5 English Idioms You Must Know And Use Now

Hey, in today's lesson I'm going to teach you five English idioms.

سلام، در درس امروز پنج اصطلاح انگلیسی را به شما آموزش می دهم.

You must know in order to speak English fluently and sound

شما باید بدانید تا به زبان انگلیسی روان صحبت کنید و

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان بومی صحبت کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

Idiom number one, light a fire under someone.

اصطلاح شماره یک، زیر کسی آتش روشن کنید.

Once again, after me light a fire under someone.

یک بار دیگر بعد از من آتشی را زیر کسی روشن کنم.

Excellent.

عالی

Now, this is a very interesting idiom.

حالا این یک اصطلاح بسیار جالب است.

This idiom literally just means to motivate or inspire

این اصطلاح در لغت به معنای برانگیختن یا الهام بخشیدن

someone to take action.

به کسی برای انجام عمل است.

For example, I want you to imagine a child.

به عنوان مثال، من می خواهم شما یک کودک را تصور کنید.

A child that has a lot of homework, but the child only wants to play

کودکی که تکالیف زیادی دارد، اما کودک فقط می خواهد

video games or watch movies.

بازی های ویدئویی انجام دهد یا فیلم ببیند.

The child does not want to do his homework.

کودک نمی خواهد تکالیف خود را انجام دهد.

This little boy keeps saying, no, I don't wanna do my homework.

این پسر کوچولو مدام می گوید، نه، من نمی خواهم تکالیفم را انجام دهم.

And then his father walks into the room and lights up fire under

و سپس پدرش وارد اتاق می شود و زیر او آتش روشن می کند

him and says, listen, if you don't finish your homework, you won't be

و می گوید، گوش کن، اگر تکالیف خود را تمام نکنی، نمی

able to go with us to Disney World.

توانی با ما به دنیای دیزنی بروی.

Immediately the boy starts doing his homework.

بلافاصله پسر شروع به انجام تکالیف خود می کند.

Why his father lit a fire under him.

چرا پدرش زیر او آتش روشن کرد.

You got it right.

درست متوجه شدید.

Again, it just means to motivate or inspire someone to take action.

باز هم، این فقط به معنای برانگیختن یا الهام بخشیدن به کسی برای انجام اقدام است.

The little boy.

پسر کوچک.

Didn't want to miss out on the trip to Disney World.

نمی خواستم سفر به دنیای دیزنی را از دست بدهم.

Okay, check out these examples and dances using this idiom.

خوب، این نمونه ها و رقص ها را با استفاده از این اصطلاح بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Sentence number one, the coaches halftime speech lit a fire under

جمله شماره یک، صحبت های نیمه تمام مربیان زیر تیم آتش روشن کرد

the team and they won the game.

و آنها بازی را بردند.

They were inspired, they were motivated, so they won the game.

آنها الهام گرفتند، انگیزه داشتند، بنابراین بازی را بردند.

Next sentence number two.

جمله بعدی شماره دو

The deadline for the project is approaching.

آخرین مهلت پروژه نزدیک است.

We need to light a fire under the team.

باید زیر تیم آتش روشن کنیم.

We need to inspire the team to motivate the team.

باید به تیم انگیزه بدهیم تا به تیم انگیزه بدهیم.

Why?

چرا؟

Because the deadline for the project is approaching.

چون آخرین مهلت پروژه نزدیک است.

Make sense?

معنی دارد؟

Good job.

آفرین.

And sentence number three.

و جمله شماره سه

The inspiring story of the successful entrepreneur lit a

داستان الهام بخش این کارآفرین موفق

fire for aspiring business owners.

آتشی را برای صاحبان مشاغل مشتاق روشن کرد.

This has happened to me before.

این قبلا برای من اتفاق افتاده است.

Reading a story about an amazing entrepreneur or watching a documentary

خواندن داستانی درباره یک کارآفرین شگفت‌انگیز یا تماشای یک مستند

about an amazing entrepreneur actually inspired me, motivated me to keep

درباره یک کارآفرین شگفت‌انگیز در واقع به من الهام بخشید، انگیزه‌ام را برای

pushing forward, to keep working hard, to build this business for you.

ادامه دادن به جلو، ادامه کار سخت، و ایجاد این تجارت برای شما فراهم کرد.

So again, the inspiring story of the successful entrepreneur lit a

بنابراین دوباره، داستان الهام‌بخش این کارآفرین موفق،

fire for aspiring business owners.

