250 Important English Vocabulary Words with pictures

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Are you ready to expand your vocabulary with pictures?

آیا حاضرید دایره لغات خود را با تصاویر گسترش دهید ؟

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

The more words you know, the easier it will be to express yourself and feel like yourself

هرچه کلمات بیشتری بدانید، بیان خود و احساس خود

in English.

در زبان انگلیسی آسان تر خواهد بود.

Today I have a special treat for you.

امروز براتون یه خوراکی ویژه دارم

I've prepared over 70 pictures in 10 different categories, so that you can really express

من بیش از 70 عکس در 10 دسته مختلف آماده کرده ام تا بتوانید واقعاً

yourself in different areas in life.

خود را در زمینه های مختلف زندگی بیان کنید.

It's really important to be able to look around you and talk about what you see in English.

این واقعا مهم است که بتوانید به اطراف خود نگاه کنید و در مورد آنچه می بینید به زبان انگلیسی صحبت کنید.

I hope that these vocabulary words that you learn today will help to enrichen the words

امیدوارم این لغات واژگانی که امروز یاد می گیرید به غنی سازی کلماتی

that you can say and also the words that you can understand.

که می توانید بگویید و همچنین کلماتی که می توانید درک کنید کمک کند.

We're going to be taking a look at these pictures together.

با هم این عکس ها را می بینیم.

You're going to see me small in the corner, while we talk about emotions, textures, housing,

شما من را در گوشه ای کوچک خواهید دید، در حالی که ما در مورد احساسات، بافت ها، مسکن،

weather, all these different categories and I'm going to share some useful expressions

آب و هوا، همه این دسته بندی های مختلف صحبت می کنیم و من قصد دارم برخی از عبارات مفید

for each category with you.

برای هر دسته را با شما به اشتراک بگذارم.

You're going to be able to look at the picture visually and know what I'm talking about.

شما قادر خواهید بود به صورت بصری به تصویر نگاه کنید و متوجه شوید که در مورد چه چیزی صحبت می کنم.

I hope that it will help you to connect the word and also what you're seeing.

امیدوارم که به شما کمک کند تا کلمه و همچنین آنچه را که می بینید به هم وصل کنید.

Alright, let's get started with the first category, which is actually our biggest category.

خوب، بیایید با دسته اول شروع کنیم ، که در واقع بزرگترین دسته ما است.

There are the most words for this one, and it's personality.

بیشترین کلمات برای این یکی وجود دارد و آن شخصیت است.

Let's get started.

بیا شروع کنیم.

All right, let's start with the first picture for the category of personality.

بسیار خوب، اجازه دهید با اولین تصویر برای مقوله شخصیت شروع کنیم.

We're going to be going through all of these pictures pretty quickly, because there's a

ما به سرعت تمام این تصاویر را بررسی خواهیم کرد، زیرا

lot to say.

چیزهای زیادی برای گفتن وجود دارد.

Feel free to write down in a notebook any new words that you hear.

هر کلمه جدیدی را که می شنوید در یک دفترچه یادداشت کنید.

When I look at this picture, I see everyone is not smiling and because their arms are

وقتی به این عکس نگاه می‌کنم، می‌بینم که همه لبخند نمی‌زنند و چون دست‌هایشان

crossed, because the way that they're standing, they seem snobby, stuck up, maybe too cool.

ضربدری است، چون طوری که ایستاده‌اند ، به‌نظر می‌آیند اسنوب، چسبیده، شاید خیلی باحال هستند.

Sometimes we use the full expression too cool for school.

گاهی اوقات ما از عبارت کامل خیلی جالب برای مدرسه استفاده می کنیم.

It's just a slang expression that means you think that you are better than the situation.

این فقط یک عبارت عامیانه است که به این معنی است که شما فکر می کنید بهتر از وضعیت هستید.

"I am too cool to smile in this picture."

"من خیلی باحال هستم که در این عکس نمی توانم لبخند بزنم."

These people don't look like really friendly folks.

این افراد شبیه افراد واقعا دوستانه به نظر نمی رسند .

We could use those expressions snobby, stuck up, too cool.

می‌توانیم از آن عبارات اسنوب، گیر کرده، خیلی باحال استفاده کنیم.

This is Napoleon Bonaparte.

این ناپلئون بناپارت است.

Of course, it's not the real Napoleon, but it's someone who's play acting him.

البته، این ناپلئون واقعی نیست، اما کسی است که نقش او را بازی می کند.

If we are to talk about Napoleon's personality, we might say that he was a bold, brash, sensitive

اگر بخواهیم در مورد شخصیت ناپلئون صحبت کنیم، می‌توان گفت که او فردی جسور، گستاخ، حساس

to criticism, and a way that we can say that in one word is touchy.

به انتقاد و روشی بود که در یک کلمه می‌توان گفت حساس است.

If someone corrected him, I imagine that he might be a little bit upset, maybe a little

اگر کسی او را اصلاح کند، تصور می کنم ممکن است کمی ناراحت شود، شاید

bit angry.

کمی عصبانی شود.

We could say that he was touchy, he was sensitive to criticism.

می توان گفت حساس بود، نسبت به انتقاد حساس بود.

If you've ever seen Star Wars, you know who these two people are.

اگر تا به حال جنگ ستارگان را دیده باشید، می دانید این دو نفر چه کسانی هستند.

This is...

این...

I guess they're not really people.

من حدس می‌زنم که آنها واقعاً مردم نیستند.

This is Chewie or Chewbacca and he is a loyal friend to Han Solo who is the other guy.

این Chewie یا Chewbacca است و او دوست وفادار Han Solo است که پسر دیگر است.

For Chewbacca, we could say that first of all, he's loyal but also we can use the expression

برای چوباکا، می‌توان گفت که اول از همه، او وفادار است، اما می‌توانیم از عبارت

a softy, he is a softy.

a softy، او یک نرم‌افزار استفاده کنیم.

That means that on the outside he looks scary, but on the inside, really he's just a nice

این بدان معناست که او از بیرون ترسناک به نظر می رسد، اما در باطن، او واقعاً یک پسر خوب است

guy.

.

He's a softy.

او یک نرم است.

As for Han Solo, if you've seen these movies, you know that he is also like Napoleon, bold

در مورد هان سولو، اگر این فیلم‌ها را دیده باشید، می‌دانید که او نیز مانند ناپلئون،

and brash, but also he's a bit of a scoundrel.

جسور و بی‌عیب است، اما در عین حال او کمی شرور است.

Scoundrel is someone who doesn't follow the rules.

رذل کسی است که قوانین را رعایت نمی کند.

Maybe they don't really care what other people think.

شاید واقعاً برایشان مهم نباشد که دیگران چه فکر می کنند.

They just want to be risky or just do something for money, do something for adventure.

آنها فقط می خواهند ریسک پذیر باشند یا فقط برای پول کاری انجام دهند، کاری برای ماجراجویی انجام دهند.

He's also pretty adventurous.

او همچنین بسیار ماجراجو است.

But even though he's a scoundrel, he's the scoundrel we all want to be.

اما با وجود اینکه او یک رذل است، او همان آدم شروری است که همه ما دوست داریم باشیم.

A final expression we can use to describe Han Solo is cocky.

آخرین عبارتی که می‌توانیم برای توصیف هان سولو از آن استفاده کنیم، گستاخ است.

Cocky means someone who is certain that they will succeed, even though they might not succeed.

مغرور یعنی کسی که مطمئن است موفق خواهد شد، حتی اگر موفق نشود.

It's overly confident.

بیش از حد مطمئن است.

In this situation, in these movies, Han Solo is often cocky.

در این شرایط، در این فیلم ها، هان سولو اغلب مغرور است.

"Of course, I can do it.

"البته، من می توانم این کار را انجام دهم.

Of course, I'm the best guy for this project."

البته، من بهترین مرد برای این پروژه هستم."

This is overly confident or cocky.

این بیش از حد اعتماد به نفس یا خودپسند است.

Here you see the three famous friends from the Harry Potter book series and movie series.

در اینجا سه ​​دوست معروف از مجموعه کتاب ها و مجموعه فیلم های هری پاتر را مشاهده می کنید.

Hermione, Ron and Harry.

هرمیون، رون و هری.

Let's start with Hermione, who is the girl.

بیایید با هرمیون که همان دختر است شروع کنیم.

Hermione at least at the beginning of the series, she is a smarty pants.

هرمیون حداقل در ابتدای سریال، او یک شلوار هوشمند است.

This means that she's smart, but she also wants everyone to know that she's smart.

این بدان معنی است که او باهوش است، اما او همچنین می خواهد همه بدانند که او باهوش است.

This isn't really a popular characteristic.

این واقعاً یک ویژگی محبوب نیست.

Usually people don't like other people who are smarty pants.

معمولاً افراد دیگر افرادی را که شلوار هوشمند هستند دوست ندارند.

If you're smart, that's great, but just don't be a smarty pants.

اگر باهوش هستید، عالی است، اما فقط شلوار هوشمند نباشید.

At the beginning she is also a know-it-all.

در ابتدا او نیز همه چیز را می داند.

This has a similar meaning that she thinks she knows it all.

این معنای مشابهی دارد که او فکر می کند همه چیز را می داند.

Maybe she does.

شاید او انجام دهد.

She does know a lot.

او خیلی چیزها را می داند

She knows a lot more than the other people her age, especially school-related knowledge.

او خیلی بیشتر از سایر افراد هم سن و سال خود می داند، به ویژه دانش مربوط به مدرسه.

But it's not a very popular characteristic.

اما این یک ویژگی بسیار محبوب نیست.

You don't want someone to say you are a know-it-all.

شما نمی خواهید کسی بگوید که شما همه چیز را می دانید.

Negative.

منفی.

We can also say that she is a goody two shoes.

همچنین می توان گفت که او یک کفش خوب است.

This is a weird idiom, but it means that she's a rule follower and she's not willing to really

این یک اصطلاح عجیب و غریب است، اما به این معنی است که او پیرو قانون است و واقعاً مایل نیست که

go outside of the rule.

خارج از قانون باشد.

She's worried about getting in trouble.

او نگران است که دچار مشکل شود.

She's a goody two shoes, she always follows the rules.

او یک کفش خوب است، او همیشه از قوانین پیروی می کند.

Of course, if you have read the books or watch the movies, you know that her character evolves

البته، اگر کتاب‌ها را خوانده باشید یا فیلم‌ها را تماشا کرده باشید، می‌دانید که شخصیت او

and changes throughout the different books.

در طول کتاب‌های مختلف تکامل می‌یابد و تغییر می‌کند.

She's not like that throughout the whole series.

او در کل سریال اینطور نیست.

But this picture is from the beginning of the series, and that's how she's portrayed.

اما این تصویر مربوط به ابتدای سریال است و او اینگونه به تصویر کشیده شده است.

Our second character Ron, the guy in the middle, we can see from the look on his face, that

شخصیت دوم ما، ران، مردی که در وسط قرار دارد، از قیافه‌اش می‌توان فهمید که

he is definitely a worry-wart.

او قطعاً یک زگیل نگران است.

Or we could just say a worrier.

یا فقط می توانیم بگوییم نگران کننده است.

He worries about a lot of things.

او نگران خیلی چیزها است.

He worries that he's going to get in trouble, that his friends are going to get hurt, he's

او نگران است که به دردسر بیفتد ، دوستانش آسیب ببینند، او

worried that he's going to get kicked out of school.

نگران است که از مدرسه اخراج شود.

He's worried about a lot of things.

او نگران خیلی چیزها است.

Even though he's not naturally bold, he often tries to be bold because he's a loyal friend.

اگرچه او به طور طبیعی جسور نیست، اما اغلب سعی می کند جسور باشد زیرا یک دوست وفادار است.

But he is a worrier.

اما او نگران کننده است.

As for Harry, the hero of the story, he is certainly considered brave.

در مورد هری، قهرمان داستان، او مطمئناً شجاع محسوب می شود.

But also I feel like he has a strong sense of duty.

اما من همچنین احساس می کنم که او یک احساس وظیفه قوی دارد .

When he was a small child, he had his destiny created for him.

وقتی بچه کوچکی بود، سرنوشتش را برایش رقم زد .

He didn't really have a choice about what he was going to do in his life.

او واقعاً انتخابی نداشت که قرار است در زندگی چه کاری انجام دهد.

I imagine pretty much everyone knows the story of Harry Potter at this point, but I don't

تصور می‌کنم در این مرحله تقریباً همه داستان هری پاتر را می‌دانند، اما من

want to spoil it too much.

نمی‌خواهم آن را خیلی خراب کنم.

But we could say he has a sense of duty, he has something he needs to accomplish, and

اما می‌توانیم بگوییم که او احساس وظیفه دارد، کاری دارد که باید انجام دهد، و قرار

he's going to do it.

است آن را انجام دهد.

This is a strong sense of duty.

این یک احساس وظیفه قوی است.

Next we have a picture of the famous couple John Lennon and Yoko Ono.

در ادامه تصویری از زوج مشهور جان لنون و یوکو اونو داریم.

John Lennon is firstly famous because he was part of the group the Beatles.

جان لنون اولاً به این دلیل مشهور است که بخشی از گروه بیتلز بود.

He is a charismatic person.

او فردی کاریزماتیک است.

When he speaks and when he does things, others want to follow him.

وقتی صحبت می کند و کارهایی را انجام می دهد، دیگران می خواهند از او پیروی کنند.

He's charismatic.

او کاریزماتیک است.

Of course, he's also peace-loving.

البته او هم صلح طلب است.

He was wanting peace in the world, but at the same time, we can look at a negative side

او خواهان صلح در جهان بود، اما در عین حال، می‌توان به جنبه منفی

of that and say that he needs to be needed.

