Why You Can Understand English, But Can’t SPEAK it

You understand many words and expressions when you listen to English, but when you speak

وقتی به زبان انگلیسی گوش می‌دهید، کلمات و عبارات زیادی را می‌فهمید، اما وقتی به

it, how come you can understand a lot of that but you cannot use it?

آن صحبت می‌کنید، چطور می‌توانید بسیاری از آن‌ها را بفهمید اما نمی‌توانید از آن استفاده کنید؟

You're going to be successful, it might take your time, but you're going to be successful

شما موفق خواهید شد، ممکن است زمان شما را ببرد، اما به ناچار موفق خواهید شد

inevitably.

. می

You know, insanity is trying the same thing and hoping for different results.

دانید، جنون یعنی تلاش کردن برای یک چیز و امید به نتایج متفاوت.

I'm joined here in the global studio by the one and only Axl Pose, aka Thiago, who's rocking

من اینجا در استودیوی جهانی با یک و تنها اکسل پوز، با نام مستعار تیاگو، که

a raspy, sexy voice today.

امروز صدایی خشن و سکسی به صدا در می آورد، ملحق شده ام.

Oh, yeah.

اوه، آره

I, I thought you were gonna talk about the shirt again, but yeah, today's the voice.

من، فکر می کردم دوباره در مورد پیراهن صحبت می کنی ، اما آره، صدای امروز است.

Yeah.

آره

Hey, Ethan.

هی، ایتان

Hey, everybody.

سلام به همگی.

As you guys can hear, I have a little bit of a cold today, so bear with me.

همانطور که شما بچه ها می شنوید، من امروز کمی سرما خورده ام، پس تحمل کنید.

Okay?

باشه؟

Ooh.

اوه

There's some nice things there.

چیزهای خوبی وجود دارد

So you said, um, you just said, bear with me.

پس گفتی، اوم، فقط گفتی، تحمل کن .

What does it mean if you ask someone to bear with you?

اگر از کسی بخواهید که با شما مدارا کند چه معنایی دارد ؟

Yeah.

آره

Usually, uh, a situation might be unpleasant or uncomfortable, but, you know, stick around.

معمولا، اوه، یک موقعیت ممکن است ناخوشایند یا ناراحت کننده باشد، اما، می دانید، ادامه دهید.

Yeah?

آره؟

Like, hang in there, bear with me.

مثل: در آنجا بمان، مرا تحمل کن.

Yeah.

آره

Like, you know, forgive me for my, uh, cold voice today.

می دانی، مرا به خاطر صدای سرد امروزم ببخش.

And you said to muster up the courage to speak with a friend.

و تو گفتی که شهامت صحبت کردن با یکی از دوستان را به دست بیاور.

What does that mean?

معنی آن چیست؟

To muster up?

جمع کردن؟

To gather, to collect it so that you can then go ahead and do it.

برای جمع آوری، برای جمع آوری آن به طوری که شما سپس می توانید جلو بروید و آن را انجام دهید.

And it's kind of a colocation, like, muster up the courage or muster up the, the confidence

و این به نوعی یک موقعیت مکانی است، مانند جمع کردن شجاعت یا جمع کردن، اعتماد به نفس

or something like that.

یا چیزی شبیه به آن.

Like, we wouldn't say muster up the, I dunno, muster up the fridge or muster up the, the

مثلاً نمی‌گوییم، نمی‌دانم، یخچال را جمع کن یا

flowers or something like that.

گل‌ها را جمع کن یا چیزی شبیه به آن.

You really only use it for that kind of thing.

شما واقعا از آن فقط برای چنین چیزهایی استفاده می کنید.

Like you're, you're getting something up to do a difficult situation.

مثل شما، برای انجام یک موقعیت دشوار کاری را انجام می دهید.

Right.

درست.

Awesome.

عالی.

The, the thing about the, the raspy voice - it reminds me my grandmother always used

چیزی که در مورد صدای خفن و خشن - این به من یادآوری می کند که مادربزرگم همیشه به

to tell us, uh, when I was, when I was a kid, that she and my grandfather, they met actually

ما می گفت، اوه، وقتی من بچه بودم، او و پدربزرگم، آنها در واقع

by corresponding letters because my grandfather was in the war, in World War II, (Really?)

با حروف متناظر با هم آشنا شدند، زیرا پدربزرگم در جنگ، در جنگ جهانی دوم، (واقعا؟)

and he (Wow) didn't really have any family or anyone to write him letters.

و او (وای) واقعاً هیچ خانواده یا کسی نداشت که به او نامه بنویسد.

So kinda like a family friend convinced my grandmother to do correspondence with him.

بنابراین مثل یک دوست خانوادگی مادربزرگم را متقاعد کرد که با او مکاتبه کند.

And when he came back from the war, he, you know, they, they kind of built a relationship

و وقتی از جنگ برگشت، می دانید، آنها، به نوعی رابطه

and everything.

و همه چیز را ایجاد کردند.

He called her and she had this really, like, sexy, raspy voice.

او به او زنگ زد و او صدای بسیار سکسی و خشنی داشت.

And then they, you know, they set up a date and they went to meet, and her voice was completely

و بعد آنها، می دانید، قرار گذاشتند و برای ملاقات رفتند، و صدای او کاملاً

different.

متفاوت بود.

And it turned out that she had a cold.

و معلوم شد که سرما خورده است.

So he was kind of disappointed cuz he thought that she had, you know, this, that, yeah,

بنابراین او یک جورهایی ناامید بود زیرا فکر می کرد که او، می دانید، این، آن، آره،

that kind of cigarette, you know, smokey, smokey voice.

آن نوع سیگار، می دانید، صدای دودی و دودی دارد.

(Right.

(درست.

Yeah.)

آره.)

And in fact, she did not.

و در واقع، او این کار را نکرد.

And today we're talking about a hot topic, not, not a sexy topic, a hot topic as in a

و امروز ما در مورد یک موضوع داغ صحبت می کنیم، نه یک موضوع سکسی، یک موضوع داغ مانند یک

popular topic, because it's, uh, something that we hear all the time from learners is

موضوع محبوب، زیرا این چیزی است که همیشه از زبان آموزان می شنویم این است

that they understand really well, but then when they get the opportunity to speak to

که آنها واقعاً خوب می فهمند، اما بعد وقتی فرصت صحبت با

someone, maybe they're, they're traveling, maybe they're using the RealLife English app,

کسی را پیدا می‌کنند، شاید در حال سفر هستند، شاید از برنامه انگلیسی RealLife استفاده می‌کنند،

and they're, you know, put in a, connected to someone in another part of the world for

و می‌دانید که به شخصی در بخش دیگری از برنامه متصل هستند. مثلاً دنیا برای

a conversation, for example, and they just go blank, or they're paralyzed, or, you know,

مکالمه، و فقط خالی می شوند، یا فلج می شوند، یا می دانید،

all the words that they know are in their brain, they just don't come out of their mouth.

تمام کلماتی که می دانند در مغزشان است ، فقط از دهانشان بیرون نمی آید.

There's all these sorts of different things that can happen, right?

همه این چیزهای مختلف ممکن است رخ دهد، درست است؟

So it's really frustrating feeling because you are, you feel like your English at a certain

بنابراین این احساس واقعاً ناامید کننده است زیرا شما هستید، شما احساس می کنید در سطح خاصی انگلیسی خود را دوست دارید

level because you have this confidence and understanding, but when it comes to speak,

زیرا این اعتماد به نفس و درک را دارید، اما وقتی صحبت از صحبت می شود، به

you're kind of dumbfounded.

نوعی مات می شوید.

You're, you, you, you don't know what to say.

تو، تو، تو، نمیدونی چی بگی.

That's a great word you used there.

این یک کلمه عالی است که در آنجا استفاده کردید.

Dumbfound.

مات و مبهوت

Can you say that again?

میشه بازم بگی؟

Dumbfounded.

مات و مبهوت

Yeah.

آره

Silent B. What does that mean?

ساکت ب. این به چه معناست؟

If you're dumbfounded, it's, it's like you're, you're left without words.

اگر مات و مبهوت شدی، انگار که هستی، بی کلام مانده ای.

You're, you're caught without the knowledge that you need.

شما، بدون دانشی که نیاز دارید گرفتار شده اید.

So what would you say is really important that people know about this topic?

بنابراین، چه چیزی واقعاً مهم است که مردم در مورد این موضوع بدانند؟

If someone is themself suffering from this problem.

اگر کسی خودش از این مشکل رنج می برد .

Yeah.

آره

I think you described very well the, the profiles, I guess it was two profiles there.

من فکر می کنم شما خیلی خوب پروفایل ها را توصیف کردید، حدس می زنم دو پروفایل آنجا بود.

Situation one: you understand a lot of English when you consume it, but you freeze up when

موقعیت اول: وقتی آن را مصرف می‌کنید، مقدار زیادی زبان انگلیسی می‌فهمید ، اما وقتی

it's time for you to speak it.

زمان صحبت کردنتان فرا می‌رسد، یخ می‌زنید.

Yeah?

آره؟

Why I believe that happens, I think the second case happens more often with intermediate

چرا من معتقدم که این اتفاق می افتد، فکر می کنم مورد دوم بیشتر در مورد

learners that you described.

زبان آموزان متوسطی که شما توضیح دادید اتفاق می افتد.

The person has maybe a good, uh, array, let's say, of words or vocabulary passively.

فرد ممکن است آرایه خوبی از لغات یا واژگان به صورت غیر فعال داشته باشد.

Like you understand many words and expressions when you listen to English, but when you speak

مثل اینکه وقتی به انگلیسی گوش می‌دهید، بسیاری از کلمات و عبارات را می‌فهمید ، اما وقتی

it - though you can speak it, maybe you, you only use 20% of what you know.

آن را صحبت می‌کنید - اگرچه می‌توانید آن را صحبت کنید، شاید شما، فقط از 20٪ از آنچه می‌دانید استفاده می‌کنید.

And it feels frustrating too, because how come you can understand a lot of that, but

و همچنین احساس ناامیدی می کند، زیرا چگونه می توانید بسیاری از آن را درک کنید، اما

you cannot use it.

نمی توانید از آن استفاده کنید.

I guess what these situations have in common is one thing, and that is the main point we

حدس می‌زنم وجه اشتراک این موقعیت‌ها یک چیز است، و این نکته اصلی است که ما

are making in today's episode.

در قسمت امروز به آن اشاره می‌کنیم.

Discomfort.

درد و ناراحتی.

You know, it feels uncomfortable.

می دانید، احساس ناراحتی می کند.

It feel, you feel discomfort when you, when that happens to you.

