How To Communicate Clearly In English Using 4 Simple Tips

Hey in today's English lesson, I'm going to give you four tips, four

سلام، در درس انگلیسی امروز ، چهار نکته را به شما می‌دهم، چهار

tips that will help you communicate clearly in English and start speaking

نکته که به شما کمک می‌کند تا به وضوح با زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنید و

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری شروع به صحبت کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher.

خب پس من معلمم

Tiffani let's jump right in.

تیفانی بیا بریم داخل. خیلی

All right.

Tip number one.

خب.

نکته شماره یک

You need to simplify your idea.

شما باید ایده خود را ساده کنید.

This is something that I encourage all of my students to do, and I

این چیزی است که من همه دانش آموزانم را به انجام آن تشویق می کنم و می

want to encourage you as well.

خواهم شما را نیز تشویق کنم.

You see simplifying your idea is one of the first keys to speaking

می بینید که ساده کردن ایده شما یکی از اولین کلیدهای صحبت کردن به زبان

English, like a native English speaker.

انگلیسی است، مانند یک انگلیسی زبان مادری.

Look at point number one in order for your idea to.

به نقطه شماره یک نگاه کنید تا ایده خود را پیدا کنید.

For the person listening to you to understand and follow along, you need

برای اینکه کسی که به شما گوش می دهد بفهمد و دنبال کند، باید

to make your idea as simple as possib.

ایده خود را تا حد امکان ساده کنید.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

I'm teaching you English.

من به شما انگلیسی یاد می دهم.

I'm your English teacher.

من معلم انگلیسی شما هستم

My goal is to help you master this English language and finally speak English like a

هدف من این است که به شما در تسلط بر این زبان انگلیسی کمک کنم و در نهایت مانند یک بومی انگلیسی صحبت کنید

native, but English is very complicated.

، اما انگلیسی بسیار پیچیده است.

So my job is to simplify the ideas, simplify the lessons.

بنابراین کار من ساده کردن ایده ها، ساده کردن درس ها است.

And in order for you to speak like me, you must also do the.

و برای اینکه بتوانید مثل من صحبت کنید، باید این کار را نیز انجام دهید.

The next thing is you must break your idea down until you

نکته بعدی این است که باید ایده خود را تا زمانی

get to the core of your idea.

که به اصل ایده خود برسید، تجزیه کنید.

Think about an apple.

به یک سیب فکر کنید.

I love apples and I have eaten an apple every day for so many

من عاشق سیب هستم و سالهاست که هر روز یک سیب می

years because I love apples.

خورم چون عاشق سیب هستم.

Now.

اکنون.

Some days I miss eating the apple, but usually I eat apples.

بعضی روزها دلم برای خوردن سیب تنگ می شود ، اما معمولاً سیب می خورم.

Now at the center of an apple is a core the center, the main portion of the apple.

اکنون در مرکز یک سیب، هسته مرکزی، قسمت اصلی سیب قرار دارد.

So when we say the core of your idea, you want to make sure you're giving

بنابراین وقتی می‌گوییم هسته ایده شما، می‌خواهید مطمئن شوید که مهم‌ترین اطلاعات را ارائه می‌دهید

the most important information, figure out what you're trying today

، بفهمید که امروز چه

to say, , I'm gonna leave that in and actually deliver that information.

می‌خواهید بگویید، من آن را رها می‌کنم و در واقع آن اطلاعات را ارائه می‌دهم.

That message to the individual.

آن پیام به فرد

Simplify your idea.

ایده خود را ساده کنید.

And then come up with one simple and impactful statement or sentence.

و سپس یک جمله یا جمله ساده و تاثیرگذار بیاورید.

Remember when you're trying to speak in English like a native, it's important

به یاد داشته باشید زمانی که می خواهید به زبان انگلیسی مانند یک بومی صحبت کنید،

for you to organize your thoughts.

سازماندهی افکارتان برای شما مهم است.

