English idioms about decisions | Study English advanced level

Hi there, this is teacher Harry and welcome back  to my English lessons where I try to help you  

سلام، این معلم هری است و به درس‌های انگلیسی من خوش آمدید، جایی که سعی می‌کنم به شما کمک کنم تا زبان

get a better understanding of the English  language. You can listen to me on the podcast.  

انگلیسی را بهتر درک کنید . می توانید در پادکست به من گوش دهید.

Or you can watch me on the YouTube channel. So  make sure you subscribe. Okay, and at the end  

یا می توانید من را در کانال یوتیوب تماشا کنید. پس حتماً مشترک شوید. بسیار خوب، و در پایان

of this particular lesson, I'm going to give you  my contact details. If you want to contact me.

این درس خاص، جزئیات تماسم را به شما می‌دهم. اگر می خواهید با من تماس بگیرید.

What are we going to talk to you about today?  Well, we want to look at idioms about decisions.  

امروز قرار است در مورد چه چیزی با شما صحبت کنیم؟ خوب، ما می خواهیم به اصطلاحات مربوط به تصمیمات نگاه کنیم.

So as always, I'll give you these... the list of  them one by one, then I'll go through them, give  

پس مثل همیشه، اینها را به شما می‌دهم... فهرست آنها را یکی یکی می‌گذارم، سپس آنها را مرور می‌کنم،

you an explanation, some examples. And hopefully,  you'll get a better understanding of how to use  

توضیح می‌دهم، چند مثال. و امیدوارم، درک بهتری از نحوه استفاده از

these idioms and what they mean exactly. Let's  not waste any more time, let's get on with them.

این اصطلاحات و معنای دقیق آنها به دست آورید. بیایید دیگر زمان را تلف نکنیم، بیایید با آنها ادامه دهیم.

So here they are: to sit on the fence,  split hairs, vote with your feet,  

بنابراین اینها عبارتند از: روی حصار بنشینید، موها را شکافتید، با پاهایتان رای دهید،

stick to your guns, to take a back  seat, things are up in the air,  

اسلحه‌هایتان را بچسبانید، در صندلی عقب بنشینید، همه چیز در هوا بالاست،

up for grabs, one step at a time,  low hanging fruit. And finally, weigh  

گام به گام، میوه‌های کم‌آویز . و در نهایت،

the pros and cons. To weigh the pros and  cons. Okay, let's take them one at a time.

جوانب مثبت و منفی را بسنجید. برای سنجش جوانب مثبت و منفی. خوب، بیایید آنها را یکی یکی بگیریم.

So the first one to sit on the fence. Well,  that can be quite painful sitting on the  

پس اولین نفری که روی حصار می نشیند. خب، نشستن روی حصار می‌تواند بسیار دردناک باشد

fence. It depends on how the fence is made.  And if it's got a lot of spikes in the top,  

. بستگی به نحوه ساخت حصار دارد. و اگر در بالای آن میخ های زیادی وجود دارد،

you're not going to be so comfortable. And that's  exactly what sitting on the fence means. It means  

آنقدر راحت نخواهید بود. و این دقیقاً همان چیزی است که روی حصار نشسته است. این بدان معناست که

you cannot make a decision. Okay. So if you make  a decision to go this way, something will happen.  

شما نمی توانید تصمیم بگیرید. باشه. بنابراین اگر تصمیم بگیرید که به این سمت بروید، اتفاقی می‌افتد.

If you make a decision to go that way, something  different will happen. But if you sit on the  

اگر تصمیم بگیرید که به این سمت بروید، اتفاق متفاوتی رخ خواهد داد. اما اگر روی

fence, guess what, nothing will happen. But  people usually decide to sit on the fence  

حصار بنشینید، حدس بزنید، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اما مردم معمولاً تصمیم می‌گیرند روی حصار بنشینند

because they're unsure about making a decision.  They're not sure what the reaction or... or  

زیرا در تصمیم‌گیری مطمئن نیستند. آنها مطمئن نیستند که واکنش یا

consequences are of moving left and moving right.  So they decide to do nothing. And often in life,  

پیامدهای حرکت به چپ و راست چیست. بنابراین تصمیم می گیرند هیچ کاری انجام ندهند. و اغلب در زندگی،

it's very difficult to sit on the fence because  really you're not... you are making no decision  

خیلی سخت است که روی حصار بنشینی، زیرا واقعاً اینطور نیستی... اصلاً تصمیمی نمی‌گیری

at all. So an example of it will be where your  friends are having an argument about where to go,  

. بنابراین یک مثال از آن جایی است که دوستانتان در مورد اینکه کجا بروید، مثلاً

let's say on a weekend. And one friend wants  to go to the sea because he wants to swim  

در آخر هفته بحث می‌کنند. و یکی از دوستان می خواهد به دریا برود زیرا می خواهد شنا کند

and spend some time on the beach. And the other  friend wants to go on a little bit of hillwalking  

