ENGLISH FLUENCY SECRETS | 4 Things You Must Do

In today's English lesson, I'm going to teach you four things you must do

در درس انگلیسی امروز، چهار کار را به شما آموزش می‌دهم که باید انجام دهید

in order to speak English fluently, like a native English speaker.

تا بتوانید مانند یک انگلیسی‌زبان بومی انگلیسی صحبت کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher.

خب پس من معلمم

Tiffani let's jump right in.

تیفانی بیایید به داخل بپریم.

Now the very first thing you must do is create.

اکنون اولین کاری که باید انجام دهید این است که ایجاد کنید.

You must create a plan in order to achieve all of your English goals.

شما باید برای دستیابی به تمام اهداف انگلیسی خود برنامه ای ایجاد کنید.

This is something that you must do in order for you to become a native English

این کاری است که باید انجام دهید تا بتوانید یک انگلیسی زبان بومی شوید

speaker or sound like a native English speaker and speak English fluently.

یا مانند یک انگلیسی زبان بومی صحبت کنید و انگلیسی را روان صحبت کنید.

You have to create a plan.

شما باید یک طرح ایجاد کنید.

There's a quote that came from Benjamin Franklin.

نقل قولی از بنجامین فرانکلین آمده است.

Benjamin Franklin said by failing.

بنجامین فرانکلین با شکست گفت.

To prepare you are preparing to fail.

برای آماده شدن، در حال آماده شدن برای شکست هستید.

Now, this is what I need you to understand.

اکنون، این چیزی است که من باید درک کنید.

I believe that you will be able to speak English fluently.

من معتقدم که شما می توانید انگلیسی را روان صحبت کنید.

I believe that it's possible no matter where you live, even if you've never

من معتقدم که مهم نیست در کجا زندگی می کنید، این امکان وجود دارد، حتی اگر قبلاً

met a native English speaker before you will be able to speak English

با یک فرد انگلیسی زبان بومی آشنا نشده اید، می توانید به راحتی انگلیسی

fluently, but only if you have a plan.

صحبت کنید، اما فقط در صورتی که برنامه ای داشته باشید.

Just like Benjamin Franklin said, if you're just going around without a

درست همانطور که بنجامین فرانکلین گفت، اگر فقط بدون

plan, you are preparing for failure.

برنامه به اطراف می روید، برای شکست آماده می شوید.

So you must create a plan.

بنابراین شما باید یک برنامه ایجاد کنید.

Another quote about creating a plan came from Yogi Barra.

نقل قول دیگری در مورد ایجاد یک طرح از یوگی بارا آمده است.

Yogi Barra said, if you don't know where you are going,

یوگی بارا گفت، اگر نمی‌دانی کجا

you'll end up someplace else.

می‌روی، به جای دیگری می‌رسی.

In other words, if you don't have a clear plan taking you to a clear

به عبارت دیگر، اگر برنامه مشخصی نداشته باشید که شما را به مقصدی روشن

destination, you will not end up at the place that you want to.

برساند ، به جایی که می خواهید نخواهید رسید.

So you wanna speak English fluently, you must create a plan.

بنابراین شما می خواهید انگلیسی را روان صحبت کنید، باید یک برنامه ایجاد کنید.

And another powerful quote about this comes from Brian, Tracy.

و نقل قول قدرتمند دیگری در این مورد از برایان، تریسی آمده است.

Brian Tracy said a clear.

برایان تریسی به وضوح گفت.

Backed by definite plans gives you a tremendous feeling of

پشتوانه برنامه های مشخص به شما احساس فوق العاده ای از

confidence and personal power.

اعتماد به نفس و قدرت شخصی می دهد.

When you have a plan and you know exactly where this plan is taking you

وقتی برنامه ای دارید و دقیقاً می دانید که این برنامه شما را به کجا می برد

to, you can study with confidence.

، می توانید با اطمینان مطالعه کنید.

You can be confident that you will achieve your goal.

می توانید مطمئن باشید که به هدف خود خواهید رسید.

So again, the first thing you must.

بنابراین دوباره، اولین چیزی که شما باید.

Is create a plan to achieve all of your English goals.

آیا یک برنامه برای دستیابی به تمام اهداف انگلیسی خود ایجاد کنید.

When you create a plan, you will achieve your goal.

زمانی که برنامه ریزی می کنید، به هدف خود خواهید رسید.

Here's the second thing you must do.

در اینجا دومین کاری است که باید انجام دهید.

You must think.

باید فکر کنی

Think in English, as often as you can.

تا جایی که می توانید به زبان انگلیسی فکر کنید.

I need you to understand this.

من باید این را بفهمی

This is so important in order for you to speak English fluently, you

این بسیار مهم است تا بتوانید انگلیسی را روان صحبت کنید،

must start thinking in English and sometimes it feels a little bit

باید به انگلیسی فکر کنید و گاهی اوقات کمی

difficult or tricky, but it is possible.

دشوار یا مشکل به نظر می رسد، اما ممکن است.

There's a powerful.

یک قدرتمند وجود دارد.

It came from Norman Vincent peel, Norman Vincent peel said, change your

نورمن وینسنت پیل گفت: افکارتان را تغییر دهید

thoughts and you change your world.

و دنیایتان را تغییر دهید.