آن نگاه کرد و گفت که به او نیاز است.

He really wants other people to need him.

او واقعاً دوست دارد دیگران به او نیاز داشته باشند.

In this way, it's a cycle.

به این ترتیب، یک چرخه است.

Because you want other people to follow your message, but you also need their approval.

زیرا می خواهید دیگران پیام شما را دنبال کنند ، اما به تایید آنها نیز نیاز دارید.

In this way he kind of needed to be needed.

به این ترتیب او به نوعی نیاز داشت.

As for his partner, Yoko Ono, she was more of a utopian dreamer.

در مورد شریک زندگی او، یوکو اونو، او بیشتر یک رویاپرداز آرمانگرا بود.

She had some dreamy ideas, some maybe unrealistic ideas about peace and the earth and we could

او چند ایده رویایی داشت، برخی ایده‌های شاید غیر واقعی درباره صلح و زمین و می‌توان

say that she was a utopian dreamer.

گفت که او یک رویاپرداز آرمان‌شهر بود.

This isn't always a negative thing.

این همیشه یک چیز منفی نیست.

It's not really grounded in reality, but it's just a way to talk about someone's personality.

این واقعاً مبتنی بر واقعیت نیست، اما فقط راهی برای صحبت در مورد شخصیت یک نفر است.

Next, we have two characters from the movie Titanic.

در ادامه دو شخصیت از فیلم تایتانیک داریم.

If you have not seen this, then you should probably watch it to just understand something

اگر این را ندیده اید، پس احتمالاً باید آن را تماشا کنید تا فقط چیز

important from our culture in the last decade or two.

مهمی از فرهنگ ما در یکی دو دهه اخیر بفهمید.

But here the female character who is played by Kate Winslet, she is seen as someone who's

اما در اینجا شخصیت زن که کیت وینسلت بازی می کند، به عنوان فردی

ahead of her time.

جلوتر از زمان خود دیده می شود.

That means that other women, during this time period, just wanted to marry a rich guy.

این بدان معناست که زنان دیگر در این دوره زمانی فقط می خواستند با یک مرد پولدار ازدواج کنند.

They didn't really have their own dreams and their own thoughts.

آنها واقعا رویاها و افکار خود را نداشتند.

At least they tried to hide those things if they had them, but for Kate's character, she

حداقل آنها سعی می کردند آن چیزها را اگر داشتند پنهان کنند، اما برای شخصیت کیت، او

wanted to really be herself.

می خواست واقعاً خودش باشد.

In this way, we could say that she was ahead of her time.

به این ترتیب می توان گفت که او از زمان خود جلوتر بود.

Ironically, she still ends up with a guy, maybe not some rich guy who all of her friends

از قضا، او هنوز هم با یک پسر به پایان می رسد، شاید نه یک پسر ثروتمند که همه

were also going for, but it's still goes back to that stereotypical idea.

دوستانش نیز به دنبال او بودند، اما هنوز هم به آن ایده کلیشه ای برمی گردد.

We might also say that she was adventurous.

همچنین ممکن است بگوییم که او ماجراجو بود.

She didn't care what other people thought.

برای او اهمیتی نداشت که دیگران چه فکر می کنند.

She was willing to just live on the edge.

او مایل بود فقط در حاشیه زندگی کند.

As for Leonardo DiCaprio's character Jack, he is seen as more someone who is optimistic.

در مورد شخصیت لئوناردو دی کاپریو، جک، او بیشتر به عنوان فردی خوش بین دیده می شود.

He has nothing to lose.

او چیزی برای از دست دادن ندارد.

He is a dreamer.

او یک رویاپرداز است.

He really doesn't think much about the future.

او واقعاً زیاد به آینده فکر نمی کند.

He just went on the Titanic and, "Okay, I'm going to a new country.

او فقط سوار تایتانیک شد و گفت: "باشه، من به کشور جدیدی می

I don't know what's going to happen.

روم. نمی دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

Let's see."

بگذار ببینیم."

He has no plan.

او هیچ برنامه ای ندارد.

But he's still hopeful that good things will happen which is the characteristic of someone

اما او همچنان امیدوار است که اتفاقات خوبی بیفتد که ویژگی

who's optimistic.

فردی خوشبین است.

Next we have Martin Luther King Jr or MLK.

بعد ما مارتین لوتر کینگ جونیور یا MLK را داریم.

He was a famous leader during the Civil Rights Movement in the US.

او یکی از رهبران مشهور در جریان جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده بود.

Because he was the face of the movement, many people knew his face.

چون چهره نهضت بود خیلی ها چهره او را می شناختند.

They knew his speeches.

سخنان او را می دانستند.

He was we could say, willing to put himself out there.

او بود که می‌توانیم بگوییم، مایل بود خودش را بیرون بگذارد.

This means that he was willing to take a risk he was willing to get outside his comfort

این بدان معناست که او حاضر بود ریسکی را بپذیرد که مایل بود خارج از منطقه راحتی خود انجام دهد

zone.

.

In the end, he paid the ultimate price because he was assassinated, but in this situation,

او در نهایت بهای نهایی را پرداخت زیرا ترور شد، اما در این شرایط

he wanted his message to be heard.

می خواست پیامش شنیده شود.

Like Napoleon, like John Lennon, he was courageous, brave and charismatic.

او مانند ناپلئون، مانند جان لنون، ​​شجاع، شجاع و کاریزماتیک بود.

He was determined that his message would get heard.

او مصمم بود که پیامش شنیده شود.

But he was also willing to put himself out there.

اما او همچنین مایل بود خود را در آنجا نشان دهد.

Our final picture for the category of personality is Forrest Gump.

تصویر نهایی ما برای مقوله شخصیت، فارست گامپ است.

If you haven't seen this movie featuring Tom Hanks, stop everything.

اگر این فیلم با حضور تام هنکس را ندیده اید، همه چیز را متوقف کنید.

Watch it right now.

همین الان تماشاش کن

It is amazing.

شگفت انگیز است.

But this character of Forrest Gump can be described as simple, straightforward.

اما این شخصیت فارست گامپ را می توان ساده و سرراست توصیف کرد.

He says what he says.

او همان چیزی را که می گوید می گوید.

He means what he says.

منظورش همان چیزی است که می گوید.

There's no confusing language about what he says.

هیچ زبان گیج کننده ای در مورد آنچه او می گوید وجود ندارد.

If he likes something, he says it, if he doesn't like it, he says he doesn't like it.

اگر چیزی را دوست داشته باشد، آن را می گوید، اگر آن را دوست ندارد، می گوید که آن را دوست ندارد.

He's very straightforward in this way.

او در این راه بسیار رک است.

We can also say he is naive.

همچنین می توان گفت که او ساده لوح است.

Naive is usually a character trait that we associate with children.

ساده لوح بودن معمولاً یک ویژگی شخصیتی است که ما آن را با کودکان مرتبط می کنیم.

This means that they're innocent, but also maybe they are in a difficult or risky situation

این به این معنی است که آنها بی گناه هستند، اما همچنین ممکن است در موقعیت سخت یا خطرناکی قرار

and they think, "Everything's going to be fine.

داشته باشند و فکر کنند، "همه چیز درست خواهد شد.

Nothing bad will happen."

هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد."

In this movie, a lot of possibly bad things can happen to Forrest Gump and he doesn't

در این فیلم، ممکن است اتفاقات بد زیادی برای فارست گامپ بیفتد و او

really feel fear.

واقعاً احساس ترس نمی کند.

He feels like, "Okay, I'm just going to do this.

او احساس می کند، "باشه، من فقط می خواهم این کار را انجام دهم .

I'm just going to give it a try and hopefully it will be okay."

من فقط سعی می کنم آن را امتحان کنم و امیدوارم که خوب شود."

This is naive sense.

این یک حس ساده لوحانه است.

But everything good happens to him pretty much in the movie.

اما همه چیز خوب تقریباً در فیلم برای او اتفاق می افتد .

He's a very lucky guy.

او یک پسر بسیار خوش شانس است.

Our second category is emotions.

دسته دوم ما احساسات است.

You're going to hear a lot of words that are synonyms.

کلمات مترادف زیادی را خواهید شنید .

That means that they mean the exact same thing.

یعنی منظورشان دقیقاً یکسان است.

There are different ways to describe the same feeling.

راه های مختلفی برای توصیف یک احساس وجود دارد.

In this picture, people are excited, overjoyed, ecstatic.

در این تصویر، مردم هیجان زده، بسیار خوشحال، وجد هستند.

Someone is getting married, I imagine it's probably the guy in the middle with his fist

یک نفر در حال ازدواج است، فکر می کنم احتمالاً آن پسر وسط است که مشتش را

in the air.

در هوا دارد.

Everyone here is having a great time.

اینجا همه به خوبی خوش می گذرانند.

We could use those three synonyms, excited, overjoyed, ecstatic to describe this picture.

ما می‌توانیم از آن سه مترادف، هیجان‌زده، غرق در شادی، وجد برای توصیف این تصویر استفاده کنیم.

In this picture, we see two ladies kindly listening to whatever this guy has to say.

در این تصویر، دو خانم را می بینیم که با مهربانی به صحبت های این پسر گوش می دهند.

We could say that they are interested in what he has to say.

می توانیم بگوییم که آنها به حرف های او علاقه مند هستند.

They're curious about what he has to say.

آنها کنجکاو هستند که او چه می گوید.

They're thoughtful.

آنها متفکر هستند.

This means that they are thoughtfully listening.

این بدان معنی است که آنها متفکرانه گوش می دهند.

It's kind to listen when other people are speaking.

وقتی دیگران در حال صحبت کردن هستند، خوب است که گوش کنیم .

They are thoughtful people.

آنها افراد متفکری هستند.

On the other hand, we have these two people who look concerned, irritated, annoyed.

از سوی دیگر، ما این دو نفر را داریم که نگران، عصبانی، آزرده به نظر می رسند.

All three of these things mean the same thing.

هر سه این موارد به یک معنا هستند.

Look at their face.

به چهره آنها نگاه کنید.

Neither of them are smiling.

هیچکدوم لبخند نمیزنن

Their brow is furrowed.

پیشانی آنها درهم است.

They're not talking together.

با هم حرف نمیزنن

Yes, their arms are touching but they look like there's been some problem.

بله، بازوهای آنها در حال لمس است، اما به نظر می رسد که مشکلی وجود دارد.

They're concerned, annoyed, irritated.

آنها نگران، آزرده، عصبانی هستند.

In my opinion, these two kids seem carefree, relaxed, joyful.

به نظر من این دو بچه بی خیال، آرام، شاد به نظر می رسند .

Make sure that when you're describing the emotions of kids, you don't say careless.

اطمینان حاصل کنید که وقتی احساسات بچه ها را توصیف می کنید، بی توجهی نکنید.

Careless and carefree seem like they should have the same meaning, but children are carefree.

بی خیال و بی خیال به نظر می رسد که باید همین معنی را داشته باشند، اما بچه ها بی خیال هستند.

They are free of any kind of worry, they're free of any kind of cares.

آنها عاری از هر نوع نگرانی هستند، آنها فارغ از هر نوع نگرانی هستند.

Hopefully that would be the ideal childhood.

امیدوارم که آن دوران کودکی ایده آل باشد.

But when you say careless, that means that you often forget something.

اما وقتی می گویید بی دقتی، به این معنی است که اغلب چیزی را فراموش می کنید.

"Oh, she's so careless.

"اوه او خیلی بی خیال است.

She always leaves her notebook at home.

او همیشه دفترش را در خانه می گذارد.

She's careless."

او بی خیال است."

These have quite different meanings, but in this situation, these kids seem carefree.

اینها معانی کاملا متفاوتی دارند، اما در این شرایط، این بچه ها بی خیال به نظر می رسند.

Does this guy look happy to you?

آیا این مرد برای شما خوشحال به نظر می رسد؟

Not really.

نه واقعا.

He seems either worried, bored, or maybe he's just somewhere else.

او یا نگران به نظر می رسد، بی حوصله است، یا شاید او فقط جای دیگری است.

When we say he is somewhere else, that means that his body is here, but his mind is thinking

وقتی می گوییم او جای دیگری است، یعنی بدنش اینجاست، اما ذهنش به

about something else.

چیز دیگری فکر می کند.

If someone says, "Wait, did you hear what I said?"

اگر کسی بگوید "صبر کن، شنیدی چه گفتم؟"

You say, "Oh, I'm sorry, I was somewhere else."

شما می گویید: "اوه، متاسفم، من جای دیگری بودم."

This probably means that you were thinking about another problem or what you're going

این احتمالاً به این معنی است که شما به مشکل دیگری فکر می کردید یا اینکه

to do later.

بعداً قرار است چه کاری انجام دهید.

Your mind wasn't here, it was somewhere else.

ذهن تو اینجا نبود، جای دیگری بود.

This guy also looks like he's got some problems.

این مرد همچنین به نظر می رسد که او مشکلاتی دارد.

We could say he looks upset.

می توان گفت که او ناراحت به نظر می رسد.

He looks defeated.

او شکست خورده به نظر می رسد.

Maybe he thought something good was going to happen and then it didn't.

شاید فکر می کرد اتفاق خوبی قرار است بیفتد و بعد این اتفاق نیفتاد.

He feels defeated, or he might simply be frustrated.

او احساس شکست می کند، یا ممکن است به سادگی ناامید شود.

"Oh, I can't believe this is happening.

"اوه، من نمی توانم باور کنم که این اتفاق می افتد.

I feel frustrated."

احساس ناامیدی می کنم."

He might be any of those three things.