و مدتی را در ساحل بگذراند. و دوست دیگر می‌خواهد کمی به کوهنوردی برود

attraction because she wants to get a bit of  exercise. And they ask you for your opinion,  

زیرا می‌خواهد کمی ورزش کند. و از شما نظر می پرسند،

What do you think? Yeah, and you say, I'm not so  sure. Sitting on the beach. Sounds good. And so  

نظر شما چیست؟ بله، و شما می گویید، من چندان مطمئن نیستم. نشستن در ساحل. به نظر خوب می رسد. و بنابراین

for tracking that sounds really good as well. You  guys make the decision? I'm not sure. So that's  

برای ردیابی که واقعاً خوب به نظر می رسد. شما تصمیم می گیرید؟ مطمئن نیستم. بنابراین این

classic sitting on the fence. When really, if you  favour sitting on the beach and having to swim,  

نشستن روی حصار کلاسیک است. وقتی واقعاً، اگر طرفدار نشستن در ساحل و شنا کردن هستید،

then you should say that. Or if you  prefer to go trekking and hillwalking,  

باید این را بگویید. یا اگر ترجیح می‌دهید کوهنوردی و تپه‌پیروی کنید،

well, then you should come down heavily  in favour of that friend. But if you don't  

خوب، پس باید به شدت به نفع آن دوست پایین بیایید. اما اگر نمی

want to upset friend A, friend B, well, what do  you sit on the fence and you make no decision?

خواهید دوست A، دوست B را ناراحت کنید، خوب، چه چیزی روی حصار می نشینید و هیچ تصمیمی نمی گیرید؟

The next idiom is about splitting hair. So  what does that mean? Well, when we split hairs,  

اصطلاح بعدی در مورد شکافتن مو است. بنابراین، این به چه معناست؟ خوب، وقتی موها را تقسیم می‌کنیم،

literally, you could take your hair, and if you  could slice it down the middle, it's very, very  

به معنای واقعی کلمه، می‌توانید موهایتان را بردارید، و اگر بتوانید آن‌ها را از وسط برش دهید، خیلی، خیلی

difficult. Okay, and not so necessary. So when we  say somebody is splitting hairs, we mean that they  

دشوار است. خوب، و نه چندان ضروری. بنابراین وقتی می‌گوییم شخصی در حال شکافتن موها است، منظورمان این است که آنها

are making unnecessary comments, some... some very  minute, or tiny details that are not really so...  

نظرات غیرضروری می‌دهند، برخی... برخی جزئیات بسیار دقیق یا ریز که واقعاً

so relevant. So, you know, we often say, Oh, let's  not split hairs over there. So if you're trying to  

چندان مرتبط نیستند. بنابراین، می‌دانید، ما اغلب می‌گوییم، اوه، بیایید موها را از هم جدا نکنیم. بنابراین، اگر می‌خواهید

argue about something and you're... you're making  big decisions, but somebody wants to focus on some  

درباره چیزی بحث کنید و... تصمیم‌های بزرگی می‌گیرید، اما کسی می‌خواهد روی برخی

small details, then that could be described as  splitting hairs. So they're making unnecessary  

جزئیات کوچک تمرکز کند، آنگاه می‌توان آن را به‌عنوان تقسیم مو توصیف کرد. بنابراین آنها تمایزهای غیر ضروری

distinctions between things, when really the  differences between the two are... are very,  

بین چیزها قائل می شوند، در حالی که واقعاً تفاوت های بین این دو... بسیار،

very small. Okay, so when, what, for example,  we go back to the earlier example of deciding  

بسیار کوچک است. خوب، پس چه زمانی، مثلاً چه زمانی، به مثال قبلی درباره تصمیم گیری درباره اینکه

where you're going to go for the weekend,  so shall we sit on the beach? Or shall we  

آخر هفته کجا بروید، برگردیم، پس آیا باید در ساحل بنشینیم؟ یا باید

sit in the park and have a picnic? Yeah. Okay. So  they're not really so different? Yes. So notice,  

در پارک بنشینیم و یک پیک نیک داشته باشیم؟ آره باشه. پس واقعاً آنها خیلی متفاوت نیستند؟ آره. بنابراین توجه کنید،

if somebody says, Oh, well, this is going to be  better because, you know, they're not going to  

اگر کسی بگوید، اوه، خوب، این بهتر می‌شود، زیرا، می‌دانید، آنها

be any flies and mosquitoes in the park. But there  might be some flies and mosquitoes on the beach,  

مگس و پشه‌ای در پارک نخواهند بود. اما ممکن است چند مگس و پشه در ساحل وجود داشته باشد،

who knows. So, you know, while it might be a  little bit hotter in the park than it will be  

کی می‌داند. بنابراین، می دانید، در حالی که ممکن است هوا در پارک کمی گرمتر از دمای هوا

on the beach. So these are sort of small details.  And somebody said you're really splitting hairs  

در ساحل باشد. بنابراین اینها جزییات کوچکی هستند. و شخصی گفت که شما واقعاً

in relation to that. Let's just make a decision  where we want to go, okay, so splitting hairs.

