Express Yourself in English: Advanced Vocabulary Lesson

Vanessa: What is the number one thing that you can  

ونسا: وقتی به زبان انگلیسی صحبت می‌کنید، اولین کاری که می‌توانید

do to express yourself completely when you speak  in English? It is expand your vocabulary. And  

انجام دهید برای بیان کامل خود چیست ؟ دایره لغات شما را گسترش می دهد. و

congratulations, that's what you are about to do.  Today you are going to learn 10 important daily  

تبریک می‌گوییم، این کاری است که می‌خواهید انجام دهید. امروز قرار است 10

life expressions in English that I used and my  husband Dan used in our conversation video about  

عبارت مهم زندگی روزمره را به زبان انگلیسی بیاموزید که من و شوهرم دن در ویدیوی مکالمه ما درباره

work and our jobs. And by the end of this lesson,  you're going to be able to use them yourself. Hi,  

کار و شغلمان استفاده کرده است. و در پایان این درس، خودتان می‌توانید از آنها استفاده کنید. سلام،

I am Vanessa from speakenglishwithvanessa.com, and  like always, I have created a free PDF worksheet  

من ونسا هستم از speakenglishwithvanessa.com، و مانند همیشه، یک کاربرگ PDF رایگان

with all of today's important vocabulary  for daily life about your work and job.  

با همه واژگان مهم امروزی برای زندگی روزمره درباره کار و شغل شما ایجاد کرده ام.

And at the bottom of this free worksheet,  you can answer the quiz to test yourself  

و در پایین این کاربرگ رایگان، می‌توانید به آزمون پاسخ دهید تا خودتان را آزمایش کنید

and see if you can really use these vocabulary  words in the best way possible. You can click  

و ببینید آیا واقعاً می‌توانید از این واژه‌ها  به بهترین شکل ممکن استفاده کنید. می‌توانید

on the link in the description to download that  free PDF worksheet today. It is my gift to you.

روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا امروز آن کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید. هدیه من به شماست

Let's get started with our first important English  phrase, which is to have no say in something,  

بیایید با اولین عبارت مهم انگلیسی خود شروع کنیم ، یعنی اینکه در چیزی حرفی برای گفتن نداشته باشیم،

to have no say in something.  Well, before I explain it to you,  

در چیزی حرفی نداشته باشیم. خوب، قبل از اینکه آن را برای شما توضیح دهم،

we're going to watch an original clip  from the conversation where we used  

یک کلیپ اصلی از مکالمه ای را که در آن از

this phrase. Let's take a look at that clip,  and then I'll explain it to you. Let's watch.

این عبارت استفاده کردیم، تماشا می کنیم. بیایید به آن کلیپ نگاهی بیندازیم و سپس آن را برای شما توضیح خواهم داد. بیایید تماشا کنیم.

Dan: Well,  

my first job was a paper route, which is  where you take the newspaper and you go  

دن: خب،

اولین کار من یک مسیر کاغذی بود، جایی که روزنامه را می برید و می روید و

and deliver it to your neighborhood. Now,  I'm pretty sure that this was probably a  

آن را به محله خود تحویل می دهید. حالا، مطمئنم که این احتمالاً

job that my dad said, "Hey, the boys  need a job. Get them a paper route."

شغلی بود که پدرم گفت: "هی، پسرها به شغل نیاز دارند. برایشان یک مسیر کاغذی تهیه کن."

Vanessa: Okay.

Dan: And so  

ونسا: باشه.

دن: و بنابراین

I had no say in this, and I was  probably... I think I was 12.

من در این مورد حرفی نداشتم، و احتمالاً... فکر می کنم 12 ساله بودم.

Vanessa: Okay.

Dan: 12 or 13, so I was kind of young.

ونسا: باشه.

دن: 12 یا 13 ساله، پس من جوان بودم.

Vanessa: In this clip you saw Dan say,  

ونسا: در این کلیپ دیدید که دن می‌گوید:

"I had no say in choosing this job."  Can you guess what that means? Well,  

"من در انتخاب این شغل حرفی نداشتم."  آیا می توانید حدس بزنید که چه معنایی دارد؟ خب، به این

it means that he had no power in this choice. The  choice was made by someone else. I had no say in  

معنی است که او هیچ قدرتی در این انتخاب نداشت. انتخاب توسط شخص دیگری انجام شده است. من در

choosing this job. I just did it. Let's take  a look at another example. When I was a kid,  

انتخاب این شغل حرفی نداشتم. من فقط آن را انجام دادم. بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم. وقتی بچه بودم،

I had no say in what I wore because my mom always  dressed me. Here, you get the idea that I didn't  

در مورد لباسم حرفی نداشتم چون مادرم همیشه به من لباس می‌پوشید. در اینجا، متوجه می شوید که من

choose my clothes, my mom chose my clothes. So we  could swap out the word choose and say. We could  

لباس هایم را انتخاب نکردم، مادرم لباس های مرا انتخاب کرد. بنابراین می‌توانیم کلمه انتخاب و گفتن را عوض کنیم. می‌توانیم

say, "I had no choice about what I wore," but you  want to use this advanced wonderful phrase, right?  

بگوییم، "من هیچ انتخابی در مورد لباسم نداشتم"، اما شما می‌خواهید از این عبارت فوق‌العاده پیشرفته استفاده کنید، درست است؟

I had no say in what clothes I wore. All right,  let's go back and watch that original clip again,  

من نمی توانستم بگویم چه لباسی می پوشم. بسیار خوب، بیایید به عقب برگردیم و دوباره آن کلیپ اصلی را تماشا کنیم،

and I think you'll be amazed that this time, you  can understand the context even more. Let's watch.

و فکر می‌کنم از اینکه این بار می‌توانید زمینه را حتی بیشتر درک کنید، شگفت‌زده خواهید شد. بیایید تماشا کنیم.

Dan: Well,  

دن: خب،

my first job was a paper route, which is  where you take the newspaper and you go  

اولین کار من یک مسیر کاغذی بود، جایی که روزنامه را می برید و می روید و

and deliver it to your neighborhood. Now,  I'm pretty sure that this was probably a  

آن را به محله خود تحویل می دهید. حالا، مطمئنم که این احتمالاً

job that my dad said, "Hey, the boys  need a job. Get them a paper route."

شغلی بود که پدرم گفت: "هی، پسرها به شغل نیاز دارند. برایشان یک مسیر کاغذی تهیه کن."

Vanessa: Okay.

Dan: And so  

ونسا: باشه.

دن: و بنابراین

I had no say in this, and I was  probably... I think I was 12.

من در این مورد حرفی نداشتم، و احتمالاً... فکر می کنم 12 ساله بودم.

Vanessa: Okay.

Dan: 12 or 13, so I was kind of young.

ونسا: باشه.

دن: 12 یا 13 ساله، پس من جوان بودم.

Vanessa: All right,  

ونسا: بسیار خب،

let's go on to important phrase  number two, which is to be paid  

بیایید به عبارت مهم شماره دو برویم، که باید

under the table. Let's watch the original  clip, and then I'll explain it to you.

زیر میز پرداخت شود. بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم ، سپس آن را برای شما توضیح می‌دهم.