Think about that when you change your thoughts, your entire world will change.

به این فکر کنید که وقتی افکار خود را تغییر دهید، کل جهان شما تغییر خواهد کرد.

The same is true as it comes or relates to your English.

همین امر در مورد انگلیسی شما یا مربوط به آن نیز صادق است.

When you change the way you are thinking right now, maybe sometimes you doubt

وقتی در حال حاضر طرز فکر خود را تغییر می دهید، شاید گاهی اوقات

your ability to speak English fluently.

به توانایی خود در صحبت کردن روان انگلیسی شک کنید.

Maybe you think to yourself, He can do it.

شاید با خود فکر کنید، او می تواند این کار را انجام دهد.

She can do it, but I can't do it.

او می تواند این کار را انجام دهد، اما من نمی توانم.

No, you have to change the way you are thinking and start thinking in

نه، شما باید طرز فکر خود را تغییر دهید و

English as often as you can, when you're doing something around the house,

تا جایی که می توانید به زبان انگلیسی فکر کنید، وقتی در خانه مشغول انجام کاری هستید،

when you're at school, when you're at work force yourself to think in

وقتی در مدرسه هستید، زمانی که سر کار هستید خودتان را مجبور کنید به این موضوع فکر کنید.

English, describe what you're doing.

انگلیسی، آنچه را که انجام می دهید را توصیف کنید.

Again, changing your thoughts.

باز هم، افکار خود را تغییر دهید.

Can change your world.

می تواند دنیای شما را تغییر دهد

Another quote, I love that talks about your thoughts and thinking

نقل قول دیگری، من دوست دارم که درباره افکار و تفکرات شما

from Louise hay, every thought we think is creating our future.

از لوئیز هی صحبت کند، هر فکری که فکر می کنیم آینده ما را می سازد.

Look, this is powerful.

ببینید، این قدرتمند است.

Every thought you have every thought is creating your future.

هر فکری که دارید هر فکری در حال ساختن آینده شماست.

So when you, again, just like step number one, you create a

بنابراین هنگامی که شما، دوباره، درست مانند مرحله شماره یک، یک

plan and then step number two.

طرح و سپس مرحله شماره دو ایجاد می کنید.

The thing you must do again, when you start thinking in English, your

کاری که باید دوباره انجام دهید، زمانی که شروع به فکر کردن به زبان انگلیسی می کنید،

future actually is being created.

آینده شما در واقع ساخته می شود.

You wanna speak English fluently, start thinking in English more slow.

شما می خواهید انگلیسی را روان صحبت کنید، آهسته تر به انگلیسی فکر کنید.

Bit by bit step by step.

ذره ذره قدم به قدم.

You will start to see the future.

شما شروع به دیدن آینده خواهید کرد.

You desire become a reality.

آرزو دارید به واقعیت تبدیل شوید

Start thinking in English and Scotty waves said we are a product of our thoughts.

شروع کنید به انگلیسی فکر کنید و امواج اسکاتی گفتند ما محصول افکار خود هستیم.

You are a product of the way you think.

شما محصول طرز فکر خود هستید.

So if every day you tell yourself, I can't speak English, I will

بنابراین اگر هر روز به خود بگویید من نمی توانم انگلیسی صحبت کنم،

never be able to speak English.

هرگز نمی توانم انگلیسی صحبت کنم.

Like teacher, Tiffani, I'm not able to speak English fluently.

مانند معلم تیفانی، من نمی توانم انگلیسی را روان صحبت کنم.

You never will.

شما هرگز نخواهید کرد.

But if you change your thoughts and if you tell yourself, you

اما اگر افکارت را عوض کنی و به خودت بگویی

know, I am a good student.

، بدانی که من شاگرد خوبی هستم.

I can, and I will achieve my English goals today.

من می توانم و امروز به اهداف انگلیسی خود خواهم رسید.

I am going to follow the plan I created, and I am going to think in English, I'm

من برنامه ای که ایجاد کردم را دنبال می کنم و به انگلیسی فکر می کنم،

going to make an effort to think more in English, you will achieve your goals.

سعی می کنم بیشتر به انگلیسی فکر کنم، شما به اهداف خود خواهید رسید.

So the second thing you must do, my friend, you must think in English as much.

پس دومین کاری که باید انجام دهید ، دوست من، باید به همان اندازه انگلیسی فکر کنید.

And as often as you can, Now, remember I mentioned to you, number one, the thing

و تا جایی که می توانید، حالا، به یاد داشته باشید که شماره یک به شما اشاره کردم، کاری

you must do, you have to create a plan.

که باید انجام دهید، باید یک برنامه ایجاد کنید.

I wanna let you know really quickly.

میخوام خیلی سریع بهت خبر بدم

I have many students, thousands of students that

من دانش آموزان زیادی دارم، هزاران دانش آموز که

are already following my plan.

در حال حاضر برنامه من را دنبال می کنند.

If you need a plan and you don't have one, all you have to do is

اگر به برنامه ای نیاز دارید و آن را ندارید، تنها کاری که باید انجام دهید این است

go to www.dailyenglishlessons.com.

که به www.dailyenglishlessons.com مراجعه کنید.