And as you organize your thoughts, you'll figure out the core of your idea and

و همانطور که افکار خود را سازماندهی می کنید، به هسته ایده خود پی

you'll figure out the most important thing you need to tell the person listening.

خواهید برد و مهم ترین چیزی را که باید به فردی که گوش می دهد بگویید، متوجه خواهید شد.

And you should be able to break that down into a simple sentence or statement.

و شما باید بتوانید آن را به یک جمله یا عبارت ساده تقسیم کنید.

For example, in this lesson, I am teaching you, I'm giving you four

به عنوان مثال، در این درس ، من به شما آموزش می دهم، چهار

tips that will help you communicate in English like a native English speaker.

نکته را به شما می دهم که به شما کمک می کند مانند یک انگلیسی زبان مادری به زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنید.

One sentence, one statement first simplify.

یک جمله، یک جمله ابتدا ساده کنید.

Your idea makes sense.

ایده شما منطقی است.

Right?

Okay.

درست؟

باشه.

Let's move on to tip number.

بیایید به شماره انعام برویم.

Tip number two is you need to prove your idea.

نکته شماره دو این است که باید ایده خود را ثابت کنید.

This is something that I love teaching my students, how to

این چیزی است که من دوست دارم به دانش آموزانم آموزش دهم، چگونه

do again, proving your idea.

دوباره انجام دهند و ایده شما را ثابت کند.

You need to let the person listening to, you know, that you

باید به کسی که به او گوش می دهد اجازه دهید، می دانید که

actually can support your thoughts.

واقعاً می توانید از افکار خود حمایت کنید.

This is something that many English learners are not

این چیزی است که بسیاری از زبان آموزان انگلیسی

taught in their own countries.

در کشورهای خودشان آموزش نمی بینند.

In other courses, in other books or other Institute.

در دوره های دیگر، در کتاب های دیگر یا موسسه دیگر.

But it's something that native English speakers.

اما این چیزی است که انگلیسی زبانان بومی است.

We are taught this in school.

این را در مدرسه به ما یاد می دهند.

When I was in high school.

وقتی دبیرستان بودم.

When I was in elementary school, when I was in college,

زمانی که در دبستان بودم، زمانی که در دانشگاه بودم، به

I was taught how to do this.

من یاد دادند که چگونه این کار را انجام دهم.

So this actually helps you support your idea.

بنابراین این در واقع به شما کمک می کند تا از ایده خود حمایت کنید.

And in essence becomes the foundation.

و در اصل به پایه تبدیل می شود.

When you are able to support your idea, it literally shows that

هنگامی که بتوانید از ایده خود حمایت کنید ، به معنای واقعی کلمه نشان می دهد که

you are a fluent English speaker.

شما یک انگلیسی مسلط هستید.

You're able to really organize your thoughts and ideas and

شما واقعا می توانید افکار و ایده های خود را سازماندهی کنید و به

communicate well in English.

خوبی به زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنید.

This also helps you to give clarity.

این همچنین به شما کمک می کند تا وضوح را ارائه دهید.

It gives clarity to your idea.

این به ایده شما وضوح می دهد.

It makes it clear and easy to understand.

آن را روشن و قابل درک می کند.

I want you to think about this.

می خواهم در این مورد فکر کنید.

Have you ever been listening to someone?

تا حالا به حرف کسی گوش دادی؟

And they start talking, right.

و آنها شروع به صحبت می کنند، درست است.

They're talking to you and you're following along.

آنها با شما صحبت می کنند و شما دنبال می کنید.

But then all of a sudden, instead of hearing words, all you hear is my

اما ناگهان، به جای شنیدن کلمات، تنها چیزی که می شنوید

mom, my mom, my mom, my mom, my mom.

مامان من، مامان من، مامان من، مامان من، مامان من است.

You don't know what they're talking about.

شما نمی دانید در مورد چه چیزی صحبت می کنند.

You know exactly what I'm saying, right?