Because you were 12 years old, this is  under the age that you typically work.  

از آنجایی که شما 12 ساله بودید، این سن کمتر از سنی است که معمولاً کار می‌کنید.

So were you paid under the  table, or how did that work?

پس آیا زیر میز به شما دستمزد می‌دادند، یا چگونه کار کرد؟

Dan: No, I don't  

دن: نه،

think we were. I don't remember the details of  getting paid. I remember it was not very much.

فکر نمی‌کنم ما بودیم. جزئیات دریافت حقوق را به خاطر ندارم . یادم هست زیاد نبود.

Vanessa: Were you motivated  

ونسا: آیا

by money at all at that point? Like, "Oh, I get  a job, I get some money, I can buy some toys"?

در آن زمان اصلاً انگیزه شما پول بود؟ مثلاً «اوه، یک شغل پیدا کردم، مقداری پول می‌گیرم، می‌توانم چند اسباب‌بازی بخرم»؟

Dan: Yes. Yes,  

دن: بله. بله،

I was. I do remember that with  that money, I bought a Nintendo 64

من بودم. یادم می‌آید که با آن پول، یک Nintendo 64

Vanessa: In this clip I asked Dan,  

Vanessa خریدم: در این کلیپ از دن پرسیدم، آیا

were you paid under the table? Does this mean  that the boss actually passed the money under  

زیر میز به شما دستمزد داده‌اید؟ آیا این بدان معناست که رئیس واقعاً پول را زیر میز گذاشته است

the table? No, this just means that he was paid  illegally. When you pay someone under the table,  

؟ نه، این فقط به این معنی است که او به طور غیرقانونی حقوق دریافت کرده است. وقتی به کسی پول زیر میزی می دهید،

it's usually because maybe they are too young  to work, maybe they are an illegal immigrant and  

معمولاً به این دلیل است که شاید برای کار خیلی جوان است، شاید یک مهاجر غیرقانونی است و

they don't have the documentation to legally  pay them, or maybe it's just a job where we  

مدارک لازم برای پرداخت قانونی به او را ندارد، یا شاید این فقط شغلی است که ما

usually pay someone under the table, like if  you are walking someone's dog or babysitting  

معمولاً به افراد زیر دستمزد می دهیم. روی میز، مثلاً اگر سگ کسی را راه می‌زنید یا از

someone's kid. Usually we don't fill out  taxes for those types of jobs even though  

بچه کسی نگهداری می‌کنید. معمولاً ما مالیات را برای آن نوع مشاغل پر نمی کنیم، حتی اگر از نظر

it's technically illegal. So we could say  this, "When I babysat the neighbor's kids,  

فنی غیرقانونی باشد. بنابراین می‌توانیم این را بگوییم: «وقتی بچه‌های همسایه را بچه‌دار می‌کردم،

I was paid under the table." And you know what,  even though it's illegal, it's pretty common,  

زیر میز حقوق می‌گرفتم». و می‌دانید که، حتی اگر غیرقانونی است، بسیار رایج است،

and in my opinion, it's not a big deal. What do  you think? All right, let's watch the original  

و به نظر من، مشکل بزرگی نیست. نظر شما چیست؟ بسیار خوب، بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم

clip so that you can have a better idea of the  context to pay under the table. Let's watch.

تا بتوانید ایده بهتری درباره زمینه پرداخت زیر میز داشته باشید. بیایید تماشا کنیم.

Because you were 12 years old, this is  under the age that you typically work.  

از آنجایی که شما 12 ساله بودید، این سن کمتر از سنی است که معمولاً کار می‌کنید.

So were you paid under the  table, or how did that work?

پس آیا زیر میز به شما دستمزد می‌دادند، یا چگونه کار کرد؟

Dan: No, I don't  

دن: نه،

think we were. I don't remember the details of  getting paid. I remember it was not very much.

فکر نمی‌کنم ما بودیم. جزئیات دریافت حقوق را به خاطر ندارم . یادم هست زیاد نبود.

Vanessa: Were you motivated  

ونسا: آیا

by money at all at that point? Like, "Oh, I get  a job, I get some money, I can buy some toys"?

در آن زمان اصلاً انگیزه شما پول بود؟ مثلاً «اوه، یک شغل پیدا کردم، مقداری پول می‌گیرم، می‌توانم چند اسباب‌بازی بخرم»؟

Dan: Yes. Yes,  

دن: بله. بله،

I was. I do remember that with  that money, I bought a Nintendo 64.

من بودم. یادم می‌آید که با آن پول، یک نینتندو 64 خریدم.

Vanessa: All right, let's go to our  

ونسا: بسیار خب، بیایید به

third important English phrase, which is actually  two, but they have a similar meaning. The first  

سومین عبارت مهم انگلیسی خود برویم، که در واقع دو است، اما معنای مشابهی دارند. اولین    این

one is to be on it, and the next one is to be on  my A game. Let's take a look at the original clip.

است که در آن حضور داشته باشید، و مورد بعدی این است که در بازی A من باشید. بیایید نگاهی به کلیپ اصلی بیاندازیم.

Dan: In general, I think I would choose  

دن: به طور کلی، فکر می‌کنم

a workplace because I like to be really active.  So my job now, I'm teaching children, elementary.  

یک محل کار را انتخاب می‌کنم زیرا دوست دارم واقعاً فعال باشم. بنابراین شغل من در حال حاضر، من به کودکان آموزش ابتدایی.

So when I'm in a classroom I got to be really  moving on top of it, and basically on my A game.

بنابراین وقتی در کلاس درس هستم، باید واقعاً در بالای آن، و اساساً در بازی A خود حرکت کنم.

Vanessa: In this clip, Dan said,  

ونسا: در این کلیپ، دن گفت:

"I need to be on it. I need to be on my A game."  Can you guess what this means? Well, if you have  

"من باید در آن حضور داشته باشم. باید در بازی A خود باشم."  آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟ خوب، اگر تا

ever been a teacher in a classroom, you know that  if you are not completely prepared and completely  

به حال در کلاسی معلم بوده‌اید، می‌دانید که اگر کاملاً آماده و

organized, those kids will run over you, so you  need to be on it. You need to be on your A game,  

منظم نباشید، آن بچه‌ها شما را زیر پا می‌گذارند، بنابراین باید در آن کلاس باشید. شما باید در بازی A خود حضور داشته باشید،

and this means you need to be doing your best  to do it really well. Let's take a look at  

و این بدان معناست که باید تمام تلاش خود را انجام دهید تا آن را واقعاً خوب انجام دهید. بیایید به

another sentence. I'm so proud of this project.  I really brought my A game. I was on it. Here,  

جمله دیگری نگاهی بیندازیم. من به این پروژه بسیار افتخار می کنم. من واقعا بازی A خود را آوردم. من روی آن بودم. در اینجا،

you can see that. Instead of saying, "I was on  my A game," I said, "I brought my A game." And  

می‌توانید آن را ببینید. به جای اینکه بگویم "من در بازی A خود بودم"، گفتم: "بازی A خود را آوردم." و

it has the same idea that I am just doing my  best. I'm so proud of this project. All right,  

همین تصور را دارد که من تمام تلاشم را می‌کنم. من به این پروژه بسیار افتخار می کنم. بسیار خوب،

let's watch that original clip again so that  you can hear these two important phrases.

