24 Time-Focused English Idioms | Advanced English Vocabulary

Recently,

one of my students told me that I haven't done a lesson on English idioms in

اخیراً

یکی از شاگردانم به من گفت که من چندین سال است که در مورد اصطلاحات انگلیسی درس ندهم

ages and she's right.

و حق با اوست.

I haven't done a lesson dedicated to English idioms for quite a while.

مدت زیادی است که درس اختصاصی به اصطلاحات انگلیسی انجام نداده ام.

Like my students,

مانند دانش آموزان من،

you might love incorporating English idioms into your conversation,

ممکن است شما هم دوست داشته باشید که اصطلاحات انگلیسی را در مکالمه خود بگنجانید،

sprinkling idioms into your speech here and there (the way that you sprinkle

پاشیدن اصطلاحات در گفتار خود اینجا و آنجا (روشی که

salt on food) is a wonderful way to bring interest in creativity to your

روی غذا نمک می پاشید) یک راه فوق العاده برای ایجاد علاقه به خلاقیت در سخنرانی شما است

speech. It makes our language more dynamic.

. زبان ما را پویاتر می کند.

And that's exactly what I want to help you do with this lesson today.

و این دقیقاً همان چیزی است که امروز می خواهم به شما در انجام این درس کمک کنم.

If you're joining me for the very first time I'm Annemarie with Speak Confident

اگر برای اولین بار به من ملحق می شوید که من Annemarie با Speak Confident

English,

English به من ملحق می شوید،

everything I do here is designed to help you with the confidence you want for

همه کارهایی که من در اینجا انجام می دهم برای کمک به اعتماد به نفسی که

your life and work in English in this Confident English lesson today,

برای زندگی و کارتان به زبان انگلیسی می خواهید در این درس انگلیسی مطمئن امروز طراحی شده است،

I hope that you'll join me to learn and add 24 new English

امیدوارم. به من ملحق می شوید تا 24 اصطلاح جدید انگلیسی را یاد بگیرید و

idioms to your active vocabulary.

به واژگان فعال خود اضافه کنید.

All of these idioms are focused on the concept of time,

همه این اصطلاحات بر مفهوم زمان متمرکز هستند،

whether you want to express that something happened right on time,

چه بخواهید بیان کنید که اتفاقی به موقع رخ داده است

that you don't have enough time, or you have too much time.

، یا اینکه زمان کافی ندارید یا زمان زیادی دارید.

Be sure to stick with me all the way to the end,

مطمئن باشید که تا آخر با من همراه باشید ،

because I do have a practice opportunity for you.

زیرا من یک فرصت تمرین برای شما دارم.

I want to make sure that you absolutely understand what these idioms mean

می‌خواهم مطمئن شوم که شما کاملاً معنی این اصطلاحات

and how to naturally use them in your English conversations.

و نحوه استفاده طبیعی از آنها را در مکالمات انگلیسی خود می‌دانید.

[Inaudible].

[نامفهوم].

Let's start with our first four idioms,

بیایید با چهار اصطلاح اول خود شروع کنیم،

all of which help us express that something happened at just the right time.

که همگی به ما کمک می کنند بیان کنیم که چیزی درست در زمان مناسب اتفاق افتاده است.

It wasn't too early and it wasn't too late.

نه خیلی زود بود و نه دیر.

The first one is in the nick of time. For example,

اولین مورد در زمان کوتاه است. به عنوان مثال،

we were stuck in traffic,

ما در ترافیک گیر کرده بودیم،

but we arrived at the airport just in the nick of time.

اما به موقع به فرودگاه رسیدیم.

We use this idiom to express that something happened just at the last

ما از این اصطلاح برای بیان اینکه چیزی در آخرین

possible moment before it was too late.

لحظه ممکن قبل از اینکه خیلی دیر شود اتفاق افتاده است استفاده می کنیم.

If we had arrived any later at the airport,

اگر دیرتر به فرودگاه رسیده

we may have missed our flight. So we arrived in the nick of time.

بودیم، ممکن بود پرواز خود را از دست داده باشیم. بنابراین ما به موقع رسیدیم.

Similar to that,

مشابه آن،

we can also describe something as happening at the 11th hour.

