10 Important English Phrases: Advanced Vocabulary Lesson

Are you ready to level up your English vocabulary  to use the words that advanced English speakers  

آیا آمادگی دارید واژگان انگلیسی خود را برای استفاده از کلماتی که انگلیسی زبانان پیشرفته

use every day in daily conversation? Well, you  are in the right place. A few weeks ago I shared  

هر روز در مکالمه روزانه استفاده می کنند، ارتقا دهید؟ خوب، شما در جای درستی هستید. چند هفته پیش

with you this English conversation where my  husband and I answered your questions about  

این مکالمه انگلیسی را با شما به اشتراک گذاشتم که در آن من و شوهرم به سوالات شما درباره

daily life. And today you are going to be able  to master 10 English expressions that we used in  

زندگی روزمره پاسخ دادیم. و امروز می‌توانید به 10 عبارت انگلیسی که ما در آن مکالمه استفاده کرده‌ایم تسلط داشته باشید

that conversation so that you can use them when  you speak English in the real world too. Hi,  

تا بتوانید در دنیای واقعی هم وقتی انگلیسی صحبت می‌کنید از آنها استفاده کنید. سلام،

I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com and  like always I have created a free PDF worksheet  

من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com و مانند همیشه یک کاربرگ PDF رایگان

for you with all 10 of these expressions,  definitions, sample sentences and drumroll. 

با هر 10 مورد از این عبارات، تعاریف، جملات نمونه و درامل را برای شما ایجاد کردم.

At the end of this PDF worksheet, there is  a ten-question quiz. You can test yourself  

در پایان این کاربرگ PDF، یک مسابقه ده سوالی وجود دارد. می‌توانید خودتان را آزمایش کنید

to see if you remember these expressions and  can use them correctly in the sentences. Click  

تا ببینید آیا این عبارات را به خاطر می‌آورید و می‌توانید آنها را به درستی در جملات استفاده کنید.

on the link in the description to download  this free PDF worksheet today. All right,  

برای دانلود این کاربرگ PDF رایگان امروز روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید. بسیار خوب،

let's get started with the first real English  expression that was used in our conversation.  

بیایید با اولین عبارت واقعی انگلیسی که در مکالمه ما استفاده شد، شروع کنیم.

That was "to get out the door." We could  just say, "I leave the house every morning  

این بود "از در بیرون رفتن." فقط می‌توانیم بگوییم: "من هر روز صبح

at 8:00 AM." Boring. Or you could use this  wonderful expression and you could say, "I  

ساعت 8 صبح از خانه بیرون می‌روم." حوصله سر بر. یا می‌توانید از این عبارت شگفت‌انگیز استفاده کنید و می‌توانید بگویید: "من

need to get out the door every morning at 8 A.M." This kind of is implying that there's a little  

باید هر روز صبح ساعت 8 صبح از در بیرون بروم." این نوع بیانگر این است که

bit of urgency to getting out the door, going to  your destination. In the conversation with Dan,  

برای خارج شدن از در، رفتن به مقصد، کمی فوریت وجود دارد . در مکالمه با دن،

I said, "I help Theo, our oldest son, to get out  the door in the morning." Here I could have said,  

گفتم، "من به تئو، پسر بزرگمان، کمک می‌کنم تا صبح از در خارج شود." در اینجا می‌توانستم بگویم:

"I help Theo to leave to go to school in  the morning," but I wanted to talk about  

«من به تئو کمک می‌کنم صبح برای رفتن به مدرسه برود »، اما می‌خواستم درباره

that urgency. If you have kids that need to go  to school in the morning, you know exactly what  

آن فوریت صحبت کنم. اگر بچه‌هایی دارید که باید صبح‌ها به مدرسه بروند، دقیقاً می‌دانید که

I'm talking about. You got to get up, get your  clothes on, make sure you have some breakfast,  

درباره چه چیزی صحبت می‌کنم. باید بلند شوید، لباس‌هایتان را بپوشید، مطمئن شوید که صبحانه می‌خورید،

get everything in their backpack prepared, make  sure that they have everything that they need. 

همه چیز را در کوله پشتی‌شان آماده کنید، مطمئن شوید که همه چیزهایی که نیاز دارند را دارند.

There's kind of this snowball of energy that  happens in the morning before you get out the  

نوعی از این گلوله برفی انرژی وجود دارد که صبح قبل از بیرون آمدن از

door. So that's the expression that was used to  talk about this urgent leaving. What we're going  

در رخ می دهد. بنابراین این عبارتی است که برای صحبت درباره این خروج فوری استفاده می‌شود. کاری که

to do now is I want you to see how it was used  in the original conversation. So we're going to  

اکنون می‌خواهیم انجام دهیم این است که می‌خواهم نحوه استفاده از آن را در مکالمه اصلی ببینید. بنابراین می‌خواهیم

watch that clip from the original conversation  two times, and this way it can stick in your  

آن کلیپ از مکالمه اصلی را دو بار تماشا کنیم، و به این ترتیب می‌تواند در حافظه  شما بماند

memory. You heard my explanation right now,  and then you're about to see it in the real  

. شما در حال حاضر توضیحات من را شنیدید، و سپس می‌خواهید آن را در

conversation as well. The more input that you have  for an expression, especially if it's new to you,  

مکالمه واقعی نیز ببینید. هرچه ورودی بیشتری برای یک عبارت داشته باشید، به خصوص اگر برای شما جدید باشد،

the more you'll be able to remember it. So let's watch that clip and see how it  

بیشتر می‌توانید آن را به خاطر بسپارید. پس بیایید آن کلیپ را تماشا کنیم و ببینیم که چگونه از آن

was used. I make some tea, we breakfast together,  and I help our oldest get out the door with Dan.

استفاده شده است. من چای درست می‌کنم، با هم صبحانه می‌خوریم، و به پیرترمان کمک می‌کنم با دن از در بیرون بروند.

Dan: That could be a challenge.

Vanessa: I make some tea, we eat breakfast  

دن: این می تواند یک چالش باشد.

ونسا: من چای درست می‌کنم،

together, and I help our oldest  get out the door with Dan.

با هم صبحانه می‌خوریم، و به پیرترین‌مان کمک می‌کنم با دن از در بیرون بروند.

Dan: That could be a challenge.

دن: این می تواند یک چالش باشد.