بیایید دوباره آن کلیپ اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید این دو عبارت مهم را بشنوید.

Dan: In general, I think I would choose a workplace  

دن: به طور کلی، فکر می‌کنم یک محل کار را انتخاب کنم

because I like to be really active. So my job  now, I'm teaching children, elementary kids,  

زیرا دوست دارم واقعاً فعال باشم. بنابراین، اکنون شغل من ، آموزش دادن به بچه‌ها، بچه‌های ابتدایی است،

so when I'm in a classroom I got to be really  moving on top of it, and basically on my A game.

بنابراین وقتی در کلاس درس هستم، باید واقعاً روی آن حرکت کنم، و اساساً در بازی A خود حرکت می‌کنم.

Vanessa: Let's go on  

ونسا: بیایید

to important phrase number four,  which is to be in a rut. This is  

به عبارت مهم شماره چهار برویم، که در رکود است. این

a good comparison to our previous phrase,  to be on it, to be in a rut. Let's watch.

یک مقایسه خوب با عبارت قبلی ما است. بیایید تماشا کنیم.

Dan: At home,  

دن: در خانه،

I don't get that same energy. I just  kind of fall into a... Maybe a rut  

انرژی مشابهی دریافت نمی‌کنم. من فقط یک جورایی درگیر یک شیطنت می‌شوم... شاید

is kind of too dramatic of a word, but I  can more easily get into a rut at home.

یک کلمه خیلی دراماتیک باشد، اما من راحت‌تر می‌توانم در خانه وارد یک بلاتکلیفی شوم.

Vanessa: So you feel  

ونسا: پس

more motivated when you're on the location?

وقتی در مکان هستید، انگیزه بیشتری دارید؟

In this clip, you heard Dan say, "I can get into  a rut at home." If you've ever worked from home,  

در این کلیپ، شنیدید که دن می‌گوید: "من می‌توانم در خانه وارد شوم شوم." اگر تا به حال از خانه کار کرده‌اید،

maybe you felt like this too. You need to  be around other people and out in the world.  

شاید شما هم چنین احساسی داشته‌اید. شما باید در اطراف افراد دیگر و بیرون از دنیا باشید.

Sometimes if you're at home too much, you can get  into a rut. What is a rut? A rut is kind of like a  

گاهی اوقات اگر بیش از حد در خانه باشید، می‌توانید به مخاطره بیفتید. روت چیست؟ شیار به نوعی مانند یک

hole or a ditch. If you are in this hole, in this  ditch, it's not a good place to be, so you need  

حفره یا گودال است. اگر در این حفره، در این خندق هستید، مکان مناسبی برای بودن نیست، بنابراین باید

to figure out a way to get out of that rut. Let's  take a look at another sample sentence of how you  

راهی برای رهایی از آن شیار پیدا کنید. بیایید نگاهی به جمله نمونه دیگری از نحوه

can use this related to your English learning. You  might say, "Vanessa's English lessons help me to  

استفاده از آن در رابطه با یادگیری انگلیسی خود بیندازیم. ممکن است بگویید، "درس‌های انگلیسی ونسا به من کمک می‌کند تا

get out of a rut in my English learning journey."  Maybe you are feeling bored or uninspired or  

در سفر یادگیری زبان انگلیسی‌ام از بلاتکلیفی خلاص شوم." شاید شما احساس بی حوصلگی یا بی انگیزگی یا

uninterested in English, and then you open  up YouTube and you watch this English lesson,  

بی علاقگی به زبان انگلیسی کنید، و سپس YouTube را باز کنید و این درس انگلیسی را تماشا کنید،

and you feel energized and excited about learning  English. So I hope that this lesson is helping you  

و در مورد یادگیری انگلیسی احساس انرژی و هیجان می کنید . بنابراین امیدوارم که این درس به شما کمک کند که

to get out of a rut if you were in a rut before.  All right, let's watch the original clip again.

اگر قبلاً در وضعیت نابسامانی قرار داشتید، خلاص شوید. خیلی خب، دوباره کلیپ اصلی را ببینیم.

Dan: At home,  

دن: در خانه،

I don't get that same energy. I just  kind of fall into a... Maybe a rut  

انرژی مشابهی دریافت نمی‌کنم. من فقط یک جورایی درگیر یک شیطنت می‌شوم... شاید

is kind of too dramatic of a word, but I  can more easily get into a rut at home.

یک کلمه خیلی دراماتیک باشد، اما من راحت‌تر می‌توانم در خانه وارد یک بلاتکلیفی شوم.

Vanessa: So you feel  

ونسا: پس

more motivated when you're on the location?

وقتی در مکان هستید، انگیزه بیشتری دارید؟

Let's take a look at the fifth  important English phrase,  

بیایید نگاهی به پنجمین عبارت مهم انگلیسی بیندازیم

which is to be with it. With what? Well, let's  take a look at the original clip to find out.

که همراه با آن باشد. با چی؟ خوب، بیایید نگاهی به کلیپ اصلی بیندازیم تا متوجه شویم.

Dan: I had to hire basically baristas,  

دن: من باید اساساً باریستا را استخدام می‌کردم،

and so the criteria I mainly looked for  was, were they cheerful and presentable,  

و بنابراین معیاری که عمدتاً به دنبال آن بودم این بود که آیا آنها شاد و قابل ارائه هستند،

and did they seem with it, as in would they  be on time? Can they follow directions and  

و آیا به نظر می‌رسیدند که به موقع می‌رسند؟ آیا می‌توانند دستورالعمل‌ها و دستورات را دنبال کنند

orders? And then of course, I always ask  them about their previous experience,  

؟ و البته، من همیشه از آنها درباره تجربه قبلی‌شان می‌پرسم،

and usually with the most recent job they  had, I ask, "Why did you leave that job?"

و معمولاً در مورد جدیدترین شغلی که داشتند، می‌پرسم، "چرا آن شغل را ترک کردی؟"

Vanessa: In this clip,  

ونسا: در این کلیپ،

we said, "Did they seem with it? Could they  be on time and follow orders?" What does it  

ما گفتیم، "آیا آنها با آن به نظر می رسیدند؟ آیا می توانند به موقع حاضر شوند و دستورات را دنبال کنند؟" به چه

mean? Did they seem with it? With who? With  what? Well, when you are hiring someone,  

معناست؟ آیا آنها با آن به نظر می رسید؟ با کی؟ با چی؟ خوب، وقتی کسی را استخدام می‌کنید،

you want to make sure that they are able to think  and understand quickly. So instead of saying,  

می‌خواهید مطمئن شوید که می‌تواند سریع فکر کند و بفهمد. بنابراین به جای گفتن،

"Does the new employee have the capability of  thinking and understanding quickly"... Okay,  

«آیا کارمند جدید توانایی فکر کردن و درک سریع را دارد؟»... بسیار خوب،

that's fine, we understand. Or you can just  shorten this and say, "Is the new employee with  

