UNLOCK YOUR ENGLISH COMMUNICATION SKILLS WITH THESE 7 POWERFUL IDIOMS

In order to speak English fluently, you must be able to use English idioms

برای اینکه بتوانید روان انگلیسی صحبت کنید، باید بتوانید از اصطلاحات انگلیسی

properly, like a native English speaker.

به درستی مانند یک انگلیسی زبان مادری استفاده کنید.

So my friend today in this English lesson, I'm going to teach you seven

بنابراین دوست من امروز در این درس انگلیسی، من قصد دارم هفت

powerful English idioms that will help you finally start sounding

اصطلاح قدرتمند انگلیسی را به شما آموزش دهم که به شما کمک می کند تا در نهایت

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in idiom number one.

بیایید درست در اصطلاح شماره یک بپریم.

The very first idiom you must know is beat around the bush, beat around the bush.

اولین اصطلاحی که باید بدانید این است که در اطراف بوته بکوبید، دور بوته بزنید.

Excellent.

One more time after me beat around the bush.

عالی

یک بار دیگر بعد از من دور بوته زدم.

Great job.

کارت عالی بود.

Now you're probably wondering what does this mean?

اکنون احتمالاً از خود می‌پرسید که این به چه معناست؟

Let me explain it.

بذار توضیحش بدم

So the definition of this idiom is.

پس تعریف این اصطلاح این است.

To avoid addressing an issue or speaking directly about it.

برای جلوگیری از پرداختن به یک موضوع یا صحبت مستقیم در مورد آن.

You don't necessarily want to really address what's going on.

شما لزوما نمی خواهید واقعاً به آنچه در حال وقوع است بپردازید.

You don't want to deal with the issue.

شما نمی خواهید با این موضوع برخورد کنید.

You want to avoid it.

شما می خواهید از آن اجتناب کنید.

For example.

مثلا.

Let's say a mother, maybe your mother or a father walks into their child's room

فرض کنید یک مادر، شاید مادر یا پدر شما وارد اتاق فرزندشان شود

and their child's room is absolutely a disaster clothes, everywhere,

و اتاق فرزندشان کاملاً یک لباس فاجعه باشد، همه جا،

toys, everywhere, food on the floor.

اسباب بازی، همه جا، غذا روی زمین.

It looks horrible.

وحشتناک به نظر می رسد.

So the mother walks in Johnny, Johnny, listen, didn't I tell

پس مادر در جانی راه می رود، جانی، گوش کن، نگفتم

you to clean your room, Johnny?

اتاقت را تمیز کن، جانی؟

Why isn't your room clean?

چرا اتاقت تمیز نیست؟

Johnny says, mommy, you know, you look amazing today.

جانی می‌گوید، مامان، می‌دانی ، امروز شگفت‌انگیز به نظر می‌رسی.

I just love that dress you're wearing mommy.

من فقط اون لباسی که تو پوشیده ای دوست دارم مامان.

And you know, when I was at school today, mommy, my teacher, Johnny

و می دانی، وقتی امروز در مدرسه بودم، مامان، معلم من، جانی از

stopped beating around the bush and tell me why your room is not clean.

زدن دور بوته دست کشید و به من گفت چرا اتاقت تمیز نیست.

You caught it.

گرفتی

Yes, Johnny was trying to avoid the question, avoid the issue in English.

بله، جانی سعی می کرد از سوال اجتناب کند، از این موضوع به زبان انگلیسی اجتناب کند.

We say beat around the bush.

می گوییم دور بوته بزن.

Now this idiom can be used in professional environments and also in

در حال حاضر این اصطلاح می تواند در محیط های حرفه ای و همچنین در

very normal environments, comfortable environments with your friends.

محیط های بسیار معمولی، محیط های راحت با دوستان خود استفاده شود.

All right.

خیلی خوب.

Beat around the bush.

دور بوته بزنید.

Now check out these examples and instances.

اکنون این نمونه ها و نمونه ها را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Sentence number one.

جمله شماره یک

John, not Johnny, always beats around the bush instead of giving a direct answer.

