7 ENGLISH EXPRESSIONS YOU MUST KNOW

There are seven English expressions that you must know you as an English

هفت عبارت انگلیسی وجود دارد که شما باید خود را به عنوان یک

learner, an English learner who wants to speak English fluently, like a

زبان آموز انگلیسی بشناسید، یک زبان آموز انگلیسی که می خواهد انگلیسی را روان صحبت کند، مانند یک

native English speaker, you must know these seven English expressions.

انگلیسی زبان مادری، باید این هفت عبارت انگلیسی را بدانید.

Are you ready?

آیا شما آماده اید؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in the very first English expression.

بیایید به اولین عبارت انگلیسی بپریم.

You must know and understand is to think outside the box.

باید بدانید و درک کنید که خارج از چارچوب فکر کنید.

Good again, after me to think outside the box.

خوب دوباره، بعد از من به فکر خارج از جعبه.

Great job.

کار عالی

Now this expression literally just means to think.

اکنون این عبارت در لغت به معنای فکر کردن است.

To think creatively and come up with innovative ideas or solutions, thinking of

برای تفکر خلاقانه و ارائه ایده‌ها یا راه‌حل‌های نوآورانه، فکر کردن به

a way of doing something that most people don't normally follow or coming up with a

روشی برای انجام کاری که اکثر مردم معمولاً آن را دنبال نمی‌کنند یا

strategy or a method that is not common.

راهبرد یا روشی را ارائه می‌کنند که رایج نیست.

You are thinking outside of the box, thinking creatively.

شما خارج از چارچوب فکر می کنید، خلاقانه فکر می کنید.

Now check out these example sentences using this word.

اکنون این جملات مثال را با استفاده از این کلمه بررسی کنید.

Here's the first one.

اینجا اولین مورد است.

We need to think outside the box to solve this complex problem.

برای حل این مشکل پیچیده باید خارج از چارچوب فکر کنیم.

Hey, this problem is not normal.

سلام این مشکل طبیعی نیست

This problem is extremely complex.

این مشکل فوق العاده پیچیده است.

And in order for us to solve this problem, we have to think creatively.

و برای اینکه بتوانیم این مشکل را حل کنیم، باید خلاقانه فکر کنیم.

We have to think creatively.

باید خلاقانه فکر کنیم.

Outside the box.

بیرون جعبه متوجه شدی

You got it.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two, her ability to think outside the box led to a breakthrough in

جمله شماره دو، توانایی او در تفکر خارج از چارچوب منجر به پیشرفت در

the project and sentence number three.

پروژه و جمله شماره سه شد.

Three, the manager encouraged the team to think outside the box

سه، مدیر تیم را تشویق کرد تا

during the brainstorming session.

در جلسه طوفان فکری خارج از چارچوب فکر کنند.

Hey, I want you all to think creatively.

هی، من می خواهم همه شما خلاقانه فکر کنید.

I want you to come up with methods and strategies that we haven't used before.

من از شما می خواهم که روش ها و استراتژی هایی را ارائه دهید که قبلاً از آنها استفاده نکرده ایم.

Once again, the manager encouraged the team to think outside the box

بار دیگر، مدیر تیم را تشویق کرد تا

during the brainstorming session.

در جلسه طوفان فکری خارج از چارچوب فکر کنند. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

All right, let's move on now to our second expression.

بسیار خوب، اکنون به بیان دوم خود می پردازیم. عبارت

The second English expression is also a very important one.

دوم انگلیسی نیز بسیار مهم است.

It is after me to keep someone in the loop.

بعد از من است که کسی را در جریان نگه دارم.

Good again, to keep someone in the loop.

خوب دوباره، برای نگه داشتن کسی در حلقه.

Excellent job.

کار عالی

Now this expression literally just means to keep someone informed

اکنون این عبارت در لغت به معنای آگاه نگه داشتن کسی

about a situation or development.

در مورد یک وضعیت یا پیشرفت است.

Hey, I want to make sure you are up to date.

سلام، من می خواهم مطمئن شوم که شما به روز هستید.

I want to make sure you know what's going on.

می‌خواهم مطمئن شوم که می‌دانی چه خبر است.

We talked about this in the meeting, but you weren't there.

ما در این جلسه در این مورد صحبت کردیم ، اما شما آنجا نبودید.