ما همچنین می‌توانیم اتفاقی را در ساعت یازدهم توصیف کنیم.

Again,

باز هم،

this idiom tells us that something happened just at the last possible

این اصطلاح به ما می گوید که اتفاقی درست در آخرین

moment before it was too late. For example,

لحظه ممکن قبل از اینکه خیلی دیر شود اتفاق افتاده است. به عنوان مثال،

just when we thought we were going to miss the deadline.

درست زمانی که فکر می کردیم قرار است ضرب الاجل را از دست بدهیم.

Carol finished her editing and we submitted the proposal at the 11th hour.

کارول ویرایش خود را به پایان رساند و ما پیشنهاد را در ساعت یازدهم ارسال کردیم.

Our third idiom in this category is it's high time.

اصطلاح سوم ما در این دسته این است که زمان آن است.

For example,

به عنوان مثال،

it's high time that we consider moving out of our apartment and into a house.

وقت آن رسیده است که به فکر نقل مکان از آپارتمان خود و ورود به خانه باشیم.

This idiomatic phrase expresses that it's about time that we finally

این عبارت اصطلاحی بیان می کند که زمان آن فرا رسیده است که بالاخره

do something.

کاری انجام دهیم.

Maybe someone has been waiting for a very long period of time and they are

شاید کسی مدت زیادی منتظر بوده و

finally ready. It is about time now is the right time.

بالاخره آماده است. اکنون زمان مناسبی است.

It's high time.

وقتش است

And our final idiom in this category is in good time

و اصطلاح آخر ما در این دسته در زمان

and good time expresses that something will happen when it's

خوب است و زمان خوب بیان می کند که زمانی اتفاق می افتد که

supposed to happen. For example,

قرار است اتفاق بیفتد. به عنوان مثال،

when I was worried about whether I would ever find a job, I really wanted,

وقتی نگران بودم که آیا هرگز شغلی پیدا خواهم کرد، واقعاً می خواستم،

my mom said all things happen in good time.

مادرم می گفت همه چیز به موقع اتفاق می افتد.

And now let's move on to our second category of idioms.

و حالا بیایید به دسته دوم اصطلاحات خود برویم.

All of which are focused on different points of time.

که همه آنها در زمان های مختلف متمرکز هستند.

For example, eons ago or ages ago,

به عنوان مثال، اعصار پیش یا قرون پیش،

English speakers love this phrase to express that something happened a while

انگلیسی زبانان این عبارت را دوست دارند تا بیان کنند که چند وقت پیش اتفاقی افتاده

ago. In fact,

است. در

it emphasizes that something occurred a long time ago.

واقع تاکید می کند که اتفاقی خیلی وقت پیش رخ داده است.

Just like the example I shared at the beginning,

درست مانند مثالی که در ابتدا به اشتراک گذاشتم،

when my students said you haven't done a lesson on idioms for

زمانی که دانش‌آموزانم گفتند که شما برای سال‌ها درسی در مورد اصطلاحات انجام نداده‌اید

ages, in other words, for a really, really, really long time.

، به عبارت دیگر، واقعاً، واقعاً، واقعاً برای مدت طولانی.

Another example, I finished that book eons ago. In other words,

مثال دیگر، من آن کتاب را چندین سال پیش تمام کردم. به عبارت دیگر،

months ago or years ago, an idiomatic expression.

ماه ها پیش یا سال ها پیش، یک عبارت اصطلاحی.

That means the opposite. That means that something will occur in the future,

یعنی برعکس این بدان معناست که چیزی در آینده رخ خواهد داد،

but not for quite a while is a ways out.

اما نه برای مدتی طولانی، راه خروجی نیست.

For example,

let's say that it's January and you've already started to plan your summer

به عنوان مثال،

فرض کنید ژانویه است و شما شروع به برنامه ریزی برای

vacation. You have everything ready to go in a conversation. You might say,

تعطیلات تابستانی خود کرده اید. شما همه چیز را برای انجام یک مکالمه آماده دارید. ممکن است بگویید،

I know that summer is a ways out,

من می دانم که تابستان یک راه خروج است،

but you can never start planning your vacation too soon.

اما هرگز نمی توانید خیلی زود برنامه ریزی برای تعطیلات خود را شروع کنید.