دقیقا میدونی چی میگم درسته؟

That happens when a person has not really provided a clear idea and is

این زمانی اتفاق می افتد که یک فرد واقعاً ایده روشنی ارائه

not supporting or proving their idea.

نکرده باشد و ایده خود را پشتیبانی یا اثبات نمی کند.

Instead, they're talking about random.

در عوض، آنها در مورد تصادفی صحبت می کنند.

Now you as an English learner, in order for you to communicate clearly and

اکنون شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، برای اینکه بتوانید به طور واضح ارتباط برقرار کنید و

speak like a native English speaker, you must prove your idea because

مانند یک انگلیسی زبان مادری صحبت کنید ، باید ایده خود را ثابت کنید زیرا

this will provide clarity for your idea and help the person understand.

این امر وضوح ایده شما را فراهم می کند و به درک فرد کمک می کند.

It also helps to round out your idea.

همچنین به تکمیل ایده شما کمک می کند.

It basically comes full circle.

اساساً دایره کامل می شود.

The person listening to you.

شخصی که به شما گوش می دهد

Here's your idea then after you prove it, there's this response.

این ایده شماست، پس از اینکه آن را ثابت کردید، این پاسخ وجود دارد.

Ah, that makes sense.

آه، این منطقی است.

Similar to what's happening to you now, as you're watching this English

مشابه آنچه که اکنون برای شما اتفاق می‌افتد ، در حالی که دارید این درس انگلیسی را تماشا می‌کنید

lesson, I'm breaking this down.

، من این موضوع را تجزیه می‌کنم.

Again, four tips to help you communicate in English and I'm proving it by

باز هم، چهار نکته برای کمک به شما در برقراری ارتباط به زبان انگلیسی و من آن را با

giving you different examples by helping you understand the power of

ارائه مثال‌های مختلف به شما ثابت می‌کنم و به شما کمک می‌کنم تا قدرت

following these tips and tip number two, proving your idea makes sense.

پیروی از این نکات و نکته شماره دو را درک کنید، اثبات ایده شما منطقی است.

Right?

Okay.

درست؟

باشه.

Let's move on to tip number three.

بیایید به نکته شماره سه برویم.

This is very important.

این بسیار مهم است.

Connect your idea to an emotion.

ایده خود را به یک احساس متصل کنید.

This is another one that I.

این یکی دیگر از مواردی است که I.

So native English speakers, we have been taught our entire lives throughout

بنابراین، انگلیسی زبانان مادری، در کل زندگی خود در طول مدرسه و حتی در بزرگسالی به ما آموزش داده شده است که

school, and even in adulthood, how to connect our lives to any topic, how

چگونه زندگی خود را به هر موضوعی

to connect our emotions to any topic.

مرتبط کنیم، چگونه احساسات خود را به هر موضوعی مرتبط کنیم.

This is a part of speaking clearly in English, communicating in English and

این بخشی از صحبت کردن واضح به زبان انگلیسی، برقراری ارتباط به زبان انگلیسی و

speaking English like a native, for example, before I get to this point,

صحبت کردن به زبان انگلیسی مانند یک بومی است، برای مثال، قبل از اینکه به این نقطه برسم،

what do I do at the end of each English?

در پایان هر انگلیسی چه کار کنم؟

You know, story time ache, right?

میدونی، زمان داستان درد داره، درسته؟

And you look forward to the stories I tell you, right at the end of the lessons,

و شما مشتاقانه منتظر داستان هایی هستید که برایتان تعریف می کنم، درست در پایان درس ها،

I'm connecting to you with an emotion.

من با احساسی به شما متصل می شوم.

The story is either a happy story or a sad story, or an inspirational story.

داستان یا یک داستان شاد است یا یک داستان غم انگیز و یا یک داستان الهام بخش.

I'm connecting the lesson to an emotion for you in order to

من درس را به یک احساس برای شما متصل می کنم تا بتوانید به

communicate in English, you need to connect your idea to an emotion.

زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنید، باید ایده خود را به یک احساس متصل کنید.

This is important.

این مهم است.

Point one, this is important because your idea will stay in the

نکته اول، این مهم است زیرا اگر شنونده به آن اهمیت دهد ایده شما در ذهن او باقی می

listener's mind if they care about it.

ماند.

For example, I know that you get frustrated when you're not able to express

به عنوان مثال، من می دانم که وقتی نمی توانید

yourself like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری خود را بیان کنید، ناامید می شوید.

I know you get sad or upset when you're trying to speak in English

می دانم وقتی می خواهید به زبان انگلیسی صحبت کنید ناراحت یا ناراحت می شوید

and the words just won't come out.

و کلمات بیرون نمی آیند.

I understand.

من میفهمم.

So when I'm teaching you in English, when I'm teaching you English in English, I

بنابراین وقتی به شما به زبان انگلیسی آموزش می‌دهم، وقتی به شما انگلیسی به زبان انگلیسی یاد

am aware of what you are going through because I went through the same thing when

می‌دهم، از آنچه شما در حال گذراندن آن هستید آگاه هستم، زیرا زمانی

I was studying Korean, just right there.

که در حال مطالعه کره‌ای بودم، همین موضوع را تجربه کردم.

When I told you just now that I experienced the same thing

وقتی همین الان به شما گفتم که همان چیزی را که

you are experiencing right now, suddenly there was this connection.

شما الان تجربه می کنید را تجربه کردم، ناگهان این ارتباط ایجاد شد.

Ah, Tiffani understands me.

آه، تیفانی مرا درک می کند.

I can follow her lessons because she knows what I'm going through.

من می‌توانم درس‌های او را دنبال کنم، زیرا او می‌داند که در چه شرایطی هستم.

I connected my lesson, my idea to an emotion.

من درس و ایده ام را به یک احساس مرتبط کردم.

When you do this, you will become a better communicator in English and start

وقتی این کار را انجام می دهید، در زبان انگلیسی ارتباط بهتری خواهید داشت و

sounding like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر می رسید.

The next thing is when someone cares about something, when the person

مورد بعدی این است که وقتی کسی به چیزی اهمیت می دهد، وقتی کسی که

listening to you cares about what you're saying, they pay attention to it more.

به شما گوش می دهد به حرف شما اهمیت می دهد، بیشتر به آن توجه می کند.

Why do you watch my English lessons?

چرا درس های انگلیسی من را تماشا می کنید؟

Because there's a connection I've never met you in person, but

چون ارتباطی وجود دارد که من هرگز شخصاً شما را ملاقات نکرده ام،

there's this connection we have.

اما این ارتباط ما وجود دارد.

And that connection leads you to come back and watch these lessons because I truly

و این ارتباط باعث می‌شود که برگردید و این درس‌ها را تماشا کنید، زیرا من واقعاً به

care about you and you recognize that, Hey teacher, Tiffani really cares about me

شما اهمیت می‌دهم و می‌دانید که، هی معلم، تیفانی واقعاً به من اهمیت می‌دهد

and wants to help me improve my English.

و می‌خواهد به من کمک کند زبان انگلیسی‌ام را بهبود بخشم.

There's a connection.

ارتباطی وجود دارد

This is all part of speaking English, like a native communicating clearly

همه اینها بخشی از صحبت کردن به زبان انگلیسی است، مانند یک بومی که به طور واضح

and well, and effectively in English.

و خوب و به طور موثر به زبان انگلیسی ارتباط برقرار می کند.

The other thing is by connecting your idea.

مورد دیگر این است که ایده خود را به هم وصل کنید.

To the listeners emotions.

به احساسات شنوندگان.

You inadvertently answer the why question in their mind.

شما ناخواسته به سوال چرا در ذهن آنها پاسخ می دهید.

It should say the not, they, the why question in their mind, think about this.

باید گفت که نه، آنها، چرایی سوال در ذهنشان، به این فکر کنند.

