Idioms For Business English | Enhance Your Professional Communication

Hey, in this week's English lesson, I am going to teach you English idioms that

سلام، در درس انگلیسی این هفته، اصطلاحات انگلیسی را به شما آموزش می دهم که

you need to know in order to communicate properly in a business environment.

برای برقراری ارتباط صحیح در یک محیط تجاری باید بدانید.

Are you ready?

Do you have your pen out?

اماده ای؟

آیا قلمت را بیرون آورده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید درست به داخل بپریم.

The very first idiom you must know is ballpark figure.

اولین اصطلاحی که باید بدانید، شکل توپ است.

Once again, ballpark figure.

یک بار دیگر، شکل توپ.

Excellent.

عالی

Now, this just refers to an approximate or a rough estimate.

اکنون، این فقط به یک تخمین تقریبی یا تقریبی اشاره دارد.

Think about this.

بهش فکر کن.

You're in a meeting and you're discussing a project that you

شما در یک جلسه هستید و در حال بحث در مورد پروژه ای هستید که شما

and your team are working on.

و تیمتان روی آن کار می کنید.

Now, the exact budget for the project might be around $957,000 and 50 cents.

اکنون، بودجه دقیق این پروژه ممکن است حدود 957000 دلار و 50 سنت باشد.

That's the exact amount.

این مقدار دقیق است.

But the person upfront speaking about the project could say, Hmm, we need,

اما شخصی که از قبل در مورد پروژه صحبت می کند می تواند بگوید، هوم، ما نیاز داریم،

let's see, I'll, I'll give you a ballpark figure of about a million dollars.

بیایید ببینیم، من یک رقمی در حدود یک میلیون دلار به شما می دهم. می

You see a rough estimate or an approximate makes sense, right?

بینید یک تخمین تقریبی یا تقریبی منطقی است، درست است؟

This is a very commonly used idiom in the business environment.

این یک اصطلاح بسیار رایج در محیط کسب و کار است.

So let me give you some example sentences that will help you use this idiom First.

بنابراین اجازه دهید چند جمله مثالی را برای شما بیان کنم که به شما در استفاده از این اصطلاح کمک می کند. آیا

Can you give me a ballpark figure of how much the project will cost that's related

می توانید رقمی در مورد هزینه پروژه به من بدهید که مربوط

to the example I gave you before, right?

به مثالی است که قبلاً برای شما آوردم، درست است؟

Check out this example sentence.

این جمله مثال را بررسی کنید.

The salesman gave me a ballpark figure, an estimate for the price of the car.

فروشنده رقمی به من داد، تخمینی برای قیمت ماشین.

So when you're going to get a car, they can give you a ballpark figure.

بنابراین وقتی می‌خواهید یک ماشین بگیرید، می‌توانند به شما یک شکل توپی بدهند.

And finally, this example sentence, we need a ballpark figure of the

و در نهایت، این جمله مثال،

expenses before presenting the proposal.

قبل از ارائه پروپوزال به رقمی از هزینه ها نیاز داریم.

You got it?

فهمیدی؟

Good.

خوب

So once again, ballpark figure.

بنابراین یک بار دیگر، شکل توپ.

Excellent.

Now the second one is also very important.

عالی

حالا دومی هم خیلی مهمه.

The second English idiom for the business environment is cut corners.

دومین اصطلاح انگلیسی برای محیط کسب و کار، cut corners است.

Good again after me cut corners.

خوب دوباره بعد از من برش.

Great.

عالی.

Now what you're noticing is that these idioms are made up of words that you've

اکنون آنچه متوجه شده اید این است که این اصطلاحات از کلماتی تشکیل شده اند که

probably heard before, but when you put the words together, they take

احتمالاً قبلاً شنیده اید، اما وقتی کلمات را کنار هم می گذارید،

on an entirely different meaning.

معنای کاملاً متفاوتی به خود می گیرند.

So cut corners, it means to do something in a cheaper or quicker way.

بنابراین، گوشه‌ها را برش دهید، یعنی انجام کاری به روشی ارزان‌تر یا سریع‌تر.

Often sacrificing quality.

اغلب کیفیت را قربانی می کند.

So I want you to think about this situation.

پس من از شما می خواهم در مورد این وضعیت فکر کنید.

You want to get a home built.

شما می خواهید خانه ای بسازید.

You want a home for your family, and you want it to be absolutely beautiful,

شما خانه ای برای خانواده خود می خواهید، و می خواهید که خانه کاملاً زیبا باشد،

but you also want the home to be safe.

اما همچنین می خواهید خانه ایمن باشد.

If there's a natural disaster, you want to know that this home will

اگر یک بلای طبیعی رخ دهد، می خواهید بدانید که این خانه

be sturdy and will keep your family safe from the natural disaster.

مستحکم خواهد بود و خانواده شما را از بلایای طبیعی در امان نگه می دارد.

But.

ولی.

If you hire a company that is known for cutting corners, you know in the back

اگر شرکتی را استخدام می‌کنید که به برش‌کاری معروف است، در اعماق

of your mind that they are going to use cheap material materials that actually

ذهن خود می‌دانید که آنها از مواد ارزان قیمت استفاده می‌کنند که در واقع

will not make your house sturdy, so you don't wanna a company that cuts corners.

خانه شما را مستحکم نمی‌کنند، بنابراین شرکتی را نمی‌خواهید که گوشه‌ها را کوتاه کند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

Again.