I've created a full plan to take you from an intermediate English learner, all the

من یک برنامه کامل ایجاد کرده ام تا شما را از یک زبان آموز متوسط ​​انگلیسی

way to an advanced English learner in one.

تا یک زبان آموز پیشرفته انگلیسی در یک برنامه ببرم.

Daily English lessons to help you follow a plan thinking in English and

دروس روزانه انگلیسی به شما کمک می کند برنامه ای را به زبان انگلیسی دنبال کنید

having peace of mind that you will be able to speak with confidence.

و خیالتان راحت باشد که بتوانید با اطمینان صحبت کنید.

So go to daily English lessons.com, or you can hit the link in the description.

بنابراین به روزانه English lessons.com بروید، یا می توانید لینک موجود در توضیحات را بزنید.

Now, the third thing you must do, the third thing I need you to pay

حالا، سومین کاری که باید انجام دهید ، سومین چیزی که باید به آن

attention to you must overcome, overcome your fears about.

توجه کنید باید بر آن غلبه کنید، بر ترس هایتان غلبه کنید.

English.

انگلیسی.

Listen.

گوش بده.

It's true.

درسته.

I know that there are times when you feel like it's impossible.

من می دانم که زمان هایی وجود دارد که احساس می کنید غیرممکن است.

You're afraid that you're not moving forward.

از این می ترسید که جلو نروید.

You're afraid to make mistakes.

شما از اشتباه کردن می ترسید.

You don't wanna speak to a native English speaker or you don't wanna be in an

شما نمی خواهید با یک انگلیسی زبان مادری صحبت کنید یا نمی خواهید در

environment and speaking English because you're nervous that you'll make a.

محیطی باشید و انگلیسی صحبت کنید زیرا عصبی هستید که این کار را انجام دهید.

You have to overcome your fears about English.

شما باید بر ترس خود در مورد انگلیسی غلبه کنید.

It's a powerful quote from Nelson Mandela.

این یک نقل قول قدرتمند از نلسون ماندلا است.

Nelson Mandela said the brave man is not he who does not feel afraid,

نلسون ماندلا گفت مرد شجاع کسی نیست که احساس ترس نمی کند،

but he who conquers that fear.

بلکه کسی است که بر این ترس غلبه می کند.

Listen, I'm speaking to you right now.

گوش کن، الان دارم با تو صحبت می کنم.

You will experience fear.

ترس را تجربه خواهید کرد.

I experienced fear when I was learning Korean, I would get in certain

وقتی داشتم کره ای یاد می گرفتم ترس داشتم، در

situations and suddenly get nervous.

موقعیت های خاصی قرار می گرفتم و ناگهان عصبی می شدم.

And it seemed like everything I had learned was gone.

و به نظر می رسید همه چیزهایی که یاد گرفته بودم از بین رفته بود.

I couldn't remember any Korean word.

هیچ کلمه کره ای یادم نمی آمد.

The fear was real.

ترس واقعی بود

And the fear that you feel it's real.

و ترسی که احساس می کنید واقعی است.

But you have to remember, number three, you must overcome your fears.

اما باید به خاطر داشته باشید، شماره سه، باید بر ترس های خود غلبه کنید.

And just like Nelson Mandela said the brave man, the brave woman is not the

و درست همانطور که نلسون ماندلا گفت مرد شجاع، زن شجاع

individual that doesn't have any fear.

فردی نیست که هیچ ترسی نداشته باشد.

It's the individual that's able to overcome and conquer that fear.

این فرد است که می تواند بر این ترس غلبه کند و بر آن غلبه کند.

And I believe that you can overcome, don't worry about making mistakes, just

و من معتقدم که شما می توانید بر آن غلبه کنید، نگران اشتباه کردن نباشید،

practice what you're learning you can do.

فقط آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید و می توانید انجام دهید.

another one that was very powerful.

یکی دیگر که بسیار قدرتمند بود.

Marie Cury said nothing in life is to be feared.

ماری کوری گفت در زندگی از هیچ چیز نباید ترسید.

It is only to be understood.

فقط قابل درک است.

What powerful one more time.

یک بار دیگر چه قدرتمند

Nothing in life is to be feared.

در زندگی چیزی برای ترسیدن از آن وجود ندارد.

It is only to be understood.

فقط قابل درک است.

Let me break this down.

بذار اینو بشکنم

So for you as an English, First, you probably have fear when it comes to

بنابراین برای شما به عنوان یک انگلیسی، اولاً، شما احتمالاً در صحبت کردن به

speaking English in front of other individuals, specifically those

زبان انگلیسی در مقابل افراد دیگر ، به ویژه آنهایی

who are native English speakers, you don't wanna make a mistake.

که بومی انگلیسی زبان هستند، ترس دارید، نمی خواهید اشتباه کنید.

Right?

درست؟

Well, that's the fear, but no, Marie Curry said, you must understand

خب، این ترس است، اما نه، ماری کوری گفت، شما باید بفهمید

what's the root of that fear.

که ریشه این ترس چیست.

Why do you feel that way?

چرا چنین احساسی دارید؟

Get to the root, get to the bottom of it.

به ریشه بروید، به ته آن بروید.

Are you afraid to make mistakes because you think they'll laugh at you.

آیا از اشتباه کردن می ترسید زیرا فکر می کنید آنها به شما خواهند خندید؟

Okay, well understand.