آتشی را برای صاحبان مشاغل مشتاق روشن کرد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, light a fire under someone.

پس دوباره زیر کسی آتش روشن کن.

Now we have four more amazing idioms that you must know, but I want to

اکنون چهار اصطلاح شگفت‌انگیز دیگر داریم که باید بدانید، اما می‌خواهم

remind you after each lesson, you can practice what you've learned.

بعد از هر درس به شما یادآوری کنم که می‌توانید آنچه را که یاد گرفته‌اید تمرین کنید.

That's right.

درست است.

Practice the idioms.

اصطلاحات را تمرین کنید.

Make sure you under the understand the examples and answers.

مطمئن شوید که زیر مثال ها و پاسخ ها را می فهمید.

And all you have to do is download the English with Tiffani app.

و تنها کاری که باید انجام دهید این است که انگلیسی را با اپلیکیشن تیفانی دانلود کنید.

The link is in the description, and once you download the app, you're going to

لینک در توضیحات موجود است و پس از دانلود برنامه،

open it and you'll see the course section.

آن را باز کرده و بخش دوره را مشاهده خواهید کرد.

And you want to select weekly English fluency lessons with teacher Tiffani.

و شما می خواهید دروس هفتگی تسلط انگلیسی را با معلم تیفانی انتخاب کنید.

You'll see the list of YouTube lessons, and you'll find the one for today,

فهرست درس‌های یوتیوب را می‌بینید، و درس امروز را پیدا می‌کنید،

English idioms, and then you'll be able to either watch the video.

اصطلاحات انگلیسی، و سپس می‌توانید ویدیو را تماشا کنید.

Or go directly to the practice lessons.

یا مستقیماً به درس های تمرینی بروید.

Now, these lessons are going to help you understand more of what you learned.

اکنون، این درس‌ها به شما کمک می‌کنند تا اطلاعات بیشتری را که آموخته‌اید درک کنید. از

You'll be quizzed to see if you're able to put the answers in order, organizing

شما سؤال می شود تا ببینید آیا می توانید پاسخ ها را مرتب کنید،

the sentences, and so much more.

جملات را سازماندهی کنید و موارد دیگر.

So again, you need to practice after this lesson.

پس دوباره باید بعد از این درس تمرین کنید.

So download the English with Tiffani app and the link is in the description.

پس انگلیسی را با اپلیکیشن تیفانی دانلود کنید و لینک آن در توضیحات موجود است.

All right?

Okay, let's move on to idiom number.

خیلی خوب؟

خوب، بیایید به شماره اصطلاحی برویم.

Two idiom.

دو اصطلاح.

Number two is pull oneself up by the bootstraps.

شماره دو این است که خود را با بوت استرپ بالا بکشید.

Once again, pull oneself up by the bootstraps.

یک بار دیگر، خود را از بوت استرپ بالا بکشید.

Good job.

آفرین.

Now you're probably wondering, what in the world does this mean?

اکنون احتمالاً از خود می‌پرسید که این به چه معناست؟

So this idiom just means to improve one's situation through hard work and

بنابراین این اصطلاح فقط به معنای بهبود وضعیت خود از طریق سخت کوشی و

determination to improve one's situation through hard work and determination.

عزم راسخ برای بهبود وضعیت خود از طریق سخت کوشی و اراده است.

I watched a YouTube documentary about three weeks ago.

من یک مستند یوتیوب را حدود سه هفته پیش تماشا کردم. در

It was about an individual that traveled to a certain part of India and he

مورد فردی بود که به نقطه خاصی از هند سفر کرده بود و

was recording the individuals living in this area that was near a field.

از افراد ساکن در این منطقه که نزدیک مزرعه بود ضبط می کرد.

And these individuals, according to the caste system, were on the

و این افراد طبق نظام کاست در انتهای

lower end of the caste system.

پایین نظام کاست قرار داشتند.

But the gentleman that was recording the documentary spoke to another gentleman

اما آقایی که مستند را ضبط می کرد با آقای دیگری

that used to be in the same community.

که قبلا در همان جامعه بود صحبت کرد.

But he pulled himself up by the bootstraps, went to school, got an

اما او خود را از چکمه‌ها بالا کشید ، به مدرسه رفت،

education, and he was successful.

تحصیل کرد و موفق شد.

