A dog adoption story with two essential phrasal verbs

Hello everyone.

سلام به همه.

We’re celebrating the holidays this month, so in today’s lesson we’re going to have

ما در این ماه تعطیلات را جشن می گیریم، بنابراین در درس امروز

a Christmas story.

یک داستان کریسمس خواهیم داشت.

We’ll look at a couple of phrasal verbs and some other vocabulary too.

ما به چند فعل عبارتی و برخی واژگان دیگر نیز نگاه خواهیم کرد.

Let me introduce you to my friend Geri.

دوستم گری را به شما معرفی کنم.

At this time of year she sends us a Christmas card with a picture of her dogs.

در این زمان از سال او یک کارت کریسمس با عکس سگ هایش برای ما می فرستد.

Geri currently has seven dogs.

گری در حال حاضر هفت سگ دارد.

Seven!

هفت!

But I’ll let her tell the story.

اما من به او اجازه می دهم داستان را تعریف کند.

I started making Holiday Cards after I first adopted my dog from a shelter in 2008.

من بعد از اینکه سگم را برای اولین بار در سال 2008 از یک پناهگاه به فرزندی پذیرفتم شروع به ساخت کارت های تعطیلات کردم.

Every year, my Holiday Cards are getting bigger and bigger.

هر سال، کارت های تعطیلات من بزرگتر و بزرگتر می شود.

It started with Lou, who was so puppy-like, the shelter staff thought he was just two

ماجرا با لو شروع شد که آنقدر شبیه توله سگ بود، کارکنان پناهگاه فکر کردند او فقط دو

years old.

سال دارد.

He turned out to be a senior, a 10-year-old, but nevertheless he was the perfect dog.

معلوم شد که او یک سالمند، یک بچه 10 ساله است، اما با این وجود او یک سگ کامل بود.

My next dog was 15-year-old Bitty Bear, who had no idea he was old, had warts, no teeth

سگ بعدی من Bitty Bear 15 ساله بود که نمی دانست پیر است، زگیل داشت، دندان نداشت

and several medical issues.

و چندین مشکل پزشکی داشت.

Then came Cisco who was saved from death row.

سپس سیسکو آمد که از مجازات اعدام نجات یافت.

And so my holiday card had three old gentlemen with me.

و به این ترتیب کارت تعطیلات من سه آقای قدیمی همراه من بود.

And then there was Benji, who I saved after he was dumped in shelter with a broken leg.

و بعد بنجی بود که بعد از اینکه با پای شکسته در پناهگاه انداختم نجاتش دادم.

And then came Selena who was stuck in a rescue for six months because she was plain-looking.

و سپس سلنا آمد که به مدت شش ماه در یک نجات گیر افتاده بود زیرا ظاهری ساده داشت.

Even with Lou and Bitty Bear gone, my family continued to grow.

حتی با رفتن لو و بیتی بیر، خانواده من به رشد خود ادامه داد.

I adopted Dora, who was left in the yard without food for days at a time by her former

من دورا را به فرزندی پذیرفتم که توسط صاحبان سابقش روزها بدون غذا در حیاط رها شده بود

owners.

.

My next dog, Fluffy, loved to pose for pictures and videos and he figured in two of our two

سگ بعدی من، فلافی، دوست داشت برای عکس و فیلم ژست بگیرد و در دو کارت از دو کارت تعطیلات ما نقش بست

holiday cards.

.

And then came Spencer.

و سپس اسپنسر آمد.

Spencer, to this day, is very anxious dog, except with me.

اسپنسر، تا به امروز، سگ بسیار مضطرب است، مگر با من.

Lastly, I adopted the duo of Dino and Tino.

در نهایت، من دوتایی دینو و تینو را پذیرفتم.

I was only going to adopt Dino but Dino turned out to be blind and Tino was his seeing eye

من فقط می خواستم دینو را به فرزندی قبول کنم اما معلوم شد که دینو نابینا است و تینو سگ بینا او بود

dog!

!

