From Beginner to FLUENT: 10 English Phrases You NEED TO KNOW! 🤓 💬🗣️

Hi there. This is Harry and welcome back  to advanced English lessons with Harry,  

سلام. این هری است و خوش آمدید به درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری،

where we try to help you to get a better  understanding of the English language,  

جایی که ما سعی می‌کنیم به شما کمک کنیم تا زبان انگلیسی را بهتر به دست آورید ،

whether you're preparing for all important job  interviews or indeed some proficiency exams,  

چه در حال آماده شدن برای همه مصاحبه‌های شغلی مهم یا در واقع برخی از امتحانات مهارت،

whatever it is, we're here to help you.  And today's Advanced English Lessons,  

هر چه که باشد، ما اینجا هستم تا به شما کمک کنم و درس‌های پیشرفته انگلیسی امروز،

looking at expressions of idioms with  the verb get so idioms with the verb get.

به عبارات اصطلاحات با فعل get نگاه می‌کنیم، بنابراین اصطلاحات با فعل get.

So I've got ten of them as usual. I'll go  through them. I'll give you some examples.

بنابراین من ده تا از آنها را طبق معمول دارم. من از آنها عبور خواهم کرد. من برای شما چند مثال می زنم.

And as always, at the end, if you need to contact  me, I'll give the address for contact purposes.

و مثل همیشه، در پایان، اگر لازم است با من تماس بگیرید ، آدرس را برای اهداف تماس می‌دهم.

Okay, let's get on. So the first one is  get real. Okay. And so this is quite a  

باشه بریم بنابراین اولین مورد این است که واقعی شوید. باشه. و بنابراین این یک

modern interpretation of the idiom. Get real. So  somebody uses that when they're telling somebody  

تفسیر کاملاً مدرن از این اصطلاح است. واقعی شوید. بنابراین، وقتی به کسی می‌گوید

to wise up or to to get into the real world or  not to be living in a fantasy. So you might be  

عاقل باشد یا وارد دنیای واقعی شوید یا در خیال‌پردازی زندگی نکنید، از آن استفاده می‌کند. بنابراین ممکن است

talking to your friend. He says, you know,  it would be a great idea if I won the lotto.

با دوست خود صحبت کنید. او می‌گوید، می‌دانی، اگر من برنده لوتو بشوم، ایده خوبی خواهد بود. می‌دانی

You know, I'd retire, I'd stop working and I'd  buy that car. I always wanted luxury holidays,  

، من بازنشسته می‌شوم، دیگر کار نمی‌کنم و آن ماشین را می‌خرم. من همیشه تعطیلات لوکس می خواستم،

whatever. And these. Francis Ah, come  on, get real. You don't even buy a  

هر چه باشد. و اینها. فرانسیس آه، بیا، واقعی شو. شما حتی

lotto ticket. So to get real means come  back to reality. Wake up and smell the  

بلیت لوتو نمی‌خرید. بنابراین برای واقعی شدن به معنای بازگشت به واقعیت است. برخیز و قهوه را بو کن

coffee. Somebody say says so to get real,  think and be and live in the real world.

. یکی می گوید برای واقعی شدن، فکر کنید و باشید و در دنیای واقعی زندگی کنید.

Get real. Second one is get a  life. Now we use this expression  

واقعی شوید. مورد دوم این است که یک زندگی داشته باشید . اکنون زمانی از این عبارت استفاده می‌کنیم

when somebody perhaps is a workaholic or  they spend all of that time doing things

که ممکن است فردی معتاد به کار باشد یا تمام آن زمان را صرف انجام کارهایی می‌کند که

Others of us might think are a little  bit unusual or a little bit strange. So  

دیگران ممکن است فکر کنند کمی غیرعادی یا کمی عجیب هستند. بنابراین

he really needs to get a life. He gets up in  the morning really early. He starts working,  

او واقعاً نیاز به یک زندگی دارد. او صبح خیلی زود بیدار می شود. او شروع به کار می کند،

he goes to the office, he comes home at eight or  nine at night and then quick bite to eat. I need  

به دفتر می رود، ساعت هشت یا نه شب به خانه می آید و بعد سریع غذا می خورد. من باید

to do some other work or he's always on  the phone to somebody connected with work.