So I want to keep you in the loop.

بنابراین من می خواهم شما را در جریان نگه دارم.

So I want to make sure you are informed about the situation.

بنابراین می‌خواهم مطمئن شوم که شما از وضعیت مطلع هستید. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right, here's the first example sentence.

عالی

بسیار خوب، در اینجا اولین جمله مثال است.

Please keep me in the loop regarding any changes to the schedule.

لطفاً من را در جریان هرگونه تغییر در برنامه قرار دهید.

Next sentence number two, I'll make sure to keep you in the loop as

جمله بعدی شماره دو، من مطمئن می شوم که شما را در جریان

we progress with the negotiations.

مذاکرات قرار می دهم.

And finally, sentence number three, it's important to keep all stakeholders

و در نهایت، جمله شماره سه، مهم است که همه ذینفعان در طول

in the loop throughout the project.

پروژه در جریان باشند.

It's important to make sure all the stakeholders are

مهم است که مطمئن شوید همه ذینفعان

informed about the situation.

از وضعیت مطلع هستند. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right.

So expression number two is to keep someone in the loop.

عالی

بسیار خوب.

بنابراین عبارت شماره دو برای نگه داشتن کسی در حلقه است.

Now, expression number three is another important one for

حال، عبارت شماره سه یکی دیگر از موارد مهم برای

you as an English learner.

شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی است. در

Here's the expression to get the ball rolling good again,

اینجا عبارتی است برای اینکه توپ را دوباره خوب بچرخانید،

to get the ball rolling.

تا توپ را به چرخش درآورید.

Excellent.

Now this expression literally just means to start a process or

عالی

اکنون این عبارت به معنای واقعی کلمه فقط به معنای شروع یک فرآیند یا

a project to get the ball rolling.

پروژه برای به دست آوردن توپ است.

Hey, we need to make sure this project goes well, there's a deadline.

سلام، ما باید مطمئن شویم که این پروژه به خوبی پیش می رود، یک ضرب الاجل وجود دارد.

We need to get the ball rolling.

ما باید توپ را به حرکت در آوریم.

We need to start the project.

باید پروژه را شروع کنیم. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right, get the ball rolling.

عالی

خیلی خوب، توپ را به چرخش درآورید. در

Here's the first example sentence.

اینجا اولین جمله مثال است.

Let's get the ball rolling on this new initiative as soon as possible ASAP.

بیایید در اسرع وقت به این ابتکار جدید دست پیدا کنیم .

We need to start now.

باید همین الان شروع کنیم

Let's get the ball rolling.

بیایید توپ را بچرخانیم. در

Here's the second sentence, sentence number two.

اینجا جمله دوم، جمله شماره دو است.

I've sent out the initial emails to get the ball rolling on our

من ایمیل‌های اولیه را ارسال کرده‌ام تا در

marketing campaign and sentence number three, we need to get the ball

کمپین بازاریابی‌مان به نتیجه برسد و جمله شماره سه، ما باید برای

rolling on hiring a new team member.

استخدام یک عضو جدید تیم تلاش کنیم.

Hey.

سلام.

Our team is struggling.

تیم ما در حال مبارزه است.

We really need another team member.

ما واقعا به یکی دیگر از اعضای تیم نیاز داریم.

We need to get started.

ما باید شروع کنیم.

We need to get the ball rolling.

ما باید توپ را به حرکت در آوریم. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

All right.

So number three, again, to get the ball rolling.

بسیار خوب.

بنابراین شماره سه، دوباره، برای رسیدن به توپ.

Now we have expression number four expression.

اکنون عبارت شماره چهار را داریم.

Number four is.

شماره چهار است.

To be swamped.

باتلاق شدن.

Good again, to be swamped.

خوب دوباره، باتلاق شدن.

Excellent.

Now to be swamped, this is a very commonly used expression.

عالی

در حال حاضر برای باتلاق شدن، این یک عبارت بسیار رایج است.

It just means to be extremely busy or overwhelmed with work.

این فقط به این معنی است که به شدت مشغول یا غرق در کار باشید.

You're extremely busy, man.

خیلی سرت شلوغه مرد

I have so many tasks to get done today.

امروز کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.

And then for the rest of the week, I have extra tasks and

و سپس برای بقیه هفته، کارهای اضافی و

the next week and the weekend.