احساس می کنید، وقتی که برای شما اتفاق می افتد، احساس ناراحتی می کنید.

You wanna speak something in, in a certain way, you can't, even though in your mind it

شما می خواهید چیزی را به روشی خاص صحبت کنید، نمی توانید، حتی اگر در ذهن شما

sounded beautiful, maybe, you know, it's not so eloquent.

زیبا به نظر می رسید، شاید، می دانید، آنقدرها هم شیوا و شیوا نباشد.

But, the point that we are making today is embrace that, embrace the discomfort, embrace

اما، نکته‌ای که امروز به آن اشاره می‌کنیم این است که بپذیریم، ناراحتی را بپذیریم،

that uncomfortable feeling, because it's part of the process.

آن احساس ناراحت‌کننده را بپذیریم، زیرا این بخشی از فرآیند است.

It will feel uncomfortable for a while, but if you keep practicing, it gets easier with

برای مدتی احساس ناراحتی می کنید، اما اگر به تمرین ادامه دهید، با گذشت زمان آسان تر می شود

time.

.

Alright?

بسيار خوب؟

But you gotta continue practicing.

اما شما باید به تمرین ادامه دهید.

You gotta continue putting yourself out there to speak your English, to speak it with people.

شما باید به کار خود ادامه دهید تا انگلیسی خود را صحبت کنید و با مردم صحبت کنید.

Let's say, uh, turning on the light, you know, and your room is a mess.

بیایید بگوییم، اوه، روشن کردن چراغ، شما می دانید، و اتاق شما به هم ریخته است. می‌دانی

You know, your room is a mess, but you don't wanna turn on the light because, you know,

، اتاقت به هم ریخته است، اما نمی‌خواهی چراغ را روشن کنی، چون می‌دانی،

once you do it, you'll see that, Oh my God, it's so messy in here.

وقتی این کار را انجام دهی، می‌بینی که، خدای من، اینجا خیلی به هم ریخته است.

But eventually you gotta turn it on to see what's happening so that you can do something

اما در نهایت باید آن را روشن کنید تا ببینید چه اتفاقی می افتد تا بتوانید کاری

about it.

در مورد آن انجام دهید.

Um, in my case, learning to play guitar, the same thing.

اوم، در مورد من، یادگیری گیتار، همان چیزی است.

When you start learning to play guitar, it hurts.

وقتی شروع به یادگیری نواختن گیتار می کنید، دردناک است. از

It physically hurts your fingers, you know, for a while until you develop the calluses

نظر جسمی به انگشتان شما صدمه می زند، می دانید، برای مدتی تا زمانی که پینه های

in your fingers and then, you know, it doesn't hurt anymore.

انگشتانتان ایجاد شود و بعد، می دانید، دیگر درد نمی کند.

Yeah.

آره

Or just like working out at the gym.

یا درست مثل ورزش کردن در باشگاه. می

You know, maybe when you start for the first two, three weeks, your body feels completely

دانید، شاید زمانی که برای دو، سه هفته اول شروع می کنید، بدن شما کاملاً درد می کند

sore because your body's still adapting to it, but it feels uncomfortable.

زیرا بدن شما هنوز در حال سازگاری با آن است، اما احساس ناراحتی می کند.

But if you keep doing it, it will stop feeling uncomfortable at some point.

اما اگر به انجام آن ادامه دهید، در برخی مواقع احساس ناراحتی از بین خواهد رفت .

So that's the main point here we, we, we wanna communicate today.

بنابراین این نکته اصلی اینجاست که ما، ما، امروز می خواهیم با هم ارتباط برقرار کنیم.

And you actually have also a very nice thought about it, right, Ethan, related to the water,

و شما در واقع فکر بسیار خوبی در مورد آن دارید، درست است، ایتان، مربوط به آب،

right?

درست است؟

That you shared the other day with us.

آن روز را با ما به اشتراک گذاشتید.

Yeah.

آره

There's a saying, I believe it comes from stoicism, from stoic philosophy that says

ضرب المثلی هست، من معتقدم از رواقی گری، از فلسفه رواقی می آید که می

that "the obstacle is the way".

گوید «موانع راه است».

So the thing that is actually challenging us is, uh, what we actually need to face in

بنابراین چیزی که در واقع ما را به چالش می‌کشد، این است که واقعاً باید با آن‌چه روبه‌رو شویم

order to grow.

تا رشد کنیم.

And everything.

و همه چیز.

With everything you're saying, it's basically that you are being forced or you're being

با همه چیزهایی که می گویید، اساساً به این معنی است که مجبور می شوید یا از شما

called to leave your comfort zone.

خواسته می شود منطقه راحتی خود را ترک کنید.

So, for example, going to have a conversation, maybe going to a party, uh, where people would

بنابراین، برای مثال، رفتن به یک مکالمه، شاید رفتن به یک مهمانی، اوه، جایی که مردم

be speaking English or another language, uh, jumping on the RealLife English app and having

انگلیسی یا زبان دیگری صحبت می‌کنند، اوه، به برنامه انگلیسی RealLife می‌پرند و

a conversation with someone.

با کسی صحبت می‌کنند.

In all these situations, you're going to be pulled out of your comfort zone and put into

در تمام این موقعیت‌ها، شما از منطقه امن خود بیرون کشیده می‌شوید و در

a new situation or a situation you don't have so much experience with.

موقعیت جدیدی قرار می‌گیرید یا موقعیتی که آنقدر تجربه ندارید.

Right?

درست؟

And when that happens, just like all the examples you gave, there's, you're kinda like stretching

و وقتی این اتفاق بیفتد، درست مثل همه مثال‌هایی که زدید، وجود دارد، شما به نوعی

yourself, and eventually, you know, you'll grow if you keep at it.

خود را دراز می‌کشید، و در نهایت، می‌دانید، اگر به آن ادامه دهید، رشد خواهید کرد.

And of course, there are things that you can do that help to maybe reduce the pain or that

و البته، کارهایی وجود دارد که می توانید انجام دهید که به کاهش درد کمک می کند یا به

help you to get through it, uh, a little bit better.

شما کمک می کند تا کمی بهتر از آن عبور کنید .

But you can't, like, there's expression, right, No pain, no gain - you, you can't achieve

اما شما نمی توانید، مانند، بیان وجود داشته باشد، درست است، بدون درد، بدون سود - شما، نمی توانید

good or great things without going through the pain.

بدون گذراندن درد به چیزهای خوب یا بزرگ برسید .

And yeah, it was actually just kind of serendipitous that I heard this quote yesterday and then,

و بله، واقعاً خیلی عجیب بود که دیروز این نقل قول را شنیدم و بعد،

you know, we're recording this topic today because it, I thought it, uh, it goes perfectly.

می دانید، ما امروز این موضوع را ضبط می کنیم، زیرا، فکر کردم، اوه، کاملاً پیش می رود.

I believe it's from James Clear, at least he's the one who shared it, but maybe it's

من معتقدم از جیمز کلیر است، حداقل او کسی است که آن را به اشتراک گذاشته است، اما شاید در

actually from someone else, but I'll read it here.

واقع از طرف شخص دیگری باشد، اما من آن را در اینجا می خوانم.

So, uh, it says, "Water never complains, but always pushes back.

بنابراین، اوه، می‌گوید: "آب هرگز شکایت نمی‌کند، اما همیشه عقب رانده می‌شود.

Always.

همیشه.

Drop a boulder in front of a stream, and the water will simply flow around it, taking whatever

یک تخته سنگ را جلوی یک جویبار بیندازید، و آب به سادگی در اطراف آن جاری می‌شود و هر چیزی را که

opening the landscape will give, or - when nothing is offered - patiently building up

چشم‌انداز به شما می‌دهد می‌گیرد، یا - وقتی هیچ چیز وجود ندارد. ارائه می شود - با صبر و حوصله

its resources until it rises to a height where a new gap is found.

منابع خود را افزایش می دهد تا زمانی که به ارتفاعی برسد که شکاف جدیدی پیدا شود.

Flow like water.

مانند آب جریان داشته باشید.

Never complain, but always push back."

هرگز شکایت نکنید، اما همیشه عقب رانده شوید."

Be water, my friend.

آب باش دوست من

We talked about actually a, a few podcasts ago, right?

ما در واقع در مورد یک، چند پادکست قبل صحبت کردیم، درست است؟

Uh, where we talked about values, and you said one value that's always been really important

اوه، جایی که ما در مورد ارزش ها صحبت کردیم، و شما گفتید یک ارزشی که همیشه برای شما بسیار مهم بوده است،

for you, Thiago, is that sense of resilience.

تیاگو، احساس انعطاف پذیری است.

So I think this really is a place where resilience can be immensely helpful to learners.

بنابراین فکر می‌کنم اینجا واقعاً مکانی است که در آن تاب‌آوری می‌تواند به فراگیران بسیار مفید باشد.

Because, you know, if you are, if you're really dedicated, if you're really always pushing

زیرا، می دانید، اگر هستید، اگر واقعاً فداکار هستید، اگر واقعاً همیشه به

yourself, if you're like water and any obstacle that comes up, you're like, I'm going to find

خود فشار می آورید، اگر مانند آب هستید و هر مانعی که سر راه بیفتد، مانند آن هستید، من می روم

a way around it, then you're going to be successful.

راه دور، آنگاه شما موفق خواهید شد.

It might take your time, but you're going to be successful inevitably.

ممکن است وقت شما را بگیرد، اما به ناچار موفق خواهید شد.

That actually reminds me of a, an Netflix show that I love to watch.

این در واقع من را به یاد یک برنامه نتفلیکس می اندازد که دوست دارم تماشا کنم.

It's Cobra Kai, and, uh, it's all about karate and stuff.

این کبرا کای است، و اوه، همه چیز در مورد کاراته و چیزهای دیگر است.

And, one of the lessons that Daniel Sam, I think, uh, is trying to teach one of the kids

و یکی از درس‌هایی که دنیل سام، فکر می‌کنم، می‌خواهد به یکی از بچه‌ها بیاموزد،

there is that like, you know, while the other dojo is all about pushing forward and, you

این است که می‌دانی، در حالی که دوجوی دیگر تماماً در مورد هل دادن به جلو است و، می‌دانی،

know, like brute force, it's all about brute force.

مانند زور وحشیانه، این است. همه چیز در مورد نیروی بی رحم

That could work depending on the situation.

که بسته به شرایط می تواند کار کند.

But, you know, his philosophy is different.

اما، می دانید، فلسفه او متفاوت است.

It's more this idea of the water and moving in circular, you know, fashion and, yeah,

بیشتر این تصور از آب و حرکت دایره‌ای است، می‌دانید، مد است و آره،

going around your obstacles, not necessarily like, you know, head-on against the wall,

دور موانع خود می‌چرخید، نه لزوماً، می‌دانید، سر به دیوار، می‌دانید

you know?

