7 VITAL ENGLISH PHRASES TO BOOST YOUR CONVERSATION SKILLS

Hey, in this week's lesson, I'm going to teach you seven English phrases that

سلام، در درس این هفته، من قصد دارم هفت عبارت انگلیسی را به شما آموزش دهم که مهارت های مکالمه انگلیسی شما را

will enhance, build, and strengthen your English conversation skills.

تقویت، ساخت و تقویت می کند.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید درست به داخل بپریم.

Phrase number one, cut to the chase.

عبارت شماره یک.

Excellent.

عالی

Again, after me cut to the chase.

دوباره، بعد از من به تعقیب و گریز.

Excellent.

عالی

Now this phrase literally just means.

اکنون این عبارت به معنای واقعی کلمه فقط به این معنی است.

To get to the point without wasting time.

برای رسیدن به اصل مطلب بدون اتلاف وقت.

Imagine you asked someone for directions.

تصور کنید از کسی راهنمایی خواسته اید.

Hey, I'm trying to get to this restaurant.

سلام، من سعی می کنم به این رستوران بروم.

Can you tell me how to get there?

میشه بگید چطوری برم اونجا؟

And instead of them giving you the directions, they start talking about their

و به جای اینکه آنها راهنمایی ها را به شما بدهند، شروع به صحبت در مورد

dog or talking about their day or talking about a test they're about to take.

سگ خود می کنند یا در مورد روز خود صحبت می کنند یا در مورد آزمایشی که قرار است انجام دهند صحبت می کنند.

They're not getting to the point.

آنها به اصل مطلب نمی رسند.

They're not giving you directions in this situation.

آنها در این شرایط به شما راهنمایی نمی کنند.

You could say, Hey, I'm sorry.

می توانید بگویید، هی، متاسفم. آیا

Can you please cut to the chase?

می توانید لطفا تعقیب را متوقف کنید؟

I really need the directions again, getting to the point without wasting time.

من واقعاً دوباره به مسیرها نیاز دارم، بدون اتلاف وقت به نقطه اصلی برسم.

Make sense.

معنی دارد.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

Check out this first example sentence.

این جمله مثال اول را بررسی کنید.

We don't have much time, so let's cut to the chase next sentence.

زمان زیادی نداریم، پس بیایید به دنبال جمله بعدی برسیم.

Number two, he tends to ramble.

شماره دو، او تمایل دارد که سر و صدا کند.

But eventually he'll cut to the chase.

اما در نهایت او به تعقیب و گریز ادامه خواهد داد.

He tends to go on and on and talk about things not related to the

او تمایل دارد که ادامه دهد و در مورد چیزهایی صحبت کند که به موضوع مربوط نمی شود،

topic, but he'll cut to the chase.

اما او به تعقیب خود ادامه می دهد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

And sentence number three.

و جمله شماره سه

I wish she would cut to the chase and stop beating around the bush.

ای کاش او به تعقیب و گریز دست می زد و از زدن دور بوته دست می کشید.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

So the very first English phrase you must understand and know how to

عالی

بنابراین اولین عبارت انگلیسی که باید بدانید و بدانید که چگونه از آن

use in order to enhance your English conversation skills is cut to the chase.

استفاده کنید تا مهارت های مکالمه انگلیسی خود را تقویت کنید، به تعقیب رسیده است.

Yes.

آره.

Great job.

کارت عالی بود.

Now we're going to move on to number two, but before we move to number

حالا می‌خواهیم به شماره دو برویم، اما قبل از اینکه به شماره

two, I want to remind you everything that I'm teaching you in this lesson,

دو برویم، می‌خواهم همه چیزهایی را که در این درس به شما آموزش می‌دهم یادآوری کنم، می‌توانید

you can practice, you can review by opening up my app, English with Tiffani.

تمرین کنید، می‌توانید با باز کردن برنامه من، انگلیسی، مرور کنید. با تیفانی

Now, the link for the app, if you're watching the YouTube video

اکنون، پیوند برنامه، اگر در حال تماشای درس ویدیوی YouTube هستید،

lesson is right in the description, open the app on your phone.

دقیقاً در توضیحات موجود است، برنامه را در تلفن خود باز کنید.

You can download it for free and you can practice what you're learning.

شما می توانید آن را به صورت رایگان دانلود کنید و می توانید آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید. به

This is how you'll enhance your skills even more.

