10 REAL ENGLISH EXPRESSIONS YOU SHOULD USE EVERY DAY

Hey, you want to sound like a native English speaker, right?

سلام، شما می خواهید مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید، درست است؟

You want to speak English fluently?

آیا می خواهید انگلیسی را روان صحبت کنید؟

Well, I want to help you.

خب من میخوام کمکت کنم

So today I'm going to teach you 10 English expressions that will help you,

بنابراین امروز قصد دارم 10 عبارت انگلیسی را به شما آموزش دهم که به شما کمک می کند

and you can use them every single day.

و می توانید هر روز از آنها استفاده کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

All right.

Now, before I teach you these expressions, I want to remind you to

خیلی خوب.

اکنون، قبل از اینکه این عبارات را به شما آموزش دهم ، می خواهم به شما یادآوری

download my app English with Tiffany and start improving your English.

کنم که برنامه انگلیسی من را با تیفانی دانلود کنید و شروع به بهبود زبان انگلیسی خود کنید.

I'll tell you more about it later.

بعداً در مورد آن بیشتر به شما خواهم گفت.

All right.

خیلی خوب.

Well, I'm teacher, Tiffany let's jump right in.

خب، من معلمم، تیفانی بیا بریم داخل

All right.

. خیلی خب.

So let's get into the very first English expression.

پس بیایید وارد اولین عبارت انگلیسی شویم.

The first expression is Ben.

اولین عبارت بن است.

The rules and it means to not be strict or exact about following a rule.

قوانین و به معنای سختگیری یا دقیق نبودن در مورد پیروی از یک قانون است.

Now this expression bend the rules is very common.

اکنون این عبارت خم قوانین بسیار رایج است.

And when you use it, you will sound like a native English speaker.

و هنگامی که از آن استفاده می کنید، صدایی شبیه به انگلیسی زبان مادری خواهید داشت.

Let me tell you about one of my friends who likes to bend the rules.

بگذارید در مورد یکی از دوستانم به شما بگویم که دوست دارد قوانین را تغییر دهد.

I won't say her name.

اسمش را نمی گویم

Now, this friend is great.

حالا این دوست عالیه

Everyone loves her, but she always likes to have her way.

همه او را دوست دارند، اما او همیشه دوست دارد راه خودش را داشته باشد.

So one time we went to another friend's house and he had a pool.

بنابراین یک بار به خانه دوست دیگری رفتیم و او یک استخر داشت.

He had an apartment actually, but there was a pool connected to us.

او در واقع یک آپارتمان داشت، اما یک استخر به ما متصل بود.

Now they'll pull closed at a certain hour, but my friend decided

حالا آنها در یک ساعت مشخص بسته می شوند، اما دوستم تصمیم گرفت

she still wanted to go swimming.

که هنوز می خواهد شنا کند.

She said, I know the rule says that we can't go swimming at this time,

او گفت، می‌دانم که قانون می‌گوید در این زمان نمی‌توانیم شنا کنیم،

but if somebody opens the pool or we happen to get in the pool area,

اما اگر کسی استخر را باز کند یا به محوطه استخر برسیم

I mean, is it really that bad?

، یعنی واقعاً اینقدر بد است؟

It was at that moment, I realized she really loves to bend the rules.

در آن لحظه بود، متوجه شدم که او واقعاً دوست دارد قوانین را تغییر دهد.

Make sense.

Right.

معنی دارد.

درست.

Maybe you have a friend just like that.

شاید شما هم چنین دوستی دارید.

All right.

So let's move on to number two.

خیلی خوب.

پس بیایید به شماره دو برویم.

The second English expression you can use today is word of mouth.

دومین عبارت انگلیسی که امروزه می توانید استفاده کنید، دهان به دهان است.

Now this means given or done by people talking about something or telling

اکنون این به معنای داده شده یا انجام شده توسط افرادی است که در مورد چیزی صحبت می کنند یا به

people about something in English.

مردم درباره چیزی به زبان انگلیسی می گویند.

We say word of mouth.

دهان به دهان می گوییم.

Now this is again, an expression you can use every day.

حالا این دوباره، عبارتی است که می توانید هر روز از آن استفاده کنید.

I'll tell you something yesterday, July 10th was my birthday and

دیروز یه چیزی بهت میگم، 10 جولای تولدم بود و

my favorite food is Indian.

غذای مورد علاقه من هندی بود.

I really love it.

من واقعا آن را دوست دارم.

So I wanted to figure out what the best Indian restaurant was.

بنابراین می‌خواستم بفهمم بهترین رستوران هندی کدام است.

Restaurant was in Maryland, where I was.

رستوران در مریلند بود، جایی که من بودم.

So I posted something on Facebook.

بنابراین من چیزی در فیس بوک پست کردم.

I said, Hey fam, Hey friends, can you tell me what's the best Indian

گفتم، هی فام، هی دوستان، می توانید به من بگویید بهترین

restaurant in the Maryland area?

