Learn English Through Stories - One Hour of Stories in English

1,076 views ・ 2022-03-15

Paper English - English Danny


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید. زیرنویس های ترجمه شده به صورت ماشینی ترجمه می شوند.

00:00
hello students and welcome back to the english  danny channel today i've got a new episode of  
0
640
6240
سلام دانش‌آموزان و امروز به کانال انگلیسی دنی بازگردید،
00:06
three-way english with dr don if you like today's  story or if you want to improve your english  
1
6880
5840
اگر داستان امروز را دوست دارید یا اگر می‌خواهید انگلیسی خود را
00:12
through reading easily accessible short stories  like these check out one of my collections of  
2
12720
5600
با خواندن داستان‌های کوتاه سه‌وجهی مانند این ببینید، یک قسمت جدید از   انگلیسی سه‌طرفه با دکتر دان دارم. از مجموعه داستان‌های من،
00:18
stories each collection has 16 stories presented  in the three-way english format together with  
3
18320
7120
هر مجموعه دارای 16 داستان است که در قالب انگلیسی سه‌طرفه همراه با
00:25
vocabulary building and study questions to help  you still self-test your understanding of english  
4
25440
6640
پرسش‌های مربوط به ساخت واژگان و مطالعه ارائه شده است تا به شما کمک کند هنوز درک خود را از زبان انگلیسی آزمایش کنید.
00:32
you can find links to my story collections in  the description below let's start the episode  
5
32080
5280
00:38
remember with three-way english i will tell you a  story three different ways first in a very basic  
6
38000
6880
اپیزود   با سه طرفه انگلیسی به خاطر بسپارید، من یک داستان را به سه روش مختلف ابتدا به روشی بسیار ابتدایی
00:44
simple way and then twice more with increasing  difficulty the idea is to help you learn english  
7
44880
6400
ساده به شما می گویم و سپس دو بار دیگر با سختی افزاینده، ایده این است که به شما کمک کند
00:51
grammar and vocabulary in context the first time  through i will use simple present tense only  
8
51280
7760
گرامر و واژگان انگلیسی را برای اولین بار در متن یاد بگیرید. فقط از زمان حال ساده استفاده کنید
00:59
i will use simple sentence structures and  speak slowly with no contractions today's story  
9
59040
7600
من از ساختار جملات ساده استفاده خواهم کرد و آهسته و بدون
01:06
is called the judge's robes a laundry man picks  up some clothes from a local judge to clean them  
10
66640
8160
انقباض صحبت خواهم کرد. یک مرد لباسشویی چند لباس را از یک قاضی محلی برمی‌دارد تا آن‌ها را تمیز کند.
01:15
he notices the judge's robes in the  laundry he can't help but try the robes on  
11
75360
6080
او متوجه لباس‌های قاضی در لباس‌شویی می‌شود و نمی‌تواند لباس‌های روی لباس‌ها را امتحان نکند.
01:22
he looks at himself in the mirror he imagines that  he looks very dignified in the robes he walks up  
12
82000
7200
او در آینه به خود نگاه می‌کند و تصور می‌کند که در لباس‌ها بسیار باوقار به نظر می‌رسد. او بالا
01:29
and down and acts like the judge his wife comes  in and sees him she laughs at his behavior and  
13
89200
6800
و پایین راه می رود و مانند قاضی رفتار می کند که همسرش وارد می شود و او را می بیند و به رفتار او می خندد و
01:36
asks him for his judgment on who can change the  baby's diaper when he doesn't answer she asks him  
14
96000
6800
از او می خواهد در مورد اینکه چه کسی می تواند پوشک بچه را عوض کند وقتی او جواب نمی دهد او از او می خواهد
01:42
to decide who left the dirty clothes on the floor  when again he does not answer she asks him for  
15
102800
6800
تصمیم بگیرد که چه کسی کثیف را رها کرده است. لباس روی زمین وقتی دوباره جواب نمی‌دهد از او می‌خواهد
01:49
his judgment on people who leave the bathroom door  open for a third time he is unable to say anything  
16
109600
7280
درباره افرادی که در حمام را برای بار سوم باز می‌گذارند قضاوت کند، او نمی‌تواند چیزی بگوید.
01:57
the wife laughs at him and says he may wear  the robes but he is not much of a judge  
17
117600
5360
خیلی قاضی
02:04
okay now let's try the story a second time this  time i will introduce different verb tenses such  
18
124480
7440
باشه حالا بیایید بار دوم داستان را امتحان کنیم، این بار زمان‌های فعل مختلف را معرفی می‌کنم،
02:11
as the simple past i will use different vocabulary  and sentence structures and speak a little faster  
19
131920
7200
مانند گذشته ساده، از واژگان و ساختارهای جملات مختلفی استفاده می‌کنم و کمی سریع‌تر
02:19
than the first time through a laundromat picked up  a load of clothes from a local judge to clean them  
20
139120
7120
از بار اول از طریق عکس لباسشویی صحبت می‌کنم. باری از لباس‌ها را از یک قاضی محلی برای تمیز کردن آن‌ها برداشت.
02:26
he noticed that the judge's robes were mixed  in with the other laundry he couldn't help but  
21
146800
5120
متوجه شد که لباس‌های قاضی با لباس‌های شسته‌شده دیگر مخلوط شده است، او نمی‌توانست
02:31
try them on and look at himself in the mirror he  thought he looked quite dignified in the judicial  
22
151920
6800
آن‌ها را امتحان کند و در آینه به خودش نگاه کند و فکر کرد که در آن لباس کاملاً باوقار به نظر می‌رسد.
02:38
robes and started striding up and down acting like  the judge himself that's when his wife came in and  
23
158720
7520
لباس قضائی و شروع به بالا و پایین رفتن کرد و مثل خود قاضی رفتار کرد که وقتی همسرش وارد شد و
02:46
saw him behaving this way she laughed at him and  asked for his judgment on who should change the  
24
166240
5360
او را دید که اینگونه رفتار می کند به او خندید و قضاوتش را خواست که چه کسی باید
02:51
baby's diaper the laundromat didn't dare answer  since he and his wife often thought about this  
25
171600
5360
پوشک بچه را عوض کند. و همسرش اغلب به این موضوع فکر می‌کرد،
02:57
so she asked him for his judgment about  who left the dirty clothes on the floor  
26
177680
4560
بنابراین از او درباره اینکه چه کسی لباس‌های کثیف را روی زمین رها کرده بود، قضاوت کرد.
03:03
again the laundry man said nothing since  he is he was the one who had done it  
27
183120
4400
03:08
next she asked what should be done to  those who left the bathroom door open  
28
188960
4400
در حمام را باز گذاشت
03:14
for a third time he was unable to speak  since he often did this very thing himself  
29
194080
5280
برای سومین بار قادر به صحبت کردن نبود زیرا اغلب خودش این کار را می
03:20
the wife laughed at him again and told him he  might wear the robes but he couldn't really act  
30
200960
5120
کرد   زن دوباره به او خندید و به او گفت که ممکن است ردایی را بپوشد اما او واقعاً نمی تواند
03:26
like a judge now you know the story so  i'm going to do the story one more time  
31
206080
6160
مانند یک قاضی رفتار کند. اکنون داستان را می‌دانید، بنابراین من می‌خواهم داستان را یک بار دیگر انجام دهم
03:32
and this time at native level speed and  with more advanced vocabulary and sentence  
32
212240
5600
و این بار با سرعت سطح بومی و با واژگان و
03:37
structures a laundroman once picked up a load  of clothing from the local judge for cleaning  
33
217840
5440
ساختارهای جملات پیشرفته‌تر   یک بار لباسشویی از قاضی محلی برای تمیز کردن مقداری لباس برداشت
03:43
he noticed that the judge had included his  impressive black judicial robes in with the  
34
223920
5280
او متوجه شد که قاضی لباس‌های قضایی مشکی و چشمگیر خود را با بقیه لباس‌های شسته‌شده همراه کرده بود
03:49
rest of the laundry struck by the sight of the  robes the larger man couldn't help trying them  
35
229200
5120
که با دیدن لباس‌هایی که مرد بزرگ‌تر نمی‌توانست آن‌ها را امتحان کند
03:54
on and checking himself out in the mirror i looked  like quite the dignified fellow he said to himself  
36
234320
6320
و در حالی که خود را در آینه نگاه می‌کرد، شبیه هموطن باوقاری که به او گفت به نظر می‌رسیدم.
04:00
he began to stride up and down in a stately manner  carrying himself the way he had seen the judge do  
37
240640
5120
خودش شروع کرد به شکلی باشکوه بالا و پایین می‌رفت و خودش را همان‌طور که قاضی دیده بود حمل می‌کرد.
04:06
just then his wife came in and found him  behaving in this manner well your honor  
38
246560
5440
همین‌وقت همسرش وارد شد و متوجه شد که او این رفتار را به افتخار شما خوب می‌کند.
04:12
she said ironically do you have any ruling on  who should change the baby's diaper later the  
39
252000
6640
پوشک بچه بعداً
04:18
laundromat struggled to respond since the couple  often fought over who should change the baby  
40
258640
5040
خشکشویی برای پاسخ دادن به مشکل برخورد کرد زیرا این زوج اغلب بر سر اینکه چه کسی باید بچه را عوض
04:25
okay then how about determining who  left his dirty clothes on the floor  
41
265440
4720
کند دعوا می‌کردند.
04:31
again the laundry man said nothing since he knew  it was he who had done this well how about your  
42
271760
6320
مرد لباس‌شویی چیزی نگفت زیرا می‌دانست که او بود که این کار را به خوبی انجام داده بود، چطور
04:38
sentence for those who always leave the bathroom  door open for a third time the laundry man was  
43
278080
6320
جمله شما برای کسانی که همیشه در حمام را برای بار سوم باز می‌گذارند، مرد لباس‌شویی
04:44
unwilling to answer this last issue was quite  a sore spot between him and his wife the wife  
44
284400
7440
حاضر به پاسخ دادن نبود، این موضوع آخر کاملاً دردناک بود. او و همسرش
04:51
just chuckled to herself you may wear the robes  she told him but you sure aren't much of a judge  
45
291840
5360
فقط با خودش خندیدند تو ممکن است عبایی را بپوشی که او به او گفته بود، اما مطمئناً قضاوت زیادی نمی‌کنی
04:59
the moral of this story is  clothes do not make the man  
46
299040
3760
اخلاقیات این داستان این است که لباس‌ها مرد را
05:04
today's story is a new one called the pig's new  friend on a farm a little pig becomes friends with  
47
304080
9680
نمی‌سازند   داستان امروز داستان جدیدی است به نام جدید خوک. دوستی در مزرعه، خوک کوچکی با سگ محلی دوست می شود
05:13
the local dog they play together all day chasing  each other around happily but the pig's mother  
48
313760
8160
که تمام روز با هم بازی می کنند و با خوشحالی همدیگر را تعقیب می کنند، اما مادر خوک
05:21
notices that the dog often scratches behind  his ear she tells her son to be careful  
49
321920
7040
متوجه می شود که سگ اغلب پشت گوشش را می خراشد و به پسرش می گوید که مراقب باشد
05:28
because the dog has fleas the pig agrees to  be careful but he does not expect to have  
50
328960
7680
چون سگ خوک کک می کند. قبول می کند که مراقب باشد، اما انتظار
05:36
any problems with fleas then one day the little  pig and the dog play together until nightfall  
51
336640
8320
ندارد مشکلی با کک داشته باشد، سپس یک روز خوک کوچک و سگ تا شب با هم بازی می کنند
05:45
because the farmhouse door is locked the pig  invites the dog to sleep in the pigsty the  
52
345760
7200
چون در خانه مزرعه قفل است، خوک سگ را دعوت می کند تا در خانه بخوابد. خوک‌خانه
05:52
dog does so the next morning the little pig and  his mother both wake up to find they have fleas  
53
352960
7520
سگ این کار را می‌کند صبح روز بعد خوک کوچک و مادرش هر دو از خواب بیدار می‌شوند و متوجه می‌شوند که کک دارند
06:00
but unlike the dog they are unable to scratch  themselves so the fleas bite at them terribly  
54
360480
6560
اما بر خلاف سگ نمی‌توانند خودشان را بخراشند، بنابراین کک‌ها به طرز وحشتناکی آنها را گاز می‌گیرند
06:08
okay now let's do the story a second  time through this time i will use  
55
368560
6800
خب حالا بیایید برای بار دوم داستان را از این طریق انجام دهیم. زمانی که از
06:15
different verb tenses such as the verb the simple  past and i will use some different vocabulary  
56
375360
6720
زمان‌های فعل مختلف مانند فعل the simple گذشته استفاده می‌کنم و از واژگان
06:22
and sentence structures i will also speak a  little bit faster than the first time through
57
382080
6560
و ساختارهای جملات متفاوتی استفاده می‌کنم، همچنین کمی سریع‌تر از اولین باری که
06:31
in a farmyard a little pig became friends with  the local dog they would play together all day  
58
391280
6960
در یک حیاط کشاورزی صحبت می‌کنم، یک خوک کوچک با سگ محلی دوست شد. تمام روز با هم بازی می‌کردند   در
06:38
chasing each other around squealing and barking  happily but the little pig's mother noticed  
59
398240
6480
تعقیب همدیگر در حالی که با خوشحالی جیغ می‌کشیدند و پارس می‌کردند، اما مادر خوک کوچک متوجه شد
06:44
that the dog often paused to scratch behind  his ear so she told her son to be careful  
60
404720
7120
که سگ اغلب مکث می‌کند تا پشت گوشش را بخراشد، بنابراین به پسرش گفت
06:51
when playing with the dog because the dog had  fleas the little pig agreed to be careful but  
61
411840
6880
هنگام بازی با سگ مراقب باشد، زیرا سگ، خوک کوچک کک دارد. قبول کرد که مراقب باشد اما
06:58
he ignored the warning because he didn't  think the fleas would ever become a problem  
62
418720
5040
او هشدار را نادیده گرفت زیرا فکر نمی کرد کک ها هرگز مشکل ساز شوند
07:04
then one day the little pig and the dog played  together until nightfall they came back home  
63
424640
6720
سپس یک روز خوک کوچک و سگ با هم بازی کردند تا اینکه شب آنها به خانه برگشتند
07:11
to find the farmhouse door was locked so the  little pig invited his friend to spend the  
64
431360
6000
تا متوجه شوند در خانه مزرعه قفل شده است، بنابراین خوک کوچک دوستش را دعوت کرد که
07:17
night in the pigsty the dog agreed and they slept  the night peacefully the next morning the little  
65
437360
7200
شب را در خوک‌خانه بگذراند، سگ موافقت کرد و شب را آرام خوابیدند، صبح روز بعد
07:24
pig and his mother woke up to find themselves  covered with fleas but unlike the dog they were  
66
444560
5600
خوک کوچک و مادرش از خواب بیدار شدند تا خود را پوشیده ببینند. با کک‌ها، اما برخلاف سگ، آنها
07:30
unable to scratch themselves all they could do  was run through the farm yard squealing unhappily
67
450160
6560
قادر به خاراندن خود نبودند، تنها کاری که می‌توانستند انجام دهند این بود که در حیاط مزرعه با ناراحتی جیغ کشیدن
07:39
now you know the story so i'm  going to do it one more time  
68
459040
4080
07:43
and this time at native level speed and with  more advanced vocabulary and sentence structures
69
463120
7120
واژگان پیشرفته و ساختار جملات
07:52
in a farmyard there was a little pig who became  friends with the local dog all day long they would  
70
472640
6560
در یک حیاط مزرعه، خوک کوچکی بود که تمام روز با سگ محلی دوست شد، آنها
07:59
rot through the yard together chasing each other  around while the pigs squealed with the light  
71
479200
5920
با هم در حیاط می پوسیدند و همدیگر را تعقیب می کردند در حالی که خوک ها با نور جیغ می زدند
08:05
and the dog barked happily but the little pig's  mother noticed that the dog would often pause and  
72
485120
7280
و سگ با خوشحالی پارس می کرد اما خوک کوچولو. مادر متوجه شد که سگ اغلب مکث می‌کند و
08:13
scratch behind his ear so she pulled her son  aside and gave him a stern warning be careful  
73
493040
7600
پشت گوشش می‌خراشد، بنابراین پسرش را کنار کشید و به او هشدار جدی داد
08:20
when playing with the dog because he obviously has  fleas and they can easily find their way onto you  
74
500640
6800
هنگام بازی با سگ مراقب باشید. چون واضح است که کک دارد و آنها به راحتی می توانند راه خود را به سمت شما پیدا کنند.
