'd have an instant friend. And  

کنسرت های رایگان در پارک برگزار شود. شما باید بیایید." آیا عالی نیست؟ شما یک دوست فوری خواهید داشت. و

another question you could ask when you move to a  neighborhood is, are there any other neighborhoods  

سؤال دیگری که می‌توانید هنگام نقل مکان به یک محله بپرسید این است که آیا محله‌های دیگری وجود دارد

that I should check out? Maybe other cute  walking areas or places to get to know the  

که باید آنها را بررسی کنم؟ شاید سایر مناطق پیاده‌روی زیبا یا مکان‌هایی برای آشنایی با

local culture and they might say, "Yeah, there's  a neighborhood north of town that's great to walk  

فرهنگ محلی و ممکن است بگویند: «بله، محله‌ای در شمال شهر وجود دارد که پیاده‌روی

through," and you're getting some recommendations  about things that you should do in your new town.

در آن عالی است» و شما توصیه‌هایی درباره کارهایی که باید در محل زندگی خود انجام دهید دریافت می‌کنید. شهر جدید.

Now when you move to a new place, especially if  you own it, you're probably going to have to do  

اکنون وقتی به مکانی جدید نقل مکان می‌کنید، به‌خصوص اگر مالک آن هستید، احتمالاً مجبور خواهید بود

some renovations, even if it's just decorating  the house in your own style. And when someone  

برخی از نوسازی‌ها را انجام دهید، حتی اگر فقط خانه را به سبک خودتان تزئین کنید. و وقتی کسی

comes over to your house, hopefully they will  comment on what a wonderful job you've done.  

به خانه شما می آید، امیدواریم در مورد کار فوق العاده ای که انجام داده اید نظر دهد.

So you might hear something like this, I love  what you've done with the place. Did you do it  

بنابراین ممکن است چیزی شبیه به این بشنوید، من کاری که با آن مکان انجام داده‌اید را دوست دارم. آیا خودتان این کار را انجام دادید

by yourself? When they say what you've done with  the place that's talking about either renovations  

؟ وقتی می گویند با مکانی چه کار کرده اید، در مورد بازسازی

or decorations. Wow, this old apartment used to  look so dark and dreary, but your decorations,  

یا تزئینات صحبت می کند. وای، این آپارتمان قدیمی قبلاً بسیار تاریک و ترسناک به نظر می رسید، اما تزئینات شما،

what you've done with the place just looks so  nice. Did you do this by yourself? And you might  

کاری که با آن مکان انجام داده اید بسیار زیبا به نظر می رسد . خودت این کارو کردی؟ و ممکن است

say, "Yeah, I love fixing up places." Cool.  And to follow up that your friend might say,  

بگویید، "آره، من عاشق درست کردن مکان‌ها هستم." سرد. و برای پیگیری که دوستتان ممکن است بگوید،

"Wow. That's impressive. Was it a lot of  work?" And if you have really fixed your home,  

"وای. این تاثیرگذار است. کار زیادی بود ؟" و اگر واقعاً خانه‌تان را تعمیر کرده‌اید،

especially if you've had to do some major  renovations, you can use this great expression.

مخصوصاً اگر مجبور شده‌اید تعمیرات اساسی انجام دهید ، می‌توانید از این عبارت عالی استفاده کنید.

Yes, this house was a fixer upper, but  I loved redecorating it and renovating  

بله، این خانه رویه‌ای بود، اما من دوست داشتم آن را دوباره تزئین کنم و

it. A fixer upper means it's a house that  has a good foundation, it's a nice house,  

آن را بازسازی کنم. رویه ثابت کننده به این معنی است که خانه‌ای است که زیربنای خوبی دارد، خانه خوبی است،

but there is a lot of work that needs to be  done to make it livable. Maybe the doorways  

اما کارهای زیادی باید انجام شود تا بتوان آن را قابل سکونت کرد. شاید درها

are so small and the walls are all old and  just need a new coat of paint and you need  

آنقدر کوچک باشند و دیوارها همه قدیمی باشند و فقط به یک لایه رنگ جدید نیاز داشته باشند و شما باید

to maybe open up some spaces. This house is a  fixer upper, but you know what? It's probably  

فضاهایی را باز کنید. این خانه رویه تثبیت کننده است، اما می دانید چیست؟ احتمالاً

less expensive and it means that you get  to design it in the way that you like.

ارزان‌تر است و به این معنی است که می‌توانید آن را به روشی که دوست دارید طراحی کنید.

All right. Now that we've been through some  great questions and answers related to chores  

خیلی خوب. اکنون که از طریق برخی از سؤالات و پاسخ‌های عالی مربوط به کارهای

inside the house and the neighborhood  that your house is in, it's time to start  

خانه و محله‌ای که خانه شما در آن قرار دارد، مواجه شده‌ایم، وقت آن است که شروع به

speaking. But first you're going to listen  to a sample conversation between my husband,  

صحبت کنیم. اما ابتدا می‌خواهید به یک مکالمه نمونه بین شوهرم،

Dan and I. We're going to be using the same  questions and answers that you just learned  

دان و من گوش دهید. ما از همان سؤال‌ها و پاسخ‌هایی استفاده می‌کنیم که شما

in a little sample conversation. I want you  to listen for all of those key questions and  

در یک مکالمه نمونه کوچک یاد گرفتید. من از شما می‌خواهم که به تمام آن سؤالات و پاسخ‌های کلیدی گوش دهید

answers and be preparing yourself because after  the sample conversation it will be your turn to  

و خودتان را آماده کنید زیرا بعد از نمونه مکالمه، نوبت شماست که

speak with me. All right. Let's watch the sample  conversation. Hey Dan. What are you working on?

با من صحبت کنید. خیلی خوب. بیایید نمونه مکالمه را تماشا کنیم. هی دن بر روی چه مسئله ای کار می کنید؟

Dan: Hey. I'm  

دن: هی من به‌تازگی در حال

just finishing up some renovations on the house.

اتمام بازسازی خانه هستم.

Vanessa: I love what  

ونسا: من کاری را که

you've done with the place. Have  you done everything by yourself?

با آن مکان انجام دادی دوست دارم. آیا همه کارها را خودتان انجام داده اید؟

Dan: Yes, I did. I  

دن: بله، انجام دادم.

replaced the flooring and I renovated the kitchen.  It's been a lot of work, but it's been worth it.

کفپوش را عوض کردم و آشپزخانه را بازسازی کردم. کار زیاد بوده، اما ارزشش را داشته است.

Vanessa: Yeah. It looks  

ونسا: آره. این به نظر

great. So what made you decide  to move to this neighborhood?

عالی می آید. پس چه شد که تصمیم گرفتی به این محله نقل مکان کنی؟

Dan: Well,  

دن: خب،

I really like the old homes in this  neighborhood and the neighbors seem really nice.

من خانه های قدیمی این محله را خیلی دوست دارم و همسایه ها واقعاً خوب به نظر می رسند.

Vanessa: That's true. So do you need a hand?

ونسا: این درست است. پس آیا به یک دست نیاز دارید؟

Dan: Yeah, I do. Can you help me tidy up?

دن: آره، دارم. میشه کمکم کنی تا سر و سامان بدم؟

Vanessa: No problem. Welcome to the neighborhood.

ونسا: مشکلی نیست. به محله خوش آمدید

Dan: Thanks neighbor.

دن: ممنون همسایه.

Vanessa: All right. How  

ونسا: خیلی خب. چگونه از

did you enjoy that sample conversation? Now it  is your turn to speak. I'm going to be asking  

آن نمونه مکالمه لذت بردید؟ اکنون نوبت شماست که صحبت کنید. من از

you some questions and then pausing. During that  pause I want you to speak out loud and answer the  

شما چند سوال می‌پرسم و سپس مکث می‌کنم. در طول آن مکث، می‌خواهم با صدای بلند صحبت کنید و به سؤال پاسخ دهید

question. And because I have magical teacher  ears, I will be able to hear you around the  

. و از آنجایی که من گوش‌های معلم جادویی دارم ، می‌توانم شما را در سراسر

world no matter where you are. So make sure that  you're speaking out loud and you're welcome to go  

دنیا بدون توجه به جایی که هستید بشنوم. بنابراین مطمئن شوید که با صدای بلند صحبت می‌کنید و می‌توانید به عقب برگردید

back and repeat this segment of the video as many  times as you want. You can even pause it if you  

و این بخش از ویدیو را هر چند بار که می‌خواهید تکرار کنید. حتی اگر به

need more time to be able to speak or think about  your answer. So are you ready to speak with me?  

زمان بیشتری نیاز دارید تا بتوانید درباره پاسخ خود صحبت کنید یا فکر کنید، می توانید آن را متوقف کنید . پس حاضری با من صحبت کنی؟

Let's do it. Hey, I haven't seen you before.  Have you lived here long? What made you decide  

بیایید آن را انجام دهیم. هی، من قبلا تو را ندیده بودم.  آیا مدت زیادی است که اینجا زندگی می کنید؟ چه چیزی باعث شد تصمیم بگیرید که به

to move here? So what do you think is the best  part about living in this neighborhood so far?  

اینجا نقل مکان کنید؟ بنابراین فکر می‌کنید بهترین قسمت زندگی در این محله تاکنون چیست؟

Well, it was really great to meet  you. I wanted to let you know that  

خب، از آشنایی با شما واقعاً عالی بود . می‌خواستم به شما اطلاع دهم که

there are free concerts in the park every  Saturday. I'm going this weekend. Would  

هر شنبه کنسرت‌های رایگان در پارک برگزار می‌شود . من این آخر هفته می روم.

you like to join me? All right.  Let's do it. I'll see you then.

دوست داری به من ملحق شوی؟ خیلی خوب. بیایید آن را انجام دهیم. اونوقت میبینمت

Great work talking with me about where you  live. It's always interesting to see the  

کار بسیار خوبی است که با من درباره جایی که زندگی می‌کنید صحبت می‌کنید. دیدن

different living situations around the world.  The next topic is daily routines. The style of  

موقعیت‌های مختلف زندگی در سراسر جهان همیشه جالب است. موضوع بعدی روال روزانه است. سبک

this lesson is slightly different, but you are  going to continue to need to speak out loud,  

این درس کمی متفاوت است، اما شما همچنان باید با صدای بلند صحبت کنید،

speak with me and use those speaking muscles  to talk about your daily routine. Let's go.