Vanessa: The second real  

ونسا: دومین

life English expression that was used in our  conversation is this one "have to say." Well,  

عبارت انگلیسی واقعی که در مکالمه ما استفاده شد، این عبارت «باید گفتن» است. خب،

by itself this could mean several different  things, but as a fixed expression, it has a  

این به خودی خود می‌تواند به معنای چندین چیز مختلف باشد، اما به عنوان یک عبارت ثابت،

very specific meaning. Take a look at this  sample sentence. "My cousin is a lawyer and  

معنای بسیار خاصی دارد. به این جمله نمونه نگاه کنید. "پسر عموی من یک وکیل است و

I'm really interested to hear what she has  to say about the new law being passed." Here  

من واقعاً علاقه مندم که بدانم او درباره قانون جدید در حال تصویب چه می گوید." در اینجا

we're talking about the insight that she can  give on the new law because she is a lawyer,  

ما در مورد بینشی صحبت می کنیم که او می تواند  در مورد قانون جدید ارائه دهد زیرا او یک وکیل است،

she knows more about how the law works  than me. So I want to know her insight,  

او بیشتر از من درباره نحوه کارکرد قانون می داند . بنابراین می‌خواهم بینش او را بدانم،

that really in-depth knowledge that she has. So I might ask you as an English learner,  

آن دانش واقعاً عمیقی که دارد. بنابراین، ممکن است از شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی بپرسم،

I'm curious what you have to say about the  new technology with AI and learning language.  

کنجکاو هستم که درباره فناوری جدید هوش مصنوعی و یادگیری زبان چه بگویید.

What do you think about learning language  with AI? Is it possible? Is it a good idea?  

نظر شما در مورد یادگیری زبان با هوش مصنوعی چیست؟ آیا امکان دارد؟ آیا این یک ایده خوب است؟

What are some ways that we could do that?  I'm curious to hear what you have to say.  

چه راه هایی وجود دارد که می توانیم این کار را انجام دهیم؟ کنجکاوم که بشنوم چه می گویید.

This is a great way to ask for your insight, for  your opinions and ideas about this. All right,  

این یک راه عالی برای درخواست بینش شما، برای نظرات و ایده های شما در این مورد است. بسیار خوب،

let's watch the original clip two times so  that you can see that original context for how  

بیایید کلیپ اصلی را دو بار تماشا کنیم تا بتوانید آن زمینه اصلی را برای نحوه

this expression was used. Sometimes we also ask  what was the most challenging part of your day? 

استفاده از این عبارت مشاهده کنید. گاهی اوقات می‌پرسیم چالش‌برانگیزترین بخش روز شما چه بوده است؟

If a day was particularly challenging or just if  you remember it, and it's interesting to kind of  

اگر روزی به‌خصوص چالش‌برانگیز بود یا فقط آن را به خاطر می‌آورید، و

hear what everyone has to say. Sometimes we also  ask, what was the most challenging part of your  

شنیدن حرف‌های همه برایتان جالب است. گاهی اوقات می‌پرسیم ،

day if a day was particularly challenging or  just if you remember it, and it's interesting  

اگر روزی به‌خصوص چالش‌برانگیز بود یا فقط آن را به خاطر می‌آورید، چالش‌برانگیزترین بخش روزتان چه بود، و

to kind of hear what everyone has to say. The  third real life expression is a fun one. It  

شنیدن حرف‌های همه برایتان جالب است. سومین بیان زندگی واقعی یک بیان سرگرم کننده است. این

is "to be zonked." This is a slang expression,  and you can kind of get the meaning from this  

«خط‌بندی شدن است». این یک عبارت عامیانه است، و شما می توانید به نوعی معنی را از این

sentence. "At the end of the day, I'm just zonked  and need to turn my brain off and just go to bed." 

جمله دریافت کنید. "در پایان روز، من فقط زوزه می کشم و باید مغزم را خاموش کنم و فقط به رختخواب بروم."

It just means I'm really tired. I'm physically  and mentally exhausted. I can't do anything  

این فقط به این معنی است که من واقعاً خسته هستم. من از لحاظ جسمی و ذهنی خسته هستم. من نمی توانم کار دیگری انجام دهم

else. I'm zonked. So in the original conversation  with Dan, I said, "Yeah, by the end of the day,  

. من زونک شده ام بنابراین در گفتگوی اولیه با دن، گفتم: "بله، تا پایان روز،

I am zonked. I have put so much energy into my day  with my business, with teaching, with three kids,  

من در حال انقراض هستم. من انرژی زیادی را برای روزم با کسب و کارم، با تدریس، با سه بچه،

with a home, with a family, all of this. By the  end of the day, I am zonked." This is another fun  

با یک خانه، با یک خانواده، همه اینها. تا پایان روز، من در حال زون کردن هستم." این یکی دیگر از

slang expression to mean completely exhausted.  All right, let's see how this was used in the  

عبارت های عامیانه سرگرم کننده است که به معنای کاملاً خسته شده است. بسیار خوب، بیایید ببینیم چگونه در

original conversation. And usually like Dan said,  "I'm kind of zonked by the end of the day, brush  

مکالمه اصلی از آن استفاده شده است. و معمولاً همانطور که دن می‌گوید، «تا آخر روز یک جورایی درهم می‌روم،

my teeth, maybe take a shower and go to sleep." And usually like Dan said, "I'm kind of zonked  

دندان‌هایم را مسواک بزن، شاید دوش بگیرم و بخوابم». و معمولاً همانطور که دن می‌گوید، "

by the end of the day and brush my teeth, maybe  take a shower and go to sleep." The next important  

تا آخر روز یک جورایی درهم می‌روم و دندان‌هایم را مسواک می‌زنم، شاید دوش بگیرم و بخوابم." عبارت بعدی مهم در

real-life expression is 50/50. Well, what is  a whole? 100. So if we are going to say 50/50,  

زندگی واقعی 50/50 است. خوب، یک کل چیست؟ 100. بنابراین اگر بخواهیم بگوییم 50/50،

both of these create a whole and it is an even  split. So in the original conversation with Dan,  

هر دوی اینها یک کل را ایجاد می کنند و یک تقسیم یکنواخت است . بنابراین در گفتگوی اولیه با دن،

we were talking about chores and how we  divide the chores in our house. And I said,  

ما درباره کارهای خانه و نحوه تقسیم کارهای خانه خود صحبت می کردیم. و من گفتم:

"I don't know if it's exactly an even 50/50.  I do 50%, my husband does 50% of the chores.  