باشه خوب بفهم

Have they ever laughed at you before?

آیا قبلاً به شما خندیده اند؟

I can guarantee the answers?

من می توانم پاسخ ها را تضمین کنم؟

No.

As a native English speaker.

خیر.

به عنوان یک انگلیسی زبان مادری.

Yes.

I've been a teacher for a long time.

آره.

من مدت زیادی معلم هستم.

I've had thousands upon thousands of students and

من هزاران هزار دانش آموز و

millions of students on YouTube.

میلیون ها دانش آموز در یوتیوب داشته ام.

I have never laughed at a student's mistake to make that student feel.

من هرگز به اشتباه یک دانش آموز نخندیده ام که آن دانش آموز احساس کند.

There have been times when myself and other students have talked about certain

مواقعی بوده است که من و دانش آموزان دیگر در مورد

things and we've laughed together, but I have never laughed at a student

چیزهایی صحبت کرده ایم و با هم خندیده ایم، اما من هرگز به دانش آموزی نخندیده ام

when that individual made a mistake.

که آن فرد اشتباه کرده باشد.

So that fear now that you understand, wait a minute.

پس اون ترس حالا که فهمیدی یه لحظه صبر کن.

That fear is not actually a real fear because they're not

این ترس در واقع یک ترس واقعی نیست زیرا

going to laugh at you instead.

در عوض به شما نمی‌خندند.

They'll be impressed that you are learning another language and you are making

آنها تحت تأثیر قرار می گیرند که شما در حال یادگیری زبان دیگری هستید

an effort to speak in that language.

و تلاش می کنید به آن زبان صحبت کنید.

So understand your fear where it's coming from, and then you'll be able to overcome.

بنابراین ترس خود را درک کنید که از کجا می آید، و سپس می توانید بر آن غلبه کنید.

Another quote, that is important for you to understand for this number three

نقل قول دیگری که برای شما مهم است برای این شماره

of overcoming Roseanne cash said the key to change is to let go of fear.

سه غلبه بر نقد روزان درک کنید، گفت: کلید تغییر رها کردن ترس است.

The key to changing the key, to going to the next step and improving

کلید تغییر کلید، رفتن به مرحله بعدی و

your English is to let go of.

بهبود زبان انگلیسی این است که آن را رها کنید.

Something.

I teach my students.

یه چیزی

من به شاگردانم درس می دهم.

Those that are in my academy all the time is, listen.

کسانی که همیشه در آکادمی من هستند، گوش کنید.

I am not here to constantly tell you you're wrong.

من اینجا نیستم که مدام به شما بگویم اشتباه می کنید.

You're wrong, you're wrong.

شما اشتباه می کنید، شما اشتباه می کنید.

I am here to increase your confidence to help you let go of fear and enjoy

من اینجا هستم تا اعتماد به نفس شما را افزایش دهم تا به شما کمک کنم ترس را رها کنید و

the process of learning English.

از روند یادگیری زبان انگلیسی لذت ببرید.

And I have literally watched students from all around the world,

و من به معنای واقعی کلمه دانش‌آموزانی را از سرتاسر جهان تماشا کرده‌ام که وقتی دست از سرشان

transform and start speaking with confidence when they let go of their.

برمی‌دارند، دگرگون می‌شوند و با اطمینان شروع به صحبت می‌کنند.

First time they joined one of our group classes.

اولین بار آنها به یکی از کلاس های گروهی ما پیوستند.

They were too shy to speaking English, true story.

آنها از صحبت کردن به انگلیسی، داستان واقعی خجالتی بودند.

By the third class fourth class, they started speaking with confidence.

تا کلاس سوم کلاس چهارم، آنها با اطمینان شروع به صحبت کردند.

Why?

Because they were no longer afraid of making mistakes.

چرا؟

چون دیگر ترسی از اشتباه نداشتند.

They realized that their teacher and other members of our family,

آنها متوجه شدند که معلم آنها و سایر اعضای خانواده ما،

our group were encouraging them.

گروه ما آنها را تشویق می کنند.

Once you let go of fear.

وقتی ترس را رها کردی

You will change.

شما تغییر خواهید کرد.

So again, number three, overcome your fears about English and

پس دوباره، شماره سه، بر ترس های خود در مورد انگلیسی و

number four, something that you must do, you must do immediately.

شماره چهار غلبه کنید، کاری که باید انجام دهید، باید فوراً انجام دهید.

You must take action.

شما باید اقدام کنید.

Take action.

اقدام به.

And use what you learn.

و از آنچه یاد می گیرید استفاده کنید.

This is so important.

این خیلی مهم است.

You want to speak English fluently, like a native English speaker in order

شما می خواهید انگلیسی را روان صحبت کنید، مانند یک انگلیسی زبان مادری

to do that, you can't just study.

برای انجام این کار، نمی توانید فقط مطالعه کنید.

You have to study and then use what you learn.

شما باید مطالعه کنید و سپس از آموخته های خود استفاده کنید.

You must take action.

شما باید اقدام کنید.

Let me explain this.

بگذارید این را توضیح دهم.

There's a quote from GK Nielsen.

نقل قولی از GK Nielsen وجود دارد.

GK Nielsen said successful.