با من صحبت کنید و از آن عضلات صحبت کردن برای صحبت در مورد برنامه روزانه خود استفاده کنید. بیا بریم.

Let's get started with the beginning of the  day and a phrase that you can use in your  

بیایید با شروع روز و عبارتی که می‌توانید در

daily life too. If I'm lucky, first thing  in the morning, I'll hear my alarm. Maybe  

زندگی روزمره خود نیز استفاده کنید، شروع کنیم. اگر خوش شانس باشم، اول صبح، زنگ ساعتم را می‌شنوم. شاید   به

push snooze and get up slowly. But if I'm not  lucky, I'll hear one of my children screaming,  

چرت زدن فشار دهید و به آرامی بلند شوید. اما اگر خوش شانس نباشم، صدای فریاد یکی از فرزندانم را می‌شنوم،

"Mommy," and I have to get out of bed. First  thing, I used this expression first thing two  

«مامان» و باید از رختخواب بلند شوم. اولین چیز، من از این عبارت اولین چیز دو بار استفاده کردم

times. The first time was at the beginning of  a phrase, first thing in the morning. Make sure  

. اولین بار در ابتدای یک عبارت، اول صبح بود. مطمئن شوید

that you don't add first of the things or first  of it's only first thing. First thing in the  

اولین چیزها را اضافه نمی‌کنید یا اولین آن فقط اولین چیز است. اول

morning I hear my alarm. Or we could use it at  the end of a phrase like you just heard me say.  

صبح، زنگ ساعتم را می‌شنوم. یا می‌توانیم آن را در انتهای عبارتی استفاده کنیم، مانند آنچه شما همین الان از من شنیدید.

I might say, "I wake up and make coffee  first thing." I make coffee first thing.

ممکن است بگویم، "اولین کار از خواب بیدار می شوم و قهوه درست می کنم ." من اول قهوه درست میکنم

Actually for me, I don't make coffee.  I don't even know if I know how to make  

در واقع برای من، من قهوه درست نمی کنم. حتی نمی دانم چگونه قهوه درست کنم یا نه

coffee. I always make tea. I'm quite  a amateur. Maybe say newbie or maybe  

. من همیشه چای درست میکنم من کاملاً آماتور هستم. شاید وقتی صحبت از قهوه به میان می‌آید، بگویید تازه‌کار یا شاید

clueless when it comes to coffee.  My husband, Dan, likes coffee,  

بی‌اطلاع. شوهرم، دن، قهوه دوست دارد،

but I could say I wake up and make tea first  thing. Beautiful phrase. Let's go to the next  

اما می‌توانم بگویم اول از خواب بیدار می‌شوم و چای درست می‌کنم . عبارت زیبا. بیایید به

part of my morning. After I'm awake, I head to  the kitchen and start to make some breakfast.  

قسمت بعدی صبح من برویم. بعد از اینکه بیدار شدم، به آشپزخانه می روم و شروع به درست کردن صبحانه می کنم.

Sometimes my kids and I read a book or play a  little game at breakfast because not everyone in  

گاهی اوقات من و بچه‌هایم در وعده صبحانه کتاب می‌خوانیم یا یک بازی کوچک انجام می‌دهیم، زیرا همه افراد

our house is a morning person. Sometimes at least  one of us will wake up on the wrong side of the  

خانه ما صبح‌بان نیستند. گاهی اوقات حداقل یکی از ما در سمت اشتباهی از

bed. So having a little bit of fun lightens the  mood and helps you to start your day off right.

تخت از خواب بیدار می شود. بنابراین داشتن کمی سرگرمی حال و هوا را روشن می کند و به شما کمک می کند روز خود را خوب شروع کنید.

Do you know what a morning person is? A morning  person is someone who wakes up happy, ready to  

میدونی آدم صبح چیه؟ صبح کسی است که با خوشحالی از خواب بیدار می شود و آماده است تا

start the day. Are you a morning person or maybe  you wake up on the wrong side of the bed? This is  

روز را شروع کند. آیا شما یک فرد صبحگاهی هستید یا شاید در سمت اشتباهی از تخت از خواب بیدار شوید؟ این

a little bit metaphorical. There's not really a  good side of the bed and a bad side of the bed,  

کمی استعاری است. واقعاً یک طرف تخت خوب و یک طرف بد وجود ندارد،

but it means that you wake up grumpy, maybe a  little cranky, maybe not so happy. You could say,  

اما به این معنی است که شما با عبوس از خواب بیدار می شوید، شاید کمی بداخلاق، شاید نه چندان خوشحال. می‌توانید بگویید،

"I woke up on the wrong side of the bed  today. I need some coffee or tea if you're me.

"من امروز در سمت اشتباهی از تخت بیدار شدم . اگر من هستید، به قهوه یا چای نیاز دارم.

Then after breakfast, I drop my son Theo off  at preschool. This phrasal verb to drop off  

سپس بعد از صبحانه، پسرم تئو را در پیش دبستانی رها می‌کنم. این فعل عبارتی برای رها کردن

can be used for people or for things. So  you heard me use it for people. I drop my  

برای مردم یا چیزهایی استفاده می شود

son Theo off at school or we could put it  together. I drop off my son at preschool,  

but we could also drop something off. I dropped  my computer off at the repair shop. Make sure that  

کامپیوتر را در تعمیرگاه خاموش کنید، مطمئن شوید که

you don't forget the word off because if you just  say, I dropped my computer at the repair shop,  

کلمه خاموشی را فراموش نکنید، زیرا اگر بگویید، کامپیوترم را در تعمیرگاه رها کردم،  به این

it means your computer fell on the ground  broke. Luckily, you're at the repair shop,  

معنی است که رایانه شما روی زمین افتاده است تعمیرگاه،

but it means something really different  than to drop off. So make sure that you  

اما معنای آن واقعاً متفاوت است . بنابراین مطمئن شوید که

say I dropped off my computer at the repair shop,  or I dropped my computer off at the repair shop.

رایانه ام را در تعمیرگاه رها کرده ام، یا من رایانه ام را در تعمیرگاه رها کرده ام.

Then I come home to start my workday. Usually I  catch up on some emails. I go over any lessons  

معمولاً برخی از ایمیل‌ها را دنبال می‌کنم، دروسی را

that I'm going to have for my students, and  sometimes I just call a friend to catch up.  

که قرار است برای دانش‌آموزانم داشته باشم، مرور می‌کنم، و گاهی اوقات فقط با یکی از دوستانم تماس می‌گیرم.

This phrasal verb to catch up or to catch up on  is often used in daily life and you can probably  

این فعل عبارتی to catch up or to catch up اغلب در زندگی روزمره استفاده می شود و احتمالاً می توانید

use it in your life too. Let's take a look at  some situations. Let's imagine you've had a  

در زندگی خود نیز از آن استفاده کنید. بیایید به برخی از موقعیت‌ها نگاهی بیندازیم. بیایید تصور کنیم یک

super busy week and it's the weekend and you look  around and your house is a disaster. Right now,  

هفته فوق‌العاده شلوغ داشته‌اید و آخر هفته است و به اطراف نگاه می‌کنید و خانه‌تان یک فاجعه است. در حال حاضر،

my couch is covered in blankets. This table  has papers and everything all over it. Oh boy,  

مبل من با پتو پوشیده شده است. این میز دارای کاغذ و همه چیز است. اوه پسر،

I need to catch up on chores. I need to catch up  on some cleaning that I didn't do during the week.

من باید به کارهای خانه برسم. من باید به تمیزکاری هایی که در طول هفته انجام ندادم رسیدگی کنم. آیا

Can you guess what this means? There's something  that you've delayed doing, maybe you don't want  

می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟ کاری هست که انجامش را به تعویق انداخته‌اید، شاید نمی‌خواهید

to or you don't have time, and now it's time to  do it. So I could say I need to catch up on some  

یا وقت ندارید، و اکنون زمان انجام آن است. بنابراین می‌توانم بگویم که باید برخی از

emails or I need to catch up on some cleaning, but  I also use this to talk about my friend. I call my  

ایمیل‌ها را دنبال کنم یا باید به تمیزکاری رسیدگی کنم، اما از این برای صحبت درباره دوستم نیز استفاده می‌کنم. من با

friend to catch up. Well, it has this same idea.  I haven't talked to my friend for a while and now  

دوستم تماس می‌گیرم تا پیگیری کنم. خب، همین ایده را دارد. مدتی است که با دوستم صحبت نکرده‌ام و اکنون

we're talking about everything that's happened  since we last talked. So if you see someone,  

داریم درباره همه چیزهایی که از آخرین باری که با هم صحبت کرده‌ایم صحبت می‌کنیم. بنابراین، اگر کسی را می‌بینید،

maybe you're in the grocery store and you run  across someone who you haven't seen for a while,  

شاید در خواربارفروشی هستید و با کسی برخورد می‌کنید که مدتی است ندیده‌اید،

you might say, "Hey, you want to go get  some coffee and catch up?" That means  

ممکن است بگویید: "هی، می‌خواهی برویم قهوه بخوریم و دنبالش برویم؟" این یعنی

I haven't seen you for a while. I want to hear  everything that's been happening. Let's catch up.

مدتی است که شما را ندیده‌ام. من می‌خواهم هر آنچه را که در حال وقوع است بشنوم. بیایید پیگیری کنیم.

I also said in my little story that I go over some  lessons and this is simply a really common way to  

من همچنین در داستان کوچکم گفتم که برخی از درس‌ها را مرور می‌کنم و این یک روش واقعاً رایج برای

say review. You can use this in the workplace  a lot. You might ask someone to help you out.  

مرور است. می‌توانید از آن در محل کار بسیار استفاده کنید. ممکن است از کسی بخواهید که به شما کمک کند.

You could say, "Hey, could you go over this email  before I send it?" Maybe you're writing a really  

می‌توانید بگویید: «هی، می‌توانی قبل از ارسال این ایمیل، آن را مرور کنی؟» شاید در حال نوشتن یک

important email and you want to make sure you  have everything right. You could ask a coworker,  

ایمیل واقعاً مهم هستید و می‌خواهید مطمئن شوید که همه چیز درست است. می‌توانید از یک همکار بپرسید،

"Hey, when you have a second, could you go  over this email before I send it? I would  

"هی، وقتی یک ثانیه فرصت داشتی، می‌توانی قبل از ارسال این ایمیل به آن سر بزنی؟ من

really appreciate it." That's so polite. And  also, if the other person is a kind person,  

واقعاً ممنون می‌شوم." این خیلی مودبانه و همچنین، اگر طرف مقابل فرد مهربانی باشد،

they might feel good about themselves. "You  think my opinion and my ideas are important  

ممکن است نسبت به خود احساس خوبی داشته باشد. "شما فکر می‌کنید نظر و ایده‌های من مهم

and worthwhile? Sure, I'll go over that email  for you. I will give it my stamp of approval."