«نمی‌دانم دقیقاً 50/50 زوج است یا نه. 50 درصد کارها را من انجام می‌دهم، 50 درصد کارها را شوهرم انجام می‌دهد.»

I don't know if it's exactly even, but  we try to split the chores in our house." 

نمی‌دانم دقیقاً یکسان است یا نه، اما سعی می‌کنیم کارها را تقسیم کنیم. در خانه ما."

So here we're talking about splitting the work.  We can use this expression for splitting a lot of  

بنابراین در اینجا ما در مورد تقسیم کار صحبت می کنیم. ما می توانیم از این عبارت برای تقسیم بسیاری از

different things. We might say, "It's becoming  more common to split the bill 50/50 on a first  

چیزهای مختلف استفاده کنیم. ممکن است بگوییم، " تقسیم قبض 50/50 در اولین تاریخ رایج تر شده است

date." I would say traditionally it's more  common for the man to pay for the first date,  

." من می‌گویم به‌طور سنتی رایج‌تر است که مرد برای اولین قرار ملاقات پول بپردازد،

but it's becoming more common for the woman to  say, "Hey, let's split 50/50. This is our first  

اما این امر رایج‌تر شده است که زن می‌گوید : "هی، بیا 50/50 تقسیم کنیم. این اولین

date. Let's split 50/50." Or you could say,  "Let's split the bill 50/50." I have to tell  

قرار ماست. بیایید 50/50 تقسیم کنیم." یا می‌توانید بگویید: «بیایید صورت‌حساب را 50/50 تقسیم کنیم». من باید برای

you a funny story about when I was little. I had  some best friends who lived across the street and  

شما یک داستان خنده دار در مورد زمانی که من کوچک بودم تعریف کنم. چند دوست صمیمی داشتم که آن طرف خیابان زندگی می‌کردند و

we would often have schemes for making money. One of those schemes was to set up a lemonade  

اغلب برنامه‌هایی برای کسب درآمد داشتیم. یکی از این طرح‌ها، راه‌اندازی یک غرفه لیموناد بود،

stand, which is a pretty common thing to do  in the US for kids at the end of the driveway  

که در ایالات متحده برای بچه‌ها در انتهای راهرو بسیار متداول است،

because there were some construction workers who  were working on a house down the street and it was  

زیرا چند کارگر ساختمانی بودند که روی خانه‌ای در پایین خیابان کار می‌کردند و این

a hot day and we thought they might want some  lemonade. Maybe we can make some money off of  

یک کار بود. روز گرم بود و فکر کردیم ممکن است کمی لیموناد بخواهند. شاید بتوانیم از آنها پول دربیاوریم

them. So we created a lemonade stand at the end  of my driveway. There was four of us. As we were  

. بنابراین، ما یک غرفه لیموناد در انتهای مسیر ورودی من ایجاد کردیم. ما چهار نفر بودیم. وقتی داشتیم

discussing how much money we might make, what we  would do with the money. One of my friends said,  

بحث می‌کردیم که چقدر پول می‌توانیم به دست بیاوریم، با این پول چه کار می‌کردیم. یکی از دوستانم گفت:

"I don't want to split the money with you guys. I'm going to make my own stand across the street."  

«من نمی‌خواهم پول را با شما تقسیم کنم. من می‌خواهم جایگاه خودم را آن طرف خیابان درست کنم.»

At her house by herself so that she didn't  have to split the money 50/50 with us. Instead,  

در خانه او به تنهایی برای اینکه مجبور نباشد پول را 50/50 با ما تقسیم کند. در عوض،

she could have the money all to herself.  And I remember being so angry at the time,  

او می‌توانست تمام پول را برای خودش داشته باشد. و یادم می‌آید که در آن زمان خیلی عصبانی بودم،

but also thinking, "Oh, that's a smart idea."  This was one of my first experiences with  

اما در عین حال فکر می‌کردم: "اوه، این یک ایده هوشمندانه است." این یکی از اولین تجربیات من با

economics. But in that situation, we were going  to split the money, I guess 25/25/25/25. But  

اقتصاد بود. اما در آن شرایط، ما قرار بود پول را تقسیم کنیم، حدس می‌زنم ۲۵/۲۵/۲۵/۲۵. اما

for the sake of this expression, splitting the  money, 50/50 between us. And here, she wanted to  

به خاطر این عبارت، پول را 50/50 بین خود تقسیم کنیم. و در اینجا، او می‌خواست

have the money all to herself and decided to  come up with a scheme to be able to do that. 

همه پول را برای خودش داشته باشد و تصمیم گرفت طرحی را ارائه کند تا بتواند این کار را انجام دهد.

I think in the end we probably all made a dollar.  We were probably really happy about that. Anyway,  

من فکر می کنم در نهایت احتمالاً همه ما یک دلار به دست آوردیم. احتمالاً از این بابت واقعاً خوشحال بودیم. به هر حال،

let's watch the original clip from this expression  so that you can see how it was used. Let's watch.

بیایید کلیپ اصلی این عبارت را تماشا کنیم تا نحوه استفاده از آن را مشاهده کنید. بیایید تماشا کنیم.

Dan: Doing the  

دن: در حال شستن

dishes. That's my job. I don't know if it's  50/50, but we split the chores. We try to be  

ظروف. اون کار منه. نمی دانم 50/50 است یا نه، اما ما کارها را تقسیم کردیم. ما سعی می‌کنیم

relatively even about it. Doing the dishes.  That's my job. So I don't know if it's 50/50,  

نسبتاً یکنواخت باشیم. ظرف شستن اون کار منه. بنابراین نمی‌دانم 50/50 است یا نه،

but we split the chores. We try  to be relatively even about it.

اما ما کارها را تقسیم کردیم. ما سعی می‌کنیم نسبتاً یکنواخت باشیم.