؟

I might say, like, beating your head against the wall.

ممکن است بگویم، مثلاً سرت را به دیوار بکوبی.

It's kind of when you're, you're faced with a problem and you just try to keep going past

زمانی است که با مشکلی روبه‌رو می‌شوید و سعی می‌کنید

it in the same way.

به همان روش از آن عبور کنید.

So it's, you know, it's as if you're banging your head against the wall.

بنابراین، می دانید، انگار سر خود را به دیوار می کوبید.

It's kinda you're doing something that is, that's never going to work, right?

به نوعی شما دارید کاری را انجام می دهید که هرگز به نتیجه نمی رسد، درست است؟

You're just wasting energy, you're hurting yourself.

شما فقط انرژی را هدر می دهید، به خودتان آسیب می زنید .

So there's also that part there of being creative, finding new solutions, being curious, finding,

بنابراین، بخش خلاقیت، یافتن راه حل های جدید، کنجکاوی، یافتن،

um, yeah, trying different things always instead of just trying to always do the same thing.

آره، همیشه به جای تلاش برای انجام کارهای مشابه همیشه وجود دارد.

Because there's, I think it's attributed to Einstein, but it might be misattributed that

چون وجود دارد، فکر می‌کنم به انیشتین نسبت داده می‌شود، اما ممکن است به اشتباه نسبت داده شود که می‌گوید، می‌دانید،

says like, you know, "Insanity is trying the same thing and hoping for different results",

"دیوانگی تلاش کردن همان چیزی است و به امید نتایج متفاوت"،

something like that.

چیزی شبیه به آن.

Yeah.

آره

The definition of insanity.

تعریف جنون.

You don't wanna...

تو نمیخوای... من

I do wanna go back very quickly to that nice word you used a while ago - serendipitous.

میخوام خیلی سریع به اون کلمه قشنگی که چند وقت پیش استفاده کردی برگردم -خوشبخت.

You (Right) said that this quote was kind of serendipitous how it happened.

شما (درست) گفتید که این نقل قول به نوعی عجیب بود که چگونه اتفاق افتاد.

Serendipity, it basically means like, happy opportunity or happy, happy luck.

Serendipity، در اصل به معنای مانند، فرصت خوشحال یا شاد، خوش شانس است.

And it's, you know, basically this, this thing that, uh, it's basically just the, the fact

و می دانید، اساساً این، این چیزی است که، اوه، اساساً فقط همین است، این واقعیت

in this case that I just happened to find this quote that was relevant to today's podcast

در این مورد است که من اتفاقی این نقل قول را پیدا کردم که مربوط به پادکست امروز

yesterday, you know.

دیروز بود، می دانید. می‌توانستم به

I could think of like a quote that I heard a long time ago - that wouldn't be serendipitous,

نقل قولی فکر کنم که مدت‌ها پیش شنیده بودم - این حرف عجیبی نیست،

it would just be recall.

فقط یادآوری است.

But it's serendipitous because it happened almost at the same time.

اما این اتفاق تلخ است زیرا تقریباً در همان زمان اتفاق افتاده است. می‌دانی

You know, it could be a lot of relations...

، ممکن است روابط زیاد باشد...

A lot of relationships start because of, uh, serendipitous like encounter, right?

بسیاری از روابط به‌خاطر، اوه، مسخره‌ای مثل برخورد شروع می‌شوند، درست است؟

That both of you were at the, the fruit section, the produce section of the supermarket, and

اینکه هر دوی شما در بخش میوه، بخش محصولات سوپرمارکت بودید، و هر

you both were buying apples and you reached for the same apple at the same time, or, you

دو در حال خرید سیب بودید و همزمان به همان سیب رسیدید، یا، می

know, whatever the case is.

دانید، هر چه که هست.

So we mentioned that we will give you guys some, some exercises because you can just

بنابراین ما اشاره کردیم که به شما بچه ها چند تمرین می دهیم، زیرا می توانید

go, like Thiago was saying, with brute force, and that might work for you, you might break

همانطور که تیاگو می گفت، با زور وحشیانه بروید، و این ممکن است برای شما مفید باشد، ممکن است

after a little while.

بعد از مدتی بشکنید.

But, uh, but of course, always having different things that you can do.

اما، اوه، اما البته، همیشه داشتن کارهای متفاوتی که می توانید انجام دهید.

For example, if your problem is that you understand well, but you can't speak, you can just throw

برای مثال، اگر مشکل شما این است که خوب می‌فهمید، اما نمی‌توانید صحبت کنید، می‌توانید

yourself into situations where you're forced to speak and you will get better.

خود را در موقعیت‌هایی بیندازید که مجبور به صحبت شوید و بهتر می‌شوید.

Uh, probably.

اوه، احتمالا

But there are things that you can do at home so that those situations are a little bit

اما کارهایی وجود دارد که می‌توانید در خانه انجام دهید تا آن موقعیت‌ها کمی

less uncomfortable so that you feel a little bit more confident and so that you, uh, you're

کمتر ناراحت‌کننده باشند تا کمی اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید و به این ترتیب، اوه،

able to, I don't know, act you're able to perform in a better way, ultimately with your

بتوانید، نمی‌دانم، به خودتان عمل کنید. می توانید در نهایت با زبان انگلیسی خود به شیوه ای بهتر عمل کنید

English.

.

So the first one, we've talked about this a lot on, on this podcast because we, we have,

بنابراین اولین مورد، ما در این پادکست زیاد در مورد این موضوع صحبت کرده‌ایم، زیرا ما

uh, the part of our methodology, the RealLife Way, where we say, you know, that you have

بخشی از روش‌شناسی خود یعنی RealLife Way را داریم که در آن می‌گوییم، شما می‌دانید، باید

to be humble and you have to always be learning.

فروتن باشید و شما باید همیشه در حال یادگیری باشید

So one way you can do this is by actually looking for opportunities to create scripts.

بنابراین یکی از راه‌هایی که می‌توانید این کار را انجام دهید، جستجوی فرصت‌هایی برای ایجاد اسکریپت است.

So if there's something that you're really having a challenge speaking about, even if

بنابراین اگر صحبت کردن در مورد چیزی واقعاً با چالش روبرو هستید، حتی اگر

you are, say like, starting to learn a brand new language today, I would still say this

مثلاً امروز شروع به یادگیری یک زبان کاملاً جدید کرده‌اید، باز هم می‌گویم این

is the first thing that you should do.

اولین کاری است که باید انجام دهید.

You should learn how to introduce yourself.

شما باید یاد بگیرید که چگونه خود را معرفی کنید.

You should learn how to, for example, say where you live, uh, say what you do for a

شما باید یاد بگیرید که مثلاً بگویید کجا زندگی می کنید، اوه، بگویید برای امرار معاش چه کار می کنید

living, the things that are most important, that in a very first conversation, you would

، چیزهایی که از همه مهمتر هستند، که در همان اولین مکالمه،

need to talk about with someone.

باید با کسی صحبت کنید.

Before you memorize conjugations, before you, you know, are worrying too much about different

قبل از اینکه حروف صرف را به خاطر بسپارید، قبل از اینکه بدانید، بیش از حد در مورد

mechanics language - get down to like a really confident self-introduction.

زبان مکانیک مختلف نگران باشید - یک مقدمه کاملاً مطمئن را دوست داشته باشید.

And, you know, if you're already at an intermediate level, maybe you can already do that confidently.

و، می دانید، اگر در حال حاضر در سطح متوسط ​​هستید ، شاید بتوانید از قبل این کار را با اطمینان انجام دهید.

Maybe not that I've met a lot of intermediate learners who still struggle even with something

شاید نه اینکه من با بسیاری از یادگیرندگان متوسط ​​روبرو شده باشم که هنوز حتی با چیزی

like that, that seems basic, but it's just because they haven't done this practice.

شبیه به آن مشکل دارند، به نظر اساسی می رسد، اما این فقط به این دلیل است که آنها این تمرین را انجام نداده اند.

But it could be a script for a presentation you have to give at work, or it could be a

اما این می تواند یک فیلمنامه برای ارائه ای باشد که باید در محل کار ارائه دهید، یا می تواند

script for talking about a topic that you're really passionate about.

فیلمنامه ای برای صحبت در مورد موضوعی باشد که واقعاً به آن علاقه دارید.

And basically, you just do this, you know, you, you look for the different words and

و اساساً، شما فقط این کار را انجام می‌دهید، می‌دانید، شما به دنبال کلمات و

phrases that you would need to have for this situation.

عبارات مختلفی هستید که باید برای این موقعیت داشته باشید .

And then kind of bonus here is you, you actually practice it yourself.

و سپس نوعی جایزه در اینجا شما هستید، در واقع خودتان آن را تمرین می کنید.

You could practice it in front of the mirror.

می توانید آن را جلوی آینه تمرین کنید.

You could even record yourself, listen back, correct yourself, because there's already

شما حتی می‌توانید خودتان را ضبط کنید، گوش دهید، خودتان را اصلاح کنید، زیرا در حال حاضر

a lot of things that we can correct on our own, (True) right?

چیزهای زیادی وجود دارد که می‌توانیم به تنهایی اصلاح کنیم، (درست است) درست است؟

About creating scripts.

درباره ایجاد اسکریپت

I think that that is particularly useful for situation one that we described earlier, when

من فکر می کنم که این به ویژه برای موقعیت یک که قبلاً توضیح دادیم مفید است، زمانی که

the person completely freezes up when the person has to say something.

شخص کاملاً یخ می زند وقتی شخص باید چیزی بگوید.

Yeah?

آره؟

So, you know what, create a script with maybe useful phrases that can get you started.

بنابراین، می دانید چه، یک اسکریپت با عبارات شاید مفید ایجاد کنید که می تواند شما را شروع کند.

Uh, I had this experience with a student once he was preparing for, uh, a test.

اوه، من این تجربه را با دانش آموزی داشتم، زمانی که داشت برای امتحان آماده می شد.

Like a speaking test, yeah, at one of the colleges he was going to.

مثل امتحان اسپیکینگ، آره، در یکی از دانشکده هایی که می رفت.

And, uh, I would ask him a question, he, he, he wouldn't know how to begin, and then he

و اوه، من از او سوالی می‌پرسیدم، او، او، او نمی‌دانست چگونه شروع کند، و سپس

would completely freeze up, even though he knew the language.

کاملاً یخ می‌زد، حتی اگر زبان را می‌دانست.

But, you know, the getting started was a problem.

اما، می دانید، شروع یک مشکل بود.