جان، نه جانی، همیشه به جای پاسخ مستقیم، دور بوش می زند. به

Tell us what you want to stay.

ما بگویید چه می خواهید بمانید.

Stop beating around the bush.

طفره نرو.

Next we have example, sentence number two, instead of telling the

در ادامه مثال، جمله شماره دو را داریم، به جای اینکه

truth, she beat around the bush.

حقیقت را بگوید، او دور بوته زد.

And tried to change the subject you're catching on, right?

و سعی کردید موضوع مورد نظرتان را تغییر دهید، درست است؟

Beat around the bush, not trying to say what's really.

در اطراف بوش ضرب و شتم، نه تلاش برای گفتن آنچه واقعا.

And what about example, sentence number three, the politician is known for

و برای مثال، جمله شماره سه، این سیاستمدار به

beating around the bush during interviews.

کتک زدن در طول مصاحبه ها شهرت دارد.

Well, I, um, I, I just want to say that, you know, Not addressing the issue.

خب، من، اوم، من، فقط می‌خواهم بگویم که، می‌دانی ، به این موضوع توجهی نمی‌کنم.

Once again, the politician is known for beating around the bush during interviews.

بار دیگر، این سیاستمدار به کتک زدن در طول مصاحبه ها شهرت دارد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Remember, this is the first of seven powerful idioms.

عالی

به یاد داشته باشید، این اولین اصطلاح از هفت اصطلاح قدرتمند است. به

I guarantee you, you can start using this today to sound more

شما تضمین می‌دهم، می‌توانید از همین امروز استفاده از آن را شروع کنید تا بیشتر

like a native English speaker.

شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

The second English idiom you must know is this one right here.

دومین اصطلاح انگلیسی که باید بدانید همین اینجاست.

Lost four words.

چهار کلمه را از دست داد.

Lost for words.

برای کلمات گم شده است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Unable to find the right words to express oneself, unable to find

ناتوانی در یافتن کلمات مناسب برای بیان خود، ناتوانی در یافتن

the right words to express oneself.

کلمات مناسب برای بیان خود.

I'm I'm lost for words.

من برای کلمات گم شده ام

I, I, I just don't know what to say.

من، من، فقط نمی دانم چه بگویم.

This happened to me when I went to South Korea, I was in

زمانی که به کره جنوبی رفتم این اتفاق برای من افتاد، من در

South Korea and I went hiking.

کره جنوبی بودم و به پیاده روی رفتم.

My favorite mountain is Sarak mountain, right?

کوه مورد علاقه من کوه سراک است، درست است؟

Saraksan for those that speak Korean.

ساراکسان برای کسانی که کره ای صحبت می کنند.

And I went to the top of the mountain with some friends

و من با چند نفر از دوستان به بالای کوه رفتم

and I was at a loss for words.

و کلافه بودم.

I could not put into words what I was seeing.

نمی توانستم آنچه را که می دیدم با کلمات بیان کنم.

That's how beautiful it was.

همین که قشنگ بود

I was unable to find the right words to express myself.

نتوانستم کلمات مناسبی برای بیان خودم پیدا کنم.

Lost for words.

برای کلمات گم شده است.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

All right.

Check out this example sentence.

خیلی خوب.

این جمله مثال را بررسی کنید.

The first example sentence.

جمله مثال اول

I was so surprised by the news that I was lost for words.

آنقدر از این خبر غافلگیر شدم که دیگر حرفم را گم کرده بودم.

I couldn't, I couldn't find the right words to say.

نتوانستم، نتوانستم کلمات مناسبی برای گفتن پیدا کنم.

I was so.

من اینطور بودم

Surprised I was lost for words.

متعجب بودم که دیگر برای کلمات گم شده بودم.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

It's a very simple idiom to understand.

این یک اصطلاح بسیار ساده برای درک است.

Isn't it?

Because many times you as an English learner have those situations, even

اینطور نیست؟

زیرا بسیاری از اوقات شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، حتی در زبان خود چنین موقعیت هایی را دارید

in your own language, where you just can't find the right words

که نمی توانید کلمات مناسبی

to express what you'd like to say.