Vanessa: The fifth real life daily  

ونسا: پنجمین زندگی واقعی روزانه

English expression is pro and con. We usually  use this in a plural version. So let me give  

بیان انگلیسی طرفدار و مخالف است. ما معمولاً از این در نسخه جمع استفاده می‌کنیم. بنابراین اجازه دهید

you a sample sentence. You might say, "Working  remotely has some pros and cons." People get  

یک جمله نمونه به شما بگویم. ممکن است بگویید، "کار از راه دور دارای مزایا و معایبی است." مردم

flexibility with their schedule, but they also  sometimes feel lonely because they don't have  

با برنامه‌های خود انعطاف‌پذیری پیدا می‌کنند، اما گاهی اوقات نیز به دلیل نداشتن

coworkers around them. So here we're talking about  the benefits and the disadvantages, the advantages  

همکاران در اطراف خود احساس تنهایی می‌کنند. بنابراین در اینجا ما در مورد مزایا و معایب، مزایا

and the disadvantages, the good things and the  bad things. Most things in life have a flip  

و معایب، چیزهای خوب و چیزهای بد صحبت می‌کنیم. بیشتر چیزها در زندگی یک طرف دیگر دارند

side. They're not just all 100% good or 100% bad,  so we can use this for our daily life as well. 

. آنها فقط 100٪ خوب یا 100٪ بد نیستند، بنابراین ما می توانیم از آن برای زندگی روزمره خود نیز استفاده کنیم.

In the conversation with Dan, we were talking  about traditional food in the US and how a lot  

در گفتگو با دن، درباره غذاهای سنتی در ایالات متحده صحبت می‌کردیم و اینکه چگونه بسیاری

of people kind of struggle with knowing what  to eat, what's healthy to eat. We don't have  

از مردم با دانستن اینکه چه چیزی بخورند، چه چیزی برای خوردن سالم است، دست و پنجه نرم می‌کنند. ما

an extremely long hundreds of years of history  of traditional foods. Now, if you are a recent  

سابقه صدها ساله بسیار طولانی از غذاهای سنتی نداریم. اکنون، اگر اخیراً

immigrant to the US or have held onto your  original heritage, maybe your family does  

مهاجر به ایالات متحده هستید یا میراث اصلی خود را حفظ کرده اید ، شاید خانواده شما

have more of that. But for a lot of Americans,  we don't really have traditional foods that  

بیشتر از آن برخوردار باشد. اما برای بسیاری از آمریکایی‌ها، ما واقعاً غذاهای سنتی نداریم که

our ancestors have been eating for hundreds of  years. So that's kind of a pro and con in the U.S. 

اجداد ما برای صدها سال آن را می‌خورند. بنابراین این در ایالات متحده به نوعی یک مزیت و مخالف است.

On one hand, we can have a variety of foods  that we eat, have an experienced palate,  

از یک طرف، ما می‌توانیم غذاهای متنوعی داشته باشیم که می‌خوریم، کام باتجربه‌ای داشته باشیم،

but on the other hand we often struggle with  knowing what are good things to eat and what  

اما از سوی دیگر اغلب با دانستن اینکه چه چیزهایی برای خوردن خوب هستند و چه چیزهایی می‌خوریم، مشکل داریم.

aren't good things to eat. We can kind of be  susceptible to fad diets and things like this  

چیزهای خوبی برای خوردن نیست ما می‌توانیم به نوعی مستعد رژیم‌های غذایی مد روز و مواردی از این دست باشیم،

because we don't have this rich history of  food culture and those types of things. So  

زیرا تاریخ غنی از فرهنگ غذایی و آن نوع چیزها را نداریم. بنابراین

there are pros and cons to a lot of things. I'm  curious, what do you think are some pros and  

برای خیلی چیزها مزایا و معایبی وجود دارد. کنجکاو هستم، به نظر شما مزایا و

cons to learning English online? Let me know in  the comments. I can think of a few here myself. 

معایب یادگیری آنلاین انگلیسی چیست؟ در نظرات به من اطلاع دهید . من خودم می توانم به چند مورد اینجا فکر کنم. به

What do you think are the pros and cons of  learning English online? Well, let's watch  

نظر شما مزایا و معایب یادگیری انگلیسی آنلاین چیست؟ خب، بیایید

the original clip so that you can see how this  expression was used. Let's watch. So there's  

کلیپ اصلی را تماشا کنیم تا بتوانید نحوه استفاده از این عبارت را ببینید. بیایید تماشا کنیم. بنابراین

kind of that food tradition, and so I think in  the US that's like a pro and a con. That people  

نوعی از آن سنت غذایی وجود دارد، و بنابراین من فکر می‌کنم در ایالات متحده مانند یک حرفه‌ای و مخالف است. اینکه مردم

often struggle with knowing what should I eat?  What should I make? So there's kind of that food  

اغلب با دانستن اینکه چه بخورم مشکل دارند؟ چی درست کنم؟ بنابراین نوعی از آن سنت غذایی وجود دارد

tradition, and so I think in the US that's like  a pro and a con. That people often struggle with  

، و بنابراین من فکر می‌کنم در ایالات متحده مانند یک طرفدار و مخالف است. اینکه مردم اغلب با

knowing what should I eat? What should I make? The  next daily life expression is "to up" something. 

دانستن اینکه چه بخورم مشکل دارند؟ چی درست کنم؟ عبارت بعدی زندگی روزمره «بالا بردن» چیزی است.

Usually the word up is a preposition. I walked  up the stairs, but here we're going to be using  

معمولا کلمه up یک حرف اضافه است. از پله ها بالا رفتم، اما در اینجا

it as a lovely verb to up something. So take  a look at this sentence. "I deleted social  

از آن به عنوان یک فعل دوست داشتنی برای بالا بردن چیزی استفاده می کنیم. بنابراین به این جمله نگاهی بیندازید. من

media from my phone and after I did that, I  upped my reading a lot." So here we can see  

رسانه‌های اجتماعی را از تلفنم حذف کردم و پس از انجام این کار، مطالعه‌ام را بسیار افزایش دادم.» بنابراین در اینجا می‌توانیم

the correlation. "I deleted social media off my  phone, so now I have more time, more brain space,  

همبستگی را ببینیم. "من رسانه‌های اجتماعی را از تلفنم حذف کردم ، بنابراین اکنون زمان بیشتر، فضای مغزی بیشتر،

all of this. And as a result, I upped my reading.  I have read so many books since deleting social  

همه اینها دارم. و در نتیجه، مطالعه‌ام را افزایش دادم. از زمانی که رسانه‌های اجتماعی را از تلفنم حذف کردم، کتاب‌های زیادی خوانده‌ام

media off my phone." I highly recommend it. So  here we're talking about increasing something. 

