How to Talk About Emotions in English - Spoken English Lesson

Hi, I’m Liam.

سلام من لیام هستم

Welcome to Oxford Online English!

به آکسفورد آنلاین انگلیسی خوش آمدید!

In this lesson, you can learn to talk about different emotions in English.

در این درس می توانید یاد بگیرید که در مورد احساسات مختلف به زبان انگلیسی صحبت کنید.

You’ll see how to talk about positive and negative feelings, about strong emotions and

خواهید دید که چگونه در مورد احساسات مثبت و منفی، در مورد احساسات قوی و

low-level emotions in different ways.

احساسات سطح پایین به روش های مختلف صحبت کنید.

Before we start, do you want more free English lessons?

قبل از شروع، آیا می خواهید آموزش های رایگان انگلیسی بیشتری داشته باشید؟

Visit our website: Oxford Online English dot com.

از وب سایت ما دیدن کنید: Oxford Online English dot com.

You can also book English classes with our fully-qualified teachers, who can help you

همچنین می‌توانید کلاس‌های انگلیسی را با معلمان مجرب ما رزرو کنید ، که می‌توانند در

with your English speaking, writing, IELTS preparation, or whatever else you need.

مکالمه انگلیسی، نوشتن، آمادگی آیلتس یا هر چیز دیگری که نیاز دارید به شما کمک کنند.

This lesson has four parts.

این درس دارای چهار بخش است.

In each part, you’ll learn five to six words related to two different main emotions, like

در هر بخش، پنج تا شش کلمه مرتبط با دو احساس اصلی مختلف مانند

anger, fear or happiness.

خشم، ترس یا شادی را یاد خواهید گرفت.

Ready?

آماده؟

Let’s start!

بیا شروع کنیم!

You look pleased!

شما راضی به نظر می رسید!

What’s going on?

چه خبر است؟

I finally passed my driving test!

بالاخره امتحان رانندگیمو قبول شدم!

I’m so happy!

من خیلی خوشحالم!

Wow!

وای!

Congratulations!

تبریک می گویم!

Thanks…

ممنون...

It was my sixth attempt!

این ششمین تلاش من بود!

Sixth?

ششم؟

Yeah.

آره

I was really stressed beforehand.

از قبل واقعا استرس داشتم.

I’ve been feeling nervous for days, and I haven’t been sleeping well, but in the

روزهاست که عصبی می‌شوم و خوب نمی‌خوابیدم، اما در

end it went well.

نهایت خوب پیش رفت.

That sounds stressful.

به نظر استرس زا می رسد.

What made you so scared?

چی شد که اینقدر ترسیدی؟

I mean, it’s not the end of the world to fail your driving test.

منظورم این است که مردود شدن در آزمون رانندگی پایان دنیا نیست.

I don’t know.

من نمی دانم.

I just built it up in my head, and it became this huge thing.

من فقط آن را در ذهنم ساختم و به این چیز بزرگ تبدیل شد.

I honestly can’t remember feeling so worried about anything in my life before.

راستش نمی توانم به یاد بیاورم که قبلاً در مورد چیزی در زندگی ام اینقدر نگران بودم.

You must be relieved to get it over with.

باید خیالت راحت بشه تا از پسش بربیای

For sure.

مطمئنا.

If I’d failed again, I think I’d have just given up.

اگر دوباره شکست می‌خوردم، فکر می‌کنم تازه تسلیم شده بودم.

Well, no need to think about that now!

خب حالا نیازی به فکر کردن نیست!

Look at six words to describe feelings which you heard in the dialogue.

به شش کلمه برای توصیف احساساتی که در گفتگو شنیده اید نگاه کنید.

First, a question: three of these words relate to feeling *fear*.

ابتدا یک سوال: سه مورد از این کلمات مربوط به احساس *ترس* است.

Which three?

کدام سه؟

‘Nervous’, ‘worried’ and ‘scared’ are all feelings of fear.

"عصبی"، "نگران" و "ترس " همه احساس ترس هستند.

Do you know how they’re different?