Cut corners.

از نو.

گوشه ها را برش دهید.

Now check out this example sentence.

حالا این جمله مثال را بررسی کنید.

Don't cut corners when it comes to the safety of your employees.

وقتی صحبت از ایمنی کارمندانتان می شود، دست از کار نکشید.

You got it.

فهمیدی.

Check out the second example sentence.

جمله مثال دوم را بررسی کنید.

The company decided to cut corners to meet its production deadline.

این شرکت تصمیم گرفت برای رسیدن به مهلت تولید خود را کاهش دهد.

And finally this example sentence, it's important not to cut corners

و در نهایت این جمله مثال، مهم است که

during the research phase of a project.

در مرحله تحقیق یک پروژه کوتاه نشوید.

You got it?

فهمیدی؟

Again, to do something in a cheaper or quicker way, often

باز هم، برای انجام کاری به روشی ارزان‌تر یا سریع‌تر، که اغلب

sacrificing quality, you wanna make sure you're not cutting corners.

کیفیت را فدا می‌کند، می‌خواهید مطمئن شوید که در حال کاهش نیستید.

Alright, let's move on to number three.

خوب، بیایید به شماره سه برویم.

Another very important idiom.

یک اصطلاح بسیار مهم دیگر.

This idiom is get down to business good again after me get down to business.

این اصطلاح بعد از شروع به کار دوباره شروع به کار کردن خوب است.

Great job.

کارت عالی بود.

Now we use this English idiom in the business environment when we are trying

اکنون زمانی که می‌خواهیم

to say we want to focus or start focusing on the main topic or task at hand.

بگوییم می‌خواهیم روی موضوع یا وظیفه اصلی تمرکز کنیم یا شروع به تمرکز کنیم، از این اصطلاح انگلیسی در محیط تجاری استفاده می‌کنیم.

Perfect example for you right now.

مثال عالی برای شما در حال حاضر.

I am actually in my office recording this English lesson for you.

من در واقع در دفترم هستم و این درس انگلیسی را برای شما ضبط می کنم.

That's right.

درست است.

Specifically for you.

به طور خاص برای شما

Now I had to make sure the lighting was right, make sure my camera lens was

حالا باید مطمئن می شدم که نورپردازی درست است، مطمئن می شدم که لنز دوربینم

clean, make sure all of the lighting behind me was set up perfectly right,

تمیز است، مطمئن می شدم که تمام نورهای پشت سرم کاملا درست تنظیم شده اند،

and then I had to get down to business.

و سپس باید به کار مشغول می شدم.

I had to hit record in order to make this lesson for you, get

من مجبور شدم رکورد بزنم تا این درس را برای شما بسازم،

down to business, focus on the main topic or the task at hand.

دست به کار شوید، روی موضوع اصلی یا کار مورد نظر تمرکز کنید.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

All right.

Check out these example sentences.

خیلی خوب.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Let's get down to business and discuss the details of the contract.

بیایید دست به کار شویم و درباره جزئیات قرارداد صحبت کنیم.

Now, I really want you to start using this English idiom because we use it

اکنون، من واقعاً از شما می‌خواهم که از این اصطلاح انگلیسی استفاده کنید، زیرا ما

so much as Native English speakers.

به‌عنوان انگلیسی زبانان بومی از آن استفاده می‌کنیم.

This is a very commonly used English idiom, so if you want to sound

این یک اصطلاح انگلیسی بسیار رایج است ، بنابراین اگر می‌خواهید طبیعی‌تر به نظر برسد

more natural and to speak English with more confidence, you need

و با اطمینان بیشتری انگلیسی صحبت کنید، باید از

to start using this idiom today.

همین امروز شروع به استفاده از این اصطلاح کنید.

All right, check out this other example sentence.

بسیار خوب، این جمله مثال دیگر را بررسی کنید.

After some small talk, the team finally got down to business.

پس از صحبت های کوچک، تیم بالاخره به کار خود مشغول شد.

In the meeting, they had a little bit of conversation, a little small talk, and

در جلسه، آنها کمی صحبت کردند، کمی صحبت کردند و

then they got down to business and next.

سپس به کار و بعد پرداختند.

What about this example sentence right here?

در مورد این جمله مثال در اینجا چطور؟

We only have a limited amount of time, so let's get down to business.

ما فقط زمان محدودی در اختیار داریم ، پس بیایید دست به کار شویم.

You got it.

فهمیدی.

I love it.

I love it.

عاشقشم.

عاشقشم.

Now we're gonna move on to our next one, idiom number four,

حالا می‌خواهیم به اصطلاح بعدی‌مان برویم، اصطلاح شماره چهار،

but I do want to remind you.

اما من می‌خواهم به شما یادآوری کنم.

I am teaching you these idioms, but it's very important to practice what you learn.

من این اصطلاحات را به شما آموزش می دهم، اما تمرین آنچه یاد می گیرید بسیار مهم است.

So I want you to remember to download the app English with Tiffani.

بنابراین می خواهم به یاد داشته باشید که برنامه انگلیسی را با تیفانی دانلود کنید.

The link is right in the description and when you download the app.

لینک درست در توضیحات و هنگام دانلود برنامه موجود است.

You'll be able to practice what you are learning today.

امروز می توانید آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید.