این ترتیب مهارت های خود را بیش از پیش تقویت خواهید کرد.

So again, download the English with Tiffani app.

پس دوباره انگلیسی را با اپلیکیشن تیفانی دانلود کنید.

So let's move now on to number two, English phrase.

پس بیایید اکنون به سراغ شماره دو یعنی عبارت انگلیسی برویم.

Number two, after me.

شماره دو بعد از من

Sit tight.

سرجاتون بمونین.

Good job.

Again, sit tight.

آفرین.

بازم محکم بنشین

Excellent.

Now, this is a phrase we use all the time in America, and I

عالی

حالا این عبارتی است که ما همیشه در آمریکا از آن استفاده می کنیم و من

personally use this all the time.

شخصاً همیشه از آن استفاده می کنم.

It literally just means to remain patiently in one place or situation

این در لغت به معنای صبور بودن در یک مکان یا موقعیت

until further notice to sit in an area.

تا اطلاع ثانوی برای نشستن در یک منطقه است.

Patiently waiting for something to happen.

صبورانه منتظر اتفاقی است.

For example, the MVA motor vehicle administration, this is where you would

به عنوان مثال، اداره وسایل نقلیه موتوری MVA ، اینجا جایی است که برای

go to get your driver's license, to get things for your car, all of the documents.

گرفتن گواهینامه رانندگی، برای گرفتن وسایل ماشین خود، و همه مدارک مراجعه می کنید.

Many times you have to wait for a long period of time when you go to the MVA.

بسیاری از اوقات وقتی به MVA می روید باید مدت زمان زیادی را منتظر بمانید.

So when you get there, you get your number.

بنابراین وقتی به آنجا رسیدید، شماره خود را دریافت می کنید.

You're waiting for your number to be called.

منتظر تماس با شماره شما هستید.

Someone can grab the mic and say, Hey, everyone.

یک نفر می تواند میکروفون را بگیرد و بگوید، سلام، همه.

Please sit tight.

لطفا محکم بنشین

We're going to get to you.

ما به شما می رسیم.

Don't worry.

نگران نباشید.

They're literally just saying, Hey, everyone, please sit patiently.

آنها به معنای واقعی کلمه فقط می گویند، هی، همه، لطفا صبورانه بنشینید.

We are going to call your numbers soon.

به زودی با شماره های شما تماس می گیریم.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب. در

Here's the first example.

اینجا اولین مثال است.

Sentence sit tight.

جمله محکم بنشین.

The doctor will be with you shortly.

دکتر به زودی با شما خواهد بود.

This is one of the best example sentences.

این یکی از بهترین جملات مثال است.

Why?

چرا؟

Because sit tight will be used in a doctor's office.

زیرا از نشستن محکم در مطب پزشک استفاده خواهد شد.

It will be used when you go to an appointment.

هنگامی که به یک قرار می روید از آن استفاده می شود.

So now as an English learner, when you hear someone say sit tight,

بنابراین اکنون به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، وقتی می شنوید که کسی می گوید سفت بنشینید،

you'll understand what they're saying.

متوجه می شوید که چه می گوید.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, here's the second example sentence.

بسیار خوب، در اینجا مثال دوم است.

We're just waiting for the green light from the boss.

ما فقط منتظر چراغ سبز رئیس هستیم.

So sit tight.

پس محکم بنشین

You see how this can be used even in a work environment, you're working

می بینید که چگونه می توان از این حتی در یک محیط کاری استفاده کرد،

on a project and you're waiting for the boss to give you his or

روی یک پروژه کار می کنید و منتظر هستید تا رئیس

her review, his or her feedback.

نظر خود و بازخورد خود را به شما ارائه دهد.

What's the next step.

مرحله بعدی چیست.

And someone says, Hey, listen, sit tight.

و یکی می گوید، هی، گوش کن، محکم بنشین.

The boss will contact you soon.

رئیس به زودی با شما تماس خواهد گرفت.

Please be patient.

لطفا صبور باشید.

You got it.

فهمیدی.

Good job.

All right.

آفرین.

خیلی خوب.

And sentence number three.

و جمله شماره سه

I know you're eager to hear the results, but you'll have to sit tight for now.

می دانم که مشتاق شنیدن نتایج هستید، اما فعلاً باید محکم بنشینید.