So we worked on some useful phrases for that.

بنابراین ما روی چند عبارت مفید برای آن کار کردیم.

Maybe some filler phrases like, well, let me see.

شاید برخی از عبارات پرکننده مانند، خوب، اجازه دهید ببینم.

Hmm, let me think.

هوم، بذار فکر کنم

Or, oh, that's an interesting question, you know, uh, phrases like that.

یا، اوه، این یک سوال جالب است، می دانید، اوه، عباراتی مانند آن.

So just to get you started.

پس فقط برای شروع

So creating scripts can be very useful for that.

بنابراین ایجاد اسکریپت می تواند برای آن بسیار مفید باشد .

Those filler phrases are also a really great tip, cuz there's, there's a list of these

این عبارات پرکننده نیز نکته بسیار خوبی هستند ، زیرا وجود دارد، لیستی از آنها وجود دارد

that you can learn that just give you, it's kind of another exercise, right?

که می توانید یاد بگیرید که فقط به شما می دهد، این یک نوع تمرین دیگر است، درست است؟

But it gives you a moment.

اما یک لحظه به شما فرصت می دهد.

Maybe you're short of a word.

شاید یک کلمه کم داری

So you can use one of these to give yourself a moment to think.

بنابراین می توانید از یکی از این موارد استفاده کنید و به خودتان فرصت فکر کردن بدهید.

You're kind of giving a cue to the other person to say, you know, wait a moment, let me, let

یه جورایی داری یه سرنخ به طرف مقابل میدی که بگه میدونی یه لحظه صبر کن بذار

me think.

فکر کنم.

And then you have a few seconds, and then you can say it, or you can find a different

و سپس شما چند ثانیه فرصت دارید، و سپس می توانید آن را بگویید، یا می توانید

way to say it, uh, or whatever the case is.

راه دیگری برای گفتن آن پیدا کنید، اوه، یا هر موردی که هست.

But it's kind of like having some tools in your belt, right?

اما مثل این است که ابزارهایی در کمربند خود داشته باشید، درست است؟

I like the phrase you use just now, because you know, when you are short of a word, cuz

من از عبارتی که الان استفاده می‌کنید خوشم می‌آید، چون می‌دانید ، وقتی یک کلمه کوتاه می‌شوید، می‌دانید،

you know, I think, oh, short is like this, right?

فکر می‌کنم اوه، کوتاه مثل این است، درست است؟

Like, I, I am a short person, but in that context you used is a different meaning, right?

مثلاً من، من آدم کوتاه قدی هستم، اما در این زمینه که شما استفاده کردید معنای دیگری دارد، درست است؟

When you are short of a word.

وقتی یک کلمه کم داری

You're short of a word.

یک کلمه کم داری

Or you could be short on money, short on change.

یا ممکن است کمبود پول داشته باشید یا پول کم داشته باشید.

It means you're, you're lacking in something, right?

یعنی تو هستی، چیزی کم داری، درسته؟

So yeah, the scripts, that's, that's something really valuable that I, whatever level you're

بنابراین بله، فیلمنامه‌ها، این چیزی است که واقعاً ارزشمند است که من، در هر سطحی که هستید

at, even if you're at an advanced level, there's still places where you can stretch yourself.

، حتی اگر در سطح پیشرفته باشید، هنوز مکان‌هایی وجود دارد که می‌توانید خود را در آن‌ها افزایش دهید.

There's still going to be words that you don't know, right?

هنوز کلماتی وجود دارد که شما نمی دانید، درست است؟

So you can, you can still use this as a, as a tool that's going to be really valuable

بنابراین می توانید، همچنان می توانید از این به عنوان ابزاری استفاده کنید که واقعاً

for you.

برای شما ارزشمند خواهد بود.

I, I like to, earlier you talked about music, right?

من، دوست دارم، قبلاً در مورد موسیقی صحبت کردید، درست است؟

And I know you're a good musician, so if we're together in person, you have a guitar, and

و من می دانم که شما یک نوازنده خوبی هستید، بنابراین اگر ما حضوری با هم باشیم، یک گیتار دارید، و

I said, you know, play such and such song, you've never played that song before.

من گفتم، می دانید، فلان آهنگ را بنوازید، شما قبلاً آن آهنگ را ننواختید.

You can, you can figure out how to play it, right?

شما می توانید، می توانید بفهمید که چگونه آن را بازی کنید، درست است؟ به

Most likely, if it's not like a really, really technical, difficult song, but if it's, if

احتمال زیاد، اگر شبیه یک آهنگ واقعاً، واقعاً فنی و دشوار نیست، اما اگر اینطور باشد، اگر

it's, uh, uh, if it's a song that has, you know, like chords and stuff that you already

آهنگی است که دارد، می دانید، مانند آکوردها و چیزهایی که قبلاً می

know and stuff, then you can listen to it and more or less be able to play it.

دانید و چیزهای دیگر، پس شما می تواند به آن گوش دهد و کم و بیش قادر به پخش آن باشد.

But you won't play it the same as you play a song that you've already practiced at home

اما شما آن را مانند آهنگی که قبلاً صد بار در خانه تمرین کرده اید، اجرا نمی کنید

a hundred times, right?

، درست است؟

Because you, that one, it just, it just flows out of you.

چون تو، آن یکی، فقط، فقط از تو جاری می شود.

It's, it's almost like a part of you.

این، تقریباً شبیه بخشی از وجود شماست.

So I think that's kind of like a similar thing.

بنابراین من فکر می کنم که این چیزی شبیه به یک چیز مشابه است.

If you already have like all the, you have a lot of vocabulary, you have you, you know,

اگر از قبل مانند همه دارید، دایره لغات زیادی دارید، شما را دارید، می دانید،

the grammar, you have good pronunciation and everything.

گرامر را دارید، تلفظ خوبی دارید و همه چیز.

If you have to talk about a new subject that you're not so comfortable with, it's, it's

اگر مجبور هستید در مورد موضوع جدیدی صحبت کنید که با آن چندان راحت نیستید، این موضوع پر از

going to be bumpy.

دست انداز خواهد بود.

But if you've already practiced it at home a lot, then it's going to just, you know,

اما اگر قبلاً آن را زیاد در خانه تمرین کرده‌اید، می‌دانید که به‌طور

flow out of you more naturally, even if you're nervous.

طبیعی‌تر از شما خارج می‌شود، حتی اگر عصبی باشید.

What you mentioned about that, about music is very true.

آنچه شما در مورد موسیقی ذکر کردید بسیار درست است.

So it shows the importance of preparation, prepping by yourself at home.

بنابراین اهمیت آماده سازی، آماده سازی توسط خودتان در خانه را نشان می دهد.

The more you do that, the more comfortable you feel when it's time to actually perform.

هر چه بیشتر این کار را انجام دهید، زمانی که زمان اجرای واقعی فرا می رسد احساس راحتی بیشتری خواهید کرد.

I have been in situations where I hadn't rehearsed the songs that I was supposed to play with

من در موقعیت هایی بوده ام که آهنگ هایی را که قرار بود با

the band, and even though I could do the gig, I could play the songs.

گروه اجرا کنم تمرین نکرده بودم و با وجود اینکه می توانستم کنسرت را اجرا کنم، می توانستم آهنگ ها را اجرا کنم.

I was kind of winging, winging it, you know?

یه جورایی داشتم بال میزدم، میدونی؟

And it's exciting in a way because you don't know where it's gonna go, but you are, you,

و از جهاتی هیجان انگیز است زیرا نمی دانید قرار است به کجا برود، اما شما هستید، شما،

you are very stressed also, yeah, all the time because you didn't prepare before.

همچنین خیلی استرس دارید، بله، همیشه چون قبلاً آماده نشده اید.

So you go like, okay, what's gonna happen now?

پس تو برو، خوب، حالا چه اتفاقی می افتد ؟

Where should I go now?

الان کجا برم؟

You know, in terms of keys or chords, but if you prepare, if you rehearse beforehand

از نظر کلیدها یا آکوردها می دانید، اما اگر آماده شوید، اگر از قبل تمرین کنید

and then you feel very comfortable, very natural when it's actually time to do it.

و سپس احساس راحتی کنید، بسیار طبیعی است که در واقع زمان انجام آن فرا رسیده باشد.

The same thing applies for your speaking.

همین موضوع در مورد صحبت کردن شما نیز صدق می کند.

Yeah.

آره

So creating scripts, practicing by yourself, mimicking, mimicking.

بنابراین ایجاد فیلمنامه، تمرین توسط خودتان، تقلید، تقلید.

Right?

درست؟

That's really crucial.

این واقعاً حیاتی است.

I wanna go back and just point out some of the words that you used there, which are very

من می خواهم به عقب برگردم و فقط به برخی از کلماتی که در آنجا استفاده کردید اشاره کنم که بسیار

music specific.

خاص موسیقی هستند.

Well, some of them you can use in different situations.

خوب، برخی از آنها را می توانید در موقعیت های مختلف استفاده کنید.

You said rehearsal, you said gig, and you said wing it.

گفتی تمرین، گفتی کنسرت و گفتی وینگ.

So can you define those really quickly?

بنابراین می توانید آن ها را خیلی سریع تعریف کنید؟

Yeah.

آره

When you wing it, you kind of improvise.

وقتی آن را بال می زنید، به نوعی بداهه می گویید.

Yeah.

آره

You maybe you don't prepare before.

شاید قبلاً آماده نشده باشید.

You don't study something, but you are throwing in that situation and you gotta wing it.

شما چیزی را مطالعه نمی کنید، اما در آن موقعیت قرار می گیرید و باید آن را بال بزنید.

You gotta make it happen somehow.

باید یه جوری کاری کنی

Yeah.

آره

It's kind of improvising.

به نوعی بداهه گویی است.

Uh, what was the, the other word you said?

اوه، کلمه دیگری که گفتی چه بود؟

Rehearse and gig.

تمرین و کنسرت.

To rehearse is to practice.

تمرین کردن یعنی تمرین.

So musicians usually rehearse or practice before doing a concert, but you can also rehearse

بنابراین، نوازندگان معمولاً قبل از اجرای کنسرت تمرین یا تمرین می‌کنند، اما شما همچنین می‌توانید

a presentation that you have to give at work, for example, or rehearse a test, a speaking

سخنرانی‌ای را که مثلاً باید در محل کار ارائه دهید، تمرین کنید، یا یک تست را تمرین کنید، یک

test that you have to, to attend.

آزمون اسپیکینگ که باید برای شرکت در آن شرکت کنید.