برای بیان آنچه می خواهید بگویید پیدا کنید.

Either you're surprised or shocked.

یا متعجب هستید یا شوکه شده اید.

I'm lost for words.

من برای کلمات گم شده ام

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

Sentence number two, when she handed me the award, I was lost for words and

جمله شماره دو، زمانی که او جایزه را به من داد، من برای کلمات گم شده بودم و

couldn't give a proper acceptance speech.

نمی توانستم سخنرانی مناسبی برای پذیرش داشته باشم.

This happened to my best friend, uh, the church that she works for.

این اتفاق برای بهترین دوست من افتاد، آه، کلیسایی که او در آن کار می کند.

They surprised her at the end of last year and they gave her a monetary award.

اواخر سال گذشته او را غافلگیر کردند و به او جایزه پولی دادند.

They gave her some money.

مقداری پول به او دادند.

And she was at a loss for words.

و او از کلمات غافل شد.

She didn't know what to say.

نمی دانست چه بگوید.

She was so overwhelmed with good feelings and joy and appreciation.

او بسیار غرق در احساسات خوب و شادی و قدردانی بود.

So again, when she handed me the award, I was lost for words and couldn't

بنابراین، دوباره، زمانی که او جایزه را به من داد، من برای کلمات گم شدم و نتوانستم

give a proper acceptance speech.

سخنرانی مناسبی برای پذیرش داشته باشم.

Sentence number three, using this idiom, he was lost for words when his

جمله شماره سه، با استفاده از این اصطلاح، وقتی

girlfriend announced that she was leaving.

دوست دخترش اعلام کرد که او می رود، او برای کلمات گم شد.

What do you mean?

What happened?

منظورت چیه؟

چی شد؟

I thought we were good.

فکر می کردم ما خوب هستیم.

He was lost for words.

او برای کلمات گم شده بود.

When his girlfriend announced that she was leaving, you got it.

وقتی دوست دخترش اعلام کرد که می رود، شما متوجه شدید.

Excellent.

عالی

All right.

The second idiom lost for words.

خیلی خوب.

اصطلاح دوم برای کلمات گم شده است.

Again, an important idiom for you.

باز هم یک اصطلاح مهم برای شما.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Idiom number three, get the ball rolling.

اصطلاح شماره سه، توپ را در نوردید.

I love this idiom.

من عاشق این اصطلاح هستم.

I like to get the ball rolling and I use this quite often.

من دوست دارم توپ را به چرخش درآورم و اغلب از آن استفاده می کنم.

Again, get the ball rolling after me, get the ball rolling.

باز هم، توپ را به دنبال من بیاورید، توپ را بگیرید.

Good job.

All right.

آفرین.

خیلی خوب.

What does this mean?

این یعنی چی؟

It literally just means to initiate.

در لغت به معنای شروع کردن است.

Or start something, right?

یا چیزی را شروع کنید، درست است؟

Think about this at the beginning of every lesson.

در ابتدای هر درس به این موضوع فکر کنید .

What do I say?

چی بگم؟

What's the phrase I use all the time?

عبارتی که من همیشه استفاده می کنم چیست؟

Let's come on now.

حالا بیایید.

You got it.

فهمیدی.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم

Let's get the ball rolling.

.

Let's start the lesson.

بیایید درس را شروع کنیم.

You caught it, right?

گرفتی، درسته؟

Again, similar meaning.

باز هم معنی مشابه.

It just means to initiate or start something get.

این فقط به معنای شروع یا شروع چیزی است که به دست آورید.

The ball rolling.

توپ می چرخد.

So let's check out the example sentences.

پس بیایید جملات مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

Sentence number one.

در اینجا ما می رویم.

جمله شماره یک

Let's get the ball rolling on this project by scheduling a kickoff meeting.

بیایید با برنامه‌ریزی یک جلسه ابتدایی، توپ را در این پروژه به دست آوریم.

Hey, let's get it started by scheduling a kickoff meeting.

سلام، بیایید کار را با برنامه ریزی یک جلسه شروع شروع کنیم.