And he decided to come back to his old environment, his old neighborhood,

و تصمیم گرفت به محیط قدیمی خود، محله قدیمی خود بازگردد

to help other people as well.

تا به افراد دیگر نیز کمک کند.

This was a great story, a great documentary about pulling

این یک داستان عالی بود، یک مستند عالی در مورد

oneself up by the bootstraps.

بالا کشیدن خود از چکمه ها.

Again, improving one's situation through hard work and determination makes sense.

باز هم، بهبود وضعیت خود از طریق سخت کوشی و اراده منطقی است.

Right.

درست.

Excellent.

عالی

All right.

Let's check out some example sentences, sentence number one.

خیلی خوب.

بیایید چند جمله مثال، جمله شماره یک را بررسی کنیم. او

After losing his job, he pulled himself up by the bootstraps

پس از از دست دادن شغل، خود را از چکمه ها بالا کشید

and started his own business.

و کسب و کار خود را راه اندازی کرد.

He said, listen, I lost my job, but I'm not going to stop.

گفت گوش کن من کارم را از دست دادم اما دست از کار نمی کشم.

I'm going to keep moving forward.

من به حرکت رو به جلو ادامه خواهم داد.

I'm going to start my own business.

من قصد دارم کسب و کار خودم را راه اندازی کنم.

He pulled himself up by the bootstraps.

خودش را از چکمه ها بالا کشید.

Next sentence number two, she pulled herself up by the bootstraps and overcame

جمله بعدی شماره دو، او خود را از چکمه‌ها بالا کشید و بر

the challenges of being a single mother.

چالش‌های یک مادر مجرد غلبه کرد.

So you're seeing now how this idiom can be used in so many different ways.

بنابراین اکنون می بینید که چگونه می توان از این اصطلاح به طرق مختلف استفاده کرد.

It can apply to so many different real life situations.

این می تواند برای بسیاری از موقعیت های مختلف زندگی واقعی اعمال شود.

Right.

All right.

درست.

خیلی خوب.

And sentence number three, the athlete pulled himself up by the bootstraps and

و جمله شماره سه، ورزشکار خود را از چکمه‌ها بالا کشید و

trained harder to win the championship.

برای کسب عنوان قهرمانی سخت‌تر تمرین کرد.

Make sense?

So again, pull oneself up by the bootstraps.

معنی دارد؟

بنابراین، دوباره، خود را از بوت استرپ بالا بکشید.

It just means to improve one's situation through hard work and determination.

این فقط به معنای بهبود وضعیت خود از طریق سخت کوشی و اراده است.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Excellent.

عالی

عالی

Let's move on to idiom number three.

بیایید به اصطلاح شماره سه برویم.

Idiom number three.

اصطلاح شماره سه.

Put one's nose to the grindstone.

دماغ خود را به سنگ خرد کن.

Again, put one's nose.

باز هم بینی خود را بگذارید.

To the grindstone.

به سنگ تراش.

All right.

خیلی خوب.

Now this is a very good idiom for you to understand, one

اکنون این یک اصطلاح بسیار خوب برای درک شما است، اصطلاحی

that you must actually know.

که باید در واقع آن را بدانید.

So this just means to work hard and diligently on a task.

بنابراین این فقط به معنای کار سخت و با پشتکار روی یک کار است.

We've been talking about idioms that relate to challenges, right?

ما در مورد اصطلاحات مربوط به چالش ها صحبت کرده ایم، درست است؟

And this one is similar again, to work hard and diligently on a task.

و این یکی دوباره شبیه به کار سخت و مجدانه روی یک کار است.

For example, I record English lessons.

مثلا درس های انگلیسی را ضبط می کنم.

For you to help you improve your English fluency.

برای کمک به شما برای بهبود تسلط به زبان انگلیسی.

I also record English lessons for my students in my academy to help

من همچنین برای دانش آموزانم در آکادمی درس های انگلیسی را ضبط می کنم تا به

them improve their English fluency.

آنها کمک کنم تسلط به زبان انگلیسی خود را بهبود بخشند.

So when I have to record, I have to put my nose to the grindstone.

بنابراین وقتی باید ضبط کنم، باید دماغم را روی سنگ تراشی بگذارم.

I have to work hard and diligently focusing on the task at hand.

من باید سخت کار کنم و با پشتکار روی کار انجام شده تمرکز کنم.

Makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

Excellent, excellent.

عالی، عالی

All right, so let's check out some examples and sentences.