در رابطه با آن موهایتان را می شکافید. بیایید فقط تصمیم بگیریم که به کجا می‌خواهیم برویم، بسیار خوب، پس موها را شکافتیم.

Next, we have to vote with your feet. But when we  say somebody votes with their feet, it's all to do  

بعد باید با پای شما رای بدهیم. اما وقتی می‌گوییم کسی با پاهایش رای می‌دهد، همه چیز مربوط

with walking, okay. We use our feet to walk. So  when we don't like something, we often avoid it  

به راه رفتن است، خوب. ما از پاهای خود برای راه رفتن استفاده می کنیم. بنابراین وقتی چیزی را دوست نداریم، اغلب از آن اجتناب می‌کنیم

and therefore we vote with our feet. So if you  don't like the local restaurant because they have  

و بنابراین با پای خود رای می‌دهیم. بنابراین، اگر رستوران محلی را دوست ندارید، زیرا آنها

changed the management or in fact, they may have  changed the menu and you're no longer like it,  

مدیریت را تغییر داده‌اند یا در واقع، ممکن است منو را تغییر داده باشند و دیگر آن را دوست نداشته باشید،

so you vote with your feet by avoiding that  particular restaurant, and you go somewhere  

بنابراین با دوری از آن رستوران خاص، با پای خود رای می‌دهید و می‌روید. یک جای

else. Okay, so that's you've made the decision,  you voted with your feet. So anytime that we  

دیگر. خوب، پس شما تصمیم گرفتید، با پای خود رای دادید. بنابراین، هر زمان که از

dislike something that has happened, or we've had  an argument with somebody, or the shop or retail  

اتفاقی خوشمان نیامد، یا با کسی بحث و جدل داشتیم، یا فعالیت فروشگاه یا خرده‌فروشی آن چیزی را که

operation doesn't provide what the customer really  wants, well, then the customer votes with his or  

مشتری واقعاً می‌خواهد ارائه نمی‌کند ، خوب، مشتری با پای خود رأی می‌دهد

her feet. They vote with their feet, and they go  somewhere else. So customers will always vote with  

. آنها با پاهای خود رای می دهند و به جای دیگری می روند. بنابراین مشتریان همیشه با

their feet. So if they can't get what they want in  your shop, they'll go to a shop where they can get  

پای خود رای خواهند داد. بنابراین اگر نتوانند آنچه را که می‌خواهند در فروشگاه شما به دست آورند، به فروشگاهی می‌روند که می‌توانند

it. If they can't get the food that they want in  your restaurant, then they will vote with their  

آن را دریافت کنند. اگر نتوانند غذای مورد نظرشان را در رستوران شما دریافت کنند، با پای خود رای می‌دهند

feet and they will go to a restaurant that will  provide them with what they want. So when people  

و به رستورانی می‌روند که آنچه را که می‌خواهند برایشان فراهم می‌کند. بنابراین زمانی که مردم در حال

are planning a marketing strategy for selling a  product, or, you know, whatever they want to do,  

برنامه‌ریزی استراتژی بازاریابی برای فروش یک محصول هستند، یا می‌دانید، هر کاری که می‌خواهند انجام دهند،

they have to make sure that what they are offering  is what the customer wants, because guess what,  

باید مطمئن شوند که چیزی که ارائه می‌دهند همان چیزی است که مشتری می‌خواهد، زیرا حدس بزنید چه چیزی،

if they don't, then the customer will vote with  their feet, and they will go somewhere else. Okay,  

اگر این کار را نکردند، سپس مشتری با پای خود رای می‌دهد و به جای دیگری می‌رود. بسیار خوب،

so it's exactly what it means to get  up and walk away, vote with your feet.

پس این دقیقاً به معنای بلند شدن و رفتن، با پای خود رأی دادن است.

Stick to your guns. So when we stick to our  guns, it means we stick to our point of view,  

به اسلحه خود بچسبید بنابراین وقتی به اسلحه‌هایمان می‌چسبیم، به این معنی است که به دیدگاه‌مان،

our argument no matter what people say, okay?  So if you're having an argument with somebody  

استدلالمان، مهم نیست که مردم چه می‌گویند، پایبند هستیم، خوب؟ بنابراین اگر با کسی

in the office, if you're having an argument  or discussion with somebody in the family,  

در دفتر کار دارید بحث می‌کنید، اگر با یکی از اعضای خانواده بحث می‌کنید  یا بحث می‌کنید،

and they're trying to persuade you that they  are right, and you are wrong. And no matter what  

و آنها سعی می‌کنند شما را متقاعد کنند که حق با اوست و شما اشتباه می‌کنید. و مهم نیست که

they say to you say, No, no, I'm going to stick to  my guns. That's my decision. That's what I think.  

آنها به شما چه می گویند، بگویید، نه، نه، من به اسلحه هایم می چسبم. این تصمیم من است. این چیزی است که من فکر می کنم.