خوب است، ما می‌فهمیم. یا می‌توانید آن را کوتاه کنید و بگویید: "آیا کارمند جدید با

it?" And it here is that sense of being able to  think and figure out problems. And they are here  

آن است؟" و اینجاست که می توان به مشکلات فکر کرد و پی برد. و آنها

in the moment. They're not distracted and thinking  about other things. That is not being with it. So  

در این لحظه اینجا هستند. آنها حواسشان پرت نیست و به چیزهای دیگر فکر نمی کنند. این با آن نبودن است. بنابراین

it's possible, maybe when you were in high school,  maybe you were not with it. You didn't study well,  

ممکن است، شاید وقتی در دبیرستان بودید، شاید با آن نبودید. شما خوب درس نمی‌خواندید،

you didn't pay attention in class, you always were  missing assignments, you were not with it. And  

در کلاس توجه نمی‌کردید، همیشه تکالیف را از دست می‌دادید، همراه آن نبودید. و

then as you got older and either went to college  or got a job, you realized, I need to be with  

وقتی بزرگتر شدی و یا به دانشگاه رفتی یا شغلی پیدا کردی، متوجه شدی که من باید با

it. This is an important skill. So hopefully you  have been able to grow that skill over your life.

آن باشم. این یک مهارت مهم است. بنابراین امیدوارم توانسته باشید این مهارت را در طول زندگی خود رشد دهید.

Let's take a look at the original clip that  used this fun expression, to be with it.

بیایید نگاهی به کلیپ اصلی بیندازیم که از این عبارت سرگرم‌کننده استفاده کرده است تا همراه آن باشیم.

Dan: I had to hire basically  

دن: اساساً مجبور بودم

baristas. And so the criteria I mainly looked  for was, were they cheerful and presentable,  

باریستا را استخدام کنم. و بنابراین معیاری که من عمدتاً به دنبال آن بودم این بود که آیا آنها شاد و قابل ارائه هستند،

and did they seem with it, as in would they  be on time? Can they follow directions and  

و آیا به نظر می‌رسیدند که به موقع می‌رسند؟ آیا می‌توانند دستورالعمل‌ها و دستورات را دنبال کنند

orders? And then of course, I always ask  them about their previous experience.  

؟ و البته، همیشه از آنها درباره تجربه قبلی‌شان می‌پرسم.

And usually with the most recent job they  had, I ask, "Why did you leave that job?"

و معمولاً با جدیدترین شغلی که داشتند، می‌پرسم، "چرا آن شغل را ترک کردی؟"

Vanessa: Our sixth important expression,  

ونسا: ششمین عبارت مهم ما،

that's a tricky word to say, sixth important  expression is to be taken. Well, I could take  

این یک کلمه پیچیده برای گفتن است، ششمین عبارت مهم باید در نظر گرفته شود. خوب، می‌توانستم

something, but this was used to talk about Dan.  Dan is taken. Did somebody steal Dan? Oh no,  

چیزی را بگیرم، اما از این برای صحبت در مورد دن استفاده شد. دن گرفته شده است. آیا کسی دن را دزدیده است؟ اوه نه،

they kidnapped my husband. No, that's not  what we're talking about here. I want you  

آنها شوهرم را ربودند. نه، این چیزی نیست که در اینجا درباره آن صحبت می کنیم. من می‌خواهم

to watch the original clip and guess what  do you think to be taken means? Let's watch.

کلیپ اصلی را تماشا کنید و حدس بزنید فکر می‌کنید چه معنایی دارد؟ بیایید تماشا کنیم.

Dan: Also for that coffee shop, most of the people  

دن: همچنین برای آن کافی‌شاپ، بیشتر افرادی

who worked there were women, and so I had to kind  of be a little careful who... That made actually  

که در آنجا کار می‌کردند، زن بودند، و بنابراین من باید کمی مراقب بودم که چه کسی... این کار

hiring guys harder just because a lot of times if  you get a guy who's single and giving off these  

استخدام افراد را سخت‌تر می‌کرد، فقط به این دلیل که اگر مردی پیدا کنید، خیلی وقت‌ها چه کسی مجرد است و این

signals, then it just ends up building this kind  of tension and drama. And so I was the married  

سیگنال‌ها را می‌دهد، آنگاه به ساختن این نوع تنش و درام ختم می‌شود. و بنابراین من

guy there. And Dan's taken, it doesn't matter,  whatever. I gave them relationship advice, but-

مرد متاهل آنجا بودم. و دن گرفته است، مهم نیست، هر چه باشد. من به آنها توصیه ای برای رابطه کردم، اما -

Vanessa: You just heard Dan say, "Dan is the married  

ونسا: شما همین الان شنیدید که دن می گفت: "دن مرد متاهل است

guy. He's taken." Well, here, our clue is married  guy. Does this mean he is romantically available  

. او دستگیر شده است." خب، اینجا، سرنخ ما مرد متاهل است . آیا این بدان معناست که او از نظر عاشقانه در دسترس است

and looking for a girlfriend? Well, I hope not.  He is taken. That means his heart is taken by  

و به دنبال دوست دختر می‌گردد؟ خب امیدوارم نه او گرفته شده است. این بدان معناست که قلب او توسط

someone. By who? Me. So if you are in a romantic  relationship with someone, you don't have to be  

کسی تسخیر شده است. توسط چه کسی؟ من بنابراین اگر با کسی رابطه عاشقانه دارید، لازم نیست که

married, but if you're in a romantic relationship  with someone, you can say, "I'm taken." Oh, and  

ازدواج کرده باشید، اما اگر با کسی رابطه عاشقانه دارید، می‌توانید بگویید: «من گرفته‌ام». اوه، و

this means you're not looking around for someone  else. Your heart belongs to someone else. It could  

این بدان معناست که شما به دنبال شخص دیگری نیستید. قلب شما متعلق به شخص دیگری است. می‌توان آن را به‌عنوان

be seen as kind of a possessive word, right? Take,  he took my heart. But really, we usually use this  

نوعی کلمه مالکیتی دید، درست است؟ بگیر، او قلبم را گرفت. اما واقعاً، ما معمولاً از این  به

as a very romantic phrase. I'm taken. Someone  has taken my heart. It can be a very romantic  

عنوان یک عبارت بسیار عاشقانه استفاده می‌کنیم. من گرفته شده ام. کسی قلبم را گرفته است. این می تواند یک چیز بسیار رمانتیک باشد

thing. So in the conversation, Dan was explaining  how there were a lot of women who worked at the  

. بنابراین در مکالمه، دن توضیح می‌داد که چگونه بسیاری از زنان در

coffee shop where he worked, and a lot of times  those women would ask him for relationship advice.

قهوه‌خانه‌ای که او در آن کار می‌کردند، کار می‌کردند، و بسیاری از اوقات، آن زنان از او برای مشاوره رابطه می‌خواستند.