بسیار خوب، پس بیایید چند مثال و جملات را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The students put their noses to the grindstone and

دانش آموزان دماغ خود را روی سنگ تراشی گذاشتند و

studied for the final exams.

برای امتحانات پایان ترم مطالعه کردند.

The students put their noses to the grindstone and

دانش آموزان دماغ خود را روی سنگ تراشی گذاشتند و

studied for the final exams.

برای امتحانات پایان ترم مطالعه کردند.

Make sense?

معنی دارد؟

Excellent.

عالی

Here we go.

Sentence number two, the writer put his nose to the grindstone and

در اینجا ما می رویم.

جمله شماره دو، نویسنده دماغش را روی سنگ تراش گذاشت و

finished the book before the deadline.

کتاب را قبل از موعد مقرر تمام کرد.

Once again, the writer put his nose to the grindstone and finished

نویسنده بار دیگر دماغش را روی سنگ تراشی گذاشت و

the book before the deadline.

کتاب را قبل از موعد مقرر تمام کرد.

Finally, sentence number three, the team put their noses to the grindstone.

در نهایت، جمله شماره سه، تیم بینی خود را به سنگ آسیاب گذاشتند.

They worked hard and completed the project ahead of schedule.

آنها سخت کار کردند و پروژه را زودتر از موعد به اتمام رساندند.

One more time.

یک بار دیگر

The team put their noses to the grindstone and completed

این تیم بینی خود را روی سنگ کوب گذاشتند و

the project ahead of schedule.

پروژه را زودتر از موعد مقرر به پایان رساندند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, idiom number three that you must know.

پس دوباره، اصطلاح شماره سه که باید بدانید.

Put one's nose to the grindstone.

دماغ خود را به سنگ خرد کن.

Let's move on to idiom number four.

بیایید به اصطلاح شماره چهار برویم.

Another great one.

یکی دیگه عالیه

Bite the bullet.

نیش گلوله.

Bite the bullet.

نیش گلوله.

Now remember we're talking about idioms that relate to challenging situations.

اکنون به یاد داشته باشید که ما در مورد اصطلاحاتی صحبت می کنیم که به موقعیت های چالش برانگیز مربوط می شوند.

So I want you to repeat after me before we go to the meaning bite the bullet.

پس از شما می خواهم قبل از اینکه به معنی گاز گرفتن گلوله برویم بعد از من تکرار کنید.

Good job.

آفرین.

Now.

This just means to face a difficult or unpleasant situation

اکنون.

این فقط به این معنی است که با شجاعت و قاطعیت با یک موقعیت دشوار یا ناخوشایند روبرو شوید

with courage and determination.

.

Think about a fireman.

به یک آتش نشان فکر کنید.

He or she, there are a lot of fire.

او یا او، آتش زیادی وجود دارد.

Women as well have to fight fires in order to save people.

زنان نیز باید برای نجات مردم با آتش مبارزه کنند.

Biting the bullet, facing a difficult or unpleasant situation with

گاز گرفتن گلوله، مواجهه با موقعیتی دشوار یا ناخوشایند با

courage and determination moving forward, even though it's hard,

شجاعت و قاطعیت در حرکت رو به جلو، حتی اگر سخت باشد،

check out this example sentence.

این جمله مثال را بررسی کنید.

She had to bite the bullet and tell her boss the truth about the mistake she made.

او مجبور شد گلوله را گاز بگیرد و حقیقت اشتباهی را که مرتکب شده به رئیسش بگوید.

Not easy, but she bit the bullet and she did it.

آسان نیست، اما او گلوله را گاز گرفت و این کار را کرد.

Second, the athlete had to bite the bullet and play through

دوم، ورزشکار مجبور بود گلوله را گاز بگیرد و از

the pain to help his team win.

درد بازی کند تا به تیمش کمک کند تا پیروز شود.

The athlete had to bite the bullet and play through the

این ورزشکار مجبور شد گلوله را گاز بگیرد و با

pain to help his team win.

درد بازی کند تا به تیمش برنده شود.

And finally, sentence three, the company had to bite the bullet and

و در نهایت، جمله سه، شرکت مجبور شد گلوله را گاز بگیرد و

make some tough decisions to stay.

تصمیمات سختی برای ماندن بگیرد.

Afloat, the company had to bite the bullet and make some

در شناور، شرکت مجبور شد گلوله را گاز بگیرد و

tough decisions to stay afloat.