You see how powerful this simple phrase actually is.

می بینید که این عبارت ساده در واقع چقدر قدرتمند است.

Again, I know you're eager to hear the results, but you'll

باز هم می دانم که مشتاق شنیدن نتایج هستید، اما

have to sit tight for now.

فعلاً باید محکم بنشینید.

You'll have to wait patiently for now.

فعلا باید صبورانه صبر کنید

You understand?

می فهمی؟

Yes.

You're so smart.

آره.

تو خیلی باهوشی.

Alright, so again, phrase number two is sit.

بسیار خوب، پس دوباره، عبارت شماره دو نشستن است.

Now, phrase number three is another very important one after me, jump the gun.

حالا عبارت شماره سه بعد از من یک جمله بسیار مهم دیگر است، تفنگ را بپر.

Good.

Don't be scared.

خوب

نترس

I'll explain again.

بازم توضیح میدم

Jump the gun.

تفنگ را بپر

Excellent.

Now, this is not anything about violence.

عالی

در حال حاضر، این چیزی در مورد خشونت نیست.

This phrase is not related to violence.

این عبارت ربطی به خشونت ندارد.

Instead, jump the gun literally just means to do something too early or prematurely.

در عوض، پرش از تفنگ در لغت به معنای انجام کاری خیلی زود یا زودرس است.

You're doing it before the time.

شما این کار را قبل از زمان انجام می دهید.

For example, if I were to all of a sudden start singing story time,

به عنوان مثال، اگر من ناگهان شروع به خواندن زمان داستان کنم،

Hey, I said, it's story time.

هی، گفتم، زمان داستان است.

You could say, Hey teacher.

می توان گفت، هی معلم.

Hey, Tiffani.

Hey.

هی تیفانی

سلام.

Don't jump the gun.

اسلحه را نپرید

Storytime is at the end of the lesson.

Storytime در پایان درس است.

You got it right.

درست متوجه شدید.

And don't you worry, I got a good story time for you today.

و نگران نباشید، امروز یک زمان داستانی خوب برای شما دارم.

So again, this is how we use jump the gun to do something too early or prematurely.

بنابراین باز هم اینگونه است که ما از پرش تفنگ برای انجام کاری خیلی زود یا زودرس استفاده می کنیم.

So check out this first example sentence.

بنابراین این اولین جمله مثال را بررسی کنید.

I think you're jumping the gun by buying a car before you have your license.

فکر می‌کنم قبل از گرفتن گواهینامه، با خرید یک ماشین، از اسلحه می‌پری.

You're doing it too early.

خیلی زود داری انجامش میدی

You're doing it prematurely.

تو داری این کارو زودهنگام انجام میدی

First, get a license, then buy a car.

اول گواهینامه بگیر بعد ماشین بخر.

Next sentence, number two, they jumped the gun and announced the

جمله بعدی، شماره دو، اسلحه را پریدند و

deal before it was finalized.

معامله را قبل از نهایی شدن اعلام کردند.

And last we have a third example sentence.

و در آخر یک جمله مثال سوم داریم.

Let's not jump the gun and assume it's a done deal.

بیایید اسلحه را پرش نکنیم و فرض کنیم کار تمام شده است.

Let's not act prematurely and assume it's a done deal.

بیایید زودتر از موعد اقدام نکنیم و فرض کنیم که کار تمام شده است.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

عالی

All right.

So again, phrase number three, jump the gun.

خیلی خوب.

پس دوباره عبارت شماره سه، تفنگ را بپر.

Let's move on to English phrase number four, English phrase.

بریم سراغ عبارت انگلیسی شماره چهار، عبارت انگلیسی.

Number four is bite off more than I can chew.

شماره چهار بیشتر از چیزی که بتوانم بجوم گاز می گیرد.

Excellent.

Very good.

عالی

خیلی خوب.

Again, after me bite off more than I can chew.

دوباره، بعد از اینکه من بیشتر از چیزی که بتوانم بجوم گاز گرفتم.

Excellent.

عالی

Now, this is a phrase that simply means to take on a task.

حال، این عبارتی است که صرفاً به معنای بر عهده گرفتن یک کار است.

That is too big to handle.

این خیلی بزرگ است که نمی توان آن را کنترل کرد.

I'll say it one more time to take on a task that is too big to handle.

