5 ENGLISH IDIOMS YOU MUST KNOW

Today, I want to teach you five English idioms about life.

امروز می خواهم پنج اصطلاح انگلیسی در مورد زندگی را به شما آموزش دهم.

As an English learner, you must master English idioms in order

به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، باید به اصطلاحات انگلیسی تسلط داشته باشید تا

to speak English fluently.

به راحتی به زبان انگلیسی صحبت کنید.

Now, this lesson is going to help you understand five important ones, but

اکنون، این درس به شما کمک می کند تا پنج مورد مهم را درک کنید، اما

I have a free PDF that I want you to download right after this lesson that

من یک PDF رایگان دارم که می خواهم بلافاصله بعد از این درس دانلود کنید که

includes 17 of the most popular English idioms, these idioms will help you sound

شامل 17 مورد از محبوب ترین اصطلاحات انگلیسی است.

more like a native English speaker.

انگلیسی زبان.

So hit the link in the description to get your free PDF.

بنابراین لینک موجود در توضیحات را بزنید تا PDF رایگان خود را دریافت کنید.

Now, are you ready to jump right in?

اکنون، آیا شما آماده هستید که درست به داخل بپرید؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

Here's the very first English idiom.

اینجا اولین اصطلاح انگلیسی است.

I want to teach you today.

امروز میخوام بهت یاد بدم

The idiom is cut to the chase.

اصطلاح به تعقیب قطع می شود.

Good again, after me cut to the chase.

خوب دوباره، بعد از من به تعقیب و گریز.

Excellent.

Now this idiom literally just means to get to the point without

عالی

اکنون این اصطلاح به معنای واقعی کلمه فقط به معنای رسیدن به نقطه اصلی بدون

wasting time on unnecessary details.

اتلاف وقت برای جزئیات غیر ضروری است.

Again, to get to the point without wasting time on unnecessary details.

باز هم برای رسیدن به اصل مطلب بدون اتلاف وقت برای جزئیات غیر ضروری.

Think about this lesson.

به این درس فکر کنید.

I started off right at the beginning, letting you know, Hey, I'm going to

من از همان ابتدا شروع کردم و به شما اطلاع دادم، هی، من قصد دارم

teach you five English idioms, but I also want to give you 17 more that

پنج اصطلاح انگلیسی را به شما آموزش دهم، اما همچنین می خواهم 17 اصطلاح دیگر را به شما ارائه دهم که

are very important, very popular.

بسیار مهم و بسیار محبوب هستند.

Here's the PDF.

اینجا پی دی اف است.

And then we went right into the lesson.

و بعد مستقیم وارد درس شدیم.

I wanted to cut to the chase.

من می خواستم به تعقیب و گریز کوتاه بیام. متوجه شدی

You got it.

Yes.

Getting to the main point here is the first example sentence using this idiom.

بله

رسیدن به نکته اصلی در اینجا اولین جمله مثالی است که از این اصطلاح استفاده می کند.

Let's cut to the chase.

بیایید تعقیب را قطع کنیم.

What's your final offer for the contract?

پیشنهاد نهایی شما برای قرارداد چیست؟

We're going back and forth.

ما به این سو و آن سو می رویم.

You're telling me many different things.

شما چیزهای مختلفی به من می گویید.

Listen, let's get to the main point.

گوش کن، بریم سر اصل مطلب.

Let's cut to the chase.

بیایید تعقیب را قطع کنیم.

What is your final offer for the contract?

پیشنهاد نهایی شما برای قرارداد چیست؟ متوجه شدی

You got it.

Yes, I remember it.

بله یادم می آید.

This is not even in my notes.

این حتی در یادداشت های من نیست.

I remember when I purchased my car, I walked into the dealership and the young

به یاد دارم وقتی ماشینم را خریدم، وارد نمایندگی شدم و

lady was very nice and I let her know.

خانم جوان خیلی خوب بود و به او اطلاع دادم.

I said, listen, I just want to cut to the chase.

گفتم، گوش کن، من فقط می‌خواهم تعقیب کنم.

What's the price.

قیمتش چنده

Tell me all the details.

تمام جزئیات را به من بگویید.

I don't like to haggle back and forth.

دوست ندارم رفت و برگشت چانه بزنم.

I wanted to cut to the chase.

من می خواستم به تعقیب و گریز کوتاه بیایم.