And, uh, a gig, A gig is like a small show, a small concert, let's say concert is more

و اوه، یک کنسرت، یک کنسرت مانند یک نمایش کوچک است، یک کنسرت کوچک، فرض کنید کنسرت بیشتر

like Metallica level, you know, Metallica does concerts.

شبیه به سطح متالیکا است، می دانید، متالیکا کنسرت برگزار می کند.

Okay?

باشه؟

Uh, with my band, I did gigs.

اوه، با گروهم کنسرت اجرا کردم.

It's like a, a smaller concert, a smaller show, usually at a bar, something like that.

مثل یک کنسرت کوچکتر، یک نمایش کوچکتر، معمولاً در یک بار، چیزی شبیه به آن.

It could also sort of be like a, a job, right?

همچنین می تواند به نوعی مانند یک شغل باشد، درست است؟

It's in the sense of you might get a gig at a wedding or a gig at a birthday party or

این به این معناست که شما ممکن است یک کنسرت در یک عروسی یا یک کنسرت در جشن تولد یا

something like that.

چیزی شبیه به آن داشته باشید.

A lot of times, um, artists who are starting out to might use that word because it's, it's

بسیاری از مواقع، اوم، هنرمندانی که شروع به استفاده از آن کرده اند ممکن است از این کلمه استفاده کنند، زیرا این

kinda like, uh, a way, a job, a way to make some money doing their craft.

یک راه، یک شغل است، راهی برای کسب درآمد از انجام کار خود.

There you go.

شما بروید.

Yeah.

آره

Mm-hmm.

مممم

It could also be used for freelance work.

همچنین می توان از آن برای کارهای آزاد استفاده کرد.

Yeah?

آره؟

You have a gig, like freelance work or temporary job, right?

شما یک کنسرت دارید، مانند کار آزاد یا کار موقت، درست است؟

And as long as we're talking about music and other, you mentioned mimicry, and I think

و تا زمانی که ما در مورد موسیقی و موارد دیگر صحبت می کنیم، شما به تقلید اشاره کردید، و من فکر می کنم

something that's similar, that's a really valuable tool.

چیزی شبیه به آن، ابزار واقعاً ارزشمندی است.

I've used this in every language that I've learned, is singing.

من این را در هر زبانی که یاد گرفته ام، آواز خواندن استفاده کرده ام.

If you, if you enjoy music, singing can be really great.

اگر از موسیقی لذت می برید، آواز خواندن می تواند واقعا عالی باشد.

Singing or rapping.

آواز خواندن یا رپ.

Rapping they say goes really well because it helps you to pick up the, the rhythm of

آنها می گویند رپ خیلی خوب پیش می رود زیرا به شما کمک می کند تا ریتم

the language very well.

زبان را خیلی خوب درک کنید.

But if you're not into rap, then use the music that you do like, because it's, it's really

اما اگر اهل رپ نیستید، از موسیقی‌ای که دوست دارید استفاده کنید، زیرا واقعاً

like taking your muscles of articulation to the gym.

مانند این است که عضلات خود را به باشگاه ببرید.

Uh, this is like something you can do to train those muscles in your mouth so that when it

اوه، این مانند کاری است که می توانید برای تمرین دادن آن عضلات در دهان خود انجام دهید تا وقتی

does come time to speak, they roll out more or they flow out more naturally, right?

زمان صحبت فرا رسید، بیشتر بیرون بیایند یا به طور طبیعی تر بیرون بیایند، درست است؟

(Yeah.)

(آره.)

So if there's certain sounds that are really difficult for you, really exaggerate those

بنابراین اگر صداهای خاصی وجود دارد که واقعا برای شما سخت است،

sounds every time you're singing a song with it.

هر بار که آهنگی را با آن می خوانید، واقعاً در آن صداها اغراق کنید . می‌دانم که

I know this is something like, I learned like the Rrr in Spanish, because there were certain

این چیزی شبیه به Rrr در اسپانیایی است، زیرا آهنگ‌های خاصی وجود داشت که در

songs where this came up a lot.

آن‌ها زیاد مطرح شد.

And so every time I sang it, I would try to do it.

و بنابراین هر بار که آن را می خواندم، سعی می کردم آن را انجام دهم.

And by just doing it over and over again, eventually that sound just became natural

و با انجام مکرر آن، در نهایت آن صدا

(Yeah.) for me.

برای من طبیعی شد (آره.).

The cool thing about music is that the repetitive quality or nature of music you have the chorus

نکته جالب در مورد موسیقی این است که کیفیت یا ماهیت تکراری موسیقی شما دارای گروه کر است

that tends to be the same words repeated throughout the song.

که تمایل دارد همان کلمات تکرار شده در طول آهنگ باشد.

So yeah, that can be really useful.

بنابراین بله، این می تواند واقعا مفید باشد.

That reminds me of a famous 80s song.

این من را به یاد یک آهنگ معروف دهه 80 می اندازد.

I've forgot the name of the band and the song, but the chorus goes like this - You spin me

نام گروه و آهنگ را فراموش کرده ام، اما گروه کر اینطوری می شود -

round, round, baby, round, round (Ah) like a recorder, baby, round, round, round.

مثل یک ضبط، بچه، دور، دور، دور، دور، دور، دور، دور من می چرخانید.

Like that, that song.

مثل اون، اون آهنگ

But it's a great chorus to practice the R sound if you struggle with it.

اما اگر با آن مشکل دارید، تمرین صدای R عالی است.

The R R. Yeah?

R. آره؟

You know that song?

آن آهنگ را می شناسید؟

You spin me round <Music playing>.

تو مرا دور <Music playing> می چرخانی.

What other exercises can people do to help the prepare them for these situations?

افراد چه تمرین های دیگری می توانند انجام دهند تا به آماده سازی آنها برای این موقعیت ها کمک کنند؟

Um, you mentioned mimicry, mimicry, that's very important.

اوم، شما به تقلید اشاره کردید، تقلید، این خیلی مهم است.

I did that a lot imitating what I heard mostly in movies and series, but also speaking to

من این کار را با تقلید از چیزهایی که بیشتر در فیلم‌ها و سریال‌ها شنیدم، انجام دادم، اما در عین حال با

yourself, uh, narrating your day as you are maybe going to work or cooking something in

خودتان صحبت می‌کردم، اوه، روزتان را روایت می‌کردم که شاید به سر کار بروید یا چیزی در

the kitchen.

آشپزخانه بپزید.

Mentally you are narrating to yourself what you're doing, or even out loud, ideally out

از نظر ذهنی شما دارید برای خودتان تعریف می کنید که چه کاری انجام می دهید، یا حتی با صدای بلند، در حالت ایده آل، با

loud, like you are talking to yourself.

صدای بلند، مثل اینکه دارید با خودتان صحبت می کنید.

Something like, oh, now I am doing the dishes.

چیزی شبیه آه، الان دارم ظرف ها را می شستم. می‌خواهم

I'm going to grab this, uh, liquid soap or detergent and, uh, put it on the sponge and,

این صابون مایع یا مواد شوینده را بگیرم و روی اسفنج بگذارم و

you know, uh, wash up the plate.

بشقاب را بشورم.

You know, you do is narrate what you see, what you hear.

می دانید، آنچه را که می بینید، آنچه می شنوید را روایت می کنید.

If you are maybe stopped in traffic, you look around and you see the people walking on the

اگر ممکن است در ترافیک متوقف شوید، به اطراف نگاه کنید و مردم را ببینید که در خیابان راه می‌روند

street, you can tell yourself, oh yeah, that, that person is walking with a dog and the

، می‌توانید به خودتان بگویید، اوه بله، آن شخص با یک سگ راه می‌رود و آن

person seems happy.

شخص خوشحال به نظر می‌رسد.

You know, like that.

میدونی همینطوره

Just practicing like that.

فقط همینطور تمرین کردن

And I think the great thing about doing this is that maybe you'll come up, you, you mentioned

و من فکر می کنم چیز عالی در مورد انجام این کار این است که شاید شما به سراغ

detergent, so maybe that's a word you don't know in English.

مواد شوینده بروید، بنابراین شاید این کلمه ای است که در انگلیسی نمی دانید.

And you're, you're washing up the plates and everything.

و شما در حال شستن بشقاب ها و همه چیز هستید.

You're lathering up the sponge, and then you're like, oh, I don't know what this liquid's

شما اسفنج را کف می کنید، و بعد می گویید، اوه، نمی دانم اسم این مایع چیست

called.

.

I should look that up.

من باید آن را نگاه کنم.

And you (Yeah.) can, as you're doing this, it gives you an idea of all sorts of gaps

و شما (آره.) می توانید، همانطور که این کار را انجام می دهید، به شما ایده ای از انواع شکاف ها

in your English words that you can learn.

در کلمات انگلیسی خود می دهد که می توانید یاد بگیرید.

So just take note of that if you can, or take a mental note to, to look it up later.

بنابراین اگر می توانید فقط به آن توجه داشته باشید، یا یک یادداشت ذهنی داشته باشید تا بعداً آن را جستجو کنید.

(There you go.)

(به همین جا بروید.)

And it can help you to expand your vocabulary.

و می تواند به شما در گسترش دایره لغات کمک کند.

And it's so easy to do.

و انجام آن بسیار آسان است.

You're, you're usually just there thinking in your native language anyway.

شما هستید، به هر حال معمولاً فقط به زبان مادری خود فکر می کنید.

And so many learners say they want to be able to think in English.

و بسیاری از زبان آموزان می گویند که می خواهند بتوانند به زبان انگلیسی فکر کنند.

So this is a way to start training yourself to think in English.

بنابراین این راهی است برای شروع آموزش تفکر به زبان انگلیسی.

And maybe if you're doing this, maybe throughout your evening as you're washing your plates,

و شاید اگر این کار را انجام می‌دهید، شاید در طول عصرتان که مشغول شستن بشقاب‌هایتان هستید،

you'll go to bed and you'll even start dreaming in English.

به رختخواب بروید و حتی شروع به خواب دیدن به زبان انگلیسی کنید.

So that can be a magical experience when you're learning another language the first time you're

بنابراین زمانی که برای اولین بار در خواب زبان دیگری را یاد می گیرید، این می تواند یک تجربه جادویی باشد

dream in it.

.

Just a funny story about that.

فقط یک داستان خنده دار در مورد آن.

Uh, many years ago, I think I was 18 or 19, I still lived with my parents then.

اوه، خیلی سال پیش، فکر می کنم 18 یا 19 ساله بودم، هنوز با پدر و مادرم زندگی می کردم.

Yeah.

آره

At my parents' place.

در محل پدر و مادرم

And, uh, I, um, I was very much into English already, like studying every day, you know,

و، اوه، من، اوم، قبلاً خیلی انگلیسی بودم، مثل مطالعه هر روز،

with DVDs and grammar and everything.