08:28
she told him the little pig agreed  but as he did so he thought to himself  
75
508000
5760
او به او گفت که خوک کوچک موافقت کرد، اما همانطور که او این کار را انجام داد با خودش فکر کرد
08:34
i've never noticed a flea jumping onto me so far  and besides without any hair for them to hide in  
76
514320
7200
من تا به حال متوجه نشده ام که یک کک به سمت من بپرد و علاوه بر این، هیچ مویی برای آنها وجود نداشته باشد.
08:41
i could easily find them and wipe them away in  one night after the little pig and his friend  
77
521520
6640
در یک شب پس از اینکه خوک کوچولو و دوستش در جنگل بازی می کردند، به راحتی می توانستم آنها را پیدا کنم و پاکشان کنم
08:48
had been out playing in the woods the two  friends noticed that the sun was going down  
78
528160
4640
، دو دوست متوجه شدند که خورشید در حال غروب است
08:53
when they reached their home the dog was surprised  to discover the door to the farmhouse was locked  
79
533360
5920
وقتی به خانه خود رسیدند، سگ با تعجب متوجه شد در خانه مزرعه قفل بود
09:00
i suppose i shall have to sleep  outside tonight he said sadly  
80
540000
3680
فکر می‌کنم امشب باید بیرون بخوابم، او با ناراحتی گفت:
09:04
no problem the little pig told him you could  sleep with my family tonight so that night the  
81
544480
6080
مشکلی نیست خوک کوچک به او گفت که می‌توانی امشب با خانواده من بخوابی تا آن شب
09:10
little dog and the pig nestled together in the  pigsty the next morning the little pig and his  
82
550560
6720
سگ کوچولو و خوک صبح روز بعد با هم در خوک‌خانه لانه کنند. خوک کوچولو و
09:17
mother woke up to find themselves covered with  fleas but unlike the dog they were unable to use  
83
557280
6480
مادرش از خواب بیدار شدند و متوجه شدند که کک پوشیده شده بودند، اما بر خلاف سگ، نتوانستند از
09:23
their little legs to scratch themselves so they  ran through the farm yard squealing miserably
84
563760
6160
پاهای کوچک خود برای خاراندن خود استفاده کنند، به همین دلیل در حیاط مزرعه دویدند و به شدت جیغ می زدند.
09:32
now the moral of this story is if you  lie down with dogs you wake up with fleas  
85
572400
6560
اخلاقیات این داستان این است که اگر با سگ‌ها دراز بکشید با کک‌ها بیدار می‌شوید
09:39
and the idea of this old saying is that the people  you hang out with will eventually influence your  
86
579760
6480
و ایده این ضرب‌المثل قدیمی این است که افرادی که با آنها معاشرت می‌کنید در نهایت بر
09:46
behavior so if you hang out with bad people you'll  adopt some of their bad habits if you hang out  
87
586240
6880
رفتار شما تأثیر می‌گذارند، بنابراین اگر با افراد بد معاشرت کنید، برخی از آنها را قبول خواهید کرد. عادت‌های بد آنها اگر
09:53
with dogs and the dogs have fleas eventually you  will also have fleas contractions today's story  
88
593120
10240
با سگ‌ها معاشرت کنید و سگ‌ها کک داشته باشند در نهایت شما هم دچار انقباضات کک خواهید شد. داستان امروز
10:03
is called the porcupine and the snakes a porcupine  goes to look for a new home he finds a little  
89
603360
11120
به نام جوجه تیغی و مارها یک جوجه تیغی می‌رود به دنبال خانه جدیدی می‌رود و پیدا می‌کند غاری کوچک
10:14
cave a family of snakes lives in the cave he  asks them if he can share their cave with him  
90
614480
9360
که خانواده‌ای از مارها در آن زندگی می‌کنند. غار از آنها می‌پرسد که آیا می‌تواند غارشان را با او به اشتراک بگذارد،
10:24
they agree but soon the snakes wish they did  not give permission to stay this is because the  
91
624640
8720
آنها موافقت می‌کنند، اما به زودی مارها آرزو می‌کنند که اجازه اقامت نداده باشند، این به این دلیل است که
10:33
sharp quills of the porcupine stick them at every  turn every time they try to move they get stuck  
92
633360
9360
دم‌های تیز جوجه تیغی هر بار که می‌خواهند حرکت کنند آنها را می‌چسباند و گیر می‌کنند.
10:42
by one of the porcupines sharp quills the  snakes very politely ask the porcupine to leave  
93
642720
8240
توسط یکی از خارپشت‌ها، مارها بسیار مؤدبانه از جوجه تیغی می‌خواهند که آنجا را ترک کند،
10:51
but he tells them that he is quite happy there  instead he politely leads the snakes out of their  
94
651600
9360
اما او به آن‌ها می‌گوید که در آنجا کاملاً خوشحال است، در عوض مودبانه مارها را از خانه قبلی‌شان بیرون می‌برد
11:00
former home and tells them good day to save their  skins the snakes have to look for another home  
95
660960
9120
و به آنها روز بخیر می‌گوید. o پوست خود را حفظ کنند مارها باید به دنبال خانه دیگری بگردند
11:11
okay now let's do the story a second time through  this time i will introduce different verb tenses  
96
671200
9680
خوب حالا بیایید برای بار دوم داستان را انجام دهیم تا این بار زمان های مختلف فعل را معرفی می کنم
11:20
such as the simple past i will use some different  vocabulary and sentence structures and i will  
97
680880
7600
مانند گذشته ساده از واژگان و ساختار جمله های مختلف استفاده خواهم کرد
11:28
speak a little faster than the first time through  a porcupine was looking for a new home one day he  
98
688480
8960
و  کمی صحبت خواهم کرد سریعتر از دفعه اول، یک جوجه خروس دنبال خانه جدیدی می گشت، یک روز
11:37
found a little cave with a family of snakes living  inside he asked them if he could share their cave  
99
697440
8000
غار کوچکی را پیدا کرد که خانواده ای از مارها در داخل آن زندگی می کردند و از آنها پرسید که آیا می تواند غار آنها را به اشتراک بگذارد
11:45
and they agreed but soon enough the snakes came  to wish they had not given him permission to stay  
100
705440
8080
و آنها موافقت کردند، اما به زودی مارها آمدند تا آرزو کنند به او اجازه ماندن ندادند
11:54
because at every turn they were getting stuck  by the porcupine's quills whenever they tried  
101
714160
6560
زیرا در هر نوبت آنها به لابه لای خارپشت گیر می‌کردند، هر وقت سعی
12:00
to move around they would get stuck by yet another  quill so the snakes politely asked the porcupine  
102
720720
8400
می‌کردند حرکت کنند، با یک قلاب دیگر گیر می‌کردند، بنابراین مارها مؤدبانه از جوجه تیغی
12:09
to leave but he told them he was quite happy  there and instead told the snakes they should be  
103
729120
7760
خواستند که برود، اما او به آنها گفت که در آنجا بسیار خوشحال است. و درعوض به مارها گفتند که
12:16
the ones to leave in order to save their skins  the snakes had to go looking for another home  
104
736880
6960
آنها باید ترک کنند تا پوستشان را نجات دهند. مارها مجبور شدند به دنبال خانه دیگری بروند
12:25
all right now you know the story so i'm going  to do it one more time this time at native  
105
745360
8160
. این بار یک بار دیگر با
12:33
level speed and with more advanced vocabulary and  sentence structures once upon a time there was a  
106
753520
8960
سرعت بومی و با واژگان و ساختارهای جملات پیشرفته‌تر این کار را انجام می‌دهم روزی روزگاری یک
12:42
porcupine who was searching for a new home he came  upon a little cave with family of snakes living  
107
762480
6240
جوجه تیغی بود که در جستجوی خانه جدیدی بود و به غار کوچکی برخورد کرد که خانواده‌ای از مارها در آن زندگی می‌کردند.
12:48
inside it would you mind if i shared your home he  asked them kindly the snake saw no reason not to  
108
768720
7520
بد نیست اگر خانه شما را به اشتراک بگذارم، او با مهربانی از آنها می‌پرسد که مار دلیلی
12:56
have a guest so they invited him in but it wasn't  long before they realized their error at every  
109
776240
6800
نمی‌بیند که مهمان نداشته باشد، بنابراین او را دعوت کردند، اما طولی نکشید که آنها متوجه اشتباه خود در هر
13:03
turn the snakes found themselves getting stuck  by one of the porcupines sharp quills it seemed  
110
783040
6640
نوبت شدند، مارها متوجه شدند که یکی یکی گیر کرده است. از میان تیغ‌های تیز خارپشت‌ها به نظر می‌رسید
13:09
that whenever one of them would turn a corner  there would be a quill poking them yet again  
111
789680
5840
هرگاه یکی از آنها به گوشه‌ای می‌پیچید، یک قلاب دوباره
13:16
at last they politely asked their guests to leave  i'm very well satisfied where i am thank you the  
112
796240
7040
آنها را به صدا در می‌آورد   بالاخره آنها مؤدبانه از مهمانان خود خواستند که آنجا را ترک کنند من خیلی
13:23
porcupine told them i intend to stay right here  and with that he firmly escorted the snakes out  
113
803280
7440
راضی هستم. می‌خواهد همین‌جا بماند و با آن محکم مارها را
13:30
of the doors to save their own skins the snakes  had no choice but to find themselves another home  
114
810720
6880
از درها بیرون کرد تا پوست خودشان را نجات دهند، مارها چاره‌ای جز یافتن خانه دیگری برای خود نداشتند
13:39
now the moral of this story is give a finger and  lose a hand the idea is that with some people if  
115
819120
8480
حال اخلاقیات این داستان این است که یک انگشت بگذار و دست خود را از دست بدهید، این ایده این است که در مورد برخی از افراد،
13:47
you give them a little bit they'll end up taking  more than you intended to give can you think of  
116
827600
6720
اگر کمی به آنها بدهید، در نهایت بیشتر از آنچه در نظر داشتید می گیرند، آیا می توانید به
13:54
any examples of things like this from your own  life don't forget to like and share this video  
117
834320
6160
نمونه هایی از این قبیل از زندگی خود فکر کنید، فراموش نکنید که لایک کنید. و این ویدیو را به اشتراک بگذارید
14:00
if you found it helpful today's story is called  the tortoise in the hair in the woods one day  
118
840480
9280
اگر آن را مفید یافتید داستان امروز به نام  لاک پشت در موهای جنگل یک روز
14:09
a rabbit makes fun of a turtle for being so slow  the turtle offers to run a race against the rabbit  
119
849760
9840
یک خرگوش لاک پشتی را به خاطر کند بودنش مسخره می کند   لاک پشت پیشنهاد می کند با خرگوش مسابقه
14:20
to prove his ability to get around the rabbit  agrees to run a race he thinks a win is easy  
120
860400
8720
دهد   تا توانایی خود را در رسیدن به موفقیت نشان دهد. اطراف خرگوش موافقت می‌کند مسابقه‌ای را اجرا کند که فکر می‌کند برد آسان است
14:29
and he can make fun of the turtle afterward they  choose a path through the woods and begin the race  
121
869760
8400
و می‌تواند لاک‌پشت را مسخره کند، سپس مسیری را از میان جنگل انتخاب می‌کنند و مسابقه را آغاز می‌کنند،
14:39
of course the rabbit gets far ahead immediately  he gets so far ahead he decides to take a nap  
122
879200
9760
البته خرگوش بلافاصله جلوتر می‌رود. او آنقدر جلوتر می‌رود که تصمیم می‌گیرد.