رستوران هندی در منطقه مریلند کدام است؟

And so many comments came under that post and people said many different locations,

و نظرات زیادی زیر آن پست آمد و مردم مکان‌های مختلفی را گفتند،

but one location, Amber spice, if you're ever in Maryland came up multiple times.

اما یک مکان، ادویه کهربا، اگر تا به حال در مریلند باشید چندین بار مطرح شده است.

So I said, Hmm, Amber spice, the Indian restaurant must be good.

بنابراین گفتم، هوم، ادویه عنبر، رستوران هندی باید خوب باشد.

So I tried it and whew, he was the food.

بنابراین من آن را امتحان کردم و وای، او غذا بود.

Good.

خوب

So because of word of mouth, I decided to try the Indian food.

بنابراین به دلیل تبلیغات دهان به دهان، تصمیم گرفتم غذاهای هندی را امتحان کنم.

So word of mouth is very powerful.

بنابراین تبلیغات دهان به دهان بسیار قدرتمند است.

Again, word of mouth, being other people saying, Hey, Hey, Hey, and you hear it.

باز هم، دهان به دهان، اینکه دیگران می گویند، هی، هی، هی، و شما آن را می شنوید.

And it influences you.

و شما را تحت تاثیر قرار می دهد.

We say.

ما میگوییم.

Word of mouth, like word of mouth marketing.

تبلیغات دهان به دهان، مانند بازاریابی دهان به دهان.

Makes sense.

منطقی است.

All right, let's move on to number three.

بسیار خوب، بیایید به شماره سه برویم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

So number three, expression.

بنابراین شماره سه، بیان.

Number three is to doze off.

شماره سه برای چرت زدن است.

Now this means to fall asleep as specially for a short period of time.

اکنون این بدان معناست که به طور خاص برای مدت کوتاهی به خواب بروید.

So let's say you're in class and you're learning something and all of a sudden.

بنابراین فرض کنید که شما در کلاس هستید و به طور ناگهانی چیزی یاد می گیرید.

You doze off, like honestly many times you don't even realize that you fell asleep.

چرت می‌زنی، مثل اینکه خیلی وقت‌ها حتی متوجه نمی‌شوی که خوابت برده است.

This used to happen to me when I was in college.

زمانی که در دانشگاه بودم این اتفاق برای من می افتاد.

I am a very, um, hardworking individual.

من یک فرد بسیار سخت کوش هستم.

Uh, and when I was in school, I studied very hard and I loved learning.

اوه، و زمانی که در مدرسه بودم، خیلی سخت درس می خواندم و عاشق یادگیری بودم.

However, the classes that I had after lunch, they were pretty difficult

با این حال، کلاس‌هایی که بعد از ناهار داشتم، تمرکز در آنها برایم بسیار سخت بود،

for me to focus in because I would eat and have a really good lunch

زیرا می‌خوردم و ناهار واقعاً خوبی می‌خوردم

and then I'd get drowsy after lunch.

و بعد از ناهار خواب‌آلود می‌شدم.

So I go to class, sit up, Bryant B, be ready.

بنابراین من به کلاس می روم، می نشینم، برایانت بی، آماده باش.

I was ready to listen to the teacher.

من آماده بودم که به صحبت های معلم گوش کنم.

And then before.

و سپس قبل از آن.

I had dozed off.

چرت زده بودم

It makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

Maybe you've dozed off before too.

شاید شما هم قبلا چرت زده اید.

All right.

So number three is doze off.

خیلی خوب.

بنابراین شماره سه چرت زدن است.

Here we go.

Number four.

در اینجا ما می رویم.

شماره چهار.

Number four is make a first impression.

شماره چهار ایجاد اولین تاثیر است.

Now this means to have, or create a strong impact on someone, whether good or bad.

حالا این به معنای داشتن یا ایجاد تأثیر قوی روی کسی، چه خوب و چه بد است.

So in English we say first impression, how does someone make

بنابراین در انگلیسی می گوییم اولین تاثیر،

you feel when you first meet them?

وقتی کسی برای اولین بار با او ملاقات می کنید چه احساسی به شما دست می دهد؟

Or what is your opinion of someone after meeting them for

یا نظر شما در مورد کسی پس از ملاقات

the first time we naturally, as human beings, look at people.

برای اولین بار چیست که ما به طور طبیعی به عنوان یک انسان به مردم نگاه می کنیم.

Okay, what is he doing?

باشه چیکار میکنه؟

What is she doing?

او چه کار می کند؟

Okay.

I liked the outfit.

باشه.

من لباس را دوست داشتم.

We assess a person, their first impression, how they look or how they

ما یک شخص را ارزیابی می کنیم، اولین برداشت او، ظاهرش یا نحوه

speak the first time we meet them.

صحبتش را در اولین ملاقات با او ارزیابی می کنیم.

So I remember when I was, uh, I was in college, there was this guy, and

پس یادم می‌آید وقتی در دانشگاه بودم، این پسر بود، و

I think I told you all this story before he was pretty handsome.