تصمیمات سختی بگیرد تا سرپا بماند.

Not easy, but they had to bite the bullet.

آسان نیست، اما باید گلوله را گاز می گرفتند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Again, idiom Number four, bite the bullet.

باز هم اصطلاح شماره چهار، گلوله را گاز بگیر.

All right, and now idiom number five, another idm.

بسیار خوب، و حالا اصطلاح شماره پنج، یک idm دیگر.

You must know.

تو باید بدانی.

Keep one's eye on the ball.

چشم خود را روی توپ نگه دارید.

After me, keep one's eye on the ball.

بعد از من، چشمت به توپ باشد.

Excellent.

Now, this just means to stay focused on the goal or objective.

عالی

در حال حاضر، این فقط به معنای متمرکز ماندن بر روی هدف یا هدف است.

To stay focused on the goal or objective.

برای تمرکز بر هدف یا هدف.

For example, you know that my goal is to help 1 billion English learners

به عنوان مثال، شما می دانید که هدف من این است که به 1 میلیارد زبان آموز انگلیسی

around the world, including you, speak English with confidence.

در سراسر جهان، از جمله شما، کمک کنم که با اطمینان به زبان انگلیسی صحبت کنند.

That is a huge goal.

این یک هدف بزرگ است.

So in order for me to achieve that goal, I have to stay focused.

بنابراین برای رسیدن به آن هدف، باید تمرکزم را حفظ کنم.

I have to keep my eye on the ball, focused on my goal.

باید چشمم را روی توپ نگه دارم و روی هدفم تمرکز کنم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

All right.

Here's the first example sentence.

خیلی خوب.

در اینجا اولین جمله مثال است.

The project manager reminded the young man to keep his eye on the ball and

مدیر پروژه به مرد جوان یادآور شد که مراقب توپ باشد و حواسش

not get distracted by minor issues.

به مسائل جزئی پرت نشود.

Stay focused not to get distracted.

تمرکز خود را حفظ کنید تا حواس شما پرت نشود.

By minor issues.

با مسائل جزئی

Sentence number two, the athlete kept his eye on the ball

جمله شماره دو، ورزشکار چشمش به توپ بود

and scored the winning goal.

و گل پیروزی را به ثمر رساند.

He was focused as he came down the court and he shot the ball.

او در هنگام پایین آمدن از زمین متمرکز بود و توپ را شوت کرد.

He was focused on the goal.

او روی هدف متمرکز بود.

He kept his eye on the ball.

او حواسش به توپ بود.

And finally, the entrepreneur kept her eye on the ball and

و در نهایت، کارآفرین چشم خود را بر روی توپ نگه داشت و به

achieved her business goals.

اهداف تجاری خود دست یافت.

Once again, the entrepreneur kept her eye on the ball and

یک بار دیگر، کارآفرین چشم خود را بر روی توپ نگه داشت و به

achieved her business goals.

اهداف تجاری خود دست یافت.

You got it.

فهمیدی.

Once again, idiom number five.

یک بار دیگر، اصطلاح شماره پنج.

Keep one's eye on the ball.

چشم خود را روی توپ نگه دارید.

Now, remember, these idioms are ones that you must know.

حالا، به یاد داشته باشید، این اصطلاحات آنهایی هستند که باید بدانید.

They will help you speak English fluently and sound more like a native speaker.

آنها به شما کمک می کنند انگلیسی را روان صحبت کنید و بیشتر شبیه یک زبان مادری به نظر برسید.

Your lesson has not ended.

درس شما تمام نشده است. از

I want you right now to download the English or Tiffani app or

شما می خواهم همین الان اپلیکیشن انگلیسی یا تیفانی را دانلود کنید یا

open it and start practicing.

آن را باز کنید و شروع به تمرین کنید.

This lesson has practices that go with it.

این درس تمرین هایی دارد که با آن همراه است.

Practice lessons that go along with it.

دروسی را که با آن همراه است تمرین کنید.

So download the app and start practicing and you will master

بنابراین برنامه را دانلود کنید و شروع به تمرین کنید و به

these must know English idioms.

این اصطلاحات انگلیسی مسلط خواهید شد.

All right, I hope you enjoyed the lesson.

بسیار خوب، امیدوارم از درس لذت برده باشید.

I will talk to you next time, but as always, remember to speak English.

دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد، اما مثل همیشه یادتان باشد که انگلیسی صحبت کنید.

