SIMPLE ENGLISH CONVERSATIONS FOR DAILY LIFE | REAL-LIFE ENGLISH FLUENCY

Conversation number one, how to order from a restaurant over the phone.

مکالمه شماره یک نحوه سفارش تلفنی از رستوران.

Here's the conversation part one.

در اینجا بخش اول گفتگو است.

Hello.

Is this Gino's pizza?

سلام.

این پیتزای جینو است؟

Yes, it is.

بله همینطور است.

How can I help you today?

امروز چگونه می توانم به شما کمک کنم؟

Great.

عالیه

I'd like to place an order for delivery, please.

من می خواهم برای تحویل سفارش بدهم، لطفا.

Certainly.

قطعا.

What can I get for you?

چی میتونم برات بگیرم؟

I'll have a large cheese pizza.

من یک پیتزا پنیر بزرگ خواهم داشت.

And, um, do you guys have any specials running?

و، اوم، آیا شما بچه ها برنامه ویژه ای دارید؟

Actually we do.

در واقع ما انجام می دهیم.

We've got a combo deal going on.

ما یک معامله ترکیبی داریم. فقط برای 5 عدد دیگر

You can add a side and a drink for just 5 more.

می توانید یک سوپ و یک نوشیدنی اضافه کنید.

Oh, that sounds tempting.

اوه، این وسوسه انگیز به نظر می رسد.

What sides do you offer?

چه طرف هایی را پیشنهاد می کنید؟

We've got garlic knots, buffalo wings, or a Caesar salad.

گره سیر، بال بوفالو، یا سالاد سزار داریم.

Hmm.

هوم

I'm torn between the wings and the garlic knots, which would you recommend?

من بین بال ها و گره های سیر پاره شده ام، کدام را توصیه می کنید؟

Personally, I'm a big fan of our buffalo wings.

من شخصاً از طرفداران پر و پا قرص بالهای گاومیش خود هستم.

They're pretty popular and pair well with pizza.

آنها بسیار محبوب هستند و به خوبی با پیتزا جفت می شوند.

All right.

بسیار خوب.

You've convinced me I'll go for the wings and, uh, let's add a

تو من را متقاعد کردی که بال‌ها را می‌خورم و اوه، بیایید یک

large Coke to round out the meal.

کوکاکولای بزرگ اضافه کنیم تا غذا را کامل کنم.

Excellent choice.

انتخاب عالی

So that's a large cheese pizza, Buffalo wings, and a large Coke.

بنابراین این یک پیتزا پنیر بزرگ، بال بوفالو، و یک کوکاکولای بزرگ است.

Is there anything else you'd like to add?

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید اضافه کنید؟

No, that should do it.

نه، باید این کار را انجام دهد.

Uh, how long will the delivery take?

اوه، تحویل چقدر طول می کشد؟

We're looking at about 30 to 40 minutes.

ما در حال بررسی حدود 30 تا 40 دقیقه هستیم.

Perfect.

عالی به

See you soon.

زودی می بینمت.

Now that was a real conversation.

حالا این یک مکالمه واقعی بود.

When I have to order food using my phone, that's the type of conversation

وقتی باید با تلفنم غذا سفارش دهم ، این نوع مکالمه ای است که

I would have with the individual.

با آن فرد دارم.

But there are so many expressions and words that we as native

اما عبارات و کلمات زیادی وجود دارد که ما به عنوان

English speakers use during conversations, like we just read.

انگلیسی زبانان بومی در طول مکالمات از آنها استفاده می کنیم ، مانند آنچه که می خوانیم.

So before I get into the words and expressions, I want to introduce myself.

بنابراین قبل از اینکه وارد کلمات و عبارات بشوم، می خواهم خودم را معرفی کنم.

I'm Tiffani also known as teacher Tiffani.

من تیفانی هستم که به عنوان معلم تیفانی نیز شناخته می شود.

And my goal is to help you achieve each and every one of your English goals.

و هدف من کمک به شما در دستیابی به تک تک اهداف انگلیسی است.

So are you ready to dive into the words and expressions from that conversation?

پس آیا حاضرید در کلمات و عبارات آن مکالمه فرو بروید؟

Well, then let's jump right in.

خب، پس بیایید به داخل بپریم.

All right.

بسیار خوب.

So from that conversation, there were tons of terms.

بنابراین از آن مکالمه، اصطلاحات زیادی وجود داشت.

The very first term I want us to look at is this one.

اولین اصطلاحی که می خواهم به آن نگاه کنیم این است.

Specials running now in the conversation.

ویژه در حال اجرا در حال حاضر در گفتگو.

This is what was said.

این چیزی است که گفته شد.

I'll have a large cheese pizza.

من یک پیتزا پنیر بزرگ خواهم داشت.

And, um, do you guys have any specials running now?

و، اوم، آیا شما بچه ها در حال حاضر برنامه ویژه ای دارید؟

This term specials running, it literally just refers to current.

این اصطلاح ویژه در حال اجرا است، به معنای واقعی کلمه فقط به جریان اشاره دارد.

Promotional offers or discounts available at a restaurant or a business.

پیشنهادها یا تخفیف های تبلیغاتی موجود در رستوران یا کسب و کار.

Again, specials running just refers to any current discounts or any

مجدداً، ویژه‌های در حال اجرا فقط به هر تخفیف فعلی یا هر نوع

specials that a restaurant might have at the time that you're calling them.

ویژه‌ای که یک رستوران ممکن است در زمانی که شما با آنها تماس می‌گیرید داشته باشد، اشاره دارد.

So it's a term we use very often in English.

بنابراین این اصطلاحی است که ما اغلب در انگلیسی استفاده می کنیم.

Now, I want to make sure you understand how to use it when you

اکنون، می‌خواهم مطمئن شوم که نحوه استفاده از آن را وقتی با

are calling someone, or when you are speaking to someone that works at

کسی تماس می‌گیرید، یا وقتی با کسی که در

a restaurant or an establishment.

یک رستوران یا مؤسسه کار می‌کند صحبت می‌کنید، می‌دانید.

So check out these examples sentences.

بنابراین این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here's the very first example sentence.

در اینجا اولین جمله مثال است.

The cafe has some great specials running this week on breakfast.

این کافه غذاهای فوق العاده ای دارد که این هفته برای صبحانه اجرا می شود.

Items next sentence.

موارد جمله بعدی

Number two, I always ask about specials running before ordering to

شماره دو، من همیشه قبل از سفارش برای

get the best deal and sentence number three, the restaurant had a two for

دریافت بهترین معامله و جمله شماره سه، در مورد برنامه های ویژه می پرسم، رستوران برنامه دو به

one special running on appetizers.

یک ویژه روی پیش غذا داشت.

You got it again, specials running.

شما آن را دوباره، ویژه در حال اجرا است.

It literally just refers to promotional offers or discounts that are available.

این به معنای واقعی کلمه فقط به پیشنهادات یا تخفیف های تبلیغاتی در دسترس اشاره دارد.

So during the conversation, the question was asked, do

بنابراین در حین گفتگو، این سوال پرسیده شد که آیا

you have any specials running?

برنامه ویژه ای دارید؟

So we understand specials running, but what about these

بنابراین ما می‌دانیم که در حال اجرا هستند، اما در مورد این

next two words and expressions?

دو کلمه و عبارت بعدی چطور؟

Actually, we do, we've got a combo deal going on.

در واقع، ما یک معامله ترکیبی داریم. فقط برای 5 عدد دیگر

You can add a side and a drink for just 5 more.

می توانید یک سوپ و یک نوشیدنی اضافه کنید.

So the two expressions are combo deal and add a side.

بنابراین این دو عبارت ترکیبی هستند و یک طرف اضافه می کنند.

So what do these expressions actually mean?

پس این عبارات واقعاً به چه معنا هستند؟

So I want us to first check out.

بنابراین می خواهم ابتدا بررسی کنیم.

Combo deal, combo deal.

معامله ترکیبی، معامله ترکیبی.

So a combo deal, again, when you're calling to place an order over

بنابراین، یک معامله ترکیبی، دوباره، زمانی که برای ثبت سفارش از طریق

the phone combo deal, a package or offer that combines multiple

معامله ترکیبی تلفنی تماس می گیرید، بسته یا پیشنهادی که چندین

items at a discounted price.

مورد را با قیمتی تخفیف دار ترکیب می کند.

Remember in the conversation, it was mentioned, you can get Buffalo wings.

به یاد داشته باشید که در گفتگو ذکر شد، می توانید بال های بوفالو را دریافت کنید.

You can get a side, you can get something else along with your main order.

می توانید یک طرف بگیرید، می توانید یک چیز دیگر را در کنار سفارش اصلی خود دریافت کنید.

Pizza and Buffalo wings combo deal.

معامله ترکیبی پیتزا و بال بوفالو.

Again, refers to a package or offer that combines multiple items.

باز هم، به بسته یا پیشنهادی اشاره دارد که چندین مورد را با هم ترکیب می کند.

