REAL English Conversation | FAST English!

I’m hopping a plane in Florida and you’re invited.  

من در فلوریدا سوار هواپیما هستم و شما دعوت شده اید.

Let’s study real English  as it happens in real life.

بیایید انگلیسی واقعی را همانطور که در زندگی واقعی اتفاق می افتد مطالعه کنیم.

Made it.

موفق شد.

I recently hopped on a plane, headed south  and met up some dear friends from childhood.

اخیراً سوار هواپیما شدم، به سمت جنوب رفتم و با دوستان عزیز دوران کودکی آشنا شدم.

Come with me on this trip while we study real  American English conversation to learn phrases  

در این سفر با من بیایید در حالی که ما مکالمه انگلیسی آمریکایی واقعی را مطالعه می کنیم تا عبارات را

in real life. These girls you’ll meet are so much  fun and I’m so lucky to have them in my life.

در زندگی واقعی یاد بگیریم. این دخترانی که ملاقات خواهید کرد بسیار سرگرم کننده هستند و من بسیار خوش شانس هستم که آنها را در زندگی خود دارم.

But actually, before I get to meet my friends,  

اما در واقع، قبل از ملاقات با دوستانم،

I had to work a few days. I checked myself  into a bed and breakfast for two nights.

مجبور شدم چند روزی کار کنم. من خودم را به مدت دو شب در تختخواب و صبحانه چک کردم.

I brought my raincoat because unfortunately  it’s supposed to rain most of the time I’m here.

من بارانی ام را آوردم چون متأسفانه در بیشتر مواقعی که اینجا هستم، قرار است باران ببارد.

Confession: I was so busy getting my car, getting  directions, groceries, and I forget to get out my  

اعتراف: من خیلی مشغول گرفتن ماشینم، گرفتن مسیرها، مواد غذایی بودم و فراموش کردم دوربینم را بیرون بیاورم،

camera but I’m here now and yes, I bought flowers  for my room. The first thing I’d like to do when  

اما الان اینجا هستم و بله، برای اتاقم گل خریدم. اولین کاری که می‌خواهم وقتی به

I get somewhere is I like to get all settled  in and unpacked. Are you this way or do you  

جایی می‌رسم انجام دهم این است که می‌خواهم همه چیز را جابجا کنم و بسته‌ها را باز کنم. آیا اینگونه هستید یا

like to get to the fun stuff? To me, I’m going to  enjoy myself more when I have sort of settled in.

دوست دارید به چیزهای سرگرم کننده برسید؟ برای من، وقتی به نوعی ساکن شدم، بیشتر از خودم لذت خواهم برد.

The phrasal verb ‘settle in’ means to  become familiar with somewhere new and  

فعل عبارتی "settle in" به معنای آشنا شدن با جایی جدید و

to make yourself happy and comfortable  there. So, for example at a hotel,  

خوشحال کردن و راحت کردن خود در آنجا است. بنابراین، برای مثال در یک هتل،

settling in might be unpacking. But you could  also settle in to a new community when you move  

استقرار در آن ممکن است باز کردن چمدان باشد. اما می‌توانید هنگام نقل مکان نیز در یک جامعه جدید مستقر شوید

and that might take months to get to know  people and become comfortable and familiar.

و این ممکن است ماه‌ها طول بکشد تا با افراد آشنا شوید و راحت و آشنا شوید.

Settle in

ساکن شدن در

Settle down

حل کردن

Another phrasal verb with settle is settle down  and this is what you tell your kids when they  

یکی دیگر از فعل‌های عبارتی با حل کردن، حل کردن است و این همان چیزی است که به بچه‌هایتان می‌گویید وقتی

have way too much energy, and maybe they’re  acting out. You have to say ‘Settle down,  

انرژی زیادی دارند و شاید در حال انجام دادن هستند. باید بگویید «قرار باش،

we’re at a restaurant now.  You have to be more calm.’

ما الان در یک رستوران هستیم. باید آرام‌تر باشی.»

Now, I don’t usually buy myself flowers but  I was at the grocery store getting some food  

حالا، من معمولاً برای خودم گل نمی‌خرم، اما در خواربارفروشی بودم و

for dinner because I don’t want to leave the  house. Once I’m here, I just want to chill and  

برای شام غذا می‌گرفتم، زیرا نمی‌خواهم از خانه بیرون بروم. وقتی اینجا هستم، فقط می‌خواهم آرام باشم و

I saw these and I was like, well I can’t resist  that, that’s going to make my room a lot nicer.