کار دیگری انجام دهم یا او همیشه با کسی که با کار مرتبط است تلفنی است.

He really needs to get a life, meaning  he has to get some balance in his life.

او واقعاً به یک زندگی نیاز دارد، به این معنی که باید تعادلی در زندگی خود برقرار کند.

So if somebody is always complaining  about something, no matter what happens,  

بنابراین اگر کسی همیشه از چیزی شکایت می‌کند، مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد،

whatever the government says, they  complain. Whatever the neighbours do,  

هر چه دولت بگوید، شکایت می‌کند. همسایه‌ها هر کاری می‌کنند،

they complain. Whatever is happening in the local  district. It's not good enough. Somebody says,  

شکایت می‌کنند. هر اتفاقی که در منطقه  محلی می افتد . به اندازه کافی خوب نیست. یکی می گوید،

Ah, just get a life. Stop complaining. Just get  on with it like the rest of us. So to get life,  

آه، فقط یک زندگی را بدست آورید. توقف شکایت. فقط مثل بقیه به آن ادامه دهید. بنابراین برای بدست آوردن زندگی،

meaning you do what everybody else does.

به این معنی است که شما همان کاری را انجام می دهید که دیگران انجام می دهند.

We just put up with whatever has  to happen. We can't change it.  

ما فقط هر اتفاقی را که باید بیفتد تحمل می کنیم. ما نمی توانیم آن را تغییر دهیم.

So we try to live and have a good,  happy, balanced life. Get a life.

بنابراین ما سعی می کنیم زندگی کنیم و یک زندگی خوب، شاد و متعادل داشته باشیم. زندگی بگیر

Okay, Now get your act together as the next one.  Okay. So when somebody is perhaps going off the  

خوب، حالا به عنوان نفر بعدی اقدام کنید. باشه. بنابراین وقتی کسی ممکن است

rails a little bit, which means that they're  not really focusing on what they should do,  

کمی از ریل خارج شود، به این معنی که آنها واقعاً روی کارهایی که باید انجام دهند تمرکز نمی کنند،

perhaps they are not focusing on their studies,  They're not focusing on their family. They're not  

شاید آنها روی درس های خود تمرکز نمی کنند، آنها روی خانواده خود تمرکز نمی کنند. آنها

focusing on anything really. So somebody said,  look, you really need to get your act together.

واقعاً روی چیزی تمرکز نمی کنند. بنابراین یکی گفت، نگاه کنید، شما واقعاً باید دست به کار شوید.

If you don't do something, somebody  else will do something. So, for example,  

اگر شما کاری را انجام ندهید، شخص دیگری کاری انجام خواهد داد. بنابراین، برای مثال،

if you're late continuously for work or you're  leaving the office early and you think nobody  

اگر دائماً سر کار دیر می‌آیید یا زود از دفتر خارج می‌شوید و فکر می‌کنید کسی

notices or you know your work isn't up to  scratch, one of your colleagues might pull  

متوجه نمی‌شود یا می‌دانید که کارتان به اندازه کافی نیست ، ممکن است یکی از همکارانتان

you aside in the coffee break and say, Look, I  think you really need to get your act together.

شما را در زمان استراحت قهوه کنار بکشد. و بگویید، نگاه کنید، فکر می‌کنم شما واقعاً باید دست به کار شوید.

I've heard rumours from the manager  that he's noticed what you're doing,  

من شایعاتی را از مدیر شنیده‌ام مبنی بر اینکه او متوجه کاری که شما انجام می‌دهید، نقش

your part-time keeping. So if you don't do  something, they'll sack you or something will  

پاره وقت شما شده است. بنابراین اگر کاری را انجام ندهید، شما را اخراج می‌کنند یا اتفاقی می‌افتد

happen. So you need to get your act together or a  son or daughter who's not really studying so hard,  

. بنابراین باید دست به کار شوید یا پسر یا دختری که واقعاً آنقدر سخت درس نمی‌خواند،

spending a lot of time out at nightclubs, as we  say in English, burning the candle at both ends.

وقت زیادی را در کلوپ‌های شبانه سپری می‌کند، همانطور که به انگلیسی می‌گوییم، شمع را در دو طرف آن بسوزانید.

