6 interesting English idioms and the stories behind them. (Set 2)

Do you know what it means if you burn the midnight oil?

آیا می دانید اگر روغن نیمه شب را بسوزانید به چه معناست؟

Or if you win hands down?

یا اگر شما برنده دست پایین؟

Or if you spill the beans?

یا اگر لوبیاها را بریزید؟

They’re idioms we use all the time, and we have more.

آنها اصطلاحاتی هستند که ما همیشه از آنها استفاده می کنیم و بیشتر داریم.

But where do they come from?

اما آنها از کجا می آیند؟

We’ll show you the stories behind them and how we use them in action.

ما داستان های پشت سر آنها و نحوه استفاده از آنها را در عمل به شما نشان خواهیم داد.

The first idiom we have for you is ‘Put your best foot forward’.

اولین اصطلاحی که برای شما داریم این است که « بهترین قدمت را جلو بگذار».

It’s interesting because it has a different meaning in British and American English.

جالب است زیرا در انگلیسی بریتانیایی و آمریکایی معنای متفاوتی دارد.

In British English, if we put our best foot forward then we try as hard as possible to

در انگلیسی بریتانیایی، اگر ما بهترین قدم را به جلو بگذاریم، تا جایی که ممکن است برای

do something, even when it’s really difficult or we’re really tired.

انجام کاری تلاش می‌کنیم، حتی زمانی که واقعاً سخت است یا واقعا خسته هستیم.

Oh my!

ای وای!

What a mess!

چه آشفتگی! به

Do you think we can clean all this up?

نظر شما ما می توانیم همه اینها را پاک کنیم؟

Sure we can.

مطمئنا می توانیم. بیا

Come on.

دیگه.

Let’s put our best foot forward.

بیایید بهترین قدم را به جلو بگذاریم.

So for you it’s about making an effort.

بنابراین برای شما تلاش کردن است.

Yeah.

آره

It’s different in American English.

در انگلیسی آمریکایی متفاوت است.

When we put our best foot forward, we want to impress someone and gain their approval.

وقتی بهترین قدم را به جلو می‌گذاریم، می‌خواهیم کسی را تحت تأثیر قرار دهیم و تأیید او را جلب کنیم.

I just had a haircut because I have a job interview tomorrow.

من فقط موهامو کوتاه کردم چون فردا مصاحبه کاری دارم.

I want to put my best foot forward!

من می خواهم بهترین پایم را جلو ببرم!

So what’s the history of this idiom?

پس تاریخچه این اصطلاح چیست؟

In the past, when a gentleman was bowing to nobility, he’d put one leg in front of the

در گذشته، وقتی یک آقا در برابر اشراف تعظیم می کرد، برای ساختن کمان یک پا را جلوی پای دیگر می گذاشت

other to make the bow.

.

I’m a gentleman, so when I’m greeting someone, I literally put my best foot forward.

من یک جنتلمن هستم، بنابراین وقتی به کسی احوالپرسی می کنم، به معنای واقعی کلمه بهترین پایم را جلو می گذارم.

It makes a good impression.

تاثیر خوبی می گذارد.

So in the past, we literally put our best foot forward to impress someone.

بنابراین در گذشته، ما به معنای واقعی کلمه بهترین قدم خود را برای تحت تاثیر قرار دادن کسی قرار می‌دادیم.

So it’s more like the American meaning than the British one.

بنابراین بیشتر شبیه معنای آمریکایی است تا انگلیسی.

OK, the next idiom: ‘Burn the midnight oil’.

خوب، اصطلاح بعدی: «روغن نیمه شب را بسوزانید».

We say this when we’re talking about working hard late into the night.

ما این را زمانی می گوییم که در مورد کار سخت تا آخر شب صحبت می کنیم.

I’m so tired.

من خیلی خسته ام.

I didn’t go to bed till three last night.

دیشب تا ساعت سه نخوابیدم.

Me too.

من هم همینطور.

I was burning the midnight oil trying to get this report finished.

داشتم روغن نیمه شب را می سوزاندم تا این گزارش را تمام کنم.

Oh.

اوه

I was playing PUBG.

داشتم PUBG بازی میکردم

You can probably guess the story behind this one.

احتمالاً می توانید داستان پشت این یکی را حدس بزنید .

Before electricity, people used candles or oil lamps for lighting.

قبل از برق، مردم از شمع یا چراغ نفتی برای روشنایی استفاده می کردند.

So when you stayed up late working, you literally burned the oil.

بنابراین وقتی تا دیر وقت بیدار می ماندید، به معنای واقعی کلمه روغن را سوزاندید.

And the oil was pretty expensive, which implied the project you were working on was pretty

و روغن بسیار گران بود، که به این معنی است که پروژه ای که روی آن کار می کردید بسیار

important.

مهم بود.