14:48
by the side of the road until the turtle catches  up to him meanwhile the turtle is walking along in  
123
888960
9680
در کنار جاده چرت بزنید تا لاک پشت به او برسد در همین حین لاک پشت با راه
14:58
his usual slow way he reaches the place where the  rabbit is still sleeping he walks by the rabbit  
124
898640
9200
آهسته همیشگی خود راه می رود و به جایی می رسد که خرگوش هنوز در خواب است و در کنار خرگوش قدم می زند
15:07
who continues to sleep peacefully by the time  the rabbit wakes up the turtle is almost at the  
125
907840
9440
که هر لحظه آرام به خوابش ادامه می دهد. هفتم خرگوش بیدار می شود لاک پشت تقریباً در
15:17
finish line the rabbit runs as fast as he can to  catch up but he cannot reach the turtle in time  
126
917280
8960
خط پایان است، خرگوش تا جایی که می تواند سریع می دود تا به لاک پشت برسد اما نمی تواند به موقع
15:26
and the turtle wins the race okay now let's  do that story a second time through this time  
127
926240
11600
به لاک پشت برسد   و لاک پشت در مسابقه برنده می شود خب حالا بیایید این داستان را برای بار دوم انجام
15:37
i will introduce different verb tenses such as the  simple past i will use some different vocabulary  
128
937840
7920
دهیم. زمان‌های فعل مختلفی مانند گذشته ساده را معرفی می‌کنم، از واژگان
15:45
and sentence structures and i will speak a  little bit faster than the first time through  
129
945760
8480
و ساختارهای جملات مختلف استفاده می‌کنم و کمی سریع‌تر از اولین باری
15:54
in the woods one day a hare was making fun of a  tortoise for being so slow the tortoise offered to  
130
954240
8560
که در جنگل صحبت می‌کنم، روزی خرگوش یک لاک‌پشت را به خاطر کند بودنش مسخره می‌کرد. لاک پشت پیشنهاد داد تا
16:02
run a race against the hare to prove that though  he was slow he always got where he wanted to go  
131
962800
8400
مسابقه ای با خرگوش بدود تا ثابت کند اگرچه او کند بود، اما همیشه به جایی که می خواست می رسید.
16:12
the rabbit agreed to run the race he thought it  would be easy to win and then he could make fun of  
132
972080
7680
16:19
the tortoise afterward they chose a long winding  path through the forest and began of course the  
133
979760
9120
یک مسیر پر پیچ و خم طولانی از میان جنگل انتخاب کرد و شروع کرد البته
16:28
rabbit took off and got very far ahead in fact he  got so far ahead of the tortoise that he decided  
134
988880
9440
خرگوش بلند شد و خیلی جلوتر رفت، در واقع آنقدر از لاک پشت جلو افتاد که تصمیم
16:38
he would take a nap by the side of the road  and wait until the tortoise caught up to him  
135
998320
6240
گرفت در کنار جاده چرت بزند و منتظر بماند. لاک پشت به او نزدیک شد
16:45
meanwhile the turtle kept on moving ahead in his  usual slow manner he reached the side of the road  
136
1005440
8160
در همین حین لاک پشت به آرامی همیشگی خود به جلو ادامه داد و به کنار جاده رسید
16:53
where the hair was sleeping and passed him by  eventually the hair woke up just in time to see  
137
1013600
8080
جایی که موها خوابیده بود و از کنارش رد شد در نهایت موها درست به موقع از خواب بیدار شدند تا
17:01
the tortoise nearing the finish line he ran as  fast as he could to catch up but it was too late  
138
1021680
6400
ببینند لاک پشت به پایان رسیده است. او تا آنجا که می‌توانست سریع دوید تا به عقب برسد، اما خیلی دیر شده بود
17:08
and that was how the tortoise  won the race against the hare  
139
1028880
4720
و اینگونه بود که لاک پشت در مسابقه با خرگوش پیروز شد.
17:15
now you know the story so i'm going to do it one  more time and this time at native level speed  
140
1035600
8480
حالا شما داستان را می‌دانید، بنابراین من یک بار دیگر و این بار در سطح بومی این کار را انجام خواهم داد. سرعت
17:24
and with more advanced vocabulary and sentence  structures in the woods one day a hair was mocking  
141
1044080
7120
و با واژگان و ساختارهای جملات پیشرفته‌تر در جنگل، یک روز یک مو داشت
17:31
his friend the tortoise for being such a slow  mover do you ever get anywhere at all the hair  
142
1051200
6640
لاک پشت را مسخره می‌کرد   دوستش لاک پشت را به خاطر کندی حرکت می‌کرد آیا تا به حال به
17:37
asked him laughing i always get where i want to go  the tortoise told him even if it might be slower  
143
1057840
6400
جایی می‌رسی؟ به او گفت، حتی اگر کندتر
17:44
than you prove it said the hair okay the tortoise  agreed let's have a race and i'll show you who  
144
1064240
7440
از آن باشد که ثابت کنی، گفت: موها خوب است، لاک پشت موافقت کرد بیایید مسابقه ای داشته باشیم و من به شما نشان خواهم داد که چه کسی
17:51
race it gets to be the rabbit was delighted  by the idea of beating his friend in a race  
145
1071680
6160
مسابقه می دهد تا خرگوش شود از ایده کتک زدن دوستش در مسابقه خوشحال شد
17:58
i'll win easily he thought to himself  and taught this fellow forever after  
146
1078560
5040
. به راحتی برنده خواهد شد با خودش فکر کرد و برای همیشه به این فرد یاد داد
18:04
so they picked out a long winding path through  the forest and started the race the hare was off  
147
1084320
6240
بنابراین آنها یک مسیر پر پیچ و خم طولانی را از میان جنگل انتخاب کردند و مسابقه را شروع کردند که خرگوش از آن خارج شد
18:10
like a shot running so fast that he couldn't even  see the tortoise when he looked behind him as he  
148
1090560
7120
مثل تیری که آنقدر سریع می دوید که حتی نمی توانست لاک پشت را ببیند وقتی به پشت سرش نگاه کرد. او
18:17
neared the finish line the hare got the idea of  resting by the side of the road when the tortoise  
149
1097680
6320
به خط پایان نزدیک شد، خرگوش این فکر را پیدا کرد که در کنار جاده استراحت کند وقتی لاک پشت
18:24
appears i'll run rings around him the hair said  to himself i'll win this race running backwards  
150
1104000
6160
ظاهر شد   حلقه‌ها را دور او می‌دوانم موها با خود گفت من در این مسابقه پیروز می‌شوم دویدن به
18:31
the hare sat down to rest and soon was fast  asleep meanwhile the tortoise kept on moving  
151
1111120
7280
عقب   خرگوش به استراحت نشست و به زودی خواب عمیقی داشت در همین حال لاک پشت به جلو حرکت می کرد
18:38
ahead putting one foot in front of the other in  his usual slow deliberate fashion he reached the  
152
1118400
7280
و یک پا را جلوتر از دیگری قرار می داد به روش همیشگی آهسته و عمدی خود، به
18:45
spot where the hare was sleeping and calmly passed  him by as the tortoise neared the finish line  
153
1125680
6960
نقطه ای که خرگوش در آن خواب بود رسید و با آرامش از کنار او گذشت، در حالی که لاک پشت به خط پایان نزدیک می شد.
18:52
other animals in the forest started to laugh and  cry out loudly encouraging him in his victory  
154
1132640
6240
حیوانات دیگر جنگل. شروع به خندیدن کرد و با صدای بلند گریه کرد و او را در پیروزی تشویق کرد.
18:59
that noise woke up the hair who darted after his  friend as fast as he could go but the tortoise was  
155
1139520
7520
این سر و صدا موهایی را بیدار کرد که با سرعت هر چه تمامتر به دنبال دوستش می چرخیدند اما لاک پشت
19:07
too close to the end for the hair to catch it  and that was how the tortoise beat the hair  
156
1147040
6560
آنقدر به انتها نزدیک بود که موها نمی توانستند من را بگیرند. و اینطوری بود که لاک پشت
19:14
in a foot race now the moral of this story is  the race is not always to the swift that means  
157
1154240
8480
در مسابقه پا به مو زد   حال اخلاقیات این داستان این است  مسابقه همیشه به
19:22
that speed alone doesn't decide everything  today's story is called belling the cat
158
1162720
7520
سرعت نیست، یعنی   سرعت به تنهایی همه چیز را تعیین نمی کند داستان امروز به نام زنگ زدن گربه
19:34
one day the mice call a meeting they talk about  how to become free of their old enemy the cat  
159
1174800
8800
یک روز موش است. یک جلسه بگذارند و در مورد اینکه چگونه از شر دشمن قدیمی خود گربه رهایی یابند صحبت
19:44
they want to find a way to warn themselves  when the cat comes that way they will have  
160
1184560
7760
می کنند. آنها می خواهند راهی پیدا کنند تا به خود هشدار دهند وقتی گربه به آن سمت می آید
19:52
time to run away the mice are so afraid of  the cat that they barely leave their homes  
161
1192320
7760
وقت فرار خواهند داشت، موش ها آنقدر از گربه می ترسند که به سختی ترک می کنند. خانه‌هایشان
20:01
many plans come up but no plan sounds good finally  a young mouse gets up and says i have a plan  
162
1201360
10800
نقشه‌های زیادی می‌آیند، اما هیچ برنامه‌ای خوب به نظر نمی‌رسد، بالاخره یک موش جوان بلند می‌شود و می‌گوید برنامه‌ای
20:12
that seems very simple but i know it will  work all we have to do is hang a bell  
163
1212160
8160
دارم   که خیلی ساده به نظر می‌رسد، اما می‌دانم که  جواب می‌دهد، تنها کاری که باید انجام دهیم این است که یک زنگ
20:20
around the neck of the cat when we hear  the bell ring we will know the cat is here  
164
1220320
8720
را به گردن گربه آویزان کنیم. صدای زنگ را بشنویم، می‌دانیم که گربه
20:30
well the mice are all very happy with this  plan but as they cheer it an old mouse  
165
1230240
6960
اینجاست، موش‌ها همگی از این طرح راضی هستند، اما در حالی که آن را تشویق می‌کنند، یک موش پیر
20:37
stands up and says i think this plan of the young  mouse is quite good but let me ask one question  
166
1237200
9040
بلند می‌شود و می‌گوید فکر می‌کنم این طرح موش جوان خیلی خوب است، اما اجازه دهید یک سوال بپرسم.
20:47
who will bell the cat okay now let's do  that story a second time through this time  
167
1247360
10400
چه کسی زنگ گربه را می زند خوب حالا بیایید انجام دهیم داستان کلاه برای بار دوم در این زمان
20:57
i will introduce more verb tenses and sentence  structures there will be some slightly  
168
1257760
7120
من زمان‌های فعل و ساختار جملات بیشتری را معرفی می‌کنم، واژگان کمی پیشرفته‌تر وجود خواهد داشت
21:04
more advanced vocabulary and i  will speak a little bit faster
169
1264880
5680
و یک روز کمی سریع‌تر صحبت می‌کنم
21:13
one day the mice called a meeting to talk about  how to become free of their old enemy the cat  
170
1273920
8480
، موش‌ها جلسه‌ای تشکیل دادند تا در مورد چگونگی رهایی از شرایط قدیمی صحبت کنند. دشمن گربه
21:23
at the very least they wanted to find a  way of knowing when the cat was nearby  
171
1283520
6320
حداقل می‌خواستند راهی پیدا کنند که بدانند گربه کی در نزدیکی است
21:30
so they had time to run away many plans were  discussed but none of them were good enough  
172
1290400
7760
بنابراین وقت داشتند که فرار کنند، برنامه‌های زیادی مورد بحث قرار گرفت، اما هیچ کدام به اندازه کافی خوب نبودند
21:39
at last a very young mouse got up and said  i've got a plan that seems very simple  
173
1299120
7280
، بالاخره یک موش خیلی جوان بلند شد و گفت : «من» نقشه‌ای دارم که خیلی ساده به نظر می‌رسد
21:46
but i know it'll work all we have to  do is hang a bell around the cat's neck  
174
1306400
6640
اما می‌دانم که کار می‌کند تنها کاری که باید انجام دهیم این است که زنگی را به گردن گربه آویزان
21:53
when we hear it ring we'll know the cat is  coming well the mice were much surprised by  
175
1313040
7840
کنیم   وقتی صدای زنگ آن را می‌شنویم، متوجه می‌شویم که گربه به‌خوبی پیش می‌آید، موش‌ها از این طرح بسیار شگفت زده شدند.