جی کی نیلسن گفت موفق.

People are not gifted.

مردم استعداد ندارند.

They just work hard.

آنها فقط سخت کار می کنند.

Then succeed on purpose.

سپس عمدا موفق شوید.

Listen, they just work hard and succeed on purpose.

گوش کن، آنها فقط سخت کار می کنند و عمدا موفق می شوند.

I told you earlier, you can achieve your English goals.

قبلاً به شما گفتم، می توانید به اهداف انگلیسی خود برسید.

All you have to do is again, follow a plan, create a plan.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که دوباره، یک برنامه را دنبال کنید، یک برنامه ایجاد کنید.

And as you work hard, following the clear plan you have.

و همانطور که سخت کار می کنید، برنامه روشنی را که دارید دنبال کنید.

You will succeed on purpose because you are doing something,

شما عمدا موفق خواهید شد زیرا دارید کاری انجام می دهید،

you are taking action.

در حال انجام عمل هستید.

You are using what you're learning.

شما از چیزی که یاد می گیرید استفاده می کنید.

You're not sitting back and saying I can't do it.

شما نمی نشینید و می گویید من نمی توانم این کار را انجام دهم.

It's impossible.

غیر ممکنه.

No, you're standing up.

نه، تو ایستاده ای

Remember, you've created a plan.

به یاد داشته باشید، شما یک طرح ایجاد کرده اید.

You're thinking in English, you've overcome your fears

شما به انگلیسی فکر می کنید، بر ترس های خود غلبه کرده

and now you are taking action.

اید و اکنون در حال اقدام هستید.

You will succeed on purpose.

شما عمدا موفق خواهید شد.

Jim Roone said, either you run the day or the day runs.

جیم رون گفت، یا روز می دوی یا روز می دود.

You.

شما.

Let me explain either you control your day, your time.

اجازه دهید توضیح دهم که یا شما کنترل روز و زمان خود را دارید.

Or it will control you.

یا شما را کنترل خواهد کرد.

Don't let time go by two weeks, one month, three months, four

اجازه نده زمان دو هفته، یک ماه، سه ماه، چهار

months, one year, two years.

ماه، یک سال، دو سال بگذرد.

And you still have not achieved your English goal instead of letting time fly

و شما هنوز به هدف زبان انگلیسی خود نرسیده اید، به جای اینکه اجازه دهید زمان

by take control, follow a plan that will help you achieve your English goals.

با کنترل خود بگذرد، برنامه ای را دنبال کنید که به شما در رسیدن به اهداف انگلیسی شما کمک می کند.

You'll have the confidence knowing that.

با دانستن آن اعتماد به نفس خواهید داشت.

I'm doing what I need to do to achieve my goals because you are taking action.

من کارهایی را که برای رسیدن به اهدافم باید انجام دهم انجام می دهم زیرا شما در حال اقدام هستید.

Finally, Alexander, the great.

سرانجام اسکندر بزرگ.

He said there's nothing impossible.

گفت هیچ چیز غیر ممکنی نیست

One more time.

یک بار دیگر

There is nothing impossible to him or her who will try.

هیچ چیز غیرممکنی برای او وجود ندارد که تلاش کند.

So will you.

شما هم همینطور.

I want you to achieve your English goals, but again, the four things you must do.

من از شما می خواهم به اهداف انگلیسی خود برسید، اما باز هم چهار کاری که باید انجام دهید.

And the fourth thing is take action.

و چهارمین مورد، اقدام است.

Nothing is impossible if you simply like Alexander, the great

اگر اسکندر را دوست داشته باشید هیچ چیز غیرممکن

said, if you simply try, listen, I hope you enjoyed this lesson and

نیست، اگر به سادگی تلاش کنید، گوش کنید، امیدوارم از این درس لذت برده باشید و

I hope you do these four things.

امیدوارم این چهار کار را انجام دهید.

I believe you can achieve all of your goals.

من معتقدم شما می توانید به تمام اهداف خود برسید.

Don't forget.

فراموش نکنید.

If you need a plan, if you don't have a plan, you can follow the plan

اگر به برنامه ای نیاز دارید، اگر برنامه ای ندارید، می توانید برنامه ای را

that I've created by going to daily English lessons.com, a clear plan

که من ایجاد کرده ام با مراجعه به سایت English lessons.com دنبال کنید، برنامه ای واضح

that will take you along this journey and help you achieve your goal.

که شما را در این مسیر می برد و به شما در رسیدن به هدف کمک می کند. .

Overcoming your fears.

غلبه بر ترس های خود

And finally taking action.

و در نهایت اقدام.

Go to daily English lessons.com.

به روزانه English lessons.com بروید.

I'll talk to you next time, but as always remember to speak English.

دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد، اما مثل همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت کنید.

You still there you know what time it is?

شما هنوز آنجا هستید می دانید ساعت چند است؟

It's story time.

زمان داستان است

A, I said it story time.

پاسخ، زمان داستان را گفتم.

All right.

خیلی خوب.

Today's story is one that is a bit more serious than usual.

داستان امروز کمی جدی تر از حد معمول است.

But I learned a very valuable lesson.

اما درس بسیار ارزشمندی گرفتم.