اینها را دیدم و فکر کردم، خوب نمی‌توانم در برابر آن مقاومت کنم، این اتاق من را بسیار زیباتر می‌کند.

That one’s too long isn’t it? I’m not  going to bother with making it shorter.

این یکی خیلی طولانی است، اینطور نیست؟ من با کوتاه کردن آن زحمت نمی کشم.

So I got them, they’re going in a coffee  mug, so I have to trim them significantly.

بنابراین من آنها را گرفتم، آنها در یک لیوان قهوه می روند ، بنابراین باید آنها را به طور قابل توجهی کوتاه کنم.

Trim. This is when you remove  the excess of something. You  

برش بزنید. این زمانی است که مازاد چیزی را حذف می‌کنید.

can also mean to make neat or tidy by clipping.

همچنین می‌توانید با قیچی کردن، مرتب یا مرتب کنید.

So there are lots of things you might trim. Here,  

بنابراین چیزهای زیادی وجود دارد که می توانید آنها را اصلاح کنید. اینجا،

I’m trimming the stems. You might trim your  bangs or you might trim your beard. Also when  

من ساقه‌ها را کوتاه می‌کنم. ممکن است چتری‌هایتان را کوتاه کنید یا ممکن است ریشتان را کوتاه کنید. همچنین زمانی که در حال

you’re cooking. You might trim the fat off  the piece of chicken for cooking it. Trim.

آشپزی هستید. ممکن است برای پختن آن، چربی تکه مرغ را جدا کنید. برش بزنید.

Anyway, this is just going to brighten  my day everytime I look at it.

به هر حال، هر بار که به آن نگاه می‌کنم، روزم را روشن‌تر می‌کند.

Let’s finish unpacking. You know what’s better  than unpacking? Unpacking while snacking!

بیایید بسته‌بندی را به پایان برسانیم. می دانید چه چیزی بهتر از باز کردن بسته بندی است؟ باز کردن بسته بندی هنگام خوردن میان وعده!

Do you like salt and vinegar?  It’s one of my favorites.

نمک و سرکه دوست داری؟ یکی از مورد علاقه های من است.

Love the tanginess.

عاشق تندی

The adjective, ‘tangy’ means having a sour  taste. In this case it’s the vinegar that  

صفت «تنگی» به معنای داشتن طعم ترش است. در این مورد، سرکه است که

makes it tangy. So adding the –ness turns  this adjective into a noun. Tanginess. The  

آن را تند می‌کند. بنابراین افزودن –ness این صفت را به اسم تبدیل می‌کند. تنگی. پماد

tanginess of the chips is because of the  vinegar. Notice on both of these words,  

بودن چیپس به دلیل سرکه است. به هر دوی این کلمات،

tangy and tanginess. The ng is making  one sound, the ng sound. So there’s  

tangy و tanginess توجه کنید. ng در حال تولید یک صدا است، صدای ng. بنابراین

not a g also. We don’t say tan-gee or  tan-jee. But it’s tangy. Tanginess.

یک g نیز وجود ندارد. ما نمی گوییم tan-gee یا tan-jee. اما تلخ است تنگی.

Not a bad view.

منظره بدی نیست

I got settled in. I got unpacked. I worked through  the evening, went to bed. And in the morning,  

من مستقر شدم. تا شب کار کردم ، به رختخواب رفتم. و صبح،

it’s time for coffee. I decided to  get really indulgent. Wouldn’t it  

وقت قهوه است. من تصمیم گرفتم که واقعاً راحت باشم. آیا

be interesting to put chocolate in  the coffee mug. Yes, let’s try it.

قرار دادن شکلات در لیوان قهوه جالب نیست. بله، بیایید آن را امتحان کنیم.

Okay, I kind of hate these machines.  I make it very differently at home.

خوب، من از این ماشین ها متنفرم. من آن را در خانه بسیار متفاوت درست می کنم.

8 Ounces.

8 اونس.

If something is indulgent and you do it, that  means you’re treating yourself. For example,  

اگر کاری زیاده‌خواهانه است و آن را انجام می‌دهید، به این معنی است که دارید با خودتان رفتار می‌کنید. برای مثال،

putting chocolate in your coffee.  To put chocolate in the coffee mug.

گذاشتن شکلات در قهوه. برای قرار دادن شکلات در فنجان قهوه.