من این را یک بار دیگر می گویم تا کاری را انجام دهم که خیلی بزرگ است.

I want you to imagine a new employee, a new employee starts

می خواهم یک کارمند جدید را تصور کنید ، یک کارمند جدید

working at a large corporation.

در یک شرکت بزرگ شروع به کار می کند.

And this new employee is still trying to understand how things are done, but

و این کارمند جدید هنوز در تلاش است تا بفهمد کارها چگونه انجام می شود، اما

he is eager, so he says to his boss, Hey, I can handle the new project.

مشتاق است، بنابراین به رئیسش می گوید، هی، من می توانم پروژه جدید را اداره کنم.

Give it to me.

به من بده

I'll do my best.

تمام تلاشم را می کنم.

The manager could say to this individual, Hey, I know you're

مدیر می تواند به این فرد بگوید، هی، می دانم که شما

excited, but you can't do this, right?

هیجان زده اید، اما نمی توانید این کار را انجام دهید، درست است؟

You're going to be biting off more than you can chew because you

شما بیشتر از چیزی که بتوانید بجوید گاز می گیرید زیرا

don't know how things work yet.

هنوز نمی دانید کارها چگونه کار می کنند.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

عالی

Again.

So bite off more than I, then she, then he can chew.

از نو.

پس بیشتر از من گاز بگیر، بعد او، بعد او بتواند بجود.

All right, here's the first example sentence.

بسیار خوب، در اینجا اولین جمله مثال است.

I think I've bitten off more than I can chew with this renovation project.

فکر می‌کنم با این پروژه نوسازی بیش از آن چیزی که بتوانم جویده‌ام را گاز گرفته‌ام.

Whoo.

It's taking more of my time than I realized.

اووو

بیشتر از چیزی که فکر می کردم وقتم را می گیرد.

Next sentence.

جمله بعدی

Number two, she tends to bite off more than she can chew.

شماره دو، او بیشتر از آن که بتواند بجود تمایل دارد گاز بگیرد.

And finally, sentence number three, don't bite off more than you can chew

و در نهایت، جمله شماره سه،

by taking on too many responsibilities.

با بر عهده گرفتن مسئولیت های زیاد، بیش از حدی که می توانید بجوید، گاز نگیرید.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

So once again, we have the fourth English phrase bite off more than I can chew.

عالی

بنابراین یک بار دیگر، ما چهارمین عبارت انگلیسی را داریم bite off more than I can chew.

Now let's move on to phrase number five, another important one.

حالا بیایید به عبارت شماره پنج برویم، یکی دیگر از موارد مهم.

Remember we're learning English phrases that will help you do what?

به یاد داشته باشید که ما در حال یادگیری عبارات انگلیسی هستیم که به شما کمک می کند چه کاری انجام دهید؟

Boost your conversation skills.

مهارت مکالمه خود را تقویت کنید.

Number five, play it by ear.

شماره پنج، آن را با گوش پخش کنید.

Excellent.

عالی

Again, play it by ear.

دوباره آن را با گوش پخش کنید.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, this phrase is used on a regular basis, literally all the time.

در حال حاضر، این عبارت به طور منظم، به معنای واقعی کلمه همیشه استفاده می شود.

What does it mean?

چه مفهومی داره؟

It just means.

فقط یعنی

To decide how to deal with a situation as it develops, rather

تصمیم گیری در مورد نحوه برخورد با یک موقعیت در حین پیشرفت، به

than acting according to a plan.

جای عمل کردن بر اساس یک برنامه.

In other words, you don't have a plan in place, or if you do have a plan in place.

به عبارت دیگر، شما برنامه‌ای ندارید ، یا اگر برنامه‌ای دارید.

You toss it out the window and say, Hey, let's just go with the flow.

آن را از پنجره بیرون پرت می کنی و می گویی، هی، بیا فقط با جریان برویم.

Let's just figure things out as we go along.

بیایید همینطور که پیش می رویم چیزها را بفهمیم.

Let's just play it by ear.

بیایید آن را با گوش بازی کنیم.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

All right, here's the first example sentence.

عالی

بسیار خوب، در اینجا اولین جمله مثال است.

I'm not sure what we'll do this weekend.

من مطمئن نیستم که این آخر هفته چه خواهیم کرد.

We'll just play it by ear.

ما فقط آن را با گوش بازی می کنیم.

This is a very commonly said statement.