22:00
this plan surprised and delighted they all  wondered why no one had thought of it before  
176
1320880
7040
همه آنها متعجب و خوشحال متعجب بودند که چرا هیچ کس قبلاً به آن فکر نکرده بود   در
22:08
as they were celebrating their good fortune  an old mouse got up and said i will say that  
177
1328720
7600
حالی که داشتند خوشبختی خود را جشن می گرفتند یک موش پیر بلند شد و گفت من می
22:16
the plan of the young mouse here is quite good but  let me ask just one question who will bell the cat  
178
1336320
9520
گویم   نقشه موش جوان در اینجا بسیار خوب است اما اجازه دهید فقط یک سؤال بپرسم چه کسی زنگ خواهد زد
22:27
all right now you know the story so the third time  through i'm going to try it at something close to  
179
1347280
7840
گربه   در حال حاضر شما داستان را می‌دانید، بنابراین برای بار سوم می‌خواهم آن را با سرعتی نزدیک به
22:35
native level speed and with more advanced  vocabulary and sentence structures
180
1355120
6640
سطح بومی و با واژگان و ساختارهای جملات پیشرفته‌تر امتحان کنم،
22:44
the mice called a meeting one day to discuss how  they might become free of their old enemy the cat  
181
1364240
7360
موش‌ها یک روز جلسه‌ای تشکیل دادند تا درباره اینکه چگونه ممکن است آزاد شوند صحبت کنند. از دشمن قدیمی‌شان گربه
22:52
at the very least they wished to discover some  way of knowing when the cat was coming so they  
182
1372640
6960
حداقل می‌خواستند راهی پیدا کنند تا بدانند گربه چه زمانی می‌آید تا
22:59
might run away from her many plans were discussed  at length but no plan was thought good enough  
183
1379600
8240
شاید از او فرار کنند، برنامه‌های زیادی به‌طور طولانی مورد بحث قرار گرفت ، اما هیچ برنامه‌ای به اندازه کافی خوب تصور نمی‌شد.
23:08
finally a very young mouse rose up and said i've  got a plan now it might seem simple but i know  
184
1388800
7520
بالاخره یک موش بسیار جوان برخاست. و گفت که اکنون برنامه‌ای دارم که ممکن است ساده به نظر برسد، اما می‌دانم
23:16
it'll work we just have to hang a bell around the  cat's neck when we hear that bell ringing we'll  
185
1396320
7440
که کار می‌کند، فقط باید زنگی را به گردن گربه آویزان کنیم، وقتی صدای آن زنگ را می‌شنویم،
23:23
know she's coming all the mice were much surprised  and delighted by this plan and they wondered  
186
1403760
7920
می‌دانیم که او می‌آید، همه موش‌ها شگفت‌زده شدند و از این طرح خوشحال شدند و تعجب کردند
23:31
why no one had thought of such a thing before  they cheered the young mouse and began celebrating  
187
1411680
6320
چرا هیچ کس قبلاً به چنین چیزی فکر نکرده بود موش جوان را تشویق کردند و شروع به جشن
23:38
their good fortune to have come up with such  an idea but in the midst of the celebration  
188
1418000
6960
گرفتن   خوش شانسی خود کردند که به چنین ایده ای رسیدند، اما در میانه جشن
23:45
an old mouse arose and asked well i must say  i find this young mouse's plan most excellent  
189
1425600
7360
یک موش پیر بلند شد. و خوب پرسیدم، باید بگویم، نقشه این موش جوان را عالی‌ترین می‌دانم،
23:53
so do we all yet i can't help but wonder  who among us will dare to bail the cat  
190
1433600
10240
بنابراین همه ما نمی‌توانم از خود فکر کنم، کدام یک از ما جرات می‌کند گربه را به قید وثیقه
24:05
alright well the moral of this story is it  is one thing to say something should be done  
191
1445040
7040
بگذارد، خوب، اخلاقیات این داستان این است که گفتن چیزی یک چیز است. باید انجام شود
24:12
but it is quite a different matter to actually do  it and we can put the saying another today's story  
192
1452720
7600
اما در واقع انجام آن موضوع کاملاً متفاوت است و می‌توانیم این جمله را به گونه‌ای دیگر بیان کنیم که داستان
24:20
is the chicken and the fox one evening a chicken  rests in a tree as she sits a fox comes along and  
193
1460960
11280
امروز مرغ و روباه است، یک روز عصر، مرغی روی درختی استراحت می‌کند که می‌نشیند، روباه از راه می‌آید و
24:32
stands at the bottom he asks if the chicken  knows the news the chicken says she does not  
194
1472240
7920
در پایین او می‌ایستد. از مرغ می پرسد که آیا مرغ خبری را می داند که مرغ می گوید او نمی داند
24:40
the fox explains that all the animals now agree  to forget their differences and live in peace  
195
1480880
8080
روباه توضیح می دهد که همه حیوانات اکنون موافق هستند که اختلافات خود را فراموش کنند و در آرامش زندگی کنند.
24:49
he asks the chicken to come down to  celebrate with him the chicken agrees  
196
1489920
6960
24:56
to come down but as she says this she stands up  and looks off into the distance the fox asks her  
197
1496880
10000
این را می‌گوید، می‌ایستد و به دوردست نگاه می‌کند، روباه از او می‌پرسد
25:06
what it is she sees she tells him it's a couple  of dogs they must know the good news and want  
198
1506880
8640
این چه چیزی است که می‌بیند، او به او می‌گوید این چند سگ هستند که باید خبر خوب را بدانند و
25:15
to celebrate the fox does not listen any further  he starts to run off at once the chicken asks him  
199
1515520
10560
می‌خواهند   جشن بگیرند، روباه دیگر گوش نمی‌کند، او شروع به فرار می‌کند. یکباره مرغ از او می‌پرسد
25:26
why he runs off since the dogs are now his friends  the fox says perhaps they do not yet know the news  
200
1526080
9840
چرا فرار می‌کند چون سگ‌ها اکنون دوستانش هستند ، روباه می‌گوید شاید آنها هنوز از اخبار خبر ندارند
25:35
and he also has a very important errand to run  as he runs away the chicken smiles to herself  
201
1535920
8480
و او نیز یک مأموریت بسیار مهم برای فرار دارد، مرغ به خودش لبخند
25:44
and goes back to sleep okay now let's  do the story a second time through  
202
1544960
6480
می‌زند و دوباره خوب می‌خوابد. حالا بیایید برای بار دوم داستان را انجام دهیم تا
25:52
this time i will introduce different verb tenses  such as the temple past i will use some different  
203
1552080
7280
این بار زمان‌های افعال مختلف مانند گذشته معبدی را معرفی می‌کنم، از
25:59
vocabulary and sentence structures and i will  speak a little faster than the first time through  
204
1559360
6800
واژگان و ساختار جملات متفاوتی استفاده می‌کنم و در طول
26:07
one bright evening a wise old chicken flew into a  tree to rest as she settled in on her branch a fox  
205
1567360
10960
یک عصر روشن، یک مرغ پیر خردمند، کمی سریع‌تر از بار اول صحبت خواهم کرد. روی درختی پرواز کرد تا استراحت کند همانطور که روی شاخه اش مستقر شد، روباهی
26:18
came along and stood at the bottom looking up  at her he asked if she had heard the news yet  
206
1578320
7520
آمد و در پایین ایستاد و به او نگاه کرد و از او پرسید که آیا هنوز این خبر را شنیده است
26:26
of course she had not heard so the fox explained  that the animals had all agreed to forget their  
207
1586480
8320
، البته او نشنیده است، بنابراین روباه توضیح داد که حیوانات همه چیز را داشتند. موافقت کرد که اختلافات خود را فراموش کند
26:34
differences and live in peace and friendship  together he encouraged the chicken to come down to  
208
1594800
7200
و در صلح و دوستی با هم زندگی کند. او مرغ را تشویق کرد که پایین بیاید تا
26:42
embrace him and celebrate while agreeing to come  down the chicken gazed into the distance as if she  
209
1602000
7840
او را در آغوش بگیرد و جشن بگیرد در حالی که موافقت کرد پایین بیاید. مرغ به دوردست خیره شد.
26:49
was seeing something approach when asked what she  was looking at she replied that it was a couple of  
210
1609840
6960
وقتی دید چیزی نزدیک می‌شود، وقتی از او پرسیده شد که به چه چیزی نگاه می‌کند، او پاسخ داد که این چند
26:56
dogs they must also want to celebrate the good  news without listening to a word more the fox  
211
1616800
7680
سگ هستند که آن‌ها هم باید بخواهند بدون شنیدن یک کلمه بیشتر، خبر خوب را جشن بگیرند، روباه
27:04
began to run off the chicken asked him where he  was going since all the animals were friends now  
212
1624480
7120
شروع به فرار کرد، مرغ از او پرسید کجا می‌رود . اکنون همه حیوانات با هم دوست بودند
27:11
but the fox only replied that perhaps the dogs had  not yet heard the news and anyway he had a very  
213
1631600
8800
اما روباه فقط پاسخ داد که شاید سگها هنوز خبر را نشنیده بودند و به هر حال او یک
27:20
important errand to run as the fox ran off the  chicken smiled to herself and went back to sleep  
214
1640400
8640
مأموریت بسیار مهم برای دویدن داشت در حالی که روباه از روی مرغ فرار کرد لبخندی به خودش زد و به خواب رفت   با
27:29
grateful to have outwitted a cunning enemy now you  know the story so i'm going to do it one more time  
215
1649040
8480
تشکر از فریبکاری یک دشمن حیله گر اکنون داستان را می دانی، بنابراین من یک بار دیگر
27:38
this time at native level speed and with more  advanced vocabulary and sentence structures  
216
1658320
9520
این کار را با سرعت سطح بومی و با واژگان و ساختارهای جملات پیشرفته تر انجام
27:49
one bright evening as the sun was sinking a  wise old chicken flew into a tree to roost but  
217
1669120
7600
خواهم داد.
27:56
just as she was settling in on her branch along  came a fox who stood at the bottom of the tree  
218
1676720
6720
روباهی که ته درخت ایستاده بود به
28:03
peering up at her have you heard the wonderful  news he cried in a joyful manner what news she  
219
1683440
8320
او نگاه می‌کرد، آیا خبر شگفت‌انگیزی را شنیدی که او با شادی گریه کرد، چه خبری
28:11
asked your family and mine and all the other  animals have agreed to forget their differences  
220
1691760
7040
از فا تو پرسید. میلی و مال من و همه حیوانات دیگر توافق کرده‌اند که تفاوت‌هایشان را فراموش
28:18
and live and peace and friendship together  isn't it great come on down dear friend  
221
1698800
6400
کنند و با هم زندگی کنند و صلح و دوستی با هم زندگی کنند ، خوب نیست دوست عزیز
28:25
and let us celebrate together how delightful  she said but she spoke in an absent-minded way  
222
1705200
8080
بیایید با هم جشن بگیریم که چقدر لذت بخش است ، اما او با غیبت صحبت کرد.