Check out these example sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The fast food restaurant offered a combo deal that included

رستوران فست فود یک معامله ترکیبی ارائه داد که شامل

burger, fries, and a drink.

همبرگر، سیب زمینی سرخ کرده و نوشیدنی بود.

Next, I saved money by choosing the combo deal for my phone and internet service.

در مرحله بعد، با انتخاب معامله ترکیبی برای تلفن و سرویس اینترنت خود، پول پس انداز کردم.

And finally, the third example sentence using this term, the gym had a combo

و در نهایت، سومین جمله مثالی که از این اصطلاح استفاده می‌کند، باشگاه ورزشی یک

deal for a membership that included access to classes and the pool.

معامله ترکیبی برای عضویت داشت که شامل دسترسی به کلاس‌ها و استخر بود.

So you'll notice in the last example sentence, it wasn't speaking about food.

بنابراین متوجه خواهید شد که در جمله مثال آخر ، صحبت از غذا نبود.

Combo deal can be used when you're talking about food deals and other deals as well.

هنگامی که در مورد معاملات غذا و سایر معاملات صحبت می کنید، می توان از معامله ترکیبی استفاده کرد .

So in English, we say combo deal.

بنابراین در انگلیسی، ما می گوییم معامله ترکیبی.

But what about the other term, add a side, this expression, so add a side.

اما در مورد عبارت دیگر، یک طرف، این عبارت را اضافه کنید، پس یک طرف اضافه کنید.

Now this expression, it literally just means to include.

اکنون این عبارت، در لغت به معنای شامل کردن است.

An additional small dish or item to compliment the main order.

یک ظرف یا آیتم کوچک اضافی برای تکمیل سفارش اصلی.

So you're adding something smaller to compliment.

بنابراین شما چیزی کوچکتر به تعریف و تمجید اضافه می کنید.

Remember we're ordering pizza over the phone, cheese pizza, right?

به یاد داشته باشید که ما تلفنی پیتزا سفارش می دهیم ، پیتزا پنیر، درست است؟

And you're adding a side, me buffalo wings as a side or a drink or chips.

و شما در حال اضافه کردن یک طرف، من بال بوفالو به عنوان یک طرف یا نوشیدنی یا چیپس.

So in English, we say add or add.

بنابراین در زبان انگلیسی می گوییم افزودن یا اضافه کردن.

Would you like to add a side of fries to your burger?

آیا دوست دارید یک طرف سیب زمینی سرخ شده به همبرگر خود اضافه کنید؟

Next, I decided to add a side salad to make my meal more balanced.

بعد، تصمیم گرفتم یک سالاد جانبی اضافه کنم تا غذای من متعادل تر شود.

And finally, for just 2 more, you can add a side of onion rings to any entree.

و در نهایت، فقط برای 2 حلقه دیگر، می توانید یک طرف حلقه پیاز را به هر خوراکی اضافه کنید.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

So once again, during this part of the conversation, we're talking about

عالی

بنابراین یک بار دیگر، در این بخش از گفتگو، ما در مورد

adding a side and also the combo deal.

اضافه کردن یک طرف و همچنین معامله ترکیبی صحبت می کنیم.

All right.

So let's keep going on now to the next part of this conversation.

بسیار خوب.

پس بیایید اکنون به قسمت بعدی این گفتگو ادامه دهیم.

During this part of the conversation, a word was used.

در این قسمت از گفتگو از یک کلمه استفاده شد.

The word is tempting.

کلمه وسوسه انگیز است.

Here's what was said.

این چیزی است که گفته شد.

Oh, that sounds tempting.

اوه، این وسوسه انگیز به نظر می رسد.

What sides do you offer?

چه طرف هایی را پیشنهاد می کنید؟

That sounds tempting.

که وسوسه انگیز به نظر می رسد.

So what does the term tempting actually mean?

بنابراین اصطلاح وسوسه انگیز در واقع به چه معناست؟

So this term tempting, it literally just refers to something that is appealing.

بنابراین این اصطلاح وسوسه انگیز، به معنای واقعی کلمه فقط به چیزی اشاره دارد که جذاب است.

Or attractive often in a way that makes someone want to be.

یا اغلب به گونه ای جذاب است که باعث می شود کسی بخواهد باشد.

To have or do something.

داشتن یا انجام کاری.

Ooh, the way you describe those Buffalo wings.

اوه، روشی که شما آن بال های بوفالو را توصیف می کنید.

Woo.

Makes me want to eat them.

وو

من را به خوردن آنها وادار می کند.

Now.

در حال حاضر.

Tempting again, appealing or attractive, making someone want to have it.

دوباره وسوسه انگیز، جذاب یا جذاب، و باعث می شود کسی بخواهد آن را داشته باشد.

Check out these examples sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The first one.

اولی.

The smell of freshly baked cookies was tempting.

بوی شیرینی های تازه پخته شده وسوسه انگیز بود.

Next, the job offer was tempting, but I decided to stay with my current company.

بعد، پیشنهاد کار وسوسه انگیز بود، اما تصمیم گرفتم در شرکت فعلی خود بمانم.

And finally, the idea of sleeping in was tempting, but I knew I had to get up.

و در نهایت، ایده خوابیدن وسوسه انگیز بود، اما می دانستم که باید بلند شوم.

Work.

کار کنید.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

So once again, the term is tempting.

بنابراین بار دیگر، این اصطلاح وسوسه انگیز است.

Now, as the conversation continued, we heard another word, another

حالا در ادامه گفتگو، کلمه دیگری شنیدیم،

term to describe a food item.

اصطلاح دیگری برای توصیف یک ماده غذایی.

The term is buffalo wings.

اصطلاح بال بوفالو است.

Now it's not an actual buffalo, but let me read it to you.

حالا این یک گاومیش واقعی نیست، اما اجازه دهید آن را برای شما بخوانم.

We've got garlic knots, buffalo wings, or a Caesar salad.

گره سیر، بال بوفالو، یا سالاد سزار داریم.

Salad.

سالاد.

So what does Buffalo wings actually refer to, or what does it actually mean?

بنابراین بال های بوفالو در واقع به چه چیزی اشاره دارد یا واقعاً به چه معناست؟

So Buffalo wings, this literally just refers to a spicy chicken wing dish.

بنابراین بال بوفالو، این به معنای واقعی کلمه فقط به یک غذای تند بال مرغ اشاره دارد.

Typically deep fried and coated in a vinegar based cayenne pepper, hot

معمولاً سرخ شده و با فلفل دلمه ای بر پایه سرکه،

sauce, and butter buffalo wings.

سس تند و بال های گاومیش کره ای پوشانده می شود.

So it's a type of chicken, right?

پس این یک نوع مرغ است، درست است؟

Chicken wing, but it's how it is seasoned in English.

بال مرغ، اما در زبان انگلیسی چاشنی آن است.

We say buffalo wings.

می گوییم بال بوفالو.

So if you ever have to call to order from a restaurant in English

بنابراین اگر مجبور شدید برای سفارش از رستورانی به زبان انگلیسی تماس بگیرید

and they say buffalo wings, you'll know what they are referring to.

و آنها بگویند بال بوفالو، متوجه خواهید شد که به چه چیزی اشاره می کنند.

So check out these example sentences.

بنابراین این جملات مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

We ordered a plate of Buffalo wings to share during the game.

یک بشقاب بال بوفالو سفارش دادیم که در طول بازی با هم تقسیم کنیم.

Next, the restaurant claimed to have the best Buffalo wings in town.

بعد، رستوران ادعا کرد که بهترین بال های بوفالو را در شهر دارد.

And finally, he always gets his Buffalo wings extra spicy with

و در نهایت، او همیشه بال های بوفالو خود را با

blue cheese dressing on top.

سس پنیر آبی تند می کند.

On the side.

در کنار.

So you see now how to use this term, Buffalo wings.

بنابراین اکنون می بینید که چگونه از این اصطلاح Buffalo wings استفاده کنید.

All right.

Now, as the conversation continued, another term was introduced.

بسیار خوب.

حالا با ادامه گفتگو، اصطلاح دیگری مطرح شد.

Here it is.

اینجاست.

Hmm.

هوم

I'm torn between the wings and the garlic knots.

بین بال ها و گره های سیر پاره شده ام.

Which would you recommend?

کدام را توصیه می کنید؟

Once again, I'm torn between the wings and the garlic knots.

یک بار دیگر بین بال ها و گره های سیر پاره شده ام.

Which would you recommend?

کدام را توصیه می کنید؟

The term is.

اصطلاح است.

So what does this term torn actually mean?

بنابراین این اصطلاح پاره شده در واقع به چه معناست؟

So when we say torn between something, we literally are just

بنابراین وقتی می گوییم بین چیزی پاره شده ، به معنای واقعی کلمه فقط می

saying we are unable to choose between two options or alternatives.

گوییم که نمی توانیم بین دو گزینه یا جایگزین یکی را انتخاب کنیم.

I'm torn between the Buffalo wings, which are delicious and the garlic

من بین بال های بوفالو که خوشمزه هستند و

knots, which are also delicious.