And she was great.

و او عالی بود.

She cut to the chase and I bought a car.

او به تعقیب و گریز رفت و من یک ماشین خریدم.

All right, here is sentence number two in our meetings.

بسیار خوب، این جمله شماره دو در جلسات ما است.

The CEO always cuts to the chase to save time.

مدیر عامل همیشه برای صرفه جویی در زمان به دنبال آن است.

He or she is not about wasting time.

او در مورد اتلاف وقت نیست.

No, let's cut to the chase.

نه، بیایید به تعقیب و گریز ادامه دهیم.

And finally, sentence number three, as you're realizing

و در نهایت، جمله شماره سه، زیرا متوجه

how important this idiom is.

اهمیت این اصطلاح هستید.

I appreciate how you cut to the chase in your presentation,

قدردانی می کنم که چگونه در ارائه خود به تعقیب و گریز پرداختید و

highlighting only the key points.

فقط نکات کلیدی را برجسته کردید.

You didn't give information that wasn't important.

اطلاعاتی ندادی که مهم نبود.

You only gave the key points.

شما فقط نکات کلیدی را بیان کردید.

I like and appreciate how you cut to the chase in your presentation,

من دوست دارم و قدردانی می‌کنم که چگونه در ارائه خود تلاش می‌کنید و

highlighting only the key points.

فقط نکات کلیدی را برجسته می‌کنید. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right.

عالی

بسیار خوب.

So again, the first idiom is cut to the chase.

بنابراین دوباره، اولین اصطلاح به تعقیب قطع می شود. در

Here is idiom number two.

اینجا اصطلاح شماره دو است.

Idiom number two is throw someone under the bus.

اصطلاح شماره دو این است که کسی را به زیر اتوبوس بیندازید.

Again, throw someone under the bus.

باز هم یکی را بیندازید زیر اتوبوس.

Now you're probably looking at me right now, like Tiff.

حالا احتمالاً همین الان مثل تیف به من نگاه می کنی.

Why are we tossing people under vehicles?

چرا مردم را زیر وسایل نقلیه می اندازیم؟

Let me explain to throw someone under the bus.

اجازه بدهید توضیح بدهم که یک نفر را زیر اتوبوس بیندازم.

Literally just refers to betraying or blaming someone,

به معنای واقعی کلمه فقط به خیانت یا سرزنش کسی اشاره دارد،

especially to save yourself.

به ویژه برای نجات خود.

Listen, I didn't do it.

گوش کن، من این کار را نکردم.

She did it.

او این کار را کرد.

Uh, uh, nope, nope, it was her or nope, I didn't do it.

اوه، اوه، نه، نه، او بود یا نه، من این کار را نکردم.

He did it.

It was them, it was them.

او این کار را کرد.

آنها بودند، آنها بودند. دوباره

You're throwing them under the bus again, betraying or blaming

آنها را زیر اتوبوس می اندازی ، خیانت می کنی یا کسی را سرزنش می کنی که

someone usually to save yourself.

معمولاً برای نجات خودت.

I didn't do it.

من این کار را نکردم.

That was them.

آنها بودند.

That was over there.

اون اونجا بود

That was them throwing someone under the bus.

این بود که یک نفر را انداختند زیر اتوبوس.

He got it.

او آن را دریافت کرد.

I kind of like that.

من یه جورایی دوست دارم

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Here is sentence number one.

اینجا جمله شماره یک است.

Don't throw your colleagues, your coworkers under the bus.

همکاران و همکارانتان را زیر اتوبوس نیندازید.

Just to make yourself look better.

فقط برای اینکه خودت رو بهتر کنی

This is something, even though it's an example sentence, I want

این چیزی است، حتی اگر یک جمله مثالی است، من می خواهم

you to live by this principle.

شما بر اساس این اصل زندگی کنید.

Don't throw your colleagues, your coworkers under the bus just

همکاران و همکارانتان را فقط

to make yourself look better.

برای اینکه خودتان بهتر به نظر برسید زیر اتوبوس نیندازید.

Treat people the way you want to be treated.

با مردم طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود. باشه

Okay.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two, she felt betrayed when her manager threw her under

جمله شماره دو، وقتی مدیرش او را در

the bus during the project review.

حین بررسی پروژه به زیر اتوبوس انداخت، احساس کرد به او خیانت شده است.