و ارزشمند هستند؟ مطمئناً، من آن ایمیل را برای شما مرور می‌کنم. من آن را تایید می‌کنم."

When I finish my work, I pick up my son from  preschool and we head home. This verb to head  

وقتی کارم را تمام می کنم، پسرم را از پیش دبستانی می گیرم و به خانه می رویم. این فعل به سر   در

somewhere is used all the time. Let me  give you a couple situations. You might  

جایی همیشه استفاده می‌شود. اجازه دهید چند موقعیت به شما بدهم. ممکن است

say like I just did. I'm heading home.  That means you're going in the direction  

مثل من بگویید. دارم میرم خونه این بدان معناست که شما به سمت خانه می روید

of home. You're not there yet. You're not  stopped, but that's where you're going. I'm  

. شما هنوز آنجا نیستید. شما متوقف نمی شوید ، اما این جایی است که می روید. من به

heading home. Or if someone calls you and  says, "What are you doing?" You could say,  

خانه می روم. یا اگر کسی با شما تماس بگیرد و بگوید، "داری چه کار می کنی؟" می توانید بگویید،

"I'm heading to the store. I'm headed  to the store." In American English,  

"من به سمت فروشگاه می روم. من به سمت فروشگاه می روم." در انگلیسی آمریکایی،

the store usually means the grocery store or the  supermarket. You're going to go buy some food. I'm  

store معمولاً به معنای فروشگاه مواد غذایی یا سوپرمارکت است. میخوای بری یه غذا بخری من به سمت

headed to the store. Or if you are ready to go and  everyone else is just taking their good old time,  

فروشگاه می روم. یا اگر آماده رفتن هستید و بقیه فقط اوقات خوش گذشته خود را می گذرانند،

you could say, "All right. It's time to head out."  This phrase to head out means out of the house,  

می توانید بگویید: "بسیار خوب، وقت آن است که بیرون برویم." این عبارت to head out به معنای بیرون رفتن از خانه است،

"Come on, it's time to head out. Let's  go." A great way to use to head out.

"بیا، وقت آن است که برویم. " یک راه عالی برای استفاده برای بیرون رفتن.

When we get home, sometimes my son and I have  a little tea party together and chat about his  

وقتی به خانه می‌رسیم، گاهی اوقات من و پسرم با هم یک مهمانی چای می‌گذاریم و درباره روز او گپ می‌زنیم

day. Usually as we're eating and drinking,  he opens up about his day and if he doesn't  

. معمولاً وقتی در حال خوردن و آشامیدن هستیم، او درباره روزش صحبت می‌کند و اگر

open up while we're eating, sometimes I ask some  specific questions like, "How many holes did you  

در حین غذا خوردن در را باز نمی‌کند، گاهی اوقات من سؤالات خاصی می‌پرسم: «امروز چند سوراخ

dig today? Did you jump in the leaf pile?" He  goes to an outdoor nature school. So they play  

حفر کردی؟ توده برگ؟" او به یک مدرسه طبیعت در فضای باز می‌رود. بنابراین آنها در

outside all day, all weather, any season, they're  pretty tough. They have lots of good warm clothes.  

تمام طول روز، در هر شرایط آب و هوایی، در هر فصلی در خارج از خانه بازی می‌کنند، بسیار سخت هستند. آنها لباس های گرم زیادی دارند.

But asking these types of specific questions can  help him to review his day in an easier way. You  

اما پرسیدن این نوع سوالات خاص می‌تواند به او کمک کند تا روز خود را به روشی آسان‌تر مرور کند.

might hear people in movies and TV shows using the  phrase, tell me about your day, or what did you do  

ممکن است بشنوید که افراد در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی از این عبارت استفاده می‌کنند، درباره روزتان به من بگویید، یا امروز چه کار کردید

today? Or what did you learn in school today, even  worse. These types of broad questions, usually we  

؟ یا امروز در مدرسه چه چیزی یاد گرفتید، حتی بدتر. این نوع سؤالات گسترده، معمولاً ما

don't really like to answer, especially at the end  of the day, you feel like you just want to detox,  

خیلی دوست نداریم به آنها پاسخ دهیم، به خصوص در پایان روز، احساس می‌کنید فقط می‌خواهید سم زدایی کنید،

decompress, and it's tough to summarize  your day in just a few words like that.

از فشار خارج شوید، و خلاصه کردن روزتان در چند کلمه مانند آن دشوار است.

So maybe when you were a kid, if your mom asked  you, "What'd you learn in school today?" You  

بنابراین شاید وقتی بچه بودید، اگر مادرتان از شما می‌پرسید: «امروز در مدرسه چه چیزی یاد گرفتی؟»

probably said, "Nothing." Because it's just  too hard to summarize your day. So if you have  

احتمالاً گفتید، "هیچی." زیرا خلاصه کردن روزتان خیلی سخت است. بنابراین، اگر

a significant other, if you have kids, if you're  just asking someone about their day, I recommend,  

یک فرد مهم دارید، اگر بچه دارید، اگر فقط از کسی درباره روزش می‌پرسید، توصیه می‌کنم،

first of all, doing something together,  spending some quality time together. You  

اول از همه، کاری را با هم انجام دهید، مدتی را با هم بگذرانید. شما

don't have to have a tea party, although  I highly recommend it. Very fun. All you  

لازم نیست یک مهمانی چای داشته باشید، اگرچه من آن را به شدت توصیه می کنم. خیلی سرگرم کننده. تنها چیزی که

need is some tea, maybe a little snack, cut  up an apple, have some nuts or dried fruit,  

نیاز دارید، چای، شاید یک میان وعده، یک سیب خرد کنید، مقداری آجیل یا میوه خشک،

whatever you like. And just spending quality  time together can help someone to open up. This  

هر آنچه که دوست دارید میل کنید. و صرف وقت باکیفیت با هم می‌تواند به کسی کمک کند که باز شود. این

is a phrase we're going to use in just  a minute. I want to tell you about it,  

عبارتی است که ما در عرض یک دقیقه از آن استفاده خواهیم کرد. می‌خواهم در مورد آن به شما بگویم،

but I recommend if someone doesn't open up asking  specific questions. This helps someone to recall  

اما توصیه می‌کنم اگر کسی باز نمی‌شود سؤالات خاصی بپرسد. این به شخص کمک می‌کند

the information that happened to them during the  day. Especially with kids, this is helpful because  

اطلاعاتی را که در طول روز برایش اتفاق افتاده است به خاطر بیاورد . مخصوصاً در مورد بچه‌ها، این مفید است زیرا

they're just living their life. They're not  thinking about summarizing at the end of the day.

آنها فقط زندگی خود را می‌گذرانند. آنها به جمع‌بندی در پایان روز فکر نمی‌کنند.

So when you ask a specific question, what game  did you play at recess today? Did you eat anyone  

بنابراین، وقتی سؤال خاصی می‌پرسید، امروز در تعطیلات چه بازی ای انجام دادید؟ آیا

else's food at lunch today? These specific  questions can help your child to open up. And  

امروز در ناهار غذای دیگران را خوردید؟ این سؤالات خاص می‌تواند به فرزندتان کمک کند که حرفش را باز کند. و

this phrasal verb to open up is beautiful. I love  this concept. When you're talking with someone,  

این فعل عبارتی برای باز کردن زیباست. من این مفهوم را دوست دارم. وقتی با کسی صحبت می کنید،

usually at the beginning there's a wall. You  don't immediately share your deepest thoughts.  

معمولاً در ابتدا یک دیوار وجود دارد. شما بلافاصله عمیق‌ترین افکار خود را به اشتراک نمی‌گذارید.

If someone says, "Hey Vanessa. How are you  doing today?" No matter how I'm really feeling,  

اگر کسی بگوید، "هی ونسا. امروز چطوری؟" مهم نیست واقعاً چه احساسی دارم،

I'll always say, "Pretty good. What about  you?" Because I'm not ready to open up in  

همیشه خواهم گفت: "خیلی خوب. تو چطور؟" چون حاضر نیستم در

those types of passing situations. We're just  not comfortable sharing our inner thoughts. So  

این نوع موقعیت‌های گذرا صحبت کنم. ما راحت نیستیم افکار درونی خود را به اشتراک بگذاریم. بنابراین

when you spend quality time together, that  wall drifts away a little more and someone  

وقتی زمان با کیفیتی را با هم سپری می‌کنید، آن دیوار کمی بیشتر دور می‌شود و

might be more willing to be vulnerable.  And that's the idea. When you open up...

ممکن است کسی تمایل بیشتری به آسیب‌پذیری داشته باشد. و این ایده است. وقتی حرف را باز می کنی...

Vanessa: 

... to be vulnerable. And that's the idea. When  you open up, that means that you are willing to  

ونسا:

... آسیب پذیر بودن. و این ایده است. وقتی حرف را باز می‌کنید، به این معنی است که می‌خواهید

talk about your struggles, something difficult  in your life, something really meaningful in your  

درباره مبارزاتتان صحبت کنید، چیزی سخت در زندگی‌تان، چیزی واقعاً معنادار در

life, not just the surface shallow things,  but when you really open up to someone,  

زندگی‌تان، نه فقط چیزهای سطحی سطحی، بلکه وقتی واقعاً به روی کسی باز می‌شوید،

you're being your authentic self. So just  remember these Vanessa tips the next time  

خود واقعی شما پس فقط دفعه بعد که می‌خواهید کسی صحبت را به روی شما باز کند، این نکات ونسا را ​​به خاطر بسپارید.

that you want someone to open up to you. All  right, let's go to the next part of my day.

خیلی خب، بیایید به قسمت بعدی روزم برویم.

When the weather's nice, usually our neighbors  come over and hang out. Sometimes, we have snacks.  