Another great idiomatic expression to use with a future focus is in the long

یکی دیگر از عبارات اصطلاحی عالی برای استفاده با تمرکز آینده، در دراز مدت است

run. When we use this in a sentence,

. وقتی از این در یک جمله استفاده می

we're expressing that something will more fully develop over time.

کنیم، بیان می کنیم که چیزی در طول زمان به طور کامل توسعه می یابد.

For example,

به عنوان مثال از

we should start saving money now so that we don't have to worry about our

همین الان باید پس انداز پول را شروع کنیم تا

financial security in the long run.

در درازمدت نگران امنیت مالی خود نباشیم.

The next idiom on our list is one of my favorites.

اصطلاح بعدی در لیست ما یکی از موارد مورد علاقه من است.

When I get up particularly early for a flight or to work out

مثلاً وقتی برای یک پرواز یا برای ورزش کردن

at the crack of dawn, for example,

در ساعت سحر

I was so excited about my new job that I woke up at the crack of dawn today.

خیلی زود از خواب بیدار می شوم، آنقدر در مورد کار جدیدم هیجان زده بودم که امروز در سحر از خواب بیدار شدم.

This phrase refers to that moment when we first start to see the sunlight on the

این عبارت به لحظه ای اشاره دارد که برای اولین بار شروع به دیدن نور خورشید در

horizon,

افق می

and we use this expression to talk about things that happen super early

کنیم و از این عبارت برای صحبت در مورد چیزهایی استفاده می کنیم که در صبح زود اتفاق می افتد

in the morning.

.

And now our final idiom for talking about different points of time is a

و اکنون آخرین اصطلاح ما برای صحبت در مورد نقاط مختلف زمان،

moment of truth.

لحظه ای از حقیقت است.

And we love to use this idiom to talk about a present moment when something

و ما دوست داریم از این اصطلاح برای صحبت در مورد لحظه ای که چیزی

will be revealed.

آشکار می شود استفاده کنیم.

Maybe we've been waiting and waiting and waiting to find out some

شاید ما منتظر بودیم و منتظر بودیم و منتظر بودیم تا اطلاعاتی را دریابیم

information.

.

And when it is time for that information to be revealed,

و وقتی زمان فاش شدن آن اطلاعات فرا می رسد،

we can say, it's the moment of truth. For example,

می توانیم بگوییم که لحظه حقیقت است. به عنوان مثال،

if you have a child applying to universities,

اگر فرزندی دارید که برای دانشگاه ها درخواست می دهد،

you might be waiting and waiting and waiting to get news in the mail on whether

ممکن است منتظر باشید و منتظر بمانید و منتظر باشید تا اخباری را از طریق نامه دریافت کنید که آیا

or not your child was accepted into that university.

فرزند شما در آن دانشگاه پذیرفته شده است یا خیر.

So when that letter finally arrives and your son or daughter starts to

بنابراین وقتی آن نامه بالاخره می رسد و پسر یا دختر شما شروع به

open that envelope,

باز کردن آن پاکت می کند،

it is most certainly that moment of truth.

مطمئناً آن لحظه حقیقت است.

When you will find out whether or not your daughter or son was accepted into

وقتی متوجه می شوید که آیا دختر یا پسرتان در آن دانشگاه قبول شده اند یا خیر

that university. And now it's time for our next six idioms,

. و اکنون زمان شش اصطلاح بعدی ما است،

all of which are focused on expressing a lack of time

که همه آنها بر بیان کمبود زمان

in the past,

I've done lessons on time management and trying to create better

در گذشته متمرکز هستند،

من دروسی را در مورد مدیریت زمان و تلاش برای ایجاد

life work balance.

تعادل زندگی بهتر انجام داده ام.

So some of these idiomatic expressions may be familiar to you.

بنابراین برخی از این عبارات اصطلاحی ممکن است برای شما آشنا باشند.

The first one on our list in this category is to be pressed for

اولین مورد در لیست ما در این دسته این است که برای زمان فشرده شود

time.

.

And we use this to let others know that we don't have very much time.

و ما از این استفاده می کنیم تا به دیگران بفهمانیم که زمان زیادی نداریم.