فکر می‌کنم قبل از اینکه خیلی خوش تیپ باشد، همه این داستان را برای شما تعریف کردم .

I didn't know him.

Well, he had come to my church one Sabbath, and I still remember him

من او را نمی شناختم.

خوب، او یک روز شنبه به کلیسای من آمده بود ، و من هنوز او را

to this day because he had such or made such a great impression.

تا به امروز به یاد می آورم، زیرا او چنین تأثیری داشته یا تأثیر بسیار خوبی گذاشته است.

He spoke very well.

خیلی خوب صحبت می کرد.

He was really well-dressed and he really was attractive.

او واقعاً خوش لباس بود و واقعاً جذاب بود.

He made a good first impression on all the ladies make sense.

او اولین تاثیر خوبی را روی همه خانم ها گذاشت.

All right.

خیلی خوب.

So number four.

پس شماره چهار

Make a first impression.

اولین برداشت را ایجاد کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Number five, number five is get a feel for something it means to develop a good

شماره پنج، شماره پنج احساس چیزی است که به معنای ایجاد

knowledge or understanding of something.

دانش یا درک خوب از چیزی است.

You know, when you first start something you're a little bit uncomfortable.

می دانید، وقتی برای اولین بار کاری را شروع می کنید، کمی ناراحت می شوید.

You're not really used to it.

واقعا عادت نداری

It's not really easy, but over time it gets easier.

این واقعا آسان نیست، اما با گذشت زمان آسان تر می شود.

We say, ah, get a feel for something.

ما می گوییم، آه، چیزی را احساس کنید.

So for example, When I went to South Korea, I had to learn the

به عنوان مثال، وقتی به کره جنوبی رفتم، باید

curriculum that I was going to teach in class prior to going to Korea.

برنامه درسی را که قرار بود در کلاس تدریس کنم، قبل از رفتن به کره یاد می گرفتم.

I had never taught English before.

من قبلاً انگلیسی تدریس نکرده بودم.

So when I arrived at the Institute, they gave us training

بنابراین وقتی به مؤسسه رسیدم، به ما آموزش دادند

and they gave us books to study.

و کتاب هایی به ما دادند تا مطالعه کنیم.

So in the beginning it was a little bit different.

بنابراین در ابتدا کمی متفاوت بود.

Even though I enjoy teaching.

با اینکه از تدریس لذت می برم.

I had to learn the curriculum and follow their system.

من باید برنامه درسی را یاد می گرفتم و سیستم آنها را دنبال می کردم.

But after about two or three weeks, I started to get a feel for the curriculum.

اما بعد از حدود دو یا سه هفته، شروع به درک برنامه درسی کردم.

Makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

I started to develop a good knowledge of the curriculum.

من شروع به توسعه دانش خوبی از برنامه درسی کردم.

I got more comfortable in class and it was more enjoyable.

در کلاس راحت تر شدم و لذت بخش تر بود.

So in English we say to get up, feel for something, all right, here we go.

بنابراین در انگلیسی ما می گوییم بلند شوید، احساس کنید برای چیزی، بسیار خوب، اینجا می رویم.

Number six, we have something speaks for itself.

شماره شش، ما چیزی برای خود صحبت می کند.

Now this means something is clearly so good.

اکنون این بدان معناست که چیزی به وضوح بسیار خوب است.

Or effective that no additional argument about it is necessary.

یا موثر است که هیچ استدلال اضافی در مورد آن لازم نیست.

You don't need to prove anything.

شما نیازی به اثبات چیزی ندارید

It is evidence enough.

گواه کافی است.

So for example, I said yesterday was my birthday and one of our close family,

مثلاً من گفتم دیروز تولد من بود و یکی از دوستان نزدیک ما

friends, she likes to make desserts.

، دوست دارد دسر درست کند.

And there's this seven up pound cake.

و این کیک هفت پوندی هست.

Whew.

That she said she makes and we had never tried it before.

وای

که او گفت که درست می کند و ما قبلاً آن را امتحان نکرده بودیم.

She said, no, it's really delicious.

او گفت: نه، واقعاً خوشمزه است.

People always tell me how much they like it.

مردم همیشه به من می گویند که چقدر آن را دوست دارند.

So we said, Hey, you should make it.

بنابراین ما گفتیم، هی، شما باید آن را بسازید.

For Tiff's birthday.

برای تولد تیف

And she said, okay.

و او گفت، باشه.

So yesterday she came over to our house and she brought the cake.

بنابراین دیروز او به خانه ما آمد و کیک را آورد.

Now, remember she had told us it was amazing, but we had never tried it.

حالا، به یاد داشته باشید که او به ما گفته بود که شگفت انگیز است، اما ما هرگز آن را امتحان نکرده بودیم.

So she sliced the cake and she gave us a piece and I tasted it.

بنابراین او کیک را برش داد و یک تکه به ما داد و من آن را چشیدم.

The cake speaks for itself.