It still implies that today.

امروز هم دلالت بر آن دارد.

OK, next one: spill the beans.

خوب، مورد بعدی: لوبیاها را بریزید.

This means to reveal secret information.

این به معنای افشای اطلاعات محرمانه است.

It’s when you tell somebody something that should be kept private.

زمانی است که به کسی چیزی می گویید که باید خصوصی بماند.

Ooo.

اووو

So what happened at the meeting?

پس در جلسه چه گذشت؟

I can’t tell you.

من نمی توانم به شما بگویم.

It’s confidential.

محرمانه است

Did Kathy get the job?

آیا کتی کار را به دست آورد؟

Come on, spill the beans!

بیا، لوبیاها را بریز!

No.

نه.

The last time I told you a secret you told everyone.

آخرین باری که رازی را به تو گفتم که به همه گفتی.

But this time I won’t tell anyone.

اما این بار به کسی نمی گویم.

Kathy got the job.

کتی کار را پیدا کرد.

Hey everyone.

هی همه.

Kathy got the job!

کتی کار را گرفت!

You did it AGAIN!

تو دوباره انجامش دادی!

There are various theories about this idiom.

در مورد این اصطلاح نظریات مختلفی وجود دارد.

One says it comes from ancient Greece, the birthplace of democracy.

یکی می گوید از یونان باستان، زادگاه دموکراسی آمده است.

In ancient Greece citizens voted for their political leaders in different ways.

در یونان باستان، شهروندان به روش های مختلف به رهبران سیاسی خود رأی می دادند.

And one way was to use beans.

و یکی از راه ها استفاده از حبوبات بود.

You’d put a white bean in the jar of the candidate you wanted and a black bean in the

شما یک لوبیا سفید را در شیشه کاندیدایی که می‌خواهید و یک لوبیا سیاه را در

jar of a candidate you didn’t want.

ظرف نامزدی که نمی‌خواهید می‌گذارید.

But sometimes people spilled the jars and then the secret vote was secret no more.

اما گاهی مردم کوزه‌ها را می‌ریختند و رای مخفی دیگر مخفی نبود. به

Do you think it’s true?

نظر شما درست است؟

Probably not, but it’s a nice story.

احتمالا نه، اما داستان خوبی است.

OK, next one: born with a silver spoon in your mouth.

خوب، مورد بعدی: متولد شده با یک قاشق نقره ای در دهان شما.

If someone’s born into a rich or wealthy family, we can say they were born with a silver

اگر فردی در خانواده ای ثروتمند یا ثروتمند به دنیا آمده باشد ، می توان گفت که با

spoon in their mouth.

قاشق نقره ای در دهان به دنیا آمده است.

So tell me about yourself.

پس از خودت بگو

You first.

اول تو.

OK.

خوب.

Well, Daddy was a banker and Mummy was the daughter of a viscount, so we were comfortable.

خوب، بابا یک بانکدار بود و مامانی دختر یک ویسکونت بود، پس خیالمان راحت بود.

What about you?

تو چطور؟

Well, my father was a coal miner.

خوب، پدر من یک معدن زغال سنگ بود.

Oh, he owned a coal mine!

آه، او صاحب یک معدن زغال سنگ بود!

No, he worked in a coal mine.

نه، او در معدن زغال سنگ کار می کرد.

I wasn’t born with a silver spoon in my mouth.

من با قاشق نقره ای در دهانم متولد نشدم .

How curious.

چقدر کنجکاو

So what’s the story behind this?

پس داستان پشت این چیست؟

It comes from an old custom.

از یک رسم قدیمی می آید.

When a baby was born, people would give it a silver spoon as a gift.

وقتی بچه ای به دنیا می آمد، مردم به آن یک قاشق نقره ای هدیه می دادند.

Silver is a luxury gift, so not everyone could afford it and babies who received a silver

نقره یک هدیه لوکس است، بنابراین همه نمی توانند آن را بخرند و نوزادانی که یک قاشق نقره دریافت می کردند،

spoon were wealthy.

ثروتمند بودند.

And these days it can also suggest that they’re spoiled which has negative connotations.

و این روزها همچنین می تواند نشان دهد که آنها خراب شده اند که مفاهیم منفی دارد.

Spoiled children can do what they want and get what they want and may behave badly because

کودکان لوس می توانند آنچه را که می خواهند انجام دهند و به آنچه می خواهند برسند و ممکن است به خاطر آن رفتار بدی داشته باشند

of it.

.

I think in other countries a silver spoon might still be a traditional gift, whether

من فکر می کنم در کشورهای دیگر یک قاشق نقره هنوز هم ممکن است یک هدیه سنتی باشد، چه

you’re wealthy or not.

ثروتمند باشید و چه نباشید.

Tell us if you have that custom too.