با دی وی دی و گرامر و همه چیز.

I was literally living and breathing English.

من به معنای واقعی کلمه انگلیسی زندگی می کردم و نفس می کشیدم.

And then, uh, one time my dad actually, uh, the other day in the morning, he said, Hey,

و بعد، اوه، یک بار پدرم در واقع، اوه، یک روز دیگر صبح، گفت: هی، آیا می

did you know that you were speaking English in your sleep yesterday?

دانستی که دیروز در خواب انگلیسی صحبت می کردی ؟

And I was like, no, really?

و من اینطور بودم که نه، واقعا؟

He said, yeah, you were speaking English.

او گفت، بله، شما انگلیسی صحبت می کردید.

I, I didn't understand what you said, but you were speaking English.

من نفهمیدم چی گفتی ولی انگلیسی حرف میزدی.

In your sleep.

در خواب.

So that's usually a good sign that when you start dreaming about it or talking in your

بنابراین این معمولاً نشانه خوبی است که وقتی شروع به خواب دیدن در مورد آن می‌کنید یا در

sleep in English, like, oh yeah, so I should keep doing what I'm doing.

خواب به زبان انگلیسی صحبت می‌کنید، مثلاً، بله، من باید به کاری که دارم انجام می‌دهم ادامه دهم.

And of course, you don't want to just always stick to speaking to yourselves, to something

و البته، شما نمی خواهید همیشه به صحبت کردن با خودتان، به کار

else you can do.

دیگری که می توانید انجام دهید پایبند باشید.

We've been mentioning a few times the RealLife English app.

ما چندین بار به برنامه انگلیسی RealLife اشاره کرده ایم.

If you have not yet checked that out, it's a free resource that we have for you.

اگر هنوز آن را بررسی نکرده اید، این یک منبع رایگان است که ما برای شما داریم.

And it's the only place where anytime, anywhere you just press a button, you're instantly

و این تنها جایی است که در هر زمان و هر جایی که فقط یک دکمه را فشار دهید، فوراً

connected to another learner in another part of the world for a fun and dynamic conversation

به زبان آموز دیگری در نقطه ای دیگر از جهان برای مکالمه سرگرم کننده و پویا

in English.

به زبان انگلیسی متصل می شوید.

So if you are this person who really needs to gain confidence in their speaking, this

بنابراین اگر شما از این دسته افرادی هستید که واقعاً باید در صحبت کردن خود اعتماد به نفس کسب کنید، این

is a great way for you to start finding that practice.

یک راه عالی برای شماست تا آن تمرین را پیدا کنید.

It doesn't take very long, it's very convenient.

خیلی طول نمی کشه، خیلی راحته.

So, you know, go on there, give it a go, try some of these exercises other exercises.

بنابراین، می دانید، به آنجا بروید، آن را امتحان کنید، برخی از این تمرینات را تمرین کنید.

Maybe first, like practice your introduction script, for example, if you don't have a lot

شاید ابتدا، مثلاً اگر

of speaking experience.

تجربه صحبت کردن زیادی ندارید، متن مقدمه خود را تمرین کنید.

So then when you go there, it'll flow much easier.

بنابراین وقتی به آنجا می روید، خیلی راحت تر جریان می یابد.

All right, so today Thiago found a really relevant clip from The Lion King, which connects

بسیار خوب، بنابراین امروز تیاگو یک کلیپ بسیار مرتبط از شیر شاه را پیدا کرد که

very well to everything that we've been talking about.

به خوبی به همه چیزهایی که ما در مورد آن صحبت کردیم متصل است.

Yeah.

آره

It sure does.

حتما این کار را می کند.

Because we are talking about embracing discomfort, embracing, uh, your fears maybe.

چون ما در مورد در آغوش گرفتن ناراحتی صحبت می کنیم، آه، شاید ترس های شما را در آغوش بگیرید.

And um, those of you who know the story of the Lion King, um, you know, uh, Simba's father

و اوم، کسانی از شما که داستان شیر شاه را می‌دانید، اوم، می‌دانید، اوه، پدر سیمبا

dies when he's young trying to save him.

وقتی جوان است می‌میرد و سعی می‌کند او را نجات دهد.

And, uh, Simba feels, um, guilty about this.

و اوه، سیمبا در این مورد احساس گناه می کند.

So he runs away and he grows up away from his home.

بنابراین او فرار می کند و از خانه اش بزرگ می شود.

But then, um, in order for him to get back home and, um, you know, do what he has to

اما بعد، اوم، برای اینکه او به خانه برگردد و، اوم، می دانید، کاری را که باید انجام دهد، یعنی

do, which is, you know, becoming king, yeah?

پادشاه شدن، انجام دهد، بله؟

He has to face his past, which is uncomfortable and painful.

او باید با گذشته خود روبرو شود که ناراحت کننده و دردناک است.

And then in this scene, Rafiki, which is kind of a, a mentor to him, yeah, uh, helps him

و سپس در این صحنه، رفیقی، که به نوعی مربی او است، آره، اوه، به او کمک می کند تا

realize this.

این را بفهمد.

Like, hey, yes, it is painful and uncomfortable, but in order for you to realize your true

مثل، هی، بله، دردناک و ناراحت کننده است، اما برای اینکه بتوانید پتانسیل واقعی خود را بشناسید

potential and become the all you can be, you have to do it.

و به آن چیزی که می توانید باشید، باید این کار را انجام دهید.

You have to go to that place.

شما باید به آن مکان بروید.

Yeah.

آره

So, uh, we're gonna watch the first clip here and see what happens.

بنابراین، اوه، ما می‌خواهیم اولین کلیپ را اینجا ببینیم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. آن

What was that?

چه بود؟

The weather.

آب و هوا.

Very peculiar, don't you think?

خیلی عجیبه، فکر نمیکنی؟

Yeah.

آره به

Looks like the winds are changing.

نظر می رسد بادها در حال تغییر هستند.

Ah, change is good.

آه، تغییر خوب است.

Yeah, but it's not easy.

بله، اما آسان نیست.

I know what I have to do, but going back means I'll have to face my past.

من می دانم که باید چه کار کنم، اما بازگشت به عقب به این معنی است که باید با گذشته خود روبرو شوم.

I've been running from it for so long.

من خیلی وقته ازش فرار کردم

Ow.

اوه

Jeez.

جیز

What was that for?

برای چی بود؟

It doesn't matter.

مهم نیست.

It's in the past.

در گذشته است.

That's such a beautiful movie, man.

خیلی فیلم قشنگیه مرد

It really is, yeah, it's no surprise that it's one of the most popular Disney movies

واقعاً، بله، جای تعجب نیست که یکی از محبوب ترین فیلم های دیزنی

of all time.

در تمام دوران است.

So he said that the weather's peculiar there.

بنابراین او گفت که هوا در آنجا عجیب است.

What does it mean if something is peculiar?

اگر چیزی عجیب و غریب باشد به چه معناست؟

It's one of a kind, uh, it's different.

این یک نوع است، اوه، متفاوت است.

It's unusual, right?

غیر معمول است، درست است؟

Unusual.

غیر معمول.

Yeah.

آره

It doesn't happen so often.

خیلی اوقات اتفاق نمی افتد.

Yeah.

آره

And there was some nice connected speech there.

و چند سخنرانی مرتبط خوب در آنجا وجود داشت.

So Simba says, But it's not easy.

بنابراین سیمبا می گوید، اما این آسان نیست.

And he has an American T there.

و او یک T آمریکایی در آنجا دارد.

He drops the T in It's, so it becomes: Buh-dis Buh-dis.

او T را در It's رها می کند، بنابراین می شود: Buh-dis Buh-dis.

And then in Not we have another American T. So there's T between two vows where it turns

و سپس در Not ما یک T آمریکایی دیگر داریم. بنابراین بین دو نذر T وجود دارد که

into a duh sound.

به صدای دیو تبدیل می شود.

So it becomes: naw-dizi, naw-dizi.

پس می شود: نو دیزی، نو دیزی.

Not easy.

آسان نیست.

Nice.

خوب.

Yeah, but it's not easy.

بله، اما آسان نیست.

And also the next phrase, right after that, there was some nice connected speech.

و همچنین عبارت بعدی، درست بعد از آن، یک سخنرانی مرتبط خوب وجود داشت.

So, uh, he says, I know what I have to do, but he, and he doesn't say it that way.

بنابراین، او می‌گوید، من می‌دانم باید چه کار کنم، اما او، و او اینطور نمی‌گوید.

He says, What I have to do.

او می گوید: من باید چه کار کنم.

I know what I have to do, but.

میدونم باید چیکار کنم ولی

We have What I, so there's another American T there happening between these two words.

ما What I را داریم، بنابراین بین این دو کلمه یک T آمریکایی دیگر وجود دارد.

And this would happen also if, for example, if you had, But I, it changes at least with

و این اتفاق می‌افتد اگر، برای مثال، اگر شما داشتید، اما من، حداقل با

some Americans saying it to "What I" or "But I".

گفتن آن به «آنچه من» یا «اما من» از سوی برخی آمریکایی‌ها تغییر می‌کرد.

And of course if it were, for example, At an, I'm at an, uh, I dunno, astronomy class

و البته اگر مثلاً در یک کلاس، من در یک کلاس نجوم

or something like that.

یا چیزی شبیه به آن هستم.

Then you couldsay: Ad-in Ad-in.

سپس می توانید بگویید: Ad-in Ad-in.

So what I, but I, at an, uh, any, any time where we have this T between two vowels.

پس من، اما من، در هر زمانی که این T را بین دو مصوت داشته باشیم.

So he says, I know what I have to, so this is really interesting: it becomes, when we

بنابراین او می‌گوید، من می‌دانم چه باید کنم، پس این واقعاً جالب است: وقتی

have "have to" oftentimes it will morph to haf-tuh, haf-tuh, I know what I hafta do.

«باید» اغلب اوقات به « هف‌توح» تبدیل می‌شود، «هف‌توح» می‌شود، من می‌دانم که هفتا چه کار می‌کنم.

And then finally, But ends in a T and oftentimes we will convert to this when it ends in a

و در نهایت، اما به یک T ختم می‌شود و اغلب اوقات وقتی به یک

word and it's followed by a consonant or as is here, it's followed by kinda like a pause

کلمه ختم می‌شود و پس از آن یک صامت یا همان طور که اینجاست، به این تبدیل می‌شویم، مانند یک مکث

in the phrase it becomes: Buh.

در عبارتی که می‌شود: Buh دنبال می‌شود.

so, I know wha-dai-haf-tuh-do, buh.

بنابراین، من می دانم wha-dai-haf-tuh-do، buh.