You still there?

هنوز اونجایی؟

Ha ha.

ها ها

Sing it with me cuz you know what time it is.

با من بخون چون میدونی ساعت چنده

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time, uh, Uhuh Uhuh story time.

هی، گفتم زمان داستان است، اوه، اوه، زمان داستان است.

One more time.

یک بار دیگر

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

All right.

خیلی خوب.

Today I'm gonna tell you a story about something that happened to me when I was.

امروز می خواهم داستانی را در مورد اتفاقی که در زمان من برای من رخ داده است تعریف کنم.

In high school, you know, we just went over these English idioms

در دبیرستان، می دانید، ما فقط به این اصطلاحات انگلیسی پرداختیم

and we talked about keeping one's eye on the ball, right?

و در مورد نگه داشتن چشم به توپ صحبت کردیم، درست است؟

We talked about biting the bullet and moving forward even

ما در مورد گاز گرفتن گلوله و حرکت رو به جلو حتی

when something is difficult.

زمانی که کاری سخت است صحبت کردیم.

So I wanna tell you about a time that I had to keep my eye on the

بنابراین می‌خواهم در مورد زمانی به شما بگویم که باید چشمم را روی

ball and also bite the bullet.

توپ نگه می‌داشتم و همچنین گلوله را گاز می‌گرفتم.

So when I was in high school, I loved playing basketball.

بنابراین زمانی که در دبیرستان بودم، عاشق بازی بسکتبال بودم.

I've always loved basketball.

من همیشه بسکتبال را دوست داشتم.

And I remember when I was in high school, every day during lunch, I'd

و به یاد دارم زمانی که دبیرستان بودم ، هر روز هنگام ناهار،

eat lunch, and if I had time, I would go to the gym and just shoot around.

ناهار می خوردم، و اگر وقت داشتم، به باشگاه می رفتم و فقط به اطراف شلیک می کردم.

I loved just shooting around in the gym, and sometimes my other

من عاشق تیراندازی در باشگاه بودم، و گاهی

friends would come and we'd actually play a pickup game, right?

دوستان دیگرم می آمدند و ما در واقع یک بازی پیکاپ انجام می دادیم، درست است؟

We'd just play three on three or four on four or five on

ما فقط سه بر سه یا چهار بر چهار یا پنج بر

five if we had enough females.

پنج بازی می‌کردیم اگر تعداد کافی زن داشتیم.

So one day.

پس یک روز

It was actually during a longer lunch period, we decided to play three on three.

در واقع در یک دوره ناهار طولانی تر بود ، ما تصمیم گرفتیم سه بر سه بازی کنیم.

So I was the point guard.

پس من نقطه گارد بودم.

One of my other friends was playing down low, she was taller, and I had

یکی از دوستان دیگرم پایین بازی می کرد ، او قدش بلندتر بود و من

another friend that was the shooter.

دوست دیگری داشتم که تیرانداز بود.

So we're playing and I, I passed the ball to my friend and then

پس ما داریم بازی می کنیم و من توپ را به دوستم پاس دادم و

she passed to my other friend, and my other friend shoots the ball.

او به دوست دیگرم پاس داد و دوست دیگرم توپ را شوت می کند.

Now, my friend that shot the ball, she has a really nice shot,

حالا، دوست من که توپ را شوت کرد ، او یک شوت واقعاً زیبا دارد،

but it didn't go in that time.

اما در آن زمان این اتفاق نیفتاد.

So the ball popped in the air, and so I went up to get the rebound.

بنابراین توپ در هوا پرتاب شد و من برای گرفتن ریباند بالا رفتم.

Like we're all, you know, we say crashing the boards.

مثل همه ما، می دانی، می گوییم تخته ها را خراب می کنیم.

Some basketball lingo for you.

چند لغت بسکتبال برای شما.

Crashing the boards means everyone goes towards the basketball area

خراب کردن تخته ها به این معنی است که همه به سمت محوطه بسکتبال می روند

to get the rebound right where the basketball hoop is to get the rebound.

تا همان جایی که حلقه بسکتبال برای گرفتن ریباند قرار دارد، ریباند را دریافت کنند.

So I go up to get the rebound.

بنابراین برای گرفتن ریباند بالا می روم.

Now I got the rebound, but when I had the ball in my hand, I felt this

حالا ریباند را گرفتم، اما وقتی توپ را در دست داشتم، احساس کردم که این

sharp pain shoot through my pinky.