." من آن را به شدت توصیه می کنم. بنابراین در اینجا ما در مورد افزایش چیزی صحبت می کنیم.

Let me give you another example so that you can  see the sentence structure for using this. Because  

اجازه دهید مثال دیگری برای شما بیاورم تا بتوانید ساختار جمله را برای استفاده از آن ببینید. چون

up, yes, is usually a preposition, but as a verb  we need to use it in a specific way. You could say  

up، بله، معمولاً یک حرف اضافه است، اما به عنوان یک فعل باید از آن به روشی خاص استفاده کنیم. می‌توانید

this, "I upped my water intake after I realized  that I was dehydrated." So here I increased my  

این را بگویید: «بعد از اینکه فهمیدم آب بدنم کم شده، مصرف آبم را افزایش دادم ». بنابراین در اینجا

water intake when I realized I was dehydrated.  So we could really substitute the word increase  

وقتی متوجه شدم که کم آب شده ام، مصرف آب خود را افزایش دادم. بنابراین ما واقعاً می‌توانیم کلمه افزایش   را

here. I increased my water intake. I increased  the amount of books that I read, my reading. 

در اینجا جایگزین کنیم. مصرف آبم رو زیاد کردم تعداد کتاب‌هایی که می‌خوانم، مطالعه‌ام را افزایش دادم.

But if you want to have a little bit more  of a daily life conversation flair to your  

اما اگر می‌خواهید کمی بیشتر از یک مکالمه روزمره در

speech. In daily life, we are more likely to  use the word up. I upped my water intake. I  

سخنرانی‌تان استفاده کنید. در زندگی روزمره، ما بیشتر از کلمه up استفاده می کنیم. مصرف آبم رو زیاد کردم

upped the amount of books that I read. This  is a great expression to use. All right,  

تعداد کتاب‌هایی که خواندم را افزایش دادم. این یک عبارت عالی برای استفاده است. بسیار خوب،

let's watch how it was used in the original  conversation. I deleted social media stuff off  

بیایید نحوه استفاده از آن در مکالمه اصلی را تماشا کنیم . من مطالب رسانه‌های اجتماعی را

of my phone. So that really helped. I upped my  reading when I did that. I deleted social media  

از تلفنم حذف کردم. بنابراین واقعا کمک کرد. وقتی این کار را انجام دادم، خواندنم را افزایش دادم. چیزهای شبکه‌های اجتماعی را

stuff off of my phone. So that really helped.  I upped my reading when I did that. Important  

از تلفنم حذف کردم. بنابراین واقعا کمک کرد. وقتی این کار را کردم، خواندنم را افزایش دادم.

expression number seven is to be "over your  head" or "over his head" or "over my head." 

عبارت مهم شماره هفت این است که «بالای سر» یا «بالای سر» یا «بالای سر من» باشد.

We often use this expression with this gesture  and sometimes we don't even say the expression,  

ما اغلب از این عبارت با این ژست استفاده می‌کنیم و گاهی اوقات حتی آن عبارت را نمی‌گوییم،

we just go, "Whew." So let me give you an  example of how you might use this. For me,  

فقط می‌گوییم «وای». بنابراین اجازه دهید به شما مثالی بزنم که چگونه می‌توانید از آن استفاده کنید. برای من،

the first time that I watched the movie Inception,  it was over my head. All of the confusing plot  

اولین باری که فیلم Inception را تماشا کردم، روی سرم بود. تمام خطوط داستانی گیج کننده

lines and jumping through time and all of this,  it was too much for me. So here you can get the  

و پرش در زمان و همه اینها، برای من خیلی زیاد بود. بنابراین در اینجا می توانید این

idea that I just didn't understand it. It  was too confusing and complicated. If I want  

ایده را دریافت کنید که من آن را متوجه نشدم. خیلی گیج کننده و پیچیده بود. اگر بخواهم

to take out that expression and just use the  gesture, this is what I could say. "The first  

آن عبارت را حذف کنم و فقط از ژست استفاده کنم، این چیزی است که می توانم بگویم. "اولین

time that I watched Inception, it wasn't for me." I didn't even need to say it was over my head. You  

باری که Inception را تماشا کردم، برای من نبود." حتی نیازی به گفتن نداشتم که بالای سرم بود.

understand why it wasn't for me? It's not that it  was too violent, it's not that it was too boring,  

فهمیدی چرا برای من نبود؟ نه این که خیلی خشن بود، نه اینکه خیلی کسل کننده بود، بلکه

it's just that it was over my head. The whole idea  was something I could not understand and that's  

فقط بالای سرم بود. کل ایده چیزی بود که من نمی‌توانستم بفهمم و این همان

how we used it in the original conversation. We  were talking about what Dan and Theo, my son,  

روشی بود که ما از آن در گفتگوی اصلی استفاده کردیم. داشتیم درباره کاری که دن و تئو، پسرم،

do when they're commuting to school every day  because they have to drive 30 minutes to get to  

انجام می‌دهند، وقتی هر روز به مدرسه می‌روند، انجام می‌دهند، زیرا هر روز باید 30 دقیقه رانندگی کنند تا به

school every day. What do you do in that time? Well, they often listen to audiobooks and one  

مدرسه بروند. در آن زمان چه می کنید؟ خوب، آنها اغلب به کتاب‌های صوتی گوش می‌دهند و یکی

of the books that they tried to listen to is a  famous one called Anne of Green Gables. It's a  

از کتاب‌هایی که سعی کرده‌اند به آن گوش دهند، یکی از معروف‌ترین کتاب‌هایی است به نام Anne of Green Gables. این یک

great story, but you know what? It was over his  head. My son is six and that book is probably  

داستان عالی است، اما می دانید چیست؟ بالای سرش بود . پسر من شش ساله است و آن کتاب

better for ten-year-olds maybe. So he wasn't very  interested in it. It was kind of boring to him and  

احتمالاً برای بچه‌های ده ساله بهتر است. بنابراین او خیلی به آن علاقه نداشت. برای او به نوعی خسته کننده بود و

he wanted to listen to something else instead.  So we could say Anne of Green Gables was over  

می خواست به جای آن به چیز دیگری گوش دهد. بنابراین می توانیم بگوییم که آن از گرین گیبلز بیش از

his head. It wasn't something that was a good  fit for him. Just a little note about grammar. 