او ممکن است یکی از این سه چیز باشد.

Our final picture in this category emotions, these two guys look lost, confused, or baffled.

تصویر نهایی ما در این دسته از احساسات، این دو مرد گمشده، گیج یا گیج به نظر می رسند.

Baffled means they have no idea what's going on.

گیج به این معنی است که آنها نمی دانند چه خبر است.

They're lost.

آنها گم شده اند.

All of these things have similar meanings.

همه این موارد معانی مشابهی دارند.

Maybe they're trying to walk around a new city, and they thought the bus was going to

شاید آنها سعی می‌کنند در یک شهر جدید قدم بزنند، و فکر می‌کردند که اتوبوس

come and then it didn't come or maybe it just drove right by.

می‌آید و بعد نیامد یا شاید هم همین‌جا رانده بود.

"Huh, what?

"هه، چی؟

Why did this happen?

چرا اینطوری شد؟

I feel baffled.

من گیج

I feel confused.

شدم. گیج شدم.

Why did this happen?"

چرا این اتفاق افتاد؟"

Our third category is textures.

دسته سوم ما بافت ها هستند.

Or we could talk about the general feeling of something that might not be the physical

یا می‌توانیم درباره احساس کلی چیزی صحبت کنیم که ممکن است احساس فیزیکی نباشد،

feeling but I use the word texture to cover this whole category.

اما من از کلمه بافت برای پوشش کل این مقوله استفاده می‌کنم.

Here you can see a clothing shop or a fabric shop.

در اینجا می توانید یک مغازه لباس فروشی یا یک مغازه پارچه فروشی را ببینید.

There are a lot of different textures here.

در اینجا بسیاری از بافت های مختلف وجود دارد.

We might say, "This looks soft."

ممکن است بگوییم، "این نرم به نظر می رسد."

Or, "It looks flowy."

یا، "به نظر روان است."

Flowy means if the wind blows, then it will go up with the wind.

روان یعنی اگر باد می وزد با باد بالا می رود.

We often use this to describe curtains.

ما اغلب از این برای توصیف پرده استفاده می کنیم.

The curtains are flowy.

پرده ها روان هستند.

The things you put in the window.

چیزهایی که در پنجره می گذارید.

Or maybe, "Her dress is flowy.

یا شاید، "لباس او روان است

The bottom of it moves with the wind."

. پایین آن با باد حرکت می کند."

Or we could say that something here is this thick texture.

یا می توانیم بگوییم که چیزی در اینجا این بافت ضخیم است.

Here this blanket or maybe this wool blanket, they are thick.

اینجا این پتو یا شاید این پتوی پشمی، ضخیم هستند.

The texture is thick, it feels like it's something that would be useful in the wintertime.

بافت ضخیم است، به نظر می رسد چیزی است که در زمستان مفید است.

In this room, we get the feeling that there are a lot of smooth textures.

در این اتاق این احساس را داریم که بافت های صاف زیادی وجود دارد.

This couch doesn't have dog hair on it, it's not been ripped up.

این کاناپه موی سگ ندارد، پاره نشده است.

It's all one yellow color.

همش یه رنگ زرده

It's smooth.

صاف است.

We can also talk about the feeling of the room.

همچنین می توانیم در مورد احساس اتاق صحبت کنیم .

We could say, "It feels airy," because there's a lot of natural sunlight that's coming in

می‌توانیم بگوییم، "احساس هوا دارد"، زیرا نور طبیعی زیادی از خورشید وارد می‌شود

and there's not a lot of heavy bookshelves or heavy furniture in the room, we could say,

و قفسه‌های کتاب سنگین یا مبلمان سنگین زیادی در اتاق وجود ندارد، می‌توانیم بگوییم:

"It feels airy."

"احساس هوا دارد."

You could simply use the word clean to say, "This is an extremely clean room."

می توانید به سادگی از کلمه تمیز برای گفتن این جمله استفاده کنید: "این یک اتاق فوق العاده تمیز است."

Or, "There's clean lines.

یا، "خطوط تمیزی وجود دارد.

This bookshelf is pretty unique.

این قفسه کتاب بسیار منحصر به فرد است.

There are some clean lines.

خطوط تمیزی وجود دارد

The couch has some clean lines."

. کاناپه خطوط تمیزی دارد."

It's the texture.

این بافت است.

When I look at this picture, I get the opposite feeling as the previous picture.

وقتی به این عکس نگاه می کنم، احساسی برعکس عکس قبلی به من دست می دهد.

It's not smooth and airy.

صاف و هوا نیست.

Instead, it looks scrappy, rough, abrasive, these different textures, especially here

درعوض، به نظر می رسد خراشیده، خشن، ساینده، این بافت های مختلف، به خصوص در اینجا

in his vest, that might be a scratchy rule.

در جلیقه او، که ممکن است یک قانون خش دار باشد.

It might be abrasive.

ممکن است ساینده باشد.

It might be rough.

ممکنه خشن باشه

All of these different kinds of feelings and textures we're getting in this picture are

همه این انواع مختلف احساسات و بافت هایی که در این تصویر به دست می آوریم

the opposite of the previous one.

برعکس تصویر قبلی هستند.

It's not smooth and airy and light.

صاف و هوا و سبک نیست.

No, instead it's a little bit rough and abrasive.

نه، در عوض کمی زبر و ساینده است.

In this picture, you see an art project there's a pumpkin with some colored paint on it.

در این تصویر، یک پروژه هنری را مشاهده می کنید که یک کدو تنبل با مقداری رنگ رنگی روی آن قرار دارد.

We could say that it's bumpy.

می توانیم بگوییم که ناهموار است.

If you touched that paint, it would be bumpy.

اگر آن رنگ را لمس می کردید، ناهموار می شد.

Or we could say, "The pumpkin has ridges has ridges."

یا می‌توانیم بگوییم: «کدو تنبل پشته‌هایی دارد، رج دارد».

I want you to know the difference between something that is rigid, and something that

می خواهم تفاوت بین چیزی که سفت و سخت است و چیزی

has ridges.

که برجستگی دارد را بدانید.

The pumpkin has ridges, but if something is rigid, R-I-G-I-D, that means that it's stiff.

کدو تنبل دارای برجستگی هایی است، اما اگر چیزی سفت و سخت باشد، R-I-G-I-D، به این معنی است که سفت است.

It doesn't move.

حرکت نمی کند.

"When the deer saw the car, the deer became rigid, it didn't move."

وقتی آهو ماشین را دید، آهو سفت شد، حرکت نکرد.

Also in this picture because this is a paint or glue, as the paint is drying, you might

همچنین در این تصویر چون رنگ یا چسب است، چون رنگ در حال خشک شدن است، ممکن است

say it's sticky.

بگویید چسبناک است.

The texture is sticky.

بافت چسبناک است.

Here's another craft project.

در اینجا یک پروژه صنایع دستی دیگر است.

We could say, "It is metallic.

می‌توان گفت: "متالیک است

The texture of these chains is metallic."

. بافت این زنجیر فلزی است."

Also, it's flat.

همچنین، آن را صاف است.

The texture is flat because these buttons don't really have ridges, like the pumpkin.

بافت صاف است زیرا این دکمه ها مانند کدو تنبل واقعاً برجستگی ندارند.

Instead, it's pretty flat and it seems durable.

در عوض، بسیار مسطح است و بادوام به نظر می رسد.

These pieces don't seem breakable.

این قطعات شکستنی به نظر نمی رسند.

If this chain is taken off of this art project or these buttons are taken off, you can't

اگر این زنجیره از این پروژه هنری جدا شود یا این دکمه ها برداشته شوند، نمی توانید

easily break them.

به راحتی آنها را بشکنید.

They're durable.

آنها بادوام هستند

That's the texture.

این بافت است.

Here we see a snail.

در اینجا ما یک حلزون را می بینیم.

Some people love snails, some people don't.

برخی از مردم حلزون را دوست دارند، برخی دیگر نه.

I think they're pretty cool.

به نظر من خیلی باحالن

I don't really want to hold them because they are sticky, slimy, gooey, or if we want to

من واقعاً نمی خواهم آنها را در دست بگیرم زیرا چسبناک، لزج، لزج هستند، یا اگر

be a little more casual, you could say goopy.

بخواهیم کمی معمولی تر باشیم، می توانید بگویید گوپ هستند.

You can use this for talking about food.

می توانید از این برای صحبت در مورد غذا استفاده کنید.

You can use this for talking about snails.

می توانید از این برای صحبت در مورد حلزون ها استفاده کنید.

But it's that idea that it's sticky, slimy, gooey or goopy.

اما این عقیده است که چسبناک، لزج، لزج و یا گوپ است.

For the first picture talking about colors, let's take a look at this picture.

برای اولین تصویر که در مورد رنگ ها صحبت می کند، اجازه دهید نگاهی به این تصویر بیندازیم.

We can see that the water is a beautiful aqua color.

می بینیم که آب رنگ آبی زیبایی دارد.

Aqua, or we could talk about the sand and say it is pure white.

آکوا، یا می توانیم در مورد شن صحبت کنیم و بگوییم که سفید خالص است.

Yes, there's some variation here.

بله، اینجا مقداری تنوع وجود دارد.

Maybe it's a little tan.

شاید کمی برنزه باشد.

Maybe it's a little bit speckled with some shells, but overall it is a pure white.

شاید کمی با پوسته های خالدار باشد، اما در کل سفید خالص است.

As for the sky, this is a funny expression, but we often just say it's sky blue.

در مورد آسمان، این یک عبارت خنده دار است، اما ما اغلب فقط می گوییم آبی آسمانی است.

To describe a blue you could say, "It is a clear blue sky."

برای توصیف یک آبی می توانید بگویید: " آسمان آبی روشن است."

Yes, of course.

بله حتما.

Or, "It's pure blue sky."

یا "آسمان آبی خالص است."

But the color of the sky can be described as, "Its sky blue."

اما رنگ آسمان را می توان اینگونه توصیف کرد: «آبی آسمان آن است».

You could say, "Her shirt is sky blue."

می توانید بگویید: "پیراهن او آبی آسمانی است."

It's that light, beautiful pure blue color.

این رنگ آبی خالص روشن و زیباست.

We can describe this bird by saying, "It's made of primary colors."

ما می توانیم این پرنده را با گفتن این جمله که "از رنگ های اصلی ساخته شده است" توصیف کنیم.

Do you know what the three primary colors are?

آیا می دانید سه رنگ اصلی چیست؟

Red, yellow, and blue.

قرمز، زرد و آبی.

With these three colors, we can make all other colors.

با این سه رنگ می توانیم همه رنگ های دیگر را درست کنیم.

They're called primary colors.

به آنها رنگ های اصلی می گویند.

This bird is made of primary colors.

این پرنده از رنگ های اصلی ساخته شده است.

These kids have wonderful colors on.

این بچه ها رنگ های فوق العاده ای دارند.

This boy's pants are Maroon.

شلوار این پسر مارون است.

This boy's shirt can be called...

این پیراهن پسرانه را می توان نامید...

Do you remember?

یادتان هست؟

Sky blue, or his pants can be called light blue.

آبی آسمانی، یا شلوار او را می توان آبی روشن نامید .

You might say his shirt is light blue too, but if we wouldn't be a little bit more specific,

ممکن است بگویید پیراهن او هم آبی روشن است، اما اگر کمی دقیق‌تر نباشیم،

we can say sky blue and light blue.

می‌توانیم بگوییم آبی آسمانی و آبی روشن.

For her shirt, you could say bright pink, or depending on how you feel, you might even

برای پیراهن او، می توانید صورتی روشن بگویید، یا بسته به احساسی که دارید، حتی ممکن است

just say light pink.

فقط صورتی روشن بگویید.

You can see here we often use bright and light or dark to describe other colors.

در اینجا می بینید که ما اغلب از روشن و روشن یا تیره برای توصیف رنگ های دیگر استفاده می کنیم.

You can use those adjectives with color and it will help you to expand your vocabulary.

شما می توانید از آن صفت ها با رنگ استفاده کنید و به شما کمک می کند دایره لغات خود را گسترش دهید.

In this picture, their skirts are salmon pink, the color of the fish salmon, we often used

در این تصویر، دامن آنها صورتی ماهی آزاد است ، رنگ ماهی سالمون، ما اغلب

to describe color.

برای توصیف رنگ استفاده می کنیم.

Salmon pink, or we could say light blue for their shirts.

صورتی سالمون یا می‌توانیم آبی روشن برای پیراهن‌هایشان بگوییم.

What about these shirts that are darker blue.

چه برسه به این پیراهن ها که آبی تیره ترند.

We often call this royal blue.

ما اغلب به این آبی سلطنتی می گوییم.

It's a really bright, vibrant color.

این یک رنگ واقعا روشن و پر جنب و جوش است.

It's beautiful.

زیباست.

It's a royal blue.

این یک آبی سلطنتی است.

For the yellow, we could say it's gold or you could just simply say it's yellow.

برای رنگ زرد، می‌توانیم بگوییم که طلایی است یا فقط می‌توان گفت که زرد است.

Here's a lovely table spread with different types of food.

در اینجا یک سفره دوست داشتنی با انواع غذاها پهن شده است .

We can describe the color of this lobster by saying he is burnt red.

می توان رنگ این خرچنگ را با گفتن قرمز سوخته توصیف کرد.

This is when you burn food.

این زمانی است که شما غذا را می سوزانید.

Usually it becomes black, right?

معمولا سیاه می شود، درست است؟

But we often use burnt red to talk about this kind of dark, rich red color.

اما ما اغلب از قرمز سوخته برای صحبت در مورد این نوع رنگ قرمز تیره و غنی استفاده می کنیم.