Go to weekly English lessons with teacher Tiffani, and you'll see

با معلم تیفانی به کلاس های هفتگی انگلیسی بروید،

today's lesson, right, and you'll be able to practice to see if you

درست است، درس امروز را خواهید دید و می توانید تمرین کنید تا ببینید آیا

really understand each of the idioms.

واقعاً هر یک از اصطلاحات را درک می کنید یا خیر.

So once again, the link is in the description.

بنابراین یک بار دیگر، لینک در توضیحات است.

If you're watching this video, or you can just again, go and download

اگر در حال تماشای این ویدیو هستید، یا می توانید دوباره، بروید و

the English with Tiffani app and you'll find the lesson for today

انگلیسی را با برنامه Tiffani دانلود کنید تا درس امروز را بیابید

and be able to practice putting sentences together and so much more.

و بتوانید ترکیب جملات و موارد دیگر را تمرین کنید.

I.

All right.

من.

خیلی خب.

Let's move on to number four.

بیایید به شماره چهار برویم.

That rhymed.

که قافیه شد.

I liked it.

Here we go.

من آن را دوست داشتم.

در اینجا ما می رویم.

Number four, English idiom number four.

شماره چهار، اصطلاح انگلیسی شماره چهار. به

Hit the ground running.

زمین بزن به

Hit the ground running.

زمین بزن

Now, this just means to start a new project or job energetically and without

اکنون، این فقط به این معنی است که یک پروژه یا کار جدید را با انرژی و بدون

any delays hit the ground running.

هیچ تاخیری شروع کنید.

Now for me, I'll use myself as an example.

حالا برای من، از خودم به عنوان مثال استفاده می کنم.

Again, I enjoy recording these lessons for you, and I've gotten

باز هم، من از ضبط این درس ها برای شما لذت می برم و

so many messages from you all.

پیام های زیادی از همه شما دریافت کرده ام.

And probably from you too, letting me know that you love the passion I

و احتمالاً از طرف شما نیز، به من اجازه دهید بدانم که علاقه ای که من

have for helping you learn English.

برای کمک به شما در یادگیری زبان انگلیسی دارم را دوست دارید.

It's real.

این واقعی است.

I really enjoy this.

من واقعا از این کار لذت می برم.

So normally once a month when I come to my office to record these

بنابراین معمولاً ماهی یک بار وقتی برای ضبط این دروس به دفترم می‌آیم،

lessons, I make sure everything is set and I hit the ground running.

مطمئن می‌شوم که همه چیز آماده است و به زمین می‌زنم.

I go right through recording the lessons, making sure everything is perfect for you.

من دقیقاً دروس را ضبط می کنم و مطمئن می شوم که همه چیز برای شما عالی است.

Without any delays.

بدون هیچ تاخیری.

Every Sunday putting a lesson up just for you, I hit the ground running.

هر یکشنبه با گذاشتن یک درس فقط برای شما، من دوان دوان به زمین می افتم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Check out this example sentence, here we go.

عالی

این جمله مثال را بررسی کنید ، در اینجا می رویم.

The new employee hit the ground running and quickly adapted to the company's

کارمند جدید به زمین زد و به سرعت با

work environment, fell right in line and did what everyone else was doing.

محیط کار شرکت سازگار شد، درست در صف قرار گرفت و کاری را انجام داد که بقیه انجام می دادند.

Next we have this one.

بعد ما این یکی را داریم.

We need someone who can hit the ground running in this fast paced industry.

ما به کسی نیاز داریم که بتواند در این صنعت پرسرعت به میدان برود.

And finally, the team decided to hire an experienced consultant to hit

و در نهایت، تیم تصمیم به استخدام یک مشاور با تجربه برای

the ground running on the project.

اجرای پروژه گرفت.

We need to get started and move forward without delay again.

باید شروع کنیم و دوباره بدون معطلی جلو برویم. به

Hit the ground running.

زمین بزن

You got it.

فهمیدی.

Listen, you are getting some gems from this lesson because these idioms are

گوش کنید، شما از این درس جواهری به دست می آورید زیرا این اصطلاحات به

literally used by native English speakers.

معنای واقعی کلمه توسط انگلیسی زبانان بومی استفاده می شود.

So are you ready to go to number five?

پس برای رفتن به شماره پنج آماده اید؟

You can answer.

میتونی جواب بدی

Yeah.

آره

Let's move on to number five.

بریم سراغ شماره پنج.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Number five is learn the ropes.

شماره پنج این است که طناب ها را یاد بگیرید.

Learn the ropes.

طناب ها را یاد بگیرید.

Now, this is another important and very useful English idiom, especially

حالا این یکی دیگر از اصطلاحات مهم و بسیار کاربردی انگلیسی است، به خصوص

in the business environment.

در محیط کسب و کار.

It just refers to becoming familiar with the details and practical

این فقط به آشنایی با جزئیات و

knowledge of a job or task.

دانش عملی یک شغل یا کار اشاره دارد. به

I remember my assistant started working with me over a year ago.

یاد دارم که دستیارم بیش از یک سال پیش با من شروع به کار کرد.

Amazing young woman.

زن جوان شگفت انگیز

Amazing young woman, and if she's watching this, thank you so much.

زن جوان شگفت انگیز، و اگر او این را تماشا می کند، بسیار سپاسگزارم. از

I appreciate you.

شما قدردانی میکنم.

An amazing woman.

یک زن شگفت انگیز

Now, when she first joined my team, She didn't know anything.