They really need to get their act together because  in the last year or two years of university,  

آن‌ها واقعاً باید دست به کار شوند، زیرا در یکی دو سال آخر دانشگاه،

that's when it really counts. And  that's going to make the difference  

این زمانی است که واقعاً مهم است. و این تفاوت

between a really good degree and  an average degree, and that might

بین یک مدرک واقعاً خوب و یک مدرک متوسط ​​را ایجاد می‌کند، و این ممکن است بر

impact on their ability to get a job. So you tell  them kindly and nicely as a parent would like,  

توانایی آنها برای یافتن شغل تأثیر بگذارد. بنابراین، همانطور که والدین دوست دارند، به آنها با مهربانی و زیبایی بگویید،

get your act together and pull your socks  up and make sure that you work hard.

دست به کار شوید و جوراب خود را بالا بکشید و مطمئن شوید که سخت کار می کنید.

Okay? Get your act together

باشه؟ دست به کار شوید

Next is to get on someone's nerves.  Well, this happens to all of us from  

بعد این است که اعصاب یک نفر را به هم بزنید. خوب، این برای همه ما

time to time. Somebody does something  that just really annoys us. It might  

گاه به گاه اتفاق می‌افتد. کسی کاری انجام می دهد که واقعاً ما را آزار می دهد. ممکن است

not deny us all the time, but a day when  we're not feeling so good or we're not, as

همیشه ما را انکار نکند، اما روزی که احساس خوبی نداریم یا نیستیم، چون

you're up

تو

bright and early and we're not  really feeling the best and some  

سرحال و زود بیدار شده‌ای و ما واقعاً بهترین احساس را نداریم و برخی

little habit somebody has gets on  our nerves, it really annoys you.

عادت‌های کوچکی که دیگران دارد روی اعصاب ما، واقعا شما را آزار می دهد.

So somebody sitting beside you in the  office who's continuously tapping his  

بنابراین کسی که در دفتر کنار شما می‌نشیند و مدام

fingers on the table, that will get on  your nerves. Somebody who continuously  

انگشتانش را روی میز می‌زند، اعصاب شما را خراب می‌کند. کسی که

coughs all the time that would get on your nerves,  

دائماً   سرفه می‌کند که اعصاب شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد،

somebody who has just little irritating habits.  They tend to get on your nerves. So, you know,  

کسی که عادت‌های تحریک‌کننده کمی دارد. آنها تمایل دارند اعصاب شما را خراب کنند. بنابراین، می دانید،

you might actually turn around and say,  Look, that's really getting on my nerves.

ممکن است واقعاً برگردید و بگویید: « ببین، این واقعاً اعصاب من را خراب می کند.

Could you please stop? So you use the  expression or you go home or that guy is  

میشه لطفا توقف کنید؟ بنابراین شما از عبارت استفاده می کنید یا به خانه می روید یا آن پسر

really getting on my nerves. I really wish  he would move to another office. You know,  

واقعاً اعصاب من را به هم می زند. من واقعاً آرزو می کنم که او به دفتر دیگری نقل مکان کند. می دانید،

he's constantly, constantly at  talking out loud, constantly

او دائماً، دائماً با صدای بلند صحبت می کند، دائماً

chatting on his mobile phone. It's  really getting on my nerves. So to get  

با تلفن همراه خود چت می کند. واقعاً اعصابم را خراب کرده است. بنابراین

on somebody's nerves is to irritate them,  to annoy them with some regular habit.

اعصاب دیگران را تحریک می‌کنید، با یک عادت همیشگی او را آزار می‌دهید.

If you do like this particular lesson,  then please like the video. And as always,  

اگر این درس خاص را دوست دارید، لطفاً ویدیو را لایک کنید. و مثل همیشه،

if you could subscribe to the channel, I'd really,  really appreciate it because it really helps.

اگر بتوانید در کانال مشترک شوید، واقعاً از آن تشکر می کنم زیرا واقعاً کمک می کند.