Burned red, or we could say rust red, because it's the color of rust.

قرمز سوخته، یا می توانیم بگوییم قرمز زنگ زده، زیرا رنگ زنگ زده است.

What about this food, these muscles, I would just call them cream.

در مورد این غذا، این ماهیچه ها، من فقط آنها را خامه می گویم.

It's a cream-colored muscle.

ماهیچه ای کرم رنگ است.

Funnily enough, these olives can be described as olive green.

به اندازه کافی خنده دار، این زیتون ها را می توان سبز زیتونی توصیف کرد.

If you have a shirt or if you have a wall or something else, that's this color, you

اگر یک پیراهن دارید یا اگر دیوار یا چیز دیگری دارید، به این رنگ است،

could say, "It's an olive green shirt."

می توانید بگویید: "این یک پیراهن سبز زیتونی است."

Or, "I forgot my coat.

یا، "من کتم را فراموش کردم،

Can you grab it?

می توانی آن را بگیری

It's olive green."

؟ سبز زیتونی است."

So that someone knows which coat to get.

تا کسی بداند کدام کت را بخرد.

It's olive green.

سبز زیتونی است.

For the different types of brown, we often just say, light brown and dark brown.

برای انواع مختلف قهوه ای، اغلب فقط قهوه ای روشن و قهوه ای تیره می گوییم.

These walnuts are light brown and these Brazil nuts are dark brown.

این گردوها قهوه ای روشن و این آجیل برزیلی قهوه ای تیره هستند.

We've got some different options here, but we can just use light and dark to describe

ما در اینجا گزینه های مختلفی داریم، اما فقط می توانیم از روشن و تاریکی برای توصیف

them.

آنها استفاده کنیم.

In this famous painting, we can describe the red using a familiar word you just learned,

در این نقاشی معروف، می‌توانیم رنگ قرمز را با استفاده از کلمه‌ای آشنا که تازه یاد گرفتی، یعنی

burnt red.

قرمز سوخته توصیف کنیم.

It's that dark rich burnt color.

این همان رنگ سوخته پر تیره است.

Or in this situation, it almost looks like orange.

یا در این شرایط تقریباً شبیه نارنجی است.

We could say orangey red, or orangish red.

می توانیم قرمز نارنجی یا قرمز نارنجی بگوییم.

When you're trying to combine two colors like orange and red, we can either put a Y at the

وقتی می‌خواهید دو رنگ مانند نارنجی و قرمز را با هم ترکیب کنید ، می‌توانیم یا Y را در

end of it, or I-S-H.

انتهای آن قرار دهیم یا I-S-H.

You could say bluish green, or bluey green.

می توانید بگویید سبز مایل به آبی یا سبز آبی.

Usually we say blueish.

معمولاً ما می گوییم مایل به آبی.

That's more common.

این رایج تر است.

Bluish green, we could say orangish green or orangish red I guess for two similar colors

سبز مایل به آبی، می‌توانیم بگوییم سبز مایل به نارنجی یا قرمز مایل به نارنجی، فکر می‌کنم برای دو رنگ مشابه

when you're trying to talk about something that's in the middle.

زمانی که می‌خواهید درباره چیزی که در وسط است صحبت کنید.

For the green, I would call this, especially this darker green, forest green.

برای سبز، من این را، به خصوص سبز تیره تر، سبز جنگلی می نامم.

The forest, the woods is this beautiful dark green color.

جنگل، جنگل این رنگ سبز تیره زیباست.

But if you want to be a little more descriptive than just dark green, you could say forest

اما اگر می‌خواهید کمی بیشتر از رنگ سبز تیره توضیح دهید، می‌توانید بگویید

green.

سبز جنگلی.

As for the yellow, I would say this is a pleasant shade of yellow.

در مورد رنگ زرد، می توانم بگویم که این یک سایه دلپذیر از زرد است.

Pleasant is obviously a personal preference word.

خوشایند بدیهی است که یک کلمه ترجیحی شخصی است.

Maybe you don't think it's pleasant.

شاید به نظر شما خوشایند نیست.

Maybe someone else thinks it is pleasant.

شاید شخص دیگری فکر می کند خوشایند است.

But you can use this to describe any color.

اما می توانید از این برای توصیف هر رنگی استفاده کنید.

"It's just a pleasant shade of red.

"این فقط یک سایه دلپذیر از قرمز است.

It's just a pleasant shade of yellow."

این فقط یک سایه دلپذیر از زرد است."

Just means in general, this is a pleasing color.

فقط به این معنی است که به طور کلی، این یک رنگ دلپذیر است.

Next, let's go on to our category of weather.

در مرحله بعد، بیایید به دسته بندی آب و هوا برویم.

In this picture, there's a lot of waves, but people are still enjoying the weather.

در این تصویر، امواج زیادی وجود دارد، اما مردم همچنان از آب و هوا لذت می برند.

I would say it is sunny, warm and windy.

من می گویم هوا آفتابی، گرم و باد است.

Simple words, but you know what, sometimes we stick with those when we're describing

کلمات ساده، اما می دانید چه چیزی، گاهی اوقات وقتی در حال توصیف چیزها هستیم، به آنها می چسبیم

things.

.

Sunny, warm and windy.

آفتابی، گرم و باد.

The opposite of the previous picture, here, there is a downpour.

برعکس تصویر قبلی ، اینجا یک بارندگی است.

We might even say, "It's a nasty day."

حتی ممکن است بگوییم: "روز بدی است."

This means it's not a day where you're going to go out for a walk.

این یعنی روزی نیست که بخواهید برای پیاده روی بیرون بروید.

You're probably not even going to get an umbrella and a raincoat because it's not going to be

احتمالاً حتی یک چتر و یک بارانی هم نخواهید داشت زیرا

an enjoyable experience, it's raining too much.

تجربه لذت بخشی نخواهد بود، باران بیش از حد می بارد .

It's a nasty day.

روز بدی است

Or if you look out the window, and you see this, you might say, "It's really coming down.

یا اگر از پنجره به بیرون نگاه کنید و این را ببینید، ممکن است بگویید: "واقعاً دارد پایین می آید

It's really coming down."

. واقعاً دارد پایین می آید."

What is it?

چیست؟

The rain.

باران.

When you say, "Oh, it's really coming down out there.

وقتی می گویید، "اوه، واقعاً دارد بیرون می آید.

I think I'm going to need to drive to work instead of riding my bike."

فکر می کنم به جای دوچرخه سواری باید با ماشین به سر کار بروم."

That means it's raining a lot.

یعنی باران زیاد می بارد.

Another type of weather that you wouldn't really want to take a walk in, I would say

نوع دیگری از آب و هوا که واقعاً نمی خواهید در آن قدم بزنید، می توانم بگویم

this is gloomy weather.

این هوای تاریک است.

It could be the middle of the day.

ممکن است وسط روز باشد.

I don't know.

من نمی دانم.

It looks so dark though, that it feels gloomy because there's dark clouds.

اگرچه آنقدر تاریک به نظر می رسد که به دلیل وجود ابرهای تیره احساس تاریکی می کند.

We might also say simply that there's a thunderstorm.

همچنین ممکن است به سادگی بگوییم که یک رعد و برق وجود دارد.

There's also lightning, but we often just say thunderstorm.

رعد و برق نیز وجود دارد، اما ما اغلب فقط می گوییم رعد و برق.

We don't really say, "There's a lightning storm."

ما واقعاً نمی گوییم "طوفان رعد و برق وجود دارد ."

Because usually thunder goes with lightning, so we just say it's a thunderstorm.

از آنجا که معمولا رعد و برق همراه با رعد و برق است، بنابراین ما فقط می گوییم این یک رعد و برق است.

Or if you don't see the lightning yet, you only see the dark clouds, you can say, "It

یا اگر هنوز رعد و برق را ندیده اید، فقط ابرهای تیره را می بینید، می توانید بگویید: "به

looks threatening."

نظر می رسد تهدیدآمیز است."

Threatening.

تهدید کننده.

Who is threatening you in this situation?

در این شرایط چه کسی شما را تهدید می کند؟

It's really just the sky looks like it is probably going to have terrible weather.

این واقعاً فقط به نظر می رسد که آسمان احتمالاً هوای وحشتناکی خواهد داشت.

If you're hiking and some big dark clouds come in, you might say, "It looks threatening.

اگر پیاده‌روی می‌کنید و ابرهای سیاه بزرگی وارد می‌شوند، ممکن است بگویید: "به نظر می‌رسد تهدیدآمیز است.

We need to go home.

ما باید به خانه برگردیم.

We can't go up this mountain because it looks too threatening."

ما نمی‌توانیم از این کوه بالا برویم زیرا به نظر بسیار تهدیدکننده است."

This looks like a lovely fall day to me.

این به نظر من یک روز پاییزی دوست داشتنی است.

It is cool, crisp, and partially cloudy.

خنک، ترد و نیمه ابری است.

There's a lot of blue sky but it's also cloudy too.

آسمان آبی زیادی وجود دارد اما همچنین ابری است.

When we say that a day is crisp, if you live somewhere that has four seasons, winter, spring,

وقتی می گوییم یک روز ترد است، اگر در جایی زندگی می کنید که دارای چهار فصل زمستان، بهار،

summer and fall, then you have experienced this crisp, usually dry, beautiful feeling

تابستان و پاییز است، پس این احساس تند، معمولا خشک و

of fall.

زیبای پاییز را تجربه کرده اید.

If you live somewhere that doesn't have four seasons, then that might be a new sensation

اگر در جایی زندگی می‌کنید که چهار فصل نداشته باشد، ممکن است یک حس جدید

to you, the having a cool, crisp fall day.

برای شما باشد، داشتن یک روز پاییزی خنک و شفاف.

This picture is not partially cloudy.

این تصویر نیمه ابری نیست.

Instead, because we're looking at a city, I would say, "It's smoggy."

در عوض، چون ما به یک شهر نگاه می‌کنیم ، می‌گویم: "دود آلود است."

You might say, "It's foggy."

ممکن است بگویید: "مه گرفته است."

Foggy is from natural occurrences, because the air is cooler or warmer.

مه آلود ناشی از اتفاقات طبیعی است، زیرا هوا سردتر یا گرمتر است.

But really if this is created because of pollution, then you can say, "It's smoggy."

اما واقعاً اگر این به دلیل آلودگی ایجاد شده باشد، می توانید بگویید "دود آلود است."

Or you might use not just one word, but you could use the phrase, "The air is thick."

یا ممکن است فقط از یک کلمه استفاده نکنید، بلکه می توانید از عبارت "هوا غلیظ است" استفاده کنید.

That means when you go outside, it's not really that the air is tangible that you can touch

این بدان معناست که وقتی بیرون می روید، واقعاً اینطور نیست که هوا ملموس باشد که بتوانید

it and it's thick, but instead it just feels like that.

آن را لمس کنید و غلیظ است، اما در عوض فقط این احساس را دارید.

"Ah, the air, there's so much in the air that it feels like it's thick."

"آه، هوا، آنقدر در هوا است که احساس می شود غلیظ است."

Unfortunately this winter, this did not happen to my city.

متاسفانه زمستان امسال این اتفاق برای شهر من نیفتاد.

We had a really warm winter but if this happened to you, or if you visited somewhere that had

ما زمستان واقعاً گرمی داشتیم، اما اگر این اتفاق برای شما افتاده باشد، یا اگر از جایی دیدن کرده‌اید که

a really big snowstorm like this, you could say, "It's bitterly cold."

یک طوفان برفی واقعاً بزرگ مانند این داشته است، می‌توانید بگویید: "سرما شدید است."

If it's more than cold, and you're wrapped up and you're really hurrying to your next

اگر هوا بیشتر از سرد است، و شما در حال پیچیدن هستید و واقعاً به سمت مقصد بعدی خود عجله دارید

destination, it is not a pleasant type of cold.

، این نوع سرماخوردگی خوشایند نیست .

You could say, "It's bitterly cold."

می توان گفت: "سرد شدیدی است."

I imagine that this picture is also in the dead of winter.

من تصور می کنم که این عکس نیز در پایان زمستان است.

You might say, "It's the dead of winter."

ممکن است بگویید: «زمستان تمام شده است».

That means the middle of winter.

یعنی اواسط زمستان.

You've passed half of winter, but you still have half of winter to go.

شما نیمی از زمستان را پشت سر گذاشتید، اما هنوز نیمی از زمستان را در پیش دارید.

It's the dead of winter.

این مرده زمستان است.

Let's go to our sixth category, which is nature.

بریم سراغ دسته ششم خود که طبیعت است.

Here we have a really beautiful scene, I would love to visit this spot.

اینجا ما یک صحنه واقعا زیبا داریم، من دوست دارم از این نقطه دیدن کنم.

We can call it a rocky outcrop.

می توانیم آن را یک رخنمون سنگی بنامیم.

That means that rocks are coming out of the water and it's an island you could say, "It's

این بدان معناست که سنگ‌ها از آب بیرون می‌آیند و این جزیره‌ای است که می‌توان گفت:

a peninsula connected to the mainland."

«شبه‌جزیره‌ای است که به سرزمین اصلی متصل است».

It looks like maybe it's connected at the bottom a little bit.

به نظر می رسد شاید در پایین کمی متصل است .

It's a peninsula.

این یک شبه جزیره است.

Or you could just say, "It's a rocky outcrop."

یا فقط می توانید بگویید: "این یک رخنمون سنگی است."

That means it's small, it's mostly made of rocks, and it's in the water.

یعنی کوچک است، بیشتر از سنگ ساخته شده است و در آب است.

Also around this rocky outcrop, as usual for most rocky outcrops, there are cliffs.

