Learn 8 Popular English Expressions

Hi. I'm Rebecca from engVid. In this lesson, you will learn eight new idioms

سلام. من ربکا از engVid هستم. در این درس، هشت اصطلاح جدید را یاد می گیرید

which are used very commonly in personal, social, and professional

که در موقعیت های شخصی، اجتماعی و حرفه ای بسیار مورد استفاده

situations. Okay? Now, I've divided them for you. There are eight, but four of

قرار می گیرند. باشه؟ حالا من آنها را برای شما تقسیم کردم . هشت مورد وجود دارد، اما چهار مورد از

them are a little bit more on the negative side, and four of them are

آنها کمی بیشتر جنبه منفی دارند و چهار مورد از آنها

quite positive. So, let's see what they are. Now, we could start all of them,

کاملاً مثبت هستند. بنابراین، بیایید ببینیم آنها چه هستند. حالا می‌توانیم همه‌شان را شروع کنیم،

just in order to make a kind of a sentence... we could start all of them

فقط برای اینکه یک نوع جمله بسازیم... می‌توانیم همه‌شان را

with the word: "It's", or "It is", or "It was", okay? Whatever. But we'll say:

با این کلمه شروع کنیم: «این است» یا «این است» یا «این بود»، باشه؟ هر چه. اما ما می گوییم:

"It is".

"این است".

So, let's take the first one: "It's a tough break." So, what does that mean:

بنابراین، بیایید اولین مورد را در نظر بگیریم: "این یک استراحت سخت است." بنابراین، این به چه معناست:

"It's a tough break"? It means something unfortunate happened or something bad

"این یک استراحت سخت است"؟ این به این معنی است که اتفاق ناگواری رخ داده یا اتفاق بدی

happened that really was kind of sad. Okay? For example, let's say somebody

رخ داده است که واقعاً به نوعی غم انگیز بوده است. باشه؟ مثلاً فرض کنید

bought a house, which is a good thing, but then he lost his job. So, that was a

یک نفر خانه ای خریده است که چیز خوبی است، اما بعد از آن کارش را از دست داده است. بنابراین، آن یک

tough break. Okay? Because now he has to cope with that situation, and it's a

استراحت سخت بود. باشه؟ چون الان باید با آن شرایط کنار بیاید و شرایط

difficult situation. So, it was a tough break that he lost his job shortly after

سختی است. بنابراین، مدت کوتاهی پس از خرید یک خانه جدید، کار خود را از دست داد

buying a new house.

.

All right, let's look at the next one: "It's a long shot." A "long shot" means

بسیار خوب، بیایید به مورد بعدی نگاه کنیم: "این یک شات طولانی است." "لنگ شات" به این معنی است

that there's very little chance of success. So, for example, we know that

که شانس موفقیت بسیار کمی وجود دارد . بنابراین، به عنوان مثال، ما می دانیم که

lots of people around the world buy lottery tickets, even though it's a long

افراد زیادی در سراسر جهان بلیط های بخت آزمایی می

shot that you're actually going to win millions of dollars. Okay? So, that

خرند، حتی اگر شما در واقع میلیون ها دلار برنده شوید. باشه؟ بنابراین، این

means there's very little chance of success.

بدان معناست که شانس موفقیت بسیار کمی وجود دارد .

Okay, the next one, number three: "It's a raw deal." So, when we say that

بسیار خوب، مورد بعدی، شماره سه: "این یک معامله خام است." بنابراین، وقتی می گوییم فلانی

somebody "got a raw deal", or that "it was a raw deal", it means that somebody

«معامله خام گرفت»، یا « این یک معامله خام بود»، به این معناست که با کسی

was treated very unfairly. Okay? Not in a good way; it was a bad deal. So, for

بسیار ناعادلانه رفتار شده است. باشه؟ نه به روش خوبی؛ معامله بدی بود بنابراین، به

example, if somebody got a job, and then he found out or she found out that the

عنوان مثال، اگر کسی شغلی پیدا کرد، و سپس متوجه شد یا او متوجه شد که آن

person in her job before then got paid much, much more — so she got a raw deal,

شخصی که قبلاً در شغل او کار می‌کرد، دستمزد بسیار بسیار بیشتری دریافت می‌کرد - بنابراین او یک معامله خام گرفت،

or he got a raw deal. He got a bad deal, and was treated unfairly. Okay? That's

یا او یک معامله خام گرفت. او معامله بدی گرفت و با او ناعادلانه رفتار شد. باشه؟ این

"a raw deal".