Sentence number two, we need to get the ball rolling on organizing

جمله شماره دو، ما باید

the event before it's too late.

قبل از اینکه خیلی دیر شود، برای سازماندهی رویداد تلاش کنیم.

And finally, sentence number three, she took charge and got the ball

و در نهایت، جمله شماره سه، او مسئولیت را بر عهده گرفت و

rolling on the new initiative.

با ابتکار جدید توپ را به دست گرفت.

She got it started.

او آن را شروع کرد.

She initiated it.

او آن را آغاز کرد.

Make sense?

معنی دارد؟

I love it.

Now again, these idioms are powerful because native English speakers,

عاشقشم.

اکنون دوباره، این اصطلاحات قدرتمند هستند، زیرا به زبان انگلیسی بومی،

we use them on a regular basis.

ما به طور منظم از آنها استفاده می کنیم.

So now for you, when you start using these idioms today, you will start sounding

بنابراین اکنون برای شما، وقتی امروز شروع به استفاده از این اصطلاحات می کنید،

more like a native English speaker.

بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری خواهید بود.

Your English will immediately improve.

انگلیسی شما بلافاصله بهبود می یابد.

Wow.

وای.

You know that idiom A Let's get the ball rolling.

شما این اصطلاح A را می شناسید Let's get the ball rolling.

Come on guys.

بجنبید بچه ها.

We need to practice our English.

ما باید انگلیسی خود را تمرین کنیم.

Let's get the ball rolling.

بیایید توپ را بچرخانیم.

Yes.

آره.

Some of my students will use that in their next practice session.

برخی از شاگردان من در جلسه تمرین بعدی خود از آن استفاده خواهند کرد.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

So number three, get the ball rolling.

بنابراین شماره سه، توپ را به چرخش درآورید.

Let's move on to number four idiom.

بیایید به اصطلاح شماره چهار برویم.

Number four, break the ice, break the ice, good break the ice.

شماره چهار، یخ را بشکن، یخ را بشکن، خوب یخ را بشکن.

Now, what does this mean?

حالا این یعنی چی؟

Break the ice.

یخ را بشکن. به

It literally just means to overcome.

معنای واقعی کلمه فقط به معنای غلبه کردن است.

Initial tension or awkwardness in a social situation.

تنش یا ناهنجاری اولیه در یک موقعیت اجتماعی.

That's not really that comfortable.

این واقعاً راحت نیست.

You're not really sure how to make everyone comfortable in this situation.

شما واقعاً مطمئن نیستید که چگونه در این شرایط همه را راحت کنید.

You want to break the ice, the rigidness, right?

شما می خواهید یخ، سفتی را بشکنید، درست است؟

The stiffness.

سفتی.

When you're cold, you usually get stiff, right?

وقتی سرما می خورید، معمولاً سفت می شوید، درست است؟

You want to break the ice, make.

شما می خواهید یخ را بشکنید، درست کنید.

Everyone relaxed and comfortable makes sense.

آرامش و آسودگی هر کسی منطقی است.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

The first example sentence, he told a joke to break the ice and make

جمله اول، او یک جوک گفت تا یخ بشکند و

everyone feel more comfortable.

همه احساس راحتی کنند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

Sentence number two, the team played a game to break the ice at the

عالی

خیلی خوب.

جمله شماره دو، تیم یک بازی برای شکستن یخ در

start of the team building session.

شروع جلسه تیم سازی انجام داد.

They wanted to play a game to make everyone relaxed to.

آنها می خواستند یک بازی را انجام دهند که همه را آرام کنند.

Break the ice and finally, sentence number three, I usually ask about their

یخ را بشکن و در نهایت جمله شماره سه، معمولاً در مورد

hobbies to break the ice with new people.

سرگرمی های آنها برای شکستن یخ با افراد جدید می پرسم.

I meet asking them a question to make them relax.

من ملاقات می کنم و از آنها سؤال می کنم تا آنها را آرام کنم.

Make sense.

معنی دارد.

Excellent.

So again, number four is break the ice.