میدونی چقدر باهم فرق دارن؟

‘Nervous’ and ‘worried’ are both low-level fear.

"عصبی" و "نگران" هر دو ترس سطح پایینی هستند .

‘Scared’ describes a more intense feeling.

"ترس" احساس شدیدتری را توصیف می کند.

To describe extreme levels of fear, for example if you’re in a life-threatening situation,

برای توصیف سطوح شدید ترس، به عنوان مثال اگر در یک موقعیت تهدید کننده زندگی

you could use adjectives like ‘terrified’ or ‘petrified’.

هستید، می توانید از صفت هایی مانند «ترس» یا «متحجر» استفاده کنید.

What about the other three adjectives – ‘pleased’, ‘stressed’ and ‘relieved’?

در مورد سه صفت دیگر - «خشنود»، «استرس» و «رهایی» چطور؟

One is different from the other two – which one?

یکی با دو تای دیگر متفاوت است - کدام یک؟

‘Stressed’ is different, because it’s an unpleasant emotion.

"استرس" متفاوت است، زیرا یک احساس ناخوشایند است.

‘Pleased’ is similar to ‘happy’, but ‘pleased’ is a reaction to a situation.

"خشنود" شبیه "خوشحال" است، اما "خشنود" واکنشی به یک موقعیت است.

What does this mean?

این یعنی چی؟

In English, there are many pairs of words with a similar meaning, but one is used to

در زبان انگلیسی، جفت های زیادی از کلمات با معنای مشابه وجود دارد، اما یکی برای

describe a general state, while the other is used to describe a reaction to a specific

توصیف یک حالت کلی استفاده می شود، در حالی که دیگری برای توصیف واکنش به یک موقعیت خاص استفاده می

situation.

شود.

‘Happy’ and ‘pleased’ are an example of this.

«خوشحال» و «خشنود» نمونه‌ای از این هستند.

So, you can be ‘happy’ generally, or for long periods of time.

بنابراین، شما می توانید به طور کلی یا برای مدت طولانی "شاد" باشید.

You could say: ‘She was happy throughout her retirement.’

می‌توانید بگویید: «او در طول دوران بازنشستگی‌اش خوشحال بود.»

However, ‘pleased’ can’t be used like this.

با این حال، «راضی» را نمی‌توان به این شکل استفاده کرد .

You feel pleased at one specific time.

در یک زمان خاص احساس رضایت می کنید.

For example: ‘I was pleased with how my painting turned out.’

به عنوان مثال: «از این که نقاشی من چگونه به نمایش درآمد راضی بودم.»

Here, you could also use ‘happy’.

در اینجا، می‌توانید از «شاد» نیز استفاده کنید.

‘Happy’ can replace ‘pleased’, but not the other way round.

«شاد» می تواند جایگزین «خشنود» شود، اما نه برعکس.

There are other pairs like this; for example: ‘sad - upset’ or ‘angry - cross’.

جفت های دیگری مانند این وجود دارد. به عنوان مثال: "غمگین - ناراحت" یا "عصبانیت - متقاطع".

The first word has a general meaning, and the second describes your reaction to something

کلمه اول یک معنای کلی دارد و کلمه دوم واکنش شما را به چیزی خاص توصیف می کند

specific.

.

Finally, what about ‘relieved’?

در نهایت، «رهایی» چطور؟

What does that mean?

معنی آن چیست؟

You feel relieved when you’re free from pressure or stress.

وقتی از فشار یا استرس رها می شوید احساس آرامش می کنید .

If you have a problem, and the problem is solved, you might feel relieved.

اگر مشکلی دارید و مشکل حل شد، ممکن است احساس آرامش کنید.

Or, if you have an exam, and you think you might fail, you’ll feel relieved when you

یا اگر امتحان دارید و فکر می‌کنید ممکن است شکست بخورید، وقتی قبول شدید احساس آرامش می‌کنید

pass.

.

Let’s look at our next section.

بیایید به بخش بعدی خود نگاه کنیم.

In this section, we have a challenge for you.

در این بخش یک چالش برای شما داریم.