Next to get on like a house on fire.  When I explain this to students,  

بعد مثل خانه ای که در آتش است سوار شوید. وقتی این را برای دانش‌آموزان توضیح می‌دهم،

it's always quite amusing because your  house on fire is not a good thing. You know,  

همیشه بسیار سرگرم‌کننده است، زیرا خانه آتش‌گرفته شما چیز خوبی نیست. می‌دانید،

a house on fire is very dangerous,  particularly if there's anybody in  

خانه‌ای که در آتش می‌سوزد بسیار خطرناک است، به‌ویژه اگر کسی در

at the time. But when people  get on like a house and fire,  

آن زمان باشد. اما وقتی مردم مثل خانه و آتش سوار می‌شوند، به این

it means they get together and they find a good  connection with each other very, very quickly.

معنی است که دور هم جمع می‌شوند و خیلی خیلی سریع یک ارتباط خوب با یکدیگر پیدا می‌کنند.

So when a house goes on fire, it usually  goes up, as they say, very quickly. So

بنابراین وقتی خانه ای آتش می گیرد، به قول خودشان، معمولاً خیلی سریع بالا می رود. پس

start with a small flame. And  then because wood and other

با شعله کوچک شروع کنید. و سپس به دلیل چوب و سایر

material in the house. The house will

مواد در خانه. خانه

go ablaze very, very quickly. So if you  meet somebody for the first time and you  

خیلی خیلی سریع خواهد سوخت. بنابراین، اگر برای اولین بار با کسی ملاقات کردید و

really have a good relationship with  them in a very short period of time,  

واقعاً در مدت زمان بسیار کوتاهی با او رابطه خوبی داشتید،

you will say to your friends, Yeah, we get  on like a house on fire. He's really funny,  

به دوستانتان خواهید گفت، آره، مثل خانه‌ای در آتش می‌رویم. او واقعا بامزه است،

he's smart, he's intelligent. We  have the same sense of humour.

باهوش است، باهوش است. ما حس شوخ طبعی یکسانی داریم.

We support the same football team. We like the  same things. Yeah, we get it. We get on like a  

ما از همین تیم فوتبال حمایت می کنیم. ما چیزهای مشابهی را دوست داریم. بله، متوجه شدیم. ما مانند

house on fire. Meaning we get on very, very  well. Really, from the very start. Or using  

خانه‌ای در آتش می‌رویم. به این معنی که ما خیلی خیلی خوب با هم کنار می‌آییم. واقعاً از همان ابتدا. یا از همان

another English expression from the get-go  from the very beginning. No, no problems, no

ابتدا از یک عبارت انگلیسی دیگر استفاده کنید . نه، هیچ مشکلی وجود ندارد، هیچ

sort of awkward moments. We  just get on like a house on fire

نوع لحظات ناخوشایندی وجود ندارد. ما مانند خانه‌ای در آتش می‌رویم

Next to get the message. Okay. Well, literally,  to get the message is to receive something,  

تا پیام را دریافت کنیم. باشه. خب، به معنای واقعی کلمه، دریافت پیام به معنای دریافت چیزی است،

an email or in the old-fashioned way, a  letter. Okay. But when we get the message,  

یک ایمیل یا به روش قدیمی، یک نامه. باشه. اما وقتی پیام را دریافت می‌کنیم،

what it means is we understand what somebody is  trying to tell you. So your boss is trying to  

معنای آن این است که می‌فهمیم کسی می‌خواهد به شما چه بگوید. بنابراین رئیس شما سعی می‌کند

tell you in a subtle way that he really  wants you to work a little bit harder.

به روشی ظریف به شما بگوید که واقعاً می‌خواهد کمی سخت‌تر کار کنید.

He really wants you to get that finger  out. He really wants this contract to  

او واقعاً از شما می خواهد که آن انگشت را بیرون بیاورید. او واقعاً می‌خواهد این قرارداد

be won. He really wants the documents to  be finished by a certain date. You say,  

برنده شود. او واقعاً می‌خواهد که مدارک تا تاریخ مشخصی تکمیل شوند. شما می گویید،

Okay, okay, I get the message. I understand.  Yeah, I'll have it done. It'll be on your  

باشه، باشه، پیام را دریافت می کنم. من میفهمم. آره انجامش میدم روی میز شما خواهد بود

desk. No problems. I know exactly what's  needed. It'll be all prepared. Ready?