I'm not going to be persuaded by you. I'm going to  stick to my guns. So it means whatever you believe  

من قصد ندارم توسط شما متقاعد شوم. من می‌خواهم به اسلحه‌هایم بچسبم. بنابراین به این معنی است که هر چیزی که باور دارید

is correct for you. Well, that's what you're  going to do. So once you've made a decision,  

برای شما صحیح است. خب، این کاری است که می‌خواهید انجام دهید. بنابراین وقتی تصمیمی گرفتید،

you're going to stick to your guns,  okay. And somebody said, No, look,  

به اسلحه‌های خود می‌چسبید، باشه. و یکی گفت، نه، نگاه کن،

I think you should do this, or I think you should  do that. Is it? No, no, no, I'm going to stick,  

فکر می‌کنم شما باید این کار را انجام دهید، یا فکر می‌کنم باید آن کار را انجام دهید. آیا این است؟ نه، نه، نه، من می‌روم،

I've made my mind up. That's my decision. Okay.  So it could be very something very simple,  

تصمیمم را گرفته‌ام. این تصمیم من است. باشه. بنابراین ممکن است چیزی بسیار ساده باشد،

perhaps has to do with the course you've decided  to do in university, yeah. You've decided to do  

شاید مربوط به دوره ای باشد که تصمیم گرفتید در دانشگاه انجام دهید، بله. شما تصمیم گرفته‌اید

a philosophy course and somebody's trying to  explain to you, Well, are you really sure you  

یک دوره فلسفه بگذرانید و کسی سعی دارد به شما توضیح دهد، خوب، آیا واقعاً مطمئن هستید که می‌خواهید

want to do that because it's going to involve a  lot of reading, and you're not the sort of person  

این کار را انجام دهید زیرا این شامل خواندن زیاد است و شما از آن دسته افرادی نیستید

that I've seen that reads a lot. And perhaps this  might not be the course for you? And you say no,  

که من. دیدم که زیاد می خواند و شاید این دوره برای شما نباشد؟ و شما می گویید نه،

no, no, I really like it. I like the whole idea  of philosophy, I am going to spend a lot of time  

نه، نه، من واقعاً آن را دوست دارم. من کل ایده فلسفه را دوست دارم، قرار است زمان زیادی را صرف

reading, I know how to do it. So I really would  prefer to do this because there's nothing else  

مطالعه کنم، می دانم چگونه این کار را انجام دهم. بنابراین من واقعاً ترجیح می‌دهم این کار را انجام دهم، زیرا هیچ چیز دیگری

on the... the shedule that I think would...  would suit me. So if you don't mind,  

در... جدولی که فکر می‌کنم... مناسب من باشد وجود ندارد. پس اگر مشکلی ندارید،

I'll stick to my guns. This is the course I've  decided on. And this is what I'm going to do. So  

من به اسلحه‌ام می‌چسبم. این دوره ای است که من تصمیم گرفته ام. و این کاری است که من می خواهم انجام دهم. بنابراین

stick to your guns stick to your principles,  stick to your decision, your view, no matter  

به تفنگ خود پایبند باشید و به اصول خود پایبند باشید، به تصمیم خود، دیدگاه خود پایبند باشید، مهم نیست

what other people and what other arguments other  people put in front of you. Stick to your guns.

افراد دیگر و چه استدلال‌های دیگری در مقابل شما قرار می‌دهند. به اسلحه خود بچسبید

To take a back seat, okay. When we take a back  seat, literally we are driving a car, behind  

برای نشستن در صندلی عقب، باشه. وقتی به صندلی عقب می‌نشینیم، به معنای واقعی کلمه در حال رانندگی ماشین هستیم، پشت

us usually are two or three seats, okay? So if  you're driving, you're in control. And when you're  

سرمان معمولاً دو یا سه صندلی قرار می‌گیرد، خوب؟ بنابراین اگر در حال رانندگی هستید، کنترل را در دست دارید. و وقتی

in the back, you're not in control, you're leaving  the driving to somebody in the driving seat here,  

در عقب هستید، کنترل را ندارید، رانندگی را به کسی که در صندلی راننده اینجاست می سپارید،

okay. So when you decide to take a back seat in  something, you're sort of stepping back and let  

خب. بنابراین، وقتی تصمیم می‌گیرید در چیزی در صندلی عقب بنشینید، به نوعی عقب می‌روید و اجازه می‌دهید که

somebody else control it, that somebody else be  in control. And you sit back and relax. Okay. So  

شخص دیگری آن را کنترل کند، آن شخص دیگری کنترل آن را در دست داشته باشد. و تو بنشین و استراحت کن. باشه. بنابراین،

again, if we have two friends who are arguing over  some point of view and they're looking for you  

دوباره، اگر دو دوست داریم که بر سر یک دیدگاه با هم دعوا می‌کنند و به دنبال شما هستند که

to... to side with one or the other, you say, No,  I'm going to take a back seat on that, I let you  

با یکی یا دیگری طرف شوید، شما می‌گویید، نه، من می‌خواهم در یک صندلی عقب بنشینم. که، من به شما اجازه می‌دهم

guys work it out. It's nothing to do with me, it's  not going to affect me one way or the other. So if  

این کار را انجام دهید. این به من ربطی ندارد، به این صورت روی من تأثیری نخواهد گذاشت. بنابراین اگر

you don't mind, I'll take a back seat. I let you  guys work it out and come back to me when you've  

برایتان مهم نیست، من در صندلی عقب می‌نشینم. من به شما اجازه می‌دهم آن را حل کنید و وقتی

made a decision. Okay, so to take a back seat  means to step back, step away from something,  

تصمیمی گرفتید به سراغ من بروید. بسیار خوب، پس نشستن در صندلی عقب به معنای عقب نشینی، دور شدن از چیزی،

sit down, relax, and just leave it to  somebody else to control. Take a back seat.