گره های سیر که هم خوشمزه هستند پاره شده ام.

Again, hard to choose between two options.

باز هم انتخاب بین دو گزینه سخت است.

Or two alternatives, check out these example sentences.

یا دو گزینه دیگر، این جملات مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The first one I'm torn between taking the job offer and

اولین موردی که من بین پذیرش پیشنهاد شغلی و

staying at my current position.

ماندن در موقعیت فعلی خود درگیر هستم.

Next, she was torn about whether to attend her friend's wedding.

بعد، او در مورد اینکه آیا در عروسی دوستش شرکت کند یا خیر، شک داشت.

Or her cousin's graduation.

یا فارغ التحصیلی پسر عمویش.

And finally, the committee was torn on which candidate

و در نهایت، این کمیته پاره شد که کدام نامزد

to select for the position.

برای این سمت انتخاب شود.

Once again, torn just refers to being unable to choose between

بار دیگر، torn فقط به عدم امکان انتخاب بین

two options or alternatives.

دو گزینه یا جایگزین اشاره دارد.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

بسیار خوب.

And as the conversation continued, another term came up.

و با ادامه گفتگو، اصطلاح دیگری مطرح شد.

Here's what was said.

این چیزی است که گفته شد.

Personally, I'm a big fan of our Buffalo wings.

من شخصاً از طرفداران پر و پا قرص بال بوفالو هستم.

They're pretty popular and they pair well with pizza and they pair well with pizza.

آنها بسیار محبوب هستند و به خوبی با پیتزا ست می شوند و به خوبی با پیتزا جفت می شوند.

What does pair well actually mean?

جفت خوب واقعاً به چه معناست؟

So pair well is the term we're looking at pair.

بنابراین جفت خوب اصطلاحی است که ما به جفت نگاه می کنیم.

Well, it literally just refers to going together nicely or

خوب، به معنای واقعی کلمه فقط به زیبایی با هم یا

complimenting each other, especially in terms of food and drink.

تعریف کردن از یکدیگر اشاره دارد، به خصوص از نظر غذا و نوشیدنی.

Fries pair well with burgers, again, to go nicely together or compliment each other.

سیب زمینی سرخ شده به خوبی با همبرگر جفت می شود، تا به خوبی با هم هماهنگ شوند یا از یکدیگر تعریف کنند.

So check out these example sentences.

بنابراین این جملات مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Fresh berries pair well with creamy yogurt for a healthy breakfast.

توت های تازه برای یک صبحانه سالم به خوبی با ماست خامه ای ترکیب می شوند .

Next, a crisp salad pairs well with grilled chicken to create a balanced meal.

در مرحله بعد، یک سالاد ترد به خوبی با مرغ کبابی ترکیب می شود تا یک وعده غذایی متعادل ایجاد شود.

And finally, cheese and crackers pair well for a simple appetizer.

و در نهایت، پنیر و کراکر برای یک پیش غذای ساده به خوبی جفت می شوند.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

So this term farewell is used very often in English.

بنابراین این اصطلاح خداحافظی اغلب در انگلیسی استفاده می شود.

And so even during the simple conversation, you heard

و بنابراین حتی در طول مکالمه ساده، شنیدید

that it was being used.

که از آن استفاده می شود.

Now, before we get to the last part of this conversation, I want

اکنون، قبل از اینکه به قسمت آخر این گفتگو برسیم، می‌خواهم به

to remind you, everything that you're learning is actually found

شما یادآوری کنم، هر چیزی که یاد می‌گیرید در واقع

in the English with Tiffani app.

در زبان انگلیسی با اپلیکیشن Tiffani یافت می‌شود.

The practice lessons.

دروس تمرینی

So after this video, or if you're listening to it via the podcast,

بنابراین بعد از این ویدیو یا اگر از طریق پادکست به آن گوش می‌دهید،

you can download the English with Tiffani app for free and start

می‌توانید انگلیسی را با اپلیکیشن Tiffani به صورت رایگان دانلود کنید و شروع به

practicing what you are learning.

تمرین آنچه یاد می‌گیرید کنید.

My goal is to help you achieve your English goals.

هدف من کمک به شما در دستیابی به اهداف انگلیسی است.

And part of that is by offering you the English with Tiffani

و بخشی از آن ارائه زبان انگلیسی با

app to help you practice.

برنامه Tiffani است تا به شما در تمرین کمک کند.

All right.

So hit the link in the description or go to the play store and download the app.

بسیار خوب.

بنابراین لینک موجود در توضیحات را بزنید یا به play store بروید و اپلیکیشن را دانلود کنید.

Now, the last part of the conversation had.

حالا قسمت آخر گفتگو بود.

Three specific expressions.

سه عبارت خاص

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

All right.

بسیار خوب.

You've convinced me.

تو منو قانع کردی

I'll go for the wings and let's add a large Coke to round out the meal.

من سراغ بال ها می روم و بیایید یک کوکاکولای بزرگ اضافه کنیم تا غذا را کامل کنیم.

I want us to start with convinced.

می خواهم با متقاعد کردن شروع کنیم.

What does this term convinced actually mean?

این اصطلاح متقاعد واقعاً به چه معناست؟

So the term is.

بنابراین اصطلاح است.

Convinced, and this term just means persuaded to do something or to

متقاعد شده است و این اصطلاح فقط به معنای متقاعد شدن برای انجام کاری یا

believe that something is true.

باور به درست بودن چیزی است.

You've convinced me.

تو منو متقاعد کردی

You persuaded me that this is delicious.

شما من را متقاعد کردید که این خوشمزه است.

I'm going to go with that.

من با آن می روم.

Here are the example sentences using this term.

در اینجا جملات مثالی با استفاده از این اصطلاح آورده شده است.

After hearing all the evidence, the jury was convinced of the defendant's

پس از شنیدن تمام شواهد، هیئت منصفه به

innocence, sentence number two, his passionate speech convinced

بی گناهی متهم، حکم شماره دو، متقاعد شدند، سخنرانی پرشور او

many people to support the cause.

بسیاری از مردم را متقاعد کرد که از این موضوع حمایت کنند.

And finally.

و در نهایت. در ابتدا

I wasn't sure about the movie at first, but the reviews

درباره فیلم مطمئن نبودم ، اما نقدها

convinced me to give it a try.

من را متقاعد کردند که آن را امتحان کنم.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

All right.

عالی

بسیار خوب.

So we have convinced, and now the next term we have is go for, so what

بنابراین ما متقاعد شده‌ایم، و اکنون ترم بعدی که داریم، رفتن برای است، پس

does go for actually mean go for?

رفتن برای در واقع به چه معنی است؟

Remember in the conversation, it was said, I'll go for the wings.

به یاد داشته باشید در گفتگو گفته شد من برای بال می روم.

So go for just means.

پس فقط دنبال وسیله بروید.

To choose or decide on a particular option again, to choose or

برای انتخاب یا تصمیم گیری مجدد در مورد یک گزینه خاص، انتخاب یا

decide on a particular option.

تصمیم گیری در مورد یک گزینه خاص.

So I'll go for, I'll choose the wings.

بنابراین من می روم، بال ها را انتخاب می کنم.

So let's check out these example sentences.

پس بیایید این جملات مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Uh, I think I'll go for the chicken sandwich today.

اوه، فکر کنم امروز برم ساندویچ مرغ.

Next, after considering all options, we decided to go for the economy car rental.

در مرحله بعد، پس از بررسی همه گزینه ها، تصمیم گرفتیم به سراغ اجاره خودروی اقتصادی برویم.

And finally, if you can't decide between the two, just

و در نهایت، اگر نمی توانید بین این دو تصمیم بگیرید، فقط

go for the one you like best.

به سراغ یکی از آنها بروید که بیشتر دوست دارید.

Again, in English, we say go for, and at the end of the conversation, the

دوباره در انگلیسی می گوییم برو و در پایان مکالمه

individual said, let's add a large Coke to round out the meal round out.

فرد گفت بیایید یک کوکای بزرگ اضافه کنیم تا دور غذا را کامل کنیم.

Now this term round out, it literally just means to complete or

اکنون این اصطلاح کامل شده است، به معنای واقعی کلمه فقط به معنای تکمیل یا

make something more well balanced.

متعادل کردن چیزی است.

I want to make my meal more well balanced.

من می خواهم وعده غذایی خود را متعادل تر کنم.

Let's round it out.

بیایید آن را گرد کنیم.

Check out these example sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Adding a salad to your meal will help you round out or help round

افزودن سالاد به وعده غذایی خود به شما کمک می کند تا

out your nutritional intake.

میزان مصرف مواد مغذی خود را کامل یا کامل کنید.

Next, we need one more player to round out our team for the tournament.

در مرحله بعد، ما به یک بازیکن دیگر نیاز داریم تا تیم ما را برای مسابقات تکمیل کند.

And finally, the company hired a marketing expert to round out their management team.

و در نهایت، این شرکت یک کارشناس بازاریابی را برای تکمیل تیم مدیریت خود استخدام کرد.