. مشکلی نیست. من دقیقاً می‌دانم چه چیزی لازم است. همه چیز آماده خواهد شد آماده؟

There won't be any problem. So you finally  get the message. Okay. Or with a son or  

هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت بنابراین بالاخره پیام را دریافت می‌کنید. باشه. یا با پسر یا

daughter who have been causing some problems  by not being so attentive at school. A couple  

دختری که با توجه نکردن به مدرسه مشکلاتی را ایجاد کرده است.

of notes from the teachers. Homework not done.  So after a couple of really serious situations  

چند   یادداشت از معلمان. تکالیف انجام نشده است. بنابراین بعد از چند موقعیت واقعاً جدی

and you've talked to him or her and you've told  them what's necessary, you notice an improvement  

و با او صحبت کردید و به آنها گفتید که چه چیزی لازم است، متوجه بهبودی می شوید

and you can say to your partner, Well, I  think he or she finally got the message.

و می توانید به شریک زندگی خود بگویید، خوب، فکر می کنم او بالاخره پیام را دریافت کرد.

They finally understand that this  is serious and life is serious,  

آنها در نهایت می فهمند که این جدی است و زندگی جدی است،

and they have to stop all this  messing about to get the message.

و باید از این همه آشفتگی برای دریافت پیام جلوگیری کنند.

Get your own way. Well, we all like  to feel that we get our own way from  

راه خودت را بگیر خوب، همه ما دوست داریم احساس کنیم که

time to time. Unfortunately, it doesn't  always happen. To get your own way means  

هر از گاهی راه خود را طی می کنیم. متأسفانه، همیشه این اتفاق نمی افتد. رسیدن به راه خود به این معنی است

that things are done the way you want  them done. that little fella. He's so  

که کارها آنطور که شما می خواهید انجام می شود. اون یارو کوچولو او خیلی

spoiled. His parents give him anything he  wants. He just has to mourn a little bit.

خراب است. والدینش هر چیزی را که او بخواهد به او می‌دهند. فقط باید کمی عزاداری کند.

And he gets that new mobile phone more than  a little bit more. He gets the new bike. He  

و او آن تلفن همراه جدید را بیشتر از کمی بیشتر دریافت می کند. او دوچرخه جدید را دریافت می کند. او

always gets his own way. Meaning he gets  what he wants so he knows exactly which  

همیشه راه خودش را می‌گیرد. به این معنی که او به آنچه می‌خواهد می‌رسد، بنابراین دقیقاً می‌داند چه

strings to pull with the parents that  will really get their attention. He's  

رشته‌هایی را با والدین خود بکشد که واقعاً توجه آنها را جلب می‌کند. او

an only child and as a result, they  pour everything they have into him.

تک فرزند است و در نتیجه همه چیزهایی را که دارند درون او می‌ریزند.

So he gets his own way, or the brother  or sister who are a little bit annoyed  

بنابراین او راه خودش را می‌گیرد، یا برادر یا خواهری که کمی اذیت می‌شوند

that their other brother and  sister always seem to do better

از اینکه به نظر می‌رسد برادر و خواهر دیگرشان همیشه بهتر

from the parents than they do. Why is  it that Michael always gets his own way?  

از والدینشان عمل می‌کنند. چرا مایکل همیشه راه خودش را می‌رود؟

When he wanted his own bedroom, he got it.  When he wanted a mobile phone, he got it.

وقتی اتاق خواب خودش را می خواست، به آن رسید. وقتی تلفن همراه می خواست، آن را گرفت.

I have to work a bit harder. I  have to promise to do this. I have  

من باید کمی بیشتر کار کنم. باید قول بدهم که این کار را انجام دهم. من باید

to promise to do that. So all of these petty  jealousies that exist between siblings. Okay,  

قول بدهم که این کار را انجام دهم. بنابراین همه این حسادت‌های کوچک بین خواهر و برادرها وجود دارد. خوب،

so but he always gets his own way. Why is  that the case? So and the answer from the  

پس اما او همیشه راه خودش را می گیرد. چرا باید اینجوری باشه ؟ بنابراین و پاسخ

parents are usually you're older, you should  understand better. You know, what happens.