When you're speaking to someone, you're explaining something to them, right.

وقتی با کسی صحبت می کنید، چیزی را برای او توضیح می دهید، درست است.

You're helping them understand your idea and your emotions.

شما به آنها کمک می کنید تا ایده و احساسات شما را درک کنند.

Well, when you're doing that, the person as they're listening to you, the moment

خوب، وقتی این کار را می‌کنید، آن شخص در حالی که به شما گوش می‌دهد، لحظه‌ای

you connect to their emotions, the moment you realize, Hey, this is what

که به احساساتش متصل می‌شوید، لحظه‌ای که متوجه می‌شوید، هی، این چیزی است که

they're feeling and you connect to them.

آنها احساس می‌کنند و شما به او وصل می‌شوید.

They want to listen more and you're answering the question in their head.

آنها می خواهند بیشتر گوش کنند و شما به این سوال در ذهن آنها پاسخ می دهید.

Why should I listen to this individual?

چرا باید به این فرد گوش کنم؟

Why should I spend my time with this individual listening to them?

چرا باید وقتم را با این فرد صرف گوش دادن به آنها کنم؟

When you answer that by connecting to their emotions, everything goes much.

وقتی به این موضوع پاسخ می دهید که با احساسات آنها ارتباط برقرار کنید ، همه چیز بسیار پیش می رود.

So again, three tip number three, connect your idea to an emotion.

پس دوباره، سه نکته شماره سه، ایده خود را به یک احساس متصل کنید.

Now tip number four is just as important.

اکنون نکته شماره چهار به همان اندازه مهم است.

Tip number four, share your examples for your idea.

نکته شماره چهار، مثال های خود را برای ایده خود به اشتراک بگذارید.

Again, share your examples for your idea.

باز هم مثال های خود را برای ایده خود به اشتراک بگذارید.

Earlier, we talked about proving your idea.

قبلاً در مورد اثبات ایده شما صحبت کردیم.

Now you're gonna give examples.

حالا شما مثال میزنید

You're basically painting this picture in the mind of the person, listening to you.

شما اساساً این تصویر را در ذهن شخص ترسیم می کنید و به شما گوش می دهد.

They get to see your idea in their mind, in their imagination, right?

آنها ایده شما را در ذهن خود، در تخیل خود می بینند، درست است؟

So this is important because your story or experience makes your idea more.

بنابراین این مهم است زیرا داستان یا تجربه شما ایده شما را بیشتر می کند.

When I talk to you about my experience in Korea, studying

وقتی با شما در مورد تجربیاتم در کره صحبت می کنم،

Korean and learning Korean, all of a sudden my lessons become more

یادگیری زبان کره ای و یادگیری کره ای، ناگهان درس های من واقعی تر می شوند

real.

Ah, Tiffani is not just

.

آه، تیفانی

making this up.

فقط این را ساخته نیست.

She's experienced it before she's helping me.

او قبل از اینکه به من کمک کند آن را تجربه کرده است.

And she's explaining or talking about her personal experience for you.

و او در مورد تجربه شخصی خود برای شما توضیح می دهد یا صحبت می کند.

Tip number four, when you share examples for your idea, you're sharing

نکته شماره چهار، وقتی مثال هایی را برای ایده خود به اشتراک می

your personal experience, which also helps the person connect to.

گذارید، تجربه شخصی خود را به اشتراک می گذارید، که به شخص کمک می کند تا با آن ارتباط برقرار کند.

Another thing when someone hears your story, they may also

نکته دیگر وقتی کسی داستان شما را می شنود، ممکن

think about your idea more.

است بیشتر به ایده شما فکر کند.

You're giving them more things to connect to you, give them a story in their mind.

شما چیزهای بیشتری به آنها می دهید تا با شما ارتباط برقرار کنند، به آنها داستانی در ذهنشان بدهید.

You give them your ideas, you prove your ideas.