They had boyfriends and they wanted to know,  "Dan, how can you have a good relationship with  

آنها دوست پسر داشتند و می خواستند بدانند: "دن، چگونه می توانی با ونسا رابطه خوبی داشته باشی

Vanessa?" And in fact, one time... This is so  sweet, I think. One time one of the employees  

؟" و در واقع، یک بار... این خیلی شیرین است، به نظر من. یک بار یکی از کارمندان

brought a notebook, and they said, "Dan, give  me your relationship advice. I'm going to write  

دفترچه ای آورد و آنها گفتند: "دن، نصیحت روابطت را به من بده. من می خواهم

it down." I thought this was so sweet. So  he was the one who was just there to work  

آن را یادداشت کنم." فکر کردم این خیلی شیرین بود بنابراین، او کسی بود که فقط آنجا بود تا

with them, be the boss, and maybe give some  relationship advice on the side. All right,  

با آنها کار کند، رئیس باشد، و شاید توصیه‌هایی در رابطه با آنها بدهد. بسیار خوب،

let's watch the original clip so that you  can see how this phrase to be taken was used

بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم تا ببینید که چگونه از این عبارت استفاده شده است

Dan: Also  

Dan: همچنین

for that coffee shop, most of the  people who worked there were women,  

برای آن کافی شاپ، بیشتر افرادی که در آنجا کار می کردند زن بودند

and so I had to kind of be a little careful  who... That made actually hiring guys harder  

و بنابراین من باید کمی مراقب بودم. چه کسی... این کار واقعاً استخدام مردها را سخت‌تر می‌کرد،

just because a lot of times if you get a guy  who's single and giving off these signals,  

فقط به این دلیل که خیلی وقت‌ها اگر مردی مجرد بود و این سیگنال‌ها را می‌داد، در

then it just ends up building this kind of  tension and drama. And so I was like the married  

نهایت منجر به ایجاد این نوع تنش و درام می‌شود. و بنابراین من مثل

guy there. And Dan's taken, it doesn't matter,  whatever. I gave them relationship advice, but-

مرد متاهل آنجا بودم. و دن گرفته است، مهم نیست، هر چه باشد. من به آن‌ها توصیه‌ای برای رابطه کردم، اما -

Vanessa: 

ونسا:

The seventh important vocabulary expression  is to take for granted. This is a really  

هفتمین عبارت مهم در واژگان این است که آن را بدیهی بدانیم. این یک

important phrase that I want to make sure  that you understand both in English and the  

عبارت واقعاً مهم است که می‌خواهم مطمئن شوم که هم به زبان انگلیسی و هم

meaning for your life in general. So let's  watch the original clip so that you can see  

معنای زندگی خود را به طور کلی می‌فهمید. پس بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید

how it was used. You get the same vacations  as our children because you have the same  

نحوه استفاده از آن را ببینید. شما مانند فرزندان ما تعطیلات را دریافت می‌کنید، زیرا برنامه مشابهی دارید

schedule and all of that. So you're able to  take care... You take the kids to school and-

و همه اینها. بنابراین می‌توانید مراقبت کنید... بچه‌ها را به مدرسه می‌برید و-

Dan: Yes.

Vanessa: ... manage their school life,  

دن: بله.

ونسا: ... زندگی مدرسه ای خود را مدیریت کنید،

which as parents know, managing your  children's school life is a big deal.

که همانطور که والدین می دانند، مدیریت زندگی مدرسه فرزندانتان کار بزرگی است.

Dan: Yeah,  

دن: آره،

that's something that I kind of  take for granted, because yeah, I  

این چیزی است که من آن را بدیهی می دانم، زیرا بله، من

take Theo to school with me. Nobody has to drop  him off or anything because he just goes with me.

تئو را با خودم به مدرسه می برم. هیچ کس مجبور نیست او را رها کند یا چیز دیگری چون او فقط با من می رود.

Vanessa: In this clip,  

ونسا: در این کلیپ،

you saw Dan say, "Taking our children to school is  something that I take for granted." Do you think  

دن را دیدید که می‌گوید، "بردن فرزندانمان به مدرسه چیزی است که من آن را بدیهی می‌دانم." آیا فکر می‌کنید

that Dan is grateful that he can take our children  to school every day? No, he doesn't really think  

دن از اینکه می‌تواند فرزندان ما را هر روز به مدرسه ببرد سپاسگزار است؟ نه، او واقعاً

about it much. But when he reflects, he realizes,  oh, this is something I should be grateful for.  

زیاد به آن فکر نمی‌کند. اما وقتی فکر می‌کند، متوجه می‌شود، آه، این چیزی است که باید برایش قدردان باشم.

So this phrase, to take something for granted,  is something that you should be grateful for,  

بنابراین، این عبارت، برای بدیهی گرفتن چیزی، چیزی است که باید بابت آن سپاسگزار باشید،

but usually you don't even think about. And there  are so many things in our modern world that we  

اما معمولاً حتی به آن فکر هم نمی‌کنید. و چیزهای زیادی در دنیای مدرن ما وجود دارد که ما آن‌ها را

just take for granted that our ancestors  or other people in the world would be so  

بدیهی می‌دانیم که اجدادمان یا سایر مردم جهان بسیار سپاسگزار خواهند بود

grateful. For example, free English lessons on  YouTube. Can you imagine our great-grandparents,  

. برای مثال، درس‌های رایگان انگلیسی در YouTube. می‌توانید تصور کنید پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما،

if they had the opportunity to learn English  for free on the internet, first, they would say,  

اگر این فرصت را داشتند که انگلیسی رایگان در اینترنت یاد بگیرند، ابتدا می‌گفتند:

"What's the internet?" But also this is such an  incredible tool that we just think is so normal,  

«اینترنت چیست؟» اما همچنین این ابزار فوق‌العاده‌ای است که فکر می‌کنیم بسیار عادی است،

but it's something we should  be grateful for all the time.

اما این چیزی است که باید همیشه از آن سپاسگزار باشیم.

So this is something that I try to  do. I'm not always successful at this,  

بنابراین این چیزی است که من سعی می کنم انجامش دهم. من همیشه در این کار موفق نیستم،

but when I realize that I am  taking something for granted,  

اما وقتی می‌فهمم که چیزی را بدیهی می‌دانم،

maybe that is the opportunity to work from home,  maybe that is someone special in my life that  

شاید این فرصتی باشد که از خانه کار کنم، شاید آن شخص خاصی در زندگی من باشد که

I haven't thanked for a while, I try to stop for  a moment and be grateful. Wow, I'm so glad that I  

مدتی از او تشکر نکرده‌ام، سعی کنید یک لحظه توقف کنید و سپاسگزار باشید. وای، خیلی خوشحالم که

get to work from home. My baby is napping in the  other room, my kids are playing happily outside,  

از خانه به سر کار می‌روم. کودک من در اتاق دیگر چرت می‌زند، بچه‌هایم با خوشحالی بیرون بازی می‌کنند،

and I can still be your English teacher.  I'm so grateful for that. I don't want to  

و من هنوز می‌توانم معلم انگلیسی شما باشم. من برای آن بسیار سپاسگزارم. من نمی‌خواهم

take that for granted. So if there is something  in your life that you are taking for granted,  

آن را بدیهی بدانم. بنابراین اگر چیزی در زندگی شما وجود دارد که آن را بدیهی می‌دانید،

or someone who you are taking for granted who  is important and special and you haven't thanked  

یا شخصی که مهم و خاص است و

them recently, this is my little life challenge  for you, I challenge you to thank that person,  

اخیراً از او تشکر نکرده‌اید، این چالش کوچک زندگی من برای شماست، من شما را به این چالش دعوت می‌کنم. از آن شخص تشکر کنید،

or in your mind, be grateful for the opportunity  that you have that you're taking for granted. All  

یا در ذهن خود، به خاطر فرصتی که دارید و از آن استفاده می کنید سپاسگزار باشید. خیلی

right, let's go and watch the original clip  so that you can see how this phrase was used.