So I want to tell you this story and I hope you learned

بنابراین من می خواهم این داستان را برای شما تعریف کنم و امیدوارم شما نیز

something from it as well.

از آن چیزی یاد گرفته باشید.

So when I graduated from university, I was offered a job at NASA.

بنابراین وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل شدم، به من پیشنهاد کار در ناسا داده شد.

I had done an internship at NASA when I was in university.

زمانی که در دانشگاه بودم در ناسا کارآموزی انجام داده بودم.

So when I graduated, they wanted to extend the offer and say, they said,

پس وقتی فارغ التحصیل شدم، خواستند پیشنهاد را تمدید کنند و بگویند،

Tiffani, we'd like you to come work for.

تیفانی، مایلیم برای کار بیایی.

I said, great.

گفتم عالیه

I was excited, but right before I graduated and got this permanent

هیجان زده بودم، اما درست قبل از فارغ التحصیلی و گرفتن این

position, I was still an intern.

موقعیت دائمی، هنوز کارآموز بودم.

And during my last year, as an intern, I met a very interesting individual.

و در سال آخر، به عنوان یک کارآموز ، با فردی بسیار جالب آشنا شدم.

You see, I've always been a very optimistic individual willing to

ببینید، من همیشه فردی بسیار خوشبین و مایل به

learn and also a very hard worker.

یادگیری و همچنین بسیار سخت کوش بوده ام.

I like to take.

دوست دارم بگیرم

Follow a plan and make things happen.

یک برنامه را دنبال کنید و همه چیز را انجام دهید.

So I remember the first day of my internship that year again, before I

بنابراین یادم می آید اولین روز کارآموزی ام در آن سال، قبل از

graduated, I walked into the office and my boss was a Caucasian lady.

فارغ التحصیلی، وارد دفتر شدم و رئیسم یک خانم قفقازی بود.

She was in her sixties, seemed like a very sweet lady.

او دهه شصتی بود، به نظر خانم بسیار شیرینی بود.

I met her, she said, hello, welcome to our office.

من او را ملاقات کردم، او گفت: سلام، به دفتر ما خوش آمدید.

And I remember at the time in the office, there were many different.

و به یاد دارم که در آن زمان در دفتر، موارد بسیار متفاوتی وجود داشت.

Chairs and desks, but she and I were the main ones in that office.

صندلی و میز، اما من و او در آن دفتر اصلی بودیم.

So she told me to sit, there was a chair in the back of the office, a desk

بنابراین او به من گفت که بنشینم، یک صندلی در پشت دفتر، یک میز

and a chair in the back of the office.

و یک صندلی در پشت دفتر وجود داشت.

So I said, thank you so much.

پس گفتم: خیلی ممنون.

So I sat back there and she went back to our desk.

پس من همانجا نشستم و او به سمت میز ما رفت.

She gave me a little bit of information, and then I sat at the desk.

او کمی اطلاعات به من داد و بعد پشت میز نشستم.

Now it was the first day.

حالا روز اول بود.

So I thought, okay, well, they don't really have a lot for me to do so I'll

بنابراین من فکر کردم، خوب، خوب، آنها واقعاً چیز زیادی برای انجام دادن من ندارند، بنابراین من

just kind of do some research on my own.

فقط به نوعی خودم تحقیق خواهم کرد.

Again, taking action.

باز هم اقدام کنید.

I wanna make sure that I'm a valuable person to this team.

می‌خواهم مطمئن شوم که برای این تیم فردی ارزشمند هستم.

So one day went by two days, went by three days, went by on the fourth day,

پس یک روز دو روز رفت، سه روز رفت، روز چهارم رفت،

I realized that I didn't have any work.

فهمیدم که هیچ کاری ندارم.

So I asked her, I said, Hey, you know, I, uh, just was wondering if

بنابراین از او پرسیدم، گفتم، هی، می‌دانی، من، اوه، فقط فکر

there's anything you'd like me to do.

می‌کردم آیا کاری هست که بخواهی من انجام دهم.

And she said, no, you're good.

و او گفت، نه، تو خوبی.

It's okay.

مشکلی نیست.

You can just go back to your desk if I need you, I'll let you know.

شما فقط می توانید به پشت میز خود برگردید اگر به شما نیاز دارم، من به شما اطلاع خواهم داد.

I said, okay.

گفتم باشه

So I went back to my desk again.

بنابراین دوباره به پشت میز کارم برگشتم.

I still started doing some research online, you know,

من هنوز شروع کردم به انجام برخی تحقیقات آنلاین، می دانید،

trying to get some books.

سعی کردم چند کتاب تهیه کنم.

I wanted to be useful.

می خواستم مفید باشم.

I wanted to take action.

می خواستم اقدام کنم.

Now, after the second week of not having anything to do now, I was

الان بعد از هفته دومی که الان کاری نداشتم،

getting paid, but I don't like to get money and not do anything for it.

داشتم حقوق می گرفتم، اما دوست ندارم پول بگیرم و برایش کاری نکنم.

I'm a hard worker.

من یک کارگر سخت هستم.

I want to earn my money.

من می خواهم پولم را به دست بیاورم.

So after the second week, I, I thought that something was a little bit strange.

بنابراین بعد از هفته دوم، من فکر کردم که چیزی کمی عجیب است.