شما ایده های خود را به آنها می دهید، ایده های خود را ثابت می کنید.

And now you're giving examples and all of these things are working in their brain.

و حالا شما مثال می زنید و همه این چیزها در مغز آنها کار می کند.

As you're talking and they're paying attention to you more, you're

همانطور که شما صحبت می کنید و آنها بیشتر به شما توجه می کنند،

communicating better in English, share your experiences, share your

به زبان انگلیسی بهتر ارتباط برقرار می کنید، تجربیات خود را به اشتراک می گذارید، مثال های خود را به اشتراک می گذارید

examples, that connect to your.

، که به شما متصل می شود.

And point number three, by connecting your story, to your idea, your

و نکته شماره سه، با اتصال داستان خود، به ایده،

personal experience, like story time, you actually help the listener,

تجربه شخصی خود، مانند زمان داستان، در واقع به شنونده کمک می کنید

understand it even more than before.

تا آن را حتی بیشتر از قبل درک کند.

When you tell stories that are connected to the topic, when you tell

وقتی داستان‌هایی را تعریف می‌کنید که مرتبط با موضوع هستند، وقتی

stories that help your idea, be a bit more clear, the person listening to

داستان‌هایی را تعریف می‌کنید که به ایده شما کمک می‌کند، کمی واضح‌تر باشد، کسی که به شما گوش می‌دهد

you will literally understand even.

حتی به معنای واقعی کلمه می‌فهمد.

Here's the thing you want to speak English like a native English speaker.

در اینجا چیزی است که شما می خواهید مانند یک انگلیسی زبان مادری انگلیسی صحبت کنید.

You want to communicate clearly in English.

شما می خواهید به طور واضح به زبان انگلیسی ارتباط برقرار کنید.

It's not just about the words you learn or the expressions you learn.

این فقط در مورد کلماتی که یاد می گیرید یا عباراتی که یاد می گیرید نیست.

It's really about how you communicate, how you express your

این در واقع به نحوه ارتباط شما، نحوه بیان

ideas and how you think in English.

ایده های خود و نحوه تفکر شما به زبان انگلیسی است.

Now I just gave you four tips today, but if you want to continue studying with

حالا من فقط امروز چهار نکته را به شما دادم، اما اگر می خواهید با من ادامه تحصیل

me and you really want to learn how to communicate like a native English speaker.

دهید و واقعاً می خواهید یاد بگیرید که چگونه مانند یک انگلیسی زبان مادری ارتباط برقرار کنید.

All you have to do is go to English fluency plan.com again,

تنها کاری که باید انجام دهید این است که دوباره به برنامه انگلیسی fluency plan.com، www.englishfluencyplan.com مراجعه کنید

www.englishfluencyplan.com.

.

The link is in the description and I would love to be your English teacher forever.

لینک در توضیحات موجود است و من دوست دارم برای همیشه معلم انگلیسی شما باشم.

Helping you speak English like a native English speaker.

به شما کمک می کند مانند یک انگلیسی زبان مادری انگلیسی صحبت کنید.

I hope you enjoy the lesson and I'll talk to you in the next one.

امیدوارم از درس لذت ببرید و در ادامه با شما صحبت خواهم کرد.

You still there you know what time it is?

شما هنوز آنجا هستید می دانید ساعت چند است؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

All right.

So today's story.

خیلی خوب.

پس داستان امروز

I'm going to connect to you, right?

من می خواهم به شما وصل شوم، درست است؟

I'm going to give you an example.

من برای شما یک مثال می زنم.

I'm going to actually connect an emotion.

من واقعاً یک احساس را به هم وصل خواهم کرد.

So I mentioned earlier that as an English learner, Sometimes you get frustrated.

بنابراین قبلاً اشاره کردم که به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، گاهی اوقات شما ناامید می شوید.

Sometimes you really get upset because you're not able

گاهی اوقات واقعاً ناراحت می شوید زیرا نمی توانید

to express yourself clearly.