For example,

به عنوان مثال،

we were pressed for time and had to finish dinner early so we could make it to

ما تحت فشار قرار گرفتیم و مجبور شدیم شام را زودتر تمام کنیم تا بتوانیم

the theater. The second one in this category is running late.

به تئاتر برسیم. دومین مورد در این دسته با تاخیر در حال اجراست.

You've probably heard this one before,

احتمالاً قبلاً این مورد را شنیده‌اید،

because it's extremely common when we know we are going to be late,

زیرا زمانی که می‌دانیم دیر

or we already are late for something,

می‌رسیم یا قبلاً برای چیزی دیر شده‌ایم

a very common way to use this is to let others know that you are

بسیار رایج است، یک روش بسیار رایج برای استفاده از آن این است که دیگران بدانند

running late. So you may not be at the meeting on time.

که دیر می‌کنید. بنابراین ممکن است به موقع در جلسه حضور نداشته باشید.

You might call your coworker and say, go ahead and start the meeting.

ممکن است با همکارتان تماس بگیرید و بگویید، ادامه دهید و جلسه را شروع کنید.

I'm running five minutes late when you are unable to complete something

وقتی نمی‌توانید کاری را کامل کنید،

because you no longer have time.

چون دیگر وقت ندارید، پنج دقیقه دیر می‌افتم.

You can use the expression to run out of time.

می توانید از عبارت برای اتمام زمان استفاده کنید.

For example, before I knew it, the test was over and I had run out of time.

مثلا قبل از اینکه بفهمم امتحان تمام شده بود و وقتم تمام شده بود.

When we use that expression,

وقتی از آن عبارت استفاده

we're indicating that we were not able to finish the task

می‌کنیم، نشان می‌دهیم که نتوانستیم زمان کار را به پایان

time, ran out the deadline passed,

برسانیم، ضرب‌الاجل گذشته تمام شد

and we were unable to succeed in our task. We didn't finish it fully.

و نتوانستیم در کارمان موفق شویم. ما آن را به طور کامل تمام نکردیم.

We ran out of time. And of course in those moments,

وقت ما تمام شد. و البته در آن لحظات،

when you know the clock is ticking, you see time going forward.

زمانی که می دانید ساعت در حال تیک تیک است، زمان را به جلو می بینید.

And you know that you're going to have a really hard time completing the task.

و می‌دانید که برای تکمیل این کار زمان بسیار سختی خواهید داشت.

We can say that you're in a race against the clock or in a race

می توانیم بگوییم که شما در یک مسابقه با زمان یا در یک مسابقه

against time. For example, during the holiday season,

با زمان هستید. به عنوان مثال، در طول فصل تعطیلات،

everyone raises against the clock to get their shopping done before the stores

همه ساعت را بلند می کنند تا قبل از بسته شدن فروشگاه ها خرید خود را انجام دهند

close. And sometimes when we're racing against the clock,

. و گاهی اوقات وقتی در حال مسابقه با زمان

we might try to do something that's kind of cheating or trying to get ahead in a

هستیم، ممکن است سعی کنیم کاری انجام دهیم که نوعی تقلب یا تلاش برای جلو افتادن در

way to beat the clock. In other words,

زمان است. به عبارت دیگر،

you want to make sure that you finish your task before you run out of time.

شما می خواهید مطمئن شوید که کار خود را قبل از تمام شدن وقت تمام کرده اید.

For example,

به عنوان مثال،

Sam tried to beat the clock as he scarfed down his breakfast and ran out the

سام در حالی که صبحانه‌اش را روسری می‌بست و از در بیرون دوید، سعی

door. Let's pause here for a moment. What do you think? I mean,

کرد ساعت را بزند. بیایید یک لحظه در اینجا مکث کنیم . شما چی فکر میکنید؟ منظورم این است که

by scarfed down his breakfast,

با روسری کردن صبحانه‌اش،

if someone is trying to beat the clock,

اگر کسی می‌خواهد ساعت

they're trying to do something before it's too late and they're running for the

را از بین ببرد، سعی می‌کند کاری را انجام دهد قبل از اینکه خیلی دیر شود و به سمت

door to get to work on time.