You’ll hear a dialogue, as usual.

مثل همیشه دیالوگ می شنوید.

There are six words relating to emotions in the dialogue.

شش کلمه مربوط به احساسات در گفتگو وجود دارد.

Listen and try to write them down.

گوش کنید و سعی کنید آنها را یادداشت کنید.

How’s work going?

کار چطور پیش می رود؟

Urgh…

اوه…

Don’t ask.

نپرس.

Going well, then?

خوب پیش میری پس؟

Don’t even joke about it.

حتی باهاش ​​شوخی نکن

I feel miserable.

احساس بدبختی میکنم

I dread going in every morning, and every day feels like an eternity.

من از رفتن هر روز صبح می ترسم و هر روز مانند یک ابدیت است.

Yeah, you seem a bit down.

آره، به نظر می رسد کمی پایین آمده است.

But, a couple of months ago you said things were going OK?

اما، چند ماه پیش گفتی که اوضاع خوب است؟

They were.

آنها بودند.

Or, I thought they were.

یا، من فکر می کردم آنها هستند.

That’s the problem – I’m so mixed up!

مشکل این است - من خیلی قاطی شدم!

Working in the fashion industry was always my dream, and I worked so hard to get an opportunity.

کار در صنعت مد همیشه رویای من بود و برای به دست آوردن فرصت بسیار سخت تلاش کردم.

But then, reality started to bite.

اما پس از آن، واقعیت شروع به گاز گرفتن کرد.

What do you think went wrong?

به نظر شما چه اشتباهی رخ داده است؟

I’m supposed to be an event manager, but they don’t actually let me make any decisions.

من قرار است مدیر رویداد باشم، اما آنها در واقع به من اجازه تصمیم گیری نمی دهند.

I spend all day doing menial work.

تمام روز را صرف انجام کارهای ساده می کنم.

We had a team meeting last week, and they asked me to go out and get coffee!

هفته پیش جلسه تیمی داشتیم و از من خواستند بروم بیرون قهوه بخوریم!

I felt so humiliated.

خیلی احساس حقارت کردم

So, what are you going to do?

خب تصمیم داری چکار کنی؟

You can’t stay there, surely…

شما نمی توانید آنجا بمانید، مطمئنا ...

I don’t know.

من نمی دانم.

I’m torn.

من پاره شده ام

On the one hand, you’re right – I can’t stay there.

از یک طرف، حق با شماست - من نمی توانم آنجا بمانم.

But on the other hand, what am I going to do?

اما از طرف دیگر، من قرار است چه کار کنم؟

I was out of work for three months, and I need the money right now.

من سه ماه بیکار بودم و الان به پول نیاز دارم.

It’s a tricky situation.

این یک وضعیت دشوار است.

The worst thing is that it’s affecting everything else in my life, too.

بدترین چیز این است که بر همه چیزهای دیگر زندگی من نیز تأثیر می گذارد.

I don’t go out or do anything after work or at weekends.

من بعد از کار یا آخر هفته ها بیرون نمی روم یا کاری انجام نمی دهم .

I just feel kind of apathetic; I don’t have the energy to go anywhere.

من فقط احساس بی تفاوتی می کنم. من انرژی برای رفتن به جایی را ندارم.

Well, I don’t know, but it doesn’t sound like you can go on like this.

خوب، من نمی دانم، اما به نظر نمی رسد که شما بتوانید اینطور ادامه دهید.

Did you get the six words?

شش کلمه را فهمیدی؟

If you want, you can go back and listen again.

اگر می خواهید، می توانید برگردید و دوباره گوش دهید.

Here are the six words you heard.

این شش کلمه ای است که شنیدید.

These words relate to feelings of sadness, shame and confusion.

این کلمات مربوط به احساس غم، شرم و سردرگمی است.

Can you put the words into three groups?

آیا می توانید کلمات را در سه گروه قرار دهید؟

‘Miserable’ and ‘down’ are both feelings of sadness.

«بدبخت» و «پایین» هر دو احساس غم و اندوه هستند.