Maybe you take a day off of  work, go to spa, get a massage,  

شاید یک روز مرخصی بگیرید ، به اسپا بروید، ماساژ بگیرید،

get a manicure, a pedicure. That is  indulgent. You’re pampering yourself,  

مانیکور کنید، پدیکور کنید. این مسامحه است. شما خودتان را ناز می‌کنید،

you are treating yourself. You allow  yourself to do something that’s special.

دارید خودتان را درمان می‌کنید. شما به خودتان اجازه می‌دهید که کاری خاص انجام دهید.

As much as I don’t like these machines,  that is a nice sight to see in the morning.

همان‌قدر که من از این ماشین‌ها خوشم نمی‌آید، این منظره خوبی برای دیدن در صبح است.

Alright, I’ve got a little  bit more scriptwriting to do,  

بسیار خوب، من باید کمی بیشتر فیلمنامه نویسی انجام دهم، قبل از اینکه به جاده بروم

quite a bit of room cleaning  to do before I hit the road.

کمی تمیز کردن اتاق انجام دهم. به

Hit the road. This is an  idiom that means to leave,  

جاده بزن این اصطلاحی است که به معنای ترک کردن است،

especially in a car. We’re going to hit  the road. You could also say, ‘head out’,  

مخصوصاً در ماشین. ما به جاده می رویم. همچنین می‌توانید بگویید «سر بیرون»،

a phrasal verb that means to leave. We’re  going to head out. We’re going to hit the road!

یک فعل عبارتی به معنای ترک کردن. ما به بیرون می رویم. ما می رویم به جاده!

I got my work done, got dressed, and packed up  to meet my friends at the beach house we rented.

کارم را انجام دادم، لباس پوشیدم و وسایلم را جمع کردم تا با دوستانم در خانه ساحلی که اجاره کرده بودیم ملاقات کنم.

These girls and I all grew up in  the beautiful town of Gainesville,  

من و این دختران همه در شهر زیبای گینزویل،

Florida. We get together every year.  And this time we rented a house on  

فلوریدا بزرگ شدیم. ما هر سال دور هم جمع می شویم. و این بار خانه‌ای در

the coast of Florida for the weekend.  So I drove my rental off the coast.

سواحل فلوریدا برای آخر هفته اجاره کردیم. بنابراین من اجاره ام را از ساحل رانندگی کردم.

Most of them are already here and they’re loud  so I’m definitely hearing them through the door.

اکثر آنها از قبل اینجا هستند و صدایشان بلند است، بنابراین من قطعاً آنها را از در می شنوم.

Hey!

سلام!

Hey!

سلام!

These girls and I have been  friends since elementary school.

من و این دختران از دوران دبستان با هم دوست بودیم.

Ginny and I once stuffed ourselves  into the same pair of pants.

من و جینی یک بار خودمان را در یک شلوار فرو کردیم.

We also dissected a fetal pig together  in the 5th grade. We grew up having pool  

ما همچنین یک خوک جنین را با هم در کلاس پنجم تشریح کردیم. ما بزرگ شدیم که

parties in each other's backyards. When we get  together, it’s still the same. This is Erin,  

در حیاط خلوت یکدیگر مهمانی های استخری داشتیم. وقتی دور هم جمع می‌شویم، باز هم همان است. این ارین است،

who gave me her Barbie car in kindergarten. We  just laugh and laugh. So this is what we did.   

که ماشین باربی خود را در مهدکودک به من داد. ما فقط می خندیم و می خندیم. بنابراین این همان کاری است که ما انجام دادیم.

We sat on the beach talking.

کنار ساحل نشستیم و صحبت کردیم.

We hung out on the deck talking.

روی عرشه با هم صحبت کردیم.

We played games but we’re mostly just talking and laughing.

ما بازی می‌کردیم، اما بیشتر فقط صحبت می‌کنیم و می‌خندیم.

And every year, this is what  it is. Three days of non-stop talking about life,  

و هر سال، این همان چیزی است که هست. سه روز بی وقفه صحبت کردن درباره زندگی،

about the year, about growing up and laughing.  During all our conversations, a few phrases came  

درباره سال، درباره بزرگ شدن و خندیدن. در طول همه مکالمات ما، چند عبارت

up that I wanted to teach you. So Ginny and  Grace are going to each teach you something.

آمد که می‌خواستم به شما یاد بدهم. بنابراین جینی و گریس قرار است هر کدام چیزی به شما بیاموزند.