وقتی هوا خوب است، معمولا همسایه‌های ما می‌آیند و با هم می‌نشینند. گاهی اوقات میان وعده می خوریم.

Sometimes, we play games. Sometimes, we just  chat. But because my backyard is very sunny,  

گاهی اوقات، ما بازی می کنیم. گاهی اوقات، ما فقط چت می کنیم. اما از آنجایی که حیاط خلوت من بسیار آفتابی است،

it's a favorite hangout spot. And this word "to  hang out" can be used in two different ways. It  

یک مکان مورد علاقه برای پاتوق است. و این کلمه " هنگ کردن" را می توان به دو روش مختلف استفاده کرد.

can be used as a verb. "We love to hang out in  the backyard." This means to casually spend time,  

می توان از آن به عنوان فعل استفاده کرد. "ما دوست داریم در حیاط خلوت بنشینیم." این به این معنی است که

usually with other people, we hang  out together. Or, it can be used  

معمولاً با افراد دیگر وقت می گذرانیم . یا می توان از آن به

as a noun. "This is a hangout."  Or as an adjective. So, I guess,  

عنوان اسم استفاده کرد. "این یک پاتوق است." یا به عنوان صفت. بنابراین، حدس می‌زنم،

we can use this in three ways. A hangout  spot. So it's describing this location,  

می‌توانیم از این به سه طریق استفاده کنیم. یک مکان پاتوق. بنابراین این مکان را توصیف می‌کند،

"What kind of location is it?" It's a hangout  spot. It's not a professional place. It's not a  

"چه نوع مکان است؟" این یک مکان پاتوق است. جای حرفه ای نیست این یک

private place. Instead, it's a hangout spot. It's  where we just go to spend time with other people.

مکان خصوصی نیست. در عوض، این یک مکان پاتوق است. اینجا جایی است که فقط برای گذراندن وقت با افراد دیگر می‌رویم. معمولاً

After hanging out with friends, as the sun starts  to go down, usually, we come inside and start to  

بعد از معاشرت با دوستان، وقتی خورشید شروع به غروب می‌کند، وارد خانه می‌شویم و شروع به

cook dinner. While we're eating dinner, we try  to sit down at the table as a family. It's nice  

پختن شام می‌کنیم. در حالی که در حال خوردن شام هستیم، سعی می کنیم به عنوان خانواده سر میز بنشینیم. خوب است

to try to have a little bit of quality time  together, so we like to ask each other some  

سعی کنیم کمی با هم وقت باکیفیت داشته باشیم ، بنابراین دوست داریم از یکدیگر

questions. The most common questions, in fact, my  4-year-old son, Theo, loves to ask these to us,  

سؤالاتی بپرسیم. رایج ترین سؤالات، در واقع، پسر 4 ساله من، تئو، دوست دارد اینها را از ما بپرسد،

he asks us one by one, "What was the best part  of your day?" And when everyone has answered,  

او یکی یکی از ما می پرسد: "بهترین بخش روز شما چه بود؟" و وقتی همه پاسخ دادند،

he asks, "What was the most challenging part  of your day?" And it's so funny the things  

او می پرسد، "چالش برانگیزترین بخش روز شما چه بوده است؟" و چیزهایی

that kids will say to these questions.  So if you haven't done this in your home,  

که بچه ها به این سؤالات می گویند بسیار خنده دار است. بنابراین اگر این کار را در خانه‌تان انجام نداده‌اید،

if your kids aren't familiar with English, it's  okay. You can ask in your native language. But  

اگر فرزندانتان با زبان انگلیسی آشنا نیستند، اشکالی ندارد. می توانید به زبان مادری خود بپرسید. اما

asking these questions helps to kind of prompt  conversation a bit. And when you're opening up  

پرسیدن این سؤالات به نوعی مکالمه سریع کمک می کند . و وقتی در مورد

about the best thing or the most challenging thing  about your day, it kind of encourages the other  

بهترین چیز یا چالش برانگیزترین چیز در روزتان صحبت می کنید، به نوعی

people at the table to open up to, "Oh, what a  great phrasal verb that we just learned about."

دیگران   حاضر در میز را تشویق می کند که با او صحبت کنند: "اوه، چه فعل عباراتی عالی که ما به تازگی در موردش یاد گرفتیم."

There are two phrases I want to share  with you that I just mentioned. One of  

دو عبارت وجود دارد که می‌خواهم آن‌ها را با شما به اشتراک بگذارم. یکی از

them is as a family. Now, this just means the  group, the whole group, the family group. But  

آنها به عنوان یک خانواده است. اکنون، این فقط به معنای گروه، کل گروه، گروه خانواده است. اما

we can use the same structure in other ways.  We could say as a family, as a neighborhood,  

می‌توانیم از همان ساختار به روش‌های دیگری استفاده کنیم. می توانیم بگوییم به عنوان یک خانواده، به عنوان یک محله، به

as a community, as a department, as an office.  So it's talking about all the people that are  

عنوان یک جامعه، به عنوان یک بخش، به عنوان یک اداره. بنابراین در مورد همه افرادی که

in that group. So for example, you could  say, "It's important to spend some time  

در آن گروه هستند صحبت می‌شود. بنابراین، برای مثال، می‌توانید بگویید: «مهم است که مدتی را

together as a couple without your kids." So  if you have kids, spending time without them  

به عنوان یک زوج بدون بچه‌هایتان با هم بگذرانید». بنابراین، اگر بچه دارید، گذراندن وقت بدون آنها

is very important. So you could say, "As a  couple," just you and your significant other,  

بسیار مهم است. بنابراین می‌توانید بگویید، «به عنوان یک زوج»، فقط شما و دیگری مهمتان،

"it's important to be together  without your kids occasionally."

«مهم است که گهگاهی بدون بچه‌هایتان با هم باشید».

Another expression that I used is quality time.  I already mentioned this when I was talking about  

عبارت دیگری که من استفاده کردم زمان با کیفیت است. من قبلاً وقتی در مورد مهمانی چای صحبت می کردم به این موضوع اشاره کردم

the tea party. I think I might've mentioned it.  If not having a tea party is good quality time,  

. فکر می کنم ممکن است به آن اشاره کرده باشم. اگر نداشتن یک مهمانی چای زمان باکیفیت خوبی است،

too. But it means that you are not just having  a shallow experience together. It's not rushed.  

نیز. اما این بدان معناست که شما فقط یک تجربه سطحی با هم ندارید. عجله ای نیست

You don't have to go anywhere. You're just  enjoying each other's presence. "So I really  

شما لازم نیست جایی بروید. شما فقط از حضور یکدیگر لذت می برید. "بنابراین من واقعاً

encourage you to try to spend some quality  time with someone this week." It means that  

شما را تشویق می‌کنم که سعی کنید در این هفته زمان باکیفیتی را با کسی بگذرانید." به این معنی است که

you don't need to go anywhere. You don't  have any kind of schedule. You have a full  

لازم نیست جایی بروید. شما هیچ نوع برنامه زمانی ندارید.

hour just to take a walk with a friend or to  chat on the phone or to play a game with your  

فقط یک ساعت کامل برای قدم زدن با یک دوست یا گپ زدن تلفنی یا انجام یک بازی با

kids. Something that's quality time. There's  no agenda. You're just enjoying being together.

بچه‌هایتان وقت دارید. چیزی که زمان با کیفیت است. دستور کار وجود ندارد. شما فقط از با هم بودن لذت می برید.

After dinner, we clean up. We put the kids  to bed, we tuck them in and tell them,  

بعد از شام، تمیز می کنیم. ما بچه‌ها را می‌خوابانیم ، آنها را داخل تخت می‌گذاریم و به آن‌ها می‌گوییم:

"Sleep tight!" So one of these expressions that I  used, you have to be very careful about, I said,  

«محکم بخواب!» بنابراین یکی از این عباراتی که استفاده کردم، شما باید خیلی مراقب باشید، گفتم:

"We put the kids to bed." This means that we  help them sleep. So maybe we brush their teeth,  

«بچه ها را می خوابانیم.» این بدان معناست که ما به آنها کمک می‌کنیم بخوابند. بنابراین شاید ما دندان‌های آن‌ها را مسواک می‌زنیم،

we read some books, we sing some songs,  and we help them to relax. When you say,  

چند کتاب می‌خوانیم، چند آهنگ می‌خوانیم، و به آنها کمک می‌کنیم تا آرام شوند. وقتی می‌گویید

"We put the kids to bed," that's what it means.  But you have to be very careful, because if you  

«ما بچه‌ها را می‌خوابانیم»، معنایش همین است. اما شما باید بسیار مراقب باشید، زیرا اگر

change the word bed for sleep, if you put someone  to sleep, it's very different. Usually, this is  

کلمه تخت را برای خواب تغییر دهید، اگر کسی را بخوابانید، بسیار متفاوت است. معمولاً این

a pet. So if we said, "I had to put my dog to  sleep last week," it means you had to euthanize,  

یک حیوان خانگی است. بنابراین اگر گفتیم، "من مجبور شدم سگم را هفته گذشته بخوابانم"، به این معنی است که شما باید معدوم کنید،

which is a nice way to say, "Kill your dog." Maybe  that means he was really old, he was suffering.  

که روش خوبی برای گفتن "سگ خود را بکش" است. شاید این بدان معناست که او واقعاً پیر شده بود، او رنج می برد.

It's a really tough thing to do, but it's often  necessary. So make sure that you do not say,  

انجام این کار واقعاً سخت است، اما اغلب ضروری است. پس مطمئن شوید که نگویید:

"I had to put my kids to sleep." Instead, "I  had to put my kids to bed." Oh, much better.

«من مجبور شدم بچه‌هایم را بخوابانم». در عوض، "من مجبور شدم بچه هایم را بخوابانم." اوه خیلی بهتره

Of course, if you say your kids, people are  probably going to understand that you mean you  

البته، اگر بگویید بچه‌هایتان، احتمالاً مردم متوجه خواهند شد که منظورتان این است که شما

helped them sleep, but just to make certain that  you're using the best expression, you can say,  

کمک کرده‌اید بخوابند، اما فقط برای اطمینان از اینکه بهترین عبارت را به کار می‌برید، می‌توانید بگویید:

"I put my kids to bed every night at seven  o'clock. I put my kids to bed." Beautiful.  

«من هر شب بچه‌هایم را می‌خوابانم. ساعت هفت بچه هایم را می خوابانم. زیبا.