Again, in English, we say round out.

باز هم در انگلیسی می گوییم دور کردن.

Yes, you got it.

بله متوجه شدید.

All right.

بسیار خوب.

So the very first simple conversation that now you understand is how to order

بنابراین اولین گفتگوی ساده ای که اکنون متوجه می شوید این است که چگونه

food from a restaurant over the phone.

از طریق تلفن از یک رستوران غذا سفارش دهید.

But there's another simple conversation that I want you to

اما یک مکالمه ساده دیگر وجود دارد که می خواهم

be familiar with so that you can speak like a native English speaker.

با آن آشنا باشید تا بتوانید مانند یک انگلیسی زبان مادری صحبت کنید.

The topic of this conversation is discussing how someone's day was.

موضوع این گفتگو بحث در مورد چگونگی روز یک نفر است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Hey, what's up?

هی، چه خبر؟

How was your day?

روزت چطور بود؟

Oh, it was quite a rollercoaster.

اوه، این کاملاً یک ترن هوایی بود. مال

How about yours?

شما چطور؟

Mine was pretty standard, but tell me about yours.

مال من خیلی استاندارد بود، اما در مورد خودت بگو.

What made it a rollercoaster?

چه چیزی آن را به یک ترن هوایی تبدیل کرد؟

Well, it started off rough.

خب بدجوری شروع شد

My alarm didn't go off.

آلارم من صدا نکرد

So I was running late for work.

پس دیر سر کار می دویدم.

Oh no, that's never a good way to start the day.

اوه نه، این هرگز راه خوبی برای شروع روز نیست.

What happened next?

بعدش چی شد؟

I managed to make it to the office just in time for an important meeting.

من موفق شدم به موقع برای یک جلسه مهم به دفتر برسم.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

My presentation was a hit.

ارائه من موفقیت آمیز بود.

That's great.

این عالی است. به

Sounds like things turned around.

نظر می رسد همه چیز برعکس شد.

Yeah, it really did.

آره واقعا همینطور بود

My boss was so impressed.

رئیس من خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.

He treated the whole team to lunch.

او از تمام تیم ناهار پذیرایی کرد.

Wow.

عجب

That's awesome.

این عالیه

Anything else exciting happened?

چیز هیجان انگیز دیگری اتفاق افتاده است؟

Mm hmm.

مم هوم

Actually, yes, on my way home, I ran into an old friend from college.

در واقع، بله، در راه خانه، با یکی از دوستان قدیمی دانشگاه برخورد کردم.

We decided to catch up over coffee.

تصمیم گرفتیم با قهوه به هم برسیم. به

Sounds like your day really was a rollercoaster.

نظر می رسد که روز شما واقعاً یک ترن هوایی بود.

I'm glad it ended on a high note.

خوشحالم که با اوج بالایی به پایان رسید.

Thanks.

Yeah, it just goes to show you never know how a day will pan out.

با تشکر

بله، این فقط نشان می دهد که هرگز نمی دانید یک روز چگونه خواهد گذشت.

Now that was a simple conversation in English, a conversation that would happen

حالا این یک مکالمه ساده به زبان انگلیسی بود، مکالمه ای که

in any household between any friends.

در هر خانواده ای بین هر دوستی اتفاق می افتاد.

Between any couples on a regular day, but there are so many terms

بین هر زوجی در یک روز معمولی، اما اصطلاحات

and expressions that were mentioned throughout the conversation.

و اصطلاحات زیادی وجود دارد که در طول مکالمه ذکر شده است.

So I want to break down these terms so that you can master

بنابراین من می خواهم این اصطلاحات را تجزیه کنم تا بتوانید بر

them and not feel confused.

آنها مسلط شوید و احساس سردرگمی نکنید.

The very first one that you probably tilted your head to the right was On

اولین موردی که احتمالاً سرتان را به سمت راست کج کردید، روشن بود

when you heard it was rollercoaster.

که شنیدید ترن هوایی است.

Now here's what was said.

حالا این چیزی است که گفته شد.

Oh, it was quite a rollercoaster.

اوه، این کاملاً یک ترن هوایی بود. مال

How about yours?

شما چطور؟

So what does this term rollercoaster actually mean?

بنابراین این اصطلاح ترن هوایی در واقع به چه معناست؟

I want us to dive deeper into this term rollercoaster now rollercoaster

می‌خواهم عمیق‌تر در این اصطلاح غواصی کنیم ترن هوایی در حال حاضر به

literally just means a situation or experience with many ups and

معنای واقعی کلمه یک موقعیت یا تجربه با فراز و

downs or sudden extreme changes.

نشیب‌های زیاد یا تغییرات شدید ناگهانی است.

Many ups and downs or sudden extreme changes, just like an actual

فراز و نشیب های زیاد یا تغییرات شدید ناگهانی، درست مانند یک

rollercoaster at an amusement park.

ترن هوایی واقعی در یک پارک تفریحی.

Up and down, up and down emotions, up and down rollercoaster.

بالا و پایین، احساسات بالا و پایین، ترن هوایی بالا و پایین.

So check out these examples sentences using this term.

بنابراین این جملات مثال را با استفاده از این اصطلاح بررسی کنید.

The first one, the stock market has been a rollercoaster this week

اولین مورد، بازار سهام این هفته

with dramatic rises and falls.

با افزایش و افت چشمگیر رو به رو بوده است.

Next, her emotions were a rollercoaster throughout the intense movie.

بعد، احساسات او در طول فیلم شدید یک ترن هوایی بود.

And finally, the team's performance this season has been a

و در نهایت، عملکرد این تیم در این فصل،

rollercoaster of wins and losses.

ترن هوایی از برد و باخت بوده است.

Again, this term rollercoaster in the conversation, my day

باز هم، این اصطلاح ترن هوایی در گفتگو، روز من

was quite a rollercoaster.

کاملاً ترن هوایی بود.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right, now moving on to the next part of the conversation

بسیار خوب، اکنون به بخش بعدی گفتگو

that included two terms.

که شامل دو اصطلاح بود می رویم.

Well, it started off rough.

خب بدجوری شروع شد

My alarm didn't go off.

آلارم من صدا نکرد

So I was running late for work.

بنابراین من برای سر کار دیر می دویدم.

We have two terms here.

ما در اینجا دو اصطلاح داریم.

It started off rough.

خشن شروع شد

Rough is the first term.

راف ترم اول است.

And then the second term is running late, running late.

و سپس ترم دوم با تأخیر در حال اجرا است.

So what does this term rough actually mean?

بنابراین این اصطلاح خشن در واقع به چه معناست؟

The term rough just means difficult to understand.

اصطلاح خشن فقط به معنای دشوار است.

Or unpleasant.

یا ناخوشایند.

Difficult or unpleasant.

سخت یا ناخوشایند.

So check out these example sentences because there are many things that

بنابراین این جملات مثال را بررسی کنید زیرا چیزهای زیادی

happen throughout the day that can be difficult or unpleasant.

در طول روز اتفاق می افتد که می تواند دشوار یا ناخوشایند باشد.

Here's the first example sentence.

در اینجا اولین جمله مثال است.

The first few months at the new job were rough, but it got better next.

چند ماه اول کار جدید سخت بود، اما بعد بهتر شد. برای

We had a rough time finding our way in the unfamiliar city.

یافتن راه در شهر ناآشنا، روزهای سختی را سپری کردیم.

And finally, the sea was rough, making the boat trip uncomfortable.

و در نهایت، دریا مواج بود و سفر با قایق را ناراحت کننده می کرد.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

All right.

عالی

بسیار خوب.

So we have a term rough and next we have the term running late, running late.

بنابراین ما یک اصطلاح تقریبی داریم و در مرحله بعد اصطلاح دیرکرد، دیر اجرا را داریم.

Now running late just refers to being behind schedule or not on time.

اکنون دیر کردن فقط به عقب ماندن از برنامه یا عدم سر وقت اشاره دارد.

So I was running late for work.

پس دیر سر کار می دویدم.

I didn't get to work on time.

به موقع به سر کار نرسیدم.

I was behind schedule, running late.

از برنامه عقب مانده بودم، دیر می دویدم.

You got it.

متوجه شدی

All right.

بسیار خوب.

Check out these example sentences using this term.

این جملات نمونه را با استفاده از این اصطلاح بررسی کنید.

I'm running late for the meeting due to heavy traffic.

به دلیل ترافیک سنگین برای جلسه دیر می دوم.

Next she's always running late.

بعد او همیشه دیر می کند.

So we told her the party starts an hour earlier than it actually does.

بنابراین به او گفتیم که مهمانی یک ساعت زودتر از زمان واقعی شروع می شود.

And finally, the project is running late and we might miss the deadline.

و در نهایت، پروژه دیر اجرا می شود و ممکن است ضرب الاجل را از دست بدهیم.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

So again, running late.

عالی

پس باز هم دیر شد

Now, as the conversation continued, there was another term that was brought up.

حالا با ادامه گفتگو، اصطلاح دیگری مطرح شد.