عالی

بنابراین دوباره، شماره چهار شکستن یخ است.

Now, before we get to number five, I want to remind you everything you're learning.

حالا، قبل از اینکه به شماره پنج برسیم، می‌خواهم همه چیزهایی را که یاد می‌گیرید به شما یادآوری کنم.

It's important to practice.

مهم تمرین کردن است.

So after you watch this video, don't forget to download the

پس پس از تماشای این ویدیو، دانلود

English with Tiffani app.

انگلیسی با اپلیکیشن تیفانی را فراموش نکنید.

You can download the app totally for free, but there's a practice lesson

می‌توانید این برنامه را کاملاً رایگان دانلود کنید، اما یک درس تمرینی نیز

that goes along with this lesson.

همراه با این درس وجود دارد.

It's important for you to practice what you learn.

برای شما مهم است که آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید.

So download the app.

پس اپلیکیشن را دانلود کنید.

The link is in the description, or you can go to your app store and

لینک در توضیحات است، یا می توانید به فروشگاه برنامه خود بروید و

just look for English with Tiffani.

فقط با تیفانی به دنبال انگلیسی بگردید.

All right.

خیلی خوب.

So let's move on to idiom number five, idiom number five, speak one's mind.

پس بیایید به اصطلاح شماره پنج برویم، اصطلاح شماره پنج، نظر خود را بگوییم.

Good again, speak one's mind.

بازم خوبه نظر خودت را بگو

Excellent.

عالی

Now this idiom, another powerful idiom just means to express one's thoughts

حال این اصطلاح، یک اصطلاح قدرتمند دیگر فقط به معنای بیان

or opinions honestly and openly.

صادقانه و آشکار افکار یا عقاید است.

Hey, this is how I feel.

هی من اینطوری احساس میکنم

I'm going to express my thoughts and my feelings and opinions.

من قصد دارم افکار و احساسات و نظراتم را بیان کنم.

Clearly speak one's mind.

به وضوح نظر خود را بیان کنید.

What is your thought?

نظر شما چیست؟

What are your ideas?

ایده های شما چیست؟

I'm going to speak my mind.

من قصد دارم نظرم را بگویم.

This is how I feel again, to express one's thoughts or opinions, honestly and openly.

من دوباره این احساس را دارم، برای بیان افکار یا عقاید خود، صادقانه و آشکار.

All right.

So check out this example sentence.

خیلی خوب.

بنابراین این جمله مثال را بررسی کنید.

First one, he never hesitates to speak his mind, even if it means disagreeing with

اول، او هرگز از بیان عقیده خود تردید نمی کند ، حتی اگر به معنای مخالفت با

others, large group of people together.

دیگران، گروه بزرگی از مردم باشد.

There's a large group of people and they all have one idea, but then

گروه زیادی از مردم وجود دارند و همه آنها یک ایده دارند، اما سپس

Brandon raises his hand and says, I'm sorry, I don't agree with this.

براندون دست خود را بالا می برد و می گوید، متاسفم، من با این موضوع موافق نیستم.

I think dot, dot, dot.

من فکر می کنم نقطه، نقطه، نقطه.

Brandon decided to speak his mind, even though he was disagreeing with the group.

براندون تصمیم گرفت نظرش را بگوید، حتی اگر با گروه مخالف بود.

Makes sense.

منطقی است.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two, she was encouraged to speak her mind

جمله شماره دو، او تشویق شد که نظر خود را

during the brainstorming session.

در جلسه طوفان فکری بیان کند.

She was encouraged to give her thoughts, to give her ideas, her opinions

او تشویق شد که در جلسه طوفان فکری افکارش، ایده ها و نظراتش را ارائه دهد

during the brainstorming session.

.

And finally, sentence number three, he regrets not speaking his mind

و در نهایت جمله شماره سه از این که حرفش را نزند

and standing up for his beliefs.

و پای اعتقاداتش ایستادگی کند پشیمان است.

You got it again, idiom number five, speak one's mind.

دوباره متوجه شدی، اصطلاح شماره پنج، نظرت را بگو.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Idiom number six, the sixth powerful idiom is get the message across.