28:33
and craned her neck as if looking at something  far off in the distance what is it you see  
223
1713280
7840
گردنش را خم کرد انگار به چیزی دور در دوردست نگاه می‌کند، آن چیست که می‌بینی
28:41
asked the fox suspiciously why it's only a couple  of dogs coming up she explained they must have  
224
1721120
7600
؟ با مشکوکی از روباه پرسید که چرا فقط چند سگ بالا می‌آیند، او توضیح داد که حتماً
28:48
heard the good news at this the fox bounded  off at once where are you going she called  
225
1728720
7360
خبرهای خوب را شنیده‌اند، روباه به یکباره در کجا هستند. تو رفتی، او به
28:56
after him oh perhaps these fellows haven't  heard the news he cried over his shoulder  
226
1736080
6640
دنبالش زنگ زد، شاید این یاران خبری را نشنیده باشند که او روی شانه اش گریه
29:02
and besides i have an important errand to run that  i just remembered the chicken smiled to herself as  
227
1742720
8400
29:11
she buried her head and her feathers and went to  sleep for she had outwitted a crafty adversary  
228
1751120
7520
کرده است. بخواب زیرا او از یک دشمن حیله گر سبقت گرفته بود
29:19
now the moral of this story is that  the trickster can also be the tricked  
229
1759680
6320
حال اخلاقیات این داستان این است که  فریبکار نیز می تواند فریب خورده باشد
29:26
this week i'm going to have a different kind of  story this story will introduce some different  
230
1766800
6720
این هفته قرار است نوع دیگری از داستان داشته باشم که این داستان چند نفر را معرفی خواهد کرد. واژگان متفاوت
29:33
vocabulary related to medicine and medical  english that seems like a useful area of english  
231
1773520
7520
مرتبط با پزشکی و پزشکی انگلیسی که به نظر می‌رسد یک منطقه مفید انگلیسی
29:41
for people to learn more about this year okay a  doctor has three appointments one day he meets  
232
1781040
9040
برای مردم برای یادگیری بیشتر در مورد امسال
29:50
three patients for a one hour consultation each  the first patient is a man with sports injuries  
233
1790080
9520
صدمات ورزشی
30:00
he has a sore back and aches up and down his  legs the doctor prescribes a pain reliever  
234
1800160
10000
او کمر درد دارد و پاهایش بالا و پایین درد می‌کند، پزشک
30:10
for the man's injuries and sends him to  the pharmacist to pick up his medication  
235
1810160
6160
برای آسیب‌های مرد مسکن تجویز می‌کند و او را نزد داروساز می‌فرستد تا داروهایش را بگیرد
30:17
the second appointment is a young woman with some  abnormal symptoms a spot on her arm is itchy and  
236
1817600
9360
نوبت دوم، زن جوانی است که علائم غیرطبیعی دارد، یک نقطه روی او. بازو خارش دارد و
30:26
inflamed the doctor takes her temperature and  finds that she has a slight fever as well after  
237
1826960
8560
ملتهب است، پزشک دمای بدن او را اندازه می‌گیرد و می‌بیند که تب خفیفی نیز دارد، پس از
30:35
checking her lab results the doctor diagnoses the  woman with a food allergy he tells her to avoid  
238
1835520
9360
بررسی نتایج آزمایشگاهی، پزشک تشخیص می‌دهد که زن به غذایی آلرژی دارد و به او می‌گوید از
30:44
certain foods and sends her to a local  pharmacy for an anti-inflammatory medication  
239
1844880
7280
بعضی غذاها اجتناب کند و او را به یک داروخانه محلی می‌فرستد. داروی ضدالتهابی
30:53
the third appointment is an older man  suffering from acute pain in his stomach  
240
1853360
6400
قرار ملاقات سوم مرد مسن‌تری است  که از درد حاد معده رنج می‌برد
31:00
the doctor does not have time to take a sample  to send to the laboratory to make a precise  
241
1860560
7760
پزشک وقت ندارد نمونه‌برداری کند. به آزمایشگاه بفرستید تا تشخیص دقیقی
31:08
diagnosis the old man is in an emergency situation  so the doctor sends him to the nearest hospital  
242
1868320
9520
بدهد   پیرمرد در وضعیت اورژانسی است بنابراین دکتر او را به نزدیکترین بیمارستان می فرستد
31:18
okay now let's do the story a second  time through this time i will introduce  
243
1878560
7280
باشه حالا بیایید برای بار دوم داستان را انجام دهیم در این مدت
31:25
different verb tenses such as the simple past  i will use some slightly different word order  
244
1885840
8080
زمان‌های مختلف فعل مانند گذشته ساده را معرفی می‌کنم . از ترتیب کلمات کمی متفاوت استفاده
31:33
and speak a little bit faster than the first time  through one day a doctor had three appointments  
245
1893920
9280
می کند   و کمی سریعتر از اولین بار صحبت می کند تا یک روز که یک پزشک سه نوبت ملاقات داشت
31:43
he met three patients for a one hour consultation  each the first patient was a man with several  
246
1903760
8960
او با سه بیمار برای یک ساعت مشاوره ملاقات کرد هر بیمار اول مردی با چندین
31:52
sports injuries he had a sore back and aches up  and down his legs the doctor prescribed a pain  
247
1912720
9040
صدمات ورزشی بود که کمر درد داشت. و درد پاهایش بالا و پایین، دکتر
32:01
reliever to treat the injuries and sent the  man to a pharmacist to pick up his medication  
248
1921760
6560
برای درمان جراحات، مسکن تجویز کرد و مرد را نزد داروساز فرستاد تا داروهایش را بگیرد.
32:09
the second appointment was a young woman with  some abnormal symptoms she had a spot on her  
249
1929440
6480
نوبت دوم زن جوانی بود با علائم غیرطبیعی که لکه‌ای روی
32:15
arm that was itchy and inflamed the doctor  took her temperature and found she had a slight  
250
1935920
7120
بازویش داشت که خارش داشت. و پزشک را ملتهب کرد، دمای او را اندازه گرفت و متوجه شد که تب خفیفی
32:23
fever as well after checking her lab results the  doctor diagnosed the woman with a food allergy he  
251
1943040
8400
نیز دارد، پس از بررسی نتایج آزمایشگاهی، پزشک تشخیص داد که زن به غذایی حساسیت دارد.
32:31
told her to avoid certain foods and sent her to a  local pharmacy for an anti-inflammatory medication  
252
1951440
8080
به او گفت از برخی غذاها اجتناب کند و او را برای یک داروی ضدالتهاب به یک داروخانه محلی فرستاد.
32:40
the third appointment was an older man who was  suffering from acute pain in his stomach for  
253
1960640
6320
سومین قرار ملاقات مرد مسن‌تری بود که از درد حاد معده رنج می‌برد.
32:46
this case the doctor had no time to take a sample  to send to the laboratory for a precise diagnosis  
254
1966960
7520
آزمایشگاه برای تشخیص دقیق
32:55
the old man was in an emergency situation so the  doctor sent him to the nearest hospital right away  
255
1975040
8000
پیرمرد در وضعیت اورژانسی قرار داشت، بنابراین دکتر او را فوراً به نزدیک‌ترین بیمارستان فرستاد
33:03
now you know the story so i'm going to do it one  more time this time at native level speed and with  
256
1983840
8320
اکنون شما داستان را می‌دانید، بنابراین من می‌خواهم یک بار دیگر این کار را این بار با سرعت طبیعی و با
33:12
more advanced grammar and vocabulary a doctor  had appointments with three patients one day  
257
1992160
7920
بیشتر انجام دهم. گرامر و واژگان پیشرفته یک پزشک یک روز با سه بیمار قرار ملاقات داشت
33:20
according to his schedule he had to meet with each  patient for a one hour consultation first was a  
258
2000640
6320
طبق برنامه خود او باید با هر بیمار برای یک جلسه مشاوره یک
33:26
man with nagging sports injuries he had a sore  back and several aches up and down his legs the  
259
2006960
7040
ساعته ملاقات می کرد.
33:34
doctor gave him a prescription for a pain reliever  to soothe the pain from his injuries and sent him  
260
2014000
6000
پزشک برای تسکین درد ناشی از جراحات به او یک مسکن تجویز کرد و او را
33:40
to a pharmacist to pick up the medication second  was a young woman with some abnormal symptoms  
261
2020000
6320
به داروساز فرستاد تا دارو را بگیرد.
33:47
there was a spot on her arm which was itchy and  inflamed after taking her temperature the doctor  
262
2027440
6480
oms   نقطه‌ای روی بازوی او وجود داشت که بعد از اندازه‌گیری دمای بدنش خارش داشت و ملتهب بود، پزشک
33:53
found she had a slight fever as well when the  woman's lab results came in the doctor had all the  
263
2033920
6480
متوجه شد که تب خفیفی دارد و وقتی نتایج آزمایشگاهی زن وارد شد، پزشک تمام
34:00
information he needed to diagnose the woman with  an allergic reaction he instructed her to avoid  
264
2040400
7120
اطلاعات مورد نیاز خود را برای تشخیص واکنش آلرژیک در زن داشت. او به او دستور داد که از
34:07
certain foods and sent her to the pharmacy for an  anti-inflammatory medication to treat her symptoms  
265
2047520
6800
برخی غذاها اجتناب کند و او را برای یک داروی ضدالتهاب برای درمان علائمش به داروخانه فرستاد. در
34:15
last up was an older man suffering from acute pain  in his abdomen right away the doctor recognized  
266
2055200
7920
آخر مرد مسن‌تری بود که از درد حاد در شکم خود رنج می‌برد، پزشک بلافاصله تشخیص داد
34:23
the situation was an emergency so he had no time  to take lab samples or make a precise diagnosis  
267
2063120
7600
که وضعیت اورژانسی است، بنابراین او هیچ مشکلی نداشت. زمان برای گرفتن نمونه‌های آزمایشگاهی یا تشخیص دقیق   در
34:30
instead he called an ambulance and  sent the man to the nearest hospital  
268
2070720
4080
عوض او با آمبولانس تماس گرفت و  مرد را به نزدیک‌ترین بیمارستان فرستاد
34:36
okay well that story introduced 20 different  medicine and health related vocabulary words  
269
2076000
7840
خب، خوب آن داستان 20 واژه مختلف  مربوط به پزشکی و سلامت را معرفی کرد
34:43
did you catch them all i will use simple sentence  structures and speak slowly with no contractions  
270
2083840
8720
آیا همه آن‌ها را فهمیدی، از ساختارهای جملات ساده استفاده خواهم کرد و آهسته صحبت خواهم کرد. بدون انقباض
34:53
today's story is the fox and the goat a fox falls  into a well one day and is not able to get out  
271
2093200
11440
داستان امروز روباه و بز است که یک روباه یک روز در چاه می افتد و بعد از مدت ها نمی تواند بیرون بیاید
35:05
after a long time a goat comes by the well  the goat is thirsty he thinks the fox is in  
272
2105280
8240
بزی کنار چاه می آید بز تشنه است فکر می کند روباه
35:13
the well to drink the water he asks the fox if the  water is any good the fox says it is so the goat  
273
2113520
9680
در چاه است تا آب را بنوشد از روباه می پرسد آیا آب خوب است روباه می گوید خوب است پس بز می
35:23
jumps in and starts drinking the fox  jumps on the goat's back and from there  
274
2123200
6960
پرد داخل و شروع به نوشیدن می کند روباه می پرد روی چاه بز برگشته و از آنجا
35:30
jumps out of the well the goat now realizes  he is stuck and he begs the fox to help him  
275
2130160
7920
از چاه بیرون می‌پرد، بز اکنون متوجه می‌شود  گیر کرده است و از روباه التماس می‌کند که به او کمک کند
35:38
out but the fox is already running into the  woods he tells the goat he needs to be more  
276
2138080
7680
بیرون بیاید، اما روباه در حال دویدن به داخل جنگل است، او به بز می‌گوید که
35:45
cautious before he jumps into a situation he  does not understand okay now let's do the story  
277
2145760
9920
قبل از پریدن به داخل چاه باید بیشتر مراقب باشد. موقعیتی را که او نمی فهمد خوب حالا بیایید داستان را
35:55
a second time through this time i will introduce  different verb tenses such as the simple past  
278
2155680
7760
برای بار دوم انجام دهیم. من زمان های مختلف فعل مانند گذشته ساده
36:03
i will use some different vocabulary and sentence  structures and i will speak a little faster  
279
2163440
6720
36:10
than the first time through a fox fell into a  well one day and couldn't get back out again  
280
2170160
7680
را معرفی می کنم. روباه یک روز در چاهی افتاد و بعد از مدتها نتوانست دوباره بیرون بیاید
36:18
after a long time a thirsty goat came by looking  for something to drink the goat asked the fox  
281
2178640
8720
بز تشنه ای آمد و به دنبال چیزی برای نوشیدن بود، بز از روباه
36:27
if the water in the well was any good the  crafty fox replied that the water was delicious  
282
2187360
6800
پرسید که آیا آب چاه خوب است، روباه حیله گر پاسخ داد که آب بود
36:34
the goat jumped in and started drinking but  at the same time the fox jumped onto his back  
283
2194960
7520
خوشمزه بز پرید داخل و شروع به نوشیدن کرد اما روباه به پشتش پرید
36:42
and then scrambled up out of the well the goat  quickly realized he was stuck and begged the fox  
284
2202480
7600
و سپس از چاه بیرون آمد، بز سریع متوجه شد که گیر کرده است و از روباه التماس کرد که
36:50
to come help him out but the fox was already well  on his way into the woods as he ran he called out  
285
2210080
8400
به او کمک کند اما روباه خوب بود. راهش را به جنگل در حالی که می‌دوید، روی شانه‌اش فریاد
36:58
over his shoulder that the goat should be more  cautious before jumping into situations he doesn't  
286
2218480
7120
زد که بز باید قبل از پریدن به موقعیت‌هایی که
37:05
understand all alright well now you know the story  so i'm going to do it one more time this time at  
287
2225600
9600
نمی‌فهمد، احتیاط بیشتری داشته باشد، حالا شما داستان را می‌دانید، بنابراین من یک بار دیگر این کار را انجام می‌دهم. زمانی
37:15
something close to native level speed and with  more advanced vocabulary and sentence structures  
288
2235200
8000
با سرعتی نزدیک به سطح بومی و با واژگان و ساختار جملات پیشرفته‌تر
37:24
one day a fox fell into a well and couldn't  get himself out again he lay there for a long  
289
2244320
6560
یک روز روباهی در چاهی افتاد و دوباره نتوانست خودش را بیرون بیاورد، مدت طولانی در آنجا دراز کشید تا
37:30
time before a thirsty goat happened by looking for  something to drink how's the water the goat asked  
290
2250880
7280
اینکه یک بز تشنه به دنبال چیزی برای نوشیدن بود. بز پرسید آب چگونه است
37:38
little suspecting what a predicament the fox was  in it's fine the sly fox replied the finest in the  
291
2258160
6880
کمی مشکوک بود که روباه در چه وضعیتی است  خوب است روباه حیله گر بهترین پاسخ را در
37:45
whole valley so the goat jumped in and started to  lap up the water but as he did the fox leapt onto  
292
2265040
7920
کل دره داد، بنابراین بز به داخل پرید و شروع کرد به پا زدن روی آب اما همانطور که روباه انجام داد به پشتش پرید
37:52
his back and from there was able to scramble up  out of the well and run away realizing his plight  
293
2272960
8000
و از آنجا توانست از چاه بیرون بیاید و فرار کند که متوجه وضعیت بدش
38:00
the goat cried out come help me mr fox but the  fox was already well on his way into the woods  
294
2280960
6560
38:08
if you had any more sense my friend you would  have checked more carefully before you dove in  
295
2288240
5280
شده بود. دوست، قبل از اینکه وارد کبوتر شوید، با دقت بیشتری بررسی می‌کردید
38:15
and the moral of this story is look before you  leap today's story is the dog and his reflection
296
2295120
11120
و نکته اخلاقی این داستان این است که قبل از اینکه بپرید، نگاه کنید.