The final thing that I say to my kids before they  go to bed is, "Sleep tight!" What, tight? This is  

آخرین چیزی که من به بچه‌هایم قبل از رفتن به رختخواب می‌گویم این است: "محرم بخواب!" چیه، تنگ؟ این

a fun expression that's actually shortened from  another full expression. It is, "Goodnight. Sleep  

یک عبارت سرگرم‌کننده است که در واقع از یک عبارت کامل دیگر کوتاه شده است. این است، "شب بخیر.

tight. Don't let the bed bugs bite." Of course,  we hope you don't have bugs in your bed. This is  

راحت بخواب. نگذارید ساس گاز بگیرد." البته، امیدواریم که در رختخواب خود حشرات نداشته باشید. این

a very old expression. Sometimes, we say that full  expression, "Goodnight. Sleep tight." Sometimes,  

یک عبارت بسیار قدیمی است. گاهی اوقات، این عبارت کامل را می‌گوییم : «شب بخیر. آرام بخواب». گاهی اوقات،

we say, "Goodnight. Sleep tight. Don't  let the bedbugs bite." But oftentimes,  

می گوییم: "شب بخیر. راحت بخواب. اجازه نده ساس ها گاز بگیرند." اما اغلب اوقات،

we just shorten that to, "Goodnight. Sleep  tight," or just "Sleep tight," and it just  

ما فقط آن را به «شب بخیر. سفت بخواب» یا فقط «محکم بخواب» کوتاه می‌کنیم، و این فقط به

means I hope you sleep well. So if you hear  people say this in English movies or TV shows,  

این معنی است که امیدوارم خوب بخوابی. بنابراین اگر می‌شنوید که مردم این را در فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی انگلیسی می‌گویند،

or if you want to say this yourself, it's great. A  very natural thing to say at the end of the night.

یا اگر می‌خواهید خودتان این را بگویید، عالی است. یک چیز بسیار طبیعی برای گفتن در پایان شب.

After the kids are in bed, Dan, my husband  and I have some precious downtime. Sometimes,  

بعد از اینکه بچه‌ها در رختخواب هستند، من و دن، شوهرم مدتی استراحت داریم. گاهی اوقات،

we get caught up on chores, maybe  get caught up on a book that reading,  

درگیر کارهای خانه می‌شویم، شاید درگیر کتابی می‌شویم که در حال خواندن آن هستیم،

sometimes just chat about our day and decompress.  This is a great expression, downtime, it means  

گاهی اوقات فقط درباره روزمان گپ می‌زنیم و از فشار خارج می‌شویم. این یک تعبیر عالی است، زمان از کار افتادن، به این معنی است که   کاری

you have nothing else to do except decompress  and relax. It's essential to have downtime,  

جز رفع فشار و استراحت ندارید. داشتن زمان استراحت ضروری است،

especially before you go to bed. If you are  looking at Instagram, while you're in your bed,  

مخصوصاً قبل از رفتن به رختخواب. اگر در حالی که در رختخواب خود هستید به اینستاگرام نگاه می کنید،

oh, no, no, no, stop that right away. It's  very bad for your sleep. You need to have some  

اوه، نه، نه، فوراً آن را متوقف کنید. برای خواب شما بسیار مضر است. باید مدتی

downtime. Give yourself a one-hour pause  before you go to bed to try to slow your  

استراحت داشته باشید. قبل از رفتن به رختخواب یک ساعت مکث به خود بدهید تا ذهن خود را کند کنید

mind down. Having some downtime with someone you  love or just by yourself, relaxing is essential.

. داشتن مدتی استراحت با کسی که دوستش دارید یا فقط به تنهایی، استراحت کردن ضروری است.

When the day's over, it's finally time to  hit the hay. If I've had a really busy day,  

وقتی روز تمام شد، بالاخره وقت آن است که به یونجه ضربه بزنید. اگر روز پرمشغله‌ای داشته باشم،

I might just sleep like a log.  But if I'm feeling a bit stressed,  

ممکن است مثل یک درخت بخوابم. اما اگر کمی استرس دارم،

or there's a lot going on in my mind, I  might toss and turn a bit before finally  

یا اتفاقات زیادی در ذهنم می‌گذرد، ممکن است قبل از اینکه بالاخره به خواب بروم، کمی پرت کنم و بچرخم

falling asleep. And fingers crossed  that my children sleep all night,  

. و انگشتان دست روی هم رفته که بچه‌های من تمام شب را می‌خوابند،

so I don't have to wake up in the middle of the  night to help them, and that's my day. Let's  

بنابراین من مجبور نیستم نیمه‌شب برای کمک به آنها بیدار شوم، و این روز من است. بیایید

talk about some of those expressions I just used.  "To hit the hay" does not mean that I'm a farmer,  

درباره برخی از آن عباراتی که من استفاده کردم صحبت کنیم. "به یونجه زدن" به این معنی نیست که من یک کشاورز هستم،

and I have a last-minute chore. "At the end of  the day, I need to hit the hay." No. Instead, it  

و من یک کار سخت در لحظه آخر دارم. "در پایان روز، باید یونجه را بزنم." نه. در عوض، این

just means sleep. "I need to hit the hay. My head  needs to go on the pillow, I need to hit the hay."

فقط به معنای خواب است. "من باید به یونجه ضربه بزنم. سرم باید روی بالش برود، باید یونجه را بزنم."

And I also said that, "I might sleep like  a log." Does a log move? Does a log make  

و همچنین گفتم: "ممکن است مثل یک کنده بخوابم." آیا یک چوب حرکت می کند؟ آیا گزارش صدایی   تولید می کند

any sounds? Nope. It's just a tree that fell  over, and there it is. Nice and silent and  

؟ جواب منفی. این فقط درختی است که از روی زمین افتاده است، و آنجاست. خوب و بی صدا و

still. It means you slept very soundly, very  quietly and peacefully. But to toss and turn,  

بی حرکت. یعنی خیلی آرام، خیلی آرام و آرام خوابیدی. اما پرتاب کردن و چرخاندن،

on the other hand, to toss and turn means  that you did not sleep peacefully or at  

از سوی دیگر، پرتاب کردن به این معنی است که شما آرام نخوابیدید یا

least you didn't go to bed peacefully. Your  body and your mind is too active. You tossed  

حداقل با آرامش به رختخواب نرفتید. بدن و ذهن شما بیش از حد فعال است. پرت کردی

and turned. And what about the last one I used?  Fingers crossed. This is just a fun way to say,  

و چرخیدی. و آخرین موردی که استفاده کردم چطور؟ انگشتان ضربدری. این فقط یک راه سرگرم‌کننده برای گفتن است،

"I hope that my kids sleep all night. Fingers  crossed that my kids sleep all night, and me too."

"امیدوارم بچه‌هایم تمام شب بخوابند. انگشتان دست از هم عبور کردند که بچه‌های من تمام شب بخوابند، و من هم."

Great work talking about your daily routine in  English. Let's talk about our final conversation  

کار بسیار خوبی است که درباره روال روزانه‌تان به زبان انگلیسی صحبت می‌کند. بیایید درباره موضوع گفتگوی نهایی خود

topic, which is family heritage. Maybe, your  family has always lived in the same town for  

، که میراث خانوادگی است، صحبت کنیم. شاید، خانواده‌تان همیشه

years and years and years. Or maybe your  family is from multiple different places.  

سال‌ها و سال‌ها و سال‌ها در یک شهر زندگی کرده‌اند. یا شاید خانواده شما از چندین مکان مختلف باشند.

You need to be able to talk about this because  this is an interesting conversation topic. I love  

شما باید بتوانید در مورد این موضوع صحبت کنید زیرا این موضوع گفتگوی جالبی است. من عاشق

hearing about where people's families are from.  So let's talk about it in English. Let's go.

شنیدن این هستم که خانواده‌های مردم از کجا هستند. پس بیایید در مورد آن به زبان انگلیسی صحبت کنیم. بیا بریم.

All right. Are you ready to get started with  this tragic and romantic love story? I'm going  

خیلی خوب. آیا برای شروع با این داستان عاشقانه غم انگیز و عاشقانه آماده هستید؟ من

to be telling you a section of this story. I will  explain some pronunciation, and then it will be  

بخشی از این داستان را به شما می گویم. چند تلفظ را توضیح خواهم داد و سپس

your turn to repeat that section of the story with  me. I challenge you to speak out loud. It's great  

نوبت شما خواهد بود که آن بخش از داستان را با من تکرار کنید. من شما را دعوت می کنم که با صدای بلند صحبت کنید. خیلی خوب است

to hear my voice and to listen to these lessons,  but I want you to be active. So after each  

شنیدن صدای من و گوش دادن به این درس‌ها، اما می‌خواهم شما فعال باشید. بنابراین بعد از هر

section, it is going to be your turn to speak out  loud. Let's listen to the first part of the story.

بخش، نوبت شماست که با صدای بلند صحبت کنید. بیایید قسمت اول داستان را بشنویم.

"At the turn of the century, my  great-grandfather immigrated to  

"در آغاز قرن، پدربزرگ من

the US from Naples, Italy. He married a woman  and they had three children together." Let's  

از ناپل ایتالیا به ایالات متحده مهاجرت کرد. او با یک زن ازدواج کرد و آنها صاحب سه فرزند شدند." بیایید

talk about this phrase. At the turn of the  century, when we're talking about a century,  

درباره این عبارت صحبت کنیم. در آغاز قرن، وقتی در مورد یک قرن صحبت می کنیم،   در

we're talking about 100 years. So can you  imagine what the turn of the century means? Here,  

مورد 100 سال صحبت می کنیم. بنابراین آیا می توانید تصور کنید که پایان قرن به چه معناست؟ در اینجا،

we're talking about around 1900. It doesn't  need to be exactly at 1900 or maybe a little  

ما در مورد حدود 1900 صحبت می کنیم. لازم نیست دقیقاً در 1900 یا شاید

bit before or after. Any of that timeframe is  okay. When we say "at the turn of the century",  

کمی قبل یا بعد از آن باشد. هر یک از این بازه زمانی مشکلی ندارد. وقتی می‌گوییم «در آغاز قرن»،

we can get an idea that it's around 1900. So  you might say, "At the turn of the century,  

می‌توانیم تصور کنیم که حدود سال 1900 است. بنابراین ممکن است بگویید، «در آغاز قرن،

a lot of new technologies were being  created that drastically changed humanity."