اصطلاح شماره شش، ششمین اصطلاح قدرتمند، دریافت پیام است.

Again, get the message across good.

باز هم، پیام را خوب برسانید.

Last time after me, get the message across great job.

آخرین بار بعد از من، پیام را به یک کار عالی برسانید.

Now this literally just means to successfully convey or

اکنون این به معنای واقعی کلمه فقط به معنای انتقال یا برقراری موفقیت آمیز

communicate a message or idea.

یک پیام یا ایده است.

Once again, to successfully convey or communicate.

بار دیگر، برای انتقال یا برقراری ارتباط با موفقیت.

A message or idea.

یک پیام یا ایده می‌خواهم

I want to make sure you're understanding what I am telling you.

مطمئن شوم که آنچه را که به شما می‌گویم می‌فهمید.

I want to make sure the message is getting across.

من می خواهم مطمئن شوم که پیام در حال پخش است.

The message is going from me to you and you caught it.

پیام از طرف من به شما می رسد و شما آن را گرفتید.

You understand it clearly get the message across.

شما درک می کنید که به وضوح پیام را منتقل می کند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right, here we go.

عالی

بسیار خوب، ما می رویم. به عنوان

First example, sentence, the teacher use various methods.

مثال اول، جمله، معلم از روش های مختلف استفاده می کند.

Or excuse me, the teacher uses various methods to get the message across

یا ببخشید معلم از روش های مختلفی برای رساندن پیام

to all students, various methods.

به همه دانش آموزان استفاده می کند، روش های مختلفی.

I used to do this in South Korea.

من قبلا این کار را در کره جنوبی انجام می دادم.

I would tell a story.

من یک داستان تعریف می کردم.

I would draw a picture.

من یک نقاشی می کشیدم.

I would sing a song.

من یک آهنگ می خواندم.

Why I wanted to make sure to get the message across.

چرا من می خواستم مطمئن شوم که پیام را منتقل می کنم. می‌خواستم

I wanted to make sure to successfully convey or communicate the message.

مطمئن شوم که پیام را با موفقیت منتقل کرده یا ارتباط برقرار کرده‌ام.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Here we go.

عالی

در اینجا ما می رویم.

Sentence number two, it's important to choose the right words to get

جمله شماره دو، مهم است که کلمات مناسب را برای

your message across effectively.

انتقال موثر پیام خود انتخاب کنید.

And finally, sentence number three, he tried different explanations

و در نهایت جمله شماره سه، توضیحات مختلفی را

to get the message across, but she still didn't understand.

برای رساندن پیام امتحان کرد، اما او هنوز متوجه نشد.

You got it again, get the message across.

دوباره متوجه شدی، پیام را برسان.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Number seven, the seventh powerful idiom is beat someone to the punch.

شماره هفت، هفتمین اصطلاح قدرتمند، ضرب و شتم کسی است.

You're probably like, Tiff, wait a minute.

احتمالاً می گویی، تیف، یک دقیقه صبر کن.

What beat someone to the punch?

چه چیزی کسی را به مشت زد؟

What does this mean?

این یعنی چی؟

Let me explain.

بگذار توضیح بدهم. برای تلفظ اول

Beat someone to the punch after me first for pronunciation,

کسی را بعد از من به منگنه بزنید،

beat someone to the punch.

یک نفر را به پانچ بزنید.

Excellent.

عالی

Now, this just means to do or say something before someone else can to

حال، این فقط به این معنی است که قبل از اینکه دیگری بتواند چیزی را

do or say something before someone else can, for example, let's imagine

انجام دهد یا بگوید، قبل از اینکه شخص دیگری بتواند چیزی را انجام دهد یا بگوید، مثلاً تصور کنیم

that a husband decides to buy his wife.

که شوهر تصمیم می گیرد همسرش را بخرد.

A Mercedes Benz for their 50th wedding anniversary.

مرسدس بنز برای پنجاهمین سالگرد ازدواجشان.

He's excited.

او هیجان زده است.

He has the keys.

