Dish or plate? English vocabulary and prototype theory

We had a great question from a viewer called Aurum last week.

هفته گذشته یک سوال عالی از بیننده ای به نام Aurum داشتیم.

Aurum asked what’s the difference between a dish and a plate?

آروم پرسید تفاوت بین ظرف و بشقاب چیست؟

Some languages have only one word.

برخی از زبان ها فقط یک کلمه دارند.

A dish is a container or bowl.

ظرف یک ظرف یا کاسه است.

It’s usually pretty shallow, so not very deep.

معمولاً بسیار کم عمق است، بنابراین خیلی عمیق نیست.

We serve food from a dish and sometimes we cook food in it too.

غذا را از ظرف سرو می کنیم و گاهی هم در آن غذا می پزیم.

But sometimes a dish is a particular type of food that’s served as part of a meal.

اما گاهی اوقات یک غذا نوع خاصی از غذا است که به عنوان بخشی از یک وعده غذایی سرو می شود.

Like a fish dish or a pasta dish.

مثل ظرف ماهی یا ماکارونی.

A plate is flat and usually round.

یک بشقاب صاف و معمولا گرد است.

We put our food on it and eat from it.

غذایمان را روی آن می گذاریم و از آن می خوریم.

And in American English, a plate can also be a whole main course of a meal.

و در انگلیسی آمریکایی، یک بشقاب همچنین می تواند یک غذای اصلی غذا باشد.

But not in British English.

اما نه به انگلیسی بریتانیایی.

No?

نه؟

No.

نه.

Aurum’s question looked simple, but when you go deeper, it’s quite tricky.

سوال Aurum ساده به نظر می رسید، اما وقتی عمیق تر می شوید، بسیار مشکل است.

There are lots more words like this.

از این دست کلمات بسیار بیشتری وجود دارد.

Let’s look at some.

بیایید به برخی نگاه کنیم.

What do we call this in our house, Jay?

جی؟

This is a mug.

این یک لیوان است.

And why do we call it a mug?

و چرا به آن لیوان می گوییم؟

Because it has a handle and I drink coffee out of it.

چون دسته دارد و از آن قهوه می نوشم.

OK.

خوب.

What’s the difference between a mug and a cup?

تفاوت بین لیوان و فنجان چیست؟

Well a mug doesn’t have a saucer and it’s taller.

خوب یک لیوان نعلبکی ندارد و بلندتر است.

OK.

خوب.

Then what’s this?

بعد این چیه؟

Well, this is what we call your coffee cup.

خوب، این همان چیزی است که ما به آن فنجان قهوه شما می گوییم.

Cup!

جام!

But it doesn’t have a saucer and it’s tall.

اما نعلبکی ندارد و بلند است.

Yes, but it has curved sides and mugs have straight sides.

بله، اما کناره‌های آن منحنی است و لیوان‌ها طرف‌های مستقیم دارند.

So we call this a cup because it has curved sides.

بنابراین ما به این فنجان می گوییم زیرا دارای دو طرف منحنی است.

OK, what’s this?

باشه، این چیه؟

This is a bowl.

این یک کاسه است.

And what’s this?

و این چیست؟

That’s a bowl too.

اون هم یه کاسه

So size doesn’t matter.

پس سایز مهم نیست

Well size always matters but in this case what’s important is that they have curved

اندازه چاه همیشه مهم است، اما در این مورد آنچه مهم است این است که طرفین آنها منحنی باشد

sides.

.

OK.

خوب.

What’s this?

این چیه؟

That’s a bowl.

این یک کاسه است

But it has straight sides.

اما اضلاع مستقیم دارد.

Yeah, but it’s a bowl.

بله، اما این یک کاسه است.

It isn’t a mug?

لیوان نیست؟

No.

نه.

Cups and mugs have handles and bowls don’t.

لیوان ها و لیوان ها دسته دارند و کاسه ها ندارند.

OK.

خوب.

So this isn’t a bowl?

پس این کاسه نیست؟

Yes, I’d call that a bowl because it’s bigger than a cup.

بله، من آن را یک کاسه می نامم زیرا بزرگتر از یک فنجان است.

But you just said size doesn’t matter for bowls.

اما شما فقط گفتید اندازه برای کاسه ها مهم نیست.

OK.

خوب.

What about this?

در مورد این چی؟

It’s a bowl.

یک کاسه است

And not a plate, right?

و نه بشقاب، درست است؟

No, plates are flat.

نه، بشقاب ها صاف هستند.

Bowls are deeper like that.

این کاسه ها عمیق تر هستند.

But it’s also a dish.

اما یک غذا هم هست

Why?

چرا؟

Well, we share food from it.

خوب، ما غذا را از آن به اشتراک می گذاریم.

If we share food from it, it’s a dish.

اگر از آن غذا به اشتراک بگذاریم، یک ظرف است.

So it’s a bowl and a dish.

بنابراین یک کاسه و یک ظرف است.

Yes!

آره!

Wow!

وای!

That was confusing!

این گیج کننده بود!

Yes.

آره. به این

It’s because the meaning of words often overlap with other words.