خود را به وضوح بیان کنید.

Right.

درست.

And sometimes you also feel nervous.

و گاهی اوقات نیز احساس عصبی می کنید.

I want to tell you about a time.

من می خواهم در مورد یک زمان به شما بگویم.

I felt nervous speaking in English.

وقتی به انگلیسی صحبت می‌کنم احساس ناراحتی می‌کردم.

So I actually, this is when I was.

بنابراین من در واقع، این زمانی است که من بودم.

In college.

در کالج.

I was asked to give a sermon at my church.

از من خواسته شد که در کلیسای خود خطبه ای ایراد کنم.

Now I don't have any problems speaking up front.

در حال حاضر هیچ مشکلی در صحبت کردن از جلو ندارم.

I don't have stage fright.

من ترس صحنه ندارم

I've never had stage fright and this is something that's a blessing from God.

من هرگز ترس از صحنه نداشته ام و این چیزی است که از جانب خداست.

Right.

درست.

I understand that many people have stage fright and are scared to stand up in

من می دانم که بسیاری از مردم ترس از صحنه دارند و می ترسند در

public in front of others and speak.

ملاء عام در مقابل دیگران بایستند و صحبت کنند.

Um, but I don't have that fear.

اوم، اما من آن ترس را ندارم.

So I said, okay, I'll definitely speak.

پس گفتم باشه حتما صحبت میکنم.

I'll I'll give the sermon at church.

من خطبه را در کلیسا خواهم خواند.

So I did my research.

بنابراین من تحقیقاتم را انجام دادم.

I studied, I went through the Bible.

مطالعه کردم، کتاب مقدس را مرور کردم.

I found a topic.

یه موضوع پیدا کردم

I had my notes and everything was organized and I was praying.

من یادداشت هایم را داشتم و همه چیز مرتب بود و نماز می خواندم.

I wanted to make sure the holy spirit moved as I gave the sermon.

می خواستم مطمئن شوم که روح القدس در حین ایراد خطبه حرکت می کند.

So I prepared for a while and I had everything written out, EV all of my

بنابراین مدتی آماده شدم و همه چیز را نوشته بودم، EV تمام

bullet points, everything was organized.

نقاط گلوله ام، همه چیز سازماندهی شده بود.

Right.

درست.

And the morning that I was supposed to give the sermon, I woke up early.

و صبح که قرار بود خطبه بخوانم، زود بیدار شدم.

I rehearsed, I practiced, looked in the mirror, made sure everything was.

تمرین کردم، تمرین کردم، در آینه نگاه کردم ، مطمئن شدم همه چیز درست است.

. And as I was practicing, all of a sudden, my stomach began to turn

. و همینطور که داشتم تمرین میکردم، ناگهان شکمم

like knots were in my stomach.

مثل گره هایی در شکمم شروع به چرخش کرد.

It felt like my intestines were just turning.

انگار روده هایم در حال چرخش هستند.

And my stomach made me ke over.

و شکمم باعث شد که به حالم برسم.

I bent over and said, oh my goodness, something's wrong?

خم شدم و گفتم خدای من چیزی شده؟

And I told my mindset, something's going on?

و من به ذهنیتم گفتم، چیزی در حال وقوع است؟

Like, my stomach is killing me.

مثل اینکه شکمم داره منو میکشه

I ran to the bathroom.

به سمت حمام دویدم.

I, I came back to my room.

من برگشتم تو اتاقم

My stomach kept bothering me and I didn't know what was going on.

شکمم مدام اذیتم می کرد و نمی دانستم چه خبر است.

I realized that I was nervous.

فهمیدم عصبی شدم.

I was nervous because the message that I was going to

من عصبی بودم زیرا پیامی که قرار

preach was a very deep message.

بود ابلاغ کنم پیام بسیار عمیقی بود.

It was a message that would not be easy to deliver.

این پیامی بود که رساندن آن آسان نخواهد بود.

It was deep, but it was not an easy message to deliver.