کیک برای خودش صحبت می کند.

Oh, that cake is good.

اوه اون کیک خوبه

So after I tried it, my dad tried it and then we went out on the deck

بنابراین بعد از اینکه من آن را امتحان کردم، پدرم آن را امتحان کرد و سپس ما روی عرشه بیرون رفتیم

area and people were out there and they were like, what's going on?

و مردم آنجا بودند و آنها می گفتند، چه خبر است؟

We were like, you have to try the cake.

ما می‌گفتیم، باید کیک را امتحان کنید.

It speaks for itself.

برای خودش صحبت می کند.

And everyone realized, oh, that cake is good.

و همه فهمیدند، اوه، آن کیک خوب است.

So they went inside to get a piece.

بنابراین آنها برای گرفتن یک قطعه به داخل رفتند.

Makes sense.

منطقی است.

Right.

So when something speaks for itself, You don't have to say anything else.

درست.

بنابراین وقتی چیزی برای خودش صحبت می کند ، لازم نیست چیز دیگری بگویید.

It's clear how effective or how good something is.

مشخص است که یک چیزی چقدر موثر است یا چقدر خوب است.

You got it.

فهمیدی.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Let's move on to number seven.

بریم سراغ شماره هفت.

Expression.

اصطلاح.

Number seven is wing it.

شماره هفت بال آن است.

And this means to do or try to do something without much

و این به معنای انجام یا تلاش برای انجام کاری بدون

practice or preparation.

تمرین یا آمادگی زیاد است.

No preparation, just start no practice.

بدون آمادگی، فقط شروع کنید بدون تمرین.

So think about it like this.

پس اینجوری بهش فکر کن

So I teach you English and I love it.

بنابراین من به شما انگلیسی یاد می دهم و آن را دوست دارم.

Normally I have to prepare a lot before I teach you something.

معمولا قبل از اینکه چیزی به شما یاد بدهم باید خیلی آماده شوم.

I have to prepare the slides, the designs, make sure the colors match.

من باید اسلایدها، طرح ها را آماده کنم ، مطمئن شوید که رنگ ها مطابقت دارند.

There's a lot of preparation before I come on camera to teach you something.

قبل از اینکه جلوی دوربین بیایم تا چیزی به شما یاد بدهم، آمادگی زیادی وجود دارد.

But let's say one week, I didn't have any time to prepare it.

اما فرض کنید یک هفته وقت نداشتم آن را تهیه کنم.

A PowerPoint or a keynote presentation.

یک پاورپوینت یا یک سخنرانی کلیدی.

And I said, it doesn't matter.

و من گفتم مهم نیست.

I'm just going to turn the camera on.

من فقط دوربین را روشن می کنم.

Turn the mic on.

میکروفون را روشن کنید.

I'm just going to wing it.

من فقط می خواهم آن را بال کنم.

You got it right.

درست متوجه شدید.

Again, no preparation.

باز هم بدون آمادگی.

Don't worry.

نگران نباشید.

I always prepare because I want to make sure you understand.

من همیشه آماده می‌شوم زیرا می‌خواهم مطمئن شوم که متوجه می‌شوید.

I don't wing it when I teach you something.

وقتی چیزی به شما یاد می دهم آن را بال نمی زنم.

All right.

Makes sense.

خیلی خوب.

منطقی است.

So wing, it just means you're doing something without preparation and

بنابراین بال، این فقط به این معنی است که شما کاری را بدون آمادگی انجام می دهید و

just, I'm just going to do it.

فقط، من فقط آن را انجام خواهم داد.

I didn't need to prepare.

نیازی به آماده سازی نداشتم

All right.

خیلی خوب.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Number eight, expression.

شماره هشت، بیان.

Number eight is moral of the story.

شماره هشت اخلاقی داستان است.

Moral of the story.

اخلاقیات داستان

And this just means the main message of the story or what

و این فقط به معنای پیام اصلی داستان یا چیزی است

the story is really about.

که داستان واقعاً در مورد آن است.

So whenever I tell you a story, you know, during story time, Hey, I

بنابراین هر وقت داستانی را برای شما تعریف می‌کنم، می‌دانید، در زمان داستان، هی،

said, it's still free time deliver.

گفتم، هنوز زمان آزاد است.

I sing that song, you know, what's going to happen.

من آن آهنگ را می خوانم، می دانید، چه اتفاقی قرار است بیفتد.

So I tell you lots of stories about my life and different

بنابراین من برای شما داستان های زیادی در مورد زندگی خود و

things that have happened.

چیزهای مختلفی که اتفاق افتاده است می گویم.

Right.

درست.

Well, at the end, I normally wrap up the story by telling you

خوب، در پایان، من معمولاً داستان را با

something I learned or telling you something that I hope you will.

گفتن چیزی که یاد گرفتم یا چیزی را به شما می گویم که امیدوارم انجام دهید، پایان می دهم.

I can say, Hey, the moral of the story is you must treat people well.