حالا، وقتی برای اولین بار به تیم من پیوست ، هیچ چیز نمی دانست.

She was very skilled and very talented, but she had to learn the ropes.

او بسیار ماهر و با استعداد بود، اما باید طناب زدن را یاد می گرفت.

I had to teach her how to do certain things.

باید به او یاد می دادم که چگونه کارهای خاصی را انجام دهد.

I had to show her where certain files were.

من باید به او نشان می دادم که برخی پرونده ها کجا هستند.

Why, because she didn't know it before, so I had to teach her the main things.

چرا، چون قبلاً آن را نمی دانست، بنابراین من مجبور شدم چیزهای اصلی را به او آموزش دهم.

She needed to know all of the details and the practical knowledge.

او باید تمام جزئیات و دانش عملی را بداند.

She had to learn the ropes.

او باید طناب زدن را یاد می گرفت.

Now she's an expert.

حالا او یک متخصص است.

Now.

She's absolutely amazing.

اکنون.

او کاملا شگفت انگیز است.

All right, you got it.

خیلی خوب، فهمیدی

Excellent.

All.

عالی

همه.

Check out this example sentence.

این جمله مثال را بررسی کنید.

The intern will spend the first few weeks learning the ropes

کارآموز چند هفته اول را صرف یادگیری طناب های

of the company's procedures.

رویه های شرکت خواهد کرد.

You got it?

فهمیدی؟

Next.

Here we go.

بعد.

در اینجا ما می رویم.

It takes time to learn the ropes of managing a team effectively.

یادگیری مهارت های مدیریت موثر یک تیم به زمان نیاز دارد.

And finally, we have this one right here.

و در نهایت، ما این یکی را در اینجا داریم.

The new hire is still learning the ropes, so we need to

استخدام جدید هنوز در حال یادگیری طناب است، بنابراین ما نیاز به

provide guidance and support.

راهنمایی و پشتیبانی داریم.

You got it?

فهمیدی؟

So once again, learn the ropes.

پس یک بار دیگر طناب ها را یاد بگیرید.

Alright, let's move on to number six.

خوب، بیایید به شماره شش برویم.

Again, you are getting so much knowledge, so much information during this lesson.

باز هم، شما در طول این درس دانش و اطلاعات بسیار زیادی کسب می کنید.

Here we go.

Number six, call.

در اینجا ما می رویم.

شماره شش تماس بگیرید

The shots good.

ضربات خوبه

Again, call the shots.

باز هم، شات ها را صدا کنید.

Yes, you got it.

بله متوجه شدید.

Now, this just refers to being in a position of control or having the

حال، این فقط به قرار گرفتن در موقعیت کنترل یا داشتن

authority to make the decisions.

اختیار برای تصمیم گیری اشاره دارد.

So again, I'll bring it back to me, your teacher, because you know me well.

پس باز هم آن را برای خود معلم شما باز می گردانم ، زیرا شما مرا خوب می شناسید.

Right?

So I'm running a business, the speak English with Tiffani Academy

درست؟

بنابراین من یک تجارت را اداره می کنم، با آکادمی تیفانی انگلیسی صحبت می کنم

and this YouTube channel and the Instagram channel I have, I'm

و این کانال یوتیوب و کانال اینستاگرامی که دارم،

running these things and the app.

این چیزها و برنامه را اجرا می کنم.

So I call the shots, which means I have to make sure my team

بنابراین من شات را صدا می زنم، به این معنی که باید مطمئن شوم

members have what they need.

اعضای تیمم آنچه را که نیاز دارند دارند.

I have to make sure they know exactly what needs to be done on a daily basis.

من باید مطمئن شوم که آنها دقیقاً می دانند چه کاری باید روزانه انجام شود.

So again, Calling the shots means the person in control who has

بنابراین باز هم، Calling the shots به معنای شخصی است که در کنترل است و

the authority to delegate or let people know what they need to do.

صلاحیت تفویض اختیار را دارد یا به مردم اجازه می‌دهد بدانند چه کاری باید انجام دهند.

Now, my team members, they are awesome.

حالا، اعضای تیم من، آنها فوق العاده هستند.

They are amazing.

آنها شگفت آور هستند.

So I just need to let them know what they need to do and they all do it.

بنابراین من فقط باید به آنها اطلاع دهم که چه کاری باید انجام دهند و همه آنها این کار را انجام می دهند.

Well, thank you guys.

خب بچه ها ممنون از

I appreciate you.

شما قدردانی میکنم.

All right.

خیلی خوب.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Sentence number one, as the project manager, she calls the

جمله شماره یک، او به عنوان مدیر پروژه،

shots on all major decisions.

همه تصمیمات مهم را به تصویر می کشد.

Next we have this one.

بعد ما این یکی را داریم.

The c e O is the one who calls the shots in this company.

c e O کسی است که شات های این شرکت را صدا می کند.

Hey, he's the one in charge.

هی، او مسئول است.

She's the one in charge.

او مسئول است.

He calls the shots.

او شات ها را صدا می کند.

She calls the shots, the person in the position of authority.

او شات ها را فردی در موقعیت اقتدار می نامد.

And finally we have this one.

و بالاخره این یکی را داریم.

The team leader has the final say and calls the shots during team meetings.

رهبر تیم حرف آخر را می زند و در طول جلسات تیم، شوت ها را صدا می کند.

Make sense.

معنی دارد.

Excellent.