38:28
in town a butcher goes about his work he cuts  up meat to sell to the town's folk as he works a  
297
2308800
10560
38:39
small pile of bones builds up on his table he sees  a little dog nearby and throws one of the bones  
298
2319360
10000
روی میزش توده‌ای کوچک از استخوان‌ها را می‌بیند ، سگ کوچکی را در همان نزدیکی می‌بیند و یکی از استخوان‌ها را
38:49
to the dog the dog happily grabs the bone and  hurries home with the prize as fast as he can go  
299
2329360
8400
به سمت سگ پرتاب می‌کند، سگ با خوشحالی استخوان را می‌گیرد و با سرعتی که می‌تواند با جایزه به خانه می‌رود.
38:59
as he crosses a small bridge he looks  down and sees his reflection in the water  
300
2339200
7200
او به پایین نگاه می‌کند و انعکاس خود را در آب می‌بیند،
39:07
but the dog believes he sees another dog with  another bone a bone much bigger than his own he  
301
2347200
10560
اما سگ معتقد است که سگ دیگری را می‌بیند با استخوانی دیگر، استخوانی بسیار بزرگ‌تر از استخوان خودش، او
39:17
doesn't stop to think about it instead he drops  his bone and jumps at the dog he sees in the  
302
2357760
9120
به این فکر نمی‌کند، بلکه استخوانش را رها می‌کند و به سمت سگی که در آن می‌بیند می‌پرد.
39:26
river he falls in with a splash and in a moment  he has to swim to shore he reaches the shore  
303
2366880
9360
رودخانه ای که در آن می افتد h یک آب پاش و در یک لحظه باید شنا کند تا به ساحل برسد، به ساحل
39:36
and looks back at the river sadly he remembers the  good bone he lost and realizes what a foolish dog  
304
2376880
10480
می‌رسد و با ناراحتی به رودخانه نگاه می‌کند، استخوان خوبی را که از دست داده به یاد می‌آورد و متوجه می‌شود که چه سگ احمقی
39:47
he is okay well let's do the story a second time  through this time i will introduce different verb  
305
2387360
9760
است. من فعل‌های مختلفی را معرفی
39:57
tenses such as the simple past i will use some  different vocabulary and sentence structures  
306
2397120
7200
می‌کنم، مانند گذشته ساده، از واژگان و ساختارهای جملات مختلف استفاده می‌کنم
40:04
and i will speak a little faster than the  first time through all right are you ready  
307
2404320
7200
و کمی سریع‌تر از اولین بار
40:12
in town a butcher was going about his work he  was cutting up meat to sell to the townsfolk  
308
2412560
7440
صحبت می‌کنم. گوشت برای فروش به اهالی شهر   در
40:20
as he worked a small pile of bones  built up on the table next to him  
309
2420720
6320
حالی که او روی میز کنارش کار می کرد، یک توده استخوان کوچک روی میز کنارش درست می کرد
40:27
he saw a dog playing nearby and threw one of the  bones to the dog the dog happily grabbed the bone  
310
2427840
9440
سگی را دید که در همان نزدیکی بازی می کرد و یکی از استخوان ها را به سمت سگ پرتاب کرد، سگ با خوشحالی استخوان را گرفت
40:37
and hurried home with his prize as fast as he  could go while crossing a small bridge the dog  
311
2437280
8800
و با جایزه خود به سرعت به خانه رفت. با سرعتی که می‌توانست در حین عبور از یک پل کوچک برود، سگ
40:46
looked down and saw his reflection in the water  but the dog believed he was seeing another dog  
312
2446080
9760
به پایین نگاه کرد و انعکاس خود را در آب دید، اما سگ معتقد بود که سگ دیگری را می‌بیند،
40:55
with another bone a bone much bigger than his  own he didn't stop to think about it but instead  
313
2455840
8480
با استخوانی دیگر، استخوانی بسیار بزرگ‌تر از خود، او دیگر فکر نمی‌کرد. در مورد آن اما در عوض
41:04
dropped his bone at once and jumped at the dog he  thought he saw he fell in with a splash only to  
314
2464320
8000
بلافاصله استخوانش را رها کرد و به سمت سگ پرید و فکر کرد که او را دید که با یک آب پاش به داخل زمین افتاد و وقتی به ساحل
41:12
find himself forced to swim to shore to save his  life when he reached the shore he looked back at  
315
2472320
7600
رسید و با ناراحتی به رودخانه نگاه کرد مجبور شد برای نجات جانش به ساحل شنا کند.
41:19
the river in sadness remembering the good bone he  had lost and realizing what a foolish dog he was  
316
2479920
8480
با یادآوری استخوان خوبی که از دست داده بود و فهمیدم که او چه سگ احمقی بود
41:29
now you know the story so i'm going to do it one  more time and this time at native level speed  
317
2489920
7360
حالا داستان را می‌دانی، بنابراین من می‌خواهم آن را یک بار دیگر و این بار با سرعت بومی
41:37
and with more advanced vocabulary and  also more advanced sentence structures  
318
2497840
7200
و با واژگان پیشرفته‌تر و ساختار جملات پیشرفته‌تر انجام دهم.
41:45
the town butcher was going about his work one day  cutting up meat to sell to the other townsfolk  
319
2505920
6240
قصاب شهر یک روز مشغول انجام کارش بود و گوشت را برش می‌داد تا به دیگر مردم شهر بفروشد   در
41:52
as he worked he steadily built up a small  pile of bones on the table next to him  
320
2512880
5200
حالی که کار می‌کرد، پیوسته روی میز کنارش توده‌ای کوچک از استخوان‌ها جمع کرد
41:58
seeing a dog playing nearby the butcher decided to  be friendly and tossed one of the bones to the dog  
321
2518960
6320
وقتی سگی را دید که در نزدیکی قصاب بازی می‌کرد، تصمیم گرفت  دوستانه رفتار کند و یکی را پرت کرد. از استخوان‌ها به
42:05
of course the dog snatched the bone up at once  and hurried home with it as fast as he could go  
322
2525920
5760
سگ    البته سگ بلافاصله استخوان را قاپید و با سرعتی که می‌توانست با آن به خانه رفت
42:12
while crossing over a small footbridge however the  dog chanced to see what looked like another dog  
323
2532640
7280
در حالی که از روی یک پل عابر پیاده کوچک عبور می‌کرد، اما سگ شانسی پیدا کرد که با سگ دیگری شبیه سگ دیگری است.
42:19
with a bone much bigger than his own of course  the dog was only seeing his own reflection  
324
2539920
7040
استخوانی بسیار بزرگتر از استخوان خودش البته سگ فقط انعکاس خودش را می‌دید،
42:26
but in his greed he didn't stop to think instead  he dropped his bone in the river and leapt  
325
2546960
6800
اما در حرص و طمعش از فکر کردن نایستاد، در عوض استخوانش را در رودخانه رها کرد و
42:33
at his own reflection he fell into the deep  water with a splash but rather than catch a bone  
326
2553760
6960
به انعکاس خودش پرید و با یک انعکاس به آب عمیق افتاد. آب پاشید اما به جای گرفتن استخوان
42:41
he found himself forced to swim  to shore to save his own life  
327
2561280
4000
او متوجه شد که مجبور شد برای نجات جان خود به ساحل شنا کند
42:46
after reaching the shore the dog could only look  back at the river mournfully regretting the good  
328
2566320
6480
پس از رسیدن به ساحل، سگ فقط توانست به عقب به رودخانه نگاه کند و با تأسف از
42:52
bone he had lost through his own folly now the  moral of this story is that it is foolish to  
329
2572800
9440
استخوان خوبی که به دلیل حماقت خود از دست داده بود، پشیمان شد. داستان این است که
43:02
be greedy with no contractions today's story is  the wolf or the eagle a flock of goats lives on  
330
2582240
12800
حریص بودن بدون انقباض احمقانه است داستان امروز گرگ یا عقاب است که یک گله بز در
43:15
the side of a mountain there is an eagle who lives  high above them one day he gets hungry and attacks  
331
2595040
9600
آن زندگی می
43:24
one of the goats he kills and eats the goat and  finds it delicious every day for the next week he  
332
2604640
9280
کند. بزهایی را که او می کشد و بز را می خورد و آن را هر روز خوشمزه می بیند تا هفته بعد
43:33
kills and eats another goat finally the goats get  together to decide what to do about their problem  
333
2613920
10720
بز دیگری را می کشد و می خورد در نهایت بزها دور هم جمع می شوند تا تصمیم بگیرند که در مورد مشکل خود چه
43:46
one of the goats suggests that they go into the  valley and ask the wolf to protect them well the  
334
2626240
8560
کنند. لی و از گرگ بخواهید که به خوبی از آنها محافظت کند،
43:54
wolf is unwilling at first but the goats tell  him he is strong enough to defend them from the  
335
2634800
9680
گرگ در ابتدا تمایلی ندارد، اما بزها به او می گویند که به اندازه کافی قوی است که از آنها در برابر عقاب دفاع کند،
44:04
eagle so finally he agrees the next day the eagle  comes for his meal and the wolf surprises him the  
336
2644480
12480
بنابراین در نهایت او موافقت می کند روز بعد عقاب برای غذایش می آید و گرگ او را غافلگیر می کند.
44:16
wolf attacks and hurts the eagle so badly that the  eagle decides to make his home on another mountain
337
2656960
8960
آنقدر به عقاب حمله می کند و به او صدمه می زند که عقاب تصمیم می گیرد در کوه دیگری خانه خود را بسازد،
44:29
but when the goats gather to thank the  wolf for his work the wolf tells them  
338
2669040
6800
اما وقتی بزها برای تشکر از کار گرگ جمع می شوند، گرگ به آنها می
44:36
he is hungry and in one day he kills and eats  20 of the flock far more than the eagle okay  
339
2676560
11360
گوید گرسنه است و در یک روز 20 گله را می کشد و می خورد. بیشتر از عقاب باشه
44:48
now let's do the story a second time through  this time i will introduce different verb  
340
2688800
7040
حالا بیایید برای بار دوم داستان را انجام دهیم این بار زمان‌های مختلف فعل
44:55
tenses such as the simple past i will use some  different vocabulary and sentence structures  
341
2695840
8080
مانند گذشته ساده را معرفی می‌کنم، از واژگان و ساختارهای جملات مختلف استفاده
45:03
and i will speak maybe a little faster than the  first time through there once was a flock of goats  
342
2703920
8800
خواهم کرد و شاید کمی سریع‌تر از بار اول صحبت کنم. روزی یک گله بز
45:12
living on the side of a mountain with an eagle  living high on the mountain above them one day  
343
2712720
8240
در کنار کوهی زندگی می کرد و یک عقاب در بالای کوه بالای آنها زندگی می کرد  یک
45:20
the eagle started feeling hungry and he  decided to try out some goat meat for a change  
344
2720960
6640
روز عقاب احساس گرسنگی کرد و تصمیم گرفت مقداری گوشت بز را برای تغییر امتحان کند
45:28
he killed and ate one of the goats and found it  delicious every day for the next week he dined  
345
2728720
8400
یکی از بزها را کشت و خورد و آن را هر روز خوشمزه یافت تا هفته بعد او
45:37
on another goat after a time the goats got  together to decide what they could do about  
346
2737120
7680
با یک بز دیگر شام خورد بعد از مدتی بزها دور هم جمع شدند تا تصمیم بگیرند برای مشکلشان چه کاری می توانند انجام
45:44
their problem one of them suggested that they go  into the valley and ask the wolf to protect them  
347
2744800
6560
دهند یکی از آنها پیشنهاد کرد که به دره بروند و از گرگ بخواهید که از آنها محافظت کند
45:52
at first the wolf was unwilling to lend his  services but the goats convinced him that he  
348
2752320
8000
در ابتدا گرگ حاضر به قرض دادن خدماتش نبود، اما بزها او را متقاعد کردند که
46:00
was strong enough to defend them from the eagle so  at last he agreed the next day when the eagle came  
349
2760320
10160
به اندازه کافی قوی است که از آنها در برابر عقاب دفاع کند، بنابراین سرانجام روز بعد وقتی عقاب
46:10
for his meal the wolf surprised him in the attack  the eagle was so badly injured that he decided to  
350
2770480
8640
برای غذا آمد، گرگ با تعجب موافقت کرد. او در این حمله، عقاب آنقدر مجروح شد که
46:19
move his home to another mountain but when the  goats gathered to thank the wolf for his efforts  
351
2779120
8960
تصمیم گرفت خانه‌اش را به کوه دیگری منتقل کند، اما وقتی بزها جمع شدند تا از تلاش‌های گرگ تشکر کنند، گرگ
46:28
the wolf took one look at them and began licking  his lips before they could do anything he had  
352
2788080
6640
نگاهی به آنها انداخت و قبل از اینکه بتوانند کاری انجام دهند شروع به لیسیدن لب‌هایش کرد.
46:34
fallen upon them and in one day he had eaten up 20  of them far more than what the eagle had ever done  
353
2794720
7680
روی آنها افتاده بود و در یک روز 20 عدد از آنها را بسیار بیشتر از آنچه عقاب تا به حال انجام داده بود خورده بود.