"یک معامله خام" است.

The last one here in the negative section: "It's a necessary evil." So,

آخرین مورد در اینجا در بخش منفی : "این یک شر ضروری است." بنابراین،

that seems a little bit strange, right? So, "evil" means something bad;

کمی عجیب به نظر می رسد، درست است؟ پس شر به معنای بدی است;

"necessary" means something that you need. So, what's an example of "a

"لازم" به معنای چیزی است که شما به آن نیاز دارید. بنابراین، مثالی از "یک

necessary evil"? Let's say taxes. Right? We all have to pay income taxes in most

شر ضروری" چیست؟ بیایید بگوییم مالیات. درست؟ همه ما در بیشتر نقاط جهان باید مالیات بر درآمد بپردازیم

parts of the world. And we don't like to do it, but we need to do it because our

. و ما دوست نداریم این کار را انجام دهیم، اما باید این کار را انجام دهیم، زیرا

taxes pay... allow the government to take care of lots of things for us and

مالیات های ما پرداخت می شود... به دولت اجازه می دهد تا از بسیاری از چیزها برای ما مراقبت کند و

provide us with all kinds of services. Right? Looking after our roads, giving

انواع خدمات را به ما ارائه دهد. درست؟ مراقبت از جاده هایمان،

us a fire department, and all of these kind of things. So, we could say that

دادن آتش نشانی به ما و همه این چیزها. بنابراین، می توان گفت که

taxes are a necessary evil. Okay? Did you get those?

مالیات یک شر ضروری است. باشه؟ آنها را گرفتید؟

Let's review them a little bit. So, if we say something is "a long shot", it's

بیایید کمی آنها را مرور کنیم. بنابراین، اگر بگوییم چیزی "لنگ شات" است،

unlikely to succeed, such as a lottery. Or if we say it was "a tough break", it

بعید است که موفق شود، مانند قرعه کشی. یا اگر بگوییم «یک استراحت سخت»

was a difficult thing that happened, like that person who lost his job after

اتفاق سختی بود، مثل آن شخصی که بعد از خرید خانه شغلش را از دست داد

buying a house. Or if something is "a necessary evil", we say it's necessary,

. یا اگر چیزی « شر ضروری» است، می گوییم لازم است،

but we still don't like it. For example, taxes or exams, or other things like

اما باز هم آن را دوست نداریم. مثلا مالیات یا امتحان یا چیزهای دیگر از این

that. Okay? So, what's "a raw deal"? "A raw deal" is where someone is treated

قبیل. باشه؟ بنابراین، "معامله خام" چیست؟ " معامله خام" جایی است که با شخصی به صورت

unfairly or badly. For example, if somebody did some work, and was promised

ناعادلانه یا بد رفتار می شود. به عنوان مثال، اگر کسی کاری انجام داد، و به او 200 دلار قول داده شد

$200, but then at the end of it, they got only $100. So, they got "a raw

، اما در پایان آن، فقط 100 دلار دریافت کرد. بنابراین، آنها "یک

deal". Okay?

معامله خام" دریافت کردند. باشه؟

So, let's look at the next four; these are a little bit brighter, a little bit

بنابراین، بیایید به چهار مورد بعدی نگاه کنیم. اینها کمی روشن تر، کمی

more... a little bit happier. Okay? "It's a no-brainer." Okay, so let me

بیشتر... کمی شادتر هستند. باشه؟ "این یک کار بیهوده است." خوب، اجازه

give you a nice example of that one; a good, happy example. So, let's say that

بدهید مثال خوبی از آن مثال بزنم. یک مثال خوب و شاد بنابراین، بیایید بگوییم که

somebody didn't have work for a long time —could be this guy up here, okay?