سر او بود. این چیزی نبود که برای او مناسب باشد. فقط یک نکته کوچک در مورد گرامر.

When you use this expression, make sure that  that word his, my, your head, it matches the  

وقتی از این عبارت استفاده می‌کنید، مطمئن شوید که کلمه او، من، سر شما، با

person that you're talking to. You might have  noticed this because I said, "The book was over  

فردی که با او صحبت می‌کنید مطابقت داشته باشد. ممکن است متوجه این موضوع شده باشید زیرا گفتم: «کتاب بالای

his head," or we could say, "Inception was over my  head." The person that you're talking about needs  

سرش بود» یا می‌توانیم بگوییم «آغاز بالای سرم بود». شخصی که در مورد او صحبت می‌کنید باید   با

to match the expression. All right, let's watch  how that was used in the original conversation.

بیان مطابقت داشته باشد. بسیار خوب، بیایید نحوه استفاده از آن در مکالمه اصلی را تماشا کنیم.

Dan: And we started Anne  

of Green Gables too, but that one was a little  bit over his head. Very verbose. And we started  

دن: و ما آن را

از گرین گیبلز نیز شروع کردیم، اما آن یکی کمی بیش از سر او بود. خیلی پر حرف و ما

Anne of Green Gables too, but that one was  a little bit over his head. Very verbose.

آنی از گرین گیبلز را هم شروع کردیم، اما آن یکی کمی بالای سرش بود. خیلی پر حرف

Vanessa: Important expression number eight is  

ونسا: عبارت مهم شماره هشت

"to be pressed." You can get the idea here that  there is some pressure going on and we're not  

«فشرده شود» است. در اینجا می‌توانید این ایده را دریافت کنید که فشاری در جریان است و ما

talking about this in a literal pressure kind of  way. We're talking about mental pressure. So if at  

درباره این موضوع به نوعی فشار تحت اللفظی صحبت نمی‌کنیم . ما در مورد فشار روانی صحبت می کنیم. بنابراین اگر در

your work you have deadlines, I think this is kind  of a standard feature of any job. You might say,  

کارتان ضرب الاجل دارید، فکر می کنم این یک ویژگی استاندارد هر شغلی است. ممکن است بگویید،

"We are going to be really pressed to finish  this report by the deadline. It's supposed to  

"ما واقعا تحت فشار خواهیم بود تا این گزارش را تا مهلت مقرر به پایان برسانیم. قرار است تا

be done in three hours. I don't know how we're  going to do it." So here you're talking about  

سه ساعت دیگر انجام شود. نمی‌دانم چگونه می‌خواهیم این کار را انجام دهیم." بنابراین در اینجا شما در مورد

feeling the pressure of time. We often add on to  this expression and say to plus something else. 

احساس فشار زمان صحبت می کنید. ما اغلب به این عبارت اضافه می‌کنیم و به اضافه چیز دیگری می‌گوییم.

So I just said, "We are going to be pressed to  finish the report on time." But we could also  

بنابراین من فقط گفتم: "ما تحت فشار قرار خواهیم گرفت تا گزارش را به موقع تمام کنیم." اما می‌توانیم

insert a lot of other things here. In the original  conversation I was talking about trying to balance  

موارد بسیار دیگری را نیز در اینجا وارد کنیم. در گفتگوی اولیه، من در مورد تلاش برای ایجاد تعادل بین

my work and life and family. It's a lot. So a  lot of you asked me this question, "Vanessa,  

کار، زندگی و خانواده صحبت می‌کردم. خیلی زیاد است. بنابراین خیلی از شما این سوال را از من پرسیدید: "ونسا،

how do you do that?" And I said, "You know what?  It is a work in progress and I'm still learning  

چگونه این کار را انجام می دهی؟" و من گفتم: "میدونی چیه؟ این کار در حال پیشرفته و من هنوز یاد میگیرم که

how to do that, but my goal is to not work in  the evenings after my kids go to bed. I need that  

چطور این کار رو انجام بدم، اما هدفم اینه که بعدازظهرها بعد از اینکه بچه هام به رختخواب میرن کار نکنم. من به اون زمان نیاز دارم

time to be just detox time. But you know what? Sometimes I have a project that I'm working on and  

تا درست باشم. زمان سم‌زدایی. اما می‌دانید چیست؟ گاهی اوقات پروژه‌ای دارم که روی آن کار می‌کنم و

I'm pressed to finish it at a specific time. So I  need those extra hours in the evening to be able  

فشار می‌آورم تا آن را در یک زمان خاص به پایان برسانم. بنابراین من به آن ساعت‌های اضافی در شب نیاز دارم تا بتوانم

to work." So you can kind of feel that pressure  that I need to do it, even though usually this is  

کار کنم." بنابراین می‌توانید آن فشاری را که من برای انجام آن نیاز دارم احساس کنید، حتی اگر معمولاً این

my relaxation time. All right, let's watch how  it was used in the original clip. And you can  

زمان استراحت من است. بسیار خوب، بیایید نحوه استفاده از آن در کلیپ اصلی را تماشا کنیم. و

use this expression too, when you feel pressure.  "Oh, I feel pressed to be able to do this. Oh,  

وقتی احساس فشار می‌کنید، می‌توانید از این عبارت نیز استفاده کنید. "اوه، من احساس فشار می کنم که بتوانم این کار را انجام دهم. اوه،  در

I'm so pressed right now at work. I'm having a  hard time." You can do it. All right, let's watch. 