این یک جمله بسیار رایج است.

Sentence number two, let's play it by ear.

جمله شماره دو، بیایید آن را با گوش پخش کنیم.

We can always adjust the plan.

ما همیشه می توانیم برنامه را تنظیم کنیم.

And sentence number three.

و جمله شماره سه

We don't have a set schedule, so we're playing it by ear.

ما برنامه مشخصی نداریم، بنابراین ما آن را با گوش بازی می کنیم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

All right.

Again, English phrase number five is play it by ear.

خیلی خوب.

باز هم عبارت انگلیسی شماره پنج عبارت است از play it by ear.

Now we have phrase number six after me, go the extra mile.

حالا ما عبارت شماره شش را بعد از من داریم، مایل اضافی برو.

Good again, go the extra mile.

خوب دوباره، مایل بیشتر بروید.

Excellent.

عالی

All right, go the extra mile.

بسیار خوب، مایل بیشتر برو.

This is one of my favorite phrases because it really characterizes my

این یکی از عبارات مورد علاقه من است زیرا واقعاً مشخصه

ideal when it comes to work, work ethic, go the extra mile, it means

ایده آل من در مورد کار، اخلاق کاری، رفتن مایل بیشتر است، یعنی

to do more than what is expected.

انجام دادن بیش از آنچه انتظار می رود.

Again, to do more than what is expected.

باز هم، برای انجام بیشتر از آنچه انتظار می رود.

You go above and beyond you work harder.

شما بالاتر و فراتر از آن هستید که سخت تر کار می کنید.

You give 110%, you go the extra mile.

شما 110% می دهید، مایل اضافی را طی می کنید.

This is something that I live by.

این چیزی است که من با آن زندگی می کنم.

No matter what I'm doing, I want to make sure I give more.

مهم نیست که چه کاری انجام می دهم، می خواهم مطمئن شوم که بیشتر می دهم.

I do more than is expected.

من بیش از آنچه انتظار می رود انجام می دهم.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

عالی

All right.

Here's the first example sentence.

خیلی خوب. در

اینجا اولین جمله مثال است.

He always goes the extra mile for his customers.

او همیشه برای مشتریانش تلاش بیشتری می کند.

Next.

بعد.

To make it in this industry, you'll have to go the extra mile.

برای رسیدن به آن در این صنعت، باید مایل بیشتری را طی کنید.

And finally, she's a hard worker and always willing to go the extra mile.

و در نهایت، او یک کارگر سخت است و همیشه مایل به انجام کارهای بیشتر است.

She's always willing to do extra, to work harder again, after me, go the extra mile.

او همیشه مایل است کارهای بیشتری انجام دهد، دوباره سخت تر کار کند، بعد از من، مایل بیشتر را طی کند.

Good job.

Good job.

آفرین.

آفرین.

All right.

English phrase, number seven, English phrase, number seven.

خیلی خوب.

عبارت انگلیسی، شماره هفت، عبارت انگلیسی، شماره هفت.

Back to square one.

بازگشت به مربع یک.

Excellent.

عالی

Again, back to square one.

دوباره به نقطه اول برگردیم.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this English phrase, it literally just means to start again.

اکنون این عبارت انگلیسی، به معنای واقعی کلمه فقط به معنای شروع دوباره است.

Because an attempt or approach has failed something you tried, did not work out the

زیرا تلاش یا رویکردی در کاری که شما سعی کرده اید شکست خورده است،

way you thought it was going to work out.

آنطور که فکر می کردید نتیجه نگرفته است.

So you're starting again.

بنابراین شما دوباره شروع می کنید.

You're going back to square one, something failed, didn't work out

شما به نقطه اول بر می گردید، چیزی شکست خورد،

the way you thought it was going to.

آنطور که فکر می کردید پیش نرفت.

So you decide to start over again.

بنابراین تصمیم می گیرید از نو شروع کنید.

All right.

خیلی خوب.

Check out this first example sentence.

این جمله مثال اول را بررسی کنید.

The deal fell through.

معامله از بین رفت.

So it's back to square one.

بنابراین دوباره به نقطه اول بر می گردد.

Makes sense.

منطقی است.

Yes.

آره.

The deal fell through.

معامله از بین رفت.

So we have to figure something out again.

بنابراین ما باید دوباره چیزی را کشف کنیم.