در می‌دوند تا به موقع سر کار برسند.

How do you think they ate their breakfast?

به نظر شما آنها صبحانه خود را چگونه خوردند؟

Where are they eating in a calm, super polite, formal manner?

کجا با آرامش، فوق العاده مودبانه و رسمی غذا می خورند؟

Definitely not to scarf something down means to eat it

قطعاً روسری نکردن چیزی به معنای خوردن آن

extremely quickly. And during that process,

بسیار سریع است. و در طول این فرآیند،

you've probably lost all your table manners as well.

شما احتمالاً تمام آداب سفر خود را نیز از دست داده اید.

And now our last idiom for expressing a lack of time is certainly one

و اکنون آخرین اصطلاح ما برای بیان کمبود زمان قطعاً اصطلاحی است

that, you know, I hear my students use it often. Time is money,

که می‌دانید، می‌شنوم که شاگردانم اغلب از آن استفاده می‌کنند. زمان پول است،

as I'm sure you know,

همانطور که مطمئنم می دانید، از

this idiom is used to express that time is precious and we certainly should not

این اصطلاح برای بیان اینکه زمان گرانبها است استفاده می شود و مطمئناً نباید

waste it. For example,

آن را هدر دهیم. به عنوان مثال،

my husband never sits down for a moment to relax because he believes time is

شوهر من هرگز برای استراحت لحظه ای نمی نشیند زیرا معتقد است زمان

money.

پول است.

Every moment he is working on something or trying to work toward a

هر لحظه او روی چیزی کار می کند یا سعی می کند برای یک

specific goal or to complete a project. All right,

هدف خاص کار کند یا یک پروژه را تکمیل کند. بسیار خوب،

so far we've had a variety of idioms that can be used to express that something

تا کنون اصطلاحات مختلفی داشته ایم که می توان از آنها برای بیان اینکه

happened right on time,

اتفاقی به موقع رخ داده،

that we had a lack of time and to express different points in time.

کمبود زمان و برای بیان نکات مختلف در زمان استفاده کرد.

So now let's move on to our fourth category with idioms,

پس حالا بیایید به دسته چهارم خود در مورد اصطلاحات

we use to talk about having excess time or too much time.

بپردازیم، ما در مورد داشتن زمان اضافی یا زمان زیاد صحبت می کنیم.

When you go on vacation,

وقتی به تعطیلات می روید،

you probably would love to say that you have all the time

احتمالاً دوست دارید بگویید که تمام

in the world. When we have all the time in the world, there's plenty of time.

وقت دنیا را دارید. وقتی تمام وقت دنیا را داریم، زمان زیادی وجود دارد.

There's no rush. There's no panic.

عجله ای نیست. هیچ وحشتی وجود ندارد

We don't have to worry about any upcoming deadlines.

لازم نیست نگران مهلت های آینده باشیم.

That is definitely something we all want when we're going away on vacation.

این قطعاً چیزی است که همه ما هنگام رفتن به تعطیلات می خواهیم.

Another example might be, we have all the time in the world to binge watch.

مثال دیگر ممکن است این باشد که ما تمام وقت دنیا را برای تماشای زیاد داریم.

Netflix shows this weekend,

نمایش‌های نت‌فلیکس در این آخر هفته،

similar to all the time in the world is to have a lot of time on your

مانند تمام اوقات دنیا این است که وقت زیادی در

hands. Again,

اختیار داشته باشید. باز هم از

this is used to express that you have plenty of time.

این برای بیان اینکه شما زمان زیادی دارید استفاده می شود.

For example, Sandra has a lot of time on her hands.

به عنوان مثال، ساندرا زمان زیادی در دستان خود دارد.

Now that our kids are at school with this particular idiom,

اکنون که بچه‌های ما با این اصطلاح خاص در مدرسه هستند،

we can also use it in the negative sense to indicate that we don't have

می‌توانیم آن را به معنای منفی نیز به کار ببریم تا نشان دهیم

time, that we have a lack of time. For example,

که وقت نداریم، کمبود وقت داریم. به عنوان مثال،

now that I'm going back to work and at the office full time,

اکنون که به سر کار و تمام وقت دفتر کار برمی

I don't have a lot of time on my hands to watch Netflix when you have

گردم، وقتی زمان زیادی در اختیار دارید، وقت زیادی برای تماشای نتفلیکس ندارم

too much time on your hands.