حال حاضر در محل کار خیلی تحت فشار هستم. روزهای سختی را می گذرانم." شما می توانید آن را انجام دهید. باشه بیا تماشا کنیم

My goal is to try to not work in the  evening after the kids go to bed,  

هدف من این است که سعی کنم بعد از ظهرها بعد از خواب بچه ها کار نکنم،

but sometimes I would be pressed to have to do  that and now I try to delegate tasks. That means  

اما گاهی اوقات مجبور می شوم این کار را انجام دهم و اکنون سعی می کنم وظایف را محول کنم. این بدان معناست که

give tasks to other people. My goal is to try to  not work in the evening after the kids go to bed,  

به افراد دیگر وظایف بدهید. هدف من این است که بعدازظهر بعد از خواب بچه ها کار نکنم،

but sometimes I would be pressed to have to  do that and now I try to delegate tasks. That  

اما گاهی اوقات مجبور می شوم این کار را انجام دهم و اکنون سعی می کنم وظایف را محول کنم.

means give tasks to other people. The ninth  important daily life expression is "to have  

یعنی به افراد دیگر وظایف بدهید. نهمین عبارت مهم زندگی روزمره «داشتن

it or that in you." So here we're talking about  being capable of doing something and often we  

آن یا آن در خود» است. بنابراین در اینجا ما در مورد توانایی انجام کاری صحبت می کنیم و اغلب از

use this either as motivation or as surprise. So let me give you a couple sample sentences,  

آن به عنوان انگیزه یا به عنوان غافلگیری استفاده می کنیم. بنابراین اجازه دهید چند جمله نمونه به شما بگویم،

a kind of silly example, but a good starter  one is, "Wow, you ate that whole pizza. I  

یک نوع مثال احمقانه، اما یک شروع خوب این است: "وای، تو آن پیتزا را کامل خوردی

didn't know you had it in you." So this means  I didn't know that you had the skill to eat  

. پس این یعنی من نمی‌دانستم که شما مهارت خوردن

a whole pizza. It's maybe not really a skill,  but you know what I mean. I am surprised that  

یک پیتزا کامل را دارید. شاید واقعاً یک مهارت نباشد، اما می‌دانید منظورم چیست. من تعجب می کنم که

you could eat that whole pizza. This is kind  of a basic example, but let's take it up to  

شما می توانید آن پیتزا را کامل بخورید. این یک نمونه اولیه است، اما اجازه دهید آن را به

the next level. A couple of months ago, one of  my neighbors who's 13 years old was part of a  

سطح بعدی برسانیم. چند ماه پیش، یکی از همسایه‌های من که 13 سال سن دارد، بخشی از

local theater performance of a musical and  we went to go see her and I was blown away. 

اجرای تئاتر محلی یک نمایش موزیکال بود و ما برای دیدن او رفتیم و من متحیر شدم.

She's usually pretty shy, but she was standing on  the stage singing and dancing sometimes by herself  

او معمولاً خجالتی است، اما روی صحنه ایستاده بود و گاهی اوقات خودش

in front of the whole audience. I didn't know that  she had that in her. Here we're talking about the  

در مقابل تماشاچیان می‌خواند و می‌رقصید. من نمی دانستم که او این را در خود دارد. در اینجا ما در مورد

skill and the courage to be able to sing and dance  in front of other people. I think most people in  

مهارت و شجاعت توانایی آواز خواندن و رقصیدن در مقابل دیگران صحبت می کنیم. فکر می‌کنم بیشتر مردم در

the whole world would be terrified at that. But  even though she's usually kind of quiet and shy,  

کل دنیا از این کار وحشت می‌کنند. اما اگرچه او معمولاً به نوعی ساکت و خجالتی است،

she was able to do that. So here I'm expressing  surprise in her skill. I didn't know that she had  

او توانست این کار را انجام دهد. بنابراین در اینجا من تعجب در مهارت او را ابراز می کنم. من نمی دانستم که او

it. And here we don't usually mention the thing. Usually we just say it because it's implied based  

آن را دارد. و در اینجا ما معمولاً چیزی را ذکر نمی کنیم. معمولاً ما فقط آن را می گوییم زیرا بر اساس

on the context. She was singing and dancing on  the stage. I didn't know she had it in her. And  

متن ضمنی است. او روی صحنه داشت آواز می خواند و می رقصید . من نمی دانستم که او آن را در خود دارد. و

we know that it is the skill to be able to sing  and dance on the stage. "Wow, I didn't know that  

ما می دانیم که این مهارت توانایی خواندن و رقصیدن روی صحنه است. "وای، من نمی دانستم که

she had it in her." And the fun thing is you can  use this expression about yourself as well. So  

او آن را در خود دارد." و جالب اینجاست که می‌توانید از این عبارت در مورد خودتان نیز استفاده کنید. بنابراین

you are here because you were learning English,  but let's imagine that your boss tells you, "Hey,  

شما اینجا هستید زیرا در حال یادگیری زبان انگلیسی بودید، اما بیایید تصور کنیم که رئیستان به شما می‌گوید: «هی،

guess what? We have some new clients that come  from the US and I'm going to need you to call them  

حدس بزن چی؟ ما چند مشتری جدید داریم که از ایالات متحده آمده‌اند و می‌خواهم با آنها تماس بگیرید

and ask them some specifications about the product  that they want and help us to negotiate an offer." 

و از آنها بپرسید. مشخصات محصول مورد نظر آنها و به ما کمک می کند تا در مورد یک پیشنهاد مذاکره کنیم."

Holy cow, this is a big deal. This is a  big deal professionally, but it is a big  

گاو مقدس، این یک معامله بزرگ است. این کار از نظر حرفه‌ای کار بزرگی است، اما

deal to do in another language, in English. So  when you do this and you do it successfully,  

انجام آن به زبان دیگری، به زبان انگلیسی، کار بزرگی است. بنابراین وقتی این کار را انجام می‌دهید و آن را با موفقیت انجام می‌دهید،

you might say to yourself, "Wow, I didn't know  that I had it in me to do that and I did it  

ممکن است به خودتان بگویید: "وای، من نمی‌دانستم که این کار را در وجودم دارم و آن را

successfully. Great work. I didn't know that I had  it in me. Wow, I'm so proud of myself. I worked  

با موفقیت انجام دادم. کار عالی. نمی‌دانستم که من آن را در من داشت. وای، من خیلی به خودم افتخار می‌کنم.

so hard to do this and I did it successfully. I  didn't know that I had it in me. I didn't believe  

برای انجام این کار خیلی سخت تلاش کردم و آن را با موفقیت انجام دادم

in myself at first, but here I am on the other  side. Success. Great." All right, let's watch  

. اما اینجا من در طرف دیگر هستم . موفقیت. عالی." بسیار خوب، بیایید

how this was used in the original conversation. It feels actually pretty calming like a break.

نحوه استفاده از این مورد در مکالمه اصلی را تماشا کنیم. در واقع مانند یک استراحت بسیار آرامبخش است.

Dan: You might go to the  

gym and find Vanessa just punching a punching bag.  You're like, "I didn't know she had that in her."

Vanessa: It feels actually pretty calming like a break.