Sentence number two, if this plan doesn't work, we're back to square one.

جمله شماره دو، اگر این طرح جواب نداد، به نقطه اول برمی گردیم.

And sentence number three, after the breakdown of negotiations,

و جمله شماره سه، پس از شکست مذاکرات،

they were back to square one.

آنها به نقطه اول بازگشتند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, number seven, back to square one.

بنابراین دوباره، شماره هفت، به نقطه اول برگردید.

Now, I hope you enjoyed this lesson.

حالا امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

I hope you start using these phrases today to boost your English conversation skills,

امیدوارم امروز شروع به استفاده از این عبارات کنید تا مهارت مکالمه انگلیسی خود را تقویت کنید

and I will talk to you in the next lesson,

و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

you still there.

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said a story time.

هی، یک زمان داستان گفتم.

All right.

خیلی خوب.

So for today's story, it's funny.

بنابراین برای داستان امروز، خنده دار است.

I told this story a long time ago, and I recently told this

این داستان را خیلی وقت پیش گفتم و اخیراً

story to one of my friends, maybe about two or three days ago.

شاید حدود دو یا سه روز پیش این داستان را برای یکی از دوستانم تعریف کردم.

So I told you all this story probably about a year or two

بنابراین من همه این داستان را احتمالاً حدود یک یا دو سال

ago here on the YouTube channel.

پیش در کانال YouTube به شما گفتم.

So this is a story, um, about something I saw when I was in South Korea.

پس این داستانی است، اوم، در مورد چیزی که وقتی در کره جنوبی بودم دیدم.

I saw something that was not of God.

چیزی دیدم که از خدا نبود.

So I was living with, uh, another teacher, right?

پس من با معلم دیگری زندگی می کردم، درست است؟

We lived in an apartment, there were two bedrooms, actually three bedrooms

ما در یک آپارتمان زندگی می کردیم، دو اتاق خواب بود، در واقع سه اتاق خواب

in the apartment we were living in.

در آپارتمانی که در آن زندگی می کردیم.

And the teacher I was living with, she had an early morning class.

و معلمی که من با او زندگی می کردم، او یک کلاس صبح زود داشت.

I think her class started at 6.

من فکر می کنم کلاس او ساعت 6 شروع شد. کلاس

Mine didn't start until 8 AM, but I'm an early bird.

من تا ساعت 8 صبح شروع نشد ، اما من یک پرنده زودرس هستم.

So I was always awake when she was getting ready for class.

بنابراین وقتی او برای کلاس آماده می شد همیشه بیدار بودم.

So we, uh, Chat a little bit and just, you know, just kind of talking back and forth

بنابراین، ما، اوه، کمی گپ می زنیم و فقط، می دانید، در حالی که

as she was getting ready to go to work.

او برای رفتن به سر کار آماده می شد، فقط به نوعی پشت سر هم صحبت می کردیم.

So on this day, I was awake, but I happened to be in my room

بنابراین در این روز، من بیدار بودم، اما در

while she was getting ready.

حالی که او در حال آماده شدن بود، در اتاقم بودم.

Well, my door was kind of open.

خب درب من یه جورایی باز بود

I think my door was open and I was laying in bed and I was kind of just

فکر می‌کنم در خانه‌ام باز بود و روی تخت دراز کشیده بودم و داشتم می‌خواندم

reading and all of a sudden I heard a scream, she said, ah, Tiff, Tiff.

و ناگهان صدای جیغی شنیدم، او گفت: آه، تیف، تیف.

So I jumped out of my bed and I ran, um, out of my room to where the kitchen was.

بنابراین از تختم بیرون پریدم و از اتاقم به سمت جایی که آشپزخانه بود دویدم.

like, Hey girl, what's wrong?

مثل، هی دختر، چه مشکلی دارد؟

What's wrong?

مشکل چیه؟

Cause it was early in the morning.

چون صبح زود بود

She said, Tiff, you have to kill it.

او گفت، تیف، باید آن را بکشی.

I said, I have to kill what?

گفتم چی رو باید بکشم؟

She said, look.

او گفت، نگاه کن.

And I could see the, the, the, the fear written all over her face.

و می‌توانستم ترس را روی تمام صورتش نوشته شده ببینم.

Now I was expecting it to be a cockroach.

حالا انتظار داشتم سوسک باشد.