هفته بعد و آخر هفته دارم.

I am swamped to be overwhelmed, to have a lot on your plate or a lot to do.

من از این که غرق شده ام، چیزهای زیادی در بشقاب شما دارم یا کارهای زیادی برای انجام دادن دارم.

In English, we say to be swamped.

در انگلیسی می گوییم باتلاق شدن. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right.

عالی

بسیار خوب.

Check out these example sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here's the first one.

اینجا اولین مورد است.

I'm swamped with reports this week.

من در این هفته غرق گزارشات هستم. آیا

Can we reschedule our meeting?

می توانیم جلسه خود را دوباره برنامه ریزی کنیم؟

I'm swamped with reports this week.

من در این هفته غرق گزارشات هستم. آیا

Can we reschedule our meeting?

می توانیم جلسه خود را دوباره برنامه ریزی کنیم؟

Here we go.

Sentence number two, the customer service team is swamped with calls

در اینجا ما می رویم.

جمله شماره دو، تیم خدمات مشتری

due to the recent product launch.

به دلیل عرضه اخیر محصول مملو از تماس است.

And finally, sentence number three, she's been swamped ever

و در نهایت، جمله شماره سه، او

since taking on the new project.

از زمانی که پروژه جدید را آغاز کرد، غرق شد. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

So again, to be swamped.

عالی

پس دوباره باتلاق شدن.

Now we're going to move on to expression number five, but I want to remind you to

حالا می‌خواهیم به عبارت شماره پنج برویم، اما می‌خواهم یادآوری کنم که

download the English with Tiffani app.

انگلیسی را با برنامه Tiffani دانلود کنید.

After each lesson, you can practice what you've learned by downloading

بعد از هر درس می توانید با دانلود

the app for free, and you can actually study with practical applications.

رایگان اپلیکیشن، آموخته های خود را تمرین کنید و در واقع با اپلیکیشن های کاربردی مطالعه کنید.

Practical lessons related to what you are learning today.

درس های عملی مرتبط با آنچه امروز یاد می گیرید. پس

So again, download the app.

دوباره برنامه را دانلود کنید.

The link is in the description.

لینک در توضیحات موجود است.

Now our next expression, our next expression is expression

حال عبارت بعدی ما، عبارت بعدی ما عبارت

number five, and it is.

شماره پنج است و همینطور است.

To be on board.

روی کشتی بودن

Good again, to be on board.

بازم خوبه که سوار بشم

Excellent.

Now this expression just means to agree with or support an idea or plan.

عالی

حال این عبارت فقط به معنای موافقت یا حمایت از یک ایده یا طرح است.

Once again, to agree with, or to support an idea or plan.

بار دیگر، برای موافقت یا حمایت از یک ایده یا طرح.

Hey, I'm on board with the plan you have put in place.

سلام، من با طرحی که شما در نظر گرفته اید موافقم.

Hey, I'm on board.

هی، من در کشتی هستم.

I'm ready to join.

من آماده پیوستن هستم.

I'm ready to support your idea.

من آماده حمایت از ایده شما هستم.

Yeah.

To be on board.

آره

روی کشتی بودن متوجه شدی

You got it.

Yes.

Now this is an expression you can use a lot in the office environment.

بله.

حالا این عبارتی است که می توانید در محیط اداری زیاد استفاده کنید.

So check out these example sentences.

بنابراین این جملات مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم. آیا

Are you on board with the new marketing strategy?

با استراتژی بازاریابی جدید موافق هستید؟ حالت

Are you okay?

خوبه؟

Are you willing to support the new marketing strategy?

آیا مایل به حمایت از استراتژی بازاریابی جدید هستید؟

Once again, Are you on board with the new marketing strategy?

بار دیگر، آیا با استراتژی بازاریابی جدید موافق هستید؟

Sentence number two, we need everyone to be on board before

جمله شماره دو، ما نیاز داریم که همه قبل از

we implement these changes.

اجرای این تغییرات همراه باشند.

And sentence number three, the CEO is fully on board with our

و جمله شماره سه، مدیرعامل با

proposal for the new product line.

پیشنهاد ما برای خط تولید جدید کاملا موافق است. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

So again, expression number five is to be on board.

بنابراین دوباره، عبارت شماره پنج باید در هیئت مدیره باشد.