.

And you're not really sure how to fill up all that time,

و شما واقعاً مطمئن نیستید که چگونه تمام این مدت را پر کنید

you might start looking for different things to do,

، ممکن است شروع به جستجوی کارهای مختلف کنید،

to occupy yourself or to kill time. For example,

خودتان را مشغول کنید یا زمان را بکشید. برای مثال،

if you're traveling, you might have a six hour layover in an airport.

اگر در حال سفر هستید، ممکن است در یک فرودگاه شش ساعت استراحت داشته باشید.

So you might say that you want to find a really good book to read while you're

بنابراین ممکن است بگویید که می خواهید یک کتاب واقعا خوب برای خواندن در حالی که

at the airport to kill time.

در فرودگاه هستید پیدا کنید تا زمان را از بین ببرید.

And if that book is particularly good,

و اگر آن کتاب به ویژه خوب باشد

you might lose track of time. When we lose track of time,

، ممکن است زمان را از دست بدهید. وقتی حس زمان را از دست

we don't even notice that time has passed. Maybe before your flight,

می دهیم، حتی متوجه نمی شویم که زمان گذشته است. شاید قبل از پرواز

you were really dreading that six hour layover,

، واقعاً از آن توقف شش ساعته می‌ترسیدید،

but then you found that fantastic book you started reading.

اما بعد آن کتاب خارق‌العاده‌ای را پیدا کردید که شروع به خواندن کردید.

And before you knew it, it was time for your next flight.

و قبل از اینکه متوجه شوید ، زمان پرواز بعدی شما فرا رسیده بود.

You lost track of time while you were reading.

در حین مطالعه حس زمان را از دست دادید.

Now let's say that maybe you've lost track of time,

حالا بیایید بگوییم که شاید شما زمان را از دست داده اید،

or you've missed out on opportunities because you were way too busy

یا فرصت ها را از دست داده اید،

as a way to apologize to someone else and to show that you

زیرا برای عذرخواهی از شخص دیگری و نشان دادن اینکه

value their time. You might want to make up for lost time.

برای وقت او ارزش زیادی قائل هستید، بسیار مشغول بوده اید. شاید بخواهید زمان از دست رفته را جبران کنید.

For example,

به عنوان مثال،

both of Julian's parents have been particularly busy with work and approaching

هر دوی والدین جولیان به طور خاص مشغول کار و نزدیک شدن به

deadlines. So to make up for lost time,

موعد مقرر بوده اند. بنابراین برای جبران زمان از دست رفته،

they dedicated their entire weekend to spending time together as a family.

تمام تعطیلات آخر هفته خود را به گذراندن وقت با هم به عنوان یک خانواده اختصاص دادند.

And now our last idiom in this category is to live on

و اکنون آخرین اصطلاح ما در این دسته این است که در

borrowed time.

زمان قرضی زندگی کنیم.

We use this to express that someone is living or surviving beyond

ما از این برای بیان اینکه شخصی بیش از مدت زمان مورد انتظارش زندگی می‌کند یا زنده می‌ماند استفاده می‌کنیم

their expected amount of time. For example,

. به عنوان مثال،

after surviving cancer,

پس از زنده ماندن از سرطان،

Karen felt that she was living on borrowed time.

کارن احساس کرد که با زمان قرضی زندگی می کند.

And now we have our final three time focus, idioms,

و اکنون ما سه فوکوس زمانی نهایی خود را داریم ، اصطلاحات، که

all of which can be used to express a lack of frequency.

همه آنها می توانند برای بیان کمبود فرکانس استفاده شوند.

For example, if you want to say that something rarely happens,

به عنوان مثال، اگر می خواهید بگویید که چیزی به ندرت اتفاق می افتد،

you can say that it happens once in a blue moon. For example,

می توانید بگویید که یک بار در ماه آبی اتفاق می افتد. به عنوان مثال،

we see our extended family once in a blue moon,

ما خانواده بزرگ خود را یک بار در ماه آبی می بینیم

and usually only at family reunions,

و معمولاً فقط در گردهمایی های خانوادگی.

similar to once in a blue moon is every now and then if

something happens every now and then it's a little more

often than once in a blue moon, rather than the adverb.