Dan: You might go to the gym  

دن: ممکن است به

ورزشگاه بروید و متوجه شوید که ونسا فقط به کیسه‌ی مشت می‌زند. شما می گویید، "من نمی دانستم که او چنین چیزی را در خود دارد."

ونسا: در واقع مثل یک استراحت احساس آرامش می کند.

دن: ممکن است به باشگاه بروید

and find Vanessa just punching a punching  tag. I didn't know she had that in her.

و متوجه شوید که ونسا فقط به برچسب ضربه‌ای مشت می‌زند . من نمی دانستم که او این را در خود دارد.

Vanessa: Our 10th and final important English  

ونسا: دهمین و آخرین عبارت مهم انگلیسی ما

expression is the "cherry on top." Have you ever  had a big bowl of ice cream or maybe seen one in  

«گیلاس در بالا» است. آیا تا به حال یک کاسه بزرگ بستنی خورده‌اید یا شاید آن را در

the movies and they put some chocolate fudge syrup  and then on top, boink, they put a cherry on top  

فیلم‌ها دیده‌اید و مقداری شربت فاج شکلاتی می‌ریزند و سپس روی ظرف بستنی می‌پزند و یک گیلاس را روی

of the ice cream bowl? Well, the cherry is not  the most fundamental element of the ice cream,  

کاسه بستنی می‌ریزند؟ خب، گیلاس اساسی‌ترین عنصر بستنی نیست،

but without that cherry, the bowl of ice cream  would not be complete. This is perfection. So  

اما بدون آن گیلاس، کاسه بستنی کامل نخواهد بود. این کمال است. بنابراین

usually we use this to talk about the finishing  touch on something that's already really good. 

معمولاً از این برای صحبت در مورد لمس نهایی در مورد چیزی که قبلاً واقعاً خوب است استفاده می کنیم.

So in the original conversation we said that,  "Yeah, we think that our family with just two  

بنابراین در گفتگوی اولیه ما گفتیم: "بله، ما فکر می کنیم خانواده ما با فقط دو

boys is great. But you know what? Now that  we have our third and special baby girl,  

پسر عالی است. اما می دانید چیست؟ اکنون که ما سومین دختر بچه خاص خود را داریم،

she is the cherry on top. This is the perfect  finishing touch to our family." And you can use  

او همان گیلاس است. برای خانواده‌مان تمام‌کننده‌ای است." و می‌توانید از

this in a lot of different situations. You might  use it to talk about your job. You could say,  

این در موقعیت‌های مختلف استفاده کنید. ممکن است از آن برای صحبت در مورد شغلتان استفاده کنید. می‌توانید بگویید،

"I love my job and the fact that it pays well  is the cherry on top. I love the work that I do,  

"من عاشق کارم هستم و این واقعیت که درآمد خوبی دارد، گیلاس روی آن است. من عاشق کاری هستم که انجام می‌دهم،

but also guess what? I get paid well, that is the  cherry on top." Yes, it is a great combination. 

اما همینطور حدس بزنید چیست؟ دستمزد خوبی دریافت می‌کنم، این همان گیلاس است." بله، ترکیب بسیار خوبی است.

All right, let's see how this was  used in the original conversation  

بسیار خوب، بیایید ببینیم که چگونه در مکالمه اصلی از آن استفاده شده است

so that you can use it too, this 10th  and final expression. Let's watch.

تا شما هم بتوانید از آن استفاده کنید، این عبارت دهم و آخر. بیایید تماشا کنیم.

Dan: I can only speak for myself  

دن: من فقط می‌توانم از جانب خودم صحبت کنم

because it just feels like our family's complete.  She's like the little cherry on top to our family.

زیرا احساس می‌کنم خانواده ما کامل شده است. او مانند گیلاس کوچک بالای خانواده ماست.

Vanessa: Our baby.

Dan: She's really sweet. I can only speak for myself  

ونسا: بچه ما.

دن: او واقعاً شیرین است. من فقط می‌توانم از جانب خودم صحبت کنم

because it just feels like our family's complete.  She's like the little cherry on top to our family.

زیرا احساس می‌کنم خانواده ما کامل شده است. او مانند گیلاس کوچک بالای خانواده ماست.

Vanessa: Our baby.

Dan: She's really sweet.

ونسا: بچه ما.

دن: او واقعاً شیرین است.

Vanessa: Congratulations on learning these 10 important  

ونسا: بابت یادگیری این 10 عبارت مهم زندگی روزمره به شما تبریک می گویم

daily life expressions. Now, I would like to  share the cherry on top with you. Don't forget  

. اکنون، می‌خواهم گیلاس را با شما به اشتراک بگذارم. فراموش نکنید

to download the free PDF worksheet with all of  today's expressions, definitions, multiple sample  

کاربرگ PDF رایگان را با تمام عبارات امروزی، تعاریف، جملات چند نمونه

sentences and the cherry on top at the bottom of  the PDF. You can answer a 10 question quiz so that  

و گیلاس در بالا در پایین PDF دانلود کنید. می‌توانید به یک مسابقه 10 سؤالی پاسخ دهید تا

you never forget what you've learned. That's the  goal, right? To be able to use these expressions  

هرگز چیزهایی را که یاد گرفته‌اید فراموش نکنید. این هدف است، درست است؟ برای اینکه بتوانید

the next time that you speak in English. So make  sure that you click on the link in the description  

دفعه بعد که به زبان انگلیسی صحبت می کنید از این عبارات استفاده کنید. بنابراین مطمئن شوید که روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کرده‌اید

to download that free PDF worksheet today. Well, thank you so much for learning English with  

تا امروز آن کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید. خوب، از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم

me and I'll see you again next Friday for a new  lesson here on my YouTube channel. Bye. But wait,  

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ. اما صبر کنید،

do you want more? I recommend watching this video  next where you will learn to think and speak in  

آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید که در آن یاد خواهید گرفت به انگلیسی فکر کنید و صحبت کنید،

English, including why you should not say, "I  put the kids to sleep." Not very good in English,  

از جمله اینکه چرا نباید بگویید « بچه‌ها را می‌خوابانم». به زبان انگلیسی خیلی خوب نیست،

but why is that? Check out that video  to find out and I'll see you there.

اما چرا؟ آن ویدیو را بررسی کنید تا متوجه شوید و من شما را آنجا می‌بینم.