Her manager didn't protect her.

مدیرش از او محافظت نکرد.

Her manager didn't save her.

مدیرش او را نجات نداد.

Instead, her manager threw her under the bus, betrayed her or blamed her.

در عوض، مدیرش او را زیر اتوبوس انداخت، به او خیانت کرد یا او را سرزنش کرد. متوجه شدی

You got it.

And sentence number three, it's unprofessional to throw your team

و جمله شماره سه، این غیرحرفه ای است که تیم خود را به

under the bus when things go wrong.

زیر اتوبوس بیندازید وقتی اوضاع خراب است.

Once again, it's unprofessional to throw your team under the

یک بار دیگر، غیرحرفه ای است که تیم خود را

bus when things go wrong.

در هنگام خرابی به زیر اتوبوس بیندازید.

This is a very important point.

این نکته بسیار مهمی است.

Take responsibility.

مسئولیت را بر عهده بگیرید.

Don't just blame other people.

فقط دیگران را سرزنش نکنید.

All right.

بسیار خوب.

So again, idiom number two, throw someone under the bus.

پس دوباره، اصطلاح شماره دو، یک نفر را زیر اتوبوس بیندازید.

Now, idiom number three, idiom number three.

حال، اصطلاح شماره سه، اصطلاح شماره سه.

Bite off more than you can chew

بیشتر از چیزی که بتوانید خوب بجوید گاز بگیرید

good.

.

Once again, after me bite off more than you can chew.

یک بار دیگر، بعد از من گاز گرفتن بیش از شما می توانید بجوید.

Excellent.

عالی

Now to bite off more than you can chew just refers to taking

اکنون گاز گرفتن بیشتر از چیزی که می‌توانید بجوید، فقط به بر عهده گرفتن

on more responsibility or work than you can actually handle.

مسئولیت یا کاری بیشتر از آنچه واقعاً می‌توانید انجام دهید اشاره دارد.

Hey, I'm able to handle this amount, but I took on this amount,

هی، من می توانم این مبلغ را تحمل کنم، اما این مبلغ را بر عهده گرفتم،

a lot more than I can handle.

خیلی بیشتر از توانم.

Bite off more than you can chew.

بیشتر از چیزی که بتوانید بجوید گاز بگیرید.

The easiest way to remember this idiom.

ساده ترین راه برای به خاطر سپردن این اصطلاح.

I want you to think about a child, a child who loves ice cream.

می خواهم به کودکی فکر کنی، کودکی که عاشق بستنی است.

This child gets a bowl of ice cream and while they could eat it slowly, instead,

این کودک یک کاسه بستنی می‌گیرد و در حالی که می‌توانست آن را به آرامی بخورد، در عوض،

they start to eat it very quickly, putting more in their mouth than they can handle.

خیلی سریع شروع به خوردن آن می‌کند و بیش از حد توانش در دهان می‌گذارد.

And all of a sudden their mouth starts to get bigger and things

و ناگهان دهانشان بزرگتر می شود و همه چیز

start to pour out of their mouth and the mother says, listen, you know

از دهانشان بیرون می ریزد و مادر می گوید، گوش کن، می دانی

that you can't handle all of that.

که نمی توانی همه اینها را تحمل کنی.

Take it one bite.

یک لقمه بخور

At a time in this sense, biting off more than you can chew the literal situation.

در یک زمان به این معنا، گاز گرفتن بیش از شما می توانید وضعیت تحت اللفظی جویدن.

We can use it again when you're taking on more responsibility

زمانی که مسئولیت

or work than you can handle.

یا کاری بیش از توان شما بر عهده می‌گیرید، می‌توانیم دوباره از آن استفاده کنیم. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

All right, here is sentence number one.

عالی

بسیار خوب، اینجا جمله شماره یک است.

Be careful not to bite off more than you can chew with this new project.

مراقب باشید با این پروژه جدید بیشتر از چیزی که می توانید بجوید گاز نگیرید.

Listen, it's a lot.

گوش کن، خیلی زیاد است.

It's a big one.

این یک بزرگ است.

Don't bite off more than you can chew.

بیش از آنچه می توانید بجوید گاز نگیرید.

Sentence number two, I think I've bitten off more than I can chew by

جمله شماره دو، فکر می‌کنم با

agreeing to three deadlines this week.