همچنین در اطراف این رخنمون سنگی، طبق معمول اکثر رخنمون های سنگی، صخره هایی وجود دارد.

Straight down, not safe, stay away from them.

مستقیم، امن نیست، از آنها دوری کنید.

There are cliffs all around this rocky outcrop.

در اطراف این رخنمون صخره ای صخره هایی وجود دارد.

In this picture we can see snow-peaked mountains in the distance.

در این تصویر می توانیم کوه های پر برف را در دوردست ببینیم.

Down at the bottom, there's not snow, but at the top, at the peak, there is snow.

پایین در پایین، برف نیست، اما در بالا، در اوج، برف است.

We can say, "There are snow-peaked mountains."

می توان گفت: «کوه هایی با قله برفی وجود دارد».

In the foreground, in the front of this picture, we can say, "There's an evergreen forest."

در پیش زمینه، در جلوی این تصویر، می توان گفت: "یک جنگل همیشه سبز وجود دارد."

It's something that is green throughout the year.

این چیزی است که در طول سال سبز است .

During the winter it's green, during the summer it's green.

در زمستان سبز است، در تابستان سبز است.

It's a beautiful evergreen forest.

این یک جنگل همیشه سبز زیبا است.

I would love to go here looks like some people are riding their horses.

من دوست دارم به اینجا بروم به نظر می رسد که برخی از مردم سوار بر اسب های خود هستند.

Seems like paradise, right?

به نظر می رسد بهشت ​​است، درست است؟

This is a treeless rocky mountain ridge.

این یک یال کوه سنگی بدون درخت است.

The Ridge is the top part and it's treeless.

Ridge قسمت بالایی است و بدون درخت است.

There are no trees maybe because of the elevation, maybe because of some other things that happened.

درختی وجود ندارد، شاید به دلیل ارتفاع، شاید به دلیل چیزهای دیگری که اتفاق افتاده است.

But it's a treeless rocky mountain ridge.

اما این یک یال کوه سنگی بدون درخت است.

We can also say, "There are mountains as far as you can see."

همچنین می‌توان گفت: «تا آنجا که می‌بینی کوه‌هایی وجود دارد».

You look into the distance and all you see are mountains.

به دوردست ها نگاه می کنی و تنها کوه می بینی.

As far as you can see, there are mountains.

تا آنجا که می بینید کوه ها وجود دارد.

Another wonderful destination, you can see another rocky outcrop, or just some rocks

یکی دیگر از مقصدهای شگفت انگیز، شما می توانید یک رخنمون صخره ای دیگر را ببینید، یا فقط چند صخره

or a rocky formation coming out of the water.

یا یک سازنده سنگی که از آب بیرون می آید.

We can say, "There is a chair on the beach."

می توانیم بگوییم: "یک صندلی در ساحل وجود دارد."

This is the beach.

این ساحل است.

I know there's a lot of different words to describe the beach, the shore, the coast,

من می دانم که کلمات مختلف زیادی برای توصیف ساحل، ساحل، ساحل وجود دارد،

but they all have slightly different meanings.

اما همه آنها معانی کمی متفاوت دارند.

Here, the chair is on the beach.

اینجا، صندلی در ساحل است.

If we said, "The chair is on the shore," we don't really use this that much in American

اگر گفتیم «صندلی در ساحل است»، واقعاً در انگلیسی آمریکایی از آن چندان استفاده نمی‌کنیم

English.

.

The shore is often the place where the water comes up.

ساحل اغلب جایی است که آب از آن بالا می آید.

Directly where there's water, that's the shore.

دقیقاً جایی که آب وجود دارد، آن ساحل است.

Here, the beach is the sandy area.

در اینجا، ساحل منطقه شنی است.

We use this to describe the place in general, "I'm going to the beach."

ما از این برای توصیف کلی مکان استفاده می کنیم، "من به ساحل می روم."

Maybe you're just going to the general area where there is the ocean and the sand.

شاید شما فقط به منطقه عمومی می روید که در آن اقیانوس و ماسه وجود دارد.

Maybe you're not really going to sit on the sand.

شاید واقعا قرار نیست روی شن ها بنشینی.

Maybe you're just going to go shopping.

شاید شما فقط می خواهید به خرید بروید.

But you might call that whole area, the beach.

اما ممکن است کل آن منطقه را ساحل بنامید.

"I'm going to the beach."

"من به ساحل می روم."

Here is a lush jungle.

اینجا یک جنگل سرسبز است.

Lush means thick.

سرسبز به معنای ضخیم است.

It's hard to see through, you don't know what's there.

دیدن آن سخت است، شما نمی دانید چه چیزی وجود دارد.

It is a lush jungle.

یک جنگل سرسبز است.

This house also seems to be isolated.

این خانه نیز به نظر منزوی است.

You might live somewhere that's isolated, you might go somewhere that's isolated.

ممکن است در جایی زندگی کنید که منزوی است ، ممکن است به جایی بروید که منزوی است.

You could even feel isolated away from other people.

حتی می توانید احساس کنید که از دیگران جدا شده اید .

But we can say here that this is an isolated location in the jungle.

اما در اینجا می توان گفت که این یک مکان منزوی در جنگل است.

If you've ever been in the jungle, you know that they're usually humid.

اگر تا به حال در جنگل بوده اید، می دانید که آنها معمولا مرطوب هستند.

This is not a dry place.

اینجا جای خشکی نیست.

Because it's lush.

چون سرسبز است.

We imagine there's lots of moisture in the air, which is called humidity.

تصور می کنیم رطوبت زیادی در هوا وجود دارد که به آن رطوبت می گویند.

You could say, "I had a great vacation.

می‌توانید بگویید، "تعطیلات بسیار خوبی داشتم

It was so humid though.

. هرچند هوا خیلی مرطوب بود.

We went to an isolated cabin in the lush jungle, but it was so humid that I had a hard time

ما به یک کلبه ای دورافتاده در جنگل سرسبز رفتیم، اما آنقدر مرطوب بود که

going outside of the air conditioning for a long time.

برای مدت طولانی بیرون از تهویه هوا به سختی بیرون رفتم.

I'm not used to this type of weather.

من به این نوع هوا عادت ندارم، هوا

It was humid."

مرطوب بود.»

On the other hand, we have an arid landscape.

از طرفی ما منظره خشکی داریم.

This is extremely dry.

این به شدت خشک است.

We could say it's in need of water.

می توان گفت نیاز به آب دارد.

You might simply say, "I'm in need of water.

ممکن است به سادگی بگویید: "من به آب نیاز

I'm really thirsty.

دارم. من واقعا تشنه

I'm in need of water."

هستم. من به آب نیاز دارم."

This tree looks like it's in need of water.

این درخت به نظر می رسد که به آب نیاز دارد.

The land is in need of water, because it's an arid landscape.

زمین به آب نیاز دارد، زیرا منظره ای خشک است.

All of these plants I hope, are probably local plants.

امیدوارم همه این گیاهان، گیاهان محلی باشند.

They're used to living in this extremely dry desert type of climate, but occasionally they

آنها به زندگی در این نوع آب و هوای بیابانی بسیار خشک عادت کرده اند، اما گاهی اوقات

do need water.

به آب نیاز دارند.

When I see this picture, my first feeling is, "Wow.

وقتی این عکس را می بینم، اولین احساس من این است: "وای.

This is powerful Mother Nature."

این مادر طبیعت قدرتمند است."

This volcano and no one can stop.

این آتشفشان و هیچ کس نمی تواند متوقف شود.

Hopefully you can predict a little bit, but Mother Nature, which is what we use to describe

امیدوارم بتوانید کمی پیش بینی کنید، اما مادر طبیعت، چیزی که ما برای توصیف

nature in general sometimes is powerful.

طبیعت به طور کلی استفاده می کنیم، گاهی اوقات قدرتمند است.

It is an unstoppable force.

این یک نیروی غیرقابل توقف است.

We can also see some lights at the bottom and that tells me that there are humans living

ما همچنین می توانیم چند نور را در پایین ببینیم و این به من می گوید که انسان هایی در اینجا زندگی می کنند

here.

.

We might say, "The volcano, it is a looming volcano."

ممکن است بگوییم، "آتشفشان، یک آتشفشان در حال ظهور است."

Or, "It is looming over the village."

یا "بر فراز دهکده خودنمایی می کند."

This has a dangerous sense.

این حس خطرناکی دارد.

It's threatening the villagers, it's threatening the people, we don't know when it's going

روستاییان را تهدید می کند ، مردم را تهدید می کند، ما نمی دانیم کی قرار

to explode.

است منفجر شود.

It is looming over the village.

بر بالای روستا خودنمایی می کند.

You could use this to describe people too like, "Ah, the teacher is always looming over

شما می توانید از این برای توصیف افرادی مانند "آه، معلم همیشه بالای سر

us."

ما است" استفاده کنید.

We don't use it for people as much, but we can use it in that same dangerous, ominous,

ما آنقدر از آن برای مردم استفاده نمی‌کنیم، اما می‌توانیم از آن به همان معنای خطرناک، شوم و

threatening sense.

تهدیدآمیز استفاده کنیم.

For our seventh category, we're going to be talking about cities and how to describe different

برای دسته هفتم، ما در مورد شهرها و چگونگی توصیف

aspects of a city.

جنبه های مختلف یک شهر صحبت خواهیم کرد.

This is the city of Pittsburgh, Pennsylvania where I was born.

این شهر پیتسبورگ، پنسیلوانیا است که من در آن متولد شدم.

I spent just a couple years at the beginning of my life here.

من فقط چند سال را در ابتدای زندگی ام در اینجا گذراندم.

But I have a lot of family who still lives there.

اما من خانواده زیادی دارم که هنوز آنجا زندگی می کنند.

We could say, "We're looking at the skyline."

می‌توانیم بگوییم، "ما به خط افق نگاه می‌کنیم."

This means the overall view of the city from up on a hill usually, or maybe on a tower,

این به این معنی است که نمای کلی شهر از بالای یک تپه معمولاً یا شاید بر روی یک برج،

you can see the skyline.

می توانید خط افق را ببینید.

This city is also built on a river.

این شهر نیز بر روی رودخانه ساخته شده است.

In fact, this city is built on three rivers, but most big cities are built on a river.

در واقع این شهر بر روی سه رودخانه ساخته شده است، اما اکثر شهرهای بزرگ بر روی یک رودخانه ساخته شده اند.

It's just practical, especially a long time ago, they needed rivers for industry for survival.

این فقط عملی است، به خصوص مدت ها پیش، آنها برای بقا به رودخانه هایی برای صنعت نیاز داشتند.

A lot of cities are built on a river or built on several rivers.

بسیاری از شهرها بر روی یک رودخانه یا بر روی چندین رودخانه ساخته شده اند.

Because there are rivers, we need bridges to cross the rivers.

از آنجایی که رودخانه وجود دارد، برای عبور از رودخانه ها به پل نیاز داریم.

We can say, "There are a lot of bridges that span the river."

می‌توان گفت: «پل‌های زیادی روی رودخانه وجود دارد».

They go across the river or we can use one word and simply say, "The bridges span the

آنها از رودخانه عبور می کنند یا می توانیم از یک کلمه استفاده کنیم و به سادگی بگوییم: "پل ها بر روی

river."

رودخانه قرار دارند."

This is a lovely outdoor cafe on the corner.

این یک کافه در فضای باز دوست داشتنی در گوشه است.

It seems like a busy area.

منطقه شلوغی به نظر می رسد.

There's a lot of people walking around.

افراد زیادی در اطراف راه می روند.

Because it's a busy area, it's a good place to people watch.

از آنجایی که این منطقه شلوغ است، مکان خوبی برای تماشای مردم است.

Have you ever been people watching before?

آیا قبلاً مردمی بوده اید که تماشا می کردند؟

It's like bird watching, but you just watch people walk by.

مثل تماشای پرنده است، اما شما فقط مردم را تماشا می کنید که از کنارشان عبور می کنند.

If you've never done this, it's pretty fun.

اگر هرگز این کار را انجام نداده اید، بسیار سرگرم کننده است.

It's not rude or intrusive, especially if you're somewhere like this that's really public.

این بی ادبانه یا مزاحم نیست، به خصوص اگر در جایی هستید که واقعاً عمومی است.

You just sitting back, enjoying a cup of coffee, a cup of tea, and you're just watching people

شما فقط می نشینید، از یک فنجان قهوه، یک فنجان چای لذت می برید، و فقط

walk by enjoying being part of the city.

با لذت بردن از بخشی از شهر راه رفتن مردم را تماشا می کنید.

You are people watching.

شما مردمی هستید که تماشا می کنید.

It's not pretty, but there are parts like this in every city.

زیبا نیست، اما در هر شهری چنین قسمت هایی وجود دارد .

We can call this an alley, or we could say it's an alleyway.

این را می‌توانیم بگوییم کوچه، یا می‌توانیم بگوییم کوچه است.

It's like a small street, between houses or between buildings.

مثل یک خیابان کوچک، بین خانه ها یا بین ساختمان ها.

Usually you probably don't want to walk there at night because we can say, "It's sketchy."

معمولاً شما احتمالاً نمی خواهید در شب به آنجا راه بروید زیرا می توانیم بگوییم: "طرح است."

Or, "It's a little risky."

یا "این کمی ریسک دارد."

Because there's a lot of trash here, I imagine that this is just no place where all of the

از آنجایی که اینجا زباله زیادی وجود دارد، تصور می‌کنم که اینجا جایی نیست که همه

trash bins are, but we could also say, "It's grungy."

سطل‌های زباله در آن قرار داشته باشند، اما می‌توانیم بگوییم: "اینجا غمگین است."