فن‌آوری‌های جدید زیادی در حال ایجاد  بودند که بشریت را به شدت تغییر دادند.»

All right, now that we've talked about this  phrase, let's go back. I'm going to say that  

بسیار خوب، حالا که درباره این عبارت صحبت کردیم ، بیایید به عقب برگردیم. می‌خواهم

section of the story again, and then you will see  a pause. I will just be sitting here like this,  

دوباره آن بخش از داستان را بگویم، و سپس یک مکث خواهید دید. من فقط همین‌طور اینجا می‌نشینم،

and I will be listening. No matter where you live  around the world, I have magical teacher ears. I  

و گوش می‌دهم. مهم نیست در کجای دنیا زندگی می‌کنید، من گوش‌های معلم جادویی دارم. من

can hear you. So I want you during the pause  to speak out loud to repeat the words that I  

می توانم شما را بشنوم. بنابراین از شما می‌خواهم که در طول مکث با صدای بلند صحبت کنید و کلماتی را که همین الان گفتم تکرار کنید

just said right here. And I want you to use your  speaking voice, listen to yourself using this new  

. و من از شما می‌خواهم که از صدای صحبت کردن خود استفاده کنید، با استفاده از این عبارت جدید در آغاز قرن به خودتان گوش دهید

phrase at the turn of the century, practice  speaking exactly like I did in this story  

، صحبت کردن را دقیقاً مانند آنچه در این بخش داستان انجام دادم تمرین کنید

section. Are you ready? Let's go. "At the turn  of the century, my great-grandfather immigrated  

. اماده ای؟ بیا بریم. "در آغاز قرن، پدربزرگ من

to the US from Naples, Italy. He married a  woman and they had three children together."  

از ناپل ایتالیا به ایالات متحده مهاجرت کرد. او با یک زن ازدواج کرد و آنها صاحب سه فرزند شدند."

Great work with your first repeating section.  Let's go on to the next part of the story.

کار عالی با اولین بخش تکراری شما. بریم سراغ قسمت بعدی داستان.

"Unfortunately, his wife died, so he wrote a  letter to his mother back in Italy. He asked  

"متاسفانه، همسرش فوت کرد، بنابراین او نامه ای به مادرش در ایتالیا نوشت. او از

her to help him find a new wife who could help him  raise his children." Let's talk about this word,  

او خواست تا به او کمک کند تا همسر جدیدی پیدا کند که بتواند به او کمک کند تا فرزندانش را بزرگ کند." بیایید در مورد این کلمه صحبت کنیم،

"unfortunately." It's quite a long  word, so let's break it down so that  

«متاسفانه». این کلمه کاملاً طولانی است ، بنابراین بیایید آن را تجزیه کنیم تا

you can pronounce it as accurately  as possible, un-FOUR-choo-NUT-lee,  

بتوانید آن را تا حد امکان  دقیق تلفظ کنید، un-FOUR-choo-NUT-lee،

unfortunately, un-FOUR-choo-NUT-lee,  unfortunately. "Unfortunately, I won't be  

متاسفانه، un-FOUR-choo-NUT-lee، متأسفانه. "متاسفانه، من نمی‌توانم

able to make it to your party this weekend." All  right, are you ready to repeat the previous story  

این آخر هفته به مهمانی شما برسم." بسیار خوب، آیا آماده هستید که قسمت داستان قبلی را

segment with me? Let's listen to it again and  then I'll pause, and I will be listening to you  

با من تکرار کنید؟ بیایید دوباره به آن گوش کنیم و سپس من مکث خواهم کرد و مهم نیست کجا هستید به شما گوش خواهم داد. بیا

no matter where you are. Let's go. "Unfortunately,  his wife died, so he wrote a letter to his mother  

بریم. "متاسفانه، همسرش فوت کرد، بنابراین او نامه ای به مادرش

back in Italy. He asked her to help him find a new  wife who could help him raise his children." Great  

در ایتالیا نوشت. او از او خواست تا به او کمک کند تا همسر جدیدی پیدا کند که بتواند به او در تربیت فرزندانش کمک کند."

work with this second section of the story that  you repeated with me. Let's go on to the story.

کار عالی با این بخش دوم داستان که با من تکرار کردید. بریم سر داستان.

Remember that my great-grandfather has three  children, his wife died. He asked his mother,  

به یاد داشته باشید که پدربزرگ من سه فرزند دارد، همسرش فوت کرده است. او از مادرش خواست،

please help me find a new wife, so that I can have  someone to help raise my children. What happens?  

لطفاً به من کمک کن تا همسر جدیدی پیدا کنم، تا بتوانم کسی را برای تربیت فرزندانم داشته باشم. چه اتفاقی می افتد؟

Let's see. "She found him a wife from their  village, and in her letter, she included his  

اجازه بدید ببینم. او برای او همسری از روستایشان پیدا کرد و در نامه‌اش

future wife's dimensions, so that he could bring a  wedding dress to Italy that would fit her." Let's  

ابعاد همسر آینده‌اش را درج کرد تا بتواند لباس عروسی را به ایتالیا بیاورد که مناسب او باشد.» بیایید

take a look at this word dimensions. First, the  pronunciation, let's break it down, du-MEN-shunz,  

نگاهی به ابعاد این کلمه بیندازیم. اول، تلفظ، اجازه دهید آن را تجزیه کنیم، du-MEN-shunz،

dimensions, dimensions. "So he has his future  wife's dimensions." What does that mean? It's  

ابعاد، ابعاد. بنابراین او ابعاد همسر آینده‌اش را دارد.» معنی آن چیست؟

talking about her physical measurements, so that  he can take those dimensions, those numbers to a  

درباره اندازه‌گیری‌های فیزیکی او صحبت می‌کند، به طوری که می‌تواند آن ابعاد، آن اعداد را به یک

tailor and that tailor can create a wedding  dress that will exactly fit his future wife,  

خیاط ببرد و آن خیاط بتواند لباس عروسی درست کند که دقیقاً به همسر آینده‌اش،

who he's never met before. We can also talk about  dimensions for other things. So if you're building  

که قبلاً هرگز ندیده است، بسازد. همچنین می‌توانیم درباره ابعاد برای چیزهای دیگر صحبت کنیم. بنابراین اگر در حال ساخت

a table, you might say, "I need the dimensions  of the table to be five feet by three feet,  

یک میز هستید، ممکن است بگویید: "من نیاز دارم ابعاد میز پنج فوت در سه فوت باشد،

so it exactly fits in my kitchen." Okay,  these are just the physical numbers,  

بنابراین دقیقاً در آشپزخانه من جا بیفتد." بسیار خوب، اینها فقط اعداد فیزیکی هستند،

so that you know the size of an  item, or in this case, a person.

تا اندازه یک مورد، یا در این مورد، یک شخص را بدانید.

All right, I'm going to repeat that  section of the story. I want you to  

بسیار خوب، من آن بخش از داستان را تکرار می کنم. از شما می‌خواهم که به

focus specifically on the pronunciation of  the word dimensions, and I want you to speak  

طور خاص روی تلفظ ابعاد کلمه تمرکز کنید، و می‌خواهم

out loud after you hear me repeat the section  one more time. Let's go. "She found him a wife  

پس از شنیدن من که یک بار دیگر این بخش را تکرار کردم، با صدای بلند صحبت کنید . بیا بریم. او برای او همسری

from their village, and in her letter, she  included his future wife's dimensions, so  

از روستایشان پیدا کرد و در نامه‌اش ابعاد همسر آینده‌اش را درج کرد

that he could bring a wedding dress to Italy that  would fit her." Let's continue with the story.

تا بتواند لباس عروسی به ایتالیا بیاورد که مناسب او باشد.» بیایید به داستان ادامه دهیم.

"Typically, in these situations, at the  turn of the century, the woman, the wife,  

«معمولاً، در این شرایط، در ابتدای قرن، زن، همسر،

would be shipped to the man in the US who she  would marry. This is called a mail order bride.  

به مردی در ایالات متحده فرستاده می‌شد که با او ازدواج می‌کرد. به این می‌گویند عروس سفارش پستی.

But my great-grandfather did things a little  bit differently. He chose to go back home to  

اما پدربزرگ من کارهایی انجام داد که او تصمیم گرفت که به خانه برگردد و

Italy to meet the woman before he married her."  Let's talk about this word shipped. First the  

قبل از ازدواج با آن زن ملاقات کند. بیایید در مورد این کلمه حمل شده صحبت کنیم. ابتدا

pronunciation. Notice that at the end there  is a T sound, SHIPT, shipped. Usually, we use  

تلفظ. توجه داشته باشید که در پایان صدای T وجود دارد، SHIPT، ارسال می‌شود. معمولاً

the word shipped for packages. "I am shipping a  package to my sister, Amazon shipped me my order,  

برای بسته‌ها از کلمه ارسال شده استفاده می‌کنیم. "من یک بسته برای خواهرم ارسال می کنم، آمازون سفارش من را برای من ارسال کرد،

but a long time ago, apparently, we shipped  people back and forth." So in this situation,  

اما ظاهرا مدت ها پیش، ما افراد را به این طرف و آن طرف فرستادیم." بنابراین در این شرایط،

we're talking about a person, but you are most  likely to use this to talk about a package.

ما در مورد یک شخص صحبت می‌کنیم، اما به احتمال زیاد شما از آن برای صحبت در مورد یک بسته استفاده می‌کنید.

All right, let's repeat this section together,  

بسیار خوب، بیایید این بخش را با هم تکرار کنیم،

and then I want you to say it out loud.  Let's go. "Typically, in these situations  

و سپس می‌خواهم آن را با صدای بلند بگویید.  بیا بریم. "معمولاً، در این شرایط

at the turn of the century, the woman, the  wife, would be shipped to the man in the US,  

در ابتدای قرن، زن، همسر، برای مردی در ایالات متحده فرستاده می شد،

who she would marry. This is called a mail order  bride. But my great-grandfather did things a  

که با او ازدواج می کرد. به این می گویند عروس سفارش پستی . اما پدربزرگ من کارهایی را انجام داد.

little bit differently. He chose to go back home  to Italy to meet the woman before he married her."  

او تصمیم گرفت که قبل از ازدواج با آن زن به ایتالیا برگردد.

All right, are you ready for  the best part of the story?