I know what I have to do.

من می دانم که باید چه کار کنم.

But...

اما...

And then he says that he's been running from his past for so long.

و بعد می گوید که مدت هاست از گذشته اش فرار کرده است.

I've been running from it for so long.

من خیلی وقته ازش فرار کردم

What does it mean if you are running from something?

اگر از چیزی فرار می کنید به چه معناست ؟

Yeah.

آره

This is a nice, uh, expression first that when you run from something, you try to escape

این یک تعبیر خوب است، اول اینکه وقتی از چیزی فرار می کنید، سعی می کنید از آن فرار کنید، با آن

it, you don't face it, you run away or you run from it.

روبرو نمی شوید، فرار می کنید یا از آن فرار می کنید.

And he's also using a nice grammatical structure here.

و او همچنین از ساختار دستوری خوبی در اینجا استفاده می کند.

Uh, he says, I've been running from it for so long, this is what we call the present

او می‌گوید، من مدت‌هاست که از آن فرار کرده‌ام ، این چیزی است که ما به آن زمان حال

perfect continuous.

کامل استمراری می‌گوییم.

And it's formed by have been or has been and the verb in the -ing, the main verb.

و توسط have been یا has been و فعل در -ing، فعل اصلی تشکیل شده است.

So I've been running, I've been doing, I've been going.

بنابراین من می دویدم، انجام می دادم، می رفتم.

So we use that structure when you talk about an action or activity that started in the

بنابراین زمانی که شما در مورد یک عمل یا فعالیتی صحبت می‌کنید که در گذشته شروع شده است، از این ساختار استفاده می‌کنیم،

past, but it's still true now in the present moment.

اما اکنون در زمان حال هنوز صادق است .

And your focus here is also on the duration of the activity, not on the activity itself.

و تمرکز شما در اینجا نیز بر مدت زمان فعالیت است، نه بر روی خود فعالیت.

Because, you know, hear his says "for so long", that's the emphasis of the sentence.

چون می‌دانید، می‌شنوید که می‌گوید "برای مدت طولانی"، تاکید جمله همین است.

He's focusing on how it's been a long time that he has been running from his past.

او بر این تمرکز دارد که چگونه مدت هاست که از گذشته خود فرار کرده است.

Right?

درست؟

So you can, you can say FOR here, for example, I've been working at this company for five

بنابراین می توانید، می توانید در اینجا بگویید FOR، به عنوان مثال، من پنج سال است که در این شرکت کار می کنم

years.

.

Or you can also use SINCE: I've been working at this company since 2010, 2005, whatever.

یا می توانید از SINCE استفاده کنید: من از سال 2010، 2005 در این شرکت کار می کنم، هر چه باشد.

And what would be the difference between, for example, if you said I was running from

و چه فرقی خواهد داشت، مثلاً اگر بگویید من

it for so long and I've been running from it for so long.

مدت زیادی از آن فرار کرده ام و مدت زیادی است که از آن فرار کرده ام.

If you use it in the past, I was running from it for so long, I understand that you were

اگر در گذشته از آن استفاده می کردید، من برای مدت طولانی از آن فرار می کردم، می فهمم که شما

doing it, but now you're not doing it anymore.

این کار را می کردید، اما اکنون دیگر این کار را نمی کنید.

So now you know, you've decided to face it.

بنابراین اکنون می دانید، تصمیم گرفتید با آن روبرو شوید.

You were running from it, but now you're not doing it anymore.

از آن فرار می کردی، اما حالا دیگر این کار را نمی کنی .

If you say, I have been doing it, I have been running even today, you still haven't stopped

اگر بگویید من این کار را انجام داده ام، امروز هم دویده ام، شما هنوز دست از

doing that.

این کار برنداشته اید.

Nice.

خوب.

So we have, uh, the continuation of that clip.

بنابراین ما، اوه، ادامه آن کلیپ را داریم.

Let's, let's take a look.

بیایید، بیایید نگاهی بیندازیم.

Ow.

اوه

Jeez.

جیز

What was that for?

برای چی بود؟

It doesn't matter.

مهم نیست.

It's in the past.

در گذشته است.

Yeah, but it still hurts.

آره ولی هنوز درد داره

Oh yes.

آه بله.

The past can hurt, but the way I see it, you can either run from it or learn from it.

گذشته ممکن است آزاردهنده باشد، اما آن طور که من آن را می بینم، شما یا می توانید از آن فرار کنید یا از آن درس بگیرید.

Ah, you see?

آه، می بینی؟

So what are you going to do?

خب تصمیم داری چکار کنی؟

First, I'm gonna take your stick.

اول، من چوبت را می گیرم.

No, no, no, no, no.

نه نه نه نه نه.

Nice lesson there.

درس خوبی آنجاست

Yeah?

آره؟

Yeah, Rafiki is a great teacher.

آره، رافیکی معلم بزرگی است.

(Yeah.)

(آره.)

Let's see, we have another connected speech there: But it still hurts, right?

بیایید ببینیم، ما یک سخنرانی مرتبط دیگر در آنجا داریم: اما هنوز هم درد دارد، درست است؟

Again, this is the American T: buh-dit, buh-dit, we talked about that earlier, uh, and then

باز هم، این T آمریکایی است: buh-dit، buh-dit، ما قبلاً در مورد آن صحبت کردیم، اوه، و سپس

Still hurts.

هنوز درد دارد.

Even.

زوج.

You could have the t be a bit silent and hurts.

شما ممکن است کمی ساکت باشید و درد داشته باشید.

So instead of saying a strong Hurts, you could say Hurts, Hurts.

بنابراین به جای گفتن یک لطمه قوی، می توانید بگویید صدمه می زند، صدمه می زند.

So it's very subtle there.

بنابراین آنجا بسیار ظریف است.

Following that, he says, uh, Rafiki says, The way I see it.

به دنبال آن، او می گوید، اوه، رفیقی می گوید، آن گونه که من می بینم.

What does it mean if you say the way I see it?

اگر آن طور که من می بینم بگویید یعنی چه ؟

This is a great phrase you can use when you wanna give your opinion.

این یک عبارت عالی است که می توانید از آن برای اظهار نظر استفاده کنید.

Uh, it's a nice alternative to the phrase: In my opinion.

اوه، این یک جایگزین خوب برای عبارت است: به نظر من.

You can say in my opinion, but you can also say, well, the way I see it, blah, blah, blah,

شما به نظر من می تونید بگید اما می تونید همونجوری که من می بینم بگید خب بخواید

and then give your opinion.

و بعد نظرتون رو بگید.

So it's a nice variation there for that.

بنابراین یک تنوع خوب برای آن وجود دارد.

In my opinion - it sounds more, a bit more formal or a bit more, it's something you use

به نظر من - بیشتر به نظر می رسد، کمی رسمی تر یا کمی بیشتر، چیزی است که

more in writing.

بیشتر در نوشتن استفاده می کنید.

And even nowadays, we'll do an abbreviation.

و حتی امروزه، ما یک مخفف انجام می دهیم.

If you're doing a work correspondence, for example, you might say IMO or IMHO - it's

مثلاً اگر در حال انجام یک مکاتبه کاری هستید، ممکن است بگویید IMO یا IMHO -

like, in my humble opinion, which makes it more humble, it makes it even more like, you

به نظر من فروتن‌تر می‌شود، آن را حتی بیشتر شبیه می‌کند، می‌دانید

know, this is just the way I say things.

، این همان راهی است که من می‌گویم. چیزها می

I know it's not the, it might not be the truth.

دانم که این نیست، ممکن است حقیقت نباشد.

Uh, those can be really great abbreviations to use if you work in English and you have

اوه، اینها می توانند اختصارات بسیار خوبی برای استفاده اگر به زبان انگلیسی کار می کنید و مجبورید

to, to often write.

اغلب بنویسید.

But the way I see it, I think to me that sounds much more conversational than if you say,

اما آنطور که من آن را می بینم، فکر می کنم به نظر من بسیار محاوره ای تر از این است که بگوییم،

in my opinion, blah, blah, blah, blah, blah, uh, this can help you just sound more, more

به نظر من، بله، بله، بله، بلا، بلا، اوه، این می تواند به شما کمک کند که بیشتر،

natural if you were actually speaking to someone.

طبیعی تر به نظر برسید. در واقع صحبت کردن با کسی

And then a nice structure that he used here, that Rafiki used here, that I've seen a lot

و سپس یک ساختار خوب که او در اینجا استفاده کرد، که رفیقی در اینجا استفاده کرد، که من دیدم بسیاری

of learners actually will make mistakes with.

از یادگیرندگان در واقع با آن اشتباه می کنند.

For example, I think Spanish and Portuguese speakers will make the same mistake of saying

به عنوان مثال، من فکر می‌کنم اسپانیایی‌زبان‌ها و پرتغالی‌ها همین اشتباه را انجام می‌دهند که بگویند

like, or... or, or if it's in the negative - nor... nor, but in fact in English we have

لایک، یا... یا، یا اگر منفی باشد - نه... نه، اما در واقع در انگلیسی ما

two words that you need to use in this phrase, which are either... or, or in the negative

دو کلمه داریم که باید در این عبارت استفاده کنید که یا... یا، یا به صورت منفی

- neither... nor.

- نه... نه.

So do you wanna explain exactly what this means, Thiago?

بنابراین، می‌خواهی توضیح بدهی که این دقیقاً به چه معناست، تیاگو؟

Yeah.

آره

Basically when you present, let's say two options or two alternatives to someone.

اساساً وقتی ارائه می کنید، بیایید بگوییم دو گزینه یا دو جایگزین برای کسی.

So for example, hey, uh, are you hungry?

به عنوان مثال، هی، اوه، آیا شما گرسنه هستید؟

Great.

عالی.

Uh, we, we can either have sushi or Japanese, sorry, that was, you know, sushi and Japanese.

اوه، ما می توانیم سوشی یا ژاپنی بخوریم، متأسفم، می دانید، سوشی و ژاپنی بود.

That's the same thing, right?

این همان چیزی است، درست است؟

Let me say that again.

اجازه بدهید دوباره آن را تکرار کنم.

We can, we can either have sushi or Chinese for dinner today, you see?

ما می توانیم، امروز می توانیم شام یا سوشی یا چینی بخوریم، می بینید؟

So either sushi or Chinese.

پس یا سوشی یا چینی.

Also, what's interesting is the pronunciation, because I think Rafiki in the clip he says

درضمن جالبه تلفظش چون فکر کنم رفیقی تو کلیپ هم میگه

either, which is a possible way of pronouncing it, but you can also go either depending on

که یه راه احتمالی برای تلفظش هست ولی بسته به گوینده هم میتونی بری

the speaker.