عمیق بود، اما ارسال آن پیام آسانی نبود.

And without realizing it, I had started to get nervous.

و بدون اینکه متوجه باشم ، شروع به عصبی شدن کرده بودم.

So I prayed.

پس دعا کردم.

I said, God, I need you to help me because I'm extremely nervous right now.

گفتم خدایا باید کمکم کنی چون الان خیلی عصبی هستم.

And when you're nervous, you're not able to think.

و وقتی عصبی هستید، نمی توانید فکر کنید.

You've been there before, right.

شما قبلا آنجا بوده اید، درست است.

As an English learner.

به عنوان یک زبان آموز انگلیسی

When you're nervous words, don't just come out.

وقتی کلمات عصبی هستید، فقط بیرون نیایید.

Right.

They don't come out the way you'd like them to come out.

درست.

آنها آنطور که شما دوست دارید بیرون نمی آیند.

You're not able to communicate clearly.

شما قادر به برقراری ارتباط واضح نیستید.

So I prayed and I, I got to church, I went to the pastor's office, you know,

پس من دعا کردم و به کلیسا رسیدم، به دفتر کشیش رفتم، می دانید

we, we went through the preliminaries of praying and getting everyone together.

، ما مقدمات دعا و جمع کردن همه را طی کردیم.

And then we walked into the church and I was still praying,

و سپس وارد کلیسا شدیم و من همچنان دعا می کردم،

Lord, I need you to help me.

خداوندا، به کمک تو نیاز دارم.

This nervousness came out of nowhere, but Lord, I need you to help me.

این عصبیت از جایی به وجود آمد، اما پروردگارا، من به کمک تو نیاز دارم.

The service was going on.

سرویس در جریان بود.

We had music, we had announcements, we had prayer, everything was going on and I was

ما موسیقی داشتیم، اعلامیه داشتیم، دعا داشتیم، همه چیز در جریان بود و من

still praying throughout the entire time.

همچنان در تمام مدت نماز می خواندم.

And then it was my turn to go to the pulpit, to the

و بعد نوبت من بود که بروم منبر، به

front, to deliver the sermon.

جبهه، برای ایراد خطبه.

And as soon as I stood up at the pulpit, I could feel God's

و همین که بالای منبر برخاستم حضور خداوند را احساس

presence and I immediately was calm and I preached the sermon.

کردم و بلافاصله آرام شدم و خطبه را خواندم.

And the sermon went well, praise God, everyone was blessed.

و خطبه بخیر گذشت الحمدلله همه برکت یافتند.

People came up to me afterwards and said, man, that sermon was amazing.

مردم بعد از آن نزد من آمدند و گفتند، مرد، آن خطبه شگفت انگیز بود.

It was from God, not from TIFF.

از خدا بود نه از TIFF.

But the point is when I was nervous, I wasn't able to think clearly,

اما نکته اینجاست که وقتی عصبی بودم، نمی‌توانستم واضح فکر کنم،

but the moment I calmed down, everything started to go smoothly.

اما لحظه‌ای که آرام شدم، همه چیز به آرامی پیش می‌رفت.

So for you as an English learner, you're going to have moments when you feel

بنابراین برای شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی، لحظاتی را خواهید داشت که احساس ناامیدی می کنید

frustrated, when you feel nervous and when you are not able to say what you like to.

، زمانی که عصبی می شوید و نمی توانید آنچه را که دوست دارید بگویید.

In those moments, stop, calm down and then start again.

در آن لحظات توقف کنید، آرام باشید و سپس دوباره شروع کنید.

It's amazing how, when you are calm, you are able to speak and

شگفت آور است که چگونه وقتی آرام هستید، می توانید

communicate in English so much better.

خیلی بهتر به زبان انگلیسی صحبت کنید و ارتباط برقرار کنید.

Hope you enjoyed this story, and I will talk to you in the next lesson.

امیدوارم از این داستان لذت برده باشید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.