So don't forget this one.

عالی

پس این یکی را فراموش نکنید

Call the shots.

شات ها را صدا کن

All right, let's look at number seven.

خوب، بیایید به شماره هفت نگاه کنیم.

Another very important English idiom.

یکی دیگر از اصطلاحات بسیار مهم انگلیسی.

Cut to the chase again.

دوباره به تعقیب برید.

Cut to the chase.

بریم سر اصل مطلب.

Now, this is once again another amazing and very useful English idiom,

اکنون، این یک بار دیگر یک اصطلاح شگفت انگیز و بسیار مفید انگلیسی است،

specifically in the business environment.

به ویژه در محیط کسب و کار.

It means to get to the point.

یعنی رسیدن به اصل مطلب

Or get to the important part without wasting time.

یا بدون اتلاف وقت به قسمت مهم برسید.

Now you can use this English idiom in other situations, but we are specifically

اکنون می توانید از این اصطلاح انگلیسی در موقعیت های دیگر استفاده کنید، اما ما

speaking about business right now.

در حال حاضر به طور خاص در مورد تجارت صحبت می کنیم.

Okay, so get to the main point.

خوب پس برو سر اصل مطلب

What's the main part?

قسمت اصلی چیست؟

So again, let's go back to that meeting environment.

پس بیایید دوباره به آن محیط جلسه برگردیم.

You're discussing this project that has a ballpark figure of $1 million.

شما در حال بحث در مورد این پروژه هستید که رقمی معادل 1 میلیون دلار دارد.

You remember that right from the beginning of the lesson?

درست از اول درس یادت هست؟

So you're sitting in this meeting and now you raise your hand and

بنابراین شما در این جلسه نشسته اید و اکنون دست خود را بلند می کنید و

say, Hey, so let's cut to the chase.

می گویید: هی، پس بیایید به تعقیب و گریز برسیم.

What do we have to do to make sure this project is a success?

برای اطمینان از موفقیت این پروژه چه کاری باید انجام دهیم ؟

Let's cut to the chase.

بیایید تعقیب را قطع کنیم.

Let's get to the main or more, or most important point.

بیایید به نکته اصلی یا بیشتر یا مهم ترین آن برسیم.

You got it?

فهمیدی؟

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

Check out these example sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Let's skip the small talk and cut to the chase.

بیایید از بحث کوچک بگذریم و به تعقیب و گریز بپردازیم.

What's the main issue we need to address?

مسئله اصلی که باید به آن بپردازیم چیست؟

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

Sentence number two.

جمله شماره دو

The presenter decided to cut to the chase and focus on the

مجری تصمیم گرفت به تعقیب و گریز ادامه دهد و روی

key findings of the research.

یافته های کلیدی تحقیق تمرکز کند.

Hey, let me just cut to the chase and get to the key findings of

با سلام، اجازه دهید من به دنبال آن باشم و به یافته های کلیدی

the research, the main points.

تحقیق، نکات اصلی برسم.

And finally, number three.

و در نهایت شماره سه.

The meeting was running behind schedule, so the manager asked

جلسه با برنامه انجام شد ، بنابراین مدیر از

everyone to cut to the chase.

همه خواست تا به تعقیب خود ادامه دهند.

Hey, let's just focus on the main points because we don't have a lot of time.

هی، بیایید فقط روی نکات اصلی تمرکز کنیم زیرا زمان زیادی نداریم.

Let's cut to the chase.

بیایید تعقیب را قطع کنیم.

You make sense?

شما منطقی هستید؟

Excellent.

عالی

I really hope you are writing these down and don't forget again, you need to go

من واقعاً امیدوارم که اینها را یادداشت کنید و دوباره فراموش نکنید، باید

to the app English with Tiffani so you can practice right after this lesson.

به برنامه English with Tiffani بروید تا بتوانید بلافاصله بعد از این درس تمرین کنید.

Again, you can watch another English lesson.

باز هم می توانید یک درس انگلیسی دیگر را تماشا کنید.

Or you can go directly to the app and start practicing.

یا می توانید مستقیماً به برنامه بروید و شروع به تمرین کنید.

All right, let's move on to number eight.

خوب، بیایید به شماره هشت برویم.

Number eight is think outside the box one more time.

شماره هشت این است که یک بار دیگر خارج از چارچوب فکر کنید.

Think outside the box.

خارج از چارچوب فکر کنید.

Good.

خوب

Now, this just means to think creatively, unconventionally, or

اکنون، این فقط به معنای تفکر خلاقانه، غیر متعارف یا

beyond traditional boundaries.

فراتر از مرزهای سنتی است. مثلاً

You're not thinking like everyone else, for example.

مثل بقیه فکر نمی کنید .

You know that one thing I say all the time is I don't teach grammar.

شما می دانید که یک چیزی که من همیشه می گویم این است که گرامر تدریس نمی کنم.

I have never taught you grammar on this YouTube channel.

من هرگز در این کانال یوتیوب به شما گرامر یاد نداده ام.

And if you're listening to this from my, uh, podcast, you know,

و اگر این را از پادکست من گوش می دهید، می دانید که

I've never taught grammar.

من هرگز دستور زبان تدریس نکرده ام.

Now grammar is important, but I've mentioned that for intermediate

در حال حاضر گرامر مهم است، اما من اشاره کردم که برای

and advanced level learners, you have to study in a different way.