درد شدید به صورت من شلیک می کند.

Actually, the pinky on my left hand right here.

در واقع، رنگ صورتی روی دست چپ من همینجاست.

If you're watching the video, but I got the ball, got the

اگر در حال تماشای ویدیو هستید، اما من توپ را گرفتم،

rebound, and I dished it out.

ریباند را گرفتم، و آن را دفع کردم.

I handed it out to my, uh, teammate and my teammate scored.

من آن را به هم تیمی ام دادم و هم تیمی ام گل زد.

So we got the ball back.

بنابراین ما توپ را پس گرفتیم.

So I was at the top of the key and I was dribbling the ball, and everyone looked

بنابراین من در بالای کلید بودم و داشتم توپ را دریبل می کردم و همه

at me and they said, TIFF, what's wrong?

به من نگاه کردند و گفتند، TIFF، چه مشکلی دارد؟

And I was like, what do you mean tears were streaming down my face?

و من می گفتم، منظورت چیست که اشک روی صورتم جاری شده بود؟

And I didn't even realize it.

و من حتی متوجه نشدم.

They were like, you're crying.

آنها می گفتند، شما گریه می کنید.

And I was like, huh.

و من اینطور بودم که ها

And right at that moment I looked down and now my pinky, my pinky.

و درست در آن لحظه به پایین نگاه کردم و حالا صورتی من، صورتی من.

This happened when I was in high school.

این اتفاق زمانی افتاد که من در دبیرستان بودم.

I think it was about 14 years old.

فکر کنم حدود 14 سالش بود.

So it's been about, man, 26 years or so.

بنابراین، حدود 26 سال یا بیشتر است.

So I looked down and my pinky literally was crooked.

بنابراین به پایین نگاه کردم و صورتی من به معنای واقعی کلمه کج بود.

I couldn't straighten it.

نمیتونستم درستش کنم

But.

ولی.

I was such an athlete and I wanted to win.

من چنین ورزشکاری بودم و می خواستم برنده شوم.

I wanted our team to win.

دوست داشتم تیم ما برنده شود.

I wanted to be there for my team that I decided to bite the bullet

من می خواستم برای تیمم آنجا باشم که تصمیم گرفتم گلوله را گاز بگیرم

and fight through the pain.

و با درد مبارزه کنم.

I said, no, I'm okay.

گفتم نه خوبم.

They were like, TIFF, are you sure?

آنها مثل TIFF بودند، مطمئنی؟

I'm like, it's okay guys.

من می گویم، بچه ها اشکالی ندارد.

It's okay.

Come on, let's keep playing.

مشکلی نیست.

بیا، به بازی ادامه دهیم.

I didn't wanna give up for my team, so I decided to bite the

من نمی خواستم برای تیمم تسلیم شوم ، بنابراین تصمیم گرفتم

bullet and fight through the pain.

گلوله را گاز بگیرم و با درد مبارزه کنم.

It.

آی تی.

Was excruciating pain though, because tears kept coming down my face.

با این حال، درد طاقت‌آوری بود، زیرا اشک‌ها مدام روی صورتم جاری می‌شدند.

I was still playing hard, you know, dribbling and everything.

من هنوز سخت بازی می کردم، می دانید، دریبل و همه چیز.

Handing the ball, auditioning the ball.

دست دادن توپ، تست زدن توپ.

I don't remember if we won.

یادم نیست بردیم یا نه

I think we might have, but again, it was just a game between friends.

من فکر می کنم ممکن است داشته باشیم، اما باز هم فقط یک بازی بین دوستان بود.

But my pinky was like that.

اما پیکی من اینطوری بود.

For quite a long time, I would try to straighten it.

برای مدت طولانی، سعی می کردم آن را صاف کنم.

I honestly thought it was just a sprain, right?

راستش فکر می کردم فقط یک رگ به رگ شدن است، درست است؟

A sprain, not a break.

رگ به رگ شدن، نه شکستن.

But by the third day I said something's wrong because I

اما در روز سوم گفتم چیزی اشتباه است، زیرا

couldn't straighten my finger.

نتوانستم انگشتم را صاف کنم.

And if I tried to, I would wanna scream.

و اگر سعی می کردم، می خواهم فریاد بزنم.

That's how much it hurt.

این چقدر درد داشت.