والدین معمولاً این است که شما بزرگتر هستید، باید بهتر درک کنید. میدونی چی میشه

So the oldest child always suffers and the  second or the youngest child is the one that  

بنابراین، بزرگ‌ترین کودک همیشه رنج می‌برد و دومین یا کوچک‌ترین کودک، کودکی است که

usually gets all the benefits, the softer  treatment. So to get his or her own way,

معمولاً از همه مزایا برخوردار می‌شود، درمان ملایم‌تر. بنابراین برای رسیدن به راه خود،

get a grip. Well, when we literally get  a grip, we grab something. But when we  

چنگ بزنید. خوب، وقتی به معنای واقعی کلمه یک چنگ می‌گیریم، چیزی را می‌گیریم. اما وقتی از

use the expression get a grip means to take control. Okay, Don't lose it.

عبارت get a grip استفاده می‌کنیم به معنای کنترل کردن است. باشه از دستش نده

Okay. So somebody could be ranting and raving.  I don't know about this. This is terrible. And

باشه. بنابراین ممکن است کسی غر بزند و غر بزند. من در این مورد نمی دانم. این وحشتناکه. و

they go on and on and  on. And somebody says, Listen, come on,  

آنها ادامه می دهند و ادامه می دهند. و یکی می‌گوید، گوش کن، بیا،

get a grip. You lose in a choke. You're going  to have a breakdown. Okay. Things have gone a  

دست بگیر. شما در یک خفگی شکست می خورید. دچار خرابی خواهید شد. باشه. اخیراً اوضاع کمی بد پیش رفته است

little bit badly recently. Something's happened.  Is not quite the way you want it, but get a grip.

. یه اتفاقی افتاده کاملاً آنطور که شما می خواهید نیست، اما کنترل کنید.

Yeah. There's no nobody dying. Yeah,  it's just you need just to take things  

آره کسی نیست که بمیرد بله، فقط باید همه چیز را

easy. You need to take a little bit  of control. So when you take control,  

آسان کنید. شما باید کمی کنترل را به دست بگیرید . بنابراین وقتی کنترل را به دست می‌گیرید،

you get a grip of the situation. You  get everything back under control,  

موقعیت را کنترل می‌کنید. شما همه چیز را تحت کنترل در می آورید،

and everything can be plain sailing going forward.  Okay, So get a grip is the expression we use when  

و همه چیز می تواند در حال حرکت به جلو باشد. بسیار خوب، پس بگیر، عبارتی است که وقتی

we feel somebody is losing control, when we  feel somebody doesn't really know what is  

احساس می‌کنیم کسی کنترل خود را از دست می‌دهد، زمانی که احساس می‌کنیم کسی واقعاً نمی‌داند چه چیزی

needed or they're just panicking or they get an  overly excited, okay, come on, just get a grip.

لازم است یا وحشت زده است یا بیش از حد هیجان‌زده می‌شود، استفاده می‌کنیم، خوب، بیا، فقط گرفتن

Don't be so excited. Okay. So the son comes  

اینقدر هیجان زده نباش باشه. بنابراین، پسر

home from school and he's shouting  and screaming because the teacher

از مدرسه به خانه می‌آید و چون معلم

told him off in front of the class. He was  really embarrassed. His homework wasn't up  

جلوی کلاس به او گفت، داد می‌زند و جیغ می‌زند. او واقعاً خجالت کشید. تکالیف او قابل

to scratch. So he's really in a state. You say,  okay, look, calm down, get a grip. Just tell me  

انجام نبود. بنابراین او واقعاً در وضعیتی است. شما می گویید، خوب، نگاه کنید، آرام باشید، دست بگیرید. فقط به من بگو

what happened. If you want me to go and talk to  the teacher, I'll go and talk to the teacher.

چه اتفاقی افتاده است. اگر می خواهید من بروم و با معلم صحبت کنم، من می روم و با معلم صحبت می کنم.

But just deep breaths. Take it easy and  let me know what happened. So get a grip

اما فقط نفس های عمیق. آرام باشید و به من بگویید چه اتفاقی افتاده است. پس گرفتن یک چنگال

To get the hang of something. Well, when we get  the hang of something, we eventually learn how  

برای گرفتن چیزی. خوب، وقتی به چیزی دست می‌یابیم، در نهایت یاد می‌گیریم که چگونه از چیزی

to use or how to do something. Okay. So for many,  many years, I was very, very poor with technology.  

استفاده کنیم یا چگونه انجام دهیم. باشه. بنابراین برای بسیاری، سال‌ها، من از نظر فناوری بسیار بسیار ضعیف بودم.