زبان آموزان سطح متوسط ​​و پیشرفته، شما باید به روش دیگری مطالعه کنید.

That is thinking outside the box because my students that study with

این تفکر خارج از چارچوب است زیرا دانش آموزان من که با من مطالعه می کنند،

me, oh, their grammar does improve, but I never teach them grammar.

اوه، دستور زبان آنها بهبود می یابد، اما من هرگز به آنها گرامر یاد نمی دهم.

Intriguing, right.

جالبه، درسته

All right.

So again, thinking outside the box, thinking creatively, unconventionally,

خیلی خوب.

بنابراین دوباره، تفکر خارج از چارچوب، تفکر خلاقانه، غیر متعارف

or beyond traditional boundaries.

یا فراتر از مرزهای سنتی.

Now I have a story at the end, so don't miss story time about one of

حالا من یک داستان در پایان دارم، بنابراین زمان داستان یکی از

my previous coworkers at nasa, a man that thought outside the box.

همکاران قبلی من در ناسا را ​​از دست ندهید، مردی که خارج از چارچوب فکر می کرد.

So let me give you some example sentences and don't go anywhere.

پس اجازه دهید چند جمله مثال برای شما بیاورم و به جایی نروید.

You don't wanna miss that story.

شما نمی خواهید آن داستان را از دست بدهید.

So first example sentence.

بنابراین اولین جمله مثال.

To solve this problem, we need to think outside the box and consider unusual

برای حل این مشکل، باید خارج از چارچوب فکر کنیم و راه‌حل‌های غیرمعمول را در نظر بگیریم.

solutions Next, the creative team is known for its ability to think outside

در مرحله بعد، تیم خلاق به دلیل توانایی‌اش در تفکر بیرون از

box and come up with innovative ideas.

جعبه و ارائه ایده‌های نوآورانه شناخته شده است.

And finally, the company encourages employees to think outside the

و در نهایت، این شرکت کارکنان را تشویق می‌کند که خارج از

box and propose new strategies.

چارچوب فکر کنند و استراتژی‌های جدیدی را پیشنهاد کنند.

You got it?

فهمیدی؟

Yes.

آره.

Think outside the box.

خارج از چارچوب فکر کنید.

Now, number nine, another amazing and very important English idiom.

حالا، شماره نه، یکی دیگر از اصطلاحات شگفت انگیز و بسیار مهم انگلیسی است.

Keep someone in the loop.

کسی را در جریان نگه دارید

Again, keep someone in the loop.

باز هم، کسی را در جریان نگه دارید.

Good job.

Now, this just means to inform someone and include them in the

آفرین.

در حال حاضر، این فقط به معنای اطلاع دادن به کسی و گنجاندن آنها در

communication or decision making process.

فرآیند ارتباط یا تصمیم گیری است.

All right, you have a meeting and there's one coworker that was unable

بسیار خوب، شما یک جلسه دارید و یکی از همکاران نتوانست در

to attend the meeting, but he tells you, Hey, I'm not going to be at

جلسه شرکت کند، اما او به شما می گوید، هی، من قرار نیست در

the meeting, but can you give me all the information after the meeting?

جلسه باشم، اما می توانید تمام اطلاعات را بعد از جلسه به من بدهید؟

Please keep me in the loop.

لطفا مرا در جریان نگه دارید.

Please let me know what's going on.

لطفا به من اطلاع دهید که چه خبر است.

Keep me in the loop.

مرا در جریان نگه دار

Make sense?

معنی دارد؟

Yes.

آره.

One of my students, I taught him this idiom as well, and he

یکی از شاگردانم این اصطلاح را هم به او یاد دادم و

started using it immediately.

بلافاصله شروع به استفاده از آن کرد.

Okay.

Tiff, please keep me in the loop.

باشه.

تیف، لطفا مرا در جریان نگه دار.

And I loved it.

و من آن را دوست داشتم.

Why?

Because he sounded like a native English speaker.

چرا؟

چون صدایش شبیه یک انگلیسی زبان مادری بود.

This is how we as native English speakers speak.

ما به عنوان زبان مادری انگلیسی اینگونه صحبت می کنیم.

So you, if you start using these idioms, you'll start sounding

بنابراین، شما، اگر شروع به استفاده از این اصطلاحات کنید،

like me, like your teacher.

مانند من، مانند معلم خود، صدا خواهید کرد.

All right?

خیلی خوب؟

Here's the example sentence.

در اینجا مثال جمله است.

All right?

The first one, please keep me in the loop about any updates or

خیلی خوب؟

اولین مورد، لطفاً من را در جریان هر گونه به روز رسانی یا

changes to the project timeline.

تغییر در جدول زمانی پروژه قرار دهید.

Next we have this one.

بعد ما این یکی را داریم. از

Ask the team leader.

رهبر تیم بپرسید.

It is important to keep everyone in the loop regarding important decisions.

مهم است که همه را در مورد تصمیمات مهم در جریان نگه دارید.

And finally, the manager kept the entire department in the

و در نهایت، مدیر کل بخش را در

loop about the upcoming changes.

جریان تغییرات آتی قرار داد.

You got it?

فهمیدی؟

Yes.

آره.

Keep someone in the loop.

کسی را در جریان نگه دارید

Excellent.

Alright, now we have number 10, the final one and one of the most important ones.

عالی

خوب، حالا ما شماره 10 را داریم، آخرین و یکی از مهمترین آنها.