My friend Grace just used an amazing idiom. Grace,  

دوست من گریس فقط از یک اصطلاح شگفت انگیز استفاده کرد. گریس،

you’re talking about your sons and how  they’re saving up for a Nintendo Switch.

شما در مورد پسرانتان صحبت می‌کنید و این که چگونه آن‌ها برای Nintendo Switch پس‌انداز می‌کنند.

And I told them, if they want to  be able to afford Nintendo Switch,  

و من به آنها گفتم، اگر می‌خواهند توانایی خرید نینتندو سوییچ را داشته باشند،

they’re going to have to tighten their belts.

باید کمربندهای خود را ببندند.

Tighten their belts.

کمربندشان را ببندند.

Save up is a phrasal verb and it  means to accumulate slowly over time.

ذخیره کردن یک فعل عبارتی است و به معنای جمع شدن آهسته در طول زمان است.

So for example, these boys are going  to have to save up a little bit of  

بنابراین، برای مثال، این پسرها مجبورند

their allowance every week in order to  buy this big thing that they want.

هر هفته اندکی از کمک هزینه خود را پس انداز کنند تا بتوانند این چیز بزرگی را که می‌خواهند بخرند.

And the best way to save up is to spend less. And  to spend less, you need to tighten your belt.

و بهترین راه برای پس انداز این است که کمتر خرج کنید. و برای اینکه کمتر خرج کنید، باید کمربندتان را ببندید.

Tighten your belt is an idiom that means to spend  less money. To figure out ways where you can save.

کمربندت را سفت کن اصطلاحی است که به معنای خرج کردن پول کمتر است. برای کشف راه هایی که می توانید پس انداز کنید. فرض کنید

Let’s say that you’re used to going  to get a coffee at a coffee shop a  

عادت دارید

couple of times a week. If you need  to save money and tighten your belt,  

هفته‌ای چند بار به قهوه‌خانه بروید. اگر نیاز به صرفه جویی در پول دارید و کمربند خود را سفت کنید،

you might have to stop doing that and only  go to a coffee shop for your morning coffee,  

ممکن است مجبور شوید این کار را متوقف کنید و فقط برای قهوه صبح خود به کافی شاپ بروید،

maybe once or twice a month. So that that  extra money can go into your savings.

شاید یک یا دو بار در ماه. به طوری که آن پول اضافی بتواند به پس‌انداز شما وارد شود.

Tighten your belt. Spend less money.

کمربندت رو سفت کن. پول کمتری خرج کنید.

This is a picture of me and  Grace at our senior prom.  

این تصویری از من و گریس در مراسم جشن سالمندان ماست.

Thank you for being willing to teach this idiom.

ممنون که حاضرید این اصطلاح را آموزش دهید.

Here, come this way just a smidge.

اینجا، فقط یک ریزه از این طرف بیا.

Smidge or smidgen. This means a teeny,  

اسمیج یا میجن. این به معنای یک

tiny amount. A very small quantity. I  just wanted her to move a little bit.

مقدار کوچک و ناچیز است. یک مقدار بسیار کم. فقط می‌خواستم او کمی حرکت کند.

So, my friend Ginny is a teacher at a school and  you guys were recently hiring a new teacher and  

بنابراین، دوست من جینی معلم یک مدرسه است و شما اخیراً معلم جدیدی استخدام می‌کردید و

she used a word and we thought, wow, would  everybody know that word when used in that  

او از کلمه‌ای استفاده می‌کرد و ما فکر می‌کردیم، وای، آیا وقتی در آن عبارت استفاده می‌شود، همه آن کلمه را می‌دانند

phrase? Ginny, do you remember that phrase that  you guys said to your applicant in the interview?

؟ جینی، آن عبارتی را که در مصاحبه به متقاضی خود گفتید، به خاطر دارید؟

Yes, we were acknowledging that this  was the first round of interviews  

بله، ما تصدیق می‌کردیم که این دور اول مصاحبه‌ها بود

and that we might be meeting with other  people again and we said right now,  

و ممکن است دوباره با افراد دیگر ملاقات کنیم و همین الان گفتیم،

we’re just going to have our first  conversations with everybody in the pool.

اولین مکالمه خود را با همه افراد حاضر در استخر خواهیم داشت.

In the pool. Now, they did not  mean grab your bathing suit,  

در استخر. حالا منظورشان این نبود که لباس شنا،

towel and ice-cold drink, we’re partying  in the pool. In this case the pool means  

حوله و نوشیدنی سردتان را بگیرید، ما در استخر مهمانی می‌کنیم. در این مورد استخر به معنای

the applicant pool. And so that means  the group of everybody whose applying.