می توانم بگویم، هی، اخلاقیات داستان این است که باید با مردم خوب رفتار کنید.

Or the moral of the story is always do things and give 110%.

یا اخلاق داستان همیشه انجام کارها و دادن 110 درصد است.

So again, moral of the story just means the main message, the main idea,

بنابراین باز هم، اخلاقیات داستان فقط به معنای پیام اصلی، ایده اصلی

and what the story is really about.

و آنچه که داستان واقعاً درباره آن است، است.

Makes sense.

منطقی است.

Right.

درست.

Okay, good.

Now we have number nine and number 10 coming up.

باشه خوبه

اکنون شماره نه و شماره 10 را داریم.

But I did want to tell you once again about the app English with Tiffany, I

اما من می خواستم یک بار دیگر در مورد برنامه انگلیسی با تیفانی به شما بگویم،

have spent so much time with the team building this app, and I'm so excited.

من زمان زیادی را با تیم سازنده این برنامه گذرانده ام و بسیار هیجان زده هستم.

So many of you have already downloaded the app.

بسیاری از شما قبلاً این برنامه را دانلود کرده اید.

So I want to encourage you download the app right now.

بنابراین من می خواهم شما را تشویق کنم که همین الان برنامه را دانلود کنید.

Now the free version has a lot of lessons.

اکنون نسخه رایگان دارای درس های زیادی است.

But we're having a special promotion right now, half off of the premium membership.

اما ما در حال حاضر یک تبلیغ ویژه داریم ، نیمی از عضویت ممتاز.

That's right now, as a premium member, you will get more than

در حال حاضر، به عنوان یک عضو ممتاز، بیش از

double, more than triple the lessons that you see in the free version.

دو برابر، بیش از سه برابر دروسی که در نسخه رایگان می بینید، دریافت خواهید کرد.

That's right.

And every other course that I added.

درست است.

و هر دوره دیگری که اضافه کردم.

As a premium member you're automatically have access.

به عنوان یک عضو ممتاز به طور خودکار دسترسی دارید.

And when I say I have some plans in store for this app, you don't want to

و وقتی می‌گویم برنامه‌هایی برای این برنامه در نظر گرفته‌ام، نمی‌خواهید

miss out just recently my team and I added a conversation courts that's right.

تیم من را به تازگی از دست بدهید و من یک دادگاه گفتگو اضافه کردم که درست است.

Last week, when this app launched, there was only the pronunciation.

هفته گذشته، زمانی که این برنامه راه اندازی شد، فقط تلفظ وجود داشت.

Now this week, we've added the conversation course with this course, you

اکنون این هفته، دوره مکالمه را به این دوره اضافه کرده ایم، شما

will be able to practice that's right.

می توانید درست را تمرین کنید.

You'll have a conversation.

شما یک مکالمه خواهید داشت.

The app will tell you what to say.

برنامه به شما می گوید که چه بگویید.

You can record your voice and go back and forth with the app.

می توانید صدای خود را ضبط کنید و با این برنامه به عقب و جلو بروید.

Great practice so that when you get in a real conversation,

تمرین عالی به طوری که وقتی وارد یک مکالمه واقعی می شوید،

You can speak with confidence.

بتوانید با اطمینان صحبت کنید.

So again, check out the app.

بنابراین دوباره، برنامه را بررسی کنید.

I don't want you to miss out on your opportunity to get the

نمی‌خواهم فرصت خود را برای دریافت

premium membership for half off.

عضویت ممتاز با نصف تخفیف از دست بدهید.

Don't miss out, click the link in the description.

از دست ندهید، روی لینک در توضیحات کلیک کنید.

I know you will love it.

من می دونم شما اون شی را دوست خواهید داشت.

All right, so now let's jump into number nine.

خیلی خب، حالا بیایید به شماره نه بپریم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Number nine is right here.

شماره نه همینجاست.

Rubbing off on somebody.

مالیدن به کسی

Now this means to have one's characteristics, mannerisms or

حال این به این معنی است که ویژگی ها،

behavior, be adopted by someone with whom one has spent a lot of time.

رفتارها یا رفتارهای خود را داشته باشید، توسط کسی که زمان زیادی را با او گذرانده اید، پذیرفته شوید.

We say rubbing off on some one.

ما می گوییم مالیدن به یکی.

Now I have some good friends.

الان چندتا دوست خوب دارم

One of my friends we rub off on each other.

یکی از دوستانم به همدیگر می کوبیم.

A lot, meaning we influence each other, our characteristics and

خیلی، یعنی ما روی هم تأثیر می‌گذاریم ، ویژگی‌ها و

mannerisms mimic each other.

رفتارهایمان از هم تقلید می‌کنند.

So for example, I can get on the phone with this friend and we can laugh.

مثلاً من می توانم با این دوست تلفن بزنم و بخندیم.

We can talk about every thing.

ما می توانیم در مورد هر چیزی صحبت کنیم.