So I showed it to my mom and she said, yeah, this is not a sprain, this, you

بنابراین من آن را به مامانم نشان دادم و او گفت، آره، این یک رگ به رگ شدن نیست، این، شما

broke your pinky, but we wanna make sure, so let's take you to the doctor.

رنگ صورتی خود را شکستید، اما ما می‌خواهیم مطمئن شویم، پس بیایید شما را پیش دکتر ببریم.

So I went to the doctor and I got an x-ray and they were like, yes, you did

بنابراین من به دکتر مراجعه کردم و عکس رادیوگرافی گرفتم و آنها گفتند، بله، شما

sprain your um, you did break your pinky.

امم خود را رگ به رگ کردید، صورتی خود را شکستید.

Now, when I was going to the doctor, people said, TIFF, hopefully

حالا، وقتی داشتم به دکتر می رفتم، مردم گفتند، TIFF، امیدوارم مجبور

they won't have to re-break your pinky, because it had been stuck

نباشند پینکی شما را دوباره بشکنند ، زیرا

in that position for so long.

مدت زیادی در آن موقعیت گیر کرده بود.

So I was so worried.

پس من خیلی نگران بودم.

So anyways, I got to the doctor and they said, no, Ms.

بنابراین به هر حال، من به دکتر مراجعه کردم و آنها گفتند، نه، خانم

Tiffani, we're not gonna have to break your pinky, but it's gonna be painful

تیفانی، ما مجبور نیستیم رنگ صورتی شما را بشکنیم، اما این دردناک است

as it heals because they had to put a brace on it to straighten it back up.

زیرا بهبود می یابد، زیرا آنها مجبور شدند بریس را روی آن بگذارند تا آن را صاف کند. بالا

So I had to wear the brace all day.

بنابراین مجبور شدم تمام روز بریس را بپوشم.

Um, and then at night I could take a little bit of a break

ام، و بعد شب می توانستم کمی استراحت کنم

and then put it back on.

و دوباره آن را بپوشم.

Each time I put it on, oh my, Goodness.

هر بار که آن را می پوشم، خدای من.

I wanted to cry, but I didn't.

دلم می خواست گریه کنم اما نشد.

But it was extremely, extremely painful.

اما بسیار بسیار دردناک بود.

But this just shows you my determination when there's a challenging situation.

اما این فقط عزم من را در شرایط چالش برانگیز به شما نشان می دهد.

I didn't wanna give up for my teammates.

من نمی خواستم برای هم تیمی هایم تسلیم شوم.

I didn't wanna give up because we were all playing together

من نمی خواستم تسلیم شوم زیرا همه با هم بازی می کردیم

and I was enjoying the game too.

و من هم از بازی لذت می بردم.

So I had to bite the bullet and I pushed through.

بنابراین مجبور شدم گلوله را گاز بگیرم و از آن عبور کردم.

So now, 26 years later, my pinky is still a little bit crooked, not as

بنابراین اکنون، 26 سال بعد، صورتی من هنوز کمی کج است، نه به اندازه

much as my other one, but this is what happens when you're an athlete, and I'm

دیگری، اما این چیزی است که وقتی شما یک ورزشکار هستید اتفاق می افتد، و من

sure some of you watching or listening, you probably were an athlete or you're

مطمئن هستم که برخی از شما در حال تماشا یا گوش دادن، احتمالاً شما ورزشکار بودید یا

still an athlete and you understand you have to bite the bullet a lot.

هنوز ورزشکار هستید و می‌دانید که باید گلوله را زیاد گاز بگیرید.

When you're an athlete, you just kind of push through the pain,

وقتی ورزشکار هستید، فقط به نوعی درد را از بین می برید،

the adrenaline starts rushing and you continue playing the game.

آدرنالین شروع به تند شدن می کند و به بازی ادامه می دهید.

So hopefully you guys enjoyed that.

بنابراین امیدوارم شما بچه ها از آن لذت برده باشید.

Story, I'm still a very determined woman.

داستان، من هنوز یک زن بسیار مصمم هستم.

I'm determined to help you speak English fluently, so don't worry.

من مصمم هستم که به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید، پس نگران نباشید.

Just like I didn't give up on my teammates, then I won't give up on you,

همانطور که من از هم تیمی هایم تسلیم نشدم ، پس شما را رها نخواهم کرد،

so you shouldn't give up on yourself.

پس شما هم نباید خودتان را رها کنید.

I'll talk to you in the next lesson.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.