46:44
now you know the story so i'm going to do it one  more time this time at native level speed and with  
354
2804160
7440
حالا شما داستان را می دانید، بنابراین من یک بار دیگر این بار با سرعت بومی و با
46:51
more advanced vocabulary and sentence  structures there once was a flock of goats  
355
2811600
7360
تبلیغات بیشتر این کار را انجام خواهم داد. واژگان و ساختارهای جملات پیشرفته زمانی یک گله بز وجود داشت
46:58
living on the side of a mountain high above them  in his eerie a broad-winged eagle made his home  
356
2818960
6800
در کنار کوهی بلند بالای سر آنها زندگی می کردند در حالت ترسناک او یک عقاب بال پهن به خانه خود راه یافت
47:06
for some time they lived together in peace  until one day the eagle got it into his head  
357
2826560
6000
مدتی با هم در آرامش زندگی کردند تا اینکه یک روز عقاب آن را به دست گرفت سر
47:12
to try some goat meat for a change he seized one  of the flock by the neck and snapped it he made  
358
2832560
7440
برای امتحان کردن مقداری گوشت بز ، گردن یکی از گله‌ها را گرفت و آن را قفل کرد و برای
47:20
a quick meal of the poor victim and pronounced  it delicious every day for a week he dined on a  
359
2840000
7600
قربانی بیچاره غذای سریع درست کرد و به مدت یک هفته هر روز آن را خوشمزه اعلام کرد.
47:27
different member of the flock seeing no end to the  massacre the goats assembled to debate a course  
360
2847600
8080
پایان قتل عام، بزها جمع شدند تا در مورد روشی
47:35
of action one of them piped up saying let's ask  the wolf in the valley to help at first the wolf  
361
2855680
7360
بحث کنند. یکی از آنها با صدای بلند گفت بیایید از گرگ در دره کمک بخواهیم در ابتدا
47:43
was unwilling to lend a paw in their defense  but the helpless creatures pleaded so strongly  
362
2863040
7040
گرگ حاضر نبود پنجه ای برای دفاع از آنها قرض دهد، اما موجودات درمانده به شدت التماس کردند
47:50
insisting that only the wolf had the power to  stand up to the eagle so he sensed an opportunity  
363
2870080
7280
اصرار کردند که فقط گرگ این قدرت را داشت که در مقابل عقاب بایستد، بنابراین او فرصتی را احساس کرد.
47:58
the next day when the eagle came for his meal  the wolf ambushed him from behind a boulder  
364
2878560
6000
48:05
in the attack the eagle was so badly wounded that  he flew away before the wolf could finish him off  
365
2885120
6640
که او قبل از اینکه گرگ بتواند او را تمام کند پرواز کرد
48:12
i'll make my home elsewhere he said as he flew  off there are more mountains for me to nest on  
366
2892320
5600
من خانه‌ام را جای دیگری می‌سازم، او گفت همانطور که پرواز کرد کوه‌های بیشتری برای من وجود دارد که بتوانم روی آنها لانه
48:18
the goats came bounding up to thank the wolf for  saving them but the wolf turned on them burying  
367
2898960
6080
کنم   بزها آمدند تا از گرگ برای نجات آنها تشکر کنند اما گرگ روشن شد آنها در حال دفن
48:25
his fangs did you think i would stop once the  eagle had left he asked them now there's nothing  
368
2905040
6640
دندان‌های نیش‌های او فکر می‌کردی وقتی عقاب رفت متوقف می‌شوم، او از آنها پرسید: اکنون هیچ چیز
48:31
standing in my way before any of the flock  could respond he fell upon them left and right  
369
2911680
6080
مانع از گله نیست قبل از اینکه گله بتواند پاسخ دهد، او در یک بعدازظهر به سمت چپ و راست روی آنها افتاد و
48:37
in one afternoon slaughtering dozens more  than the eagle could have managed in a month  
370
2917760
5760
ده‌ها بیشتر از آن چیزی که عقاب می‌توانست سلاخی کند. در یک ماه مدیریت شد
48:44
the moral of this story is you should avoid  a remedy that is worse than the disease
371
2924720
6000
اخلاقیات این داستان این است که باید از درمانی که بدتر از
48:53
it is a cloudy day today it looks like rain i  put on a coat and take an umbrella from the rack  
372
2933040
8480
بیماری است اجتناب کنید. امروز یک روز ابری است که شبیه باران است ، کت را پوشیدم و چتر را از قفسه
49:01
next to the door i drive into town to run  some errands i have to pay the utilities bill  
373
2941520
9120
کنار دری که به داخل آن می‌روم برمی‌دارم. شهر برای انجام برخی کارها باید قبض آب و برق را پرداخت کنم
49:10
and buy some batteries at 3 pm i pick my  sister up from school and bring her home  
374
2950640
7440
و ساعت 3 بعدازظهر مقداری باتری بخرم، خواهرم را از مدرسه برمی‌دارم و به خانه می‌آورم
49:18
when i get to the school everyone is dressed for  heavy rain a storm hits while i'm at the school  
375
2958960
7920
وقتی به مدرسه می‌روم همه لباس‌های باران شدید می‌پوشند، طوفان می‌آید در حالی که من در مدرسه هستم. مدرسه
49:27
my sister gets a little wet  before she makes it to the car  
376
2967520
4080
سی من استر قبل از اینکه به ماشین برود کمی خیس می شود   به
49:32
because of the storm the traffic is heavy on the  way home i have to be careful to avoid an accident  
377
2972400
7360
دلیل طوفان ترافیک در راه خانه سنگین است، باید مراقب باشم تا تصادف نکنم
49:40
on the way home we see an accident with  three cars at a traffic light near our street  
378
2980560
6960
در راه خانه شاهد تصادف با سه اتومبیل در چراغ راهنمایی در نزدیکی ما هستیم. خیابان
49:48
it looks bad but fortunately no one is injured  okay now let's do it the second time through  
379
2988240
9600
بد به نظر می رسد اما خوشبختانه هیچ کس آسیب ندیده باشه حالا بیایید بار دوم این کار را انجام دهیم
49:57
this time i will use simple past and some  other tenses and speak a little more quickly
380
2997840
6560
این بار از گذشته ساده و چند زمان دیگر استفاده می کنم و کمی سریع تر صحبت می
50:06
it was cloudy yesterday for most of the day it  looked like rain when i went out to run errands  
381
3006640
6880
کنم دیروز در بیشتر ساعات روز ابری بود  شبیه باران بود. برای انجام کارهای بیرون رفتم
50:13
i put on my coat and took an umbrella from the  rack next to the door i drove into town where  
382
3013520
7200
کتم را پوشیدم و از روی قفسه کنار در یک چتر برداشتم و وارد شهر شدم
50:20
i paid the utilities bill and bought some  batteries at 3 p.m i picked my sister up  
383
3020720
6160
قبض آب و برق را پرداخت کردم و تعدادی باتری خریدم ساعت 3 بعدازظهر خواهرم را
50:26
from school and brought her home when i got to  the school everyone was dressed for heavy rain  
384
3026880
6160
از مدرسه برداشتم و به خانه آوردم. وقتی به مدرسه رسیدم همه برای باران شدید لباس پوشیده
50:33
the storm hit while i was waiting for my sister so  she got a little wet before she made it to the car  
385
3033760
6400
بودند   طوفان در حالی که من منتظر خواهرم بودم رخ داد بنابراین قبل از اینکه به ماشین برسد کمی خیس شد
50:41
because of the storm traffic was heavy on the  way home i drove carefully to avoid getting into  
386
3041120
7040
چون ترافیک طوفانی در راه خانه سنگین بود، با احتیاط به سمت خانه رفتم. اجتناب از دریافت
50:48
an accident on the way home we saw a three-car  accident at a traffic light it was a bad accident  
387
3048160
7840
تصادفی در راه خانه، تصادف سه خودرو در چراغ راهنمایی دیدیم، تصادف بدی بود،
50:56
but fortunately no one was hurt okay now let's do  it the third time through now i'm going to change  
388
3056000
8080
اما خوشبختانه هیچ‌کس صدمه ندید، خوب حالا بیایید این کار را برای بار سوم انجام دهیم، من می‌خواهم
51:04
the senate structures a little more and this  time the story will be close to native level  
389
3064080
4880
ساختار سنا را تغییر دهم. کمی بیشتر و این بار داستان
51:08
english in terms of the speed and complexity of  the the language okay yesterday was cloudy since  
390
3068960
9040
از نظر سرعت و
51:18
it looked like rain i grabbed my cotton umbrella  from the rack when i went out to run errands i  
391
3078000
5040
پیچیدگی به سطح بومی انگلیسی نزدیک خواهد شد.
51:23
drove into town to pay utilities bill and pick up  some batteries around 3 pm i went to the school  
392
3083040
6320
به شهر رفتم تا قبض آب و برق را بپردازم و باتری ها را حدود ساعت 3 بعدازظهر
51:29
to pick up my sister and bring her home when i  got there everyone was dressed for heavy rain  
393
3089360
4880
بردارم. به مدرسه رفتم تا خواهرم را بگیرم و او را به خانه بیاورم وقتی به آنجا رسیدم همه لباس های باران شدید پوشیده
51:34
the storm hit right when my sister got out so  she got a little wet before making it to the car  
394
3094800
4560
بودند. قبل از رسیدن به ماشین کمی خیس
51:40
traffic was fairly heavy during the trip home  because of the storm i was driving carefully  
395
3100480
5040
شدم   ترافیک در طول سفر به خانه نسبتاً سنگین بود  به دلیل طوفان که من با احتیاط رانندگی می
51:45
to avoid getting into an accident but not  everyone was as careful as me at a traffic  
396
3105520
4960
کردم   تا تصادف نکنم اما همه به اندازه من مراقب چراغ راهنمایی
51:50
light near our house we saw a three-car pileup it  looked pretty bad but fortunately no one was hurt  
397
3110480
6240
در نزدیکی ساعت ما نبودند. ما شاهد انباشته شدن سه ماشین بودیم خیلی بد به نظر می رسید اما خوشبختانه هیچ کس آسیب ندید
51:58
today i'll be talking about my schedule  this video is a good companion to teacher  
398
3118320
5280
امروز در مورد برنامه خود صحبت خواهم کرد این ویدیو همراه خوبی برای معلم
52:03
sarah's recent video about the simple past i'll  be using different verbs to describe my schedule  
399
3123600
6880
است   ویدیو اخیر سارا درباره گذشته ساده من از افعال مختلف استفاده خواهم کرد برنامه من را شرح دهید
52:10
so you will be introduced to different simple past  forms in an easy to understand context first time  
400
3130480
6960
تا شما با اشکال مختلف گذشته  ساده در زمینه ای آسان برای اولین بار آشنا شوید
52:17
through i will use simple present only i will also  speak slowly and without contractions or difficult  
401
3137440
8320
از طریق من فقط از حال ساده استفاده می کنم، همچنین آهسته و بدون انقباض یا
52:25
idioms or phrasal verbs okay so on fridays i wake  up at 9 a.m i take a shower and brush my teeth  
402
3145760
10720
اصطلاحات یا افعال عبارتی دشوار صحبت خواهم کرد، بنابراین جمعه ها در ساعت بیدار می شوم. ساعت 9 صبح دوش می‌گیرم و دندان‌هایم را مسواک
52:37
then i go to a coffee shop near my house i drink  coffee and check my email i also write part of a  
403
3157200
9760
می‌زنم، سپس به یک کافی‌شاپ نزدیک خانه‌ام می‌روم، قهوه می‌نوشم و ایمیلم را چک می‌کنم، همچنین بخشی از یک
52:46
script for the english danny channel if i have  time i read some different online forums for a  
404
3166960
6960
اسکریپت را برای کانال انگلیسی دنی می‌نویسم، اگر وقت داشته باشم، چند تالار گفتگوی آنلاین مختلف را می‌خوانم.