So I called my parents and I said, Hey, you know, I haven't gotten

بنابراین من به پدر و مادرم زنگ زدم و گفتم، هی، می دانید، من

any work, um, yet any assignments, but you know, I wanna work.

هیچ کاری نگرفته ام، اوم، هنوز هیچ تکلیفی نداشته ام، اما می دانید، من می خواهم کار کنم.

I'm here to work.

من اینجا هستم تا کار کنم.

They said, okay, just talk to your boss again.

گفتند باشه، دوباره با رئیست صحبت کن.

So after the second week I went to my boss again, I said,

بنابراین بعد از هفته دوم که دوباره پیش رئیسم رفتم، گفتم،

Hey, let's say her name was Ms.

هی، بیایید بگوییم نام او خانم

Smith, not her real name.

اسمیت بود، نه نام واقعی او.

I said, Hey, Ms.

گفتم: هی خانم

Smith.

I just wanted to come and ask, you know, if you had an exact assignment

اسمیت.

فقط می خواستم بیام بپرسم، می دانی، اگر تکلیف دقیقی

for me, because I'm sitting in the back and I'm not really doing

برای من داشتی، چون من عقب نشسته ام و واقعاً کاری انجام نمی دهم

anything, but I'm really here to work.

، اما واقعاً اینجا هستم تا کار کنم.

And Mrs.

و حالت

Smith's facial expression completely changed.

چهره خانم اسمیت کاملاً تغییر کرد.

She went from happy, Mrs.

او از خوشحالی خانم

Smith to a little bit rude Mrs.

اسمیت به خانم اسمیت کمی بی ادب تبدیل شد

Smith.

.

Now, again, this is just one individual and the office that I was working in when

حالا، دوباره، این فقط یک نفر است و دفتری که من در آن کار می‌کردم،

I was again like a junior and senior, when I was, uh, in university and Mrs.

وقتی دوباره مثل یک جوان و ارشد بودم، وقتی در دانشگاه بودم و خانم

Smith looked at me and said, who are you to ask me for a job?

اسمیت به من نگاه کرد و گفت، تو کی هستی که بپرسی. من برای کار؟

If I have you sitting in the back, you just sit there and don't ask any question.

اگر من تو را عقب بنشینم، فقط همان جا بنشین و هیچ سوالی نپرس.

That's when I realized that, unfortunately, Mrs.

آنجا بود که متوجه شدم متأسفانه خانم

Smith was a very prejudiced woman.

اسمیت زنی بسیار متعصب بود.

Now remember this individual?

حالا این فرد را به خاطر دارید؟

No one else.

هیچکس دیگر.

I've always told you that my experience, uh, working as an intern

من همیشه به شما گفته ام که تجربه من، اوه، کار به عنوان کارآموز

and my experience at NASA Giness wasn't my job was my internship.

و تجربه من در ناسا Giness کار من نبود، کارآموزی من بود.

Everyone was amazing, but Mrs.

همه شگفت انگیز بودند، اما خانم

Smith, she was the only one that seemed to have an issue with the color of my skin.

اسمیت، او تنها کسی بود که به نظر می رسید با رنگ پوست من مشکل داشت.

Now I had a choice.

حالا من یک انتخاب داشتم.

I was very young.

من خیلی جوان بودم.

I could respond to Mrs.

می‌توانستم

Smith with the same energy she was giving to me, or I could use wisdom and be kind.

با همان انرژی که خانم اسمیت به من می‌داد جواب بدهم یا می‌توانم از خرد استفاده کنم و مهربان باشم.

So I went back to my desk, called my parents again, later that evening.

بنابراین به پشت میزم برگشتم ، بعد از ظهر دوباره به پدر و مادرم زنگ زدم.

And I explained what happened.

و من توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده است.

And they said, yes, TIFF, Ms.

و آنها گفتند، بله، TIFF، خانم

Smith has an issue, not the other people around you.

اسمیت مشکل دارد، نه اطرافیان شما.

And you have to figure out how you will address Ms.

و شما باید بفهمید که چگونه با خانم اسمیت خطاب خواهید کرد

Smith.

.

So everything worked out to where I was able to contact another individual.

بنابراین همه چیز تا جایی که من توانستم با فرد دیگری تماس بگیرم درست شد.

That was involved in the program that I was involved in.

این در برنامه ای بود که من در آن حضور داشتم.

He was above as well.

او هم بالاتر بود.

Uh, he was one of the managers and I explained what was

او یکی از مدیران بود و من توضیح دادم که چه

happening and what I was feeling.

اتفاقی می افتد و چه احساسی دارم.

And he said, okay, that is her issue.

و او گفت، خوب، این مسئله اوست.

We are gonna move you to another office.

ما شما را به دفتر دیگری منتقل می کنیم.

We don't want you to experience this kind of, um, uh, negative environment.

ما نمی خواهیم شما این نوع محیط منفی را تجربه کنید.

And they moved me to another office on the last day before I moved to that.

و آنها من را در آخرین روز قبل از نقل مکان به دفتر دیگری منتقل کردند.

Ms.

خانم

Smith didn't wanna speak to me.

اسمیت نمی خواست با من صحبت کند.

So I knew for a fact, she had a problem with me because of the color of my skin.