نشستن، استراحت، و سپردن کنترل آن به دیگران است. یک صندلی عقب.

When things are up in the air, well, I can take  things that I have on the table. The papers,  

وقتی همه چیز در هوا است، خوب، می‌توانم چیزهایی را که روی میز دارم، ببرم. کاغذها،

and I can throw them up in the air, and eventually  paper will land, but it might take a few seconds.  

و من می‌توانیم آنها را در هوا پرتاب کنیم، و در نهایت کاغذ فرود می‌آید، اما ممکن است چند ثانیه طول بکشد.

So when things are up in the air, it means  they're not quite decided, things are a little  

بنابراین وقتی همه چیز در هوا مشخص است، به این معنی است که آنها کاملاً تصمیم نگرفته‌اند، همه چیز

bit uncertain. So from an office point of view,  the manager retires or the manager gets sacked,  

کمی نامشخص است. بنابراین، از دیدگاه اداری، مدیر بازنشسته می‌شود یا مدیر برکنار می‌شود،

get sacked, or suddenly leaves for another job.  And everybody is wondering what's going to happen,  

اخراج می‌شود یا ناگهان برای کار دیگری ترک می‌کند. و همه تعجب می کنند که چه اتفاقی قرار است بیفتد،

who's going to replace them? What are we going to  do with this project? How are we going to finish  

چه کسی قرار است جایگزین آنها شود؟ قرار است با این پروژه چه کار کنیم؟ چگونه می خواهیم

it? Is there somebody in the team that's going  to get the position, so nobody knows. So we can  

آن را به پایان برسانیم؟ آیا کسی در تیم وجود دارد که می‌خواهد این موقعیت را کسب کند، بنابراین هیچ‌کس نمی‌داند. بنابراین می‌توانیم

describe that as a situation where things are up  in the air. So you come home and you're talking  

آن را به‌عنوان موقعیتی توصیف کنیم که در آن همه چیز در هوا است. بنابراین به خانه می‌آیید و

to your partner, husband or wife, Oh, things are  really up in the air in the office at the moment.  

با شریک زندگی، همسر یا همسرتان صحبت می‌کنید، اوه، در حال حاضر همه چیز در دفتر واقعاً روشن است.

They haven't replaced John who left last week.  Lots of rumours going around that. They're going  

آنها جایگزین جانی که هفته گذشته رفت را نگرفته اند. شایعات زیادی در مورد آن وجود دارد. آن‌ها می‌خواهند

to appoint somebody from another department which  nobody will like, or maybe they'll go outside  

فردی را از بخش دیگری منصوب کنند که هیچ‌کس آن را دوست ندارد، یا ممکن است به خارج از کشور بروند

externally and recruit somebody there. But that's  going to take a couple of months. So things are  

و فردی را در آنجا استخدام کنند. اما این چند ماه طول می‌کشد. بنابراین همه چیز

really up in the air. And that project,  that he was working on, and who knows now,  

واقعاً در هوا است. و آن پروژه، که روی آن کار می‌کرد، و چه کسی می‌داند،

when it's going to finish, okay. So when  things are up in the air, they're undecided,  

کی قرار است به پایان برسد، باشه. بنابراین وقتی همه چیز در هواست، بلاتکلیف هستند،

they're unsure, it's uncertain, and nobody  knows what is going to happen. Up in the air.

مطمئن نیستند، نامشخص است، و هیچ کس نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتد. در هوا.

Up for grabs, well, let's go back to that example  four up in the air, and we can explain this quite  

خوب، بیایید به آن مثال برگردیم چهار تا در هوا، و ما می‌توانیم این را خیلی

quite easily. So this guy, John has left his  position, there's a vacancy there in the office,  

راحت توضیح دهیم. بنابراین این مرد، جان، موقعیت خود را ترک کرده است ، یک جای خالی آنجا در دفتر وجود دارد،

it's available, and it's up for grabs.  That means somebody is going to get that  

در دسترس است، و قابل قبول است. این بدان معناست که کسی آن موقعیت را به دست خواهد آورد

position. So it might as well be you as somebody  else. So why don't you put yourself forward.  