Two terms, actually, that are important for you to understand.

دو اصطلاح، در واقع، برای شما مهم است که درک کنید.

Here's the part of the conversation.

در اینجا بخشی از گفتگو است.

I managed to make it to the office just in time for an important meeting.

من موفق شدم به موقع برای یک جلسه مهم به دفتر برسم.

And guess what?

و حدس بزنید چی؟

My presentation was a hit.

ارائه من موفقیت آمیز بود.

So we have two terms, make it to the office.

بنابراین ما دو ترم داریم، به دفتر بروید.

And hit.

و ضربه بزنید.

So what does this term make it actually mean?

پس این اصطلاح واقعاً به چه معناست؟

The term make it literally just refers to arriving or succeeding

اصطلاح make it به معنای واقعی کلمه فقط به رسیدن یا موفقیت

often just in time or with difficulty.

اغلب به موقع یا به سختی اشاره دارد.

My meeting started at 4 PM and I made it at 3 59, just in time, make it.

جلسه من در ساعت 4 بعد از ظهر شروع شد و من در ساعت 3 59 به آن رسیدم، درست به موقع، آن را انجام دهید.

So check out these example sentences.

بنابراین این جملات مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The first one, we made it to the airport just before the check in counter closed.

اولی، درست قبل از بسته شدن پیشخوان به فرودگاه رسیدیم.

Next, despite the challenges, the team made it to the championship.

در ادامه با وجود چالش ها، این تیم به قهرمانی رسید.

And finally, I wasn't sure if I'd make it through the tough exam, but I did make it.

و در نهایت، مطمئن نبودم که از پس امتحان سخت بروم یا نه، اما موفق شدم.

All right.

بسیار خوب.

And then we had hit, she said, my presentation was a hit.

و سپس ما ضربه زده بودیم، او گفت، ارائه من یک موفقیت بود.

This term hit, it literally just refers to a success or something that

این اصطلاح ضربه، به معنای واقعی کلمه فقط به موفقیت یا چیزی اشاره دارد که

is very popular or well received.

بسیار محبوب یا مورد استقبال قرار گرفته است.

Everyone loved my presentation.

همه ارائه من را دوست داشتند.

It was a hit.

یک ضربه بود.

You got it.

Excellent.

متوجه شدی

عالی

Excellent.

عالی

Now check out these example sentences.

اکنون این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The new song became an instant hit on the radio.

آهنگ جدید به سرعت در رادیو تبدیل شد.

Next, her speech was a hit with the audience receiving a standing ovation.

در مرحله بعد، سخنرانی او با استقبال تماشاگران روبرو شد.

And finally, the restaurant's new menu item has been a hit with customers.

و در نهایت، منوی جدید رستوران مورد توجه مشتریان قرار گرفته است.

You got it.

متوجه شدی

Great job.

کار عالی

So we have these two terms from this part of the conversation, make it and hit.

بنابراین ما این دو اصطلاح را از این قسمت از گفتگو داریم، آن را بسازید و ضربه بزنید.

Then the next part of the conversation brought out another term.

سپس قسمت بعدی مکالمه اصطلاح دیگری را بیان کرد.

Here's the statement.

این بیانیه است.

That's great.

این عالی است. به

Sounds like things turned around once again, turned around.

نظر می رسد همه چیز یک بار دیگر چرخید، برگشت.

So what does this term turned around actually mean?

بنابراین این اصطلاح در واقع به چه معناست؟

So turned around this expression literally just means to change from bad to good.

بنابراین این عبارت به معنای واقعی کلمه به معنای تغییر از بد به خوب است.

Or to improve a situation, she was sick, but everything turned around.

یا برای بهبود وضعیت، او بیمار بود، اما همه چیز تغییر کرد.

And now she's feeling better to change from bad to good

و اکنون او احساس بهتری دارد که از بد به خوب تغییر کند

or to improve a situation.

یا وضعیتی را بهبود بخشد.

Check out these example sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The company was struggling, but the new CEO turned things around.

شرکت در حال مبارزه بود، اما مدیرعامل جدید همه چیز را تغییر داد.

Next.

بعدی

He turned his grades around in the last semester and graduated with honors.

او در ترم آخر نمرات خود را تغییر داد و با رتبه ممتاز فارغ التحصیل شد.

And finally, the team was losing at halftime, but they turned the

و در نهایت تیم در نیمه دوم شکست می خورد، اما

game around in the second half.

در نیمه دوم بازی را برگرداندند.

You got it.

متوجه شدی بله

Yes.

So in English we say turned around and then we have another term that is very

بنابراین در انگلیسی می گوییم turn around و بعد اصطلاح دیگری داریم که

commonly used in the conversation.

در مکالمه بسیار رایج است.

This was said, yeah, it really did.

این گفته شد، بله، واقعاً انجام شد.

My boss was so impressed.

رئیس من خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.

He treated the whole team to lunch.

او از تمام تیم ناهار پذیرایی کرد.

Again, he treated the whole team to lunch.

او دوباره از تمام تیم ناهار پذیرایی کرد.

What does this term treated actually mean?

این اصطلاح درمان شده در واقع به چه معناست؟

So this term treated, it literally just means to pay for someone else's food,

بنابراین با این اصطلاح، به معنای واقعی کلمه فقط به معنای پرداخت هزینه برای غذا،

drink, or entertainment as a kind gesture.

نوشیدنی یا سرگرمی شخص دیگری به عنوان یک حرکت مهربان است.

Hey, I'm going to treat you to lunch.

هی، من می‌روم از شما ناهار پذیرایی کنم.

I'm going to pay for your lunch.

من می روم هزینه ناهار شما را پرداخت کنم.

Again, to pay for someone else's food, drink, or entertainment as a kind gesture.

باز هم، پرداخت هزینه غذا، نوشیدنی یا سرگرمی شخص دیگری به عنوان یک حرکت مهربانانه.

Here are the three examples sentences to celebrate my promotion.

در اینجا سه ​​مثال برای جشن ترفیع من آورده شده است. از

I treated my friends to dinner.

دوستانم شام پذیرایی کردم.

Next, my parents treated us to a movie on my birthday.

بعد، پدر و مادرم در روز تولدم ما را با یک فیلم پذیرایی کردند.

And finally, as a thank you, the client treated the entire office to a movie.

و در نهایت، به عنوان تشکر، مشتری کل دفتر را با یک فیلم پذیرفت.

To lunch.

به ناهار.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

بسیار خوب.

So we have the term treated, and then we have these two

بنابراین ما اصطلاح درمان شده را داریم، و پس از آن، این دو

terms ran into and catch up.

اصطلاح را داریم و به عقب می افتیم.

Here's what was said in the conversation.

آنچه در این گفتگو گفته شد این است.

Actually, yes.

در واقع، بله.

On my way home, I ran into an old friend from college.

در راه خانه با یکی از دوستان قدیمی دانشگاه برخوردم.

We decided to catch up over coffee.

تصمیم گرفتیم با خوردن قهوه به هم برسیم.

So the first expression, I ran into an old friend from college.

بنابراین اولین عبارت، من به یک دوست قدیمی از دانشگاه برخورد کردم.

So what does this term ran into actually mean?

بنابراین این اصطلاح در واقع به چه معناست؟

So ran into it literally just refers to meeting someone by chance.

بنابراین برخورد به آن به معنای واقعی کلمه فقط به ملاقات تصادفی با کسی اشاره دارد.

It wasn't scheduled.

برنامه ریزی نشده بود

It wasn't planned.

برنامه ریزی نشده بود

You met them by chance.

شما به طور اتفاقی آنها را ملاقات کردید.

In English, we say ran into, here are the example sentences.

در انگلیسی، می گوییم ran into، در اینجا جملات مثال آمده است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم. دیروز

I ran into my old teacher at the grocery store yesterday.

با معلم قدیمی ام در خواربارفروشی برخورد کردم.

Next, we ran into each other at the concert and decided to hang out.

بعد، در کنسرت با هم برخورد کردیم و تصمیم گرفتیم با هم باشیم.

And finally, she ran into her ex boyfriend while on vacation in Paris.

و سرانجام، او در تعطیلات در پاریس با دوست پسر سابق خود برخورد کرد.

Ran into, and then we have catch up again, catch up in the conversation.

وارد شدیم، و بعد دوباره با هم تماس گرفتیم ، در مکالمه صحبت کنیم.

We heard, we decided to catch up over coffee to catch up means to

شنیدیم، تصمیم گرفتیم با قهوه تماس بگیریم، یعنی

talk with someone you haven't seen for a while and share recent news.

با کسی که مدتی است ندیده‌اید صحبت کنیم و اخبار اخیر را به اشتراک بگذاریم.

So I want to catch up.

بنابراین من می خواهم به عقب برسم.

I want to let you know what's been going on in my life.

من می خواهم به شما اطلاع دهم که در زندگی من چه می گذرد.

And I want to know what's been going on in your life.

و من می خواهم بدانم در زندگی شما چه می گذرد.