Now, remember, as you're learning these expressions, I want you to keep

اکنون، به یاد داشته باشید، در حالی که این عبارات را یاد می گیرید، می خواهم

in mind the importance of using them throughout the day, try to use them

اهمیت استفاده از آنها را در طول روز به خاطر بسپارید، سعی کنید

at least once that's how you'll start sounding like a native English speaker.

حداقل یک بار از آنها استفاده کنید تا به این ترتیب مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید. در

Here's the sixth expression.

اینجا عبارت ششم است.

To drop the ball.

برای انداختن توپ باز

Good again, to drop the ball.

هم خوب است که توپ را رها کنم.

Excellent.

Now this sounds very simple.

عالی

حالا این خیلی ساده به نظر می رسد.

What does it mean to drop the ball?

انداختن توپ به چه معناست؟

This expression just means to make a mistake or fail to do something important.

این عبارت فقط به معنای اشتباه کردن یا کوتاهی در انجام کاری مهم است.

Again, to make a mistake or fail to do something important.

باز هم، اشتباه کردن یا شکست خوردن در انجام کاری مهم.

Imagine this.

این را تصور کنید.

If you're watching this video lesson, or even if you're listening to

اگر در حال تماشای این درس ویدیویی هستید، یا حتی اگر به

this video lesson, you are used to these lessons going live, becoming

این درس ویدیویی گوش می‌دهید، عادت کرده‌اید که این درس‌ها به صورت زنده پخش شوند و

available on Sunday mornings.

صبح‌های یکشنبه در دسترس باشند.

Imagine next Sunday, the video doesn't get posted Monday.

تصور کنید یکشنبه آینده، ویدیو دوشنبه پست نمی شود.

It's not there Tuesday.

سه شنبه اونجا نیست

It's not there.

Oh man.

آنجا نیست.

اوه مرد

Tiffani dropped the ball.

تیفانی توپ را رها کرد.

Again, it just means to fail, to do something important.

باز هم، فقط به معنای شکست خوردن، انجام کاری مهم است.

These lessons are important, right?

این درس ها مهم هستند، درست است؟

You can shake your head.

می توانید سر خود را تکان دهید.

It's okay.

اشکالی ندارد.

My goal is to help you speak English fluently.

هدف من این است که به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید.

So you look forward to these lessons.

بنابراین شما مشتاقانه منتظر این درس ها هستید.

I don't want to drop the ball.

من نمی خواهم توپ را رها کنم.

I want to make sure I'm providing you each week with a new English lesson.

می‌خواهم مطمئن شوم که هر هفته یک درس انگلیسی جدید به شما ارائه می‌کنم.

So again, to drop the ball, you got it.

بنابراین، دوباره، برای رها کردن توپ، آن را دریافت کردید.

Excellent.

Here we go.

عالی

در اینجا ما می رویم.

Sentence number one.

جمله شماره یک

Sentence number one is.

جمله شماره یک است.

I'm sorry, I dropped the ball on getting you those figures yesterday.

متاسفم، دیروز به خاطر گرفتن آن ارقام به شما توپ را رها کردم.

I'm sorry.

متاسفم

I failed to get you those figures yesterday.

دیروز نتوانستم آن ارقام را به شما برسانم. متوجه شدی

You got it.

Good.

خوب

Here we go.

Sentence number two.

در اینجا ما می رویم.

جمله شماره دو

We can't afford to drop the ball on this important client account.

ما نمی توانیم توپ را روی این حساب مشتری مهم رها کنیم.

We can't afford to make a mistake.

ما نمی توانیم اشتباه کنیم.

We can't afford to fail.

ما نمی توانیم شکست بخوریم.

We can't afford to drop the ball.

ما نمی توانیم توپ را رها کنیم.

And sentence number three, the team dropped the ball by not

و جمله شماره سه، تیم با عدم

meeting the project deadline.

رعایت مهلت پروژه، توپ را رها کرد.

Again, the team dropped the ball by not meeting the project deadline.

باز هم تیم با رعایت نکردن ضرب الاجل پروژه توپ را رها کرد. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right.

عالی

بسیار خوب.

So expression number six to drop the ball.

بنابراین عبارت شماره شش برای انداختن توپ.

Now this seventh expression is an expression.

حالا این عبارت هفتم یک عبارت است.