او کلیدها را دارد. می

He's about to surprise her, but then their granddaughter, who's also excited,

خواهد او را غافلگیر کند، اما بعد نوه شان که او هم هیجان زده است،

runs in ahead of him, jumps on her grandmother's lap and says, grandma,

جلوتر از او می دود، می پرد روی بغل مادربزرگش و می گوید: مادربزرگ،

granddad bought you a Mercedes, the granddad's hand drops and says, well.

پدربزرگ برایت مرسدس بنز خرید، دست پدربزرگ می افتد و می گوید: خب.

I guess she beat me to the punch.

حدس می‌زنم او مرا تا سرحد کتک زد.

You got it.

فهمیدی.

Yes.

Again.

آره.

از نو.

It just means to do or say something before someone else can.

این فقط به معنای انجام یا گفتن چیزی است قبل از اینکه شخص دیگری بتواند.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Check out the first example sentence.

جمله مثال اول را بررسی کنید. قبل از اینکه فرصتی پیدا کنم،

He beat me to the punch and announced the news before I had a chance to.

مرا با مشت کوبید و خبر را اعلام کرد .

Next sentence, number two, the competitor released a similar

جمله بعدی، شماره دو، رقیب محصول مشابهی را منتشر کرد

product to beat them to the punch.

تا آنها را به ضرب گلوله شکست دهد.

And finally, sentence number three, she always has quick ideas

و در نهایت، جمله شماره سه، او همیشه ایده های سریع دارد

and beats the team to the punch.

و تیم را به ضرب گل می زند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, idiom number seven, beat someone to the punch.

بنابراین دوباره، اصطلاح شماره هفت، یک نفر را به منگنه بزنید.

Remember, I hope you enjoyed this lesson.

به یاد داشته باشید، امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

Don't forget.

You can practice what you learned by downloading the English with Tiffani app.

فراموش نکنید.

شما می توانید با دانلود زبان انگلیسی با اپلیکیشن تیفانی، آموخته های خود را تمرین کنید.

I hope you enjoyed it.

امیدوارم ازش لذت برده باشی.

I hope you continue studying and I'll talk to you in the next.

امیدوارم به مطالعه ادامه بدید و در ادامه با شما صحبت خواهم کرد.

Do, do, do, do, do,

انجام دهید، انجام دهید، انجام دهید، انجام دهید،

do you still there?

آیا هنوز آنجا هستید؟

Ha ha.

ها ها

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said, it's story time.

هی، گفتم، وقت داستان است.

Let's do that again.

بیایید دوباره این کار را انجام دهیم.

Now.

اکنون.

Story time.

زمان داستان.

Hey, Hey, Hey, I said, it's story time.

هی، هی، هی، گفتم، زمان داستان است.

All right.

خیلی خوب.

So today's story is a short story, but it has a very powerful and important lesson.

بنابراین داستان امروز یک داستان کوتاه است، اما درس بسیار قدرتمند و مهمی دارد.

So my parents are two years away from being 70 years old, right?

پس والدین من دو سال با 70 سالگی فاصله دارند، درست است؟ به

They look great.

نظر عالی هستن.

You wouldn't know how old they are.

نمیدونی چند سالشونه

Right.

درست.

Um, but as I get older, I realized how important it is to spend as much

اوم، اما با بزرگتر شدن، متوجه شدم که چقدر مهم است که تا آنجا که

time with your family as possible, specifically with your parents.

ممکن است وقت خود را با خانواده خود بگذرانید، به ویژه با والدینتان.

I've seen so many articles that speak about as parents get older,

من مقالات زیادی را دیده ام که درباره بزرگ شدن والدین،

they retire and they're living, my parents are still married.

بازنشستگی و زندگی آنها صحبت می کنند، والدین من هنوز ازدواج کرده اند.

They're happily married.

آنها با خوشحالی ازدواج کرده اند.

But there was a time when my sister and I lived with them, right.

اما زمانی بود که من و خواهرم با آنها زندگی می کردیم، درست است.

Growing up for all these years, we were together with them every single day.

در تمام این سال ها بزرگ شدیم، هر روز با آنها بودیم.