‘Miserable’ is a strong word, which describes a deep unhappiness.

"بدبخت" کلمه ای قوی است که یک ناراحتی عمیق را توصیف می کند.

‘Down’ is often used when you’re going through a difficult time in your life, and

«پایین» اغلب زمانی استفاده می‌شود که دوران سختی را در زندگی خود

you feel unhappy generally.

سپری می‌کنید و به طور کلی احساس ناراحتی می‌کنید.

‘Apathetic’ is also a feeling of sadness, although it’s a little different.

«بی‌تفاوت» نیز یک احساس غم و اندوه است، اگرچه کمی متفاوت است.

If you feel apathetic, you don’t care about anything or have any interest in things.

اگر احساس بی تفاوتی می کنید، به هیچ چیز اهمیت نمی دهید یا علاقه ای به چیزها ندارید.

Feeling apathetic means you don’t have much energy, and it’s difficult to motivate yourself

احساس بی تفاوتی به این معنی است که شما انرژی زیادی ندارید و ایجاد انگیزه

to do anything.

برای انجام کاری دشوار است.

Be careful not to mix up ‘apathetic’ and ‘pathetic’ – they sound similar, but

مراقب باشید «بی‌تفاوت» و «رقت‌انگیز» را با هم مخلوط نکنید - آنها شبیه به هم هستند،

the meanings are not related.

اما معانی به هم مرتبط نیستند.

Next, ‘mixed up’ and ‘torn’ are both feelings of confusion.

بعد، «مختلط» و «پاره» هر دو احساس سردرگمی هستند.

They both mean that you’re caught between different possibilities, and you don’t know

هر دوی آنها به این معنی است که شما بین احتمالات مختلف گیر کرده اید و نمی دانید

what to do.

چه کاری انجام دهید.

To remember the word ‘torn’, think about the verb ‘tear’.

برای یادآوری کلمه "پاره"، به فعل "پاره" فکر کنید.

If you tear a piece of paper, you rip it into pieces.

اگر یک تکه کاغذ را پاره کنید، آن را تکه تکه می کنید.

If you feel ‘torn’, it’s as if you’re being pulled in two different directions.

اگر احساس «پاره شدن» می کنید، گویی به دو جهت مختلف کشیده می شوید.

‘Humiliated’ is a strong form of ‘embarrassed’, meaning a deep feeling of shame.

"تحقیر" شکل قوی "خجالت" است، به معنای احساس عمیق شرم.

It has a strong meaning, so you wouldn’t use it often.

معنی قوی دارد، بنابراین شما اغلب از آن استفاده نمی کنید.

Any plans for this weekend?

برای این آخر هفته برنامه ای دارید؟

No, not really.

نه، نه واقعا.

I had something, but it didn’t work out.

من چیزی داشتم، اما درست نشد.

‘Something?’

چیزی؟

Well…

I’m a little embarrassed to say…

OK, fine, I had a blind date arranged.

Nothing wrong with that!

عیبی نداره!

But now it’s not happening?

اما اکنون این اتفاق نمی افتد؟

No, I cancelled it.

نه من کنسل کردم

I was feeling quite anxious.

من کاملاً مضطرب بودم.

I’ve never been on a blind date, and I imagine it would be really awkward, so I called it

من هرگز در یک قرار کور نبودم، و تصور می‌کنم واقعاً ناخوشایند باشد، بنابراین آن را

off.

لغو کردم.

Sure, I guess it could be, but it could be fun, too.

مطمئناً، حدس می‌زنم می‌تواند باشد، اما می‌تواند سرگرم‌کننده نیز باشد.

I think you should go!

فکر کنم باید بری!

It’s normal to feel apprehensive before you go on a first date.

طبیعی است که قبل از رفتن به اولین قرار احساس نگرانی کنید.

You shouldn’t let it stop you.

شما نباید اجازه دهید که شما را متوقف کند.

Hmm…

هوم...

Too late now, though.

حالا خیلی دیر است.

I already cancelled it.

من قبلا آن را لغو کردم.

Now I'm kind of regretting it.