کسی برای مدت طولانی کار نداشته است - ممکن است این مرد اینجا باشد، باشه؟

Who lost his job — but then after a long time of not having any work and not

که شغل خود را از دست داد - اما پس از مدت ها بیکاری و

having enough money, he was offered a great job with a high salary and

نداشتن پول کافی، به او یک کار عالی با حقوق بالا و

everything else. So, should he have taken that position? Of course. Yes.

هر چیز دیگری پیشنهاد شد. بنابراین، او باید آن موضع را می گرفت؟ البته. آره.

It's very clear and obvious that he should. So, that's "a no-brainer". "A

خیلی واضح و بدیهی است که او باید. بنابراین، این "بی فکری" است.

no-brainer" is something that's very clear and obvious; you don't have to

«بی‌خبر» چیزی است که بسیار واضح و آشکار است. لازم نیست زیاد به

think about it very much. It's very... You don't have to use your brain very

آن فکر کنید خیلی ... لازم نیست خیلی از مغزتان استفاده کنید

much to figure out the answer. So, it was a no-brainer that he should take

تا جواب را بفهمید. بنابراین، این که او در

that job when he had no work. Okay.

حالی که هیچ کاری نداشت، باید آن شغل را بپذیرد. باشه.

"A turning point". "A turning point" is a time when everything changes for the

"یک نقطه عطف". "نقطه عطف " زمانی است که همه چیز به سمت

better. For example, if there is a couple and they've been trying to have a

بهتر شدن تغییر می کند. به عنوان مثال، اگر یک زوج وجود داشته باشند و آنها سعی کرده

child, and they couldn't have one for many years, and then they had a baby and

اند یک بچه داشته باشند، و آنها سال ها نتوانستند بچه دار شوند، و بعد بچه دار

they were so happy, and that was a turning point in their lives. That's

شدند و خیلی خوشحال بودند، و این یک نقطه عطف در آنها بود. زندگی می کند. این

what you can say. Okay?

چیزی است که می توانید بگویید. باشه؟

"A safe bet". So, what's "a safe bet"? Do you have any idea what it could be?

"یک شرط مطمئن". بنابراین، "یک شرط امن" چیست؟ آیا ایده ای دارید که چه چیزی می تواند باشد؟

Something that you can be sure of — okay? — something that you think is safe

چیزی که می توانید از آن مطمئن باشید - باشه؟ - کاری که فکر می کنید انجام آن بی

to do. For example, most people consider that if you go to university, it's a

خطر است. به عنوان مثال، اکثر مردم فکر می کنند که اگر به دانشگاه بروید،

safe bet. That means that if you go to university, you invest the time and

شرط مطمئنی است. این بدان معناست که اگر به دانشگاه بروید، زمان و پول خود را سرمایه گذاری می کنید

money, but then for the rest of your life, you will benefit from that; you'll

، اما تا آخر عمر از آن سود خواهید برد.

have a career, you'll have an income. So, going to university is often

شما حرفه ای خواهید داشت، درآمد خواهید داشت. بنابراین، رفتن به دانشگاه اغلب

regarded as a safe bet; a good thing to do.

به عنوان یک شرط مطمئن در نظر گرفته می شود. یک کار خوب برای انجام

And the last one is "a win-win situation". So, what's "a win-win

و آخرین مورد "یک موقعیت برد-برد " است. بنابراین، "وضعیت برد-برد

situation"? It's a situation in which both sides win; both sides are happy,

" چیست؟ این وضعیتی است که در آن هر دو طرف پیروز می شوند. هر دو طرف خوشحال هستند،

both sides come out ahead. For example, let's suppose you want to improve your

هر دو طرف جلوتر می آیند. برای مثال، فرض کنید می‌خواهید زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشید

English, and you meet someone who is an English speaker who wants to learn your

، و با فردی آشنا می‌شوید که انگلیسی زبان است و می‌خواهد زبان شما را یاد بگیرد

language. So, you could do a kind of language exchange, and both of you would

. بنابراین، شما می توانید یک نوع تبادل زبان انجام دهید، و هر دوی شما

benefit; both of you would win. So, that's called "a win-win situation".