Or if we're to describe the whole area of town, maybe that whole area is a little bit

یا اگر بخواهیم کل منطقه شهر را توصیف کنیم ، شاید کل آن منطقه کمی

full of trash, it's not very well taken care of.

پر از زباله باشد، خیلی خوب از آن مراقبت نشده است .

We could say, "It's a grungy side of town."

می‌توانیم بگوییم، "این یک سمت غم انگیز شهر است."

That's a polite way to say it's a dirty, dangerous area.

این یک روش مودبانه برای گفتن این است که منطقه کثیف و خطرناکی است.

But you could just say grungy.

اما شما فقط می توانید بگویید گرانی.

This is a typical view in the suburb of the US.

این یک نمای معمولی در حومه ایالات متحده است.

We could say, "It's a suburban setting."

می‌توانیم بگوییم، "این یک محیط حومه شهر است."

These houses don't have much land, they're side by side.

این خانه ها زمین زیادی ندارند، کنار هم هستند.

Sometimes when you're trying to buy a house, or when you're talking about housing, you

گاهی اوقات وقتی در حال تلاش برای خرید خانه هستید یا وقتی در مورد مسکن صحبت می کنید،

might say, "The houses are built on a postage stamp."

ممکن است بگویید: "خانه ها بر روی یک تمبر پستی ساخته شده اند ."

A postage stamp is what you put on the letter when you send it in the mail.

تمبر پستی همان چیزی است که هنگام ارسال نامه روی نامه می گذارید.

That's really small, right?

واقعاً کوچک است، درست است؟

It has to be this big and it goes on your envelope.

باید به این بزرگی باشد و روی پاکت شما باشد.

But when you say a house is built on a postage stamp, it means that the land is extremely

اما وقتی می گویید یک خانه بر روی تمبر پستی ساخته شده است ، به این معنی است که زمین بسیار

small and they're close together.

کوچک است و آنها به هم نزدیک هستند.

Usually it's seen as a negative thing when you use that expression, but it could just

معمولاً وقتی از آن عبارت استفاده می کنید به عنوان یک چیز منفی دیده می شود ، اما می تواند فقط

be a way to describe the area of town.

راهی برای توصیف منطقه شهر باشد.

Yeah, that area is really close to town, land is expensive, all of the houses are built

بله، آن منطقه واقعاً به شهر نزدیک است، زمین گران است، همه خانه ها

on a postage stamp.

با تمبر پستی ساخته شده اند.

Also, you can see some cars parked on the street.

همچنین می توانید تعدادی ماشین پارک شده در خیابان را ببینید.

There aren't...

وجود ندارد...

I don't really see maybe there's one garages, or driveways where people can park.

من واقعاً نمی بینم که شاید یک گاراژ یا مسیرهایی وجود داشته باشد که مردم بتوانند در آن پارک کنند.

We call this just street parking.

ما به این می گوییم فقط پارکینگ خیابانی.

"There is street parking where I live.

جایی که من زندگی می کنم پارکینگ خیابانی وجود دارد.

I always have to look for a spot."

من همیشه باید به دنبال مکانی باشم.

Or maybe if you're trying to go to a local restaurant and there's no parking lot nearby,

یا شاید اگر می‌خواهید به یک رستوران محلی بروید و پارکینگی در آن نزدیکی وجود ندارد

you might tell your friends, "Hey, there's only street parking, so try to arrive early

، ممکن است به دوستان خود بگویید: "هی، فقط پارکینگ در خیابان وجود دارد، پس سعی کنید زودتر

because you're going to have to look around for parking.

برسید زیرا باید به اطراف خود نگاه کنید. پارکینگ

It's a little tough to find a spot because there's only street parking."

. پیدا کردن یک مکان کمی سخت است زیرا فقط پارکینگ در خیابان وجود دارد."

Here you can see a lovely night skyline I believe this is Tokyo.

در اینجا می توانید یک افق شب دوست داشتنی را ببینید، من فکر می کنم اینجا توکیو است.

A night skyline.

افق شب

This is an urban setting.

این یک محیط شهری است.

The previous picture was suburban.

عکس قبلی حومه شهر بود.

That means somewhere where people live, it's mainly residential.

این بدان معناست که جایی که مردم زندگی می کنند، عمدتاً مسکونی است.

But here we have an urban setting that is a bustling metropolis.

اما اینجا ما یک محیط شهری داریم که یک کلان شهر شلوغ است.

We often use the adjective bustling, which means extremely busy.

ما اغلب از صفت bustling استفاده می کنیم که به معنای بسیار شلوغ است.

There's lots of movement to describe city's, busy cities.

تحرکات زیادی برای توصیف شهرهای شلوغ شهری وجود دارد.

It's a bustling metropolis.

این یک کلان شهر شلوغ است.

Metropolis is a huge city.

متروپلیس یک شهر بزرگ است.

I would not at all, describe the city where I live as a metropolis.

من اصلاً نمی خواهم شهری را که در آن زندگی می کنم به عنوان یک کلان شهر توصیف کنم.

It is just a city, maybe even a town.

این فقط یک شهر است، شاید حتی یک شهرک.

But Tokyo is certainly a metropolis.

اما توکیو قطعا یک کلان شهر است.

It's huge.

این بزرگه.

It's bustling.

شلوغ است.

There's a lot going on.

چیزهای زیادی در جریان است.

For our eighth category food, there are really endless words we can use to describe food.

برای غذاهای دسته هشتم ما، واقعاً کلمات بی پایانی وجود دارد که می توانیم برای توصیف غذا از آنها استفاده کنیم.

This is just a limited view of a couple of those.

این فقط یک نمای محدود از چند مورد از آنهاست.

But here we have a wonderful scene.

اما اینجا ما یک صحنه فوق العاده داریم.

I want the scene to be in front of me every day, but maybe that would be a little dangerous

دوست دارم هر روز این صحنه جلوی چشمم باشد ، اما شاید

for my health.

برای سلامتی من کمی خطرناک باشد.

Well, we can say, "Here are some sweets.

خوب، می توانیم بگوییم: "اینم چند شیرینی.

Here are some breads.

Here are some pastries, probably in a bakery."

There's a lot of different words we can use to describe sweet bread foods.

کلمات مختلف زیادی وجود دارد که می توانیم برای توصیف غذاهای نان شیرین استفاده کنیم.

Sweets, breads, pastries from a bakery.

شیرینی، نان، شیرینی از نانوایی.

Before those pastries are finished, this has to happen.

قبل از اینکه آن شیرینی ها تمام شوند، باید این اتفاق بیفتد.

Here are some bakers and they are letting the dough which is the uncooked bread, they're

اینجا چند نانوا هستند و خمیر را که همان نان نپخته است می گذارند،

letting the dough rise, important thing, they are kneading the dough which means pounding

می گذارند خمیر ور بیاید، مهم این است که خمیر را ورز می دهند یعنی می

it and smashing it, kneading the dough.

کوبند و له می کنند، خمیر را ورز می دهند.

Because this is not just for their house for their family, this is for a bakery, for a

چون این فقط برای خانه آنها برای خانواده آنها نیست، برای نانوایی است، برای یک

shop, they are making it in bulk.

مغازه، آنها آن را به صورت عمده درست می کنند.

In bulk means a large quantity.

در فله به معنای مقدار زیاد است.

There are a lot of different loaves of bread that are being made.

تعداد زیادی نان مختلف در حال تهیه است.

They're making it in bulk.

به صورت عمده درست می کنند.

We often use this expression when you go to the grocery store, and instead of buying rice

ما اغلب وقتی به خواربارفروشی می روید از این عبارت استفاده می کنیم و به جای خرید برنج

in a bag, you can go to the bulk section and there's some big containers and you bring

در کیسه، می توانید به بخش عمده بروید و چند ظروف بزرگ وجود دارد و

your own bag or they have some paper bags available, and you pull a little handle and

کیف خود را می آورید یا آنها چند کیسه کاغذی در دسترس دارند و شما کمی دسته را بکشید و

you can get as much rice as you want.

می توانید هر چقدر که می خواهید برنج تهیه کنید.

There's some alternatives, pre-bagged or in bulk, and that's what they're doing.

برخی از گزینه های جایگزین وجود دارد، از قبل بسته بندی شده یا به صورت فله، و این کاری است که آنها انجام می دهند.

They're baking bread in bulk.

نان فله ای می پزند.

Have you ever eaten bugs before?

آیا تا به حال حشرات را قبلاً خورده اید؟

I have one time but I've never eaten crickets.

من یک بار دارم اما هرگز جیرجیرک نخوردم.

These could be described as crunchy, possibly spicy, unusual, but we can also say that it's

اینها را می توان ترد، احتمالا تند، غیر معمول توصیف کرد، اما می توان گفت که این

an adventurous food.

غذا یک غذای ماجراجویانه است.

You might say, "I'm an adventurous eater," talking about your own self, your own type

ممکن است بگویید: "من یک غذاخور ماجراجو هستم" و در مورد خود و نوع سلیقه خود صحبت می کنید

of taste.

.

"I'm an adventurous eater.

"من یک غذاخور ماجراجو هستم.

Sure, I like to try adventurous foods."

مطمئناً، من دوست دارم غذاهای ماجراجویانه را امتحان کنم."

These are foods that don't seem normal to a lot of people.

اینها غذاهایی هستند که برای بسیاری از مردم عادی به نظر نمی رسند .

You're going to get out of your comfort zone and try them.

شما از منطقه راحتی خود خارج خواهید شد و آنها را امتحان خواهید کرد.

This meat I imagine some kind of steak is sizzling, it is grilled.

این گوشت من تصور می کنم نوعی استیک داغ است، کبابی است.

Sizzling is the sound that you hear.

صدای خش خش صدایی است که می شنوید.

Grilled is what's happening.

کبابی چیزی است که اتفاق می افتد.

It is being grilled on this type of grill.

روی این نوع گریل در حال کباب شدن است.

Because there is red inside of it, it's not bleeding, but it's pretty red.

چون داخل آن قرمز است، خونریزی ندارد، اما بسیار قرمز است.

Still, we can say it's medium rare.

با این حال، می توان گفت که متوسط ​​نادر است.

We've got a lot of different categories for meat, we could say, "It's rare," which is

ما دسته‌های مختلف زیادی برای گوشت داریم، می‌توانیم بگوییم «نادر است» که

very, very, very red, basically raw, maybe the outside is seared, a little bit briefly

بسیار بسیار قرمز است، اساساً خام است، شاید بیرون آن سرخ شده باشد، کمی مختصر

cooked.

پخته شده است.

Then there's medium rare, medium, medium well and also well done.

سپس متوسط ​​کمیاب، متوسط، متوسط ​​خوب و همچنین به خوبی انجام شده وجود دارد.

There's different ways that you can have food cooked.

روش های مختلفی برای پخت غذا وجود دارد .

If you go to a restaurant, what I usually do when I'm ordering some meat I ask the server,

اگر به رستوران بروید، کاری که من معمولاً هنگام سفارش گوشت انجام می‌دهم، از سرور می‌پرسم:

"What's recommended?

"چه چیزی توصیه می‌شود؟

If they ask, "How would you like your steak cooked?"

اگر بپرسند، "دوست دارید استیک شما چگونه پخته شود؟"

Well, if it's lamb or some unusual meat that you haven't had before, or you haven't had

خوب، اگر گوشت بره یا گوشت غیرعادی باشد. که قبلاً نداشته اید یا

often, you could ask them, "What do you recommend?

اغلب نداشته اید، می توانید از آنها بپرسید: "چه چیزی را توصیه می کنید؟

What does the chef recommend?"

سرآشپز چه چیزی را توصیه می کند؟»

Usually I say, "Okay," to whatever they say for it because I don't want the meat to be

معمولاً به هر چیزی که برای آن می گویند، می گویم «باشه»، زیرا نمی خواهم گوشت

too cooked or undercooked.

خیلی پخته یا کم پخته شود.

There's important ways that we can have the meat and enjoy it at the same time.

راه های مهمی وجود دارد که می توانیم گوشت را بخوریم و از آن لذت ببریم. در عین حال

This stew looks spicy, it looks hardy and filling.

این خورش تند به نظر می رسد سفت و سیر کننده به نظر می رسد

Those two words mean the same thing.

این دو کلمه معنی یکسانی دارند

Hardy and filling.

سفت و پر کننده

We do not say, "A salad is hardy."

ما نمی گوییم سالاد سخت

A salad is usually light.

است سالاد معمولا سبک

It is not hardy.

است سفت نیست سفت نیست

Hardy means lots of meat, probably lots of carbs like potatoes or rice or bread.

یعنی گوشت زیاد، احتمالا کربوهیدرات زیاد مثل سیب زمینی یا برنج یا نان

It is hardy and filling.

. سفت و سیرکننده است.

That means your stomach feels full when you're done.

یعنی وقتی کارتان تمام شد معده‌تان احساس سیری می‌کند

It is hardy and filling.

. سفت و سیرکننده است

This also looks pretty spicy for a stew.

. برای خورش هم خیلی تند به نظر می‌رسد

What a lovely scene.

. یک صحنه دوست

A towering pile of fruit.

داشتنی. توده ای از میوه ها.

Or we could say, "They look sweet."

یا می توانیم بگوییم، "آنها شیرین به نظر می رسند."

Some of these are sour, and it's probably local fruit.

برخی از این ها ترش هستند و احتمالاً میوه های محلی هستند.

In the US, we don't really have scenes like this with a lot of variety all together in

در ایالات متحده، ما واقعاً چنین صحنه هایی با مقدار زیادی از آنها نداریم. تنوع همه با هم در

a market.