My friends have been taking the photos I have been using for my holiday cards, year after

دوستان من سال به سال عکس هایی را که من برای کارت های تعطیلات استفاده می کردم می گیرند

year.

.

And so for 2017, here is the holiday card we came up with.

و بنابراین برای سال 2017، این کارت تعطیلات است که ما با آن آمدیم.

I think we’re all going to have a very merry Christmas.

من فکر می کنم همه ما یک کریسمس بسیار شاد خواهیم داشت .

Did you understand everything?

همه چیز را فهمیدی؟

Let’s look at some of the vocabulary Geri used.

بیایید به برخی از واژگان استفاده شده توسط Geri نگاه کنیم.

Adopt – this means she took the dog into her family.

فرزندخواندگی - این بدان معنی است که او سگ را به خانواده خود برد.

We can adopt dogs and we can adopt children.

ما می توانیم سگ را به فرزندی قبول کنیم و می توانیم بچه ها را به فرزندی قبول کنیم.

What else can we adopt?

چه چیز دیگری می توانیم اتخاذ کنیم؟

Tell us in the comments if you think of something.

اگر چیزی به نظرتان می رسد در نظرات به ما بگویید.

And a shelter – that’s is a place where people put dogs that have no home.

و یک پناهگاه - جایی است که مردم سگ‌هایی را می‌گذارند که خانه ندارند.

It’s sometimes called a rescue too.

گاهی اوقات به آن نجات نیز می گویند.

Let’s hear what Geri said about her first dog again.

بیایید دوباره بشنویم که گری درباره اولین سگش چه گفت.

It started with Lou who was so puppy-like, the shelter staff thought he was just two

با لو شروع شد که خیلی شبیه توله سگ بود، کارکنان پناهگاه فکر کردند او فقط دو

years old.

سال دارد.

He turned out to be a senior, a 10-year-old, but nevertheless he was the perfect dog.

معلوم شد که او یک سالمند، یک بچه 10 ساله است، اما با این وجود او یک سگ کامل بود.

Turn out – this is a phrasal verb and it means to happen in a particular way, and we

معلوم شد - این یک فعل عبارتی است و به معنای اتفاق افتادن به روشی خاص است، و ما

often use it when something happens that we don’t expect.

اغلب زمانی از آن استفاده می کنیم که اتفاقی بیفتد که انتظارش را نداریم.

So Geri expected Lou to be 2 years old, but then she discovered he was ten.

بنابراین گری انتظار داشت که لو 2 ساله شود، اما بعد متوجه شد که او ده ساله است.

He turned out to be ten.

معلوم شد ده ساله است.

That’s pretty old for a dog.

این برای یک سگ بسیار قدیمی است.

And her next dog was even older.

و سگ بعدی او حتی بزرگتر بود.

My next dog was fifteen-year-old Bitty Bear who had no idea he was old, had warts, no

سگ بعدی من Bitty Bear پانزده ساله ای بود که نمی دانست پیر است، زگیل داشت،

teeth, and several medical issues.

دندان نداشت و چندین مشکل پزشکی داشت. به

What do you think warts are?

نظر شما زگیل چیست؟

They’re small hard lumps on your skin, caused by a virus.

آنها توده های کوچک و سفت روی پوست شما هستند که توسط یک ویروس ایجاد می شوند.

You don’t need to know this word.

لازم نیست این کلمه را بدانید

It’s not a common word so forget it.

این کلمه رایجی نیست پس فراموشش کنید.

Make room in your head for more useful words.

برای کلمات مفیدتر در ذهن خود جا باز کنید.

Bitty Bear had medical issues - health problems.

خرس بیتی مشکلات پزشکی داشت - مشکلات سلامتی.

We often use the verb 'have' with different health problems - so with pains, diseases

ما اغلب از فعل "دارا" برای مشکلات مختلف سلامتی استفاده می کنیم - بنابراین در مورد دردها، بیماری ها

and illnesses.

و بیماری ها.

We can have headaches, we can have the flu, we can have diabetes, and warts.

ممکن است سردرد داشته باشیم، آنفولانزا داشته باشیم، ممکن است دیابت و زگیل داشته باشیم.