52:53
little while after my coffee i go home and make  lunch i have sandwiches and chips with ginger ale  
405
3173920
9120
کمی بعد از قهوه‌ام به خانه می‌روم و ناهار درست می‌کنم ، ساندویچ و چیپس با
53:03
i eat lunch for half an hour then i take the dog  for a walk we wander around the neighborhood for  
406
3183840
8320
زنجبیل می‌خورم، نیم ساعت ناهار می‌خورم، سپس سگ را به پیاده‌روی می‌برم، یک ساعت که می‌رسیم در اطراف محله پرسه
53:12
an hour when we get back i feed the dog in the  afternoon i drive across town to meet some friends  
407
3192160
8880
می‌زنیم. بعدازظهر به سگ غذا می‌دهم و در سراسر شهر رانندگی می‌کنم تا با دوستانی ملاقات کنم   مدتی
53:21
we hang out for a little while  just talking together for a bit  
408
3201840
4080
با هم می‌نشینیم  فقط کمی با هم صحبت
53:26
then we go see a movie together after the  movie we eat dinner at a nearby restaurant  
409
3206560
5920
می‌کنیم   سپس بعد از  فیلم با هم فیلم می‌بینیم، شام را در رستورانی نزدیک می‌خوریم
53:33
i go home and go to bed at 11 o'clock i read  a book for a little while before i fall asleep  
410
3213280
8560
به خانه می‌روم و ساعت 11 به رختخواب بروم، قبل از اینکه بخوابم مدتی کتاب می‌خوانم
53:42
so that's the first time through now second time  through i will use the simple past versions of the  
411
3222800
7200
بنابراین این اولین بار است که از این به بعد بار دوم تا من از نسخه‌های گذشته ساده
53:50
verbs from part one i will speak a little  bit more quickly this time and instead of  
412
3230000
6480
افعال قسمت اول استفاده می‌کنم، کمی بیشتر صحبت خواهم کرد. این بار به سرعت و به جای اینکه
53:56
talking about my schedule i will talk about  something that happened in the past okay  
413
3236480
6400
درباره برنامه‌ام صحبت کنم، در مورد اتفاقی که در گذشته رخ داده است صحبت خواهم کرد، بسیار خوب
54:04
last friday i woke up at 9 00 am i took a shower  and brushed my teeth then i went to the coffee  
414
3244800
9520
54:14
shop near my house i drank coffee and checked  my email i also wrote part of a script for the  
415
3254320
7680
است. قهوه و چک کردن ایمیلم، بخشی از یک اسکریپت را نیز برای
54:22
english danny channel since i had time i read  some different online forums for a little while  
416
3262000
6480
کانال انگلیسی دنی نوشتم، چون وقت داشتم برای مدتی چند تالار گفتگوی آنلاین مختلف را مطالعه
54:29
after my coffee i went home and made lunch i had  sandwiches and chips with ginger ale i ate lunch  
417
3269760
8720
می‌کردم   بعد از قهوه‌ام که به خانه رفتم و ناهار درست کردم، ساندویچ و چیپس با زنجبیل خوردم. ناهار
54:38
for half an hour then i took the dog for a walk  we wandered around the neighborhood for an hour  
418
3278480
7120
به مدت نیم ساعت بعد سگ را به پیاده روی بردم  یک ساعت در محله پرسه
54:46
when we got back i fed the dog in the afternoon  i drove across town to meet some friends we hung  
419
3286400
8720
زدیم   وقتی برگشتیم، بعد از ظهر به سگ غذا دادم  در شهر رانده شدم تا با دوستانی ملاقات
54:55
out for a little while just talking together for  a bit then we saw a movie together after the movie  
420
3295120
7360
کنم که مدتی با هم صحبت کردیم. کمی بعد بعد از فیلم با هم فیلمی
55:02
we ate dinner at a local restaurant i  went home and went to bed at 11 o'clock  
421
3302480
5600
دیدیم   شام را در یک رستوران محلی خوردیم، به خانه رفتم و ساعت 11 به رختخواب رفتم
55:08
i read a book for a little while before i fell  asleep okay now the third time through now for  
422
3308960
7200
مدتی کتاب خواندم قبل از اینکه بخوابم خیلی خب حالا سومین بار تا به حال برای
55:16
this time i will change the sentence structures a  little bit and speak a little bit faster this time  
423
3316160
6160
این بار ساختار جمله را کمی تغییر می‌دهم و کمی سریع‌تر صحبت می‌کنم این بار
55:22
through it will be closer to a native level of  expression okay last friday i got up around nine  
424
3322320
8320
از طریق آن به سطح بومی بیان نزدیک‌تر می‌شود، بسیار خوب جمعه گذشته حدود
55:30
am i showered quickly and brushed my teeth then  went to a coffee shop near me for a little bit  
425
3330640
5360
ساعت نه از خواب بلند شدم   سریع دوش گرفتم و دندان‌هایم را مسواک زدم، سپس به کافی شاپ نزدیک من برای مدت
55:36
i got a coffee and settled in to check my email  and work on a script for the english danny channel  
426
3336880
4880
کوتاهی   قهوه خوردم و مستقر شدم تا ایمیلم را چک کنم و روی یک اسکریپت برای کانال انگلیسی danny کار
55:42
since i had some time i read on some online  forums after i finished the script i went home  
427
3342320
5600
کنم   چون مدتی وقت داشتم و بعد از اتمام فیلمنامه در برخی از انجمن‌های آنلاین مطالعه کردم و برای ناهار به خانه رفتم
55:47
for lunch after the coffee i made a sandwich  and had chips and a ginger ale along with it  
428
3347920
5040
پس از ج من یک ساندویچ درست کردم و همراه با آن چیپس و یک زنجبیل خوردم.
55:53
lunch took about an hour and then i walked the dog  we just wandered around for a little while until  
429
3353680
4880
ناهار حدود یک ساعت طول کشید و سپس سگ را پیاده کردم. فقط مدتی در اطراف پرسه
55:58
i came back and fed her late in the afternoon i  drove across town to meet my buddies we chilled  
430
3358560
5840
زدم تا اینکه    بعد از ظهر برگشتم و به او غذا دادم و از شهر عبور کردم. با دوستانم ملاقات کن ما
56:04
together and went to see a movie after the movie  we grabbed dinner at a place near the theater  
431
3364400
5360
با هم سرد شدیم   و بعد از فیلم برای دیدن فیلم رفتیم  شام را در مکانی نزدیک تئاتر خوردیم
56:10
i went home and went to bed around 11. i had a  book with me so i read in it for a bit before  
432
3370480
5760
من به خانه رفتم و حدود ساعت 11 به رختخواب رفتم. یک کتاب با خودم داشتم بنابراین قبل از آن مدتی در آن مطالعه
56:16
i finally drifted off contractions today's story  is another fable in english a fable means a story  
433
3376240
9440
کردم   بالاخره از انقباضات منحرف شد داستان امروز یکی دیگر از افسانه‌های انگلیسی است. افسانه به معنای داستان
56:25
which is meant to teach a moral lesson in fables  you sometimes see talking animals who represent  
434
3385680
6800
است   که قرار است یک درس اخلاقی در افسانه‌ها بیاموزد.
56:32
different human characteristics or failings this  fable is about the fox and the pheasants one night  
435
3392480
10160
56:42
a fox walks through the woods he sees several  pheasants sitting out of his reach on the limb of  
436
3402640
8400
روباه در میان جنگل قدم می زند و چندین قرقاول را می بیند که دور از دسترس او روی اندام
56:51
a tall old tree he looks around and finds an area  of bright moonlight where the pheasants can see  
437
3411040
9680
یک درخت پیر بلند نشسته اند و به اطراف نگاه می کند و منطقه ای از نور مهتاب را پیدا می کند که قرقاول ها می توانند
57:00
him clearly there he stands up and dances around  he spins and hops and jumps about the pheasants  
438
3420720
12000
او را به وضوح ببینند. بلند می شود و دور می رقصد می چرخد ​​و می پرد و در اطراف قرقاول ها می پرد
57:12
stare at him fearfully they can hardly even blink  their eyes because they are afraid to lose sight  
439
3432720
8080
با ترس به او خیره می شوند آنها حتی به سختی می توانند چشمانشان را پلک بزنند زیرا می ترسند
57:20
of him at one moment the fox acts like he will  climb the tree at another he falls over and lies  
440
3440800
8720
در یک لحظه او را از دست بدهند روباه طوری رفتار می کند که در لحظه ای دیگر از درخت بالا می رود و روی زمین می افتد. و
57:29
down as if he is dead and then he gets up and  jumps around again with his back in the air the  
441
3449520
8800
طوری دراز می کشد که انگار مرده است و سپس بلند می شود و دوباره با پشت به هوا می پرد،
57:38
whole time the birds heads are full of fear at the  performance they become dazed as they watch him  
442
3458320
8960
تمام مدتی که سر پرندگان از اجرای نمایش پر از ترس است و در حین تماشای او گیج می
57:48
after a time the birds become so afraid that when  the fox begins his performance once more they lose  
443
3468400
7680
شوند. می ترسند وقتی روباه یک بار دیگر اجرای خود را شروع می کند، کنترل خود را از دست می دهند
57:56
control and fall out of the tree one by one they  fall down into the paws of mr fox and he eats them  
444
3476080
9920
و یکی یکی از درخت می افتند، در پنجه های آقای روباه می افتند و او آنها را می خورد،
58:07
okay that was the first time through now let's  do the story again but this time we will use  
445
3487760
7040
خوب این اولین بار بود که تا الان، بیایید دوباره داستان را تکرار کنیم، اما این زمانی که از
58:14
different verb tenses and some new vocabulary  i will speak a little faster this time and use  
446
3494800
6880
زمان‌های افعال مختلف و واژگان جدید استفاده می‌کنیم، این بار کمی سریع‌تر صحبت می‌کنم و
58:21
a few contractions as well all right one  night a fox was walking through the woods  
447
3501680
8160
از چند انقباض نیز استفاده می‌کنم، درست یک شب، روباهی در جنگل قدم می‌زد
58:29
when he saw several pheasants sitting just out of  his reach on the limb of a tall old tree he looked  
448
3509840
8080
که چند قرقاول را دید که نشسته بودند. دور از دسترسش روی اندام درختی کهنسال بلند به اطراف نگاه کرد
58:37
around and found an area of bright moonlight where  the pheasants could see him clearly there he stood  
449
3517920
8400
و منطقه‌ای از نور مهتاب را پیدا کرد که قرقاول‌ها می‌توانستند او را به وضوح ببینند، در آنجا
58:46
up and danced around he spun and hopped and jumped  about while the pheasants stared at him fearfully  
450
3526320
8080
ایستاد و دور تا دور رقصید.
58:54
they could hardly even blink their eyes for  fear of losing sight of him at one moment  
451
3534960
6800
آنها حتی به سختی می توانستند چشمانشان را پلک بزنند از ترس اینکه در یک لحظه او را از دست بدهند.
59:01
the fox acts like he might climb the tree and get  the birds at another he falls over and plays dead  
452
3541760
7040
روباه طوری رفتار می کند که ممکن است از درخت بالا برود و پرنده ها را به سمت دیگری بیاورد. او روی زمین می افتد و مرده بازی می کند.
59:09
and then he jumps back up again and  leaps around with his back in the air  
453
3549440
4800
59:15
the birds watch in amazement dazzled  and afraid their heads begin to whirl  
454
3555040
6240
در هوا پرندگان با تعجب خیره شده و می ترسند سرهایشان شروع به چرخیدن
59:21
as they watch him after a while the pheasants  have become so fearful that when the fox  
455
3561280
6880
می کند در حالی که بعد از مدتی او را تماشا می کنند قرقاول ها آنقدر ترسیده اند که وقتی روباه
59:28
begins his performance all over again they  lose their balance and fall out of the tree  
456
3568160
6080
دوباره اجرای خود را شروع می کند تعادل خود را از دست می دهند و از درخت می افتند.
59:35
one by one they fall right into the waiting pause  of mr fox and he eats them up okay so now you know  
457
3575040
9920
آنها یکی یکی دقیقاً در مکث انتظار آقای روباه می افتند و او آنها را می خورد، بنابراین اکنون شما
59:44
the story so this third time through i will use  some more advanced vocabulary and a few different  
458
3584960
6400
داستان را می دانید، بنابراین برای بار سوم از واژگان پیشرفته تر و چند واژه متفاوت استفاده خواهم کرد.
59:51
sentence structures i will also speak at more  something closer to a native level speed and  
459
3591360
7680
ساختار جمله‌ای من همچنین با سرعتی نزدیک‌تر به سطح بومی صحبت خواهم کرد و
59:59
at the end of the story i'll tell you what the  moral of the story was so wait around till the end  
460
3599040
4880
در پایان داستان به شما می‌گویم اخلاقیات داستان چه بود، بنابراین تا آخر صبر کنید
60:05
one moonlit evening a fox was walking through the  woods when he spied a group of pheasants sitting  
461
3605920
6080
یک غروب مهتابی روباهی در جنگل قدم می‌زد. هنگامی که او گروهی از قرقاول‌ها را
60:12
just out of his reach on the limb of a tall old  tree the sly fox soon found a bright patch of  
462
3612000
7040
که دور از دسترس او روی اندام درختی پیر بلند نشسته بودند جاسوسی کرد، روباه حیله‌گر به زودی تکه‌ای روشن از
60:19
moonlight where he knew the pheasants could see  him clearly there he got up on his hind legs  
463
3619040
6240
نور مهتاب پیدا کرد، جایی که می‌دانست قرقاول‌ها می‌توانند او را در آنجا به وضوح ببینند، روی پاهای عقبش بلند شد
60:25
and started dancing around spinning and hopping  and jumping he whirled about while the pheasants  
464
3625280
6480
و شروع کرد. می رقصید و می چرخید و می پرید و می چرخید در حالی که قرقاول ها با
60:31
fearfully gazed on at him they could hardly  blink their eyes for fear of losing sight of him  
465
3631760
6000
ترس به او خیره می شدند و به سختی می توانستند از ترس از دست دادن او چشمک بزنند.
60:37
for even an instant now the fox pretends to  climb the tree now he falls over and feigns death  
466
3637760
7760
60:46
now he's back on his feet again jumping  and leaping with his back in the air  
467
3646160
3920
حالا او دوباره روی پاهایش می‌پرد و با پشت به
60:50
their heads in a whirl the pheasants watch him  at once captivated and petrified but still they  
468
3650960
7200
هوا می‌پرد، قرقاول‌ها به سرعت او را تماشا می‌کنند.
60:58
can't stop watching for fear he might snatch them  when their backs are turned so fearful have they  
469
3658160
5920
وقتی پشتشان به قدری ترسناک است آن‌ها را
61:04
become that when the fox begins his show once more  they start to lose their balance on the limb one  
470
3664080
5840
ببنید که وقتی روباه یک بار دیگر برنامه‌اش را شروع می‌کند، تعادل خود را از دست می‌دهند،
61:09
by one they plummet right into the waiting pause  of mr fox who happily gobbles them up okay now the  
471
3669920
8640
یکی یکی دقیقاً در مکث انتظار آقای روباه که با خوشحالی آنها را می بلعد، می‌خورند.
61:18
moral of this story is that too much attention  to danger may cause us to become victims of it
472
3678560
7840
اخلاقیات این داستان این است که توجه بیش از حد به خطر ممکن است باعث شود ما قربانی آن شویم
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7