الان یه جورایی پشیمونم

Well, maybe you can still make it happen.

خب، شاید هنوز بتوانید آن را محقق کنید.

Why not make a call?

چرا تماس نمی گیرید؟

Ehh…

اه

I can’t.

... نمیتونم.

I feel guilty for cancelling.

من برای لغو احساس گناه می کنم.

You can’t win, it seems!

شما نمی توانید برنده شوید، به نظر می رسد!

You heard five words related to feelings.

شما پنج کلمه مرتبط با احساسات شنیدید.

Can you remember them?

آیا می توانید آنها را به خاطر بسپارید؟

Try to complete the words!

سعی کنید کلمات را کامل کنید!

Pause the video if you want more time.

اگر زمان بیشتری می خواهید ویدیو را متوقف کنید.

Remember that you can also go back and review the dialogue if you want to.

به یاد داشته باشید که در صورت تمایل می توانید به عقب برگردید و گفتگو را مرور کنید.

Ready?

Let’s see the answers.

آماده؟

جواب ها را ببینیم

These words relate to shame and nervousness.

این کلمات به شرم و عصبیت مربوط می شود.

Can you put them into two groups?

آیا می توانید آنها را در دو گروه قرار دهید؟

‘Anxious’ and ‘apprehensive’ describe fear.

«مضطرب» و «ترسناک» ترس را توصیف می کنند.

Like the words ‘nervous’ and ‘worried’, which you saw earlier, they express a low-level

مانند کلمات «عصبی» و «نگران» که قبلاً دیدید، ترسی سطح پایین را بیان می‌کنند

fear, like you might feel before a first date or an important exam.

، مانند آنچه ممکن است قبل از اولین قرار ملاقات یا امتحان مهم احساس کنید.

‘Awkward’, ‘embarrassed’ and ‘guilty’ relate to shame, but they don’t have the

«ناجور»، «خجالت زده» و «گناهکار» به شرم مربوط می شود، اما

same meaning.

معنای یکسانی ندارند.

Could you explain the difference between them?

ممکن است تفاوت بین آنها را توضیح دهید؟

‘Awkward’ means you feel socially uncomfortable.

"بی دست و پا" به این معنی است که شما از نظر اجتماعی احساس ناراحتی می کنید.

For example, if you’re trying to start a conversation with someone, but you don’t

برای مثال، اگر می‌خواهید با کسی صحبتی را شروع کنید، اما

know what to say, you might feel awkward.

نمی‌دانید چه بگویید، ممکن است احساس ناراحتی کنید.

‘Embarrassed’ is the feeling when you blush – your face turns red.

"خجالت" احساسی است که وقتی سرخ می شوید - صورت شما قرمز می شود.

You feel ‘guilty’ when you think you’ve done something bad.

وقتی فکر می کنید کار بدی انجام داده اید، احساس "گناه" می کنید .

For example, imagine that your friend asks you for some help, and you say: “Sorry,

برای مثال، تصور کنید که دوستتان از شما کمک می خواهد، و شما می گویید: "ببخشید،

I can’t, I’m too busy.”

نمی توانم، من خیلی سرم شلوغ است."

Later, you learn that your friend really needed help; you might feel guilty for not helping.

بعداً متوجه می شوید که دوست شما واقعاً به کمک نیاز دارد . ممکن است برای کمک نکردن احساس گناه کنید.

Let’s look at the last section.

بیایید به بخش آخر نگاه کنیم.

Whoa, where are you going?

وای کجا میری؟

I’m going to walk into his office and tell him exactly what I think of him.

می‌روم داخل دفترش و به او می‌گویم دقیقاً چه فکری در مورد او دارم.

That’s not a good idea.

این ایده خوبی نیست.

I know you’re annoyed…

میدونم اذیت شدی... اذیت شدی

Annoyed?

؟

I’m seething!

من جوش می زنم!

I’m fed up with this place.

من از این مکان خسته شده ام

Let him sack me if he wants.

بگذار اگر می خواهد مرا اخراج کند.

Let’s just take a minute.

فقط یک دقیقه وقت بگذاریم.