I wasn't really certain as to what it was all  about, how I did this. And I was often afraid to  

من واقعاً مطمئن نبودم که همه چیز درباره چیست، چگونه این کار را انجام دادم. و من اغلب می ترسیدم

click on any sort of button in case everything  fell apart or even disappeared or there.

روی هر نوع دکمه ای کلیک کنم در صورتی که همه چیز خراب شود یا حتی ناپدید شود یا آنجا.

Letters or e-mails that I had  written would just suddenly  

نامه‌ها یا ایمیل‌هایی که نوشته بودم ناگهان در

disappear somewhere. So eventually,  eventually, with a little bit of

جایی ناپدید می‌شدند. بنابراین در نهایت، در نهایت، با کمی

coaxing and a little bit of reading and  a little bit of practice, I became better  

اصرار و کمی مطالعه و کمی تمرین، بهتر

and better. Now I consider myself quite  adept at using technology. So eventually,  

و بهتر شدم. اکنون خودم را در استفاده از فناوری کاملاً ماهر می‌دانم. بنابراین در نهایت،

eventually I got the hang of it. Okay, So when you  get the hang of something, you know what to do.

در نهایت به آن دست یافتم. بسیار خوب، پس وقتی به چیزی گیر می دهید، می دانید چه کاری باید انجام دهید.

You know how to use it, You know how to use  it better. Or if you've taken up a new sport,  

شما می دانید چگونه از آن استفاده کنید، شما می دانید چگونه از آن استفاده کنید. یا اگر ورزش جدیدی را شروع کرده‌اید،   می‌دانید،

you know, might be one of these extreme  sports hang gliding or kayaking action.  

ممکن است یکی از این ورزش‌های شدید ورزش‌های هنگ‌گلایدر یا کایاک‌سواری باشد.

After a couple of sessions, after a couple of  outings, you'll get the hang of it. You know,  

بعد از چند جلسه، بعد از چند گردش، آن را به دست خواهید آورد. می دانید،

you just have to have some patience.  You have to watch what other people do.

فقط باید کمی صبر داشته باشید. شما باید مراقب کارهای دیگران باشید.

Do a bit of practice. Okay. You might  make a few mistakes, but eventually,  

کمی تمرین کنید باشه. ممکن است چند اشتباه مرتکب شوید، اما در نهایت،

you'll get the hang of it. So getting the hang  of something means to understand how to use it,  

آن را حل خواهید کرد. بنابراین دستیابی به چیزی به معنای درک نحوه استفاده از آن،

understand what to do, understand how  something works. And then after that,  

درک آنچه باید انجام شود، درک اینکه یک چیزی چگونه کار می‌کند، است. و بعد از آن،

get plain sailing. So to get the  hang of it, understand how it works.

قایقرانی ساده داشته باشید. بنابراین برای درک آن، نحوه کارکرد آن را درک کنید.

Get something off your chest. This is the last  one. Number ten. Get something off your chest.  

چیزی از سینه خود بردارید این آخری هست . شماره ده. چیزی از سینه خود بردارید

But when you want to get something off your  chest, it's something that's been building up  

اما وقتی می‌خواهید چیزی را از روی سینه‌تان بردارید، چیزی است که

for a while. Something that's annoying  you, something that's frustrating you,  

برای مدتی در حال ایجاد است. چیزی که شما را آزار می دهد ، چیزی که شما را ناامید می کند،

something that you feel needs to be said. So  you might have one of those grumpy faces and  

چیزی که احساس می کنید باید گفته شود. بنابراین ممکن است یکی از آن چهره‌های بداخلاق را داشته باشید و

somebody looks at you who really knows  you well and they say, okay, come on.

شخصی به شما نگاه کند که واقعاً شما را خوب می‌شناسد و بگوید، باشه، بیا.

I can see from the look on your face you  need to get something off your chest. What  

از قیافه ات می بینم که باید چیزی از سینه ات بیرون بیاوری.

is it? Let me have it. So you unload all that  frustration. You unload all that annoyance,  

آن چیست؟ بگذار آن را داشته باشم. بنابراین تمام آن ناامیدی را تخلیه می‌کنید . شما تمام آن آزار را تخلیه می‌کنید

and you tell that person nearest and dearest  to you exactly what it is that's on your mind,  

و به نزدیک‌ترین و عزیزترین فرد به خود می‌گویید که دقیقاً چه چیزی در ذهن شما،

or in this case, on your chest. So you get  it off your chest and when you finish it.