And then we left right.

و سپس به سمت راست رفتیم.

College sister got married, has kids and we just continued living life.

خواهر دانشگاه ازدواج کرد، بچه داشت و ما به زندگی ادامه دادیم.

Right.

درست.

We still, of course, see them often.

البته ما هنوز هم اغلب آنها را می بینیم.

Right.

We, we see each other for the holidays.

درست.

ما، برای تعطیلات همدیگر را می بینیم.

We talk every single day, but I realized the importance of in person connections.

ما هر روز با هم صحبت می کنیم، اما من به اهمیت ارتباطات شخصی پی بردم.

So about three or four weeks ago, I was at church, we go to different

بنابراین حدود سه یا چهار هفته پیش، من در کلیسا بودم، ما به کلیساهای مختلف می رویم

churches and the church I go to is not too far from where my parents live.

و کلیسایی که من به آن می روم خیلی دور از محل زندگی والدینم نیست.

So I said, you know what, let me call and see if my parents are home to stop by and

بنابراین من گفتم، می دانید چه چیزی، اجازه دهید من زنگ بزنم و ببینم که آیا پدر و مادرم در خانه هستند یا نه تا به

check on them and see how they're doing.

آنها سر بزنم و ببینم حالشان چطور است.

And they happened to be home.

و اتفاقاً در خانه بودند.

They were about to head out though.

با این حال آنها در شرف خروج بودند.

They're like, Hey, we're going to head out.

آنها می گویند، هی، ما می رویم بیرون.

I was like, Hey, I'm just going to stop by if you guys are home.

من می گفتم، هی، اگر شما بچه ها خانه باشید، من فقط می روم.

And they said, no, no, we'll wait for you.

و آنها گفتند: نه، نه، ما منتظر شما هستیم.

And I went to their house and we talked for about an hour, hour and

و من به خانه آنها رفتم و حدود یک ساعت، یک ساعت و

a half, laughed hard, talked about their week, talked about their day.

نیم صحبت کردیم، کلی خندیدیم، در مورد هفته آنها صحبت کردیم، در مورد روز آنها صحبت کردیم.

And as I was sitting there, I was thinking to myself, I want more of this.

و همانطور که آنجا نشسته بودم، با خودم فکر می کردم، من بیشتر از این می خواهم.

My parents, yes, they're not old, right?

پدر و مادر من، بله، آنها پیر نیستند، درست است؟

But you just don't know what could happen.

اما شما فقط نمی دانید چه اتفاقی می تواند بیفتد.

I had friends who have lost their parents like that all of a sudden passed away.

من دوستانی داشتم که پدر و مادر خود را به این شکل از دست داده اند و ناگهان از دنیا رفتند.

So I want you to keep this in mind.

بنابراین من از شما می خواهم که این را در نظر داشته باشید.

The people that are around you, whether it's your parents, your spouse,

افرادی که در اطراف شما هستند، اعم از پدر و مادرتان، همسرتان،

whoever it might be, remember to value people and to spend time with

هر کسی که ممکن است باشد، به یاد داشته باشید که برای مردم ارزش قائل شوید و

them in person as much as possible, because I won't forget that moment.

تا آنجا که ممکن است با آنها وقت بگذرانید، زیرا آن لحظه را فراموش نمی کنم.

It was a few weeks ago.

چند هفته پیش بود.

But it was so good to spend time with my parents, laughing with them,

اما خیلی خوب بود که با پدر و مادرم وقت بگذرانم، با آنها بخندم،

having conversations in person.

صحبت کنم.

We talk on the phone a lot, but in person, there's something about being in person.

ما زیاد تلفنی صحبت می کنیم، اما حضوری، چیزی در مورد حضوری بودن وجود دارد.

So I hope that this week you'll find time to spend with your loved ones in person.

بنابراین امیدوارم که این هفته زمانی را برای گذراندن حضوری با عزیزان خود پیدا کنید.

Hope you have a great day, a great week, and I'll talk to you next time.

امیدوارم روز خوبی داشته باشید، هفته خوبی داشته باشید و دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.