Why don’t you tell me what happened?

چرا به من نمی گویید چه اتفاقی افتاده است؟

What happened?

چی شد؟

This isn’t something new.

این چیز جدیدی نیست

I’ve been overwhelmed for weeks.

هفته هاست که غرق شده ام

I ask for help, and he doesn’t even answer my emails or my messages.

من درخواست کمک می کنم و او حتی به ایمیل ها یا پیام های من پاسخ نمی دهد.

He’s supposed to be in charge of this department, and he’s not even doing his job.

او قرار است مسئول این بخش باشد و حتی کارش را انجام نمی دهد.

Sure, I can understand that you’re frustrated, but…

مطمئناً، می‌توانم درک کنم که شما ناامید هستید، اما

It’s more than that.

... بیشتر از این است.

He still hasn’t bought the design software we need.

او هنوز نرم افزار طراحی مورد نیاز ما را نخریده است.

The deadline is next week.

آخرین مهلت هفته آینده است.

I’ve never seen such incompetence.

من هرگز چنین بی کفایتی را ندیده بودم.

Look, I would be upset too, in your position, but getting into a shouting match with him

ببین من هم در جایگاه تو ناراحت می شوم، اما وارد شدن به یک مسابقه فریاد زدن با او

is not going to solve anything.

چیزی حل نمی کند.

How about this: we go and have a cup of tea for ten minutes, and then you decide what

در مورد این چطور: ما می رویم و ده دقیقه چای می خوریم و بعد شما تصمیم می گیرید که

to do?

چه کار کنید؟

If you still want to march into his office and scream at him, I won’t stop you, but

اگر هنوز هم می‌خواهید وارد دفتر او شوید و بر سر او فریاد بزنید، من مانع شما نمی‌شوم، اما

just take ten minutes with me first.

فقط ده دقیقه با من باشید.

OK, fine.

باشه خوبه.

Here, you heard six words related to anger, frustration or sadness.

در اینجا، شش کلمه مربوط به خشم، ناامیدی یا غم را شنیدید.

Here’s a question: what does ‘frustration’ mean?

در اینجا یک سوال وجود دارد: "سرخوردگی" به چه معناست؟

Frustration is a kind of anger, but it relates to situations where you can’t get what you

ناامیدی نوعی عصبانیت است، اما به موقعیت‌هایی مربوط می‌شود که نمی‌توانید به آنچه می‌خواهید برسید

want.

.

For example, imagine you have to catch a train, and you’re late.

برای مثال، تصور کنید که باید قطاری را بگیرید و دیر کرده اید.

You’re driving to the station, and someone in front of you is driving *really* slowly.

شما در حال رانندگی به سمت ایستگاه هستید و یکی از جلوی شما *واقعا* آهسته رانندگی می کند.

You can’t overtake, so you’re stuck driving behind them.

شما نمی توانید سبقت بگیرید، بنابراین در رانندگی پشت آنها گیر کرده اید .

You might feel frustrated in this situation.

ممکن است در این شرایط احساس ناامیدی کنید.

Apart from ‘frustrated’, you heard these words in the dialogue.

جدا از «ناامید»، این کلمات را در دیالوگ شنیدید.

Do you know which emotions these words express?

آیا می دانید این کلمات بیانگر چه احساساتی هستند؟

And, could you explain their meanings in detail?

و آیا می توانید معانی آنها را با جزئیات توضیح دهید؟

Think about it, and pause the video if you need some help!

در مورد آن فکر کنید و اگر به کمک نیاز داشتید، ویدیو را متوقف کنید!

‘Annoyed’ and ‘seething’ both express anger, but at different levels.

«آزار» و «جوش» هر دو بیانگر خشم هستند، اما در سطوح مختلف.

‘Annoyed’ is a low-level anger.

«آزار» یک عصبانیت سطح پایین است.

For example, if you have some mosquito bites, and they’re itchy, you might feel a little

به عنوان مثال، اگر مقداری نیش پشه دارید، و آنها خارش دارند، ممکن است کمی احساس

annoyed, but you wouldn’t – probably – be fully angry.