بسیار خوب، آیا برای بهترین قسمت داستان آماده هستید؟

"In a twist of fate, he fell in love, not  with the woman his mother had chosen for him,  

"در یک پیچ سرنوشت، او عاشق زنی شد که مادرش برای او انتخاب کرده بود،

but her sister, Antoinette Minolfi."  This phrase, a twist of fate,  

بلکه عاشق خواهرش، آنتوانت مینولفی شد." این عبارت، پیچش سرنوشت،

perfectly describes this scenario. "Well,  everything in my family was changed,  

کاملاً این سناریو را توصیف می‌کند. "خب، همه چیز در خانواده من تغییر کرد،

because he married a different woman. I'm here,  because he chose to marry Antoinette Minolfi,  

چون او با زنی متفاوت ازدواج کرد. من اینجا هستم ، چون او تصمیم گرفت با آنتوانت مینولفی ازدواج کند،

not the woman his mother had chosen for  him." So here, when we're talking about fate,  

نه زنی که مادرش برای او انتخاب کرده بود .» بنابراین اینجا، وقتی درباره سرنوشت صحبت می کنیم،

we're talking about destiny, something that  is out of our control. It just happened.

درباره سرنوشت صحبت می کنیم، چیزی که خارج از کنترل ماست. به تازگی اتفاق افتاده.

Now, in the story, I used this in a positive  way, "In a twist of fate, maybe a surprising  

حالا، در داستان، من از این به روشی مثبت استفاده کردم ، "در پیچشی از سرنوشت، شاید به

way he chose to marry her sister instead." But  we can also use this with one added word to  

روشی شگفت‌انگیز، او به جای آن تصمیم گرفت با خواهرش ازدواج کند." اما همچنین می‌توانیم از آن با یک کلمه اضافه شده برای

talk about really negative situations. We could  add the word cruel. Cruel is like wicked, evil.  

صحبت در مورد موقعیت‌های واقعاً منفی استفاده کنیم. می‌توانیم کلمه بی‌رحمانه را اضافه کنیم. ظالم مثل شریر است، بد.

So we could say, "In a cruel twist of fate, she  scored the winning goal, but then she got injured  

بنابراین می‌توانیم بگوییم، "در یک پیچ بی‌رحمانه سرنوشت، او گل پیروزی را به ثمر رساند، اما سپس مصدوم شد

and couldn't play any more through the rest of the  season." Well, it was her destiny that even though  

و دیگر نتوانست در ادامه فصل بازی کند." خوب، سرنوشت او این بود که حتی اگر

she scored the winning goal, she wouldn't be able  to play the rest of the season. It's something  

گل پیروزی را به ثمر رساند، نتواند در ادامه فصل بازی کند. این چیزی است

that was outside of her control, and it feels a  little bit cruel, wicked, evil, right? Because  

که خارج از کنترل او بود، و کمی ظالمانه، شریرانه، شیطانی به نظر می‌رسد، درست است؟ چون

she should be their star player, but instead  she got injured. It was a cruel twist of fate.

او باید ستاره آنها باشد، اما در عوض مصدوم شد. این یک چرخش بی رحمانه از سرنوشت بود.

All right, now it's your turn to repeat that story  section with me. Let's go. "In a twist of fate,  

بسیار خوب، اکنون نوبت شماست که آن بخش داستان را با من تکرار کنید. بیا بریم. "در یک پیچ سرنوشت،

he fell in love, not with the woman his mother  had chosen for him, but her sister, Antoinette  

او عاشق زنی شد که مادرش برای او انتخاب کرده بود، بلکه عاشق خواهرش، آنتوانت

Minolfi." "In their wedding pictures, Antoinette  is wearing the wedding dress that was meant for  

مینولفی شد." «آنتوانت در عکس‌های عروسی آن‌ها لباس عروسی را پوشیده است که برای

someone else, her sister," this phrase to be meant  for is talking about intention. It was intended  

شخص دیگری، خواهرش در نظر گرفته شده بود»، این عبارت در مورد قصد صحبت می‌کند. قرار بود   به سراغ

to go to someone else, but that's not really  what happened. So we could say the award was  

شخص دیگری برود، اما واقعاً اینطور نبود. بنابراین می‌توانیم بگوییم که جایزه

meant for her, but they gave it to someone else by  mistake. Okay. So it was intended for the winner,  

برای او در نظر گرفته شده بود، اما آنها به اشتباه آن را به شخص دیگری دادند . باشه. بنابراین برای برنده در نظر گرفته شده بود،

but they accidentally gave it to someone  else instead, it was meant for her. Oops.

اما آنها به طور تصادفی آن را به شخص دیگری دادند، در عوض برای او در نظر گرفته شده بود. اوه

All right, now, it's your turn to repeat  this story segment with me and speak out  

خوب، حالا نوبت شماست که این قسمت داستان را با من تکرار کنید و با

loud. Let's go. "In their wedding pictures,  Antoinette is wearing the wedding dress that  

صدای بلند صحبت کنید. بیا بریم. "آنتوانت در تصاویر عروسی آنها لباس عروسی را پوشیده است که

was meant for someone else, her sister." In  my opinion, the dress is symbolic of their  

برای شخص دیگری، خواهرش در نظر گرفته شده بود." به نظر من، این لباس نمادی از

love story. Even though the dress was meant for  someone else, they were always meant for each  

داستان عشق آنهاست. اگرچه این لباس برای شخص دیگری در نظر گرفته شده بود، اما آنها همیشه برای یکدیگر در نظر گرفته شده بودند

other. I like this word "symbolic", because  we often use this in these beautiful poetic  

. من این کلمه "سمبلیک" را دوست دارم، زیرا اغلب ما از این کلمه در این عبارات زیبای شاعرانه استفاده می کنیم

expressions. "The dress is symbolic of their  love story. It represents their love story."  

. "لباس نمادی از داستان عشق آنهاست. نشان دهنده داستان عشق آنهاست."

You could say something like this. "Usually,  a dove is symbolic of peace and hope. This is  

شما می توانید چیزی شبیه به این بگویید. "معمولاً، کبوتر نماد صلح و امید است. این

something that reminds us of peace and hope." All  right, now, it's your turn to repeat this story  

چیزی است که ما را به یاد صلح و امید می اندازد." خیلی خب، حالا نوبت شماست که این قسمت داستان را تکرار کنید

segment and speak out loud. "In my opinion,  the dress is symbolic of their love story.  

و با صدای بلند صحبت کنید. "به نظر من، این لباس نماد داستان عشق آنهاست.

Even though the dress was meant for someone  else, they were always meant for each other."

حتی اگر این لباس برای شخص دیگری طراحی شده بود ، آنها همیشه برای یکدیگر در نظر گرفته شده بودند."

"After they got married together, they  immigrated back to the US and had three  

پس از ازدواج با هم، آنها به ایالات متحده مهاجرت کردند و صاحب سه

children of their own." This phrase  "of their own" can also be changed  

فرزند شدند. این عبارت «از خود» را نیز می‌توان

to "of my own," "of his own," "of your  own". We're talking about ownership,  

به «از خود من»، «از خود»، «از خود» تغییر داد. ما در مورد مالکیت صحبت می کنیم،

something that's belonging to you. I want you  to take a look at this other sample sentence.  

چیزی که متعلق به شماست. می‌خواهم به این جمله نمونه دیگر نگاهی بیندازید.

I lived in a small apartment until I had enough  money to buy a house of my own. Notice how the  

من در یک آپارتمان کوچک زندگی کردم تا زمانی که پول کافی برای خرید خانه‌ای برای خودم نداشتم. توجه کنید که چگونه

subject "I" matches with the pronoun in this  expression "of my own". "I" and "my" need to  

موضوع "I" با ضمیر این عبارت "از خودم" مطابقت دارد. «من» و «من» باید

match. And that's what I used in the story. We're  talking about them and their own. Beautiful.

مطابقت داشته باشند. و این چیزی است که من در داستان استفاده کردم. ما درباره آنها و خودشان صحبت می کنیم. زیبا.

All right, now, it's your turn to repeat the  story segment out loud, let's go. "After they  

بسیار خوب، حالا نوبت شماست که قسمت داستان را با صدای بلند تکرار کنید، بیایید برویم. پس از

got married together, they immigrated back to  the US and had three children of their own."  

ازدواج با هم، آنها به ایالات متحده مهاجرت کردند و صاحب سه فرزند شدند.»   آیا

Are you ready for some more tragedy in this love  story? Here we go. "Unfortunately, her husband,  

برای تراژدی بیشتر در این داستان عاشقانه آماده هستید ؟ در اینجا ما می رویم. "متاسفانه، شوهرش،

my great-grandfather died, leaving her to raise  six children in a new country on her own." Let's  

پدربزرگ من فوت کرد و او را رها کرد تا شش فرزند را در کشوری جدید به تنهایی بزرگ کند." بیایید

talk about this phrase "on her own," because we  just talked about something very similar "of her  

درباره این عبارت "به تنهایی" صحبت کنیم، زیرا ما همین الان در مورد چیزی بسیار مشابه "از خودش" صحبت کردیم

own". But here, we're going to change one word "on  her own", and it's going to completely change the  

. اما در اینجا، ما یک کلمه را به تنهایی تغییر می‌دهیم، و معنی آن کاملاً تغییر می‌کند

meaning. Got to love English, right? So in this  phrase, when we say that she raised the children  

. باید عاشق انگلیسی بود، درست است؟ بنابراین در این عبارت، وقتی می گوییم که او بچه ها را

on her own, this means alone, with no help,  she has no husband to help bring in an income,  

به تنهایی بزرگ کرده است، به این معنی است که به تنهایی، بدون کمک، شوهری ندارد که کمک کند تا در آمد داشته باشد،

to help with the children, to help be a man in  the house. She is on her own, completely alone.

به کمک بچه ها کمک کند، کمک کند در خانه مرد باشد. . او تنهاست، کاملا تنها.