خب، بیایید برویم و کلیپ اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از این عبارت را ببینید.

You get the same vacations as our children  because you have the same schedule and all  

شما تعطیلات مشابه فرزندان ما را دریافت می‌کنید، زیرا برنامه‌های مشابهی دارید و همه

of that. So you're able to care...  You take the kids to school and-

اینها. بنابراین شما می توانید مراقبت کنید... بچه ها را به مدرسه می برید و-

Dan: Yes.

Vanessa: ... manage their school life,  

دن: بله.

ونسا: ... زندگی مدرسه ای خود را مدیریت کنید،

which as parents know, managing your  children's school life is a big deal.

که همانطور که والدین می دانند، مدیریت زندگی مدرسه فرزندانتان کار بزرگی است.

Dan: Yeah,  

دن: آره،

that's something that I kind of  take for granted, because yeah,  

این چیزی است که من آن را بدیهی می دانم، زیرا بله،

I take Theo to school with me. Nobody has to drop  him off or anything because he just goes with me.

من تئو را با خودم به مدرسه می برم. هیچ کس مجبور نیست او را رها کند یا چیز دیگری چون او فقط با من می رود.

Vanessa: The eighth important English expression  

ونسا: هشتمین عبارت مهم انگلیسی

that we're going to talk about today is to seek  out something. This is a great phrasal verb,  

که امروز در مورد آن صحبت خواهیم کرد این است که به دنبال چیزی باشیم. این یک فعل عبارتی عالی است،

and I want you to see how it was used in the  irregular past tense in this clip. Let's watch.

و می‌خواهم ببینید که چگونه در زمان گذشته نامنظم در این کلیپ استفاده شده است. بیایید تماشا کنیم.

Dan: We are able  

دان: ما قادریم

to do it because we have flexible jobs  that we've sought out. We've also gone  

این کار را انجام دهیم زیرا مشاغل انعطاف پذیر  داریم که به دنبال آنها بوده ایم. ما همچنین

through a lot of transitions in our  life where, oh, this isn't working,  

تغییرات زیادی را در زندگی خود پشت سر گذاشته‌ایم که، اوه، این کار نمی‌کند،

this is terrible. Then you're reworking  stuff, and then you get into a better place.

این وحشتناک است. سپس در حال کار کردن دوباره چیزها هستید، و سپس به مکان بهتری می‌روید.

Vanessa: Yeah, I do feel like-

ونسا: آره، احساس می‌کنم -

Dan: You got to be able to  

be willing to change directions like that as well.

دن: تو باید

بتونی همچین مسیری رو تغییر بدی.

Vanessa: In this clip,  

ونسا: در این کلیپ،

Dan said, "We sought out non-traditional  jobs," sought. Wow, sometimes English is  

دن گفت: "ما به دنبال مشاغل غیر سنتی بودیم ." وای، گاهی اوقات انگلیسی

just so weird. The original phrasal verb  is to seek out, but in the past tense,  

خیلی عجیب است. فعل عبارتی اصلی جستجو کردن است، اما در زمان گذشته،

we say sought. Notice that the G in the H are  completely silent. Why is there a G and a H? I  

می‌گوییم جستجو. توجه کنید که G در H کاملاً بی صدا هستند. چرا G و H وجود دارد؟ من

don't know. Why don't we just say seeked? Beats  me, but here we are. This is an irregular past  

نمی دانم. چرا فقط نمی گوییم جستجو شده؟ من را شکست می دهد ، اما ما اینجا هستیم. این یک فعل گذشته نامنظم است

tense verb. We sought out non-traditional jobs.  And the idea of this is that we were actively  

. ما به دنبال مشاغل غیر سنتی بودیم. و ایده این است که ما فعالانه به

looking for something. It didn't just magically  happen. It didn't just fall in my lap. No,  

دنبال چیزی بودیم. این فقط به شکل جادویی اتفاق نیفتاد. فقط توی بغلم نیفتاد. نه،

we tried to seek out non-traditional jobs so  that our life could be more flexible. And I  

ما سعی کردیم به دنبال مشاغل غیر سنتی باشیم  تا بتوانیم زندگی مان انعطاف پذیرتر شود. و من

know this is something that not everyone can do.  It's a real privilege to be able to seek out a  

می دانم که این کاری است که همه نمی توانند انجام دهند. این یک امتیاز واقعی است که بتوانید به دنبال

specific type of job that you want to have, but  this is a great phrasal verb that you can use.

نوع خاصی از شغلی باشید که می‌خواهید داشته باشید، اما این یک فعل عبارتی عالی است که می‌توانید از آن استفاده کنید.

What is something that you're seeking out? I  sought out online English lessons, and here I  

چیزی که شما به دنبال آن هستید چیست؟ من به دنبال درس‌های آنلاین انگلیسی بودم و اینجا

am. I was looking for you, Vanessa. I'm so glad  I found you. I'm so glad you did too. All right,  

هستم. من به دنبال تو بودم، ونسا. خیلی خوشحالم که پیدات کردم. من خیلی خوشحالم که شما هم انجام دادید. بسیار خوب،

let's watch the original clips so  that you can see how this was used.

بیایید کلیپ های اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از آن را ببینید.

Dan: We are able to do it because we have flexible that  

دن: ما قادر به انجام آن هستیم، زیرا ما آن چیزی را که به دنبال آن بوده‌ایم انعطاف‌پذیر هستیم

we've sought out. We've also gone through a lot  of transitions in our life where, oh, this isn't  

. ما همچنین تغییرات زیادی را در زندگی خود پشت سر گذاشته‌ایم که آه، این

working, this is terrible. Then you're reworking  stuff, and then you get into a better place.

کار نمی‌کند، این وحشتناک است. سپس در حال کار کردن دوباره چیزها هستید، و سپس به مکان بهتری می‌روید.

Vanessa: Yeah, I do feel like-

Dan: You got to be able to  

ونسا: آره، احساس می‌کنم -

دن: تو باید

be willing to change directions like that as well.

بتونی همچین مسیری رو تغییر بدی.

Vanessa: The ninth important  

ونسا: نهمین

English expression is a fun one, roundabout,  roundabout. We're not talking about when you're  

عبارت مهم انگلیسی یک عبارت سرگرم کننده است . ما در مورد زمانی صحبت نمی کنیم که شما در حال

driving and you go around a circle. That's called  a roundabout. That is not what we're talking about  

رانندگی هستید و دور یک دایره می چرخید. به این می‌گویند دوربرگردان. این چیزی نیست که ما در اینجا درباره آن صحبت می کنیم

here. Take a look at the original clip and see if  you can guess how we used roundabout. Let's watch.