بنابراین من در واقع می دانستم، او به دلیل رنگ پوست من با من مشکل داشت.

And I moved to the next office.

و به دفتر بعدی نقل مکان کردم.

I never was unkind.

من هرگز نامهربان نبودم

I never was rude.

هیچ وقت بی ادب نبودم

I never said anything in a mean way to Ms.

من هرگز به خانم اسمیت چیزی به طرز بدی نگفتم

Smith.

But remember I said, I was very young at that time.

.

اما یادت باشد گفتم آن زمان خیلی جوان بودم.

What that situation taught me was that people will be people, an

چیزی که آن موقعیت به من آموخت این بود که مردم مردم خواهند بود، یک

individual can choose how they will treat another individual, but

فرد می تواند انتخاب کند که چگونه با فرد دیگری رفتار کند، اما

that is that individual's issue.

این مسئله خود فرد است.

And it's up to me, it's up to you to choose how to treat an individual.

و این به من بستگی دارد، این شما هستید که انتخاب کنید چگونه با یک فرد رفتار کنید.

And I learned that.

و من این را یاد گرفتم.

I should be in control of my emotions, my feelings, and my thoughts.

من باید بر احساسات، احساسات و افکارم کنترل داشته باشم.

And I should treat everyone with kindness no matter what is done to me.

و هر کاری که با من می شود باید با همه با مهربانی رفتار کنم.

And I want you as an English learner to understand that you may be in a situation.

و من می خواهم شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی درک کنید که ممکن است در موقعیتی قرار بگیرید.

Where someone treats you unfairly, or someone looks at you in the wrong way,

جایی که کسی با شما ناعادلانه رفتار می کند، یا کسی به شما نگاه اشتباهی می کند،

because your English is not perfect yet.

زیرا انگلیسی شما هنوز کامل نیست.

Your English doesn't sound like they're English and they may make you feel

انگلیسی شما به نظر نمی رسد که آنها انگلیسی هستند و ممکن است کمی احساس ناراحتی در شما ایجاد کنند

a little uncomfortable and like Ms.

و مانند خانم

Smith in this story, they may treat you a certain way because of your English level.

اسمیت در این داستان، ممکن است به دلیل سطح انگلیسی شما به نوعی با شما رفتار کنند .

They may make you feel a little bit bad, but you must remember

آنها ممکن است کمی احساس بدی در شما ایجاد کنند ، اما باید به خاطر داشته باشید

that is that individual's issue.

که این مسئله خود فرد است.

Not yours and everyone else is not like that individual Mrs.

نه مال شما و نه هر کس دیگری مثل آن فرد نیست که خانم

Smith had an issue, but everyone else in the office was absolutely amazing.

اسمیت مشکلی داشت، اما همه افراد دیگر در دفتر کاملاً شگفت‌انگیز بودند.

So I chose to focus on the other people and not allow Mrs.

بنابراین ترجیح دادم روی افراد دیگر تمرکز کنم و اجازه ندهم

Smith, Mrs.

Miss choices or Mrs.

انتخاب های خانم

Smith's viewpoint or ideas related to my skin color to affect me.

اسمیت، خانم اسمیت یا دیدگاه خانم اسمیت یا ایده های مربوط به رنگ پوستم روی من تاثیر بگذارد.

I want you to remember that as you're on this English journey, you're

می‌خواهم به خاطر داشته باشید که وقتی در این سفر انگلیسی هستید

gonna make mistakes and it's okay.

، مرتکب اشتباه خواهید شد و اشکالی ندارد.

And nine times out of 10 people will treat you fine.

و نه بار از هر 10 نفر با شما خوب رفتار خواهند کرد.

They won't laugh.

They'll be.

آنها نمی خندند.

آنها خواهند بود.

But when that one person like Mrs.

اما وقتی آن شخص مانند خانم

Smith treats you in a way that makes you feel bad, treat you in an

اسمیت با شما به گونه ای رفتار می کند که احساس بدی به شما دست می دهد،

unfair way because of your English.

به دلیل زبان انگلیسی تان با شما به شیوه ای ناعادلانه رفتار کنید.

Don't allow that to cause you to stop.

اجازه ندهید که باعث توقف شما شود.

Remember that's that individual's issue and not everyone else

به یاد داشته باشید که این مسئله خود فرد است و دیگران قرار

is gonna treat you like that.

نیست با شما اینطور رفتار کنند.

I am rooting for you.

من برای شما ریشه یابی می کنم.

I am encouraging you.

من شما را تشویق می کنم.

I believe you can achieve your English goals.

من معتقدم شما می توانید به اهداف انگلیسی خود برسید.

So if someone makes you feel bad about your English, don't focus on.

بنابراین اگر کسی احساس بدی در مورد انگلیسی تان به شما می دهد، روی آن تمرکز نکنید.

Focus on everyone else.

روی بقیه تمرکز کن

That's encouraging you to achieve your English goals.

این شما را تشویق می کند تا به اهداف انگلیسی خود برسید.

Now, I hope you enjoyed this story again.

حالا امیدوارم باز هم از این داستان لذت برده باشید.

I wanna encourage you to achieve all of your English goals and

من می خواهم شما را تشویق کنم که به تمام اهداف انگلیسی خود برسید و

I'll talk to you next time.

دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.