I really want to make sure you understand and are able to use the seventh

من واقعاً می‌خواهم مطمئن شوم که شما می‌دانید و می‌توانید از

expression is to get up to speed.

عبارت هفتم این که به سرعت عمل کنید استفاده کنید.

Good again.

بازم خوبه

To get up to speed.

برای رسیدن به سرعت.

Excellent.

عالی

Now to get up to speed, this literally just means to acquire all the relevant

اکنون برای رسیدن به سرعت، این در لغت به معنای به دست آوردن تمام

information or skills to understand a situation or perform a task, getting

اطلاعات یا مهارت های مرتبط برای درک یک موقعیت یا انجام یک کار است، به دست آوردن

everything you need in order to perform properly or well, Hey, what are the info,

همه چیزهایی که برای انجام درست یا خوب نیاز دارید، هی، اطلاعات چیست،

what is the information I need for this?

چیست؟ اطلاعاتی که برای این نیاز دارم؟

What are the tasks I need to.

چه وظایفی باید انجام دهم

Finish or complete in order to make sure this project goes well.

برای اطمینان از اینکه این پروژه به خوبی پیش می رود، تمام یا کامل کنید.

Please get me up to speed, give me all the necessary information.

لطفا مرا در جریان بگذارید، تمام اطلاعات لازم را به من بدهید. متوجه

You got it?

شدی؟

Yes.

Check out this example sentence.

بله.

این جمله مثال را بررسی کنید.

The first one is gonna help you a lot.

اولی خیلی بهت کمک میکنه

I'll need a few days to get up to speed on the new software system.

من به چند روز زمان نیاز دارم تا در سیستم نرم افزاری جدید به سرعت عمل کنم.

Hey, we have a new software system and I wanna make sure I'm able

سلام، ما یک سیستم نرم افزاری جدید داریم و می خواهم مطمئن شوم که می توانم از

to use it properly, so I'm gonna need a few days to learn it.

آن به درستی استفاده کنم، بنابراین چند روز زمان نیاز دارم تا آن را یاد بگیرم.

I'm going to need a few days to improve my skills using this new software system.

من برای بهبود مهارت های خود با استفاده از این سیستم نرم افزاری جدید به چند روز زمان نیاز دارم.

Again, I'll need a few days to get up to speed on the new software system.

باز هم چند روز زمان نیاز دارم تا سیستم نرم افزاری جدید را به سرعت بالا ببرم. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

All right.

Sentence number two, can you help the new employee get up to

بسیار خوب.

جمله شماره دو، آیا می‌توانید به کارمند جدید کمک کنید تا

speed on our company policies?

سیاست‌های شرکت ما را سریع‌تر کند؟

Again, can you help the new employee get up to speed on our company policies?

دوباره، آیا می‌توانید به کارمند جدید کمک کنید تا سیاست‌های شرکت ما را سریع‌تر کند؟

Yes, you got it.

بله متوجه شدید.

I love it.

من آن را دوست دارم.

I love it.

All right.

من آن را دوست دارم.

بسیار خوب.

Now we're going to go to sentence number three, sentence number three.

حال به سراغ جمله شماره سه، جمله شماره سه می رویم. بسیار

It's crucial to get up to speed quickly when joining a new project team.

مهم است که هنگام پیوستن به یک تیم پروژه جدید، به سرعت بالا بیایید.

Once again, it's crucial to get up to speed quickly when

یک بار دیگر، بسیار مهم است که هنگام

joining a new project team.

پیوستن به یک تیم پروژه جدید، به سرعت به سرعت عمل کنید. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right.

عالی

بسیار خوب.

So again, we're speaking about the seventh expression, get up to speed.

بنابراین، دوباره، ما در مورد عبارت هفتم صحبت می کنیم، به سرعت عمل کنید.

Now these expressions will help you sound like a more fluent English speaker.

اکنون این عبارات به شما کمک می‌کنند که مانند یک انگلیسی مسلط‌تر به نظر برسید. به

It will help you.

شما کمک خواهد کرد.

This lesson will help you be more confident.

این درس به شما کمک می کند تا اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید.

Hope you enjoyed it.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

And I'll talk to you next time.

و دفعه بعد باهات صحبت میکنم

You still there, you know, what time it is it's story time.

شما هنوز آنجا هستید، می دانید، ساعت چند است، زمان داستان است.