دلیل است که معنای کلمات اغلب با کلمات دیگر همپوشانی دارند.

Another meaning starts before one meaning has finished.

معنای دیگر قبل از تمام شدن یک معنی شروع می شود .

So we call this a cup, but we could also call it a mug.

بنابراین ما به این یک فنجان می گوییم، اما می توانیم آن را یک لیوان نیز بنامیم.

It’s part cup and part mug.

قسمتی فنجان و قسمتی لیوان است.

Exactly.

دقیقا.

The boundaries between the words are fuzzy.

مرزهای بین کلمات مبهم است.

There’s no clear dividing line between their meanings.

هیچ خط جدایی واضحی بین معانی آنها وجود ندارد .

Are there more words like this?

آیا چنین کلمات دیگری وجود دارد؟

Oh yes, lots.

اوه بله، تعداد زیادی.

What about the word game?

در مورد بازی کلمات چطور؟

What does game mean?

بازی یعنی چی؟

You mean a board game like Monopoly, or a card game like poker?

منظورتان یک بازی رومیزی مانند مونوپولی است یا یک بازی با ورق مانند پوکر؟

Yes.

آره.

Or a game like football or tennis.

یا بازی هایی مثل فوتبال یا تنیس.

Or computer games.

یا بازی های کامپیوتری

Or the Olympic Games.

یا بازی های المپیک.

What do they all have in common?

همه آنها چه چیزی مشترک دارند؟

Well there’s competition.

خب رقابت هست

We compete against another person or another team.

ما با شخص دیگری یا تیم دیگری رقابت می کنیم .

If it’s a game we can win or lose.

اگر این یک بازی باشد، می توانیم برنده شویم یا ببازیم.

But there’s also the game of patience.

اما بازی صبر نیز وجود دارد.

We call that solitaire.

ما به آن بازی یک نفره می گوییم.

It’s a card game you play on your own.

این یک بازی با ورق است که شما به تنهایی انجام می دهید.

And what if a child throws a ball against a wall?

و اگر کودکی توپ را به دیوار پرتاب کند چه؟

It’s a game, but it’s not a competition.

این یک بازی است، اما یک رقابت نیست.

OK.

خوب.

Is it that games are all amusing and fun?

آیا بازی ها همه سرگرم کننده و سرگرم کننده هستند؟

Well, that’s often true, but some games are quite serious like chess, or war games.

خب، این اغلب درست است، اما برخی از بازی‌ها مانند شطرنج یا بازی‌های جنگی کاملاً جدی هستند.

Is it about skill?

آیا در مورد مهارت است؟

We need to learn and practice a game to play well – like chess or football?

ما باید یک بازی را یاد بگیریم و تمرین کنیم تا خوب بازی کنیم - مثل شطرنج یا فوتبال؟

They require skill.

آنها به مهارت نیاز دارند.

Skill can be important, but in some games, you can win by chance.

مهارت می تواند مهم باشد، اما در برخی بازی ها، شما می توانید به طور تصادفی برنده شوید.

Like roulette or bingo.

مانند رولت یا یکنوع بازی شبیه لوتو.

You don’t need skill to win them.

برای بردن آنها به مهارت نیاز ندارید.

So there are different features of the word ‘game’: competitive, amusing, skillful.

بنابراین ویژگی‌های مختلفی برای کلمه «بازی» وجود دارد: رقابتی، سرگرم‌کننده، ماهرانه.

But we don’t need all the features to call something a game.

اما برای اینکه چیزی را بازی بنامیم به همه ویژگی ها نیاز نداریم .

Exactly.

دقیقا.

The meanings of words are often a group of ideas that are similar.

معانی کلمات اغلب گروهی از ایده ها هستند که شبیه هم هستند.

But they don’t all have to be true for the meaning to work.

اما لزومی ندارد که همه آنها صادق باشند تا معنی کار کند.

They just have to have a family resemblance.

آنها فقط باید شباهت خانوادگی داشته باشند.

OK.

خوب.

Here’s a big question.

اینجا یک سوال بزرگ است

What does this mean if you’re learning English?

اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید، این به چه معناست؟

It means words you have in your language might not match English words exactly.

این بدان معنی است که کلماتی که در زبان خود دارید ممکن است دقیقاً با کلمات انگلیسی مطابقت نداشته باشند.

They could be similar in some ways but different in others.

آنها می توانند از جهاتی شبیه باشند اما در برخی دیگر متفاوت باشند.

Because the word boundaries might be different.

زیرا ممکن است مرزهای کلمه متفاوت باشد.

That’s right.

درست است.

And there’s some interesting research about that.

و تحقیقات جالبی در مورد آن وجود دارد .

In the 1970s a psychologist, called Eleanor Rosch, ran some experiments on prototypes.

در دهه 1970، یک روانشناس به نام النور روش، آزمایش هایی را روی نمونه های اولیه انجام داد.

A prototype is a typical example of something.

نمونه اولیه یک نمونه معمولی از چیزی است.