موافقت با سه مهلت این هفته، بیش از آن چیزی که بتوانم بجوم، گاز گرفتم.

I think that's going to be a bit much.

من فکر می کنم که این مقدار کمی زیاد است.

I think I've bitten off more than I can chew by agreeing

فکر می‌کنم با موافقت

to three deadlines this week.

با سه مهلت این هفته، بیش از آن چیزی که بتوانم بجوم، گاز گرفتم.

And sentence number three, the new employee bit off more than he could

و جمله شماره سه، کارمند جدید بیش از آنچه که می توانست بجود گاز گرفت

chew and is now struggling to keep up.

و اکنون در تقلا است تا خود را حفظ کند. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

All right.

So once again, number three, idiom number three, bite off more than you can chew.

بسیار خوب.

بنابراین یک بار دیگر، شماره سه، اصطلاح شماره سه، بیش از آنچه می توانید بجوید، گاز بگیرید.

Now, idiom number four, idiom number four, put all your eggs in one basket.

حال، اصطلاح شماره چهار، اصطلاح شماره چهار، تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید.

Again, put all your eggs in one basket.

دوباره تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید.

Good.

خوب

Now this idiom, put all your eggs in one basket, just refers to investing

اکنون این اصطلاح، همه تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید، فقط به سرمایه گذاری

all of your resources or efforts into a single course of action.

تمام منابع یا تلاش های شما در یک اقدام واحد اشاره دارد.

Hey, I'm going to do everything I can to make this right here work.

هی، من هر کاری از دستم برمیاد انجام میدم تا اینجا درست بشه.

I'm not going to worry about this or that.

من نگران این و آن نیستم.

I'm putting all of my eggs in one basket.

من تمام تخم مرغ هایم را در یک سبد می گذارم.

All of my efforts are going towards this one thing in English.

تمام تلاش من به سمت این یک چیز در زبان انگلیسی است.

We say.

ما می گوییم.

Put all your eggs in one basket.

تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید.

Check out this first example, sentence.

این اولین مثال، جمله را بررسی کنید.

It's risky to put all your eggs in one basket by relying on a single supplier.

قرار دادن تمام تخم مرغ های خود در یک سبد با تکیه بر یک تامین کننده، خطرناک است.

What if that business goes out of business?

اگر آن کسب و کار از بین برود چه؟

What if that business fails?

اگر آن کسب و کار شکست بخورد چه؟

Then your business will also fail.

سپس کسب و کار شما نیز شکست خواهد خورد.

It's very risky to put all your eggs in one basket by

قرار دادن تمام تخم مرغ های خود در یک سبد با

relying on a single supplier.

تکیه بر یک تامین کننده، بسیار خطرناک است. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two, instead of putting all your eggs in one

جمله شماره دو، به جای اینکه همه تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید

basket, you should diversify your skillset to stay competitive.

، باید مجموعه مهارت های خود را متنوع کنید تا رقابتی بمانید.

Hey, don't just learn one skill, learn multiple skills to diversify your skillset

سلام، فقط یک مهارت را یاد نگیرید، مهارت های متعددی را بیاموزید تا مجموعه مهارت های خود را متنوع کنید

and make yourself more marketable.

و خود را قابل فروش تر کنید.

Sentence number three, the company put all its eggs in one

جمله شماره سه، این شرکت با عرضه این محصول تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار داد

basket with this product launch.

.

And it paid off.

و نتیجه داد.

Sometimes it pays off to put all your eggs in one basket.

گاهی وقت ها به درد می خورد که تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید.

Once again, the company put all its eggs in one basket with this

بار دیگر این شرکت با عرضه این محصول تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار داد

product launch and it paid off.

و نتیجه داد. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

All right.

So again, number four is put all your eggs in one basket.

بسیار خوب.

بنابراین دوباره، شماره چهار تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار می دهد.

Number five, idiom number five.

شماره پنج، اصطلاح شماره پنج.

Another good one back to square one.

یکی دیگر از خوب بازگشت به نقطه اول.

Good again, back to square one.

دوباره خوب، برگشت به نقطه اول.

Excellent.

عالی

Now this just means to return to the starting point after a failed attempt.

اکنون این فقط به معنای بازگشت به نقطه شروع پس از یک تلاش ناموفق است.

All right, you're going back to where you started after you failed.