.

Yeah.

آره

So it might be either or either, but yeah, both are fine.

بنابراین ممکن است یکی یا یکی باشد، اما بله، هر دو خوب هستند.

And you could respond to that person saying, I don't want, uh, I neither want Chinese nor

و شما می توانید به آن شخص پاسخ دهید که بگوید، من نمی خواهم، اوه، من نه غذای چینی می خواهم و نه

Japanese food.

غذای ژاپنی. آیا

Can we have something else?

می توانیم چیز دیگری داشته باشیم؟

So...

بنابراین...

That is a good one.

این یکی خوب است.

It's the negative one, right?

این منفی است، درست است؟

It's the negative.

منفی است.

Yeah.

آره

To me that sounds rather, rather formal.

به نظر من این به نظر رسمی می رسد. احتمالاً می‌توانم

It's, I'd probably say like, I don't want either of them or, uh, yeah, neither of those

بگویم، من هیچ‌کدام از آنها را نمی‌خواهم یا، اوه، آره، هیچ‌کدام از آنها

sound good.

خوب به نظر نمی‌رسند.

But you know, if you're using a negative, maybe negatively talking about two things.

اما می‌دانید، اگر از یک منفی استفاده می‌کنید، ممکن است در مورد دو چیز منفی صحبت کنید.

I dunno, it's neither raining nor sunny, you know?

نمی دانم، نه باران است و نه آفتابی، می دانید؟

So it's, you can imagine it's cloudy out, right?

بنابراین، می توانید تصور کنید که بیرون ابری است، درست است؟

It does sound more advanced.

پیشرفته تر به نظر می رسد.

Yeah.

آره

Maybe for writing is a, an excellent structure to use.

شاید برای نوشتن یک ساختار عالی برای استفاده باشد.

Yeah.

آره

Most definitely.

قطعا.

But you see, I mean, uh, the point of this clip is exactly that.

اما می بینید، منظورم، اوه، هدف این کلیپ دقیقاً همین است.

Like, you know, we are talking about embracing discomfort and embracing fear, and that's

می دانید، ما در مورد در آغوش کشیدن ناراحتی و در آغوش کشیدن ترس صحبت می کنیم، و این چیزی است که

what Rafiki is helping Simba to do.

رافیکی به سیمبا کمک می کند تا انجام دهد.

Yes, the past can hurt, but you can either learn from it or run from it.

بله، گذشته می تواند صدمه بزند، اما شما یا می توانید از آن درس بگیرید یا از آن فرار کنید.

Yeah.

آره

So then you know, Simba is convinced that he has to go back, face his past and do what

پس می دانید، سیمبا متقاعد شده است که باید به عقب برگردد، با گذشته خود روبرو شود و آنچه را که باید انجام دهد

he has to, what he has to do.

، کاری را که باید انجام دهد.

So at some point you have to stop running from your fears.

بنابراین در یک مقطع زمانی باید از ترس خود فرار نکنید.

Be that, you know, having to face your past, like in, in the Lion King, or simply having

می دانید که باید با گذشته خود روبرو شوید، مانند شیر شاه، یا به سادگی باید

to go and have a conversation with someone in English.

بروید و با کسی به زبان انگلیسی صحبت کنید.

That's a paralyzing fear for some people.

این یک ترس فلج کننده برای برخی افراد است.

At some point, if it's something that's really important to you, you're going to have to

در برخی موارد، اگر چیزی واقعاً برای شما مهم است، باید

say, you know, enough is enough.

بگویید، می دانید، کافی است.

I'm gonna stop running from it.

من فرار از آن را متوقف خواهم کرد.

I'm gonna face my fears.

من با ترس هایم روبرو خواهم شد

There you go.

شما بروید.

Yes.

آره.

All right, so let's check out today's Big challenge.

بسیار خوب، پس بیایید چالش بزرگ امروز را بررسی کنیم .

All right.

خیلی خوب.

The Big challenge is, you know, we gave you guys some practical exercises you can use

چالش بزرگ این است که می دانید، ما به شما بچه ها چند تمرین عملی دادیم که می توانید

today, uh, to improve your confidence when speaking English.

امروز از آنها استفاده کنید تا اعتماد به نفس خود را هنگام صحبت کردن به زبان انگلیسی افزایش دهید.

But what other exercises have you found valuable to practice your speaking skills?

اما چه تمرین‌های دیگری برای تمرین مهارت‌های گفتاری ارزشمند یافتید؟

Is there anything else that you do that we didn't mention today?

آیا کار دیگری هست که انجام می دهید که امروز به آن اشاره نکردیم؟

Make sure you share that in the comment section below here on YouTube.

مطمئن شوید که آن را در بخش نظرات زیر اینجا در YouTube به اشتراک می گذارید.

Or if you're listening to us on another, uh, podcast platform, you can send us an email

یا اگر در حال گوش دادن به ما در پلتفرم پادکست دیگری هستید، می توانید به آدرس [email protected] ایمیلی برای ما ارسال کنید

at [email protected].

.

Aww yeah!

اوه آره!

And for sure, be sure to check out those comments because you might see some great exercises

و مطمئناً، حتماً آن نظرات را بررسی کنید زیرا ممکن است تمرین‌های بسیار خوبی را ببینید

that we missed that your fellow learners have found really valuable.

که ما از قلم انداخته‌ایم و دانش‌آموزان شما واقعاً ارزشمند یافته‌اند.

And you can put any of those, I mean, I'd say part of this too, actually, try one of

و شما می‌توانید هر کدام از آن‌ها را قرار دهید، یعنی می‌توانم بگویم بخشی از این نیز، در واقع، یکی از

these, you know, don't just listen to this podcast, put it down and go on with your day.

این‌ها را امتحان کنید، می‌دانید، فقط به این پادکست گوش ندهید ، آن را بگذارید و به روز خود ادامه دهید.

Actually put one of, at least one of these to practice.

در واقع یکی از، حداقل یکی از اینها را تمرین کنید.

So that said, we wanted to finish up by sharing from a recent episode.

بنابراین، می‌خواستیم با اشتراک‌گذاری قسمت اخیر کار را تمام کنیم.

We gave you guys another Big challenge and we want to share what some of you said.

ما یک چالش بزرگ دیگر به شما دوستان دادیم و می‌خواهیم صحبت‌های برخی از شما را به اشتراک بگذاریم.

So in one of our past episodes, we talked about grammar.

بنابراین در یکی از قسمت‌های گذشته‌مان، درباره گرامر صحبت کردیم.

And at the end of that episode, we asked you to write a sentence in the comments with one

و در پایان آن قسمت، از شما خواستیم که یک جمله با

interesting grammatical structure you learned from that episode.

ساختار گرامری جالبی که از آن قسمت یاد گرفتید، در نظرات بنویسید.

And then I have here two sentences that people sent to us.

و سپس من در اینجا دو جمله دارم که مردم برای ما ارسال کردند.

Alex says, "I wish I had started learning English before, however, I try to compensate

الکس می گوید، "کاش قبلاً شروع به یادگیری زبان انگلیسی می کردم، با این حال، اکنون سعی می کنم جبران کنم

now.

.

Keep inspiring us."

به ما الهام بخش باشید."

What does it mean if you compensate?

اگه جبران کنی یعنی چی؟

You make up for it.

تو جبرانش میکنی

Yeah.

آره

You make up for something, you compensate it.

شما چیزی را جبران می کنید، آن را جبران می کنید .

Maybe you didn't do it before, but now you are doing it maybe more deliberately.

شاید قبلاً این کار را نمی کردید، اما اکنون ممکن است عمداتر این کار را انجام دهید.

Yeah?

آره؟

And uh, Anna says, "I wish I had found this YouTube channel earlier.

و اوه، آنا می گوید، "کاش این کانال یوتیوب را زودتر پیدا کرده بودم.

Liked this structure."

این ساختار را دوست داشتم."

So we can see here that both Alex and Anna, you guys enjoyed the "I wish + past perfect"

بنابراین ما می‌توانیم اینجا ببینیم که هم الکس و هم آنا، شما بچه‌ها از ساختار "کاش + گذشته کامل" لذت بردید

structure.

.

Very nice to express regret.

ابراز تاسف بسیار زیباست

And just one final comment on that episode that Michela shared.

و فقط یک نظر نهایی در مورد آن قسمت که میشلا به اشتراک گذاشت.

She says, "Inspiring episode!

او می‌گوید: "قسمت الهام‌بخش!

At the beginning of my journey towards becoming a fluent English speaker, I thought it would've

در ابتدای سفرم به سمت تبدیل شدن به یک انگلیسی مسلط، فکر می‌کردم

been a great goal to become able to understand the language and being understood, but the

هدف بزرگی برای درک زبان و درک شدن است، اما هر

more I study, the less satisfied I was with my achievement.

چه بیشتر مطالعه می‌کنم، کمتر راضی می‌شوم. من با دستاوردم بودم.

Now I'm trying to perfect my English, so I agree with the importance of mastering the

اکنون در تلاش هستم تا انگلیسی خود را کامل کنم، بنابراین با اهمیت تسلط بر

grammar structures and becoming confident using them".

ساختارهای گرامری و اعتماد به نفس در استفاده از آنها موافق هستم."

Thank you so much, Michela.

خیلی ممنون میشلا.

I'm glad to to know that, you know, maybe that episode helped to see the value and importance

خوشحالم که بدانم، می دانید، شاید آن قسمت به ارزش و اهمیت

of studying a little bit of grammar also, yeah, in your routine.

مطالعه کمی گرامر نیز کمک کرده است، بله، در روال شما.

Yeah.

آره

Maybe if you've been running from grammar, maybe you have some fears or some resistance

شاید اگر از گرامر فرار کرده اید، شاید ترس یا مقاومتی

to improve your grammar, maybe you just had some bad experiences from your past, you can

برای بهبود گرامر خود داشته باشید، شاید فقط تجربیات بدی از گذشته خود داشته اید، می توانید

check out that podcast cuz it might just change your mind.

آن پادکست را بررسی کنید زیرا ممکن است نظر شما را تغییر دهد.

There you go.

شما بروید. به

Follow Rafiki's advice.

توصیه های رفیقی عمل کنید.

So thanks so much for joining us this week on the RealLife English podcast, and we look

بنابراین بسیار متشکریم که این هفته در پادکست انگلیسی RealLife به ما پیوستید، و ما مشتاقانه

forward to seeing you

منتظر دیدار شما

in the next episode.

در قسمت بعدی هستیم.

1, 2, 3.

1، 2، 3.

Aww (Aww yeah) Yeah!

اوو (اوو آره) بله!