No, forget that word!

نه، این کلمه را فراموش کن!

OK.

خوب.

Bitty Bear was fifteen years old.

خرس بیتی پانزده ساله بود.

Could you say Bitty Bear had 15 years?

آیا می توانید بگویید خرس بیتی 15 سال داشت؟

Is that correct?

درسته؟

No.

خیر.

In some languages you can, but not in English.

در برخی از زبان ها می توانید، اما به زبان انگلیسی نه.

We’d say he was fifteen years old or he was fifteen.

ما می گوییم او پانزده ساله یا پانزده ساله بود.

And we can’t say fifteen years.

و نمی توانیم بگوییم پانزده سال.

It’s fifteen years old or fifteen.

پانزده ساله یا پانزده ساله است.

I don’t know why.

نمی دانم چرا.

It just is.

فقط هست.

OK, the next dog.

باشه سگ بعدی

Then came Cisco who was saved from death row and so my holiday card had three old gentlemen

سپس سیسکو آمد که از مجازات اعدام نجات یافت و بنابراین کارت تعطیلات من سه آقای قدیمی را

with me.

همراه من داشت.

A row is a line of something – a row of houses, a row of trees, a row of seats in

یک ردیف یک ردیف از چیزی است - ردیفی از خانه ها، ردیفی از درختان، ردیفی از صندلی ها در

the theatre.

تئاتر.

Can you think of more kinds of row.

آیا می توانید به انواع بیشتری از ردیف فکر کنید.

And can you guess what death row is?

و آیا می توانید حدس بزنید که حکم اعدام چیست؟

It’s a line of cells in a prison where they put people who are going to be killed.

این یک ردیف سلول در یک زندان است که در آن افرادی را که قرار است کشته شوند قرار می دهند.

So prisoners who have committed very serious crimes.

بنابراین زندانیانی که مرتکب جنایات بسیار سنگینی شده اند .

But here Geri’s talking about the dog shelter.

اما اینجا گری در مورد پناهگاه سگ صحبت می کند.

If nobody adopts the dogs, they’re often killed.

اگر کسی سگ ها را قبول نکند، اغلب کشته می شوند.

Luckily Geri saved Cisco when she adopted him.

خوشبختانه گری وقتی سیسکو را به فرزندی پذیرفت، نجات داد .

OK, next one.

باشه، بعدی

And then there was Benji, who I saved after he was dumped in shelter with a broken leg.

و بعد بنجی بود که بعد از اینکه با پای شکسته در پناهگاه انداختم نجاتش دادم.

What’s the missing word?

کلمه گمشده چیست؟

It’s dumped.

ریخته شده است.

To dump means to get rid of something that you don’t want any more.

دور انداختن به معنای خلاص شدن از شر چیزی است که دیگر نمی خواهید.

Benji's owner didn’t want him so he dumped him in a shelter.

صاحب بنجی او را نمی خواست، بنابراین او را در یک پناهگاه انداخت.

We also use this verb when we’re talking about dating.

ما همچنین از این فعل زمانی که در مورد دوستیابی صحبت می کنیم استفاده می کنیم.

If you don’t like your girlfriend or boyfriend, you can dump them.

اگر دوست دختر یا دوست پسر خود را دوست ندارید، می توانید آنها را رها کنید.

Finish the relationship.

رابطه رو تموم کن

OK, next one?

خوب، بعدی؟

And then came Selena who was stuck in a rescue for six months because she was plain-looking.

و سپس سلنا آمد که به مدت شش ماه در یک نجات گیر افتاده بود زیرا ظاهری ساده داشت. ظاهر

Plain or plain-looking means not pretty, so I’m surprised because I think Selena looks

ساده یا ساده به این معنی است که زیبا نیست، بنابراین من تعجب می کنم زیرا فکر می کنم سلنا

quite pretty.

بسیار زیبا به نظر می رسد.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

I expect you know the verb 'stuck'?.

انتظار دارم فعل 'stuck' را بدانید؟.