ناراحتی کنید، اما - احتمالاً - کاملاً عصبانی نخواهید شد.

You could also say ‘irritated’, which has the same meaning.

همچنین می‌توانید بگویید «تحریک‌شده» که همین معنی را دارد.

‘Seething’ means extremely angry.

"جوش" به معنای به شدت عصبانی است.

You could also say ‘furious’, which is similar.

شما همچنین می توانید بگویید "عصبانی"، که مشابه است.

‘Fed up’ expresses frustration.

«خسته» بیانگر ناامیدی است.

If you’re fed up with something, a bad situation has gone on for a long time, and you can’t

اگر از چیزی خسته شده اید، یک موقعیت بد برای مدت طولانی ادامه داشته است و دیگر نمی

take it any more.

توانید آن را تحمل کنید.

For example, if your neighbour plays loud music one evening, you might be annoyed, but

به عنوان مثال، اگر همسایه‌تان یک شب موسیقی با صدای بلند پخش کند ، ممکن است اذیت شوید، اما

maybe it wouldn’t be a big problem.

شاید مشکل بزرگی نباشد.

However, if your neighbour plays loud music *every* evening, you’ll feel angry and frustrated,

با این حال، اگر همسایه‌تان *هر* عصر موسیقی با صدای بلند پخش کند، احساس عصبانیت و ناامیدی خواهید کرد

and after a few days you’ll probably feel fed up; you’ve had enough of the situation

و پس از چند روز احتمالاً احساس سیری خواهید کرد. شما به اندازه کافی از این موقعیت

and you cannot take any more.

گذرانده اید و دیگر نمی توانید تحمل کنید.

‘Overwhelmed’ is hard to classify.

طبقه بندی «غرق شده» سخت است.

Overwhelmed means something like ‘defeated’ or ‘buried’.

Overwhelmed به معنای چیزی شبیه "شکست" یا "دفن شده" است.

If you’re overwhelmed, you have so many problems and negative feelings that you can’t

اگر غرق شده اید، مشکلات و احساسات منفی زیادی دارید که دیگر نمی توانید با آن

cope any more.

کنار بیایید.

In the dialogue, we were talking about work, but you can be overwhelmed with other emotions

در دیالوگ، ما در مورد کار صحبت می‌کردیم، اما شما می‌توانید در احساسات

and situations, too.

و موقعیت‌های دیگر نیز غرق شوید.

For example, you can be overwhelmed with anger, overwhelmed with sadness, overwhelmed with

به عنوان مثال، شما می توانید غرق در خشم، غم و اندوه، غرق در

stress, and so on.

استرس و غیره باشید.

It can even, sometimes, be positive; for example you can be overwhelmed with happiness.

حتی گاهی اوقات می تواند مثبت باشد. برای مثال می توانید غرق شادی شوید.

In this case, it means that you’re so happy that you don’t know what to do with yourself.

در این مورد، به این معنی است که شما آنقدر خوشحال هستید که نمی دانید با خودتان چه کنید.

Finally, ‘upset’ is a feeling of sadness in response to a specific situation.

در نهایت، "ناراحت" احساس غم و اندوه در پاسخ به یک موقعیت خاص است.

If something bad happens to you, or someone says something unpleasant to you, you might

اگر اتفاق بدی برای شما بیفتد، یا کسی چیز ناخوشایندی به شما بگوید، ممکن است

feel upset.

احساس ناراحتی کنید.

We’ve mentioned many different words to describe feelings in this video, but there

ما کلمات مختلفی را برای توصیف احساسات در این ویدیو ذکر کرده‌ایم، اما بسیاری از

are also many that we didn’t talk about.

آنها نیز وجود دارد که در مورد آنها صحبت نکردیم.

Can you think of any?

آیا می توانید به هر کدام فکر کنید؟

Share your ideas in the comments!

ایده های خود را در نظرات به اشتراک بگذارید!

Thanks for watching!

ممنون از ملاحظه تان!

See you next time!

بعدا می بینمت!