سود خواهید برد. هر دوی شما برنده خواهید شد بنابراین، به آن "وضعیت برد-برد" می گویند.

It's often used in business situations, when there's some sort of negotiation

اغلب در موقعیت های تجاری، زمانی که نوعی مذاکره

between two sides. And finally, everybody is really happy. So, that

بین دو طرف وجود دارد، استفاده می شود. و در نهایت، همه واقعا خوشحال هستند. بنابراین، این

means it's a win-win situation. All right?

بدان معناست که این یک وضعیت برد-برد است. خیلی خوب؟

So, again, what's "a no-brainer"? Something that's very clear and obvious.

بنابراین، دوباره، "بی فکر" چیست؟ چیزی که بسیار واضح و آشکار است.

What's "a safe bet"? Something that you can be pretty sure and certain it will

"شرط ایمن" چیست؟ کاری که می توانید کاملاً مطمئن و مطمئن باشید که

succeed, or it's a good thing to do. What's "a turning point"? It's a time

موفق خواهد شد، یا انجام آن کار خوبی است. "نقطه عطف" چیست؟ زمانی است

when everything changes for the better. And what's "a win-win situation"? A

که همه چیز به سمت بهتر شدن تغییر می کند. و "وضعیت برد-برد" چیست؟

situation in which both sides or all sides are happy with the results. Okay?

شرایطی که در آن هر دو طرف یا همه طرف ها از نتایج راضی هستند. باشه؟

So, maybe as a way to review this, you can do a few things. First, go to our

بنابراین، شاید به عنوان راهی برای بررسی این موضوع، بتوانید چند کار را انجام دهید. ابتدا به

website at www.engvid.com; there, you can do a quiz on this. All right? Just

وب سایت ما به آدرس www.engvid.com بروید. در آنجا، می توانید یک مسابقه در این مورد انجام دهید. خیلی خوب؟ فقط

to make sure that you really understood these well. While you're there, you can

برای اینکه مطمئن شوید که واقعاً اینها را به خوبی درک کرده اید. وقتی آنجا هستید، می‌توانید

leave a comment for me in the comment section, and maybe use one or two of

در بخش نظرات برای من نظر بگذارید و شاید از یکی دو مورد از

these idioms. For example, you could tell me about a turning point in your

این اصطلاحات استفاده کنید. مثلاً می‌توانید از یک نقطه عطف در زندگی‌تان بگویید

life, something that happened and... and a good time when something good

، اتفاقی که افتاده و... و زمان خوبی

happened. Maybe you met somebody, maybe you started a business, maybe you did

که اتفاق خوبی افتاده است. شاید با کسی آشنا شده اید، شاید یک کسب و کار راه اندازی کرده اید، شاید کاری انجام داده

something. And... or you could give me an example of some win-win situation in

اید. و... یا می توانید مثالی از برخی موقعیت های برد-برد در

your life. Okay? But find an idiom that you like and that you can apply, because

زندگی خود به من بدهید. باشه؟ اما اصطلاحی را پیدا کنید که دوست دارید و بتوانید آن را به کار ببرید، زیرا

when you use your own examples, that's when you really understand something.

وقتی از مثال های خودتان استفاده می کنید، آن موقع است که واقعاً چیزی را می فهمید.

Okay? And last of all, subscribe to my YouTube channel so you can continue to

باشه؟ و در آخر، در کانال یوتیوب من مشترک شوید تا

get more lessons that will help you to improve your English. Okay? All the

بتوانید دروس بیشتری دریافت کنید که به شما در بهبود زبان انگلیسی کمک می کند. باشه؟

best. Bye for now.

بهترین ها. فعلا خداحافظ.