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

All right.

بسیار خوب.

So for today's story, I have a funny one.

بنابراین برای داستان امروز، من یک داستان خنده دار دارم.

Um, so our lesson today was about English expressions, right?

اوم، پس درس امروز ما در مورد عبارات انگلیسی بود، درست است؟

And English expressions that you must know, we went over seven

و عبارات انگلیسی که باید بدانید، ما به بررسی هفت

important English expressions.

عبارت مهم انگلیسی پرداختیم.

There was one English expression that every American knows.

یک عبارت انگلیسی وجود داشت که هر آمریکایی می داند.

And I think you also know this expression.

و من فکر می کنم شما نیز این عبارت را می دانید.

So I want to tell you a story about this expression.

بنابراین من می خواهم داستانی در مورد این عبارت برای شما تعریف کنم.

Now, this is when I was in South Korea, I could not speak Korean fluently yet.

حالا، این زمانی است که در کره جنوبی بودم، هنوز نمی توانستم کره ای را روان صحبت کنم.

I only knew a few words and I would use them, you know, periodically through my

من فقط چند کلمه می دانستم و از آنها استفاده می کردم، می دانید، به طور دوره ای در

classes, but I So this specific term, this semester, I had a class of six year olds.

کلاس هایم استفاده می کردم، اما من در این ترم خاص، این ترم، کلاس شش ساله داشتم.

They were so adorable, right?

آنها خیلی دوست داشتنی بودند، درست است؟

They were very small, but they were very intelligent six year olds.

آنها بسیار کوچک بودند، اما آنها بچه های شش ساله بسیار باهوشی بودند.

So I had a class of about maybe 12 six year olds and I

بنابراین من یک کلاس حدوداً 12 ساله شش ساله داشتم و

would go to class each day.

هر روز به کلاس می رفتم.

They would put a smile on my face.

لبخندی بر لبانم می نشاندند.

And again, though, not being able to speak Korean fluently, there were

و باز هم، اگرچه نمی‌توانستم زبان کره‌ای را روان صحبت کنم، لحظاتی وجود داشت

moments where I was Not able to get a point across clearly because they didn't

که نمی‌توانستم یک نکته را به وضوح بیان کنم، زیرا آنها

know all of the English expressions or words that other Korean students knew.

تمام عبارات یا کلمات انگلیسی را که دانش‌آموزان کره‌ای دیگر می‌دانستند نمی‌دانستند.

Why they were only six years old.

چرا فقط شش سال داشتند.

So on this day, I walked into class and I could tell the vibe was different.

بنابراین در این روز، وارد کلاس شدم و می‌توانستم بگویم حال و هوای آن متفاوت بود.

I could tell either they had a bag of candy earlier in the day, or

می‌توانستم بگویم که آنها اوایل روز یک کیسه آب نبات داشتند یا

they had drank some sweet juice.

مقداری آب شیرین نوشیده بودند.

Something was off.

چیزی خاموش بود

These kids were high.

این بچه ها بالا بودند.

And it was the latter part of my day.

و این آخرین قسمت روز من بود.

So I was tired.

پس خسته بودم.

I had been working since early in the morning, so I was quite tired.

من از صبح زود کار می کردم، بنابراین کاملا خسته بودم.

So I was trying to get them to calm down.

بنابراین سعی کردم آنها را آرام کنم.

There were, it was probably half boys, half girls.

احتمالاً نیمی پسر و نیمی دختر بودند.

Everybody was acting wild.

همه وحشی رفتار می کردند.

Right.

درسته

And I was trying to get them to calm down.

و من سعی می کردم آنها را آرام کنم.

I was trying to get them to listen, but again, a group of six year olds.

من سعی می کردم آنها را وادار کنم که گوش کنند، اما دوباره، یک گروه شش ساله.

Now there was an expression.

حالا یک تعبیری وجود داشت.

We're getting to this expression now.

ما اکنون به این عبارت می رسیم.

So the kids were loud.

بنابراین صدای بچه ها بلند بود.

They were talking, they were moving and running around and I

آنها صحبت می کردند، آنها حرکت می کردند و می دویدند و من

was trying to get them to be quiet.

سعی می کردم آنها را ساکت کنم.

So I said, shut your mouth.

پس گفتم دهانت را ببند.

That's what I said.