بسیار خوب، شما پس از شکست به جایی که شروع کرده اید برمی گردید.

Like, Hey, I failed, but I'm going to start again back to square one.

مانند، هی، من شکست خوردم، اما می خواهم دوباره به نقطه اول برگردم. در

Here's an example sentence.

اینجا یک جمله مثال است.

The client rejected our proposal.

مشتری پیشنهاد ما را رد کرد.

So we're back to square one.

بنابراین ما به نقطه اول برگشتیم.

He rejected our proposal.

او پیشنهاد ما را رد کرد.

Now we have to go all the way back to the beginning.

حالا باید تمام راه را به اول برگردیم.

We're back to square one sentence number two, after the software crash, we had

ما دوباره به مربع یک جمله شماره دو برگشتیم، پس از خرابی نرم افزار، مجبور شدیم

to go back to square one and rebuild the entire database sentence number three.

به مربع یک برگردیم و کل جمله شماره سه پایگاه داده را بازسازی کنیم.

If this marketing strategy doesn't work, we'll be back to square one.

اگر این استراتژی بازاریابی جواب نداد، ما به نقطه اول باز خواهیم گشت.

One.

یکی

If it doesn't work, we have to go right back to the starting point.

اگر کار نکرد، باید بلافاصله به نقطه شروع برگردیم. متوجه شدی

You got it.

Excellent.

عالی

So once again, back to square one.

بنابراین یک بار دیگر، به نقطه اول برگردیم.

Now, remember I said at the beginning, don't forget to download your free copy

حالا، به یاد داشته باشید که در ابتدا گفتم، فراموش نکنید که نسخه رایگان

of 17 of the most popular English idioms.

17 مورد از محبوب ترین اصطلاحات انگلیسی را دانلود کنید.

This PDF is going to expand the lesson we just had and help you

این پی دی اف درسی را که به تازگی داشتیم گسترش می دهد و به شما کمک می کند که

really understand English idioms.

اصطلاحات انگلیسی را واقعاً درک کنید.

I hope you enjoyed today's lesson and I'll talk to you in the next one.

امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there?

هنوز آنجایی؟

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده

It's story time.

زمان داستان است

Ay, ay, I said it's story time.

آه، آه، گفتم زمان داستان است.

All right.

بسیار خوب.

This today, I want to tell you a story that's actually connected to a song.

امروز می خواهم داستانی را برای شما تعریف کنم که در واقع به یک آهنگ مرتبط است.

So when I was in South Korea, I was known as the singing teacher.

بنابراین زمانی که در کره جنوبی بودم، به عنوان معلم آواز شناخته می شدم. از

I enjoy singing.

آواز خواندن لذت می برم.

I hum all day.

تمام روز را زمزمه می کنم.

If I'm at work, I'll, when I was at work, working at a company right

اگر سر کار باشم، وقتی سر کار بودم، الان در شرکتی کار می‌کردم،

now, I run my own company, but when I was working in an environment with

شرکت خودم را اداره می‌کردم، اما وقتی در محیطی با

other people, I was always singing.

افراد دیگر کار می‌کردم، همیشه آواز می‌خواندم.

So I was known as the singing teacher when I was in Korea.

بنابراین زمانی که در کره بودم به عنوان معلم آواز شناخته می شدم.

And.

و.

I think about that periodically because We affect each other.

من به طور دوره ای به این موضوع فکر می کنم زیرا ما روی یکدیگر تأثیر می گذاریم.

We have an influence on the people around us.

ما روی افراد اطرافمان تأثیر داریم.

So when I would sing, it would make people happy.

بنابراین وقتی می خواندم، مردم را خوشحال می کرد.

When I would sing, it would actually lead other people to

وقتی من آواز می خواندم، در واقع باعث می شد دیگران در

start humming throughout their day.

طول روز شروع به زمزمه کنند.

And so I wanted to go back to square one.

و بنابراین من می خواستم به نقطه اول برگردم.

You caught that, right?

متوجه شدی، درسته؟

I'm using the idiom back to square one to one of the songs I loved the most when I

من در حال استفاده از اصطلاح بازگشت به مربع یک به یکی از آهنگ هایی هستم که زمانی که در کره بیشتر دوست داشتم،

In Korea, I knew this song before I went to Korea, but it was one of the

این آهنگ را قبل از اینکه به کره بروم می دانستم، اما یکی از

songs that really meant a lot to me.