استخر متقاضی است. و بنابراین این یعنی گروهی از همه کسانی که درخواست می‌کنند.

Okay.

باشه.

The applicant pool.

استخر متقاضی

Okay, so a couple of job-related  words have come up here. First,  

خوب، پس چند کلمه مرتبط با شغل اینجا آمده است. ابتدا،

applicant. This is anyone  who has applied for a job.

متقاضی. این هر کسی است که برای کار درخواست داده است.

A round of interviews. You might do several  rounds of interviews if you’re trying to hire  

یک دور مصاحبه اگر می‌خواهید

an important position. And in each round,  you bring less people into the next round.

یک موقعیت مهم را استخدام کنید، ممکن است چندین دور مصاحبه انجام دهید. و در هر دور، افراد کمتری را وارد دور بعدی می‌کنید.

So for example, we might do three rounds of  interviews if we’re filling an important job  

بنابراین، برای مثال، اگر در حال پر کردن یک موقعیت شغلی مهم هستیم، ممکن است سه دور مصاحبه انجام دهیم

position. Maybe we interviewed ten  people the first round then we pick  

. شاید دور اول با ده نفر مصاحبه کردیم، سپس

our five favorites for the second round. And  maybe in the third round, we pick our final  

پنج مورد دلخواه خود را برای دور دوم انتخاب کردیم. و شاید در دور سوم، دو گزینه نهایی خود را انتخاب کنیم

two choices. And the pool refers to everyone  who has applied. That is the applicant pool.

. و استخر به همه افرادی که درخواست داده اند اشاره دارد. این استخر متقاضی است.

We also do use in the pool, like uhm,  

ما همچنین در استخر استفاده می‌کنیم، مانند اوهوم،

especially like collecting money from like  gambling, like your money in the pool.

مخصوصاً مانند جمع‌آوری پول از قمار مانند، مانند پول شما در استخر.

Yes, yes. We’re going to pool our resources.

بله بله. ما منابع خود را جمع می کنیم.

So we use the word pool in a lot of ways. We have  a swimming pool. We have an applicant pool. The  

بنابراین ما از کلمه pool در بسیاری از موارد استفاده می کنیم. ما یک استخر شنا داریم. ما یک استخر متقاضی داریم.

group of everybody who has applied. We have  something called the gene pool. So large gene  

گروه همه افرادی که درخواست داده اند. ما چیزی به نام استخر ژن داریم. بنابراین استخر ژنی بزرگ دارای

pool is a lot of genetic diversity and a small  gene pool is the opposite. For example, the Amish  

تنوع ژنتیکی زیادی است و مخزن ژنی کوچک برعکس است. به‌عنوان مثال، آمیش‌ها

are pulling on a smaller gene pool because they  tend to be separate from the rest of society.

به دلیل جدا بودن از بقیه افراد جامعه، از مخزن ژنی کوچک‌تری استفاده می‌کنند.

Ginny mentioned collecting money for gambling so,  

جینی به جمع آوری پول برای قمار اشاره کرد، بنابراین،

you might pool all of your money into one  spot when you’re playing a game of chance  

ممکن است وقتی در حال انجام یک بازی شانس

of a lottery or something like that then  whoever wins, gets the whole pool of money.

قرعه کشی یا چیزی شبیه به آن هستید، همه پول خود را در یک جا جمع کنید، سپس هرکس برنده شود، کل پول را به دست می آورد.

You can also pool resources or supplies. This  means lots of people put their resources,  

همچنین می توانید منابع یا منابع را جمع آوری کنید. این بدان معناست که افراد زیادی منابع خود را قرار می‌دهند،

put their supplies into one  place for a whole group to use.

منابع خود را در یک مکان قرار می‌دهند تا کل گروه از آن استفاده کند.