ماه، به جای قید.

Rarely we might think of the adverbs sometimes, for example,

به ندرت ممکن است گاهی اوقات به قیدها فکر کنیم، برای مثال،

every now and then Hollywood produces a movie that impacts an entire

هر از چند گاهی هالیوود فیلمی تولید می کند که یک نسل کامل را تحت تأثیر قرار می دهد

generation.

.

And now our final idiom on the list for today is every so often.

و اکنون آخرین اصطلاح ما در لیست امروز هر چند وقت یکبار است.

For example, I don't really have a sweet tooth,

به عنوان مثال، من واقعاً شیرینی ندارم،

but every so often I crave a piece of chocolate.

اما هر چند وقت یکبار هوس یک تکه شکلات می کنم.

And with that, you have 24 new English, idioms,

و با آن، شما 24 اصطلاح انگلیسی جدید دارید

all of which are focused on time to add to your active vocabulary.

که همه آنها بر روی زمان متمرکز شده اند تا به واژگان فعال شما اضافه شوند.

Now, when I say active vocabulary,

حالا وقتی می‌گویم واژگان فعال،

I mean idioms that you can think of and use instantly in a conversation

منظورم اصطلاحاتی است که می‌توانید فوراً در مکالمه به آنها فکر کنید و از آنها استفاده کنید

to make sure that these idioms are part of your active vocabulary.

تا مطمئن شوید که این اصطلاحات بخشی از واژگان فعال شما هستند.

You need to of course learn them and then practice them.

البته باید آنها را یاد بگیرید و سپس تمرین کنید.

You need consistent repetitive practice.

شما نیاز به تمرین تکراری مداوم دارید.

So I've got a couple of questions for you. Number one,

بنابراین من چند سوال از شما دارم. شماره یک،

which idiom on the list today was your absolute favorite.

کدام اصطلاح امروز در لیست مورد علاقه مطلق شما بود.

Which one did you hear and think, oh my gosh, I love that idiom.

کدام یک را شنیدی و فکر کردی، خدای من، من آن اصطلاح را دوست دارم.

If there was one, you really enjoyed learning.

اگر یکی بود، واقعا از یادگیری لذت می بردید.

I want you to practice using it in your own example sentence,

می خواهم استفاده از آن را در جمله مثال خود تمرین کنید

and you can share your example with me in the comments below my second question.

و می توانید مثال خود را در نظرات زیر سوال دوم من با من به اشتراک بگذارید.

You is a little more in depth. I want you to think about your last week,

شما کمی عمیق تر هستید. ازت میخوام به هفته آخرت فکر کنی،

everything that you've done, the things that happened right on time,

تمام کارهایی که انجام دادی، چیزهایی که به موقع اتفاق افتادن

the things that you didn't have enough time for moments when you felt like you

، چیزهایی که وقت کافی نداشتی برای لحظاتی که احساس کردی

had too much time, think about your past week,

وقت زیادی داری، به فکر خودت باش هفته گذشته، امروز

choose three idioms from this lesson today and use

از این درس سه اصطلاح را انتخاب کنید و از

those idioms to describe your week. Again,

آن اصطلاحات برای توصیف هفته خود استفاده کنید. باز هم

you can share in the comments with me below.

می توانید در نظرات زیر با من به اشتراک بگذارید.

If you found this lesson useful to you, I would love to know.

اگر این درس برای شما مفید بود، خوشحال می شوم بدانم.

And you can tell me in one very simple way,

و شما می توانید به یک روش بسیار ساده به من بگویید

give this lesson at thumbs up here on YouTube. And while you're at it,

، این درس را در اینجا در یوتیوب به شما بگویید. و در حالی که در آن هستید،

subscribe to the Speak Confident English channel.

در کانال انگلیسی Speak Confident مشترک شوید.

So you never miss one of my weekly lessons. Thank you so much for joining me.

پس هرگز یکی از درس های هفتگی من را از دست ندهید . از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم

And I look forward to seeing you next time.

و من مشتاقانه منتظر دیدار بعدی شما هستم.