If you’re stuck, you can’t move.

اگر گیر کرده اید، نمی توانید حرکت کنید.

So it means Selena couldn’t leave the shelter or rescue.

بنابراین به این معنی است که سلنا نمی تواند پناهگاه یا نجات را ترک کند.

The next dog we met was Dora, she was pretty too, and then after that we met Fluffy.

سگ بعدی که ملاقات کردیم دورا بود، او هم زیبا بود ، و بعد از آن با فلافی آشنا شدیم.

My next dog, Fluffy, loved to pose for pictures and videos and he figured in two of our two

سگ بعدی من، فلافی، دوست داشت برای عکس و فیلم ژست بگیرد و در دو کارت از دو کارت تعطیلات ما نقش بست

holiday cards.

. ژست

To pose - it means to stand in a particular position in order to be photographed.

گرفتن - به معنای ایستادن در یک موقعیت خاص برای عکس گرفتن است.

And figured.

و رقم زد.

This is a verb here and it means to play an important part in something.

این در اینجا یک فعل است و به معنای ایفای نقش مهم در چیزی است.

OK.

خوب. یه

Another dog.

سگ دیگه

Do you remember this one?

این یکی را یادت هست؟

His name is Spencer and he’s very… anxious.

نام او اسپنسر است و بسیار مضطرب است.

Anxious means nervous.

مضطرب یعنی عصبی.

He’s always worried about something.

او همیشه نگران چیزی است.

And now the last two dogs.

و حالا دو سگ آخر.

Lastly I adopted the duo of Dino and Tino.

در نهایت من دوتایی دینو و تینو را پذیرفتم.

I was only going to adopt Dino, but Dino turned out to be blind and Tino was his seeing eye

من فقط می خواستم دینو را به فرزندی قبول کنم، اما معلوم شد که دینو نابینا است و تینو سگ بینا او بود

dog.

.

Dino is blind so he can’t see, and a seeing eye dog is a guide dog that sees for him and

دینو نابینا است بنابراین نمی تواند ببیند و سگ چشم بینا یک سگ راهنما است که برای او می بیند و به

helps him.

او کمک می کند.

Can you guess the missing words?

آیا می توانید کلمات گم شده را حدس بزنید؟

You heard them before.

قبلاً آنها را شنیده اید.

It’s 'turned out' again – that phrasal verb.

دوباره "معلوم شد" - آن فعل عبارتی.

She didn’t expect Dino to be blind, but it turned out he was.

او انتظار نداشت که دینو نابینا باشد، اما معلوم شد که او کور بوده است.

Now there was another very useful phrasal verb she used.

حالا یک فعل عبارتی بسیار مفید دیگر وجود داشت که او استفاده کرد.

Can you remember what it was?

یادت میاد چی بود؟

It had three words.

سه کلمه داشت

And so for 2017, here is the holiday card we came up with.

و بنابراین برای سال 2017، این کارت تعطیلات است که ما با آن آمدیم.

I think we're all going to have a very merry Christmas.

من فکر می کنم همه ما یک کریسمس بسیار شاد خواهیم داشت .

If we come up with something we produce something.

اگر به چیزی برسیم، چیزی تولید می کنیم.

Often it’s an idea, or answer to a problem.

اغلب این یک ایده یا پاسخ به یک مشکل است.

So they came up with the idea for a nativity scene.

بنابراین آنها ایده یک شبستان را پیدا کردند .

And that’s it.

و همین است.

Now you know the story of Geri’s dogs.

حالا شما داستان سگ های گری را می دانید. به

Which one did you think was the cutest?

نظر شما کدام یک از همه زیباتر بود؟

And have you ever adopted a dog from a shelter?

و آیا تا به حال سگی را از پناهگاه پذیرفته اید؟

Would you like to?

آیا می خواهید؟

Write and tell us in the comments.

در نظرات بنویسید و به ما بگویید.

And have a very, very merry Christmas everyone.

و کریسمس بسیار بسیار مبارکی داشته باشید.

Happy holidays!

تعطیلات شاد!