آهنگ هایی بود که واقعاً برای من ارزش زیادی داشت.

And it was kind of a starting point, um, for my time in Korea.

و این به نوعی نقطه شروعی بود ، اوم، برای زمان من در کره.

And I want to sing a part of the song for you.

و من می خواهم قسمتی از آهنگ را برای شما بخوانم.

I've sung this song before on this channel several years ago.

من چندین سال پیش این آهنگ را قبلا در این کانال خوانده بودم.

Um, but I want to sing this song for you and you might've heard it.

ام، اما من می خواهم این آهنگ را برای شما بخوانم و شاید آن را شنیده باشید.

If you know it, sing along, here we go.

اگر می دانید، با هم آواز بخوانید، ما به اینجا می رویم.

I have a father

من یک پدر دارم

and he knows my name.

و او نام من را می داند.

Before even time began, my life was in his hands and he knows my

حتی قبل از شروع زمان، زندگی من در دست او بود و او نام من را می داند

name, he knows my every thought.

، او همه فکرهای من را می داند.

He is my God.

او خدای من است.

Now that last part I improvised because something interesting happens.

حالا قسمت آخر را بداهه بداهه کردم چون اتفاق جالبی می افتد.

Whenever I get to this part of the song, my brain naturally

هر وقت به این قسمت از آهنگ می رسم، مغزم به طور طبیعی

switches from English to Korean.

از انگلیسی به کره ای تغییر می کند.

And I was about to sing it in Korean, but I decided to switch it to English

و من می خواستم آن را به زبان کره ای بخوانم، اما تصمیم گرفتم آن را به انگلیسی تغییر دهم

and make up the words at the end.

و در پایان کلمات را بسازم.

But it's just talking about having a father in heaven.

اما صحبت از داشتن پدری در بهشت ​​است.

He knows my name and he knows your name and he knows my every thought

او نام من را می داند و نام تو را می داند و هر فکر من را می داند

and he sees, here are the words.

و می بیند، این کلمات است.

Now they came back.

حالا برگشتند.

Korean went away.

کره ای رفت

He sees.

او می بیند.

Every tear that falls, and he hears me when I cry, it's just a reminder

هر اشکی که می ریزد و وقتی گریه می کنم صدایم را می شنود، این فقط یادآوری است که

of how much God cares for me.

چقدر خدا به من اهمیت می دهد.

And you know that I'm a Christian.

و شما می دانید که من یک مسیحی هستم.

You might not know, actually, I'm a Christian.

شاید ندانید، در واقع، من یک مسیحی هستم. به همین

That's why I do this.

دلیل این کار را انجام می دهم.

My desire is to help as many people as possible.

آرزوی من این است که تا حد امکان به افراد بیشتری کمک کنم.

My desire is to help you achieve your English goals.

آرزوی من این است که به شما در رسیدن به اهداف انگلیسی خود کمک کنم.

Why?

چرا؟

Because Jesus came to this earth to save me and to save you.

زیرا عیسی به این زمین آمد تا من و شما را نجات دهد.

And again, you might not be a Christian.

و دوباره، ممکن است شما یک مسیحی نباشید.

It's totally okay, but I want you to understand the reason why I am so

کاملاً اشکالی ندارد، اما می‌خواهم دلیل

passionate about teaching you English.

اشتیاق من برای آموزش زبان انگلیسی به شما را بفهمید.

The reason why I care so much is because Jesus came to this earth and

دلیل اینکه من خیلی اهمیت می دهم این است که عیسی به این زمین آمد و

his entire life was to serve others.

تمام زندگی او برای خدمت به دیگران بود.

So I want to dedicate my life to serve you to help you achieve your goals.

بنابراین می خواهم زندگی ام را وقف خدمت به شما کنم تا به شما در رسیدن به اهدافتان کمک کنم.

So I went back to square one with the song again, improvised quite a few of the

بنابراین دوباره با آهنگ به نقطه اول برگشتم ، تعداد زیادی از

verses, quite a few parts of the lyrics.

بیت ها، قسمت های زیادی از اشعار را بداهه نوشتم.

And I'm okay with it.

و من با آن مشکلی ندارم.

I hope you enjoyed it.

امیدوارم لذت برده باشید.

I'll talk to you next time.

دفعه بعد باهات صحبت میکنم