For example, she showed people lots of dogs and asked them what’s the doggiest dog for

به عنوان مثال، او تعداد زیادی سگ را به مردم نشان داد و از آنها پرسید که سگ‌ترین سگ برای

you?

شما چیست؟

A sheep dog, a bull dog, a collie, a dachshund, a Pekingese?

یک سگ گوسفند، یک سگ گاو نر، یک کولی، یک سگ داشوند، یک پکنیز؟

So she wasn’t asking what dogs people liked.

بنابراین او نپرسید که مردم چه سگ هایی را دوست دارند.

She was asking what kind of dog is most typical of all dogs.

او می پرسید چه نوع سگی از همه سگ ها معمولی تر است.

She asked the same question about lots of different categories of things.

او همین سوال را در مورد بسیاری از دسته بندی های مختلف از چیزها پرسید.

For example birds, vegetables, toys, pieces of furniture.

به عنوان مثال پرندگان، سبزیجات، اسباب بازی ها، قطعات مبلمان.

And she discovered two things.

و او دو چیز را کشف کرد.

The first one was people kept ranking things in the same way.

اولین مورد این بود که مردم چیزها را به همین ترتیب رتبه بندی می کردند .

Their answers were very consistent.

پاسخ های آنها بسیار منسجم بود.

For example, most people thought a chair was the best example of a piece of furniture and

برای مثال، بیشتر مردم فکر می‌کردند که صندلی بهترین نمونه مبلمان است و

a lamp wasn’t very good.

یک لامپ خیلی خوب نیست.

And the second thing Eleanor discovered was very curious.

و دومین چیزی که النور کشف کرد بسیار کنجکاو بود.

People believed the words must share some common features.

مردم بر این باور بودند که کلمات باید دارای برخی ویژگی‌های مشترک باشند.

So for example, they’d look at different birds and say they’re birds because they

به عنوان مثال، آنها به پرندگان مختلف نگاه می کنند و می گویند که آنها پرنده هستند زیرا

can all fly.

همه آنها می توانند پرواز کنند.

But a penguin can’t fly and an ostrich can’t fly.

اما یک پنگوئن نمی تواند پرواز کند و یک شترمرغ نمی تواند پرواز کند.

Flying is a common feature of birds but it’s not a necessary feature.

پرواز یک ویژگی مشترک پرندگان است اما یک ویژگی ضروری نیست.

People kept looking for necessary features that don’t exist.

مردم به دنبال ویژگی های ضروری بودند که وجود نداشتند.

So things in her categories shared some features, but not all of them.

بنابراین چیزهایی در دسته‌های او برخی از ویژگی‌های مشترک را داشتند، اما نه همه آنها.

Yeah, and the things that shared the most features were the best prototypes.

بله، و چیزهایی که بیشترین ویژگی را داشتند بهترین نمونه های اولیه بودند.

It was like the word ‘game’.

مثل کلمه "بازی" بود.

Different games have some features in common, but they don’t share all of them.

بازی‌های مختلف ویژگی‌های مشترکی دارند، اما همه آنها را به اشتراک نمی‌گذارند.

Our brains want to think that words fit neatly into categories and that there are clear boundaries

مغز ما می خواهد فکر کند که کلمات به طور منظم در دسته بندی ها قرار می گیرند و مرزهای واضحی وجود دارد که در آن

where one word stops and another begins.

یک کلمه متوقف می شود و کلمه دیگر شروع می شود.

But that’s not how it works.

اما این روش کار نمی کند.

The meanings of words are fuzzy at the edges.

معانی کلمات در لبه ها مبهم است.

You can’t always separate them with clear lines.

شما همیشه نمی توانید آنها را با خطوط واضح جدا کنید .

And this is something that’s true for all languages.

و این چیزی است که برای همه زبان ها صادق است.

I have a question.

من یک سوال دارم.

What’s that?

آن چیست؟

What’s the birdiest bird for you?

پرنده ترین پرنده برای شما کدام است؟

Oh it’s the robin.

اوه این رابین است.

Definitely.

قطعا.

For me it’s the sparrow.

برای من این گنجشک است.

Really?

واقعا؟

But robins are such a common bird.

اما رابین ها پرنده ای بسیار رایج هستند.

But in the UK, the most common bird is a sparrow.

اما در انگلستان رایج ترین پرنده گنجشک است.

Wow.

وای.

So maybe we have different ideas of what a bird is.

بنابراین شاید ما تصورات متفاوتی از چیستی پرنده داشته باشیم.

And maybe you have different ideas about birds, or what dishes and plates are.

و شاید شما ایده های متفاوتی در مورد پرندگان یا ظروف و بشقاب ها داشته باشید.

Write and tell us in the comments if you do.

بنویسید و اگر دارید در نظرات به ما بگویید.

And if you’ve enjoyed this video, please share it with a friend.

و اگر از این ویدیو لذت بردید، لطفا آن را با یک دوست به اشتراک بگذارید.

And Aurum, thank you for a great question.

و Aurum، از شما برای یک سوال عالی متشکرم.

See you all next week everyone.

همه شما را هفته آینده می بینیم.

Bye-bye.

Bye.

خداحافظ.

خدا حافظ.