یک بازار.

I imagine this is probably somewhere where all of these fruits are grown locally.

من تصور می کنم اینجا احتمالاً جایی است که همه این میوه ها به صورت محلی رشد می کنند.

We could say it's local fruit, or we could just use that for food in general.

می توانیم بگوییم این میوه محلی است یا فقط می توانیم به طور کلی از آن برای غذا استفاده کنید.

"This is local food.

این غذای محلی است

It comes from a destination or a farm that's close by the city where I live."

. از مقصد یا مزرعه ای می آید که نزدیک شهر محل زندگی من است."

It's local.

محلی است.

These guys are doing food prep.

این بچه ها در حال آماده سازی غذا هستند.

The word prep is short for preparation, but we often just say prep when we're talking

لغت prep کوتاه شده برای آماده سازی است، اما ما اغلب زمانی که در مورد غذا صحبت می کنیم فقط می گوییم prep

about food.

.

You might say, "I need to prep the meat before I cook it."

ممکن است بگویید: "من باید گوشت را قبل از پختن آماده کنم."

Maybe you're going to season it, maybe you're going to marinate it for a while.

شاید می خواهید آن را مزه دار کنید، شاید برای مدتی آن را مرینیت کنید.

"I need to prep the meat."

"من باید گوشت را آماده کنم."

You could say, "I need to prepare the meat," but that sounds a little more serious.

می توانید بگویید، "من باید گوشت را آماده کنم"، اما این کمی جدی تر به نظر می رسد.

Usually for cooking we just say, "I'm going to prep the ingredients in the morning.

معمولاً برای آشپزی فقط می گوییم: "من می خواهم مواد را صبح آماده کنم. به

That way when I come home from work, all I have to do is throw it in the bowl and I can

این ترتیب وقتی از سر کار به خانه می آیم، تنها کاری که باید انجام دهم این است که آن را در کاسه بریزم و می توانم

cook it.

آن را بپزم.

I need to prep the food."

باید آماده کنم. غذا."

They are doing food prep.

آنها در حال آماده سازی غذا هستند.

This is also, I think this looks like a soup kitchen to me.

این نیز، فکر می کنم این برای من مانند یک سوپ آشپزی است.

A soup kitchen is, they don't always serve soup, but a soup kitchen is a place that gives

سوپ‌پزخانه این است که همیشه سوپ سرو نمی‌کنند، اما سوپ‌پزخانه جایی است که

food to people who don't have food, maybe homeless people, maybe people who are poor,

به افرادی که غذا ندارند، شاید افراد بی‌خانمان، شاید افراد فقیر،

people who need food.

افرادی که به غذا نیاز دارند، غذا می‌دهد.

A soup kitchen provides food to people in need.

یک سوپ آشپزی برای افراد نیازمند غذا فراهم می کند .

If you want to volunteer when... if you live in the US and you want to volunteer somewhere,

اگر می‌خواهید در زمانی که... اگر در ایالات متحده زندگی می‌کنید و می‌خواهید در جایی داوطلب شوید، داوطلب شوید،

you might look for a local soup kitchen where you can volunteer.

ممکن است به دنبال یک سوپ آشپزی محلی باشید که بتوانید در آن داوطلب شوید.

Or if you need food, you can look for a local soup kitchen and you can go there and you

یا اگر به غذا نیاز دارید، می‌توانید به دنبال یک سوپ‌پز محلی بگردید و می‌توانید به آنجا بروید و

can eat the food, usually completely for free because this is a charity type of work.

می‌توانید غذا را بخورید، معمولاً کاملاً رایگان، زیرا این یک نوع کار خیریه است.

We can also see this guy, he's cutting these onions into very small pieces.

ما همچنین می توانیم این مرد را ببینیم، او این پیازها را به قطعات بسیار کوچک خرد می کند.

This is called dicing.

به این میگن تاس زدن.

There's a lot of words to talk about different cuts.

کلمات زیادی برای صحبت در مورد برش های مختلف وجود دارد .

But when you cut something really small, you are dicing it.

اما وقتی چیزی واقعاً کوچک را برش می دهید، آن را خرد می کنید.

Also in the this bowl, they are seasoning the meat.

همچنین در این کاسه، گوشت را چاشنی می کنند.

They are seasoning, they're dicing, they're pouring the oil and they're probably going

چاشنی می زنند، مکعبی می کنند، روغن را

to saute it.

می ریزند و احتمالاً تفت می دهند.

I could talk for 10 hours about the different types of specific cooking expressions like

من می توانم 10 ساعت در مورد انواع مختلف عبارات آشپزی خاص مانند

this.

این صحبت کنم.

Maybe I'll make that in another video.

شاید در ویدیوی دیگری آن را بسازم.

Let me know if you'd like a video about that.

اگر دوست دارید ویدیویی در این مورد دارید به من اطلاع دهید.

But that's what's happening in this video or in this picture.

اما این چیزی است که در این ویدیو یا در این تصویر اتفاق می افتد.

For a knife category housing, we see a picture here of some apartments or some buildings

برای مسکن دسته چاقو، در اینجا تصویری از چند آپارتمان یا ساختمان

that are close together.

هایی که نزدیک به هم هستند را می بینیم.

We can also say they are within shouting distance.

همچنین می توان گفت که آنها در فاصله فریاد هستند.

That means that if you shout, "Hey neighbor," that neighbor can hear you because your window

این بدان معناست که اگر فریاد بزنید، "هی همسایه"، آن همسایه می تواند صدای شما را بشنود زیرا پنجره شما

to the next window, it's not a very big space.

به پنجره بعدی، فضای خیلی بزرگی نیست.

You can even use that expression within shouting distance for someone who's close to you in

شما حتی می توانید از این عبارت در فاصله فریاد زدن برای کسی که در فروشگاه مواد غذایی به شما نزدیک است استفاده کنید

the grocery store.

.

Or maybe if they're on the other side of the grocery store.

یا شاید اگر آن طرف خواربارفروشی باشند.

You might say, "Yeah, I saw you in the grocery store last week, but you weren't within shouting

ممکن است بگویید: "بله، هفته گذشته تو را در خواربارفروشی دیدم ، اما تو در

distance, so I didn't say hi.

فاصله ای بود که فریاد زدی، بنابراین من سلام نکردم.

I didn't want to yell, 'Hey,' because you weren't within shouting distance."

نمی خواستم فریاد بزنم "هی" چون تو نبودی. در فاصله فریاد زدن.»

That's not a specific measurement, of course, but it's just that idea.

البته این اندازه گیری خاصی نیست، اما فقط همین ایده است.

We can also see a close line.

ما همچنین می توانیم یک خط نزدیک را ببینیم.

Notice the pronunciation for this word is very similar to just close the door, a close

توجه داشته باشید که تلفظ این کلمه بسیار شبیه به فقط بستن در، یک خط نزدیک است

line.

.

In fact, there are many close lines between the houses here.

در واقع، خطوط نزدیک زیادی بین خانه های اینجا وجود دارد.

I would call this a side street.

من این را یک خیابان فرعی می نامم.

I know we already talked a little bit about cities and alleys and alleyways, but here

می‌دانم که قبلاً کمی در مورد شهرها و کوچه‌ها و کوچه‌ها صحبت کرده بودیم، اما

it's a side street.

اینجا یک خیابان فرعی است.

This is not the main street.

اینجا خیابان اصلی نیست.

But you could say, "Oh yeah, I live on a side street within shouting distance to all my

اما می توانید بگویید، "اوه، بله، من در یک خیابان فرعی زندگی می کنم که با همه همسایه هایم فاصله

neighbors.

There's not much privacy."

دارد. حریم خصوصی زیادی وجود ندارد."

This is a fun bird's eye view of the suburbs.

این یک منظره پرنده سرگرم کننده از حومه شهر است.

A lot of these houses look the same.

بسیاری از این خانه ها شبیه به هم هستند.

They look like they were probably built within the last 50 years, maybe less.

به نظر می رسد که احتمالاً در 50 سال گذشته ساخته شده اند، شاید کمتر.

We could say, "It's a bird's eye view."

می‌توانیم بگوییم: "این یک منظره چشم پرنده است."

You're looking down like a bird, bird's eye view of the suburbs.

شما مثل یک پرنده به پایین نگاه می کنید، منظره پرنده ای از حومه شهر.

This is outside the city.

اینجا خارج از شهر است.

Or we can say it's far from town.

یا می توان گفت دور از شهر است.

This isn't really a rural housing community.

اینجا واقعاً یک جامعه مسکن روستایی نیست.

There's too many houses for this to be rural.

خانه های زیادی برای روستایی بودن اینجا وجود دارد.

But instead it's just the suburbs.

اما در عوض فقط حومه شهر است.

It's not in the middle of New York City.

وسط شهر نیویورک نیست.

It's outside the city.

خارج از شهر است

Because a lot of these houses look the same, we often use the adjective cookie cutter.

از آنجایی که بسیاری از این خانه ها شبیه به هم هستند، ما اغلب از صفت کاتر کوکی استفاده می کنیم.

Have you ever used a cookie cutter before?

آیا تا به حال از کاتر شیرینی استفاده کرده اید؟

When you make, for example 50 cookies in the shape of a star, you will use a metal or plastic

وقتی مثلاً 50 عدد کلوچه به شکل ستاره درست می کنید، از کاتر شیرینی پزی فلزی یا پلاستیکی استفاده می کنید

cookie cutter.

.

Pup.

توله سگ

Pup.

توله سگ

Pup.

توله سگ

Every single cookie will have the exact same shape.

تک تک کوکی ها دقیقاً همان شکل را خواهند داشت.

Because you use a cookie cutter.

چون از کاتر کوکی استفاده می کنید.

We use this as a negative term to describe houses.

ما از این به عنوان یک اصطلاح منفی برای توصیف خانه ها استفاده می کنیم.

The houses are all cookie cutter.

خانه ها همگی شیرینی پزی هستند.

They don't have any unique qualities.

آنها هیچ ویژگی منحصر به فردی ندارند.

Every house looks almost the same.

هر خانه تقریبا یکسان به نظر می رسد.

They are cookie cutter houses or you could say, "It's just a cookie cutter neighborhood.

آنها خانه های شیرینی پزی هستند یا می توانید بگویید: "این فقط یک محله شیرینی پزی است.

I don't want to live there.

من نمی خواهم آنجا زندگی کنم.

I want to live somewhere that has more character or more history."

می خواهم در جایی زندگی کنم که شخصیت یا تاریخ بیشتری داشته باشد."

Or maybe you like cookie cutter neighborhoods because it's predictable.

یا شاید هم محله‌های شیرینی‌پز را دوست دارید زیرا قابل پیش‌بینی است.

This is a word that's often used to describe houses.

این کلمه ای است که اغلب برای توصیف خانه استفاده می شود .

Here is a brick apartment building on a corner with some iron fire escapes.

اینجا یک ساختمان آپارتمانی آجری در گوشه‌ای با چند محل آتش‌سوزی آهنی است.

Those stairs on the outside are just in case there's a fire and you can't go inside the

آن پله های بیرون فقط در صورتی است که آتش سوزی شود و نتوانید

building to get out.

برای بیرون آمدن به داخل ساختمان بروید.

You need to go outside you can use the fire escape.

شما باید به بیرون بروید و می توانید از فرار آتش استفاده کنید .

But these ones are probably iron or metal on the outside and iron fire escape on the

اما اینها احتمالاً از بیرون آهنی یا فلزی هستند و در

corner in this old brick apartment building.

گوشه ای از این آپارتمان آجری قدیمی راه فرار آهنی از آتش دارند.

Houses like this are common in the south of the US, especially in historic areas of each

خانه هایی مانند این در جنوب ایالات متحده، به ویژه در مناطق تاریخی هر

city, because these are colonial style houses.

شهر رایج است، زیرا این خانه ها به سبک استعماری هستند.

If you go on a road trip to the east, especially the east of the US, that's the oldest settled

اگر به یک سفر جاده ای به شرق، به خصوص شرق ایالات متحده بروید، که قدیمی ترین

area by Europeans, you're going to see some colonial style houses, we can call them estates.

منطقه مسکونی اروپایی ها است، خانه هایی به سبک استعماری خواهید دید که می توانیم آنها را املاک بنامیم.

Sometimes they are plantations, a plantation means that slaves used to work there in the

گاهی اوقات آنها مزرعه هستند، مزرعه به این معنی است که در گذشته برده ها در آنجا کار می کردند

past, so there's probably a lot of land like a farm.

، بنابراین احتمالاً زمین های زیادی مانند یک مزرعه وجود دارد.

We could call them a mansion in the US.

ما می توانیم آنها را یک عمارت در ایالات متحده بنامیم.

Some other countries some of the languages have different definitions of the word mansion.

برخی از کشورهای دیگر برخی از زبان ها تعاریف متفاوتی از کلمه عمارت دارند.

But in English, a mansion is a big amazing, beautiful house.

اما در زبان انگلیسی، عمارت یک خانه بزرگ شگفت انگیز و زیبا است.

This is a mansion.

این یک عمارت است.

This house is a typical American suburban house.

این خانه یک خانه معمولی حومه آمریکایی است.

It's got a big front lawn, lots of grass, it's got a nice front porch.

چمن جلویی بزرگی دارد، چمن زیادی دارد، ایوان جلویی خوبی دارد.

This is a pretty nice house.

این خانه نسبتاً خوبی است.

It's got a flag, it looks a little bit sterile.

یک پرچم دارد، کمی استریل به نظر می رسد.

Sterile is not cookie cutter.

استریل کاتر کوکی نیست.

The houses in this neighborhood probably all look a little bit different.