Here are the example sentences.

در اینجا جملات مثال آمده است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Let's meet for coffee and catch up.

بیا برای قهوه همدیگر را بگیریم.

It's been ages since we last talked.

از آخرین باری که با هم صحبت کردیم، سال ها می گذرد.

Next, I spent hours on the phone, catching up with my sister who lives abroad.

بعد، ساعت‌ها به تلفن مشغول شدم و با خواهرم که در خارج از کشور زندگی می‌کند، تماس گرفتم.

And finally, the high school reunion was a great opportunity

و در نهایت، گردهمایی مجدد دبیرستان فرصتی عالی

to catch up with old classmates.

برای رسیدن به همکلاسی های قدیمی بود.

You got it.

متوجه شدی بله

Yes.

So in English we say catch up and ran into.

بنابراین در انگلیسی می گوییم catch up and run into.

Now the final one that was really important was this one pan out.

حالا آخرین موردی که واقعاً مهم بود، همین یک تابه بود.

Here's what was said in the conversation.

آنچه در این گفتگو گفته شد این است.

Thanks.

Yeah, it goes to show you never know how a day will pan out.

با تشکر

بله، این نشان می‌دهد که هرگز نمی‌دانید یک روز چگونه خواهد گذشت.

You never know how a day will pan out.

شما هرگز نمی دانید که یک روز چگونه خواهد گذشت.

What does pan out actually mean?

پان اوت واقعاً به چه معناست؟

Mean this term pan out, literally just refers to developing or ending in a

منظور از این عبارت pan out، به معنای واقعی کلمه فقط به توسعه یا پایان دادن به یک

particular way, especially successfully the way something works out the way

روش خاص اشاره دارد، به ویژه به روشی که یک چیز با موفقیت انجام می شود همانطور که

something ends in English, we say pan out.

چیزی در انگلیسی به پایان می رسد، ما می گوییم pan out.

So check out these examples and it says, here we go.

بنابراین این نمونه‌ها را بررسی کنید و می‌گوید، اینجا می‌رویم.

We'll see how the new business venture pans out over the next few months.

خواهیم دید که سرمایه گذاری جدید کسب و کار در چند ماه آینده چگونه خواهد بود.

Thanks.

با تشکر

Next, their blind date didn't pan out.

بعد، ملاقات کور آنها به پایان نرسید.

They had nothing in common.

آنها هیچ وجه اشتراکی نداشتند.

And finally, the risky investment panned out yielding significant returns.

و در نهایت، این سرمایه گذاری پرریسک بازده قابل توجهی را به همراه داشت.

In English, once again, we say pan out.

در انگلیسی یک بار دیگر می گوییم pan out.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درسته؟

So again, from this one conversation, you were able to learn so many expressions

بنابراین، باز هم، از این یک مکالمه، توانستید عبارات و اصطلاحات زیادی را یاد بگیرید

and terms so that you can use them when talking to someone about your day.

تا بتوانید هنگام صحبت با کسی در مورد روز خود از آنها استفاده کنید.

But this third conversation topic is even more important.

اما این سومین موضوع گفتگو از اهمیت بیشتری برخوردار است.

This third conversation topic is also one that native English

این سومین موضوع مکالمه نیز یکی از موضوعاتی است که انگلیسی

speakers have on a regular basis.

زبانان بومی به طور منظم دارند.

A simple English conversation that includes many new terms.

یک مکالمه ساده انگلیسی که شامل بسیاری از اصطلاحات جدید است.

The topic is asking about your hobbies.

موضوع در مورد سرگرمی های شما می پرسد.

Here's the conversation.

این گفتگو است.

Hey, I've been meaning to ask, what are some of your hobbies?

سلام، می خواستم بپرسم، برخی از سرگرمی های شما چیست؟

Oh, I love photography and hiking.

اوه، من عاشق عکاسی و پیاده روی هستم.

How about you?

شما چطور؟

That's cool.

باحاله

I'm more into reading and cooking.

من بیشتر به مطالعه و آشپزی علاقه دارم.

How long have you been into photography?

چند وقت است که وارد عکاسی شده اید؟

I've been dabbling in it for about five years now.

الان حدود پنج سال است که در آن مشغول هستم.

It's really grown on me.

این واقعا برای من رشد کرده است.

Wow.

عجب

That's quite a while.

این مدت زمان زیادی است.

Do you have a favorite type of photograph?

آیا نوع عکس مورد علاقه ای دارید؟

I'm really into landscape photography.

من واقعاً به عکاسی منظره علاقه دارم.

It ties in nicely with my love for hiking.

این به خوبی با عشق من به پیاده روی مرتبط است.

That makes sense.

این منطقی است.

Do you have any go to spots for hiking and photography?

آیا برای پیاده روی و عکاسی به مکان هایی بروید؟

There's a great trail about an hour from here.

حدود یک ساعت از اینجا یک مسیر عالی وجود دارد.

It's a bit of a hidden gem.

کمی گوهر پنهان است. به

Sounds awesome.

نظر عالی می رسد.

Maybe you could show me the ropes sometime.

شاید بتوانی زمانی طناب ها را به من نشان بدهی.

Absolutely.

I'd be happy to.

کاملا.

من خوشحال خواهم شد.

It's always fun to share your passions with others.

این همیشه سرگرم کننده است که احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

Great.

عالیه من

I'm looking forward to it.

مشتاقانه منتظر آن هستم.

Thanks for letting me pick your brain about your hobbies.

از اینکه به من اجازه دادید ذهن شما را در مورد سرگرمی هایتان انتخاب کنم متشکرم.

Anytime.

هر زمان.

It's always a pleasure to talk about the things you love.

صحبت کردن در مورد چیزهایی که دوست دارید همیشه لذت بخش است.

Now, once again, this simple conversation was an example of a real life English

حالا، یک بار دیگر، این مکالمه ساده نمونه ای از یک مکالمه انگلیسی واقعی بود

conversation that would happen between native English speakers, and it was about.

که بین انگلیسی زبانان بومی اتفاق می افتاد و درباره آن بود.

Hobbies, but there were so many terms within this conversation.

سرگرمی‌ها، اما اصطلاحات زیادی در این گفتگو وجود داشت.

So let's dive deeper into these terms.

پس بیایید عمیق تر به این اصطلاحات بپردازیم.

Again, the topic being hobbies.

باز هم موضوع سرگرمی ها است.

The first two terms I want us to look at come in this section of the conversation.

دو اصطلاح اولی که می‌خواهم به آنها نگاه کنیم در این بخش از گفتگو آمده است.

I've been dabbling in it for about five years now.

الان حدود پنج سال است که در آن مشغول هستم.

It's really grown on me.

این واقعا برای من رشد کرده است.

There are two terms that we're going to dive into dabbling in

دو اصطلاح وجود دارد که ما می‌خواهیم وارد آن‌ها شویم

and grown on me dabbling in.

و به من کمک کند که در آن مشغول شوم.

So let's start with dabbling in.

بنابراین بیایید با دست‌بازی کردن شروع کنیم.

Dabbling in now, this term just refers to taking part in an

این اصطلاح فقط به شرکت در یک

activity in a casual or superficial way to take part in an activity.

فعالیت به شیوه‌ای معمولی یا سطحی اشاره دارد. شرکت در یک فعالیت

It's a hobby.

این یک سرگرمی است.

Like, Hey, I take part in it.

مانند، هی، من در آن شرکت می کنم.

It's not really serious.

واقعا جدی نیست

I'm dabbling in it.

دارم در آن مشغول می شوم

Check out these example sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

She's been dabbling in painting as a weekend hobby.

او به عنوان یک سرگرمی آخر هفته به نقاشی مشغول است.

Next, I've been dabbling in learning French, but I'm not fluent yet.

بعد، من در یادگیری زبان فرانسه مشغول بوده ام ، اما هنوز مسلط نیستم.

And finally, he dabbles in stock trading, but it's not his main source of income.

و در نهایت، او در معاملات سهام مشغول است، اما منبع اصلی درآمد او نیست.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

بسیار خوب.

Dabbling in and the second term grown on me.

مشغول شدن و ترم دوم در من رشد کرد.

Now, what does grown on me actually mean?

حالا، رشد روی من واقعاً به چه معناست؟

So I want us to dive deeper into this expression grown on me refers to becoming

بنابراین می‌خواهم عمیق‌تر به این تعبیری که در من رشد می‌کند به

more appealing or likable over time.

جذاب‌تر یا دوست‌داشتنی شدن در طول زمان اشاره کنیم.

Again, becoming more appealing or likable over time.

باز هم، با گذشت زمان جذاب تر یا دوست داشتنی تر می شود.

Yeah.

You know, it's grown on me over time.

آره

می دانی، با گذشت زمان بر من رشد کرده است.

I've started to like it even more grown on me.

من شروع به دوست دارم آن را حتی بیشتر در من رشد کرده است.

Here are the example sentences.

در اینجا جملات مثال آمده است.

I didn't like jazz at first, but it's really grown on me.