یا در این مورد، روی سینه‌تان است. بنابراین شما آن را از روی سینه خود بردارید و وقتی آن را تمام کردید.

that was great. I really felt relieved to get that  off my chest. Okay, so when you get something off  

عالی بود من واقعاً احساس آرامش کردم که آن را از روی سینه ام پاک کردم. بسیار خوب، پس وقتی چیزی را از روی

your chest, you pass it on to somebody else, you  discuss it, you find out that perhaps it's not  

سینه‌تان برمی‌دارید، آن را به دیگری می‌فرستید، درباره آن بحث می‌کنید، متوجه می‌شوید که شاید

really the problem that it was. You built it  up to be something bigger, something greater.  

واقعاً مشکل آن نبوده است. شما آن را ساختید تا چیزی بزرگتر، چیزی بزرگتر باشد.

And in reality, when you discuss it with your  partner, your friend, whoever that might be,  

و در واقع، وقتی با شریک زندگی‌تان، دوستتان، هر کسی که ممکن است باشد، صحبت می‌کنید،

you realise and they realise with a bit of talking  to you that it's not really as bad as it seems.

متوجه می‌شوید و آنها با کمی صحبت کردن با شما متوجه می‌شوند که واقعا آنقدرها هم که به نظر می‌رسد بد نیست.

Okay, so to get something off  your chest, share a problem

بسیار خوب، پس برای برداشتن چیزی از سینه‌تان، اشتراک‌گذاری مشکلی که

shared is a problem halved. Okay, so  share it. Don't keep it to you yourself  

به اشتراک گذاشته شده است، مشکل نصف شده است. بسیار خوب، پس آن را به اشتراک بگذارید. آن را برای خودتان نگه ندارید

because it'll just cause frustration and  anxiety. So get something off your chest.

زیرا فقط باعث ناامیدی و اضطراب می شود. پس چیزی از سینه خود بردارید.

Okay, so this is the advanced English  language with idioms about get the  

بسیار خوب، پس این زبان انگلیسی پیشرفته با اصطلاحات مربوط به دریافت

written and told I'm going to run  through them very quickly for you.

نوشته است و به شما گفته می‌شود که می‌خواهم آن‌ها را خیلی سریع برای شما مرور کنم.

Get real. Get a life. Get your act together. Get  on someone's nerves. Get on like a house on fire.

واقعی شوید. زندگی بگیر دست به کار شوید اعصاب کسی را خراب کنید. مانند خانه ای که در آتش است سوار شوید.

Get the message. Get your own way.

پیام را دریافت کنید. راه خودت را بگیر

Get a grip, get a hang of something. And then  finally, to get something off your chest.

چنگ بزن، از چیزی بچسب. و سپس در نهایت، چیزی را از سینه خود بردارید.

So you've

بنابراین شما

had them. You've. I've explained them. I've given  you the examples. So you need to practice. You  

آنها را داشته اید. شما دارید. من براشون توضیح دادم من مثال‌ها را برای شما آورده‌ام. پس باید تمرین کنید.

know the drill by now. You practice them if you  can introduce them or some of them into your  

راه و چاه رو تا الان یاد گرفتی. اگر بتوانید آنها یا برخی از آنها را در سخنرانی خود معرفی کنید، آن‌ها را تمرین می‌کنید، در

speech, well then you'll get to use and understand  them a lot better. If you need other examples,  

این صورت خیلی بهتر از آنها استفاده و درک خواهید کرد . اگر به مثال‌های دیگری نیاز دارید،

you come back to me www.englishlessonviaskype.com  and I try to help you a little bit further.

به من مراجعه کنید www.englishlessonviaskype.com و من سعی می‌کنم کمی بیشتر به شما کمک کنم.

As always, I really appreciate you watching  and listening and see you again soon.

مثل همیشه، من واقعاً از تماشا کردن و گوش دادن شما سپاسگزارم و به زودی دوباره شما را می بینم.