خانه های این محله احتمالاً همه کمی متفاوت به نظر می رسند.

But sterile means there's not many personal touches, so there's not a vegetable garden.

اما استریل به این معنی است که چیزهای شخصی زیادی وجود ندارد ، بنابراین باغ سبزیجات وجود ندارد.

There's not toys out front for the kids to play with.

هیچ اسباب‌بازی در جلو وجود ندارد که بچه‌ها با آن بازی کنند.

It just has a few plants, a couple trees and lots of grass.

فقط چند گیاه، چند درخت و مقدار زیادی علف دارد.

In this way, it's a typical American suburban home.

به این ترتیب، این یک خانه معمولی حومه آمریکایی است .

For our final category, our 10th category, actions.

برای دسته آخر ما، دسته دهم، اقدامات.

In this picture, we see people who are not paying attention instead, what's the opposite

در این تصویر، افرادی را می بینیم که در عوض توجه نمی کنند، در

of paying attention, they are zoning out.

مقابل توجه کردن، آنها منطقه بندی می کنند.

This might be just a look on your face where you are not focusing or it could be that you're

این ممکن است فقط یک نگاه به صورت شما باشد که در آن تمرکز نمی کنید یا ممکن است به این صورت باشد که

looking at your phone, you're looking at a book, you're just closing your eyes or listening

به تلفن خود نگاه می کنید، به کتاب نگاه می کنید، فقط چشمان خود را می بندید یا

to music.

به موسیقی گوش می دهید.

You are trying to block out everything around you.

شما سعی می کنید همه چیز را در اطراف خود مسدود کنید.

You are zoning out.

شما در حال منطقه بندی هستید.

Maybe you are distracted.

شاید حواس شما پرت شده باشد.

They're not paying attention to what's going on.

آنها به آنچه در حال وقوع است توجه ندارند .

But when you're on the subway, it's not a very big deal.

اما وقتی در مترو هستید، خیلی چیز مهمی نیست.

You can just zone out.

شما فقط می توانید منطقه بندی کنید.

This picture makes me smile.

این عکس به من لبخند می زند.

This guy is taking... we could even use the Spanish word siesta, taking a siesta.

این مرد در حال مصرف است... ما حتی می توانیم از کلمه اسپانیایی siesta استفاده کنیم، گرفتن یک سیستا.

Or in more casual terms, we could say, "He's taking a cat nap."

یا به عبارت ساده‌تر، می‌توانیم بگوییم: «او در حال چرت زدن گربه‌ای است».

This is a short nap.

این یک چرت کوتاه است.

He's taking a break.

او در حال استراحت است.

He's taking a cat nap.

داره چرت گربه ای میگیره

We can also say, "He is precariously resting on his motorcycle."

همچنین می توانیم بگوییم: "او به طور نامطمئنی روی موتور سیکلت خود استراحت می کند."

Precarious means it's dangerous.

ناپایدار یعنی خطرناک است.

He could fall off.

او می تواند سقوط کند.

He's not steady.

او ثابت نیست.

That's a wonderful adjective to use.

این یک صفت فوق العاده برای استفاده است.

When something's not steady, it's precarious.

وقتی چیزی ثابت نیست، متزلزل است.

"Don't put your water glass at the edge of the counter.

لیوان آب خود را در لبه پیشخوان قرار ندهید

It's too precarious.

. خیلی نامطمئن است.

It could fall off.

ممکن است بیفتد.

Instead, put your water glass in the middle of the counter somewhere far from the edges."

What a busy scene.

چه صحنه شلوغی

There's a lot of action happening here so we can say, "There is a lot of hustle and

اکشن زیادی در اینجا اتفاق می‌افتد، بنابراین می‌توانیم بگوییم، "هیاهو و شلوغی زیادی وجود دارد

bustle."

."

For popular public destinations like a train station or the middle of the city, we could

برای مقاصد عمومی محبوب مانند ایستگاه قطار یا وسط شهر، می‌توانیم

say, "There's so much hustle and bustle, it just makes me feel overwhelmed."

بگوییم: "هیاهو و شلوغی بسیار زیادی وجود دارد، فقط باعث می‌شود احساس غرق شدن کنم."

Or, "I love the feeling of the hustle and bustle of the city."

یا «من عاشق حس شلوغی شهر هستم».

That's the action that's happening.

این اقدامی است که در حال وقوع است.

We can also say, "A lot of people are coming and going."

همچنین می توان گفت: «خیلی ها می آیند و می روند».

That means they are arriving and leaving.

یعنی می آیند و می روند.

A lot of people are coming and going because there's so much to do here.

بسیاری از مردم می‌آیند و می‌روند، زیرا اینجا کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد.

There's a lot of hustle and bustle.

شلوغی و شلوغی زیاد است.

In this picture, these guys are working out.

در این تصویر، این افراد در حال تمرین هستند.

You can say they are working out, they are exercising, but this trainer looks like she's

می توان گفت آنها در حال تمرین هستند، ورزش می کنند، اما این مربی به نظر می رسد که او

pretty serious.

بسیار جدی است.

We could say, "They are getting their butts kicked."

می‌توانیم بگوییم: «دارند به باسنشان لگد می‌زنند».

That means that she is making them work so hard that at the end of the workout, at the

این بدان معنی است که او آنها را به سختی کار می کند که در پایان تمرین، در

end of the exercise, they're probably going to lay on the ground and go, "Oh, that was

پایان تمرین، احتمالاً روی زمین دراز می کشند و می گویند: "اوه،

so hard.

خیلی سخت بود.

This was an intense exercise."

این یک کار شدید بود. ورزش."

They could also say, "She is kicking our butts."

آنها همچنین می توانند بگویند: "او به باسن ما لگد می زند."

That means she's making us work really hard.

این بدان معناست که او ما را مجبور می کند واقعاً سخت کار کنیم.

Or you could just say, "Wow, they are getting their butts kicked."

یا فقط می توانید بگویید: "وای، آنها دارند لگد می زنند."

They are having to do a lot of exercises because this trainer is really serious.

آنها باید تمرینات زیادی انجام دهند زیرا این مربی واقعاً جدی است.

On the other hand, these three people are taking a leisurely walk in the park.

از طرفی این سه نفر با آرامش در پارک قدم می زنند.

Leisurely means they don't have a destination.

فراغت یعنی مقصدی ندارند.

They don't need to be somewhere at a specific time they are taking a leisurely walk in the

آنها نیازی ندارند در زمان مشخصی که در حال پیاده روی آرام در

park.

پارک هستند، جایی باشند.

We can also substitute the word walk and say stroll.

همچنین می توانیم کلمه walk را جایگزین کنیم و بگوییم قدم زدن.

They're taking a leisurely stroll in the park.

آنها به آرامی در پارک قدم می زنند.

Or you could just say, "They are strolling in the park."

یا فقط می توانید بگویید: "آنها در پارک قدم می زنند ."

Just having a nice time walking around chatting, no agenda, nowhere to be, just enjoying the

فقط با قدم زدن در اطراف و گپ زدن، بدون برنامه، هیچ جایی، فقط لذت بردن از

day.

روز.

This is a similar picture, just a different setting.

این یک تصویر مشابه است، فقط یک تنظیمات متفاوت.

These people are going for a walk, and they are also walking their dog.

این افراد به پیاده روی می روند و همچنین سگ خود را پیاده روی می کنند.

Because this dog is not equal with the humans, you can say, "I'm walking the dog."

از آنجایی که این سگ با انسان ها برابری نمی کند، می توانید بگویید: "سگ را پیاده می کنم."

You would never say, "I'm walking my child."

شما هرگز نمی گویید "من دارم راه می روم فرزندم."

You could say, "I'm walking my child to school."

می توانید بگویید: "من فرزندم را پیاده به مدرسه می برم."

That's fine.

خوبه.

You have a destination.

شما مقصدی دارید

But if you just say, "I'm walking my child," feels like they're on a leash, like a dog.

اما اگر فقط بگویید: "من فرزندم را پیاده می روم"، احساس می کنید که آنها مانند یک سگ در یک افسار هستند.

But you can definitely say this for dogs, "I'm walking my dog."

اما قطعاً می‌توانید این را برای سگ‌ها بگویید: «سگم را پیاده‌روی می‌کنم».

They're going for a walk.

آنها برای پیاده روی می روند.

They're walking their dog.

اونا دارن سگشونو راه میندازن

What a sweet scene.

چه صحنه شیرینی

They are cuddling, snuggling and bonding.

آنها در آغوش گرفتن، در آغوش گرفتن و پیوند هستند.

Bonding means they are creating an important deep relationship.

پیوند به این معنی است که آنها یک رابطه عمیق مهم ایجاد می کنند .

When you cuddle or snuggle with someone, you are bonding with them.

وقتی کسی را در آغوش می گیرید یا در آغوش می گیرید، با او در ارتباط هستید.

This guy looks like he might be studying, he might be focusing, or he might simply be

این مرد به نظر می رسد که ممکن است در حال مطالعه باشد ، ممکن است تمرکز کند، یا ممکن است به سادگی در

watching a YouTube video.

حال تماشای یک ویدیوی YouTube باشد.

We don't know.

ما نمی دانیم.

But in this situation we could use any of these actions, studying, focusing, or just

اما در این شرایط می‌توانیم از هر یک از این اقدامات استفاده کنیم، مطالعه، تمرکز، یا فقط

watching a YouTube video.

تماشای یک ویدیوی YouTube.

This girl is not impressed with the food.

این دختر از غذا تحت تأثیر قرار نمی گیرد.

We could even say, "She is grossed out."

حتی می‌توانیم بگوییم: "او بداخلاق شده است."

This is a really casual way to say she thinks the food is disgusting.

این یک روش واقعاً معمولی است برای اینکه بگوییم او فکر می کند غذا منزجر کننده است.

She is grossed out.

او ناامید شده است.

What is she physically doing here?

او اینجا از نظر فیزیکی چه می کند؟

We could say, "She is spitting out the food."

می‌توانیم بگوییم: «او غذا را بیرون می‌ریزد».

"Bla.

"بلا.

Bla."

بلا."

She's spitting it out, "Pooh, I don't like this.

او دارد آن را تف می دهد، "پوه، من این را دوست ندارم.

I'm going to spit it out."

می خواهم آن را تف کنم."

Finally to finish this actions category and this extremely long vocabulary lesson, these

در نهایت برای اتمام این دسته اقدامات و این درس واژگان بسیار طولانی، این

guys are taking it easy.

بچه ها آن را آسان می کنند.

They are basking in the sun.

آنها در آفتاب غرق می شوند.

Basking in the sun is not necessarily sunbathing, but they are basking in the sun.

قرار گرفتن در زیر نور خورشید لزوما آفتاب گرفتن نیست، اما آنها در زیر نور آفتاب قرار می گیرند.

They're enjoying the warmth of the sun.

آنها از گرمای خورشید لذت می برند.

They are swinging on a hammock.

آنها در حال تاب خوردن روی یک بانوج هستند.

I hope you have a chance to swing in a hammock sometime because it is extremely relaxing.

امیدوارم فرصتی برای تاب خوردن در یک بانوج داشته باشید زیرا بسیار آرامش بخش است.

It's a wonderful thing to do at the beach, at your house, anywhere that you are just

این کار فوق العاده ای است که در ساحل، در خانه خود، هر جایی که می خواهید فقط

to swing on a hammock.

روی یک بانوج بچرخانید، انجام دهید.

How did you like this vocabulary expanding lesson with pictures?

این درس گسترش واژگان با تصاویر را چگونه دوست داشتید؟

I hope you enjoyed it and I hope that a lot of these words were new for you.

امیدوارم لذت برده باشید و امیدوارم بسیاری از این کلمات برای شما تازگی داشته باشد.

I recommend writing down the new words in a notebook trying to make a sentence with

توصیه می کنم کلمات جدید را در یک دفتر یادداشت کنید و سعی کنید با آنها جمله بسازید

them and integrating them into your daily conversations.

و آنها را در مکالمات روزانه خود ادغام کنید .

Now I have a question for you.

حالا من یک سوال از شما دارم.

Write a comment in the comments below and answer, can you describe the colors and the

در نظرات زیر نظر خود را بنویسید و پاسخ دهید، آیا می توانید رنگ ها و

textures around you in your room?

بافت های اطراف خود را در اتاق خود توصیف کنید؟

Wherever you are, try to describe some of the colors, some of the textures that you

هر کجا که هستید، سعی کنید برخی از رنگ ها، برخی از بافت هایی که می

see.

بینید را توصیف کنید.

I'm looking forward to reading your comments and also make sure that you read each other's

من مشتاقانه منتظر خواندن نظرات شما هستم و همچنین مطمئن شوید که نظرات یکدیگر را می خوانید

comments, to just review the things that we've learned.

تا فقط چیزهایی را که یاد گرفته ایم مرور کنیم .

Thanks so much for learning English with me and I'll see you again next Friday for a new

از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم و جمعه آینده دوباره شما را برای یک

lesson here on my YouTube channel.

درس جدید اینجا در کانال YouTube من می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

The next step is to download my free e-book: "5 Steps To Becoming A Confident English Speaker".

گام بعدی دانلود کتاب الکترونیکی رایگان من است: "5 قدم برای تبدیل شدن به یک سخنران مطمئن انگلیسی".

You'll learn what you need to do to speak confidently and fluently.

شما یاد خواهید گرفت که برای صحبت کردن با اعتماد به نفس و روان باید چه کاری انجام دهید .

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for more free lessons.

فراموش نکنید که برای دروس رایگان بیشتر در کانال یوتیوب من مشترک شوید .

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Bye

خدا حافظ