And just like our previous phrase, the pronoun  needs to match the subject. So take a look at  

و درست مانند عبارت قبلی ما، ضمیر باید با موضوع مطابقت داشته باشد. بنابراین به جمله نگاه کنید

the sentence. "I film these lessons on my own."  There's no one else here in this room setting up  

. من خودم از این درس ها فیلمبرداری می کنم. هیچ‌کس دیگری اینجا در این اتاق نیست که

the camera or the microphone or the lights. It's  just me here on my own. But having said that,  

دوربین یا میکروفون یا چراغ‌ها را تنظیم کند. فقط من به تنهایی اینجا هستم. اما با گفتن این جمله،

"I don't run this business on my own." Here,  we're having the subject. I run the business,  

"من به تنهایی این تجارت را اداره نمی کنم." اینجا، ما موضوع را مطرح می‌کنیم. من کسب و کار را

on my own. I have a lot of wonderful help.  People who help to edit the videos, people  

به تنهایی اداره می کنم. من کمک های فوق العاده زیادی دارم. افرادی که به ویرایش ویدیوها کمک می‌کنند، افرادی

who help to proofread and make sure that I'm  not making mistakes that are going to teach you  

که به تصحیح کمک می‌کنند و مطمئن می‌شوند که اشتباهاتی انجام نمی‌دهم که

the wrong things. People who help to create the  content that will help you to learn more English.  

چیزهای اشتباه را به شما یاد می‌دهند. افرادی که به ایجاد محتوایی کمک می‌کنند که به شما در یادگیری بیشتر انگلیسی کمک می‌کند.

There are wonderful people who are helping  me, but I am filming these lessons on my own.

افراد فوق‌العاده‌ای هستند که به من کمک می‌کنند، اما من به تنهایی از این درس‌ها فیلم می‌گیرم.

All right, now, it's your turn to repeat this  story segment, this tragic part of the story.  

بسیار خوب، اکنون نوبت شماست که این قسمت داستانی، این بخش غم انگیز داستان را تکرار کنید.

Don't worry, it will get better in the next  segment, but I want you to repeat this segment  

نگران نباشید، در بخش بعدی بهتر می‌شود ، اما می‌خواهم این بخش را با

out loud. Use your speaking voice. Go ahead.  I'm listening. "Unfortunately, her husband,  

صدای بلند تکرار کنید. از صدای گفتاری خود استفاده کنید برو جلو. دارم گوش میدم. "متاسفانه، شوهرش،

my great-grandfather died, leaving her to raise  six children in a new country on her own."  

پدربزرگ من فوت کرد و او را رها کرد تا شش فرزند را در کشوری جدید به تنهایی بزرگ کند."

"Somehow, my great-grandmother,  Antoinette Manolfi, made it work,  

"به نحوی، مادربزرگ من، آنتوانت مانولفی، آن را به کار انداخت،

and she is the beloved matriarch of our family."  Let's talk about this lovely expression,  

و او مادربزرگ محبوب خانواده ما است." بیایید در مورد این بیان دوست داشتنی صحبت کنیم،

beloved matriarch. Here, this first  expression has an "ed" at the end,  

مادرسالار محبوب. در اینجا، این اولین عبارت یک «ed» در پایان دارد،

but listen to how it's pronounced, be-LUH-ved.  There is a V and a D side by side, beloved.

اما به تلفظ آن گوش دهید، be-LUH-ved. یک V و یک D کنار هم هستند عزیزم.

You can use this for plenty of things. For  example, "My children have a beloved stuffed  

شما می توانید از این برای چیزهای زیادی استفاده کنید. به عنوان مثال، "فرزندان من یک حیوان عروسکی دوست داشتنی دارند

animal that they love to hug at night." It's  something that they love. It is a beloved  

که دوست دارند شب ها آن را در آغوش بگیرند." این چیزی است که آنها دوست دارند. این حیوان عروسکی دوست داشتنی است

stuffed animal. In that second word, matriarch,  we often hear the other word patriarch. "It's a  

. در کلمه دوم، پدرسالار، اغلب کلمه دیگر پدرسالار را می شنویم. "این یک

patriarchal society." We hear that word a lot in  society, in the news and social media. But the  

جامعه مردسالار است." ما این کلمه را در جامعه، در اخبار و رسانه های اجتماعی زیاد می شنویم. اما

opposite word is matriarch. Matriarch. Notice  that the end of this word sounds like a K,  

کلمه مقابل مادرسالار است. ماتریارک. توجه کنید که انتهای این کلمه شبیه K،

MAY-tree-ark, and this is when a woman is the  one who is the leader. "Antoinette Manolfi is  

MAY-tree-ark به نظر می‌رسد، و این زمانی است که یک زن رهبر است. "آنتوانت مانولفی

the beloved matriarch of my family. She's the  woman who really held together my whole family."

مادرسالار محبوب خانواده من است. او زنی است که واقعاً تمام خانواده من را در کنار هم نگه داشته است."

All right, now, it's your turn to repeat  this part of the story. Speak out loud.  

بسیار خوب، اکنون نوبت شماست که این قسمت از داستان را تکرار کنید. با صدای بلند صحبت کن

We only have one more speaking section  left to go after this, so give it your  

ما فقط یک بخش صحبت دیگر باقی مانده است تا بعد از این کار کنیم، پس

best. Speak out loud. Here we go. "Somehow,  my great-grandmother, Antoinette Manolfi,  

بهترین تلاش خود را به کار ببرید. با صدای بلند صحبت کن در اینجا ما می رویم. مادربزرگم، آنتوانت مانولفی، به نحوی این

made it work and she is the beloved matriarch  of our family." Everyone looks up to her,  

کار را انجام داد و او مادربزرگ محبوب خانواده ما است.» همه به او نگاه می کنند،

and I even had a picture taken with her when I was  a baby. It's amazing how these timelines collide.

و من حتی وقتی نوزاد بودم با او عکس گرفتم . این شگفت انگیز است که چگونه این خطوط زمانی با هم برخورد می کنند.

Let's take a look at this final phrasal  verb. "To look up to someone." It's not  

بیایید نگاهی به این فعل عبارتی پایانی بیندازیم . "به کسی نگاه کردن." اینطور نیست

that I'm physically looking up,  because she's tall. No. Instead,  

که از نظر بدنی به بالا نگاه کنم، زیرا او قد بلندی دارد. نه. در عوض،

we're talking about respecting someone. Everyone  in my family looks up to Antoinette Manolfi,  

ما در مورد احترام به کسی صحبت می کنیم. همه اعضای خانواده من به آنتوانت مانولفی نگاه می کنند،

because she kept the family together. She  endured extreme tragedy and hardship. But  

زیرا او خانواده را در کنار هم نگه داشته است. او تراژدی و سختی شدیدی را تحمل کرد. اما

do you know what? Because of her, my family  was able to succeed, and thank goodness, I'm  

آیا می دانید چیست؟ به خاطر او، خانواده ام توانستند موفق شوند، و خدا را شکر،

here today. I'm so grateful to her. So let's talk  about this great expression to look up to someone.

امروز اینجا هستم. من خیلی از او سپاسگزارم. پس بیایید درباره این عبارت عالی صحبت کنیم تا به کسی نگاه کنیم.

You could also say this, "One of my French  teachers was exciting, interesting and so helpful.  

همچنین می‌توانید این را بگویید: "یکی از معلمان فرانسوی من هیجان‌انگیز، جالب و بسیار مفید بود.

When I became an English teacher, I really looked  up to him." This means I respected him. I wanted  

وقتی معلم زبان انگلیسی شدم، واقعاً به او نگاه کردم." این یعنی من به او احترام گذاشتم. می‌خواستم

to emulate how he taught, because I loved  that feeling of I'm enjoying learning French,  

نحوه تدریس او را تقلید کنم، زیرا این احساس را دوست داشتم که از یادگیری زبان فرانسه لذت می‌برم،

and I'm actually learning. So I hope that  that's true for you, that you're enjoying  

و در واقع دارم یاد می‌گیرم. بنابراین امیدوارم این برای شما هم صادق باشد، که از

learning and you're actually learning English. All  right, let's repeat this final section together.  

یادگیری  لذت می برید و در واقع در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید. خیلی خب، بیایید این بخش آخر را با هم تکرار کنیم.   با

Speak out loud, use your voice, and repeat  with me. Let's go. "Everyone looks up to her,  

صدای بلند صحبت کنید، از صدایتان استفاده کنید و با من تکرار کنید. بیا بریم. "همه به او نگاه می کنند،

and I even had a picture taken with her when I was  a baby. It's amazing how these timelines collide."

و من حتی زمانی که نوزاد بودم با او عکس گرفتم . شگفت انگیز است که چگونه این خطوط زمانی به هم برخورد می کنند."

Well, congratulations on speaking English with  me over the last two hours. You did it. Yes.  

خوب، تبریک می گویم که طی دو ساعت گذشته با من انگلیسی صحبت کردید. توانجامش دادی. آره.

Don't forget to download the free 44-page ebook  with everything that you just learned in today's  

فراموش نکنید که کتاب الکترونیکی 44 صفحه‌ای رایگان را با همه چیزهایی که در درس امروز آموختید دانلود کنید

lesson. Every vocabulary phrase, every sample  sentence, every sample conversation, you can  

. هر عبارت واژگانی، هر جمله نمونه، هر نمونه مکالمه، می‌توانید

download this 44-page free ebook by just clicking  the link in the description, entering your email  

این کتاب الکترونیکی رایگان ۴۴ صفحه‌ای را فقط با کلیک کردن روی پیوند در توضیحات، وارد کردن آدرس ایمیل خود دانلود کنید

address, and I will send you this free 44-page  ebook, my gift to you. Don't forget to enjoy that  

و من این کتاب الکترونیکی ۴۴ صفحه‌ای رایگان را برای شما ارسال می‌کنم، هدیه من به شما. فراموش نکنید که از آن

ebook, all of my hard work for you. Well, thank  you so much for learning English with me today,  

کتاب الکترونیکی لذت ببرید، تمام تلاش من برای شما. خوب، بسیار سپاسگزارم از اینکه امروز با من انگلیسی یاد گرفتید،

and I will see you again next Friday for a  new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ.

But wait, do you want more? A lot more?  I recommend checking out this video next,  

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ خیلی بیشتر؟ توصیه می‌کنم بعداً این ویدیو را تماشا کنید،

more two-hour conversations with me, including,  

مکالمه دو ساعته بیشتر با من، از جمله،

why in the world do I have 13 pets? Huh? Let's  talk about it in English, and I'll see you there!

چرا در دنیا من ۱۳ حیوان خانگی دارم؟ متعجب؟ بیایید در مورد آن به انگلیسی صحبت کنیم، و من شما را آنجا می بینم!