And normally we bounce off of each other, meaning that I'll do something

و به طور معمول ما از هم دور می شویم ، به این معنی که من کاری انجام می دهم

and then she'll do the same thing back and we'll start laughing.

و او همان کار را انجام می دهد و ما شروع به خندیدن می کنیم.

So we are rubbing off on each other.

بنابراین ما به همدیگر می ساییم.

Think about this when you go somewhere and something gets on your hand and

به این فکر کن وقتی جایی می روی و چیزی روی دستت می افتد و

you're like, oh man, what is that?

می گویی، اوه مرد، این چیست؟

When you rub it, it gets on your arm.

وقتی آن را مالش می دهید، روی بازوی شما قرار می گیرد.

So when someone that you're around a lot, someone you enjoy spending time.

بنابراین، وقتی فردی که زیاد در اطرافش هستید ، از گذراندن زمان لذت می برید.

After a while you start to act like that person and they start to act

بعد از مدتی شما شروع به رفتار کردن مانند آن شخص می کنید و آنها شروع می کنند

like you rubbing off on each other.

مانند شما که به یکدیگر مالیده اید.

It happens a lot too between close friends, couples, and family members.

بین دوستان صمیمی، زوج ها و اعضای خانواده نیز زیاد اتفاق می افتد.

All right.

خیلی خوب.

All right.

Let's keep going.

خیلی خوب.

بیا ادامه بدیم.

We got number 10.

ما شماره 10 را

Here we go.

گرفتیم.

Number 10 is right here.

شماره 10 همینجاست.

Number 10 is drop everything for someone or for some.

شماره 10 این است که همه چیز را برای کسی یا برای برخی رها کنید.

Now this means to stop one's current activity to tend to

اکنون این به معنای متوقف کردن فعالیت فعلی خود برای گرایش به

someone or something else.

شخص یا چیز دیگری است.

Again, in English, we say drop everything for someone or something.

باز هم در انگلیسی می گوییم همه چیز را برای کسی یا چیزی رها کنید.

Now I'll tell you this quick story.

حالا من این داستان سریع را برای شما تعریف می کنم.

Um, one of my friends, unfortunately, she lost her child.

اوم یکی از دوستانم متاسفانه بچه اش را از دست داد.

Now.

I was overseas in South Korea.

اکنون.

من خارج از کشور در کره جنوبی بودم.

I was an English missionary.

من مبلغ انگلیسی بودم.

I had a really busy schedule.

من واقعاً برنامه شلوغی داشتم.

But when my family called me and said, TIFF, the person's

اما وقتی خانواده ام با من تماس گرفتند و گفتند TIFF، نام آن شخص است

name, her son passed away.

، پسرش فوت کرد.

I dropped everything.

همه چیز را رها کردم.

I stopped all of my classes.

تمام کلاس هایم را متوقف کردم.

I got on a plane.

سوار هواپیما شدم

I think in two days I was able to find, uh, an airline ticket and I

فکر می‌کنم ظرف دو روز توانستم یک بلیط هواپیما پیدا کنم و

flew to America here in order to be there for my friend for the future.

به آمریکا پرواز کردم تا در آینده برای دوستم آنجا باشم.

I dropped everything because I cared about my friend, her

همه چیز را رها کردم چون به دوستم

husband, her other children, and I wanted to be there for them.

، شوهرش، بچه های دیگرش اهمیت می دادم و می خواستم در کنار آنها باشم.

So again, dropping everything is stopping your activity in order to help someone

بنابراین باز هم، کنار گذاشتن همه چیز، فعالیت شما را متوقف می کند تا به کسی در کاری کمک کنید

with something or to do something else.

یا کاری انجام دهید.

Makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

All right.

خیلی خوب.

Now I hope you enjoy today's lesson.

حالا امیدوارم از درس امروز لذت ببرید.

I hope you start using these 10 English expressions starting today

امیدوارم از امروز شروع به استفاده از این 10 عبارت انگلیسی کنید

because you will start sounding more like a native English speaker.

زیرا بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری خواهید بود.

All right.

خیلی خوب.

I will see you next week as always remember to speak English and don't

هفته آینده شما را می بینم، مثل همیشه یادتان باشد انگلیسی صحبت کنید و

you forget to get the app right now and get 50% off the premium

فراموش نکنید که همین الان برنامه را دریافت کنید و

membership before that deal goes away.

قبل از پایان آن معامله، 50٪ تخفیف از عضویت ممتاز دریافت کنید.

All right, I'll see you next week.

باشه هفته دیگه میبینمت

You still there.

هنوز اونجایی.

Hi, you know what time it is?

سلام میدونی ساعت چنده؟

It's come on and join me every time.

می آید و هر بار به من بپیوند.

I said a story time.

زمان داستان را گفتم.

All right guys.

خیلی خوب بچه ها

So today's story is actually about how I became your English teacher.

بنابراین داستان امروز در واقع درباره این است که چگونه من معلم انگلیسی شما شدم.

Now this happened toward the end of my time in South Korea.