This one is stay on top of something.

این یکی ماندن در بالای چیزی است.

Stay on top of something.

در بالای چیزی بمان.

Good job.

آفرین.

Now, this just means to stay informed.

در حال حاضر، این فقط به معنای آگاه ماندن است.

And in control of a situation or task, you're staying on top of it.

و در کنترل یک موقعیت یا کار، در راس آن قرار می گیرید.

You have this big project you're working on and you have many things to do in

شما این پروژه بزرگ را دارید که روی آن کار می کنید و کارهای زیادی برای انجام دادن دارید

order to complete the project, but you're not going to miss the deadline.

تا پروژه را به پایان برسانید، اما ضرب الاجل را از دست نمی دهید.

Why?

Because you're staying on top of everything.

چرا؟

زیرا شما در بالای همه چیز می مانید.

You know which tasks need to be done today.

شما می دانید که چه وظایفی را امروز باید انجام دهید.

You know which tasks need to be done tomorrow.

شما می دانید که فردا چه وظایفی باید انجام شود.

You are staying on top of the project.

شما در رأس پروژه می مانید.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, excellent.

باشه عالیه

Check out this example sentence.

این جمله مثال را بررسی کنید.

It's important to stay on top of industry trends to remain competitive.

برای رقابتی ماندن در صدر روندهای صنعت مهم است.

Next, we have this sentence, the project manager needs to stay on top of

بعد، ما این جمله را داریم، مدیر پروژه باید از

the project's progress and deadlines.

پیشرفت پروژه و ضرب الاجل ها مطلع باشد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

And finally, we have this one.

و در نهایت، ما این یکی را داریم.

I am constantly checking my emails to ensure I stay on top.

من دائماً ایمیل‌هایم را چک می‌کنم تا مطمئن شوم که در صدر هستم.

Of any urgent requests.

از هر درخواست فوری

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

So once again, stay on top of something now.

عالی

بنابراین یک بار دیگر، اکنون در بالای چیزی بمانید.

I really hope you enjoyed the lesson today.

واقعا امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

I hope you learned a lot, and I hope you start using these idioms.

امیدوارم چیزهای زیادی یاد گرفته باشید و امیدوارم شروع به استفاده از این اصطلاحات کنید.

My voice cracked.

صدایم ترک خورد.

I hope you start using these idioms.

امیدوارم شروع به استفاده از این اصطلاحات کنید.

Starting today.

امروز شروع میشود.

Remember, they'll help you to sound more like a native English speaker.

به یاد داشته باشید، آنها به شما کمک می کنند که بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

I will talk to you in the next lesson, but as always, remember to speak English.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد، اما مثل همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت کنید.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is?

میدونی ساعت چنده؟ بیا

Let's go.

It's story time a I said it's story time.

بریم.

زمان داستان است و گفتم زمان داستان است.

Alright, so I told you earlier during the lesson when I was teaching

بسیار خوب، پس قبلاً در طول درس، زمانی که به

you the idiom, think outside the box that I had a coworker now.

شما این اصطلاح را آموزش می دادم، به شما گفتم، خارج از چارچوب فکر کنید که اکنون یک همکار دارم.

I wanna take you back, way back about 15 or so years ago.

من می خواهم شما را به عقب برگردانم، حدود 15 یا چند سال پیش.

I used to work.

من قبلاً کار می کردم.

At nasa, great job, great boss, great coworkers, and while I was

در ناسا، کار عالی، رئیس عالی، همکاران عالی، و زمانی که

at nasa, so my schedule was 7:00 AM to 3:00 PM I'm an early bird, so

در ناسا بودم، برنامه من از 7:00 صبح تا 3:00 بعد از ظهر بود

I absolutely loved that schedule.

.

I had enough time to get all of my work done.

زمان کافی برای انجام تمام کارهایم داشتم.

And leave at 3:00 PM to get home, take a nap, and still had time

و ساعت 3 بعدازظهر را ترک کنید تا به خانه برگردید، چرت بزنید، و هنوز هم عصرها برای وقت گذرانی وقت داشته باشید

to hang out in the evenings.

.

It was a great schedule.

برنامه عالی بود

Now, during my time working at nasa, I met many amazing individuals.

اکنون، در طول مدتی که در ناسا کار می کردم، با افراد شگفت انگیز زیادی آشنا شدم.

I mentioned to you in the past.

در گذشته به شما اشاره کردم.

In one of my past story times, there was a guy I worked with,

در یکی از داستان‌های گذشته‌ام، مردی بود که با او کار می‌کردم،

he was the first individual I had worked with that could speak Korean.

او اولین فردی بود که با او کار کردم و می‌توانست کره‌ای صحبت کند.

His wife is actually Korean.

همسرش در واقع کره ای است.

So we had many conversations, extremely intelligent.

بنابراین ما گفتگوهای زیادی داشتیم، بسیار هوشمندانه.

He was a genius when it came to databases and computers and coding.

او در مورد پایگاه داده ها و کامپیوترها و کدنویسی یک نابغه بود.

Amazing.

حیرت آور.

But he wasn't the only amazing man that I worked with.

اما او تنها مرد شگفت انگیزی نبود که با او کار کردم.

There were other females I worked with too that were amazing.

زنان دیگری هم بودند که با آنها کار کردم که شگفت‌انگیز بودند.

There was one guy that I worked with, he was very mild mannered.