I don't like cockroaches, but I'm not scared of them.

من سوسک ها را دوست ندارم، اما از آنها نمی ترسم.

I'll hit it to kill it.

میزنمش تا بکشمش

But I looked at her face and I said, she's seeing something else because this

اما من به صورتش نگاه کردم و گفتم او چیز دیگری می بیند زیرا این

fear is different and I could see myself.

ترس متفاوت است و من می توانستم خودم را ببینم.

It was like slow motion.

مثل حرکت آهسته بود.

I was looking at her eyes and then I was following where her eyes

به چشمانش نگاه می کردم و بعد دنبال جایی می رفتم که چشمانش به آن

were looking and I looked on the ground and it was the ugliest bug

نگاه می کرد و به زمین نگاه کردم و این زشت ترین حشره ای بود که

I have ever seen in my entire life.

در تمام زندگی ام دیده بودم.

It literally looked like a spider and a cricket had a baby.

به معنای واقعی کلمه شبیه یک عنکبوت بود و یک جیرجیرک بچه دار شد.

I was like, what is that?

داشتم میگفتم اون چیه؟

She's a tip.

او یک نکته است.

I don't know.

You have to kill it.

من نمی دانم.

باید بکشیش

Now up until this point, it had not moved.

حالا تا این لحظه حرکت نکرده بود.

It had not moved.

حرکت نکرده بود.

So she and I both walked slowly closer to it.

بنابراین من و او هر دو به آرامی به آن نزدیک شدیم.

Right?

Again, roaches, they move fast, but you can still walk up on them.

درست؟

باز هم سوسک ها، آنها سریع حرکت می کنند، اما هنوز هم می توانید روی آنها راه بروید.

So we were assuming it had the movement of a cockroach.

بنابراین ما فرض می‌کردیم که حرکت یک سوسک دارد.

So we slowly got closer.

پس کم کم نزدیکتر شدیم.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

I literally can remember it like it was yesterday.

به معنای واقعی کلمه می توانم آن را مانند دیروز به یاد بیاورم.

As we got closer, so our feet stopped, right, and we kind of leaned over, right?

وقتی نزدیکتر شدیم، پاهایمان ایستاد، درست است، و به نوعی خم شدیم، درست است؟

So we were kind of over it, right?

بنابراین ما یک جورهایی از آن گذشتیم، درست است؟

It was on the ground.

روی زمین بود.

We were standing.

ایستاده بودیم.

So let's say we were each from each other about five feet and

بنابراین بیایید بگوییم که ما تقریباً پنج فوت از یکدیگر بودیم و

it was right in the middle.

درست وسط بود.

So we're each about two and a half feet away from this horrible thing.

بنابراین هر کدام حدود دو و نیم فوت از این چیز وحشتناک فاصله داریم.

So we both lean our heads over to look at it.

پس هر دو سرمان را خم می کنیم تا به آن نگاه کنیم.

And I kid you not, it jumped straight up.

و من شوخی نمی کنم، مستقیم به بالا پرید.

Remember I'm five feet from her.

به یاد داشته باشید که من پنج فوت با او فاصله دارم.

Right?

درست؟

It's right in the middle.

درست در وسط است.

We're leaning over.

ما در حال خم شدن هستیم.

It jumps straight up in the air and is literally higher than us.

مستقیماً در هوا می پرد و به معنای واقعی کلمه از ما بالاتر است.

It goes above our head.

بالای سرمان می رود.

It jumped that high in the air.

آنقدر در هوا پرید.

I have never moved that quickly in the morning in my life.

من هرگز در زندگی ام صبح به این سرعت حرکت نکرده ام. به

As soon as it got in the air and it was at eye level with her, with both

محض اینکه هوا به هوا رفت و هم سطح چشم او بود، با هر دوی

of us, I screamed, ran back to my room.

ما، جیغ زدم، به سمت اتاقم دویدم.

She screamed, ran back to her room and we both slammed the door.

جیغ زد، دوید به اتاقش و هر دو در را محکم به هم کوبیدیم.

I said, Oh my Lord, Oh my Lord, Oh my Lord.

عرض کردم: ای مولای من، ای پروردگار من، ای پروردگار من.

I said, no, no, no, no, no, no, no, no, no, no, no, no.

گفتم نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه.

She said, so we're both screaming from our rooms, doors

او گفت، پس هر دو از اتاق‌هایمان، درها

closed, talking to each other.