در ابتدا موسیقی جاز را دوست نداشتم، اما واقعاً در من رشد کرده است.

Next, the city's charm has grown on me since I moved here.

بعد، از زمانی که به اینجا نقل مکان کردم، جذابیت شهر در من بیشتر شد.

And number three, you know, that new coworker has grown on me.

و شماره سه، می دانید، آن همکار جدید روی من رشد کرده است.

He's actually quite funny.

او در واقع بسیار بامزه است.

You got it.

متوجه شدی بله

Yes.

So we have dabbling in and grown on me.

بنابراین ما به من مشغول شدیم و با من رشد کردیم.

Now, the next part of the conversation got very interesting.

حالا قسمت بعدی گفتگو خیلی جالب شد.

It says this, I'm really into landscape photography.

این را می گوید، من واقعاً به عکاسی منظره علاقه دارم.

It ties in nicely with my love for hiking.

این به خوبی با عشق من به پیاده روی مرتبط است.

Again, it ties in nicely with my love for hiking.

باز هم به خوبی با عشق من به پیاده روی مرتبط است.

So the expression we're going to look at is.

بنابراین عبارتی که می خواهیم به آن نگاه کنیم این است. به

Ties in nicely.

خوبی گره می زند

What does ties in nicely mean?

کراوات زیبا به چه معناست؟

This expression means to connect or relate well with something else.

این عبارت به معنای ارتباط یا ارتباط خوب با چیز دیگری است.

Ties in nicely to connect or relate well with something else.

به خوبی با چیز دیگری ارتباط برقرار می کند یا ارتباط خوبی برقرار می کند.

Check out these examples and instances.

این نمونه ها و نمونه ها را بررسی کنید.

My love for languages ties in nicely with my job as a translator.

عشق من به زبان به خوبی با شغل من به عنوان مترجم پیوند دارد.

Next, his background in psychology ties in nicely with his current role in HR.

بعد، سابقه او در روانشناسی به خوبی با نقش فعلی او در HR ارتباط دارد.

And finally, studying history ties in nicely with understanding

و در نهایت، مطالعه تاریخ به خوبی با درک

current global politics.

سیاست فعلی جهانی ارتباط دارد.

You got it.

متوجه شدی بله

Yes.

So ties in nicely.

بنابراین به خوبی پیوند می خورد.

Now, after ties and nicely, another term was brought up, go to spots.

حالا بعد از کراوات و قشنگ ترم دیگری مطرح شد، برو سراغ نقاط.

Now here's what was said in the conversation.

اکنون آنچه در این گفتگو گفته شده است.

That makes sense.

این منطقی است.

Do you have any go to spots for hiking and photography?

آیا برای پیاده روی و عکاسی به مکان هایی بروید؟

Again, do you have any go to spots for hiking and photography?

باز هم، آیا برای پیاده روی و عکاسی به مکان هایی بروید؟

So what does this term go to spot mean?

بنابراین، این اصطلاح به چه معناست؟

Actually mean this expression literally just refers to favorite or

در واقع به این معنی است که این عبارت به معنای واقعی کلمه فقط به مکان های مورد علاقه یا

regularly visited places, somewhere you enjoy going to your favorite or

بازدید منظم اشاره دارد، جایی که شما از رفتن به مکان مورد علاقه یا

regularly visited place in English.

بازدید منظم خود در انگلیسی لذت می برید.

We say a go to spot.

ما می گوییم برو به نقطه.

So check out this example sentence.

بنابراین این جمله مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The cafe around the corner is my go to spot for a quick coffee.

کافه ای که در گوشه و کنار آن قرار دارد، جایی است که برای یک قهوه سریع به آنجا می روم.

Lunch next, that quiet beach is our go to spot for weekend relaxation.

ناهار بعد، آن ساحل آرام برای استراحت آخر هفته ما به آنجا می رویم.

And finally, the library is my go to spot when I need to focus on work.

و در نهایت، کتابخانه جایی است که باید روی کار تمرکز کنم.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

I wonder what your go to spot is.

من تعجب می کنم که رفتن شما به آن نقطه چیست؟

All right.

So we have go to spot as the term, and then we have this one.

بسیار خوب.

بنابراین ما باید به عنوان اصطلاح به نقطه برویم ، و سپس این یکی را داریم. از

I want you to listen closely.

شما می خواهم از نزدیک گوش کنید.

There's a great trail about an hour from here.

حدود یک ساعت از اینجا یک مسیر عالی وجود دارد.

It's a bit of a hidden gem.

کمی گوهر پنهان است.

It's a bit of a hidden gem.

کمی گوهر پنهان است.

What does hidden gem actually mean?

گوهر پنهان واقعاً به چه معناست؟

So this term hidden gem just refers to.

بنابراین این اصطلاح گوهر پنهان فقط به آن اشاره دارد.

Something valuable or excellent that is not well known or appreciated.

چیزی با ارزش یا عالی که به خوبی شناخته شده یا قدردانی نمی شود.

Something that is valuable or excellent, but it's not well known.

چیزی که ارزشمند یا عالی است، اما به خوبی شناخته شده نیست.

Many people don't know about it or it's not appreciated

بسیاری از مردم در مورد آن نمی دانند یا

in the way that it should be.

آنطور که باید قدردانی نمی شود.

In English, we say a hidden gem.

در انگلیسی به گوهر پنهان می گوییم.

Here's the first example sentence.

در اینجا اولین جمله مثال است.

We discovered a hidden gem of a restaurant in the old part of town.

ما یک جواهر پنهان از یک رستوران را در بخش قدیمی شهر کشف کردیم.

Next, this little known book is a hidden gem in the world of science fiction.

در مرحله بعد، این کتاب کمتر شناخته شده یک جواهر پنهان در دنیای علمی تخیلی است.

And finally, the small museum was a hidden gem filled with fascinating local history.

و در نهایت، موزه کوچک یک جواهر پنهان پر از تاریخ محلی جذاب بود.

Again, in English, we say hidden gem.

باز هم در انگلیسی به گوهر پنهان می گوییم.

Good job.

کار خوب

Good job.

All right.

کار خوب

بسیار خوب.

The next term that popped up during the conversation, they were actually two,

اصطلاح بعدی که در طول مکالمه ظاهر شد ، در واقع دو نفر بودند،

but we're going to go into one first.

اما ابتدا به یکی می‌پردازیم.

Show me the ropes.

طناب ها را به من نشان بده

Show me the ropes.

طناب ها را به من نشان بده

Here's what was said in the conversation.

آنچه در این گفتگو گفته شد این است. به

Sounds awesome.

نظر عالی می رسد.

Maybe you could show me the ropes sometime.

شاید بتوانی زمانی طناب ها را به من نشان بدهی.

So what does this term show me the ropes actually mean?

پس این اصطلاح طناب ها را به من نشان می دهد در واقع به چه معنی است؟

Show me the ropes.

طناب ها را به من نشان بده

This literally just means to teach someone how to do a job or activity.

این در لغت به معنای آموزش دادن به کسی است که چگونه یک کار یا فعالیت را انجام دهد.

Again, to teach someone how to do a job or activity.

باز هم، برای آموزش به کسی که چگونه یک کار یا فعالیت را انجام دهد.

I'll show you how to do it.

من به شما نشان خواهم داد که چگونه این کار را انجام دهید.

I'll show you the ropes.

طناب ها را به شما نشان خواهم داد.

Here's the example sentence.

در اینجا مثال جمله است.

Number one, uh, could you show me the ropes on how to use this new software?

شماره یک، اوه، آیا می توانید طناب های نحوه استفاده از این نرم افزار جدید را به من نشان دهید؟

Next, my mentor offered to show me the ropes of the publishing industry.

بعد، مربی من به من پیشنهاد داد که طناب های صنعت نشر را به من نشان دهد.

And finally, the experienced climber showed us the ropes before

و در نهایت، کوهنورد باتجربه قبل از اینکه

we attempted the difficult route.

مسیر سخت را طی کنیم، طناب ها را به ما نشان داد.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

So again, show me the ropes.

عالی

پس دوباره طناب ها را به من نشان دهید.

Now this next part includes two expressions.

اکنون این قسمت بعدی شامل دو عبارت است.

Here's what was said in the conversation.

آنچه در این گفتگو گفته شد این است.

Absolutely.

کاملا.

I'd be happy to.

من خوشحال خواهم شد.

It's always fun to share your passions with others.

این همیشه سرگرم کننده است که احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

Absolutely.

کاملا.

I'd be happy to.

من خوشحال خواهم شد.

It's always fun to.

همیشه سرگرم کننده است.

Share your passions with others.

علایق خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.

We're going to start with happy to, what does this term happy to actually mean?

ما می خواهیم با happy to شروع کنیم، این عبارت happy to واقعا به چه معناست؟

Happy to just means willing or pleased to do something again,

Happy to فقط به معنای تمایل یا خوشحالی برای انجام کاری دوباره،

willing or pleased to do something.

تمایل یا خوشحالی برای انجام کاری است.

So let me give you these examples, sentences.