. بنابراین ممکن است شما نیز مانند دیگران باشید . پس چرا خودت رو جلو نمیاری

So your colleagues or your partner might say  to you, Well, there's the opportunity, you've  

بنابراین همکاران یا شریک زندگی‌تان ممکن است به شما بگویند، خب، فرصتی هست،

been waiting for. You wanted all the time to get  into a management position, there's a vacancy,  

منتظرش بودید. شما همیشه می خواستید به یک موقعیت مدیریتی برسید، یک جای خالی وجود دارد،

knock on the door of the boss or the HR department  and tell them you want that position. You'd like  

درب رئیس یا بخش منابع انسانی را بزنید و به آنها بگویید که آن موقعیت را می خواهید. شما می‌خواهید

to put yourself forward because the job is up for  grabs, that position is up for grabs, okay? It  

خودتان را جلو بیاورید، زیرا کار برای شما قابل قبول است، این موقعیت برای شما قابل قبول است، خوب؟ به این

means it's vacant, it's available, somebody is  going to get it, you put your name forward, or  

معنی است که خالی است، در دسترس است، کسی می‌خواهد آن را دریافت کند، شما نام خود را مطرح می‌کنید، یا

as we say, often in English, put your name in the  hat. Yeah. And who knows, you do a good interview,  

همانطور که ما اغلب به زبان انگلیسی می‌گوییم، نام خود را در کلاه قرار دهید . آره و چه کسی می‌داند، شما یک مصاحبه خوب انجام می‌دهید،

or they think well of you, you've got a good  reputation. You might make that job yours.  

یا آنها در مورد شما خوب فکر می‌کنند، شما شهرت خوبی دارید . شما ممکن است آن شغل را مال خود کنید.

So it's up for grabs, but grab it. So to grab  something means to take hold of it. So if the job  

بنابراین برای چنگ زدن است، اما آن را بگیرید. بنابراین گرفتن چیزی به معنای در دست گرفتن آن است. بنابراین، اگر کار

is there, it's up for grabs. You grab it  before somebody else does. Okay, up for grabs.

وجود دارد، قابل قبول است. شما قبل از اینکه دیگران آن را انجام دهند آن را می گیرید. خوب، برای گرفتن.

One step at a time. Well, when we take one step  at a time, literally, one foot, the next foot, one  

هر بار یک قدم. خوب، وقتی ما یک قدم در یک زمان برمی‌داریم، به معنای واقعی کلمه، یک پا، پای بعدی، یک

foot, the next foot, so each foot is a step. Yeah.  So one step at a time means we take things slowly,  

پا، پای بعدی، بنابراین هر پا یک قدم است. آره بنابراین یک قدم در یک زمان به این معنی است که ما کارها را به آرامی انجام می‌دهیم،

we take things very deliberately, and we make sure  that we are doing everything correctly, we're not  

کارها را بسیار عمدی انجام می‌دهیم، و مطمئن می‌شویم که همه چیز را به درستی انجام می‌دهیم،   مرتکب

going to make mistakes. Now, it might mean you  do things a little bit more slowly than you had  

اشتباه نمی‌شویم. حالا، ممکن است به این معنی باشد که شما کارها را کمی آهسته‌تر از آنچه

intended, okay. But we take things one step at  a time, because if we get ahead of ourselves,  

در نظر داشتید انجام می‌دهید، بسیار خوب. اما ما همه چیز را یک قدم در یک زمان انجام می دهیم، زیرا اگر از خودمان جلوتر باشیم،

we might make a mistake. So if you're planning  something, a holiday perhaps or if you're planning  

ممکن است اشتباه کنیم. بنابراین اگر در حال برنامه‌ریزی چیزی هستید، شاید یک تعطیلات، یا اگر قصد دارید

a move of an apartment, or to buy a house, or to  buy an apartment, you might say to your partner,  

یک آپارتمان، یا خانه بخرید، یا یک آپارتمان بخرید، ممکن است به شریک زندگی خود بگویید: «

Well, hold on a minute, let's first of  all look at where exactly do we want to  

خب، یک دقیقه صبر کن، بیا

live before we start looking at houses. Which area  do we want to live in? Okay, let's take it one  

قبل از شروع نگاه کردن به خانه‌ها، ابتدا به این نگاه کنید که دقیقاً می‌خواهیم در کجا زندگی کنیم. می‌خواهیم در کدام منطقه زندگی کنیم؟ بسیار خوب، بیایید

step at a time. We'll... we'll look at that the  localities where would we like to live. Then let's  

قدم به قدم آن را برداریم. ما به آن مکان‌هایی که می‌خواهیم در آن زندگی کنیم نگاه خواهیم کرد. سپس بیایید

look at the type of properties that are available.  And of course, the most important thing, how much  

به نوع خواص موجود نگاه کنیم. و البته، مهمترین چیز این است که

are they going to cost? And are they within our  budget, because we have to look at either selling  

هزینه آنها چقدر است؟ و آیا آنها در حد بودجه ما هستند ، زیرا باید به فروش

this apartment or going to the bank to get a  loan or credit to purchase. We need to take it  

این آپارتمان یا رفتن به بانک برای دریافت وام یا اعتبار برای خرید نگاه کنیم. ما باید آن را

one step at a time slowly, slowly. Okay. So once  we do that, and we have something set out in a  

یک قدم به آرامی و آهسته برداریم. باشه. بنابراین زمانی که این کار را انجام دادیم، و چیزی را در یک

very specific plan, that hopefully we won't make  too many mistakes, doing it one step at a time.