یک نفر بود که من با او کار کردم ، او رفتار بسیار ملایمی داشت.

He was quiet, but if you talk to him, he could hold a really good

او ساکت بود، اما اگر با او صحبت کنید، می تواند یک مکالمه واقعاً خوب داشته باشد

conversation, and I really liked him.

و من واقعاً او را دوست داشتم.

So one day I just happened to stop by his desk.

بنابراین یک روز اتفاقاً کنار میز او ایستادم.

I was walking back to my desk and he was sitting at his desk.

داشتم برمیگشتم سمت میزم و اون پشت میزش نشسته بود.

So I stopped just to have a short conversation with him, and he was one

بنابراین من متوقف شدم تا یک گفتگوی کوتاه با او داشته باشم، و او یکی

of the designers slash illustrators in our department, and his work

از طراحان تصویرساز در بخش ما بود، و کار او به

literally would blow my mind.

معنای واقعی کلمه ذهن من را متحیر می کرد.

Not only was he so creative, he always thought outside of the box, but the

او نه تنها بسیار خلاق بود، او همیشه به خارج از جعبه فکر می کرد، اما

quality of his work really blew my mind.

کیفیت کار او واقعاً ذهن من را متحیر کرد.

Now I am also an artist, so I love things that look beautiful, things that are

اکنون من نیز یک هنرمند هستم، بنابراین چیزهایی که زیبا به نظر می رسند، چیزهایی که

well designed and well laid out, which is why his work caught my attention.

به خوبی طراحی شده اند و چیدمان خوبی دارند را دوست دارم، به همین دلیل است که کار او توجه من را به خود جلب کرد.

So I was sitting talking to him as he was working on a project, and he was

بنابراین من نشسته بودم و با او صحبت می کردم در حالی که او روی یک پروژه کار می کرد، و او

showing me different things he used and different color combinations, and I

چیزهای مختلفی را که استفاده می کرد و ترکیب رنگ های مختلف را به من نشان می داد، و از

asked him, I said, wow, how did you learn how to be such an amazing illustrator?

او پرسیدم، گفتم وای، چگونه یاد گرفتی که چگونه یک تصویرگر شگفت انگیز باشی. ?

How did you get this good?

چطور به این خوبی رسیدی؟

He said, well, TIFF, I actually, uh, worked somewhere else before working

او گفت، خوب، TIFF، من در واقع، اوه، قبل از اینکه اینجا کار کنم، جای دیگری کار می کردم

here, and I said, oh, where did you work?

، و گفتم: اوه، کجا کار می کردی؟

He said, Disney slash Pixar.

او گفت، دیزنی پیکسار را بریده است.

I said, what did you just say?

گفتم چی گفتی؟

He said, yeah, I actually used to work for, I say Disney.

او گفت، بله، من در واقع برای دیزنی کار می کردم.

I used to work for Disney.

من قبلا برای دیزنی کار می کردم.

I used to do some animation for Disney.

من قبلاً برای دیزنی انیمیشن می ساختم.

And in that moment I realized that the individuals working at NASA

و در آن لحظه متوجه شدم که افرادی که در ناسا

and for NASA that I was surrounded by, they were not regular people.

و برای ناسا کار می کردند که توسط من احاطه شده بود، افراد عادی نبودند.

They were the individuals that were at the top of their fields.

آنها افرادی بودند که در راس کار خود قرار داشتند.

Individuals who were so talented while at the same time being super humble.

افرادی که بسیار با استعداد و در عین حال فوق العاده متواضع بودند.

He was the most humble guy I had ever met at that time, and he just told me.

او متواضع ترین مردی بود که در آن زمان دیدم و فقط به من گفت.

I used to work for Disney, so of course he already had my respect, but

من قبلاً برای دیزنی کار می کردم، بنابراین البته او قبلاً احترام من را داشت، اما

my respect level even went higher.

سطح احترام من حتی بالاتر رفت.

When he told me that.

وقتی این را به من گفت.

I tried to sit with him even more just to ask him for tips on making, uh,

من سعی کردم بیشتر با او بنشینم و فقط از او راهنمایی بخواهم که

better visuals, and he was so kind.

بصری بهتری بسازد، و او بسیار مهربان بود.

We had great conversations, and I'll never forget him because not only was

ما گفتگوهای خوبی داشتیم و من هرگز او را فراموش نخواهم کرد زیرا نه تنها

he talented, not only was he able to think outside the box, He was also a

او با استعداد بود، نه تنها می توانست خارج از چارچوب فکر کند، بلکه

humble and extremely kind individual.

فردی متواضع و فوق العاده مهربان بود.

If you're watching this video, hey, long time, no see.

اگر در حال تماشای این ویدیو هستید، سلام، خیلی وقت است که نمی بینید.

Hit me up.

منو بزن

I'd love to catch up.

من دوست دارم به عقب برسم.

Alright guys.

باشه بچه ها

I hope you enjoyed this short story and maybe you know someone else that

امیدوارم از این داستان کوتاه لذت برده باشید و شاید شخص دیگری را بشناسید که

you work with that is absolutely amazing, very humble, but extremely

با او کار می کنید که کاملاً شگفت انگیز، بسیار متواضع، اما فوق العاده

amazing, and an expert in their field.

شگفت انگیز و متخصص در زمینه خود است.

I'll talk to you in the next lesson.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

Have a wonderful week.

هفته فوق العاده ای داشته باشید