حالا این اتفاق در اواخر دوران من در کره جنوبی افتاد.

So.

بنابراین.

Let me tell you what happened.

بگذارید به شما بگویم چه اتفاقی افتاده است.

This story really touches my heart because I realized what my purpose in life was.

این داستان واقعا قلب من را متاثر می کند زیرا فهمیدم هدفم از زندگی چه بوده است.

So I had been in Korea for almost 10 years.

بنابراین من تقریباً 10 سال در کره بودم.

I had taught English.

من انگلیسی تدریس کرده بودم.

I had taught the Bible for a long time, and I even had finished my grad program.

من برای مدت طولانی کتاب مقدس را تدریس کرده بودم و حتی برنامه فارغ التحصیلی خود را تمام کرده بودم.

I had a master's degree in Oriental painting.

من فوق لیسانس نقاشی شرقی داشتم.

God had blessed me and I had done a lot.

خدا به من برکت داده بود و کارهای زیادی انجام داده بودم.

But I was about to come back to America and I said, I have two choices either.

اما من می خواستم به آمریکا برگردم و گفتم یا دو انتخاب دارم.

I can become an art professor because I had learned so much about Oriental art

من می توانم استاد هنر شوم زیرا چیزهای زیادی در مورد هنر شرقی آموخته

and I wanted to teach other individuals in America, the beauty of Asian.

بودم و می خواستم زیبایی آسیایی را به افراد دیگر در آمریکا آموزش دهم.

Or I could continue teaching English online.

یا می توانم به تدریس آنلاین انگلیسی ادامه دهم.

I had started my YouTube channel.

من کانال یوتیوب خود را راه اندازی کرده بودم.

It wasn't really a business at the time.

در آن زمان واقعاً یک تجارت نبود.

It was just more of me helping students like you.

این بیشتر از من بود که به دانش‌آموزانی مثل شما کمک می‌کردم.

And I enjoyed it.

و لذت بردم.

I had two choices, but I knew that whichever one I chose,

من دو انتخاب داشتم، اما می دانستم که هر کدام را که انتخاب

I was going to give 110%.

کنم، 110 درصد می دهم.

I couldn't do both at that time because I wanted to make sure

من در آن زمان نمی توانستم هر دو را انجام دهم زیرا می خواستم مطمئن

I was focused on one thing.

شوم که روی یک چیز متمرکز شده ام.

So I called my own.

پس با خودم تماس گرفتم.

Um, he used to be a provost basically kind of like a president

اوم، او اساساً به نوعی مانند

of a college in this area.

رئیس یک کالج در این زمینه، یک پروست بود.

And I was asking for, you know, some advice and, you know, recommendation.

و می‌خواستم ، می‌دانی، نصیحت و توصیه‌ای می‌خواستم.

I was going to apply to different schools to see if I could become an

من قصد داشتم برای مدارس مختلف درخواست بدهم تا ببینم آیا می توانم

art professor in the Maryland area.

استاد هنر در منطقه مریلند شوم.

So I was going through that process and I decided, you know what, for

بنابراین من آن روند را طی می کردم و تصمیم گرفتم، می دانید چیست، به مدت

one week I am going to pray and ask God to show me what he wants me to.

یک هفته می خواهم دعا کنم و از خدا بخواهم که آنچه را که از من می خواهد به من نشان دهد.

I wanted to know how I could best help people around the world.

می خواستم بدانم چگونه می توانم به بهترین وجه به مردم در سراسر جهان کمک کنم.

Again, because even if I was going to become an art professor, I was going

باز هم، چون حتی اگر قرار بود استاد هنر شوم،

to be effecting young people lives were going to be changed because they were

قرار بود بر زندگی جوانان تأثیر بگذارم، زیرا آنها

going to be exposed to Asian culture and learning about other people.

قرار بود در معرض فرهنگ آسیایی قرار بگیرند و در مورد افراد دیگر بیاموزند.

And I was excited about that.

و من از این بابت هیجان زده بودم.

So for a full week, excuse me, for a full week, I got up early in the morning and

بنابراین، برای یک هفته کامل، ببخشید، برای یک هفته کامل، صبح زود بیدار می

I would have worship and I would pray and search the Bible, looking for some

شدم و عبادت می کردم و دعا می کردم و کتاب مقدس را جستجو می کردم و به دنبال

signs that would help me know what to do.

نشانه هایی می گشتم که به من کمک کند بدانم چه باید بکنم.

Excuse me guys.

ببخشید بچه ها

So throughout the week, you know, I said, okay, God, you know, how

بنابراین در طول هفته، می دانید، من گفتم، خوب، خدا، می دانید، چگونه

can my life help more people?

زندگی من می تواند به افراد بیشتری کمک کند؟

How can me working affect other people?

چگونه کار می‌کنم بر دیگران تأثیر بگذارم؟

Tell me what's the best thing.

به من بگو بهترین چیز چیست.