بسته، فریاد می‌زنیم، با هم صحبت می‌کنیم.

Like we got to kill it.

مثل اینکه باید بکشیمش

We got to kill it.

I said, I'm, I'm not doing that.

باید بکشیمش

گفتم، دارم، این کار را نمی‌کنم.

I'm not doing that.

من این کار را نمی کنم.

Did you see how high it jumped in the, I'm not doing that.

دیدی چقدر بالا پرید ، من این کار را نمی کنم. پس

So it took about maybe two to three minutes.

شاید دو تا سه دقیقه طول کشید.

We both decided, okay, well, we can't just let it run around the house.

هر دوی ما تصمیم گرفتیم، خوب، خوب، نمی‌توانیم اجازه دهیم که در خانه بچرخد.

Around the apartment.

اطراف آپارتمان.

So we both, you know, slowly opened our doors and I can't remember if we saw it.

بنابراین، می دانید، ما هر دو به آرامی درهایمان را باز کردیم و من یادم نمی آید که آن را دیدیم یا نه.

We saw it in the corner and I told her, I said, here's the deal.

ما آن را در گوشه ای دیدیم و به او گفتم، گفتم این معامله است.

I said, I'm not killing it.

گفتم نمی کشمش.

I said, I also have two hours before my class, so I'm going back to my room.

گفتم من هم دو ساعت مانده به کلاسم دارم برمیگردم اتاقم.

I said, I'll just eat later.

گفتم بعدا می خورم.

She said, Tiff.

او گفت، تیف.

I said, I'll pray for you.

گفتم برات دعا میکنم

I'll pray for you as you get ready for school and I hope

در حالی که برای مدرسه آماده می شوید برای شما دعا می کنم و امیدوارم

that it doesn't attack you.

که به شما حمله نکند.

And she said, okay.

و او گفت، باشه.

I said, here's the deal.

گفتم، این معامله است.

As long as he.

تا زمانی که او.

We gave it, we've said, okay, it's a, it's a male.

دادیم، گفتیم باشه، این یک نر است.

We said, as long as he doesn't jump anywhere near us, he's fine.

گفتیم تا جایی که نزدیک ما نپرد، حالش خوب است.

And we literally left him alone.

و ما به معنای واقعی کلمه او را تنها گذاشتیم. ما

We didn't kill it.

نکشتمش

I spoke to it from a distance.

از دور باهاش ​​صحبت کردم

I said, listen, as long as you don't attack us, as long as you don't move

گفتم گوش کن تا زمانی که به ما حمله نکنی، تا زمانی که

close to us, you can do whatever you want.

به ما نزدیک نشده ای، هر کاری می خواهی بکن.

We just don't want to see you.

ما فقط نمی خواهیم شما را ببینیم.

We're going to go to school and teach.

قراره بریم مدرسه و درس بدیم

I'm leaving in two hours.

من دو ساعت دیگه میرم

She's leaving now.

الان داره میره

You can have full rain.

شما می توانید باران کامل داشته باشید.

My door's closed.

درب من بسته است

Her door's going to be closed.

درب او بسته خواهد شد

But when we get back home, you need to be gone.

اما وقتی به خانه برگشتیم، باید رفته باشید.

And that was the last time we saw it, . But literally it looked like a

و این آخرین باری بود که آن را دیدیم، . اما به معنای واقعی کلمه به نظر می رسید که یک

spider and a grasshopper had a baby.

عنکبوت و یک ملخ بچه دارند.

And if you go on Google and type grasshopper and spider mix, it

و اگر در گوگل بروید و ترکیب ملخ و عنکبوت را تایپ کنید، در

actually pops up 'cause it looks, it looks horrendous and some of you

واقع ظاهر می شود، زیرا به نظر می رسد وحشتناک است و ممکن است برخی از شما

might have it in your countries.

آن را در کشورهای خود داشته باشید.

All I know is that on that day I realized.

تنها چیزی که می دانم این است که در آن روز متوجه شدم.

No, there are some things I won't do.

نه، کارهایی هست که انجام نمی دهم.

I hope you enjoyed this story.

امیدوارم از این داستان لذت برده باشید.

Um, please continue studying hard and I'll talk to you in the next lesson.

اوم، لطفا به درس خواندن ادامه دهید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.