اگر شما هم این عادت را دارید به ما بگویید.

Here’s the next one: on your high horse.

این مورد بعدی است: روی اسب بلند شما.

If someone’s on their high horse then they’re acting like they think they’re better than

اگر کسی سوار بر اسب خود باشد، طوری رفتار می کند که فکر می کند از دیگران بهتر است

other people, like they’re morally superior.

، انگار از نظر اخلاقی برتر است.

And they think they’re right and other people are wrong.

و فکر می کنند حق با آنهاست و دیگران اشتباه می کنند.

Let’s see it in action.

بیایید آن را در عمل ببینیم.

Ah Jay.

آه جی.

This website plan is too complicated.

این طرح وب سایت خیلی پیچیده است. به

No way.

هیچ وجه.

This is my best work.

این بهترین کار من است.

But you could make simpler and then it would be cheaper to build.

اما می توانید ساده تر کنید و سپس ساخت آن ارزان تر خواهد بود.

Cheaper?

ارزان تر؟

I’m not going to sacrifice the quality of my work for money.

من کیفیت کارم را فدای پول نمی کنم.

Don’t get on your high horse!

سوار اسب بلند خود نشوید!

It’s perfect!

عالیه!

But it’s very complicated.

اما خیلی پیچیده است

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

Try to see from my point of view.

سعی کن از دید من ببینی

Thinking like you gives me a headache.

فکر کردن مثل تو باعث سردرد من میشه

So you got on your high horse when I told you you had to make something cheaper.

بنابراین وقتی به شما گفتم باید چیزی ارزان‌تر بسازید، سوار اسب بلند خود شدید.

Yes, I took, the moral high ground.

بله، بالاترین سطح اخلاقی را گرفتم.

I was interested in quality not money.

من به کیفیت علاقه داشتم نه پول.

OK, so what’s the story behind this idiom?

خوب، پس داستان پشت این اصطلاح چیست؟

Well, in the past, common people walked and only rich and powerful people had horses.

خب در گذشته مردم عادی راه می رفتند و فقط افراد ثروتمند و قدرتمند اسب داشتند.

Superior people rode.

افراد برتر سوار شدند.

Getting off your high horse, literally meant getting off your horse and coming down to

پیاده شدن از اسب بلند خود، در لغت به معنای پیاده شدن از اسب و پایین آمدن به

the level of ordinary people.

سطح مردم عادی بود.

And we apply it to people who think they’re superior.

و ما آن را برای افرادی که فکر می کنند برتر هستند اعمال می کنیم .

OK, we have one more: hands down If we win something hands down, it means we

خوب، ما یک مورد دیگر داریم: دست‌های پایین اگر چیزی را با دست پایین بردیم، به این معنی است که

win easily and without a lot of effort.

به راحتی و بدون تلاش زیاد برنده می‌شویم.

Well, what’s my score?

خوب، نمره من چند است؟

One hundred and thirty-two.

صد و سی و دو.

Oh that’s better than last time.

اوه از دفعه قبل بهتره مال

What’s yours?

شما چیست؟

Three hundred an eighty-seven.

سیصد و هشتاد و هفت.

I won hands down again.

دوباره دستم را پایین بردم.

This idiom comes from horse racing.

این اصطلاح از اسب دوانی می آید.

Jockey’s control their horses by holding the reins, the leather bands attached to a

جوکی ها با نگه داشتن افسار، نوارهای چرمی متصل به

bar in the horses’ mouth.

میله ای در دهان اسب ها، اسب های خود را کنترل می کنند.

And if a jockey is a long way ahead in a race, they can take their hands off the reins and

و اگر یک جوکی در یک مسابقه راه زیادی جلوتر است، می توانند دستان خود را از افسار بردارند و

put them down.

آنها را زمین بگذارند.

They can sit back and relax and still win.

آنها می توانند بنشینند و استراحت کنند و همچنان برنده شوند.

If you win hands down you win easily and without any doubt.

اگر برنده شوید به راحتی و بدون هیچ شکی برنده می شوید.

Without doubt is another part of the meaning.

بدون شک بخش دیگری از معناست.

Hands down means without question.

دست پایین یعنی بدون سوال.

For example, watching our videos is hands down the best way to learn new idioms.

برای مثال، تماشای ویدیوهای ما بهترین راه برای یادگیری اصطلاحات جدید است.

Oh for sure, without doubt.

اوه حتما، بدون شک

So be sure to subscribe to our channel and click the notification bell.

پس حتما در کانال ما عضو شوید و زنگ اطلاع رسانی را بزنید. به

That’s way you’ll be notified when we post a new video.

این ترتیب وقتی یک ویدیوی جدید را پست می کنیم به شما اطلاع داده می شود.

Bye everyone.

خداحافظ همه

Bye-bye!

خداحافظ!