For example, let’s say that we’re trying to  have a big fundraiser for the neighborhood  

برای مثال، فرض کنید که می‌خواهیم یک جمع‌آوری کمک مالی بزرگ برای محله داشته باشیم

and I have folding tables that I can put  out. My neighbor is a great baker and she  

و من میزهای تاشو دارم که می‌توانم آن‌ها را بیرون بیاورم. همسایه من یک نانوای عالی است و

can make all sorts of tasty treats to sell.  Let’s say my other neighbor has a kiddie  

می‌تواند انواع خوراکی‌های خوشمزه را برای فروش درست کند. فرض کنید همسایه دیگر من استخری برای کودکان دارد

pool that she can set up and make a really  fun place for kids to come. We might say,  

که می‌تواند آن را راه‌اندازی کند و مکانی واقعاً سرگرم‌کننده برای آمدن بچه‌ها بسازد. ممکن است بگوییم،

‘Let’s pool our resources so we can throw a  great party/fundraiser for the neighborhood.

«بیایید منابع خود را جمع کنیم تا بتوانیم یک مهمانی/جمع آوری کمک مالی عالی برای محله برگزار کنیم.

This is me and Ginny in high  school when the Florida Gators  

این من و جینی در دبیرستان هستیم، زمانی که فلوریدا گیتورز

won the national championship. Thanks  to Ginny for teaching us these words.

قهرمان ملی شد. با تشکر از جینی که این کلمات را به ما آموخت.

Don’t forget this.

این را فراموش نکنید

The weekend went by too fast and it was time  to head out, it was time to hit the road.

آخر هفته خیلی سریع گذشت و زمان خروج فرا رسید، وقت آن بود که به جاده برسیم.

Goodbye Ocean view. Love you!

خداحافظ نمای اقیانوس دوستت دارم!

Love you! Mwah!

دوستت دارم! مواه!

It’s always at the ready!

همیشه آماده است!

It’s always at the ready!

همیشه آماده است!

At the ready means ready for immediate  use in a state of preparation or waiting.

آماده به معنی آماده برای استفاده فوری در حالت آماده‌سازی یا انتظار است.

My camera was there, the mic  was plugged in, it was on.

دوربین من آنجا بود، میکروفون وصل بود، روشن بود.

Oh, let me get that. I could just grab  it and film that hug. I didn’t have to  

اوه، اجازه دهید من آن را دریافت کنم. فقط می توانستم آن را بگیرم و از آن آغوش فیلم بگیرم. من مجبور نبودم

find the camera or turn it or turn it  on or anything. It was at the ready.

دوربین را پیدا کنم یا آن را روشن کنم یا روشن کنم یا هر چیز دیگری. آماده بود

The mic didn’t pick it up too well here.  But I’m about to use the word deadbolt.

میکروفون در اینجا خیلی خوب آن را انتخاب نکرد. اما من قصد دارم از کلمه deadbolt استفاده کنم.

Do you think I just do the deadbolt?

آیا فکر می کنید من فقط سنگ بند را انجام می دهم؟

Just the deadbolt. So the deadbolt is  the lock on top of the doorknob which  

فقط مهره بنابراین قفل قفل بالای دستگیره در است که

also has a lock. We use this of course for  outside doors to make them more secure.

دارای قفل نیز می باشد. البته ما از این برای درهای بیرونی استفاده می‌کنیم تا ایمن‌تر شوند.

Do you still have friends like this  that you get together with? I used  

آیا هنوز هم چنین دوستانی دارید که با آنها دور هم جمع می شوید؟ من عادت داشتم

to go swimming at the pool at Stacy’s house.

به استخر در خانه استیسی شنا کنم.

This is Jenny, Erin, Ginny and Grace in  highschool.

این جنی، ارین، جینی و گریس در دبیرستان است.

And Amanda, Stacy and Ginny at Senior prom.

و آماندا، استیسی و جینی در مراسم جشن سالمندان.

Through or 20s, 30s, now into our  40s, these friendships are still going strong.

از 20 سالگی، 30 سالگی، حالا به 40 سالگی ما، این دوستی ها همچنان قوی هستند.

Huge thanks to my friends for letting me take  

با تشکر فراوان از دوستانم که به من اجازه دادند

these photos and clips to  put together this lesson.

این عکس ها و کلیپ ها را برای جمع آوری این درس بگیرم.

Safe travels!

سفر امن!

Keep your learning going now with this  real English video from a trip to New  

اکنون با این ویدیوی انگلیسی واقعی از سفر به

York City and don’t forget to subscribe  with notifications on. I love being your  

شهر نیویورک به یادگیری خود ادامه دهید و فراموش نکنید که با اعلان‌ها مشترک شوید. من دوست دارم

English teacher. That’s it and thanks  so much for using Rachel’s English.

معلم انگلیسی شما باشم. همین است و بسیار سپاسگزارم که از انگلیسی Rachel استفاده کردید.