پس اجازه دهید این مثال ها، جملات را برای شما بیان کنم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

I'm happy to help you move this weekend.

من خوشحالم که به شما کمک می کنم تا آخر هفته حرکت کنید.

Next.

بعدی

She's always happy to share her expertise with new team members.

او همیشه خوشحال است که تخصص خود را با اعضای جدید تیم به اشتراک می گذارد.

And finally.

و در نهایت.

We're happy to accommodate your dietary restrictions at the dinner party.

ما خوشحالیم که محدودیت های غذایی شما را در مهمانی شام رعایت می کنیم.

Again, happy to willing or pleased to do something.

باز هم، خوشحالم که می‌خواهم یا از انجام کاری خوشحالم.

Now, what about share your passions, share your passions?

حال، در مورد به اشتراک گذاشتن علایق خود، به اشتراک گذاشتن علایق خود چه می شود؟

This expression just refers to.

این عبارت فقط به.

Talking about or involving others in the activities or subjects you love to

صحبت کردن یا مشارکت دادن دیگران در فعالیت ها یا موضوعاتی که دوست دارید در

talk about or share the activities or passions you love with others in English.

مورد آنها صحبت کنید یا فعالیت ها یا علایق مورد علاقه خود را با دیگران به زبان انگلیسی به اشتراک بگذارید.

We say, share your passions.

ما می گوییم، احساسات خود را به اشتراک بگذارید.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right, let's check out these example sentences.

خوب، بیایید این جملات مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

He loves to share his passion for astronomy by hosting star gazing nights.

او دوست دارد اشتیاق خود را به ستاره شناسی با میزبانی شب های ستارگان به اشتراک بگذارد.

Next, the chef shared her passion for Italian cuisine through cooking classes.

سپس، سرآشپز اشتیاق خود را به غذاهای ایتالیایی از طریق کلاس های آشپزی به اشتراک گذاشت.

And finally, parents often try to share their passions with their children.

و در نهایت، والدین اغلب سعی می کنند احساسات خود را با فرزندان خود در میان بگذارند.

You got it.

متوجه شدی

Good job.

کار خوب

So again, we have the term share your passions.

بنابراین دوباره، ما اصطلاح احساسات خود را به اشتراک بگذارید.

Then we have this next one.

سپس این مورد بعدی را داریم.

This next one is the.

این بعدی است.

Let me pick your brain.

بگذار مغزت را انتخاب کنم

It sounds strange, right?

عجیب به نظر می رسد، درست است؟

You want to pick my brain?

می خواهی مغزم را انتخاب کنی؟

What pay attention.

چه توجه کنید.

Great.

I'm looking forward to it.

عالیه من

مشتاقانه منتظر آن هستم.

Thanks for letting me pick your brain about your hobbies.

از اینکه به من اجازه دادید ذهن شما را در مورد سرگرمی هایتان انتخاب کنم متشکرم.

Thanks for letting me pick your brain about your hobbies.

از اینکه به من اجازه دادید ذهن شما را در مورد سرگرمی هایتان انتخاب کنم متشکرم.

This term, letting me pick your brain literally just refers

این اصطلاح، به من اجازه دهید مغز شما را انتخاب کنم، به معنای واقعی کلمه فقط

to asking someone for advice.

به درخواست مشاوره از کسی اشاره دارد.

Information or opinions on a particular subject, asking someone

اطلاعات یا نظرات در مورد یک موضوع خاص، درخواست

for advice, information, or opinions on a particular subject in English.

مشاوره، اطلاعات یا نظر در مورد یک موضوع خاص به زبان انگلیسی.

We say, let me pick your brain, check out these examples.

ما می گوییم، اجازه دهید مغز شما را انتخاب کنم، این نمونه ها را بررسی کنید.

And then says, here we go.

و سپس می گوید، ما می رویم.

Thanks for letting me pick your brain about starting a business.

از اینکه به من اجازه دادید ذهن شما را در مورد راه اندازی یک کسب و کار انتخاب کنم متشکرم.

Next, I'd love to pick your brain about your experiences living abroad.

در مرحله بعد، من دوست دارم ذهن شما را در مورد تجربیات زندگی در خارج از کشور انتخاب کنم.

And finally, the new intern was eager to pick the CEO's brain during the company.

و در نهایت، کارآموز جدید مشتاق بود تا مغز مدیرعامل را در طول شرکت انتخاب کند.

Mixer pick your brain.

میکسر مغز خود را انتخاب کنید.

What's your opinion?

What's your advice?

نظر شما چیست؟

توصیه شما چیست؟

What's your thought?

نظر شما چیست؟

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

بسیار خوب.

And then at the very end of the conversation, we had this statement.

و سپس در انتهای گفتگو، این بیانیه را داشتیم.

Anytime it's always a pleasure to talk about the things you love anytime.

در هر زمان صحبت کردن در مورد چیزهایی که دوست دارید همیشه لذت بخش است.

It's always a pleasure to talk about the things you love.

صحبت کردن در مورد چیزهایی که دوست دارید همیشه لذت بخش است.

What does this term anytime actually mean?

این اصطلاح هر زمان واقعاً به چه معناست؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Any time it is literally just a casual way of saying you're welcome or expressing

هر زمانی که به معنای واقعی کلمه فقط یک روش معمولی برای گفتن اینکه خوش آمدید یا ابراز

willingness to help again in the future.

تمایل برای کمک مجدد در آینده است.

Hey, anytime I got you.

هی، هر وقت گرفتمت

Don't worry about it.

نگرانش نباش

Anytime.

هر زمان.

Makes sense.

منطقی است.

Good.

خوب

All right.

Check out these example sentences.

بسیار خوب.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Thanks for your help.

با تشکر از کمک شما.

Anytime.

هر زمان.

Just let me know if you need anything else.

فقط اگر چیز دیگری نیاز دارید به من اطلاع دهید.

Next, I appreciate you listening to me.

در مرحله بعد، از اینکه به من گوش می دهید سپاسگزارم.

Hey, anytime.

هی، هر زمان

That's what friends are for.

دوستان برای همین هستند.

And finally, thanks for the ride.

و در آخر، ممنون از سواری.

Anytime.

هر زمان.

It was on my way home anyway.

به هر حال در راه خانه بودم. بابت

Thanks for the ride.

سواری متشکرم

Anytime.

هر زمان.

It was on my way home anyway.

به هر حال در راه خانه بودم.

So again, this term, any time just means you're welcome and you don't

بنابراین باز هم، این اصطلاح، هر زمان فقط به این معنی است که شما خوش آمدید و از

mind doing it again in the future.

تکرار آن در آینده بدتان نمی‌آید.

These conversations will help you sound more like a native English speaker.

این مکالمات به شما کمک می کند که بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

And I hope these terms helped you as well.

و امیدوارم این اصطلاحات هم به شما کمک کرده باشد.

I'll talk to you in the next lesson.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there, you know what time it is.

شما هنوز آنجا هستید، می دانید ساعت چند است.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said, it's story time.

هی، گفتم، وقت داستان است.

Now I do have to say this.

حالا باید این را بگویم

Today, we're not going to have a story, but I did want to

امروز قرار نیست داستانی داشته باشیم، اما می‌خواستم

pause and just say, thank you.

مکث کنم و فقط بگویم متشکرم.

I wanted to say, thank you.

خواستم بگم ممنون

And I do this periodically throughout the year at the end of some of my

و من این کار را به صورت دوره‌ای در طول سال در پایان برخی از

videos, because I am always reminded of the blessing that I have received in

ویدیوهایم انجام می‌دهم، زیرا همیشه به یاد نعمتی می‌افتم که

being able to be your English teacher.

بتوانم معلم انگلیسی شما باشم.

Each time I record a lesson, I'm looking at the camera lens.

هر بار که درسی را ضبط می کنم، به لنز دوربین نگاه می کنم.

But in my mind, I'm thinking about you.

اما در ذهنم به تو فکر می کنم.

I'm thinking about you and other English learners around the world

من به شما و سایر زبان آموزان انگلیسی در سراسر جهان فکر می کنم

who are able to speak English with confidence because of my lessons, that

که به دلیل درس های من می توانند با اطمینان به انگلیسی صحبت کنند، این

is something that warms my heart, that is something that makes me want to

چیزی است که قلب من را گرم می کند، این چیزی است که باعث می شود بخواهم

continue doing this for decades to come.

این کار را برای دهه های آینده ادامه دهم.

So I just want to say, thank you for giving me the honor

بنابراین من فقط می خواهم بگویم، از اینکه افتخار

of being your English teacher.

معلم زبان انگلیسی خود را به من دادید متشکرم.

And I don't have a specific story for you today, but just know this.

و من امروز داستان خاصی برای شما ندارم، اما فقط این را بدانید.

You are now a part of my life story.

شما اکنون بخشی از داستان زندگی من هستید.

Thank you again.

بازم ممنون

I love you.

دوستت دارم

And I believe in you and I'll talk to you in the next lesson.

و من به شما ایمان دارم و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.