همین را گفتم.

And in that moment, I said, shut your mouth, three words.

و در آن لحظه گفتم دهانت را ببند، سه کلمه.

I said, and all of a sudden the room got completely quiet and I looked at the kid,

گفتم و یکدفعه اتاق کاملا ساکت شد و به بچه نگاه کردم،

I said, wow, that was more effective than I thought, but then I started listening.

گفتم وای، از چیزی که فکر می کردم موثرتر بود ، اما بعد شروع کردم به گوش دادن.

The kids started saying to each other, Ooh, she told us to shut up.

بچه ها شروع کردند به گفتن به هم، اوه، او به ما گفت که ساکت شویم.

And I remember it like it was yesterday.

و من آن را به یاد می آورم که انگار دیروز بود.

This was well over 12 or 13 years ago, but I remember it like it was yesterday.

این بیش از 12 یا 13 سال پیش بود، اما من آن را مانند دیروز به یاد دارم.

The kids thought I had used the expression shut up, which is not good

بچه‌ها فکر می‌کردند من از عبارت خاموش کن استفاده کرده‌ام که

to use in a classroom environment.

استفاده از آن در محیط کلاس خوب نیست. یه

It's kind of rude.

جورایی بی ادبه

And teachers don't say that to their children, specifically,

و معلمان این را به فرزندان خود نمی گویند، به طور خاص،

In a foreign environment.

در یک محیط خارجی.

I would have never said that to children.

من هرگز این را به بچه ها نمی گفتم.

Shut up.

I would have never said that.

خفه شو

من هرگز این را نمی گفتم.

I said, shut your mouth.

گفتم دهنتو ببند

But the kids started whispering, Ooh, teacher, Tiffani says, shut up.

اما بچه ها شروع کردند به زمزمه کردن، اوه، معلم، تیفانی می گوید، ساکت شو.

And so I was trying not to laugh because I wanted to help them understand.

و بنابراین من سعی می کردم نخندم زیرا می خواستم به آنها کمک کنم تا بفهمند.

I did not use that expression.

من از این عبارت استفاده نکردم.

I said, shut your mouth.

گفتم دهنتو ببند

So I said, Hey, no, no, no, no, no.

پس گفتم: هی، نه، نه، نه، نه، نه.

I didn't say shut up.

من نگفتم ساکت شو

I didn't want them going home to their parents saying my

من نمی خواستم آنها به خانه نزد پدر و مادرشان بروند و بگویند

teacher told me to shut up.

معلمم به من گفت که ساکت شو.

I said, uh, no, no, no, no.

گفتم: نه، نه، نه، نه.

I said, shut your mouth.

گفتم دهنتو ببند

So in that moment, I was able to teach them the difference between

بنابراین در آن لحظه، من توانستم تفاوت

Between shut up and shut your mouth.

بین خفه شو و دهانت را ببندم.

Shut your mouth can be used in an environment, a classroom environment.

دهان خود را ببندید می توان در یک محیط، یک محیط کلاس درس استفاده کرد.

Shut up is a little bit rude, but sometimes teachers use it.

خفه شو کمی بی ادبانه است، اما گاهی معلمان از آن استفاده می کنند.

So I thought that was funny how their little minds equated, shut your mouth.

بنابراین به نظرم خنده دار است که ذهن کوچک آنها برابر است، دهانت را ببند. برای

To shut up because they heard shut.

اینکه ببندند چون صدای خفه شدن را شنیدند.

So yes, it was a very interesting experience.

پس بله، تجربه بسیار جالبی بود.

We laughed, well, I laughed, the kids realized what I said

خندیدیم، خب، من خندیدم، بچه ها متوجه شدند من چه می گویم

and they're like, Oh, okay.

و آنها اینطور هستند، اوه، باشه.

They were six.

So it was funny.

آنها شش نفر بودند.

پس خنده دار بود

So hopefully you can also understand the situation when someone use

پس امیدوارم که شما هم بتوانید شرایطی را که شخصی از

an expression and you might not understand it, but then after you

عبارتی استفاده می‌کند و ممکن است آن را درک نکنید، درک کنید، اما بعد از اینکه

realize, ah, that's what you meant.

متوجه شدید، آه، منظور شما همین بود.

All right.

I'll talk to you in the next lesson.

بسیار خوب.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.