برنامه بسیار خاص تنظیم کردیم، امیدواریم که اشتباهات زیادی مرتکب نشویم و آن را یک مرحله در یک زمان انجام دهیم.

Low hanging fruit. Well, when we get to the end  of the summer, probably early September and you  

دسترسی آسان. خوب، وقتی به پایان تابستان، احتمالاً اوایل سپتامبر می‌رسیم و شما

go into the orchards for the apples, you'll  see that branches weighed down very heavily  

برای سیب‌ها به باغ‌ها می‌روید، می‌بینید که شاخه‌ها

with all of the apples unless the wind has  blown them down. But they'll be way down and  

با همه سیب‌ها بسیار سنگین شده‌اند، مگر اینکه باد آن‌ها را منفجر کرده باشد. اما آنها بسیار پایین خواهند آمد و

the lower branches will be the heaviest and the  easiest to pick. So you can just put your hand up  

شاخه های پایینی سنگین ترین و راحت ترین انتخاب خواهند بود. بنابراین می‌توانید دستتان را بالا ببرید

or bend over, take an apple, take an orange, it's  very, very easy. So when we're talking about low  

یا خم شوید، یک سیب بردارید، یک پرتقال بردارید، این بسیار بسیار آسان است. بنابراین وقتی در مورد

hanging fruit, it's the easiest option that you  have. And once you've cleared the lower branches,  

میوه کم آویزان صحبت می کنیم، این ساده ترین گزینه ای است که دارید. و هنگامی که شاخه‌های پایین‌تر را پاک کردید،   با بالا

it becomes a little bit more difficult as you go  up because you might need a ladder or some way  

رفتن کمی سخت‌تر می‌شود، زیرا ممکن است به یک نردبان یا راهی

of getting up to the fruit at the top of the tree.  So that's specifically and exactly what we mean by  

برای رسیدن به میوه در بالای درخت نیاز داشته باشید. بنابراین منظور ما از

low hanging fruit. So when we  talk about it in an idiomatic way,  

میوه کم آویزان دقیقاً همین است. بنابراین وقتی به روشی اصطلاحی درباره آن صحبت می کنیم،

low hanging fruit is the easy option. Okay,  so if you've got a marketing strategy and  

میوه کم آویزان گزینه آسانی است. بسیار خوب، پس اگر استراتژی بازاریابی و

a plan to sell more of your products, then  what you're looking for initially is the low  

برنامه‌ای برای فروش بیشتر محصولات خود دارید، در ابتدا چیزی که به دنبال آن هستید،

hanging fruit. Meaning go for the customers who  already know you. Perhaps who've already bought a  

میوه‌ای کم ارزش است. یعنی برای مشتریانی که قبلاً شما را می شناسند بروید. شاید کسانی که قبلاً یک

similar product from you in the past and they're  probably the customers more likely and the most  

محصول مشابه از شما در گذشته خریداری کرده‌اند و احتمالاً

likely customers to buy your new product. So you  gear your initial marketing towards them. Okay,  

مشتریانی هستند که احتمالاً محصول جدید شما را خریداری می‌کنند. بنابراین، بازاریابی اولیه خود را به سمت آنها تجهیز می کنید. بسیار خوب،

so you're going after the customers who know  you, the customers who know you by reputation,  

بنابراین شما به دنبال مشتریانی هستید که  شما را می شناسند، مشتریانی که شما را با شهرت می شناسند،

the customers who have bought previous products,  and they're very happy with them but it's time  

مشتریانی که محصولات قبلی را خریداری کرده اند و آنها بسیار از آنها راضی هستند، اما زمان

for a change. So this is the low hanging  fruit And you get a few sales in that area,  

تغییر فرا رسیده است. بنابراین، این میوه کم آویزان است و شما در آن منطقه فروش کمی دارید،

it sets up everything for the rest of your  campaign. And then you start targeting perhaps  

همه چیز را برای بقیه کمپین شما تنظیم می کند . و سپس شروع به هدف قرار دادن

new customers or customers who know you but didn't  buy from you in the past, and then gradually work  

مشتریان جدید یا مشتریانی می‌کنید که شما را می‌شناسند اما در گذشته از شما خرید نکرده‌اند، و سپس به‌تدریج

your way up the chain. Okay, so the low hanging  fruit is the easiest part of the chain, they're  

مسیر خود را در زنجیره بالا می‌برید. بسیار خوب، پس میوه‌های آویزان پایین ساده‌ترین بخش این زنجیره هستند، آن‌ها

people who know you, they're people who you'll  find it easiest to sell to. Low hanging fruit.