So I went Sunday, Monday, Tuesday, Wednesday still had no clarity, no

بنابراین من یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه رفتم هنوز هیچ وضوحی نداشتم، هیچ

answer from God on Thursday, had worship studying and I prayed God.

جوابی از طرف خدا در روز پنجشنبه نداشتم، عبادت مطالعه داشتم و خدا را دعا کردم.

Do you want me to be an art professor or do you want me to go head forward?

میخوای استاد هنر بشم یا میخوای جلو برم؟

Like move forward, head on with the YouTube English.

مانند حرکت رو به جلو، یوتیوب انگلیسی را ادامه دهید.

On that Thursday, I received an email and the email was from

در آن پنجشنبه، یک ایمیل دریافت کردم و ایمیل از

a Korean television station.

یک ایستگاه تلویزیونی کره ای بود.

Now I hadn't been receiving lots of emails and some of them were spam.

اکنون ایمیل های زیادی دریافت نکرده بودم و برخی از آنها اسپم بودند.

So I honestly thought it was spam.

بنابراین من صادقانه فکر کردم که اسپم است.

But when I opened the email and I read through it, I

اما وقتی ایمیل را باز کردم و آن را خواندم

realized that it was not spam.

متوجه شدم که اسپم نیست.

Basically the television station said, hi, we found you on

اساساً ایستگاه تلویزیونی گفت، سلام، ما شما را در

YouTube and we love your content.

YouTube پیدا کردیم و محتوای شما را دوست داریم.

And we'd like to put it on our television station, please

و ما می خواهیم آن را در ایستگاه تلویزیونی خود قرار دهیم، لطفا

contact us so we can work out.

با ما تماس بگیرید تا بتوانیم کار کنیم.

Yeah, a contract.

آره قرارداد

I said, wait a minute, remember this was Thursday.

گفتم یه لحظه صبر کن یادت باشه پنجشنبه بود.

I had two more days before my full week was done of praying

من دو روز دیگر فرصت داشتم تا تمام هفته من تمام شود و دعا کنم

and asking God to show me what.

و از خدا بخواهم که چه چیزی را به من نشان دهد.

So I responded and we started this conversation back and

بنابراین من پاسخ دادم و این گفتگو را به عقب و

forth and I'll fast forward.

جلو شروع کردیم و سریع جلو می روم.

And let you know that yes, that contract went through.

و به شما اطلاع دهید که بله، آن قرارداد انجام شد.

Yes, my videos.

بله ویدیوهای من

I think they're actually still being shown on a Korean television station right now.

من فکر می کنم آنها در واقع هنوز در یک ایستگاه تلویزیونی کره ای نمایش داده می شوند.

And I took that as a sign that God wanted me to move forward with

و من آن را به عنوان نشانه ای در نظر گرفتم که خدا از من می خواهد که در

this English teaching business.

این تجارت آموزش انگلیسی به جلو بروم.

And here we are today.

و ما امروز اینجا هستیم.

I'm more passionate than I was then to teach you English.

من نسبت به آن زمان اشتیاق بیشتری دارم که به شما انگلیسی یاد بدهم.

I'm more excited than I was then to help you speak English with confidence.

من بیشتر از آن زمان هیجان زده هستم تا به شما کمک کنم با اطمینان انگلیسی صحبت کنید.

And I am happier than I was then to get up every morning and know

و من خوشحالتر از آن زمان هستم که هر روز صبح از خواب بیدار می شوم و می دانم

that what I'm doing is touching someone else's life around the world.

که کاری که انجام می دهم تأثیر گذاشتن بر زندگی دیگران در سراسر جهان است.

So you never have to doubt my passion for helping you learn.

بنابراین هرگز نباید به علاقه من برای کمک به یادگیری شک کنید.

It really makes me happy.

واقعا خوشحالم میکنه

And I know that I'm doing what God had placed me on this earth, what

و من می دانم که من همان کاری را انجام می دهم که خدا مرا در این زمین قرار داده بود، کاری را که

God placed me on this earth to do so.

خدا مرا در این زمین قرار داده بود تا آن را انجام دهم.

Thank you again for giving me the honor to be your teacher.

باز هم از شما سپاسگزارم که به من این افتخار را دادید که معلم شما باشم.

And thank you again for studying with me.

و باز هم از شما ممنونم که با من مطالعه کردید.

I hope you enjoyed that.

امیدوارم از آن لذت برده باشید.

You again, so much guys hope you enjoy this story.

شما دوباره، خیلی بچه ها امیدوارم از این داستان لذت ببرید.

And if you have any stories about asking God to help you with something,

و اگر داستانی در مورد درخواست از خدا برای کمک به شما در مورد چیزی دارید

put it in the comment section.

، آن را در بخش نظرات قرار دهید.

I'd love to know have a wonderful week.

دوست دارم بدانم هفته فوق العاده ای داشته باشید.

Don't forget to get the app and I will see you all next week.

فراموش نکنید که برنامه را دریافت کنید و هفته آینده همه شما را می بینم.

Yeah.

آره