. به کلیپ اصلی نگاهی بیندازید و ببینید که آیا می‌توانید حدس بزنید که چگونه از دورگرد استفاده کردیم. بیایید تماشا کنیم.

If you're trying to do a million  things at the same time, at the end,  

اگر می‌خواهید میلیون‌ها کار را همزمان انجام دهید، در پایان،

you're just going to feel frustrated. At least  that's how I feel. I got nothing done because I  

فقط احساس ناامیدی خواهید کرد. حداقل من اینگونه احساس می کنم. من کاری انجام ندادم زیرا

was trying to do everything at the same time. So  I'm constantly trying to simplify my life because  

سعی می کردم همه کارها را همزمان انجام دهم. بنابراین من دائماً سعی می‌کنم زندگی‌ام را ساده‌تر کنم، زیرا

there's lots going on. So anyway, that's the  roundabout answer for this very tricky question.

چیزهای زیادی در جریان است. بنابراین، به هر حال، این پاسخی است که برای این سوال بسیار دشوار است.

Dan: In other words,  

دن: به عبارت دیگر،

you just got to figure it out somehow.

شما فقط باید به نحوی آن را بفهمید.

Vanessa: Yeah.

Dan: There's not a one size fit all answer.

ونسا: آره.

دن: پاسخی برای همه وجود ندارد.

Vanessa: In this clip you heard us say, "That's  

ونسا: در این کلیپ شنیدید که گفتیم: "این

my roundabout answer for this tricky question."  Do you think that we answered the question  

پاسخ من برای این سوال پیچیده است." آیا فکر می‌کنید که ما مستقیماً به سؤال پاسخ دادیم

directly? No. Instead, we went a  little bit here, a little bit there,  

؟ نه. در عوض، کمی به اینجا رفتیم، کمی آنجا،

maybe wiggled a little bit in the middle.  That's my roundabout answer. So here,  

شاید کمی در وسط تکان بخوریم. این پاسخ من است. بنابراین اینجا،

we were just acknowledging, I know that  I didn't answer the question directly,  

ما فقط تأیید می‌کردیم، می‌دانم که مستقیماً به سؤال پاسخ ندادم،

but I hope you understood in the end. That was my  roundabout answer. I'd like to give you another  

اما امیدوارم در پایان متوجه شده باشید. این پاسخ من بود . می‌خواهم

example with kind of a fixed phrase that we often  use. Take a look at this. In a roundabout way,  

مثال دیگری را با یک نوع عبارت ثابت که اغلب از آن استفاده می‌کنیم، به شما بگویم. به این نگاه کنید. به شکلی دور،

he was trying to ask her on a date. So maybe we  can imagine he feels a little uncomfortable about  

سعی می‌کرد از او برای قرار ملاقات بپرسد. بنابراین شاید بتوانیم تصور کنیم که او کمی احساس ناراحتی می‌کند که از

asking her on a date and he doesn't want to say,  "Hey, would you like to go on a date with me?"

او برای قرار ملاقات می‌پرسد و نمی‌خواهد بگوید: "هی، می‌خواهی با من قرار بگذاری؟"

So in a roundabout way, this is a  fixed expression that we often use,  

بنابراین، به‌طور دور، این یک عبارت ثابت است که ما اغلب از آن استفاده می‌کنیم،

in a roundabout way, he was trying to  ask her on a date. Maybe he said, "Oh,  

به‌صورت دورگرد، او سعی می‌کرد از او در یک قرار ملاقات بپرسد. شاید او گفت: "اوه،

my weekend is not very busy. Oh, what are you  doing this weekend? Oh yeah, well, I was thinking  

آخر هفته من زیاد شلوغ نیست. اوه، این آخر هفته چه کار می کنی؟ اوه، آره، خوب، داشتم به

about going to this restaurant. Well, what about  you? Do you like fish? Do you want to go?" Okay,  

رفتن به این رستوران فکر می کردم. خوب، شما چطور؟ آیا ماهی دوست دارید؟ میخوای بری؟" بسیار خوب،

this is very roundabout. Sometimes it works,  sometimes it doesn't, but in a roundabout way,  

این بسیار دوربرگردان است. گاهی اوقات جواب می‌دهد، گاهی اوقات نمی‌شود، اما به روشی دور،

he was trying to ask her on a date, not  directly, in a roundabout way. All right,  

او سعی می‌کرد از او در یک قرار ملاقات بپرسد، نه مستقیماً، به روش دور. بسیار خوب،

let's watch the original clip so that you  can see how this fun expression was used.

بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از این عبارت سرگرم کننده را ببینید.

If you're trying to do a million  things at the same time, at the end,  

اگر می‌خواهید میلیون‌ها کار را همزمان انجام دهید، در پایان،

you're just going to feel frustrated. At least  that's how I feel. I got nothing done because I  

فقط احساس ناامیدی خواهید کرد. حداقل من اینگونه احساس می کنم. من کاری انجام ندادم زیرا

was trying to do everything at the same time. So  I'm constantly trying to simplify my life because  

سعی می کردم همه کارها را همزمان انجام دهم. بنابراین من دائماً سعی می‌کنم زندگی‌ام را ساده‌تر کنم، زیرا

there's lots going on. So anyway, that's the  roundabout answer for this very tricky question.

چیزهای زیادی در جریان است. بنابراین، به هر حال، این پاسخی است که برای این سوال بسیار دشوار است.

Dan: In other words,  

دن: به عبارت دیگر،

you just got to figure it out somehow.

شما فقط باید به نحوی آن را بفهمید.

Vanessa: Yeah.

Dan: There's not a one size fit all answer.

ونسا: آره.

دن: پاسخی برای همه وجود ندارد.

Vanessa: And our 10th and final  

ونسا: و دهمین و آخرین

important English phrase is on the table. Well, we  already talked about being paid under the table,  

عبارت مهم انگلیسی ما روی میز است. خوب، ما قبلاً درباره پرداخت پول زیر میز صحبت کرده بودیم،

but here, on the table. What could this mean?  Let's watch the original clip to find out.

اما اینجا، روی میز. این چه معنی می تواند داشته باشد؟ بیایید کلیپ اصلی را تماشا کنیم تا متوجه شویم. در

For now, maybe in your life, if you're feeling  really stressed by this work-life balance, lay  

حال حاضر، شاید در زندگی‌تان، اگر واقعاً تحت فشار این تعادل کار و زندگی هستید،

everything out on the table. What is necessary?  How can I cut back so that I feel more balanced  

همه چیز را روی میز بگذارید. چه چیزی لازم است؟ چگونه می توانم کاهش بدهم تا احساس تعادل

and happy? I think you owe it to yourself, you  owe it to your family, and yeah, you'll just be  

و شادی بیشتری داشته باشم؟ من فکر می‌کنم که شما این را مدیون خودتان هستید، به خانواده‌تان مدیون هستید، و بله، شما فقط

a better person for it. In this clip, you heard me  say, "Lay everything on the table and see what you  

برای آن فرد بهتری خواهید بود. در این کلیپ، از من شنیدید که می‌گفتم : "همه چیز را روی میز بگذارید و ببینید

need to do to have more work-life balance." Do I  think that you should empty your pockets and your  

برای داشتن تعادل بین کار و زندگی چه کاری باید انجام دهید." آیا فکر می‌کنم باید جیب‌ها و

purse and put all of those items on the table? Not  literally, but figuratively, you should do that.