افرادی هستند که شما را می‌شناسند، آن‌ها افرادی هستند که فروش به آنها راحت‌تر است. دسترسی آسان.

And then finally, to weigh the pros and cons  weigh. W-E-I-G-H. Okay, so when we get up in  

و در نهایت، برای وزن کردن جوانب مثبت و منفی، وزن کنید. W-E-I-G-H. خوب، پس وقتی صبح از خواب بیدار می شویم

the morning, and we feel a little bit heavy,  we want to find out have we put on some weight,  

و کمی احساس سنگینی می کنیم، می خواهیم بفهمیم که آیا وزن اضافه کرده ایم،

we stand on the weighing scale, so we weigh  ourselves. W-E-I-G-H, okay. And to weigh up  

روی ترازو می ایستیم، بنابراین خودمان را وزن می کنیم. W-E-I-G-H، باشه. و سنجیدن جوانب

the pros and cons means to balance, okay. To  weigh up meaning, okay. And on one hand, here  

مثبت و منفی به معنای متعادل کردن است، خوب. برای سنجیدن معنا، باشه. و از یک طرف،

are the pros the benefits. On the other hand, here  are the cons that the disadvantages. I'm going to  

مزایا در اینجا هستند. از سوی دیگر، در اینجا معایب آن وجود دارد. می‌خواهم

weigh them up and see what's best for me. And if  this wins, then yeah, positive decision. If the  

آنها را وزن کنم و ببینم چه چیزی برای من بهتر است. و اگر این برنده شد، بله، تصمیم مثبت. اگر

disadvantages are heavier, then perhaps, I should  go with that, and I shouldn't make that particular  

معایب سنگین‌تر هستند، شاید باید آن را دنبال کنم، و نباید آن تصمیم خاص را بگیرم

decision. So when we weigh up the pros and cons,  we're looking at a problem to make our decision.  

. بنابراین وقتی جوانب مثبت و منفی را می سنجیم، به دنبال مشکلی هستیم تا تصمیم خود را بگیریم.

Hopefully, we will make the right decision. So we  make it in our favour. What are the advantages or  

امیدوارم تصمیم درستی بگیریم. بنابراین ما آن را به نفع خود انجام می دهیم. مزایا یا

the positives, okay? Or what are the disadvantages  or the negatives? Which is going to win? And when  

نکات مثبت چیست، خوب؟ یا معایب یا معایب آن چیست؟ کدام برنده می شود؟ و وقتی

you weigh them up, then you can make your  decision. So weigh up the pros and cons,  

آنها را سنجیدید، می توانید تصمیم بگیرید. پس مزایا و معایب را بسنجید،

look at it from every side. Positive - negative,  negative - positive, weigh up the pros and cons.

از هر طرف به آن نگاه کنید. مثبت - منفی، منفی - مثبت، جوانب مثبت و منفی را بسنجید.

Okay, so they're my idioms dealing with decisions.  Let me just give them to you one more time.  

خوب، پس آنها اصطلاحات من هستند که با تصمیمات سروکار دارند. بگذارید فقط یک بار دیگر آنها را به شما بدهم.

Sit on the fence, split hairs, vote  with your feet, stick to your guns,  

روی حصار بنشینید، موها را تقسیم کنید، با پاهایتان رای دهید، به اسلحه‌هایتان بچسبید، روی صندلی

take a back seat, things up in the  air, up for grabs, one step at a time,  

عقب بنشینید، همه چیز را در هوا بالا ببرید، یک قدم بلند شوید،

low hanging fruit and finally, to weigh up the  pros and cons. Now if you want to contact me,  

میوه‌های آویزان کم‌رنگ و در نهایت، برای وزن کردن جوانب مثبت. و معایب اکنون اگر می‌خواهید با من تماس بگیرید،   می‌توانید

you can do so on www.englishlessonviaskype.com.  Always happy to hear from you. Okay, make sure  

این کار را در www.englishlessonviaskype.com انجام دهید. همیشه خوشحالم که از شما می شنوم. بسیار خوب، مطمئن شوید

you've subscribed to our channel as I mentioned  before. And if there's anybody out there that you  

همانطور که قبلاً ذکر کردم در کانال ما مشترک شده اید . و اگر کسی هست که

think will enjoy our lessons well, why don't  you give them the details as well. And if you  

فکر می‌کنید از درس‌های ما به خوبی لذت می‌برد، چرا جزئیات را به او نمی‌دهید. و اگر شما

or your friends are looking for English lessons  either to help you to improve your conversational  

یا دوستانتان به دنبال درس‌های انگلیسی هستید که به شما کمک کند مکالمه   انگلیسی خود را بهبود ببخشید

English or to prepare you for an interview with  an international company. Well, why don't you  

یا شما را برای مصاحبه با یک شرکت بین‌المللی آماده کند. خوب، چرا

come to us, and we'll give you some... some help?  Okay, thanks for listening. Join me again soon.

پیش ما نمی آیی، و ما به شما کمک می کنیم؟ باشه، ممنون که گوش دادی به زودی دوباره به من بپیوندید.