کیفتان را خالی کنید و همه آن وسایل را روی میز بگذارید؟ نه به معنای واقعی کلمه، بلکه به صورت مجازی، باید این کار را انجام دهید.

So you should put on the table, do I need  this expensive car? Do I need to live in  

پس باید روی میز بگذارید، آیا به این ماشین گران قیمت نیاز دارم؟ آیا لازم است در

this neighborhood? Do I need to purchase these  things? Do I need all of these various things in  

این محله زندگی کنم؟ آیا باید این چیزها را بخرم؟ آیا من به همه این چیزهای مختلف نیاز دارم

order to make my life the way that I want  it? And maybe your answer is going to be,  

تا بتوانم زندگی ام را آنطور که می خواهم بسازم ؟ و شاید پاسخ شما این باشد،

you know what? I think I can sell my car  and get a really cheap car. Maybe I can  

می دانید چیست؟ فکر می‌کنم می‌توانم ماشینم را بفروشم و یک ماشین واقعاً ارزان داشته باشم. شاید بتوانم

move to a cheaper neighborhood and be close to  my parents and they can help take care of my kids  

به محله‌ای ارزان‌تر نقل مکان کنم و به والدینم نزدیک شوم و آنها بتوانند به

instead of paying for an expensive daycare.  Then I can have a better work-life balance,  

جای پرداخت هزینه برای مهدکودک گران قیمت، از فرزندانم مراقبت کنند. سپس می‌توانم تعادل کار و زندگی بهتری داشته باشم،

less expenses, and maybe work less  too. Okay, here, you are really  

هزینه‌های کمتری داشته باشم، و شاید هم کمتر کار کنم . بسیار خوب، در اینجا، شما واقعاً

deeply considering all aspects of your life.  This is a pretty deep and heavy thing to do.

تمام جنبه های زندگی خود را عمیقاً در نظر می گیرید. این یک کار بسیار عمیق و سنگین است.

But if you're feeling like your work-life balance  is absolutely not what you want it to be, well,  

اما اگر احساس می‌کنید تعادل بین کار و زندگی شما کاملاً آن چیزی نیست که می‌خواهید باشد، خب،

it's important to put everything on the table.  We could say put everything on the table or lay  

مهم است که همه چیز را روی میز بگذارید. می توانیم بگوییم همه چیز را روی میز بگذارید یا

everything on the table. So you might even use it  in a workplace situation by saying something like  

همه چیز را روی میز بگذارید. بنابراین می‌توانید حتی در موقعیت‌های محل کار با گفتن چیزی شبیه

this, "I laid everything on the table when  I told my boss that I wanted a raise." You  

این، «وقتی به رئیسم گفتم که می‌خواهم حقوق بگیرم، همه چیز را روی میز گذاشتم» استفاده کنید. شما

really explained all the situations, all of your  personal benefits, all of your accomplishments,  

واقعاً همه موقعیت‌ها، همه مزایای شخصی‌تان، همه دستاوردهایتان،

everything that you bring to the company, all  of the successes and the progress. You put  

هر چیزی که برای شرکت به ارمغان می‌آورید، همه موفقیت‌ها و پیشرفت‌ها را توضیح دادید.

everything on the table. You laid everything  on the table and hoped that your boss would  

همه چیز را روی میز می گذارید. شما همه چیز را روی میز گذاشتید و امیدوار بودید که رئیستان

recognize that you're valuable and give you a  raise. So here we're talking about figuratively  

ارزش شما را تشخیص دهد و حقوق شما را افزایش دهد. بنابراین در اینجا ما به صورت مجازی درباره

seeing all of those accomplishments.  All right, let's watch this final clip,  

دیدن همه آن دستاوردها صحبت می کنیم. بسیار خوب، بیایید این کلیپ پایانی را تماشا کنیم،

and I want you to hear how this was used  in the original conversation. Let's watch.

و می‌خواهم بشنوید که چگونه از آن در گفتگوی اصلی استفاده شده است. بیایید تماشا کنیم. در

For now, maybe in your life, if you're feeling  really stressed by this work-life balance,  

حال حاضر، شاید در زندگی‌تان، اگر واقعاً تحت فشار این تعادل کار و زندگی هستید،

lay everything out on the table.  What is necessary? How can I cut  

همه چیز را روی میز بگذارید. چه چیزی لازم است؟ چگونه می توانم کم کنم

back so that I feel more balanced and  happy? I think you owe it to yourself,  

تا احساس تعادل و شادی بیشتری داشته باشم؟ من فکر می‌کنم که شما این را مدیون خودتان هستید،

you owe it to your family, and yeah,  you'll just be a better person for it.

به خانواده‌تان مدیون هستید، و بله، فقط برای آن فرد بهتری خواهید بود.

Well, congratulations on learning these 10  important English phrases for daily life so that  

خوب، به خاطر یادگیری این 10 عبارت مهم انگلیسی برای زندگی روزمره به شما تبریک می گویم تا

you can talk about your work and job. And now, I  have a question for you. Remember that fun word,  

بتوانید در مورد کار و شغل خود صحبت کنید. و اکنون، یک سوال از شما دارم. آن کلمه سرگرم کننده را به خاطر می آورید،   که باید

to be taken? Let me know in the comments, are you  taken? Let us know in the comments. I can't wait  

گرفته شود؟ در نظرات به من اطلاع دهید، آیا شما را گرفته اید؟ در نظرات به ما اطلاع دهید. من نمی توانم صبر کنم

to see what you have to say. And don't forget  to download the free PDF worksheet with all  

تا ببینم شما چه می گویید. و فراموش نکنید کاربرگ PDF رایگان را با همه

of these important expressions, definitions,  multiple sample sentences. And at the bottom  

این عبارات مهم، تعاریف، جملات نمونه چندگانه دانلود کنید. و در پایین

of the worksheet, you can answer the quiz. Test  yourself and see if you've really learned these  

کاربرگ، می‌توانید به مسابقه پاسخ دهید. خودتان را امتحان کنید و ببینید آیا واقعاً این

10 important phrases. You can click on the  link in the description to download that free  

10 عبارت مهم را یاد گرفته‌اید یا خیر. امروز می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا آن

PDF worksheet today. It is my gift to you. Well,  thank you so much for learning English with me,  

کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید. هدیه من به شماست خوب، از شما بسیار سپاسگزارم که با من انگلیسی یاد گرفتید،

and I'll see you again next Friday for a  new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در اینجا در کانال YouTube من می بینم. خداحافظ

But wait, do you want more? I recommend  watching this video Next. This is the full  

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید. این

conversation lesson where Dan and I talked about  our jobs, including Dan's first job where he did  

درس مکالمه کاملی است که در آن من و دن در مورد شغل‌هایمان صحبت کردیم ، از جمله اولین شغل دن که در آن کار

something not very nice. You can find out what  it is in that video, and I'll see you there.

نه چندان خوبی انجام داد. می‌توانید در آن ویدیو بفهمید چه چیزی است، و من شما را آنجا می‌بینم.